استاد حدائق روز شنبه 8 مردادماه 1401 مصادف با شب دوم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال سيدالشهداء ابوعبدالله الحسين: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ»[1].
در ادامه عرايض شب گذشته بحثی را محضر جمع محترم شروع کرديم تحت عنوان درس آزادگی در مکتب امام حسين سلامالله عليه، يکی از درسهای مهمی که شايد سرفصلهای تمام درسها و پيامها قرار بگيرد امام حسين درس آزادگی را به بشريت آموخت، شب گذشته آيه 25 سوره مبارکه انبياء صحبت شد که اساساً اين درس آزادگی هدف همه انبياء بود انبياء آمدند تا بشريت را از خود، انانيت، خودخواهی، وابستگی رها کند، اين بشر خدا رحمت کند امام را میفرمودند منشأ همه بدبختیهای مردم در انانيت است خودخواهیهاست حالا يک وقت بنده خودخواهی نسبت به خودم نسبت به اعتبارم نسبت به امکاناتم نسبت به دوستانم، عاشورا آموخت رها بشويد از اين وابستگیها ابالفضل آموخت به دستت هم وابسته نباش، دست بده عقيده مده، شهداء همين را آموختند يکی از اصحاب امام حسين اين وقتی که مرکبش را زدند از اسب به زمين افتاد رجل شجاعی بود شروع کردند او را سبنگباران کردن، جرأت نمیکردند بيايد نزديک اين تا ديد سنگ میزنند زرهش را کند گفت با سنگ ما را تهديد میکنيد به بدنم سنگ بزنيد اين يعنی حاجآقا از پيکرت رها بشو، وابسته شدي يک بيماری از خدا میگيردت، شخصی آمد پيش من گفت آقا يک تصادف کرديم در تصادف من يک چشمم را از دست دادم نماز را گذاشتم کنار گفتم تو انسان وابستهای بودی تو عبادت نمیکردی تو عادی داشتی به کار اين نرمش بود عبادت نبود، درس عاشورا درس آزادگی بود، میخواهيد آزاد زندگی کنيد راهکارش را امشب میخواهم شروع کنم از نگاه استاد آزادگان عالم سيدالشهداء.
ما چه کنيم در اين فرصتهای باقی مانده زندگی آزاد از تعلقات باشيم، راهکارش چيست؟ دستورالعملش کجاست، پای سفره سيدالشهداء نشستيم، امام راهکار را بيان فرمود روز عاشورا در مصاف با کوفيان، آقا را تهديد کردند هر نوع فشاری که آوردند سيدالشهداء خم به ابرو نياوردند آقا عزيزانت را میگيريم، اين نکته را هم من اضافه کنم امام حسين با علم کامل به شهادت کربلا آمد، حضرت میدانيست که چه جريانی اتفاق میافتد من يک جريان را از تاريخ امام حسين عرض کنم.
امالسلمه يکی از همسران خوب پيغمبر است امالسلمه نقل میکند يک قبل از ظهری بود پيغمبر آمدند در حجره من، فرمودند امالسلمه يک مقداری خسته هستم میخواهم استراحت کنم، شما مراقب باش کسی وارد نشود، يک نيم ساعتی استراحت کنيم، امالسلمه میگويد پيامبر وارد حجره شد، از حجره آمدند بيرون پرده جلو اتاق را انداختم بيرون اتاق ايستادم که اگر سر و صدای هم هست دعوت به سکوت کنم، مراقب باشم رسولالله دقايقی را استراحت کنند، میگويد حسينبن علی سه ساله در جستجوی جدش رسولالله بود، به امام حسين گفتند پيامبر در حجره امالسلمه است، امام حسين آمدند سمت حجره امالسلمه يک لحظه امالسلمه غفلت کرد امام حسين با شتاب رفتند داخل پرده را کنار زدند رفتند داخل امالسلمه میگويد من با شتاب وارد شدم که