استاد حدائق روز چهارشنبه 29 تیر1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال سيدنا و مولانا ابوابراهيم موسی ابن جعفر: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ وَ لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ فَإِنَّ قَلِيلَ الذُّنُوبِ يَجْتَمِعُ حَتَّى يَكُونَ كَثِيراً وَ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ وَ سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ اصْدُقُوا الْحَدِيثَ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ»[1]
شاهنشهی که شيشه جانها به دست اوست، گر بشکند به سنگ جفا ناز شصت اوست
در خانهای که قبله بود زادگاه او، ابروش قبله و قبلهنما چشم مست اوست
شاهنشهی که دوش نبی جای شصت اوست، از لطف حق لوای شفاعت به دست اوست
با اين همه جلالت هم قدر و منزلت، گر پيروش رود به جهنم شکست اوست
انشاءالله که بر اين ولايت و تولی و ارادت به اميرالمؤمنين بمانيم و با اين اردات بروی صلوات ختم کنيد.
الحمدالله الذی وفقنا بهذا التوفيق؛ خدا را سپاسگزاريم که در اين سفری که توفيق رفيق شد بدون اغراق و زيادهگويي به ياد جمع محترم حضار گرامی عزيزان حاضر در مجلس مخصوصاً شبهای که مناسب داشت مثل همچو شبی در مکه معظمه در مدينه منوره، ياد برنامههای هفتگی که در خدمت عزيزان بوديم مخصوصاً عرض سلامی به محضر اولياء الهی دعای میکرديم در رأس و مقدم دوستان و مؤمنين و مؤمنات بودند يکی از دعاهای ما اين بود که پروردگارا تمام کسانی که آرزوی تشرف و زيارت اين اعقاب مقدسه و اماکن مقدسه را دارند به اسرع وقت و احسن وجه خدايا توفيق نصيب آنها بگردان آنها شريک در ادعيه صالحه و ذاکيه اوليائی که در عرفات زمزمه کردند که در رأس همه خوبان عالم ولی عصر است همه ماها را سهيم و شريک بگرداند انشاءالله که توفيق زيارت جمع محترم در آن ايام در آن سرزمين مقدس داشته باشيم در سنوات آتيه، من بارها به بعضی از عزيزان گفتهام رسولالله به ما آموخت، در ماه رمضان از خدا حج هر ساله را بخواهيم، وجود مقدس زينالعابدين در سه جای دعای ابوحمزه از خدا حج را طلب میکند حج هر ساله: «وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ»[2] سيدالشهداء بيست سفر حج پياده به جا آورد آن زمان قديم بود گرسنه بود محتاج بود، سختی بود، از امام حسين ياد بگيرد اين دعای امام عرفه امام حسين مال آن سال آخر نيست، حضرت اين دعای عرفه را پای جبل الرحمه رو به مسجدالحرام ايستاده از آغاز تا پايان میخواند دعای که گاهی اوقات دو ساعت دو ساعت و خردهای زمان میبرد ما نشستيم چندين بار هی اين پا و آن پا میشويم امام حسين با اصحابش در جبل الرحمه اين دعا را ايستاده و اشک میريخت و میخواند دعای زين العابدين، امام سجاد بيست و پنج سفر حج مشرف شد، ما در قبل از حرکت محضر آيتالله العظمی مکارم بوديم ايشان يک روايتی از حضرت زين العابدين خواندند که چند اثر در حج است که اينجا بايد رفت پيدا کرد، صحت و سلامتی و عافيت بدن، کفايت مؤنه زندگی، آنهای که از مشکلات اقتصادی میهراسند وحشت دارند حج بيمهشان میکند: «تکفون مؤنتکم» يافت نشد، کفايت میکند اين سفر مؤنه شما را، زندگیها را بيمه میکند اينها آثار و برکاتی است که در اين سفر و در اين ضيافتی که ميزبان خداوند است و خداوند پذيرايي اين دعوت است انشاءالله که خدا قسمت کند توفيق رفيق شود همه آرزومندان مخصوصاً جوانان عزيز ما در عنفوان جوانی مشرف بشوند در اين سفر پربار و از اين برکات سفر که به عبارتی حج را تولد دوباره میگويند غروب عرفه همه چيز پاک است، همه چيز را میبخشند پاک پاک طرف از عرفات میرود، و از گناهان آنها را مبری میکند اين يک باب ضيافتی است که خدا برای بندگان خودش ايجاد کرده و توفيقی است که رقم خورده شده انشاءالله که قسمت بشود همه آرزومندان وظيفه خودم میدانيستم که به ياد عزيزانی که تشريف داشتيد شيراز، چه برادران عزيز خواهران محترمه و من يکی از درسهای که از آيتالله والد آموختم و در بعض از جاها هم عرض کردم ايشان میفرمودند در دعا اگر ديگران را مقدم کرديد خدا اول به خودتان نظر میکند ولی در دعا اگر خودتان را ديديد میرويد در نوبت مريض داريد اول مريضهای مردم را دعا کنيد، نگران جوانت هستی اول جوانان مردم را دعا کنيد، بدهکار هستيد اول دعا برای رفع بدهی ديگران کن، اگر به ديگران اول نظر کردی خدا اول به خودت نظر میکند اما در دعا اگر خودخواه شدی میبرنت در نوبت، خودخواهی در قالب دعا هم آسيب میزند لذا حاج آقا میگفتند که در دعا ديگران مقدم کنيد بالاتر از اين هم يک چيزی به ما آموختند که من از اين آموخته خيلی آثار ديدم میگفتند حرم رسولالله حرمی است که پيغمبر اسوه بخشيدن کسانی بود که در حقش بدی کرده بود، میگفتند در حرم رسولالله ببين چه کسانی خاطرت را در زندگی نگران و مکدر کردند برای آنها زيارت نامه بخوان اين خيلی حرف است.
