استاد حدائق روز شنبه 8 مردادماه 1401 مصادف با شب دوم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال سيدالشهداء ابوعبدالله الحسين: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ»[1].

در ادامه عرايض شب گذشته بحثی را محضر جمع محترم شروع کرديم تحت عنوان درس آزادگی در مکتب امام حسين سلام­الله عليه، يکی از درس­های مهمی که شايد سرفصل­های تمام درس­ها و پيام­ها قرار بگيرد امام حسين درس آزادگی را به بشريت آموخت، شب گذشته آيه 25 سوره مبارکه انبياء صحبت شد که اساساً اين درس آزادگی هدف همه انبياء بود انبياء آمدند تا بشريت را از خود، انانيت، خودخواهی، وابستگی رها کند، اين بشر خدا رحمت کند امام را می­فرمودند منشأ همه بدبختی­های مردم در انانيت است خودخواهی­هاست حالا يک وقت بنده خودخواهی نسبت به خودم نسبت به اعتبارم نسبت به امکاناتم نسبت به دوستانم، عاشورا آموخت رها بشويد از اين وابستگی­ها ابالفضل آموخت به دستت هم وابسته نباش، دست بده عقيده مده، شهداء همين را آموختند يکی از اصحاب امام حسين اين وقتی که مرکبش را زدند از اسب به زمين افتاد رجل شجاعی بود شروع کردند او را سبنگ­باران کردن، جرأت نمی­کردند بيايد نزديک اين تا ديد سنگ می­زنند زرهش را کند گفت با سنگ ما را تهديد می­کنيد به بدنم سنگ بزنيد اين يعنی حاج­آقا از پيکرت رها بشو، وابسته شدي يک بيماری از خدا می­گيردت، شخصی آمد پيش من گفت آقا يک تصادف کرديم در تصادف من يک چشمم را از دست دادم نماز را گذاشتم کنار گفتم تو انسان وابسته­ای بودی تو عبادت نمی­کردی تو عادی داشتی به کار اين نرمش بود عبادت نبود، درس عاشورا درس آزادگی بود، می­خواهيد آزاد زندگی کنيد راهکارش را امشب می­خواهم شروع کنم از نگاه استاد آزادگان عالم سيدالشهداء.

ما چه کنيم در اين فرصت­های باقی مانده زندگی آزاد از تعلقات باشيم، راهکارش چيست؟ دستورالعملش کجاست، پای سفره سيدالشهداء نشستيم، امام راهکار را بيان فرمود روز عاشورا در مصاف با کوفيان، آقا را تهديد کردند هر نوع فشاری که آوردند سيدالشهداء خم به ابرو نياوردند آقا عزيزانت را می­گيريم، اين نکته را هم من اضافه کنم امام حسين با علم کامل به شهادت کربلا آمد، حضرت می­دانيست که چه جريانی اتفاق می­افتد من يک جريان را از تاريخ امام حسين عرض کنم.