حسين ابن علی را خارج کنم تا وارد شدم ديدم حسين خودش را پرتاب کرد روی سينه پيغمبر، پيغمبر از خواب بيدار شدم گفت ديدم رسولالله دستها را به دور حسين حلقه زد حسين را میبوسد و میگريد و هی میگويد: «وَلَدِي قَتَلُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ»[2] پسرم تو را میکشند آبت هم نمیدهند امالسلمه میگويد آمدم حسين ابن علی را بلند کنم آقا فرمودند امالسلمه آزاد بگذار حسين را بگذار روی سينه باشد اف بر اين جماعت، حرفی که حضرت زينب کنار گودی قتلگاه زد، گفت آقا برادر يک روز سينه پيغمبر جای تو بود، امروز رو خاک تفتيده کربلا بدن تو را رها کردند اف بر اين مردم: «يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری»، امالسلمه میگويد پيغمبر را میبوسيد گريه میکرد گفت امالسلمه آزاد بگذار حسين رو سينه من بماند، گفتم يا رسولالله که حسين را میکشد؟ که به حسين ابن علی آب نمیدهد، پيغمبر از بيش از پنجا سال آينده خبر داد که چه اتفاقی خواهد افتاد کربلاي، حسين ابن علی در کربلا دعوت میشود به شهادت میرسد اين را امالسلمه میدانيست، وقتی که آقا امام حسين عازم بودند برای حرکت از مدينه به سمت مکه، يکی از کسانی که آمد گفت آقا نرو، امالسلمه بود گفت مادر به امام حسين گفت مادر خودم از جدت شنيدم تو را لب تشنه میکشند مرو، آقا امام حسين فرمودند: «يا اماه انی اعلم مقتول مذبوح ظلماً و عدواناً»[3] مادر خودم میدانم چه سرنوشتی در انتظارم است، من میدانم که سرم را میبرند ذبحم میکنند ما يکجا يک نهی از منکر میخواهيم بکنيم آبرويمان کم و زياد میشود ساکت هستيم چرا؟ يکجا در دفاع از حق احساس کنيم جايگاهمان دارد آسيب میبيند عقب نشينی میکنيم، ای حسين تو کيستی که با بصيرت کامل به اينکه سر از بدنت جدا میکنند وارد میشوی به سمت کربلا آقا فرمود من میدانم که چه جريانی در انتظار من است مادر من خودم مطلع هستم اين امام حسين عظمت را کجا پيدا کرده، دستور کارش کجاست؟ اينها را من عرض کردم اين میشود آزادگی، آزادگی يعنی وابستگیها را کنار گذاشتن حتی از خود، مردم به خودتان هم وابسته نباشيد، اين بدن شما، چشم شما کبد شما قلب شما کليه شما دست و پای شما مال خداست وابسته شدی با يک بيماری میبری، وابسته نشدی در اوج بيماری در بندگی خدا ساعی هستی وابسته نشدی میشوی آيتالله ميرزا جواد آقای ملکی، فرزندش روز ولادت امام رضا در حوض آب منزل خفه شد، اجازه نداد که مهمانهای منزل متوجه شود، بعد که مهمانها رفتند به يکی دو نفر فرمود روز ميلاد امام رضا بود خدا يک عيدی به ما داد، گفتند آقا چه عيدی؟ فرمود امانتی پانزده سال به ما سپرده بودند از ما پس گرفتند، چه امانتی؟ آقا فرمود پسرم از دنيا رفت بياييد کمک کنيم برويد دفنش کنيم، بشر به خودت به زندگیات ببينيد آقا علی اصغر شما اين روضهها را روی منبر میشنويد وقتی علی اصغر حنجرهاش من الاذن الی الاذن در آغوش امام پاره شد امام حسين اين جمله را به خدا عرض کرد: «هَوَّنَ عَلَيَّ»[4] خدايا تحملش بر من آسان است چون شما میبينی چون برای شماست، سيدالشهداء اسوه محبت و رأفت است، اسوه عاطفه است فقط شما بچههايتان را دوست میداريد، امام میفرمايد خدايا چون شما داريد میبينيد برای شماست تحملش آسان است، ما چه کنيم در اين باقیمانده زندگی آزادگی را سرمشق و آزاد مرد زندگی کنيم، روز عاشورا در يکی از اين برخوردها که حضرت با دشمن رو به رو میشدند حضرت پرده برداری از عظمت خودش نمود، برای اينکه اين بماند در تاريخ که امام حسين پرورش يافته کجاست؟ و عزيزان اگر میخواهيد بچههاي حسينی تربيت کنيد، مادرها اگر میخواهيد دخترهای زينبی تربيت کنيد راهکار آزادگی همين است که امام حسين فرمود آقا در يکی از خطبهها فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ»[5] مردم ناپاک فرزند ناپاک زاده عبيدالله ابن زياد من را بين دو کار مخير کرده: «بَيْنَ السَّلَّةِ»[6] شمشير جنگيدن، کشته شدن: «وَ الذِّلَّةِ»[7] تسليم شدن بيعت کردن و ننگ سازش را برای خود خريدن: «وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[8] منی حسين هيچگاه زيربار ذلت نمیروم آقا حاضر است همه چيز بدهد اما خدا را ندهد چرا امام حسين اين قدر عظمت ايستاده پای خدا و اعتقاد ولو به بهای شهادت برادرانش ولو به بهاء شهادت عزيزانش اصحاب با وفايش يک صد و دو شهيد در منظر امام حسين به شهادت رسيدند امام قاطع ايستاد ما بعضهايمان با يک مختصر تهديدی جا میزنيم جا به جايت میکنيم، عزلت میکنيم، پولت را نمیدهيم طرف ساکت میشود چرا اين قدر روح بزرگ است؟ امام پنجتا علت را نام بردند:
يک: «يَأْبَى اللَّهُ»[9] بندگی خدا مردم بندگی خدا بزرگتان میکند، به اينهای که میگويند نماز بخوانيم به کجا برسيم، نماز بخوان تا بزرگ بشوی خدا که نيازی به نماز ما ندارد و اين حرف غلط است که بعضیها میگويند آقا مگر خدا محتاج به نماز است که گفته نماز بخوانيد که خدا محتاج است بشر تو محتاج هستی، اميرالمؤمنين میفرمايد: «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ»[10] خدا از همه عبادت انسانها بینياز و گناهان بشريت آسيب به خدا نمیزند، بشر اگر عبادت میکنی، بندگی میکنی نانش را میخوری، بندگی الهی انسانها را بزرگ میکند، امام هادی عليهالسلام فرمود: «مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ»[11]بندگی کردی اطاعتت میکنند حرف شنيدی حرفت را میشنوند، حرفهايمان زمين میماند چون حرفهای خدا را زمين گذاشتيم، خدا سرخط زندگی باشد سر خط هستيم اينهای که مستجابالدعوه هستند فرمول رسيدنشان همين بود حرف اول در زندگیشان خداست آنها هم حرف اول هستند در خانه خدا: «عبدى أطعنى حتّى أجعلك مثلى»[12] تو بندگی بکن ما تو را شهره آفاق میکنيم اين بندگی خدا انسانها را آزاده تربيت میکند، رها شده از تعلقات عظمت خدا نزدتان اگر شکل گرفت دنيا با همه عظمتش کوچک میشود، ديديد بعضیها پول برايشان مهم است چون خدا را درک نکردند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْيَا.»[13]خدا را شناختی، خدا ترس میشوی، خدا ترس شدی گناه را کنار میگذاری، اين بندگی الهی است، من اين پنجتا نکته را بگويم روی بندگی امروز يک نکاتی را عرض کنم.