من حدود پانزده سالی قبل يادم در حرم رسولخدا مقابل محراب تهجد نشسته بوديم، يکی آقای از علمای تهران بود ايشان خيلی داشت گريه میکرد هی نگاه به خانه اميرالمؤمنين میکرد قسم میداد نفرين میکرد قسم میداد نفرين میکرد، گوشی تلفن ما زنگ خورد ديدم حاجآقای والد پشت خط بودند من شروع کردم با حاجآقا شروع کردند اين آقا فهميد که حاجآقا پشت خط دارند با من صحبت میکند گفت به حاجآقا بگوييد يک نفر اينجا نشسته گرفتاری برايش پيش آمده آقا دعا کنند حاجت را، من چون میدانيستم دارد نفرين میکند گفتم خودت با آقا، گوشی را گرفتم دادم دست خودش و بعد با حاجآقا صحبت کرد گفت آقا يک کسی حق ما را خورده، ظلم کرده چنين کرده چنان کرده شما دعا کنيد اين نفرين ما او را بگيرد، حاجآقا فرمودند کجا نشستيد؟ اين آقا از علمای تهران هم بود الآن هم هستش، ايشان فرمودند کجا نشسته؟ در مسجد پيغمبر مقابل محراب تهجد حضرت زهراء يعنی مقابل خانه اميرالمؤمنين، گفتم تو زائری پيغمبری هستی که پيغمبر: «أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْك»[3]، توصيه میکرد به کسانی که به شما بدی کردند شما احسان کنيد، کريمان با بدان هم بد نکردند، اخلاق اسلامی يعنی نماز شب میخواني بايد نشان بده نماز شب که نماز شب خوان است گفتم تو حرم رسولالله داری نفرين میکنی پيغمبر ابوسفيان را نفرين نکرد، دندان پيغمبر شکسته شده بود، بدن رسولالله جراحت برداشته بود در دامنه کوه احد آب آوردند پيغمبر دهانش را شست و شو بدهد، ديدند رسولالله پيوسته دارد اين جمله را میگويد: «اللّهمّ اهد قومى فانّهم لا يعلمون»[4] خدايا قومم را هدايت کن اينها نمیدانند کهها را رسولالله میفرمايد هدايت ابوسفيان، هند جگرخوار، حالا ما يک مقداری حقمان را کم و زياد میکنند میگويم واگذارت به خدا، خدا بزندت، اين اخلاق پيغمبری نيست حاج آقا گفتند در محضر رسولالله هستی از خدا بخواه هدايت بشود هدايت شد جبران میکند هدايت شد ظلم نمیکند، اين آقا آرام شد شد مثل آبی که رو آتش ريختند، بعد هم خيلی تشکر کرد، اين فرمايش آقا در مسجد پيغمبر اصلاً ما را متحول کرد، گفت اين سفر اين برکات را بايد برای زائرين ايجاد کند، من قبل از ورود به کلام موسی ابن جعفر نکتهای را هم عرض کنم شايد فراموشم بشود طبق سنوات سالهای گذشته خدا رحمت کند آقای حاج ابراهيم يقطين را روضه دهه اول ماه محرم که در همين مسجدالرسول برگزار میشد يکی دو سال به خاطر بحث کرونا روضه به صورت ديگری اجراء شد امسال هم انشاءالله دهه اول جناب آقای حاج منصور آقای يقطين يادآوری کردند، که اين روضه صبحها در مسجدالرسول برنامه منعقد است و برپاست انشاءالله جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج آقای حسينيان هم که از قم تشريف میآورند برادر عيال حاج آقای يقطين افاضه فيض میکنند و در خدمت جمع محترم هستند عزيزان هم انشاءالله شرح شرح زيارت ناحيه مقدسه است انشاءالله عزيزان از اين فرصتها استفاده کنيم جلساتی که منعقد میشود برپا میشود صبحها شبها ضمناً در مهديه دانشگاه مهدويت هم دهه اول صبحها برنامه است و مجالس ديگری که در سطح شهر است، از اين فرصتها انشاءالله بهرهبرداری کنيد.
اما امشب شام ميلاد آقا موسیابن جعفر است، هفت پيام از امام هفتم من امشب تقديم کنم اين روايت را مرحوم شيخ مفيد در کتاب امالی و مرحوم علامه مجلسی و مرحوم شيخ کلينی که مرحوم علامه مجلسی به استناد اين بزرگان به استناد شيخ مفيد و مرحوم کلينی در کتاب شريف کافی جلد دوم هفتتا دستور رفتاری اخلاقی را امام برای تربيت شيعه بيان میکند اينها را من در حد وقت محدود مجلس عرض میکنم اينها را امروز در جامعه ما عمل کنيم امام میفرمايد نانش را میخوری، عمل نکرديد عاميانه من میگويم امام با يک بيان ديگر میفرمايد چوبش را میخوريد، مردم به اينهای که من دارم عرض میکنم عمل کرديد پيشرفت میکنيد عمل نکرديد پس رفت میکنيد موفقيتتان در رعايت اين اصول است:
يک حضرت فرمود: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ»[5] شيعه خودت را اينگونه تربيت کن کارهای خوب زيادت را زياد به حساب نياوريد، هی ننويس به يک آقاي گفت آقای ديدم يک پولی صدقه داد دفترش را درآورد نوشت، يعنی صد تومن به فلانی، گفتم چه مینويسی؟ گفت من برای حساب و کتاب زندگی، گفت گفتم اينها را ننويس، آنهای را که بايد بنويسی نمینويسی، گناهان توست، حالا چندتا آدم را ديديد غيبت کرد سريع دفتر باز کند بگويد يک غيبتی کردم غيبت آقای فلانی، ديديد تا حالا علت اين پسرفتمان مال همينهاست خوبیها که بايد يادمان برود يادمان نمیرود، به يک آقاي گفتم فلانی گرفتار است کمکش کن، گفت سه سال و نيم قبل خانه فلانی آقای فلانی و فلانی هم نشسته بودند اين قدر بهش دادم، گفتم خدا وکيلی بهت بگويم ديروز چندتا غيبت کردی يادت هست، سه سال و نيم قبل يک کمکی کردی يادت نرفته کجاست، کهها بودند؟ چقدر بود؟ اين بد است شيعه خوبیها را فراموش کن، خدمت برای خدا اگر میکنيد فراموشش کنيد اصلاً از يادتان برويد: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ»[6] کار خوب اگرچه زياد هم کرديد اصلاً به حساب نياوريد، من از يک تربيت يافته مکتب اهلالبيت بگويم، آيتالله العظمی بروجردی ساعات آخر زندگیشان بود، ايشان در بيستر افتاده بود، من يکی از خدمات آيتالله بروجردی را بگويم، امروز تمام مراجع مطرح شيعه شاگردان ديروز آيتالله بروجردی بودند، اينهای هم که امروز شما پای سفره تقليدشان نيشستيد، ديروز پای سفره تحصيل از اين محضر اين مرجع نشستند آيت الله العظمی مکارم، آيتالله العظمی سيستانی، آيتالله العظمی نوری، آيتالله العظمی جوادی، مقام معظم رهبری، از مرحومين آيتالله العظمی بهجت، فاضل لنکرانی لطف الله صافی گلپايگانی خيلی از مراجعی که رفتند و هستند اينها در کارنامه زندگیشان به عنوان يکی از درخشانترين دوران زندگیشان شاگردی آيتالله بروجردی بود، ابوی ما که از افتخاراتشان اين بوده، گفتند سالها ما خدمت آيتالله العظمی بروجردی بوديم، شخصيت عالم پرور مجتهد پرور، صدها مجتهد فقيه عالم به عالم سالم تحويل داد، شما مسجد اعظم قم را ببينيد با برکتترين مسجد من میتوانم بگويم که از اين حيث دارد ازش استفاده میشود مسجد اعظم است از صبح بعد از نماز صبح تا بعد از نماز عشاء دهها جلسه درس هر جلسهای پانصد نفر، چهارصد نفر کمتر، در سه شسبتان مسجداعظم دارد استفاده میشود، ما مسجدی در دنيا نداريم اينگونه استفاده فرهنگی ازش بشود، قم رفتيد گاهی اوقات يک مرجع دارد درس میدهد بيش از هزار نفر نشستند اصلاً ساعت توقف ندارد اين مساجد اين از خدمات اين بزرگ مرجع بود، کتابهای که ايشان نوشتند بزرگانی که ايشان تربيت کرد به عالم فرستاد، شهيدبهشتی از نتايج ايشان بود در آلمان، مرحوم آيتالله حائری فرزند حاج شيخ عبدالکريم را ايشان فرستاد در آمريکا، بزرگانی را فرستاد در سراسر عالم برای تبليغ دين با اين نگاه که بايد اسلام تبليغ بشود و ترويج بشود در سراسر دنيا اين شخصيت با اين عظمت علمی فرهنگی اجتماعی، پدر مرحوم آيتالله فاضل آيتالله حاج شيخ حسن فاضل میگويد کنار بيستر آيتالله بروجردی بودم نفسهای آخر بود يک وقت آيتالله بروجردی آه سردی کشيد، فرمود افسوس که عمر ما به پايان رسيد و برای آخرتمان کاری نکرديم اين حرف کيست؟ حرف يک بزرگ مرجعی که خدمات عظيمی به عالم تشيع و عالم اسلام کرد، میگويند تا اين حرف را آيتالله بروجردی زد، مرحوم آيتالله فاضل گفت آقا شما ديگر چرا اين حرف را میزنيد شما کار نکرديد؟ که مثل شما کار کرد، میگويند ايشان اين جملهای اميرالمؤمنين را بيان کرد، اينها نتيجه تربيت دينی است اينها همين پايبندی به سخن موسی ابن جعفر است: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ»[7] حاجی کار زياد کردی يادت برود، خيلی اينها را دو دوتا چهارتا نکن، ايشان فرمود: «أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِير»[8] کارت را خالص کن آنی که میخواهد صرافی کند، خيلی دقيق است خيلی خبره است، گفت آيتالله بروجردی اين را گفت و بعد تمام کرد: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ»[9] اينکه بعضیها در کارهای خوب در جا میزند، میگويد آقا ما کارهايمان را که کرديم، ما حجمان را که رفتيم بس است، زيارت که رفتيم کافی است، حج يک بار کافی است، چون يادش نرفته، مغرور به اين حج است، يک کار خيری کرده میگويد همه کارهای خيرها را ما بايد بکنيم ما که پول داديم بس است: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ»[10] خوب هستيد، کارهای خوب هم زياد انجام میدهيد ولی زياد به حساب نياوريد.