ام­السلمه يکی از همسران خوب پيغمبر است ام­السلمه نقل می­کند يک قبل از ظهری بود پيغمبر آمدند در حجره من، فرمودند ام­السلمه يک مقداری خسته هستم می­خواهم استراحت کنم، شما مراقب باش کسی وارد نشود، يک نيم ساعتی استراحت کنيم، ام­السلمه می­گويد پيامبر وارد حجره شد، از حجره آمدند بيرون پرده جلو اتاق را انداختم بيرون اتاق ايستادم که اگر سر و صدای هم هست دعوت به سکوت کنم، مراقب باشم رسول­الله دقايقی را استراحت کنند، می­گويد حسين‌بن علی سه ساله در جستجوی جدش رسول­الله بود، به امام حسين گفتند پيامبر در حجره ام­السلمه است، امام حسين آمدند سمت حجره ام­السلمه يک لحظه ام­السلمه غفلت کرد امام حسين با شتاب رفتند داخل پرده را کنار زدند رفتند داخل ام­السلمه می­گويد من با شتاب وارد شدم که حسين ابن علی را خارج کنم تا وارد شدم ديدم حسين خودش را پرتاب کرد روی سينه پيغمبر، پيغمبر از خواب بيدار شدم گفت ديدم رسول­الله دست­ها را به دور حسين حلقه زد حسين را می­بوسد و می­گريد و هی می­گويد: «وَلَدِي قَتَلُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ»[2] پسرم تو را می­کشند آبت هم نمی­دهند ام­السلمه می­گويد آمدم حسين ابن علی را بلند کنم آقا فرمودند ام­السلمه آزاد بگذار حسين را بگذار روی سينه باشد اف بر اين جماعت، حرفی که حضرت زينب کنار گودی قتلگاه زد، گفت آقا برادر يک روز سينه پيغمبر جای تو بود، امروز رو خاک تفتيده کربلا بدن تو را رها کردند اف بر اين مردم: «يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری»، ام­السلمه می­گويد پيغمبر را می­بوسيد گريه می­کرد گفت ام­السلمه آزاد بگذار حسين رو سينه من بماند، گفتم يا رسول­الله که حسين را می­کشد؟ که به حسين ابن علی آب نمی­دهد، پيغمبر از بيش از پنجا سال آينده خبر داد که چه اتفاقی خواهد افتاد کربلاي، حسين ابن علی در کربلا دعوت می­شود به شهادت می­رسد اين را ام­السلمه می­دانيست، وقتی که آقا امام حسين عازم بودند برای حرکت از مدينه به سمت مکه، يکی از کسانی که آمد گفت آقا نرو، ام­السلمه بود گفت مادر به امام حسين گفت مادر خودم از جدت شنيدم تو را لب تشنه می­کشند مرو، آقا امام­ حسين فرمودند: «يا اماه انی اعلم مقتول مذبوح ظلماً و عدواناً»[3] مادر خودم می­دانم چه سرنوشتی در انتظارم است، من می­دانم که سرم را می­برند ذبحم می­کنند ما يک­جا يک نهی از منکر می­خواهيم بکنيم آبرويمان کم و زياد می­شود ساکت هستيم چرا؟ يک­جا در دفاع از حق احساس کنيم جايگاه­مان دارد آسيب می­بيند عقب نشينی می­کنيم، ای حسين تو کيستی که با بصيرت کامل به اين­که سر از بدنت جدا می­کنند وارد می­شوی به سمت کربلا آقا فرمود من می­دانم که چه جريانی در انتظار من است مادر من خودم مطلع هستم اين امام حسين عظمت را کجا پيدا کرده، دستور کارش کجاست؟ اين­ها را من عرض کردم اين می­شود آزادگی، آزادگی يعنی وابستگی­ها را کنار گذاشتن حتی از خود، مردم به خودتان هم وابسته نباشيد، اين بدن شما، چشم شما کبد شما قلب شما کليه شما دست و پای شما مال خداست وابسته شدی با يک بيماری می­بری، وابسته نشدی در اوج بيماری در بندگی خدا ساعی هستی وابسته نشدی می­شوی آيت­الله ميرزا جواد آقای ملکی، فرزندش روز ولادت امام رضا در حوض آب منزل خفه شد، اجازه نداد که مهمان­های منزل متوجه شود، بعد که مهمان­ها رفتند به يکی دو نفر فرمود روز ميلاد امام رضا بود خدا يک عيدی به ما داد، گفتند آقا چه عيدی؟ فرمود امانتی پانزده سال به ما سپرده بودند از ما پس گرفتند، چه امانتی؟ آقا فرمود پسرم از دنيا رفت بياييد کمک کنيم برويد دفنش کنيم، بشر به خودت به زندگی­ات ببينيد آقا علی اصغر شما اين روضه­ها را روی منبر می­شنويد وقتی علی اصغر حنجره­اش من الاذن الی الاذن در آغوش امام پاره شد امام حسين اين جمله را به خدا عرض کرد: «هَوَّنَ عَلَيَّ»[4] خدايا تحملش بر من آسان است چون شما می­بينی چون برای شماست، سيدالشهداء اسوه محبت و رأفت است، اسوه عاطفه است فقط شما بچه­هايتان را دوست می­داريد، امام می­فرمايد خدايا چون شما داريد می­بينيد برای شماست تحملش آسان است، ما چه کنيم در اين باقی­مانده زندگی آزادگی را سرمشق و آزاد مرد زندگی کنيم، روز عاشورا در يکی از اين برخوردها که حضرت با دشمن رو به رو می­شدند حضرت پرده برداری از عظمت خودش نمود، برای اين­که اين بماند در تاريخ که امام حسين پرورش يافته کجاست؟ و عزيزان اگر می­خواهيد بچه­هاي حسينی تربيت کنيد، مادرها اگر می­خواهيد دخترهای زينبی تربيت کنيد راهکار آزادگی همين است که امام حسين فرمود آقا در يکی از خطبه­ها فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ»[5] مردم ناپاک فرزند ناپاک زاده عبيدالله ابن زياد من را بين دو کار مخير کرده: «بَيْنَ السَّلَّةِ»[6] شمشير جنگيدن، کشته شدن: «وَ الذِّلَّةِ»[7] تسليم شدن بيعت کردن و ننگ سازش را برای خود خريدن: «وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[8] منی حسين هيچ­گاه زيربار ذلت نمی­روم آقا حاضر است همه چيز بدهد اما خدا را ندهد چرا امام حسين اين قدر عظمت ايستاده پای خدا و اعتقاد ولو به بهای شهادت برادرانش ولو به بهاء شهادت عزيزانش اصحاب با وفايش يک صد و دو شهيد در منظر امام حسين به شهادت رسيدند امام قاطع ايستاد ما بعض­هايمان با يک مختصر تهديدی جا می­زنيم جا به جايت می­کنيم، عزلت می­کنيم، پولت را نمی­دهيم طرف ساکت می­شود چرا اين قدر روح بزرگ است؟ امام پنج­تا علت را نام بردند:

يک: «يَأْبَى اللَّهُ»[9] بندگی خدا مردم بندگی خدا بزرگ­تان می­کند، به اين­های که می­گويند نماز بخوانيم به کجا برسيم، نماز بخوان تا بزرگ بشوی خدا که نيازی به نماز ما ندارد و اين حرف غلط است که بعضی­ها می­گويند آقا مگر خدا محتاج به نماز است که گفته نماز بخوانيد که خدا محتاج است بشر تو محتاج هستی، اميرالمؤمنين می­فرمايد: «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ»[10] خدا از همه عبادت انسان­ها بی­نياز و گناهان بشريت آسيب به خدا نمی­زند، بشر اگر عبادت می­کنی، بندگی می­کنی نانش را می­خوری، بندگی الهی انسان­ها را بزرگ می­کند، امام هادی عليه­السلام فرمود: «مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ»[11]بندگی کردی اطاعتت می­کنند حرف شنيدی حرفت را می­شنوند، حرف­هايمان زمين می­ماند چون حرف­های خدا را زمين گذاشتيم، خدا سرخط زندگی باشد سر خط هستيم اين­های که مستجاب­الدعوه هستند فرمول رسيدن­شان همين بود حرف اول در زندگی­شان خداست آن­ها هم حرف اول هستند در خانه خدا: «عبدى أطعنى حتّى أجعلك مثلى‏»[12] تو بندگی بکن ما تو را شهره آفاق می­کنيم اين بندگی خدا انسان­ها را آزاده تربيت می­کند، رها شده از تعلقات عظمت خدا نزدتان اگر شکل گرفت دنيا با همه عظمتش کوچک می­شود، ديديد بعضی­ها پول برايشان مهم است چون خدا را درک نکردند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْيَا.»[13]خدا را شناختی، خدا ترس می­شوی، خدا ترس شدی گناه را کنار می­گذاری، اين بندگی الهی است، من اين پنج­تا نکته را بگويم روی بندگی امروز يک نکاتی را عرض کنم.