دوم امام حسين فرمود تبعيت از پيغمبر، اينها درسهای امروز ماست، کمبودهای جامعه ما همينجاهاست در بندگی خدا کم گذاشتيم دريافتیمان کم است، تبعيت از پيامبر، اطاعت از رسولالله امروز يک عزيزی سؤالی کرد گفت آقا الگو که است؟ ما خيلیها مردم سرخورده میشوند میگويند فلان متدين فلان هيئتی، لان مذهبی چنين کرد خلاف کرد اصلاً ما از هيئت و مسجد و منبر زده شديم گفتم اين نگاه نگاه غلطی است قرآن يک گروهی را معرفی کرده اينها الگوهای هستند مطلق و بلا شرط چشم بسته تبعيت کنيد در رأس اينها رسولالله: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[14]پيغمبر را خوب بشناسيد پيغمبر را قرآن میفرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[15]هرچه پيغمبر فرمود بگيريد و هرچه پيغمبر نهی کرد ترک کنيد ما يک مشکلمان هم در جامعه ضعف الگو شناسی است بنده پيغمبر را چقدر میشناسيم عزيزان يک کتاب بعضیها در زندگی پيغمبر از تولد تا وفات پيغمبر را نخواندند با کمال تأسف عرض کنم يک سالی بنده عمره مشرف بودم از حرم رسولالله آمديم بيرون در بين الحرمين يک زائری که آمده عمره تازه از حرم آمده بيرون آمد کنار دستما گفت حاجآقا پيغمبر هم قربانش بشويم صدتا زن گرفت، بايد گريه کرد بر اين حرف، گفتم برو از اين سفرت و از اين زيارتت استغفار کن، هنوز پايت از حرم بيرون نيامده داری به رسولالله تهمت میزنی، پيغمبر صدتا زن داشت؟ گفت صدتا نداشت پنجاتا که داشت، آقا میگويد ما رفتيم مشهد چيزی ازش در نيامد نبايد هم در بيايد با اين تربيت تو داری میروی اين سياحت است نه عبادت و زيارت، بعض وقتها روزه رفتن ما رژيم غذايي است روزه که نيست، ادعا میکند روزه هستم دارد غيبت میکند، ادعا میکند روزه هستم با چشمش دارد گناه میکند، اينکه روزه نيست اين برنامه غذايي تغيير کرده، گفتم بازهم برو استغفار کن در جوار پيغمبر به پيغمبر تهمت زدی اين هم عمره زائر عمره، ما پيغمبر را چقدر شناختيم جوانان عزيز، يک دور يک سير مطالعاتی داشته باشيد ايام عزای امام حسين است حسين ابن علی را از تولد تا شهادت يک مروری کنيد، عزيزانی که تمکن مالی داريد آقا يک کتاب بگير به جوان خانه بده، عزيزم اين کتاب را مطالعه کن امامت را بشناس، الگويت را بشناس، پيغمبر را خدا میفرمايد اسوه است و اسوههای ديگر: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[16] اولی الامر اسوه مطلق اند اميرالمؤمنين اولی الامر است امام مجتبی اولوا الامر است سيدالشهداء اولوا الامر است مهدی صاحبالزمان اولوا الامر است، چشم بسته برويد دنبال اين الگوها حرف امام حسين روز عاشورا اين بود امام حسين فرمود اين آزادگی و اين ثباتی که در من است اول به خاطر بندگی خداست دوم به خاطر تبعيت از پيغمبر است.
سوم: «الْمُؤْمِنُونَ»[17] من حسينبن علی با آدمهای پاک معاشرت دارم، مردم ناپاک ناپاک میکند انسان را، شما اين کرونايي که الآن بيش از دو سال است بشريت را درگير کرده اميدوارم به عظمت اين ماه محرم خدا لطف کند برچيده شود از سر انسانها و جامعه بشری آقا میگويد ماسک بزنيد رعايت کنيد وا نگيريد ما به همين اندازهای که از کرونا میترسيم از رفيق بد میترسيم، کرونا خيلی به شما ضربه بزند صدق الله العلی العظيم رفيق بد میدانيد چه بر سرت میآورد: «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ»[18] دنيا و آخرتت را تباه میکند امام حسين فرمود معاشران من صالحين اند، اين درس اين ايام است جوان با هرکسی رفاقت نکن، آقا پدر عزيز فرق نمیکند امام رضا به ابوهاشم فرمود رفيق بد خانمها بنا نيست با هرکسی رفت و آمد کنی، بنا نيست پای هرکسی در منزل ما باز شود، بنا نيست در هر خانه قدم بزنيد امام رضا فرمود معاشرت با نا اهلان: «فإن طبعك يسرق من طبعه شرا و أنت لا تعلم»[19] طبيعتت از بد بدی میدزدد و تو نمیفهمی، میدانی کی میفهمی؟ بعضیها میآيند میگويند آقا ما تا پنج سال قبل نماز شب میخواندم حالا نماز شبمان تعطيل شده، نمیدانم چه بر سرمان آمده: تو اول بگو با کيان دوستی، در اين پنج سال با کهها رفيق شدی، کجاها میروی، پای کدام سفرهها نشستی، اينها اثر دارد، هيچ اتفاقی اتفاقی نيست.