اما آنجای که بايد حواست باشد، دستور دوم: «لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ»[11] کارهای خطا و اشتباهیتان اگرچه کم است کم حساب نکنيد، شايد يک کار کوچک کرديد، يادت نرود، يادت نرفت ديگر تکرار نمیکنی، اينی که بعضیها هی مکرار در مکرر خطا میکنند، چون خطاها يادشان میرود حاج آقا يک بار يادت رفت اين خيابان بنبست، يادت نرفت ديگر در اين خيابان بن بست نمیرود، میگوييد کسی که فراموش میکند دوباره بيايد انتهای خيابان هی داد و بداد يکبار هم آمده بوديم دوباره سرمان آمد، بار دوم بار سوم بار چهارم، شيخ عباس قمی صاحب مفاتيح پرورش يافته اين حديث است، آقا شيخ عباس من از فرزندش آيتالله محدث زاده که سالها در حج با ايشان همسر بوديم میگفت پدر ما حاج شيخ قمی لحظات آخر زندگی خيلی ناراحت بود، گفتند آقا چرا ناراحت هستی، فرموده بود من در بيش از هفتاد سال زندگی يک دروغ گفتم شرمنده هستم چگونه به محضر خدا بروم، اينها مال اين است که گناه يادت نرفته، يک دروغ را فراموش نکرده ديگر دو دروغ نمیشود اينکه بعضیها مکرر در مکرر گناه میکنند چون يادش میرود چندتا گناه کرده، ما محاسبه اعمال داريم، اميرالمؤمنين میفرمايد: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا»[12] امروز خطای نکردی، امروز حقی را ضايع نکردی، امروز دلی را نشکسته اصلاً بعضیها در اين قيد و بندها نيستند، میگويند به آقای حاج شيخ عباس گفتند آن دروغ چه بود؟ فرمود در جوانی حج رفته بودم يکی از محدثين اهل سنت در مسجدالحرام بود رفته گفتم اجازه نقل حديث به من بده، گفت يک سؤال از من پرسيد گفت تو سنی هستی يا شيعه؟ مرحوم شيخ عباس فرموده بود بروم اگر بگويم شيعه هستم به من نمیدهد اجازه گفتم من سنی هستم ولی با اين نگاه و با اين نيت يعنی تابع سنت رسولالله هستم نه تابع سنن اربعه اهل سنت، گفتم آن عالم سنی فکر کرد من میگويم سنی هستم يعنی تابع مذاهب اربعه اهل سنت هستم گفت برداشت نوشت يک اجازه نقل حديثی به من داد، آقای شيخ عباس میگويد در عمرم پيشمان بودم که چرا همان يک کلمه را هم گفتم و لحظه آخر از همان يک دروغ خجالت زده بود: «وَ لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ»[13] بلی آقا موسی ابن جعفر میفرمايد اين گناهان کمتان مردم کم کم کنارهم قرار میگيرد گناهان بزرگ را رقم میزند میبينيد آدم میشود يک آدم خطرناک يک آدم جنايتکار اينکه خدا اين گونه نيافريده، خدا هرکه را آفريد خوب آفريد خدا فرعون را خوب آفريد خدا يزيد را خوب آفريد، خدا شمر را خوب آفريد، خدا صدام را خوب آفريد اگر بد میشوند عواملی سبب شد اينها بد شوند يا سوء تربيت يا لقمه حرام يا معاشرت با نااهل و الا به قول شاعر:
روز که آفريد تو را صورت آفرين، بر آفرينش تو به خود گفت آفرين
صورت نيافريده چنين صورت آفرين، بر صورت آفرين و چنين صورت آفرين
من يک وقت در يک جلسهای عرض کردم عزيزان يک آقايي در شيراز اعدام شد، فيلم دادگاهش را آوردند در حوزه علميه برای آسيبشناسی جرم گفتند آقايون اساتيد، طلاب ببينند که چرا بعضیها اين جوری میشوند، يک آقايي اعدام شد چهار فقره قتل مرتکب شده بود دو نفر از نزديکان خودش و دو نفر هم از افراد ديگر وقتی که در دادگاه داشت که تعريف میکرد چطور من اينها را کشتم مثل اينکه داشت میگفت آب نوشيدم خيلی با يک آرامشی با يک راحتی زدم اين طوری فلانی را کشتم بعد فلان را کردم، قاضی گفت پيشيمان نيستی گفت نه، چرا انسان اينجوری میشود؟ «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[14] قاضی يک سؤالی خوبی کرد گفت شما يادتان هست اولين اشتباه زندگی ات کجا بود؟ اولين خطاء از کجا شروع شد؟ پدرها بچهها امانتاند دستتان، قيامت هم تا آن حدی که پدر و مادر در تربيت بچه کم گذاشتند میکشيدندش به حساب بلی حالا يک پسری خراب شد پسر نوح ربطی به حضرت نوح ندارد اما يک وقت پدر مسبب است، گفت سيزده چهارده سالم بود در بازار وکيل داشتم میآمدم گرسنه بودم اينها را من خودم شنيدم از اين آقا، حالا اسمش را هم نمیآورم گفت در مغازه يک خاروبار فروشی، يک مشت نخودچی چشم صاحب مغازه را پاييدم دزديدم يک مشت نخودچی اين اولين استارت خطاست اين هم که امام هفتم میفرمايد گناهان کم گناهان بزرگ را رقم میزند، يک مشت نخودچی میشود چهار فقره قتل، جلوش را نگرفتی میشود، گفت يک مشت نخودچی برداشتم کردم در جيبم آمدم منزل پدرم ديد من دارم چيزی میخورم گفت بچه چه میخوری؟ گفتم نخودچی، گفت پول از کجا آوردی تو که پول نداشتی؟ گفت حقيقتش را گفتم گفتم گرسنه بودم پول نداشتم از بازار از يک مغازهای دزديدم بابای نادان را ببينيد گفت پدرم گفت آفرين بر تو، تو بچهای زرنگی هستی، تو گلمت را در اين جامعه خوب از آب میتونی بکشی بيرون، بنازم به اين زرنگی گفت من فکر کردم دزدی کار خوبی است فردا يک مشت نخودچی شد دو مشت، دوزدی به دنبال دوزدی سرقت به دنبال سرقت، ضرب و شتم و اين را هم بگويم عزيزان سيدالشهدای که محرم را پيش رو داريد نکوشت مگر لقمه حرام اينهای که کربلا جلو امام حسين ايستادند، رو به قبله نماز میخواندند اينها نماز صبح اول وقتشان را به جماعت عمر سعد خواندند اينها وقتی سر امام حسين بالای نيزه رفت تکبير گفتند، اينها به تعبير امام سجاد قربتاً الی الله آمدند کربلا چه بر سر اين نامسلمانهای مسلمان نما آمد که در قتل ولی خدا شرکت کردند، امام حسين در بين يکی از خطبهها فرمود: «فقد ملئت بطونکم من الحرام»[15]، شکمهايتان از حرام پر شده، شکمی اگر از حرام پر شد امام زمان هم نصيحتش کند اثر نمیکند، امام زمان زمان سيدالشهداء اثر نکرد ديديد به بعضیها حرف میزنيد مسخرهتان میکند آيه قرآن را، بابا جمع کن دورهاش تمام شد، بر نمیخورد، علی عليهالسلام فرمود گناه را کم نشماريد، آن گناهی که نزد شما کوچک دارد به حساب میآيد نزد خدا خيلی بزرگ است: «لا تصغرن شيئاً من ذنوبک و ربما وافق سخته و انت لا تعلم» يافت نشد، اين توصيه دوم حضرت.