دوم امام حسين فرمود تبعيت از پيغمبر، اين­ها درس­های امروز ماست، کمبودهای جامعه ما همين­جاهاست در بندگی خدا کم گذاشتيم دريافتی­مان کم است، تبعيت از پيامبر، اطاعت از رسول­الله امروز يک عزيزی سؤالی کرد گفت آقا الگو که است؟ ما خيلی­ها مردم سرخورده می­شوند می­گويند فلان متدين فلان هيئتی، لان مذهبی چنين کرد خلاف کرد اصلاً ما از هيئت و مسجد و منبر زده شديم گفتم اين نگاه نگاه غلطی است قرآن يک گروهی را معرفی کرده اين­ها الگوهای هستند مطلق و بلا شرط چشم بسته تبعيت کنيد در رأس اين­ها رسول­الله: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[14]پيغمبر را خوب بشناسيد پيغمبر را قرآن می­فرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[15]هرچه پيغمبر فرمود بگيريد و هرچه پيغمبر نهی کرد ترک کنيد ما يک مشکل­مان هم در جامعه ضعف الگو شناسی است بنده پيغمبر را چقدر می­شناسيم عزيزان يک کتاب بعضی­ها در زندگی پيغمبر از تولد تا وفات پيغمبر را نخواندند با کمال تأسف عرض کنم يک سالی بنده عمره مشرف بودم از حرم رسول­الله آمديم بيرون در بين الحرمين يک زائری که آمده عمره تازه از حرم آمده بيرون آمد کنار دست­ما گفت حاج­آقا پيغمبر هم قربانش بشويم صدتا زن گرفت، بايد گريه کرد بر اين حرف، گفتم برو از اين سفرت و از اين زيارتت استغفار کن، هنوز پايت از حرم بيرون نيامده داری به رسول­الله تهمت می­زنی، پيغمبر صدتا زن داشت؟ گفت صدتا نداشت پنجاتا که داشت، آقا می­گويد ما رفتيم مشهد چيزی ازش در نيامد نبايد هم در بيايد با اين تربيت تو داری می­روی اين سياحت است نه عبادت و زيارت، بعض وقت­ها روزه رفتن ما رژيم غذايي است روزه که نيست، ادعا می­کند روزه هستم دارد غيبت می­کند، ادعا می­کند روزه هستم با چشمش دارد گناه می­کند، اين­که روزه نيست اين برنامه­ غذايي تغيير کرده، گفتم بازهم برو استغفار کن در جوار پيغمبر به پيغمبر تهمت زدی اين هم عمره زائر عمره، ما پيغمبر را چقدر شناختيم جوانان عزيز، يک دور يک سير مطالعاتی داشته باشيد ايام عزای امام حسين است حسين ابن علی را از تولد تا شهادت يک مروری کنيد، عزيزانی که تمکن مالی داريد آقا يک کتاب بگير به جوان خانه بده، عزيزم اين کتاب را مطالعه کن امامت را بشناس، الگويت را بشناس، پيغمبر را خدا می­فرمايد اسوه است و اسوه­های ديگر: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[16] اولی الامر اسوه مطلق اند اميرالمؤمنين اولی الامر است امام مجتبی اولوا الامر است سيدالشهداء اولوا الامر است مهدی صاحب­الزمان اولوا الامر است، چشم بسته برويد دنبال اين الگوها حرف امام حسين روز عاشورا اين بود امام حسين فرمود اين آزادگی و اين ثباتی که در من است اول به خاطر بندگی خداست دوم به خاطر تبعيت از پيغمبر است.

سوم: «الْمُؤْمِنُونَ»[17] من حسين‌بن علی با آدم­های پاک معاشرت دارم، مردم ناپاک ناپاک می­کند انسان را، شما اين کرونايي که الآن بيش از دو سال است بشريت را درگير کرده اميدوارم به عظمت اين ماه محرم خدا لطف کند برچيده شود از سر انسان­ها و جامعه بشری آقا می­گويد ماسک بزنيد رعايت کنيد وا نگيريد ما به همين اندازه­ای که از کرونا می­ترسيم از رفيق بد می­ترسيم، کرونا خيلی به شما ضربه بزند صدق الله العلی العظيم رفيق بد می­دانيد چه بر سرت می­آورد: «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ»[18] دنيا و آخرتت را تباه می­کند امام حسين فرمود معاشران من صالحين اند، اين درس اين ايام است جوان با هرکسی رفاقت نکن، آقا پدر عزيز فرق نمی­کند امام رضا به ابوهاشم فرمود رفيق بد خانم­ها بنا نيست با هرکسی رفت و آمد کنی، بنا نيست پای هرکسی در منزل ما باز شود، بنا نيست در هر خانه قدم بزنيد امام رضا فرمود معاشرت با نا اهلان: «فإن طبعك يسرق من طبعه شرا و أنت لا تعلم‏»[19] طبيعتت از بد بدی می­دزدد و تو نمی­فهمی، می­دانی کی می­فهمی؟ بعضی­ها می­آيند می­گويند آقا ما تا پنج سال قبل نماز شب می­خواندم حالا نماز شب­مان تعطيل شده، نمی­دانم چه بر سرمان آمده: تو اول بگو با کيان دوستی، در اين پنج سال با که­ها رفيق شدی، کجاها می­روی، پای کدام سفره­ها نشستی، اين­ها اثر دارد، هيچ اتفاقی اتفاقی نيست.