چهارمين و پنجمين عامل آزادگی امام حسين حضرت از مادرش فاطمه زهراء ياد کرد، نقش تربيتی مادر، مادرها اولاد صالح، حسينی تربيت کردن لازمهاش فاطمی زندگی کردن است، امام حسين روز عاشورا افتخار کرد به دامن پاک مادرش: «وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ»[20]آن خانهای ساده علوی کربلای با آن عظمت نتيجه آن خانه است آن دامن پاک حسين ابن علی تحويل میدهد امروز ما نسل صالح میخواهيم تحويل بدهيم يک بخشش مادرها هستند، خان چه کار داری میکنی؟ خودت چگونه داری مادری میکني؟ شما هم مؤثر هستی، شما هم تأثيرگذار هستی.
و پنجمين عامل امام حسين فرمود پدرم علی، پدرها شما هم در تربيت نسل پاک سهيم هستيد، اين پنجتا کنار هم اگر قرار گرفت خدا پيغمبر مؤمنين مادر پدر، خروجش میشود حسينی تربيت شدن، من يک آيه را امشب يادداشت کردم محضر عزيزان از سوره مبارکه البقره آيه 21 يک اشارهای چند نکته در اين آيه عرض کنم رو آن فراز اول: «يَأْبَى اللَّهُ»[21] بندگی خدا و انشاءالله ادامه بحث به شرط حيات شبهای آينده قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[22]خطاب به همه بشريت است اي انسانها بپرستيد خدايي را که شما را آفريد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[23]نه تنها شماها را خدا آفريد قبل از شما هم، گذشتگان قبل از شما را هم خدا آفريده، بپرستيم که چه بشود؟ يکی از آثار بندگی و پرستش خدا قرآن میفرمايد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[24]بعضیها میگويند آقا میخواهيم با تقوی بشويم چکونيم؟ خب نماز بخوان، يک وقتی يک خانمی آمد البته وضع پوشيش اين خانم پوشيش مناسبی نبود در دفتر مسجد میگفت من از خدا خيلی گلايه دارم من شبها دو ساعت سه ساعت شبزنده داری میکنم عبادت میکنم يک سری کارهای مستحباتی که انجام میداد اذکاری که میگفت زيارت عاشورايي که میخواند گفت اما نتيجهای نگرفتم، چرا خدا جواب ما را نمیدهد گفتم خانم من اطلاع ندارم: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، ولی من در حد اطلاعات اندک خودم میگويم شما واقعاً به وظايفت نسبت به خدا عمل کردی، گفت من کوتاهی نکردم، گفتم آنچه که من میفهمم اين است که الآن پوشيش شما کوتاهی است، گفت خدا در دل بايد عزيز باشد، گفتم همان خدايي که میگويي در دل بايد عزيز باشد بايد حرف خدا را هم اجرايي کنی، گفتم من نمیفهمم مشکلت چيست؟ آنچه که من میفهمم يکش همين است شما حرف خدا را اينجا زمين گذاشتی، مردم پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود يا علی وقتی ديد مردم به مستحبات سرگرم اند تو واجبات را انجام بده، نماز شب مستحب است خواهرها رعايت پوشش و حجاب اسلامی واجب است زيارت عاشورا مستحب است نماز واجب واجب است ما يک وقتی مستحبات ما را از انجام واجبات باز ندارد گفتم شما يک بخشش مشکل اين است، قرآن میفرمايد اصلاً عبادت يکی از آثار عبادت رسيدن به تقوی است رسيدن به آن فلسفه عزت: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[25] میخواهيد اکرم بشويد نزد خدا متقی باشيد چکونيم متقی باشيم، يکی از راهکارها تقوی بندگی خداست: بندگی کن تا که سلطانت کنند، نمازتان را ترک نکنيد يک شخصی آمد خدمت رسولالله عرض کردم يا رسولالله من دزدی میکنم، کارهای خلاف هم میکنم خلاف همين مسائل اخلاقی نماز هم میخوانيم انصافاً بعضی از ما بوديم میگفتيم نماز به کمرت بخورد برو خجالت بکش اين چه نمازی است که تو میخوانی، گفت يک نصيحتم کنيد، رسولالله چه فرمود پيغمبر فرمود نمازت را ترک نکن، ارتباطت را با خدا قطع نکن، اين جوان رفت بعضیها گفتند يا رسولالله اين با اين کارهای خلافی که میگفت، شما فرموديد نمازت را ترک نکن، حضرت فرمود: «إِنَّ صَلَاتَهُ تَنْهَاهُ يَوْماً مَا»[26] اين نماز يک روز نجاتش میدهد بعد از مدتها آمد گفت يا رسولالله به برکت تداوم نماز دزدیها را گذاشتم کنار، کارهای خلاف هم ترک شد.