توصيه سوم امام می فرمايد: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ»[16] مردم در خلوتتان از خدا بپرسيد عجيب است اين ترس در درون، ترس در باطن، ترس در خلوت، ترس در جلوت خيلی مؤنه نمیخواهد بنده جلو شما مؤمنين رعايت میکنم بايد يک سری حرفهای نزنم، يک سری کارهای نکنم، مأمور دارد نگاه میکند دوربين دارد میبيند اينها خيلی هنر نيست هنر اين است که در باطنت از خدا بترسی هنر اين است که در آن اتاق در بسته، هنر اين است که در آن محيطی که میگويي هيچ کس نيست خدا هست خدا را در نظر بگيری، نوع تخلفات مال اين است که ما: «خافوا الله فی السر»[17] نداريم ظاهراً میبينيد بعضیها رعايت ضوابط را میکنند اما قانون گريز اند قانون شکناند، قانون خدا را زيرپا میگذارند، چون از خدا فی السر نمیترسد موسی ابن جعفر فرمود در خلوت از خدا بترسيد چرا بعضیها انصاف ندارند امروز ديدید يکی از مشکلات اجتماعیما بیانصافی است انصاف نيست من رفتارم با طرف مقابل رفتاری نيست که اگر با خودم عمل بشود دوست دارم احترام را دوست میدارم ولی بعضاً نمیگذارم، پيامبر فرمود ناموس مردم را ناموس خودتان بدانيد اين انصاف است، مشتری را فروشنده خودت ببين، ارباب رجوع را آقای مدير خودت ببين، اين میشود انصاف اين انصاف در جامعه رنگ باخته چرا؟ چون در خلوتها از خدا نمیترسيم دقيقاً کسانی که در خلوت از خدا میترسند انسانهای با انصافی هستند انصاف يعنی با ديگران رفتاری داشته باشيد که با خودتان داريد، اين میشود انصاف، خوراک مانده را نمیپسنديد انفاق نکن لباس مندرس را نمیپسندی صدقه نده.
يک وقت در يکی از جلسات عرض کردم خدا رحمت کند علامه سيدمحمدحسين حسينی تهرانی صاحب کتاب روح مجرد، ايشان در خاطراتش مینويسد با مرحوم حاج سيدعلی قاضی هم حشر و نشری داشته از شاگردان علامه طباطبايي است، میگويد زمانی که ما نجف بوديم يک خانوادهای بودند از اعيان نجف ولی از متدينين ثروتمندان نجف يک وقتی ظهری بود يک فقيری آمد در خانه آن شخص ثروتمند بوی غذا به مشامش خورده بود در زد خانم خانه آمد دم در، گفت يک خرده غذا به ما بدهيد گرسنه بود بوی غذا شنيده بود، آقا غذای تازه دوست میداری همان را بده، اين میشود انصاف سيره اهلالبيت اين بود آقا اميرالمؤمنينی که دو روز قبل جشن عيد غديرش را گرفتيد صاحب الغارات میگويد آقا رفت در بازار زمانی که خليفه عالم اسلام بود، دوتا لباس صاحب الغارات مرحوم ثقفی میگويد حضرت خريد يکی هشت درهم يکی چهار درهم میگويد آقا آمد در منزل، لباس چهار درهمی را خود حضرت ورداشت لباس هشت درهمی را دادند به قبنر، قنبر که است؟ نوکر آقاست قنبر اعتراض کرد گفت آقا شما رهبر عالم اسلام هستيد، اين لباس گرانتر را شما برداريد آن لباس نصف قيمتی را بدهيد به ما، آقا فرمود قنبر تو جوانی، لباس زيبا بر قامت جوان زيباتر است ما يا علی میگوييم ولی در با علی بودنمان حرف است:
يا علی با علی يک نقطه باشد فرق آن، يا علی گفتن کجا و با علی ماندن کجا
اين میشود انصاف، علامه تهرانی میگويد اين فقير در زد آن خانم که خانم متدينهای هم بود آمد دم در گفت خانم گرسنه هستم يک مقدار غذا بده، گفت صبر کن اين خانم رفت در آشپزخانه که از همان غذای تازهای پخته شدهای که عطرش هوا رفته برای اين فقير بکشد، در ظرفهای خودشان رغبت نکرد بکشد گفت اين ظرفهای خودمان است اين فقير الآن بودی میگفت شايد کرونا دارد کرونا را میکرديم بهانه، حالا آن زمان که کرونا نبود گفت مثلاً شايد کثيف است، مکروبی است بهداشتی نيست دنبال يک ظرفی میکشيد که برای اين غذا بکشد، رفت در حمام طاس حمامی را خالی کرد يک آبی درش چرخاند در طاس حمامی برنج و خورشت کشيد آمد داد به اين فقير اين فقير بدبخت هم نشست و خورد و بعد طاس حمامی را هم داد تحويل و رفت اين خانم نيت کرد گفت خدايا ثواب اين انفاق برسد به روح پدرم شب آن روز خواب باباش را میبيند خواب ديد در عالم برزخ است همه برزخیها دور هم خوشحال شادمان پدرش يک گوشهای نشسته ناراحت مهموم مغموم، رفت به پدر سلام کرد پدر به سردی جواب داد گفت بابا من دخترت هستم، گفت چرا ناراحتی چرا به سردی جواب میدهی گفت دختر امروز آبروی من را نزد برزخيان بردی گفت من آبروی شما را بردم گفت هديهات از دنيا رسيد ولی در طاس حمام من سر خجالت پايين کشيدم جلو برزخیها، برزخیها گفتند چه دختر بیکمالی داری کسی برای باباش غذا در طاس حمامی میفرستد، مردم بیانصافی کردید ميوهای نيمهحال گنديده دادی به فقير ميوه گنديده دارد برای امواتش میفرستد، لباسی که خودت خجالت میکشی اگر دادی به همان اندازه ثواب گيرت میآيد لباس سوراخ ثوابش سوراخ است، برنج کوزنه میدی به خيريه، يکی از مسئولين خيريه گفت ببينيد دوتا کيسه پنجا کيلويي برنج آوردند ما خجالت میکشيم دست نيازمند بدهيم، اينها را بگذارش کنار، اين جور ما انفاق میکنيم چرا بعضیها بیانصاف شدند؟ چون در خلوتشان از خدا نمیترسند امام هفتم فرمود: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ»[18] اگر تو در خلوت از خدا ترسيدی به انصاف میرسي ديگر انسان حواسش جمع است، در همه عرصههای اجتماعی اقتصادی همهجا روابطش روابط خوبی میشود يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم مطلب را جمعبندی کنم.