چهارمين و پنجمين عامل آزادگی امام حسين حضرت از مادرش فاطمه زهراء ياد کرد، نقش تربيتی مادر، مادرها اولاد صالح، حسينی تربيت کردن لازمه­­اش فاطمی زندگی کردن است، امام حسين روز عاشورا افتخار کرد به دامن پاک مادرش: «وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ»[20]آن خانه­ای ساده علوی کربلای با آن عظمت نتيجه آن خانه است آن دامن پاک حسين ابن علی تحويل می­دهد امروز ما نسل صالح می­خواهيم تحويل بدهيم يک بخشش مادرها هستند، خان چه کار داری می­کنی؟ خودت چگونه داری مادری می­کني؟ شما هم مؤثر هستی، شما هم تأثيرگذار هستی.

و پنجمين عامل امام حسين فرمود پدرم علی، پدرها شما هم در تربيت نسل پاک سهيم هستيد، اين پنج­تا کنار هم اگر قرار گرفت خدا پيغمبر مؤمنين مادر پدر، خروجش می­شود حسينی تربيت شدن، من يک آيه را امشب يادداشت کردم محضر عزيزان از سوره مبارکه البقره آيه 21 يک اشاره­ای چند نکته در اين آيه عرض کنم رو آن فراز اول: «يَأْبَى اللَّهُ»[21] بندگی خدا و انشاءالله ادامه بحث به شرط حيات شب­های آينده قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[22]خطاب به همه بشريت است اي انسان­ها بپرستيد خدايي را که شما را آفريد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[23]نه تنها شماها را خدا آفريد قبل از شما هم، گذشتگان قبل از شما را هم خدا آفريده، بپرستيم که چه بشود؟ يکی از آثار بندگی و پرستش خدا قرآن می­فرمايد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[24]بعضی­ها می­گويند آقا می­خواهيم با تقوی بشويم چکونيم؟ خب نماز بخوان، يک وقتی يک خانمی آمد البته وضع پوشيش اين خانم پوشيش مناسبی نبود در دفتر مسجد می­گفت من از خدا خيلی گلايه دارم من شب­ها دو ساعت سه ساعت شب­زنده داری می­کنم عبادت می­کنم يک سری کارهای مستحباتی که انجام می­داد اذکاری که می­گفت زيارت عاشورايي که می­خواند گفت اما نتيجه­ای نگرفتم، چرا خدا جواب ما را نمی­دهد گفتم خانم من اطلاع ندارم: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، ولی من در حد اطلاعات اندک خودم می­گويم شما واقعاً به وظايفت نسبت به خدا عمل کردی، گفت من کوتاهی نکردم، گفتم آنچه که من می­فهمم اين است که الآن پوشيش شما کوتاهی است، گفت خدا در دل بايد عزيز باشد، گفتم همان خدايي که می­گويي در دل بايد عزيز باشد بايد حرف خدا را هم اجرايي کنی، گفتم من نمی­فهمم مشکلت چيست؟ آنچه که من می­فهمم يکش همين است شما حرف خدا را اين­جا زمين گذاشتی، مردم پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود يا علی وقتی ديد مردم به مستحبات سرگرم اند تو واجبات را انجام بده، نماز شب مستحب است خواهرها رعايت پوشش و حجاب اسلامی واجب است زيارت عاشورا مستحب است نماز واجب واجب است ما يک وقتی مستحبات ما را از انجام واجبات باز ندارد گفتم شما يک بخشش مشکل اين است، قرآن می­فرمايد اصلاً عبادت يکی از آثار عبادت رسيدن به تقوی است رسيدن به آن فلسفه عزت: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[25] می­خواهيد اکرم بشويد نزد خدا متقی باشيد چکونيم متقی باشيم، يکی از راهکارها تقوی بندگی خداست: بندگی کن تا که سلطانت کنند، نمازتان را ترک نکنيد يک شخصی آمد خدمت رسول­الله عرض کردم يا رسول­الله من دزدی می­کنم، کارهای خلاف هم می­کنم خلاف همين مسائل اخلاقی نماز هم می­خوانيم انصافاً بعضی از ما بوديم می­گفتيم نماز به کمرت بخورد برو خجالت بکش اين چه نمازی است که تو می­خوانی، گفت يک نصيحتم کنيد، رسول­الله چه فرمود پيغمبر فرمود نمازت را ترک نکن، ارتباطت را  با خدا قطع نکن، اين جوان رفت بعضی­ها گفتند يا رسول­الله اين با اين کارهای خلافی که می­گفت، شما فرموديد نمازت را ترک نکن، حضرت فرمود: «إِنَّ صَلَاتَهُ تَنْهَاهُ يَوْماً مَا»[26] اين نماز يک روز نجاتش می­دهد بعد از مدت­ها آمد گفت يا رسول­الله به برکت تداوم نماز دزدی­ها را گذاشتم کنار، کارهای خلاف هم ترک شد.