اين شبها دعوت کنيد کسانی که يک خرده فاصله گرفتند از اهلالبيت از خدا از دين، بگوييد بابا بيا، به واسطهگری امام حسين يک خرده با خدا آشتی کنيد با خودتان آشتی کنيد نمازت را بخوان اين نماز به داد انسانها میرسد بندگی خدا انسانها را با تقوی میکند يکی از فلسفههای عبادت رسيدن به تقوی، از فلسفههای عبادت شکرگزاری از نعمتهای الهی و اولين نعمتی که من اين را اشاره کنم اين را بعضیها نمیبينند اولين نعمت خدا نسبت به ما خلقت ماست آقايون همين که هستيد خدا دوستان میداشته چرا اين را نمیبينيد من امروز يک کسی يک پيامی برای من خواند در اين شبکههای مجازی خدا رحمت کند مرحوم آيتالله محلاتی میفرمودند اگر بافتنی است خوب بافتند اگر يافتنی هم هست خوب يافتند، میگويند يک کسی دچار فقر شديد شد، هيچ ديگر نداشت برای گذران زندگی آدم مؤمنی هم بود دستش خالی پول هيچ نداشت يک چيزی از ميراث خانوادگی داشت که از سیصد قبل مانده بود يعنی سه قرن قبل مجبور شد رفت اين را فروخت، بعد گفت خدايا کار ما بايد به جای برسد که اين ميراث خانوادگیمان را بفروشيم برای گذران زندگیمان نبايد به دادمان برسی، يک اهل دل اين را شنيد گفت چرا اين را نمیگويي، بگو خدايا اين قدر دوستم میداشتی که رزق امروزم را سه قرن نگهداشتی تا امروز به دادم برسد، مردم چرا پوری ليوان زندگیتان را نمیبينيد چرا خالیها را میبينيد چرا پوریها را نمیبينيد کمبودها را فقط میبينيد کمبودها را هم با بدی تعريف میکنی، نگاهها را بايد اصلاح کرد، آقا هستی خدا دوستت میداشته، محبوب خدا هستی همين که هستيم يعنی خدا به ما علاقه دارد اگر علاقه نداشت خلقمان نمیکرد چرا اين را نمیبينی، اولين نعمت الهی نعمت آفرينش است که به ما هم دستور دادند در برابر اين ذات مقدس الهی کرنش کنيد البته نکته پايانی مراقب باشيم عبادتها مغرورمان نکند: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[27]يک وقت نگوييم آقا منم، نماز میخوانم منم که حج میروم، منم که چنينم، قرآن میفرمايد خدا را بپرستيد اميد اين است که با تقوی بشويد يعنی غرور ورت ندارد، مغرور به کارهايت نشوی.
بسنده کنم امشب شب دوم ماه محرم، فردا کاروان عشق به سرزمين عشق کربلا رسيد، آقا سيدالشهداء وقتی که به کربلا رسيدند در تاريخ دارد مرکب امام حسين ديگر حرکت نکرد، دو سهتا اتفاق با هم افتاد حر از منزلگاه سعلبيه با امام حسين همراه شد تحتالحفظ با امام حسين میآمد يکی از اتفاقاتی که در کربلا فردا افتاد يک نامهای از ابن زياد به حر رسيد که به مجرد رسيدن اين نامه ديگر اجازه حرکت به حسينبن علی ندهيد نگهداريد حسينبن علی را و يکجايي هم نگهداريد که در دسترسشان آب نباشد، نزديک آب نهرآب خيمهها برپا نشود لذا عزيزانی که کربلا هم رفتيد خيمهگاه با فرات و علقمه فاصله دارد، اتفاق دوم مرکب امام حسين هم حرکت نکرد اسبها را عوض کردند اين مرکبها حرکت نکردند آقا فرمودند: اين سرزمين چه نام دارد شخصی گفت قاذريات اسم اين سرزمين است آقا فرمودند نام ديگر، گفتند نينوا، نام ديگر شاطی الفرات آقا فرمودند نام ديگر، يک پيره مردی آمد گفت ما از نياکان مان شنيديم سابق به اين سرزمين کرب و بلاء هم میگفتند سرزمين رنج و بلاء و سختی، آقا فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ»[28] از اسب آمدند پايين، مقداری از خاک کربلاء را برداشتند بوئيدند فرمودند: «واهاً لک أیتها التربه»[29]، چه خاکی، چه تربتی لايقی، خاک را روی زمين ريختند فرمودند خانمها را پياده کنيد:
بار بگشايد اينجا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست
حرف گفت آقا نزديک آب خيمهها را برپا نکنيد ولی میتوانيد آب برداريد امام هم با فاصله خيمهها را برپا کردند، زنها را پياده کردند من يک روضه بخوانم همين يک تکه، انشاءالله عزيزمان و مداح اهلالبيت جناب آقای حاج حسين آقای مؤمنی، فيض کاملتر و عزيزان مداح ما خواهند داد، من از جريانات فردا يک جمله را عرض کنم، راوی میگويد: «لم انس زينب[30] بنت اميرالمؤمنين» زينب را فراموش نمیکنم دختر علی روز دوم محرم وقتی میخواست از مرکب پياده شود عباس آمد، برادرها آمدند برادر زادهها آمدند، فرزندان زينب آمدند خاتون بنی هاشم با نهايت عزت از مرکب پياده شد، ابالفضل اعلام کرد محارم زينب دور زينب را بگيريد محرم آلالله میخواهد پياده شود: «نزلت زينب بنت علی مع کل عز و وقار» يافت نشد، اما آقايان از اين جريان نوه روز گذشت روز يازدهم بعد از ظهر روز يازدهم وقتی زينب را میخواستند ببرند نه محرمی نه برادری نه ياری نه ياوری، حضرت زينب و ام کلثوم به اين کوفیها گفتند برويد کنار ما خودمان زن و بچهها را سوار میکنيم همه را سوار کردند نوبت رسيد به اين دو خواهر زينب زير بغل ام کلثوم را گرفت خواهر تو هم سوار شو، اين خواهری داغديدهای که شب قبل نماز شبش را نشسته خوانده بود از بس شلاق خورده بود تک و تنها آمد سوار مرکب بشود ياری برادری محرمی نمانده يک وقت يادش افتاد به روز دوم محرم و عباس و علی اکبر و برادران يک نگاهی کنار علقمه کرد يک نگاهی به دشت کربلا کرد، صدا زد: «اخی يا اخی لو خيرت بين المقام و الرحيل»[31]، برادر اگر اختيار دست زينب بود کربلا را رها نمیکردم پيکرت را تنها نمیگذاشتم اما چکونم خواهرت را دارند به اسارت میبرند:
ای همسفر زينب رفتيم و خدا حافظ، ای تاج سر زينب رفتيم و خدا حافظ
بگويم چگونه اين خواهر را بردند يک وقت يکی از اين نازدانههای امام حسين از روی مرکب رو کرد به دشت کربلا خطاب به آن پيکر ارباً ارباً صدا زد بابا برخيز دارند عمهام را با تازيانه کتک میزنند، همه بگوييم يا حسين.
[1] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص196.
[3] مناهج البکاء فی فجائع الکربلا ج1 ص34
[4] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.
[5] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[6] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[7] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[8] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[9] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.
[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص138.
[12] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج15 ص361.
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص68.
[14] احزاب 21.
[15] حشر 7.
[16] نساء 59.
[17] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[18] حج 11.
[19] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج20 ص272: منسوب به امام علی است.
[20] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[21] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[22] بقره 21.
[23] بقره 21.
[24] بقره 21.
[25] حجرات 13.
[26] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص198.
[27] بقره 21.
[28] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.
[29] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج3 ص453
[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص263.
[31] معالی السبطین ج2 ص55