امام فرمود: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[19] يکی از جاهای که میگويند که عجله کنيد در طاعت خداست عجله کاری خوبی نيست جز در دو جا يکی در اطاعت خدا: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[20]، سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[21]، دوم در توبه کردن اين دوجا را میگويند عجله کن اما جاهای ديگر را میگويند عجله نکن: «الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»[22]
«زنوا انفسكم قبل ان توازنوا و حاسبوا قبل ان تحاسبوا»[23] در مسائل دنيايي، اقتصادی خيلی عجول نباشيد اما در کارهای خوب عجول باشيد، وقتی نماز شد: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[24]وقتی انجام واجباتت است: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[25] صله رحم است: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[26]هی به فردا نيندازيد، حضرت فرمود در کارهای بندگی خدا سرعت ببخشيد به کارها اين نصيحت ديگر، نصيحت ديگر: «وَ اصْدُقُوا الْحَدِيثَ»[27] امام میفرمايد در گفتارهايتان راستگو باشيد راست بگوييد صداقت در گفتار داشته باشيد: «وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ فَإِنَّمَا ذَلِكَ لَكُمْ وَ لَا تَدْخُلُوا فِيمَا لَا يَحِلُّ فَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَيْكُم»[28] اين نکته را عنايت بيشتر بکنيم زيادی بشنويد امام میفرمايد همه اينها به نفع خودتان است اينی که گفتم عمل کرديد نانش را میخورد نکرديد چوبش را میخورد امام میفرمايد اين کارهای که من دارم سفارش میکنم اگر رعايت کرديد به نفع خودتان است خدا اولياء دين محتاج اين کارهای شما نيست شما اگر آدم راستگويي بودي، اگر آدم امانتداری بودی، اگر انصاف داشتی اگر کارهای خير زيادت را زياد حساب نکردی، گناه کم را کم به حساب نياوردی اين خودت بهره میبری خيرش به خود شما میرسد مردم راستگو هستی نفعش را خودتان میبينيد انصاف در زندگی نتيجه آن را خودتان میبينيد امانتدار اگر بوديد بهرهاش را خودتان خواهيد برد، بعد نصيحت پايانی حضرت فرمود: «وَ لَا تَدْخُلُوا فِيمَا لَا يَحِلُّ فَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَيْكُم»[29] در چيزی هم که برای شما جايز نيست داخل نشويد آقا يک چيزی که حقت نيست دين اجازه ندارد دين ممنوع دانيسته چه در حرف زدن، چه در رفتار چه در نگاه آقا کسی نمیفهمد خدا که میداند نکن اين کار را در آن مسائلی که شرع مقدس اسلام اجازه نداده، شما مراقب باشيد و دقت کنيد وارد نشويد که حضرت فرمود: «فَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَيْكُم»[30] رعايت نکرديد خودت آسيب میبينی آسيب نافرمانی خدا آسيب ظلم آسيب بیانصافی آسيب حرمت شکنی، خودت فرد اول میبينيد در يک جملهای اميرالمؤمنين میفرمايد شما وقتی که خدمتی به کسی میکنيد قبل از اين که نفع اين کار به طرف برسد به خود شما بر میگردد و قبل از اينکه آثار خطا و جرم ما گريبان کسی را بگيرد در زندگی ما اثر خودش را خواهد گرفت اين هم توصيه نورانی از امام هفتمی که امشب شام ميلاد با سعادت حضرت است اميدواريم که اين نکات ارزشمند اخلاقی را خداوند نصيب همهما بکند.
من از يکی از سفرهای عمره يک خاطرهای انصافی را عرض کنم يک وقتی هم در جمع عزيزان شايد اشاره کردم، الآن يادم آمد اصلاً حج خود حج امام صادق میفرمايد نتيجه نمیگيرد حاجی مگر سه چيز به دست بياورد: مَا يُعْبَأُ مَنْ يَؤُمُّ هَذَا الْبَيْتَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ.... وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ»[31] حج بايد انسان را به ورع برساند از گناه دور کند يعنی حاجی وقتی بر میگرده عوض بشود، اخلاق بدی اگر داشت گفتار ناپسندی اگر داشت در خانواده فرد خوبی نبود اصلاح: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ»[32]، «خُلُقٌ يُخَالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ»[33] اخلاق خوب پيدا کند: «حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ مِنْ غَضَبِهِ»[34] يک تحمل و بردباری در او ايجاد شود که بر غضب خودش مسلط شود اين خاطره را حالا يک وقتی شايد در جمع عزيزان در يکی از مجالس عرض کردم حالا يادم آمد میخواهم انصاف را بگويم امام فرمود اين انصاف اگر از خدا در خلوت ترسيدی، خداي به شما انصاف میدهد، آقای حاج منصور آقای يقطين رفتند شاهد ايشان يک سالی ما عمره مشرف بوديم در کاروان يک چند نفر افراد کهنسال بود سفر سفر عمره بود آقای يقطين گفتند ما بايد اينها را يک کسی هم همراه ندارند برای اينها همراه پيدا کنيم برای اعمالشان به بعضی از اينها مراجعه شد که از نظر تمکن مالی وضعتان چه است؟ گفت بعضیها تمکن داشتند پول میدادند برای خريدی، اجاره کردن کسانی که طوافشان دهند آن موقع هنوز اين سريرها بود که دور کعبه طواف میدادند و ولچير مجموعاً دويست و پنجا ريال بايد اينها هزينه میکردند يک آقای در کاروان بود پيره مردی بود کسی هم همراهش نبود، حاج آقای يقطين رفت بهش گفت که آقا دويست و پنجا ريال بايد بدهيد ما چند شب ديگر میخواهيم برويم مسجد شجره اعمالت را میخواهيم انجام بدهيم خودتان که توانايي راه رفتن نداريد اين تخته سريرها را بايد برايت اجاره کنيم دوتا طواف بايد بدهند، طواف اول و طواف دوم صد و پنجا ريال سعی صد ريال، گفت من پول برای اينکارها نمیدهم گفتند آقا عمل تو است گفت من يک مقدار پول آوردم برای سوغاتی است، من پول خرج اين کارها نمیکنم، گفتم آقا سوغاتی؟ مردم ببينيد يک جمله از قرآن بگويم اين خودخواهی نيست اين تعليم قرآن است اول مردم دلتان برای خودتان بسوزد ما اين قدری که گاهی اوقات دلسوز ديگران هستيم از خودمان غافل هستيم قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ»[35] اول به داد خودتان برسيد بعد خانواده خودت را اول نجات بده، هی میگويد برای بچههايمان، برای بچههايمان خمس نمیدهيم خودت را داری گرفتار میکنی برای بچههايمان نمازمان قضاء میشود، نکن اين کار را اول سرپا بلند نگهدار بعد زمين خوردهها را بلند حالا اين آقا نگاهش غلط بود، گفت پول آوردم برای سوغاتی هرچه هم ما نصيحت کرديم گوش نکرد، گفتم آقا اعمالت را جدا میخواهی انجام بده، گفت من را کف مسجدالحرام ول کنيد، چهار دست و پا دور کعبه میچرخم، ديدم اين منطقی هم ندارد به حاج آقای يقطين گفتم آقا بی سر و صدا محترمه، از محترمين کاروان برايش پول جمع کن حالا اين خودش منطق ندارد، حاج آقای يقطين شروع کرد رفتن خدمت اين اين آقا آن آقا، اسم هم نياورد، گفت يک بنده خدا میخواهيم برای اعمالش امکان ندارد خودش پول بدهد کمکی کنيد هر مقداری که مقدورتان است يکی پنج ريال يکی ده ريال سعودی میداد يکی بيشتر، يک آقايي بود هنوزم اين آقا در شيراز است الآن رفتم سراغ اين، آدمی حدود چهل و چهار پنج سال داشت گفتند آقا شما يک کمکی بکن، گفت چقدر هزينه اين میشود، گفتم هزينه کلش دويست و پنجا ريال، گفت من همه را میدهم، گفتند همه را نمیخواهد بدهی، مثلاً يک صد ريالی جمع شده، شما صد و پنجاهتای ديگر را بده، گفت نه من يا همه را میدهم يا اصلاً نمیدهم، کار را که کرد آنکه تمام کرد، گفت اگر میخواهيد من قول میدهم همه اين هزينه میپردازم پولهای بقيه را هم بر میگرداند، اين آقا را اگر شما قيافهاش را هم میديديد اين کارها بهش نمیآمد، الآن هم هست در شيراز، اينکه امام رضا فرمود رو قيافه نمره ندهيد، آن وقت اين ظاهر نا آراسته باطن آراسته، يک وقت ديديد ظاهر آراسته است باطن آشفته است، گفتم همه را شما میدهيد گفت بلی، به آقای يقطين گفتم پولهای بقيه را برگردان، پولها را برگرداندند، تا شب مسجد شجره شد و شخص محرم شد، معذورين را گفتيم بگذاريد فردا بعد از ظهر ببريد اينها بروند در هتل استراحت کنند، زائرها نيمه شب بروند عمره را انجام بدهند، آمد به من گفت آقای حدائق اينی که من قول دادم پولش را میدهم همين امشب بياوريد انصاف را ببينيد گفتم آقا اين معذور است، اين بايد همراهش باشند مراقبش باشند بگذار اول ما اينهای که سالم اند را طواف بدهند اعمال را کنترل کنيم از احرام بيايد بيرون بعد نوبت ايشان است، گفت حاج آقا من خودم دوست دارم امشب کارم را انجام بدهم دلم میخواهد اين هم امشب انجام بدهد اين میشود انصاف، گفتم خيلی خوب به آقای يقطين گفتيم استثناءً اين را امشب بياوريد آن پيره را هم با ولچير آورديم در مسجدالحرام، آمديم پشت حجرالاسود که ديگر همه میخواستند نيت کنند و اين آقا پول میداد و اين خشب را میگرفتند اعمال را شروع میکردند گفتم آقای فلانی برو اين سريرها را اجاره کن بياور يک نفرش را صد و پنجا ريال را بده، همه هم داشت نگاهش میکردند آمد جلو آن پيره روی ولچير نشسته بود گفتم پدر جان گفت بلی، تو حوصله رو دوش من سوار شدن داری؟ من خودم بشوم سريرت من خودم هفت دور طوافت بدهم اذيت نمیشوی؟ اين هم ديد خوب کار مفت است، سواری مفتی، بنده گاهی اوقات طناب را گفتم بعضیها گردن میاندازند، گفت نه تو اذيت نمیشوی؟ گفت نه من اذيت نمیشوم گفت عيب ندارد، نشست جلو پيره مرد روی ولچير، نشست پای ولچير گفت رو کول من بيا، آقايان خانمها همانجا بعضیها در لباس احرام شروع کردند غيبت کردند، ما میگوييم عمره رفتيم چيزی ازش در نيامد، بابا تو هنوز اعمال را شروع نکرده داری غيبت میکنی در خانه خدا داری تهمت میزنی، ديدم بعضیها هی زمزمه کردند عجب آدم پول پرستی، قول داده حالا برای اينکه سبک هم نشود از حرفش هم کوتاه نيايد پول را حاضر نيست بدهد، خب بابا پول را ذليل کن تن را عزيز کن اين قدر پول به جانت چسبيده، اين زمزمههای بود که بلند کرد پيره مرد سوار کرد هفت دور طواف داد عرق از سر و رويش جاری بود، بردش پشت مقام ابراهيم پيره مرد پياده کرد، نماز خواند رفت در سعی هفت مرتبه با ولچير برد و آورد آمديم در طواف نساء هفت مرتبه طواف نساء نماز طواف نساء که تمام شد گفت آقای حدائق اين پيره مرد تحويل شما، ديگر نفسی برايش نمانده بود رفت کنار مسجدالحرام تکيه داد به اين پلههای حاشيه سعی، هنوز آن پلهها بود پاهايش را دراز کرد و ديگر عرق از سر و رويش جاری بود، خب حاجیها آمدند کاروان ما ظهر ديدم حاجی نيست، شب نديدمش فردا نديدمش فردا شب نديدمش، سؤال کردم گفتم فلانی کجاست؟ گفتند مريض شده سرمای سختی خورده، بعد از دو سه روز من سر ميز غذاخوری ديدمش گفتم فلانی حالت؟ گفت يک خرده سرما خوردم آن شب خيلی عرق کرده بودم اين باد پنکهها و اينها ما را مريض کرد، گفتم من يک سؤال از شما دارم، شما قول دادی که دويست و پنجا ريال میدهی، دادشتی هم بده، ازت هم میآمد، چه شد يک دفعه تصميمت برگشتی خودت شدی چرخ و تخت روان، گفت آقای حدائق من تا کنار حجرالاسود تصميمم اين بود که دويست و پنجا ريال بدهم انصاف انصاف اين را ما در جامعه کم داريم: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ»[36] گفت تا کنار حجر تصميم اين بود پول بدهم پول هم آورده بودم، گفت وقتی که آمدم پول در بياورم يک دفعه يادم آمد يک مطلبی گفتم بابای خودت اگر بود چه کار میکردی اين پيره مرد پدر تو برای بابات تخت روان میگرفتی يا خودت میشدی تخت روان؟ گفت به خودم گفتم اگر پدرم بود خودم میشدم تختش، گفتم معامله پدری را با اين بکن، گفت حاج آقا خدا شاهد است حاضر بودم هزار ريال بدهم اين توفيق از من گرفته نشود، گفت نشستم جلو اين پيره مرد، گفتم فرض میکنم پدرم هست رفتاری که با پدرم میکردم با اين میکنم ما امروز در جامعه اين رفتار را داريم با يکديگر، احترام را دوست میداريم احترام میگذاريم، جنس ارزان خريدن را خوشمان میآيد ارزان میدهيم دست مردم، از حرمت شکنی منتفر هستيم حرمت نمیشکنيم، گفت پيره مرد را سوار کردم اعمال که انجام شد گفت مريض شد گفت شب آن روز خواب پدرم را ديدم گفت پدرم نيامده اين جور سفر، گفت ديدم پدرم در لباس احرام جلو من ظاهر شد گفت پسرم خدا خيرت بدهد عمرهای خوبی ما را بردی: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ»[37] با انصافها آنهای هستند که در خلوت از خدا میترسند گفت من داشتم برای من مسألهای نبود ولی میخواستم با اين رفتاری داشته باشم که پدر خودم با پدرم داشته باشم، اين را در آداب ضيافت اميرالمؤمنين میفرمايد بهترين ضيافت اين است که خودت ضيافت کنی، يک وقتی سفره میدهی، غذا میدهی، يک وقت خود طرف بلند میشود پذيراي میکند با جان خودش دارد پذيرايي میکند.
پروردگارا به عظمت اين ايام و ليالی و به اين ماه عظيم و به اين مناسبتهای که پشت سر گذاشته شد و مناسبتهای مهمی که پيشروی ماست، پروردگارا قسمت میدهيم توفيق پايبندی به اين فرمايش امام هفتم که در اين مجلس ذکر گرديد در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی به همه عنايت بفرما.
[1] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[2] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج1 ص183.
[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج71 ص157.
[4] شرح فارسى شهاب الأخبار(كلمات قصار پيامبر خاتم ص) متن ص137.
[5] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[6] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[7] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[8] الإختصاص النص ص341.
[9] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[10] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[11] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[12] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم الفهرست ج7 ص66.
[13] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[14] اعراف 179.
[15] بحارالانوار ج45 ص8
[16] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[17] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[18] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[19] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[20] بقره 148.
[21] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[22] المحاسن ج1 ص215.
[23] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم الفهرست ج7 ص66.
[24] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[25] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[26] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[27] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[28] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[29] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[30] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[31] الكافي (ط - الإسلامية) ج4 ص285.
[32] الكافي (ط - الإسلامية) ج4 ص285.
[33] الكافي (ط - الإسلامية) ج4 ص285.
[34] الكافي (ط - الإسلامية) ج4 ص285.
[35] تحريم 6.
[36] الأمالي (للمفيد) النص ص157.
[37] الأمالي (للمفيد) النص ص157.