اين شب­ها دعوت کنيد کسانی که يک خرده فاصله گرفتند از اهل­البيت از خدا از دين، بگوييد بابا بيا، به واسطه­گری امام حسين يک خرده با خدا آشتی کنيد با خودتان آشتی کنيد نمازت را بخوان اين نماز به داد انسان­ها می­رسد بندگی خدا انسان­ها را با تقوی می­کند يکی از فلسفه­های عبادت رسيدن به تقوی، از فلسفه­های عبادت شکرگزاری از نعمت­های الهی و اولين نعمتی که من اين را اشاره کنم اين را  بعضی­ها نمی­بينند اولين نعمت خدا نسبت به ما خلقت ماست آقايون همين که هستيد خدا دوستان می­داشته چرا اين را نمی­بينيد من امروز يک کسی يک پيامی برای من خواند در اين شبکه­های مجازی خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله محلاتی می­فرمودند اگر بافتنی است خوب بافتند اگر يافتنی هم هست خوب يافتند، می­گويند يک کسی دچار فقر شديد شد، هيچ ديگر نداشت برای گذران زندگی آدم مؤمنی هم بود دستش خالی پول هيچ نداشت يک چيزی از ميراث خانوادگی داشت که از سیصد قبل مانده بود يعنی سه قرن قبل مجبور شد رفت اين را فروخت، بعد گفت خدايا کار ما بايد به جای برسد که اين ميراث خانوادگی­مان را بفروشيم برای گذران زندگی­مان نبايد به دادمان برسی، يک اهل دل اين را شنيد گفت چرا اين را نمی­گويي، بگو خدايا اين قدر دوستم می­داشتی که رزق امروزم را سه قرن نگهداشتی تا امروز به دادم برسد، مردم چرا پوری ليوان زندگی­تان را نمی­بينيد چرا خالی­ها را می­بينيد چرا پوری­ها را نمی­بينيد کمبودها را فقط می­بينيد کمبودها را هم با بدی تعريف می­کنی، نگاه­ها را بايد اصلاح کرد، آقا هستی خدا دوستت می­داشته، محبوب خدا هستی همين که هستيم يعنی خدا به ما علاقه دارد اگر علاقه نداشت خلق­مان نمی­کرد چرا اين را نمی­بينی، اولين نعمت الهی نعمت آفرينش است که به ما هم دستور دادند در برابر اين ذات مقدس الهی کرنش کنيد البته نکته پايانی مراقب باشيم عبادت­ها مغرورمان نکند: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[27]يک وقت نگوييم آقا منم، نماز می­خوانم منم که حج می­روم، منم که چنينم، قرآن می­فرمايد خدا را بپرستيد اميد اين است که با تقوی بشويد يعنی غرور ورت ندارد، مغرور به کارهايت نشوی.

بسنده کنم امشب شب دوم ماه محرم، فردا کاروان عشق به سرزمين عشق کربلا رسيد، آقا سيدالشهداء وقتی که به کربلا رسيدند در تاريخ دارد مرکب امام حسين ديگر حرکت نکرد، دو سه­تا اتفاق با هم افتاد حر از منزلگاه سعلبيه با امام حسين همراه شد تحت‌الحفظ با امام حسين می­آمد يکی از اتفاقاتی که در کربلا فردا افتاد يک نامه­ای از ابن زياد به حر رسيد که به مجرد رسيدن اين نامه ديگر اجازه حرکت به حسين‌بن علی ندهيد نگهداريد حسين‌بن علی را و يک­جايي هم نگه­داريد که در دسترس­شان آب نباشد، نزديک آب نهرآب خيمه­ها برپا نشود لذا عزيزانی که کربلا هم رفتيد خيمه­گاه با فرات و علقمه فاصله دارد، اتفاق دوم مرکب امام حسين هم حرکت نکرد اسب­ها را عوض کردند اين مرکب­ها حرکت نکردند آقا فرمودند: اين سرزمين چه نام دارد شخصی گفت قاذريات اسم اين سرزمين است آقا فرمودند نام ديگر، گفتند نينوا، نام ديگر شاطی الفرات آقا فرمودند نام ديگر، يک پيره مردی آمد گفت ما از نياکان مان شنيديم سابق به اين سرزمين کرب و بلاء هم می­گفتند سرزمين رنج و بلاء و سختی، آقا فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ»[28] از اسب آمدند پايين، مقداری از خاک کربلاء را برداشتند بوئيدند فرمودند: «واهاً لک أیتها التربه»[29]، چه خاکی، چه تربتی لايقی، خاک را روی زمين ريختند فرمودند خانم­ها را پياده کنيد:

بار بگشايد اين­جا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست

حرف گفت آقا نزديک آب خيمه­ها را برپا نکنيد ولی می­توانيد آب برداريد امام هم با فاصله خيمه­ها را برپا کردند، زن­ها را پياده کردند من يک روضه بخوانم همين يک تکه، انشاءالله عزيزمان و مداح اهل­البيت جناب آقای حاج حسين آقای مؤمنی، فيض کامل­تر و عزيزان مداح ما خواهند داد، من از جريانات فردا يک جمله را عرض کنم، راوی می­گويد: «لم انس زينب[30] بنت اميرالمؤمنين» زينب را فراموش نمی­کنم دختر علی روز دوم محرم وقتی می­خواست از مرکب پياده شود عباس آمد، برادرها آمدند برادر زاده­ها آمدند، فرزندان زينب آمدند خاتون بنی هاشم با نهايت عزت از مرکب پياده شد، ابالفضل اعلام کرد محارم زينب دور زينب را  بگيريد محرم آل­الله می­خواهد پياده شود: «نزلت زينب بنت علی مع کل عز و وقار» يافت نشد، اما آقايان از اين جريان نوه روز گذشت روز يازدهم بعد از ظهر روز يازدهم وقتی زينب را می­خواستند ببرند نه محرمی نه برادری نه ياری نه ياوری، حضرت زينب و ام کلثوم به اين­ کوفی­ها گفتند برويد کنار ما خودمان زن و بچه­ها را سوار می­کنيم همه را سوار کردند نوبت رسيد به اين دو خواهر زينب زير بغل ام کلثوم را گرفت خواهر تو هم سوار شو، اين خواهری داغديده­ای که شب قبل نماز شبش را نشسته خوانده بود از بس شلاق خورده بود تک و تنها آمد سوار مرکب بشود ياری برادری محرمی نمانده يک وقت يادش افتاد به روز دوم محرم و عباس و علی اکبر و برادران يک نگاهی کنار علقمه کرد يک نگاهی به دشت کربلا کرد، صدا زد: «اخی يا اخی لو خيرت بين المقام و الرحيل»[31]، برادر اگر اختيار دست زينب بود کربلا را رها نمی­کردم پيکرت را تنها نمی­گذاشتم اما چکونم خواهرت را دارند به اسارت می­برند:

ای همسفر زينب رفتيم و خدا حافظ، ای تاج سر زينب رفتيم و خدا حافظ

بگويم چگونه اين خواهر را بردند يک وقت يکی از اين نازدانه­های امام حسين از روی مرکب رو کرد به دشت کربلا خطاب به آن پيکر ارباً ارباً صدا زد بابا برخيز دارند عمه­ام را با تازيانه کتک می­زنند، همه بگوييم يا حسين.

 

[1] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص196.

[3] مناهج البکاء فی فجائع الکربلا ج1 ص34

[4] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.

[5] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[6] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[7] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[8] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[9] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.

[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص138.

[12] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‏15 ص361.

[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص68.

[14] احزاب 21.

[15] حشر 7.

[16] نساء 59.

[17] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[18] حج 11.

[19] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏20 ص272: منسوب به امام علی است.

[20] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[21] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[22] بقره 21.

[23] بقره 21.

[24] بقره 21.

[25] حجرات 13.

[26] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏79 ص198.

[27] بقره 21.

[28] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.

[29] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج3 ص453

[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص263.

[31] معالی السبطین ج2 ص55

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه