استاد حدائق روز دوشنبه 23 خرداد 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف «و بارِک للحجاج و الزوار فی الزاد و النفقة و اقضِ ما أوجبتَ علیهم من الحج و العمرة بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین»[1]
سخن پیرامون فرمایشات مولانا صاحبالزمان در مجموعهی عنوان سبک زندگی مهدوی نسبت به عموم انسانها حضرت از پروردگار دو اصل کلی را تقاضا میفرماید «و علی الرعیة بالانصاف و حسن السیرة»[2] که خدایا جامعه و مردم را انصاف و حُسن سیرة تفضل کن. یک نکته را هم اضافه کنم، اگر خوبید کار خودتان نیست، اگر امشب مسجدید کار اوست، نماز میخوانید ولتان کنند معلوم نیست کجا هستید. لقمان به پسرش گفت پسرم «فإن نجوتَ فبرحمة الله»[3] اگر نجات پیدا کردی تازه رحمت خدا نصیبت شده «و إن هلکتَ فبذنوبک»[4] زمانی که زمین میخوری رهایت کردند به خودت! آقا ما چنین میکنیم چنان میکنیم یکی را ده تا میکنیم ده تا را صد تا میکنیم، نماز اول وقتمان تعطیل نمیشود، نماز شب میخوانیم... اینها همه لطف خداست. تمام این فرمایشاتی که حضرت در این دعا از خدا تقاضا میکند یعنی خدایا اگر کسی هم چیزی دارد لطف شماست. مردم اگر با انصافید لطف خداست، رهایتان کنند میشوید اسوهی بیانصافی، اگر یک جایی خوب عمل میکنید لطف الهی است «و علی الرعیة بالانصاف و حسن السیرة»[5]. در این رفتار اجتماعیمان هم اخلاق خوبی داشته باشیم، انصاف یک بحث است حسن سیرت هم یک بحث دیگر است. یعنی در معاشرت اجتماعیتان معاشرت خوبی داشته باشید. بایکدیگر با احترام برخورد کنیم با تکریم برخورد کنیم، حالا این واژهای که میگویند تکریم ارباب رجوع، در ادارات چندین سال است سر زبانهاست، امام زمان قرنها قبل این را از خدا برای مردم میخواست، حسن سیرت یعنی یکدیگر را تکریم کنیم، با ادبیات خوبی همدیگر را صدا بزنیم با احترام همدیگر را بپذیریم، عامهی مردم نسبت به جامعهی اسلامی و بشری باید این دو ویژگی را داشته باشند.
اما وجه پایانی دعا که حُسن تقارن و تصادف هم با ایام حج تقارن پیدا کرد! حضرت پایان این خواستهها برای حجاج از خدا تقاضایی دارد: «و بارِک علی الحجاج و الزوار فی الزاد و النفقة»[6] خدایا برکت عنایت کن نسبت به امر حجاج و زائران «فی الزاد و النفقة»[7] در این زاد و توشهای که اینها میخواهند بروند، امام نسبت به حجاج دو نکته را در این فراز پایانی بیان میفرمایند. یکی برکت در هزینهی سفر و زاد و نفقه که این زائری که خانهی خدا میرود و این زائری که بیت الله مشرف میشود برکتی در اموالش باشد در زادش در نفقهاش در مخارجش، هزینههایی که میخواهد انجام دهد، «و اقض ما أوجبتَ علیهم من الحج و العمرة»[8] ،یک نکته دوم اینکه خدایا آنچه بر زائر خانهی خودت واجب کردی بجا بیاورد، توفیق انجامش را به او بده. فقط پول خرج نکند برود و بیاید و یک ماه هم خستگی سفر داشته باشد!
امام صادق میفرماید حاجیها سه دستهاند، این را ما در حج، منا، مشعر و عرفات مکرر برای حاجیها گفتهایم. یک دسته از حاجیها که حداقل حاجی است، اینها دیگر خیلی نصیبی از حج نمیبرند، در نبودن اینها خدا مال و زندگی و امکاناتش را نگه میدارد تا بروند و برگردند، چیز دیگری عائدشان نمیشود. یک دسته از حاجیها تلاش بیشتر میکنند، گذشتهی زندگی را پاکش میکنند، در عرفات داریم، غروب عرفه امیرالمومنین میفرماید فرشتهای به کتف زائر میزند و میگوید گذشته گذشت اعمالت را از نو شروع کن. بعضیها گذشته را پاک میکنند با یک کارنامهی سفید برمیگردند میگویند از این به بعد دیگر مراقب باش. اما دستهی سوم «و اقض ما أوجبتَ علیهم من الحج و العمرة»[9] اینها با دست پرِ نهایی برمیگردند، اینها کسانی هستند که گذشته و آینده را اصلاح میکنند و برمیگردند. حضرت به خدا عرض میکند خدایا توفیق عنایت کن به این حجاج و زائران خانهی خودت آنچه را که بر اینها واجب کردی از حج و عمره، «بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین»[10] بفضلت، آن هم به فضل، بشر طلبکار خدا نیست، و آن هم از باب رحمت شماست یا ارحم الراحمین.
خوب نسبت به حج من امشب یک آیه و حدیث بخوانم، یک بخشی از این بحث میماند که انشاءالله بشرط حیات اگر بودیم در خدمت عزیزان بعد از سفر حج برایتان میگویم که در حج چه اتفاقاتی خدا برای حاجی رقم میزند! اینهایی که گاهی اوقات تخریب میکنند تخطئه میکنند! من یادم است سالی که آن فتنهی در منا اتفاق افتاد همان سال در منا در این شبکههای مجازی بعضیها میگفتند حاجی جان باخته حاجی مالباخته، تو جوان در فامیلت است همسایهات گرسنه است میروی حج و پولت را آنجا خرج میکنی! از این حرفهای بیهوده. شما این همه سفرهای تفریحی را ببینید، البته اسلام با تفریح مخالف نیست، اسلام با گناه مخالف است. شما یک مورد شنیدید که در این سفرهای ترکیه کانادا اروپا کسی بگوید آقا نروید پولتان را بدهید به این جوان بیکار و جوان دم بخت! یک مورد را آنجا کسی حرف نمیزند، یک جایی که طرف دارد امر واجب شرعیاش را انجام میدهد شروع میکنند نق زدن! حاجی که در راه خانهی خدا جان تقدیم کرده است را میگویند جانباخته! مالت را باختی و جانت را باختی و آنهایی که با هواپیما میروند آنتالیا و سقوط میکنند این حرف را نمیزنند. البته اینها دشمن هستند و از دشمن جز این عمل کردن تعجب است. من قسمتی از آیه 97 سوره مبارکه آلعمران را بخوانم و چند نکته از آن تقدیم کنم و یک روایت از وجود مقدس امام صادق بخوانم که محمدبن مسلم از ایشان نقل میکند.
اولا آیه قرآن میفرماید «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»[11] برای خدا نسبت به مردم این حج تعیین شده است که باید آن را بجا آورند آنهایی که مستطیع شده، لذا کسی که استطاعت دارد باید حج بجا آورد. روایت داریم کسی که حج دارد و بجا نیاورد و خواست بمیرد ملکالموت یا یهودی جانش را میگیرد یا نصرانی، و در فقه داریم که اگر کسی واجب الحج بود و حج نرفت و بعدا سلامتیاش را از دست داد ثروتش را از دست داد «یجب علیه الحج ولو کان متسکّئا» به گدایی هم که شده باید برود، امر واجب الهی است، واجب را نباید نافرمانی کرد، قرآن میفرماید «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»[12] اگر کسی کفران کرد ناسپاسی کرد تمرُّد کرد خدا از عالمیان بینیاز است. این یک قسمتی از آیه 97 سوره مبارکه آلعمران است، دو سه تا نکته دقیق من در این آیه محضرت عزیزان عرض کنم.
نکته اول اینکه اصلا شرط قبولی حج اخلاص است، «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»[13] این لله یعنی اخلاص باید درش باشد، برای خدا باید بروی حج، برای خدا باید حج بجا بیاوری، یعنی اخلاص باید داشته باشی، این عبادت شما، این اعمال شما رنگ الهی به خودش بگیرد. میگویند آقا دو تا لباس ندوخته باید دور خودت بیندازی، عینک روی چشمت اگر زینت است بردار، انگشتر دستت اگر زینت است بردار، آثار زینت دنیایی را با خودت همراه نیاور، این میشود اخلاص، برای خدا 24 چیز را بر خودت حرام کن، میبینی در محرمات احرام:
ناخن و دندان و خون و مو، جدا از تن حرام؛ دو مالی صید و استمنا، جدال در کلام
اینها را باید بگذاری کنار، بخشی از آنها حرام بالذات است و بخشی از آنها حرام بالعرض است. میگویند در آینه نباید نگاه کنی، همسرت بر تو حرام میشود، صدایت را بلند نباید بکنی، این یک نوع تربیت است، همانطور که ماه رمضان دورهی تربیتی است. حضرت زهرا میفرماید روزهدار واقعی کسی است که زبانش چشمش گوشش و اعضای وجودیاش از حرام روزه باشد. ینی یاد میگیریم چگونه زندگی کنیم. حاجی هم در احرام، خودش را میبرد در محدودهی ترک آن کارهایی که خدا امر کرده است. عادت میدهد خودش را در تبعیت از اوامر الهی. این نکته اول: اخلاص.
نکته دوم: خداوند میفرماید «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ»[14] استطاعت شرط است استطاعت بدنی استطاعت طریقی، از نظر سلامتی جسمانی: توانایی پرداخت هزینه، از نظر تشرف امکان رفتنش برایش باشد، این سه اگر حاصل شد فرد مستطیع است و فرد باید حج را بجا بیاورد. نکت این آیه این است که «وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»[15] خدا میفرماید اگر کسی زیربار نرفت تمرد کرد انکار کرد، خدا از عالمیان بینیاز است، یعنی انکار حج انسان را میبرد تا سرحد کفر! اگر کسی گفت حج را قبول ندارم، «وَمَنْ كَفَرَ»[16] حج را قبول نکردی میروی در مرحلهی کفر، انکار حج که از مسلمات اسلام است انسان را نازل منزلهی کفر و در زمرهی کفار قرار میدهد.
مطلب دیگری را هم اشاره کنم: عزیزان تمام خوبیهایی که میکنید، خیرش را خودتان میبینید، خدا بینیاز است. تمام خطاهایی که بشری میکند آسیبش را خودش میبیند، امشب مسجد آمدید نانش را میخورید و آن کسی هم که نماز نمیخواند چوبش را میخورد، منتی سر دین ندارید، کار خیر کردید خدا میفرماید «وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»[17] حج رفتید خدا احتیاجی به حج شما ندارد، حج رفتی به وظیفهای عمل کردی، فمن کفر: کفران کردی خدا بینیاز است.
آقا امیرالمومنین در مقدمهی خطبهی همام به همام میفرماید «ان الله تبارک و تعالی غنیٌ»[18] خدا بینیاز است از بندگان خودش و عبادت بندگانش و مصون است از گناهانی که مردم مرتکب میشوند، گناه نافرمانی و معصیت ذرهای برای خدا خطری ایجاد نمیکند، خوبی عبادتها پاکیها و درستیها ذرهای برای خدا تولید قدرت نمیکند. شاعر هم قریب به همین مضمون میگوید
گر جملهی کائنات کافر گردند، بر دامن کبریاش نشیند گردی
ما نیاز داریم ما احتیاج داریم ما محتاج به این هستیم، خدا میفرماید حج آمدید آمدید، نیامدید خدا بینیاز است «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»[19] آن کسی که حج میرود آثارش را میبیند، در یک روایتی پیغمبر میفرماید یکی از آثار حج استغناست «حِجوا تستَغنوا» رسول الله میفرماید حج بجا بیاورید تا بینیاز شوید، هم روحتان غنی شود هم در زندگی اقتصادیتان یک جاهایی هزینه کردها تضمینِ داراییهاست، مانند صدقه دادن و صلهی رحم. از مواردی که تولید و برکت در اموال میآورد انفاق به فقرا و پرداخت خمس است. یکی از این موارد خود حج است، افرادی که خود حج بجا میآورند خدا به اینها استغنا میدهد هم استغنای روحی و هم استغنای مالی. لذا این هم نکته دیگری که ما باید توجه داشته باشیم، اینکه با بجا آوردن حج به خودمان داریم خدمت میکنیم، به ذات مقدس ربوبی کسی نمیتواند بگوید خدایا قدر ما را بدان ما حج بجا میآوریم ما بندهی خوب تو هستیم این کارهای خوب را انجا میدهیم «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»[20]. این چند نکته در این آیه 97 سوره مبارکه آلعمران.
اما یک روایت تقریبا نیمه مفصلی است که آقای محمدبن مسلم نقل میکند از امام صادق، در بحار الانوار علامه مجلسی و هم در کامل الزیارات این روایت نقل شده است. البته این روایت را بزرگان بعنوان آدابِ زیارتِ معصومین هم یاد میکنند. حاج آقا میخواهی بروی مشهد باید اینها را رعایت کنی. تجلی این حدیث برای حج است، اصل این رعایت امور در حج است اما در زیارت امام رضا، امیرالمومنین، سیدالشهدا و ائمه معصومین باید رعایت شود، اگر خواستی زائر باشی باید اینجور باشی، این نسخهای است که امام میپیچد. محمدبن مسلم آمد خدمت امام علیهالسلام «قلتُ له إذا خرجنا إلی أبیک أفلسنا فی حج»[21] گفت آقا ما وقتی زیارت پدرتان میرویم آن چیزهایی که در حج نصیب ما میشد نصیب ما میشود؟ یعنی آن آدابی که باید در حج رعایت کرد در زیارت معصومین هم باید رعایت کنیم، اینها را باید در نظر بگیریم؟ امام فرمود «بلی»[22] بله باید رعایت کنید. «قلتُ فیلزِمُنا ما یلزِم الحاج»[23]؟ آقای محمدبن مسلم میگوید یعنی ما در زیارت پدر شما و زیارت معصومیت باید همان چیزهایی که در حج رعایت میکنیم رعایت کنیم؟ «قال ماذا»[24]؟ امام فرمود منظورت چیست؟ «قلتُ من الاشیاء التی تلزم الحاج»[25] گفت منظورم آن چیزهایی که حاجیها در حج باید رعایت کنند در زیارت پدر شما و ائمهی معصومین اینها هم باید رعایت شود؟ امام یک سری مواردی را رعایت فرمودند و در پایان آن فرمودند حاجی اگر اینها را رعایت کند حاجی است. حالا اگر در جمع ما برادران و خواهرانی هستند که قصد حج دارند اینها را بکنند دستور کارشان. در بستگانتان حاجی سراغ دارید که میخواهد برود حج بگویید امام صادق فرموده اینها باید بشود سوغات سفر و آداب سفر. و الّا اگر یک ماه بروی بیابان گردی و بدو بدو و بعد همان آدمی که بودی باشی، این فقط اتلاف مال است. حاجی باید مراجعتش از حج بیانگر این باشد که به این آثار رسیده است. امام شروع کردند یکسری ویژگیهایی را نام بردند که عرض کردم بزرگان علما میفرمایند اینها در آداب زیارت معصومین هم باید رعایت شود. یعنی زائر امام رضا باید این حالا درش ایجاد شود. کسی که میرود کربلا باید با این سوغات برگردد، دست پر برگردد با اینها، صرف رفتن یک زیارتنامه خواندن و یک نماز زیارت، و اینکه همان آدمی که رفتم همان هم برگردم، اینکه نشد زیارت. فلسفهی زیارت این است که ما از مزور و آن کسی که به زیارت او میرویم کسب فیض کنیم، امام مطالبی را فرمودند.
اولین نکتهای که حضرت فرمودند به محمدبن مسلم این بود: اولین کاری که در حج و زیارت معصومین باید اتفاق بیفتد «یلزِمُک حُسنُ الصحابة لِمَن یصحبک»[26] زائر خانهی خدا یا زائر مزار اهلبیت کارش باید این باشد که با همسفرهای خودش خوشرفتاری کند. بالاخره در کاروانند یک جمعی هستند، یک مدتی با همند یک مقداری خوشرفتاری، حُسن الصحابة با همسفران. حج باید درس معاشرت باید به ما بدهد. آقایانی که حج مشرف شدید شبِ مشعر را دیدید در صحرای عرفات، رئیس جمهور، آیت الله، صنعتگر و تاجر همگی لباسهای واحد متحد الشکل میپوشند. ما یک شبی در صحرای مشعر خوابیده بودیم دو متری ما یکی از مراجع بزرگ تقلید بود خدا رحمتش کند، ایشان دو متری ما خوابیده بود روی زمین یک زیرانداز ساده! آنطرف گفتند آقا یکی از وزراست! آقای رئیس جمهور هم آمده مسافتی پایینتر خوابیده، حج درسِ تواضع، درسِ فروتنی، درسِ نودوستی است، همه از یک پدر و مادریم، اصلا تصویری از قیامت است، حالا اینجا دو تا حوله اطرافت است. در قیامت: «أبکی لخروجی عن قبری عریاناً ذلیلاً» آنجا همین لباس هم دور بعضیها نسیت، لخت میآورندش محشر، به یاد قیامت بودن، خوشرفتاری به همسفریها کردن.
من یک خاطرهای را از یکی از سفرهای عمره برایتان بگویم که شنیدینی است. سال 75، حدود 26 سال قبل خدا رحمت کند با آیت الله اوالد عازم سفر عمره بودیم، دیدیم تمام مسئولین گمرک استان در فرودگاه آمده بودند، آن زمان ما جلساتی در اداره گمرک داشتیم و میشناختیم مسئولین را. دیدم یکی از معاونین ادارهی گمرک آمد گفت آقای حدائق شما عازم عمره هستید؟ گفتم بله، گفت کدام کاروان؟ گفتم کاروان آقای فلانی. گفت یکی از مسئولین عالیرتبه مملکتی با شما در یک کاروان است، رئیس کل گمرکات کشور، گفت الان در قسمت تشریفات است. گفت این آقا را کسی نمیشناسدش من فقط به شما معرفی میکنم به او هم میگویم در کاروان اگر مشکلی و مسئلهای داشت به شما یا حاج آقا مراجعه کند. من نفهمیدم حالا علت اینکه ایشان بیسرو صدا آمده چیست حتی مدیر کاروان هم نمیدانست این آقا چه کسی است! اینها هم آمده بودند بدرقه و مشایعت. ما هم این آقا را ندیدیم، سوال هواپیما شدیم و هواپیما پرواز کرد. در فرودگاه جده داشتند چمدانها را روی چرخهای نقاله میآوردند که هر کسی ساکش را بردارد. دیدم یک آقایی آمد کنار دست من گفت آقای حدائق شما هستید؟ گفتم بله بفرمایید، گفت من فلانی هستم (فامیلش را گفت) حاجی یعنی این. بعضیها میآیند پایش را روی پایش میاندازند و میگویند غذایتان کمی بو میدهد! خوب نمیآمدی حج! دنبال شکم هستی! گفت من فلانی هستم، گفتم خوشبختم، سفارش شما را هم فلانی کرده بود. گفت آقای حدائق یک خواهش دارم غیر از شما و پدرتان در کاروان هیچکس نفهمد من چه کسی هستم. چیزی که من آن موقع به ذهنم آمد «انَّ بعض الظن اثمٌ»[27] آن زمان خوب خیلی سختگیری میکردند میگفتند سوغاتی زیاد نبرید گمرک میخورد، گفتم این چون شخصیت بزرگ گمرک کشور است، شاید حذر دارد از اینکه زائران نفهمند این چه کسی است که به اعتبار او یک وقتی خرید زیادی نکنند بگویند رئیس کل گمرک هم همراهمان است دیگر ازمان گمرک نمیگیرند و میخواهد از او سوء استفاده نشود. گفت فقط خودتان و حاج آقا متوجه باشید و کس دیگر در کاروان متوجه نشود. این را گفت و رفت، من نگاه کردم ببینم کجا میرود، دیدم رفت کنار چرخ نقالهای که ساکها را میانداختند روی آن و میچرخید و زائران ساکشان را برمیداشتند. یک نگاهی به کاروان کرد و افراد کهنسال را شناسایی کرد، تا میدید ساک اینها میآید و میخواهند ساکشان را بردارند، میدوید ساک را برمیداشت از داخل سالن ساک را مثل یک حمّال روی دوش میگرفت میدوید تا بیرون سالن، ساک این را میگذاشت پای اتوبوس و دوباره میدوید میآمد...! بزرگی یعنی این! رئیس کل گمرکات کشور هم بود! اینها را خدا میکند میزان الاعمال، دوباره آمد نفر دوم و سوم و چهارم، عرق از سر و رویش جاری بود. من این صحنه برایم تداعی شد، گفتم این آدم مثل این است که کنترات کرده باشد ساک برسان پای اتوبوس، مثلا به کسی بگویند هر چی ساک بیشتر بردی مزد بیشتر میگیری، ولی کنترات خدا بود. همانجا مدیر کاروان آمد پیش من که الان هم این مدیر، گفت آقای حدائق یک زائری در کاروان ماست مال تهران، همهی ساکهای این پیرمرد و پیرزنها را برد پای اتوبوس، گفت نمیدانم این چه آدمی است! ما هم مامور بودیم حرفی نزنیم. آمدیم مدینه، دو ختم قرآن در 7 روز در مدینه خواند. اصلا آن آدم مثل اینکه آمده بود مدینه برای خدمت، خواب نداشت، شاید در 24 ساعت سه چهار ساعت میخوابید. من در حرم هر وقت میدیدمش یا نماز یا دعا یا قرآن، در بازگشت از حرم که میآمدیم یک وقتی میدید زائرانی وسائلی خریدند دستشان سنگین است، کاری هم نداشت که این زائر زائر کاروان ماست یا زائر استان دیگری است، میدوید میرفت جلو بارهای اینها را در خیابان میگرفت گاهی اوقات همراه اینها میرفت در هتل اینها یک مسافت دورتری میرساند و برمیگشت هتل. سر میز غذاخوری که این آدم غذا نمیخورد، مثل یک خدمتکار بین زائران میچرخید، این میگفت اینجا غذا نیست، اینجا آب نیست، اینجا میوه نیاوردند! اصلا نه اینکه اخم کند، پول داده بود، یک مقام عالیرتبهی مملکتی بود، این را بنده خودم دیدم 26 سال قبل، اینکه امام صادق میفرماید «حُسنُ الصحابة لِمَن یصحبک»[28] حاجی باید اینجوری باشد.
دیگر زائران هم عادت کرده بودند و فکر میکردند او خدمتکار جمع است. آقای فلانی فلان چیز کم است، آقای فلان چیز را نیاوردند. او میچرخید بین زائران و آخر کار که همه غذا میخوردند آخر کار مینشست خودش غذا میخورد، با شوق و رغبت نه با بداخلاقی! دو ختم قرآن در مدینه خواند. شبها میآمدیم دیروقت میدیدم در طبقه همکف هتل در لابی نشسته و قرآن میخواند، میگفتم حاجی چرا در اتاق نمیروی؟ میگفت این هماتاقیهای ما خوابیدند دارند استراحت میکنند نمیخواهم خواب اینها را خراب کنم، پایین نشستم قرآنم را میخوانم. رفتیم مکه معظمه، دو ختم قرآن هم در مکه انجام داد. شش عمره بجا آورد در شش شب! هر شب میآمد مسجد تنعیم مُحرِم میشد، غیر از آن عمرهی اول مسجد شجره. در مکه هم کارش همین بود، در خدمت زائران، در رفت و برگشت و در هتل.
تمام شد دوران سفر در بازگشت به ایران، هواپیما آمد روی آسمان جمهوری اسلامی ایران، من به آیت الله والد گفتم من این آدم را باید معرفی کنم، مردم باید درس بگیرند. مردم باید درس بگیرند، زائر یعنی این! مردم آقا زینالعابدین در سفر حج بودند، رفتند در کاروان شامیها شروع کردند خدمت کردن به شامیها. شامیها هم آقا را نمیشناختند، یک پیرمرد شامی امام سجاد را شناخت، گفت آقا ما را شرمندهی رسول الله کردید، به شامیها گفت این نوهی رسول خداست، امام سجاد گفت من در کاروان حجازیها اگر میخواستم خدمت کنم نمیگذاشتند، ما را میشناختند و مانع میشدند، آمدم در کاروان شامیها که کسی من را نشناسد و خدمت کنم. حالا ما میگوییم آب یادت رفت بیاوری! زائر هم بنده دیدم در صحرای عرفات برای یک دانه پرتقال داشت فحش میداد! تفاوت ره بین از کجاست تا کجا! به آن زائر گفتم پرتقال نخوردهای؟ خوب نمیآمدی حج، میرفتی میدان ترهبار شیراز یک وانت پرتقال میخریدی میرفتی خانه میخوردی تا نفست بالا نیاید. گفت حقمان را میخواهیم، پول دادیم. با این نگاه میروی، پول دادی، حقت را میخواهی! گفتم به تو نگفتند این دو تا حولهی سفید پوشیدن یعنی چه؟ یعنی هر چه داری مال خداست، این دو تا حوله را هم گفتند دور خودت بپیچ که بدنت ستر عورت شود در برابر نامحرم و حفظ شود. اینجا آمدی بگویی چیزی از خودم ندارم، حالا میگویی حقت را میخواهی!
هواپیما روی آسمان جمهوری اسلامی که قرار گرفت رفتم به مهماندار گفتم چند دقیقهای میخواهم با مسافران صحبت کنم بلندگو را روشن کن. بلندگو را روشن کرد گفتم بسم الله الرحمن الرحیم، زائران کاروان آقای عاکف و همهی زائرانی که در هواپیما هستید قبول باشد اعمالتان، گفتم میخواهم یک زائر نمونه را به شما معرفی کنم. گفتم آقای فلانی که همسفر بود با شما و به همهتان خدمت کرد و همهتان او را میشناسید، حتی در برگشتن در فرودگاه جده ساکهای اینها را جابجا میکرد. اصلا بعضیها فکر میکردند این کارگزار حج است و مامور است این کارها را بکند، گفتم این آقا رئیس کل گمرکات جمهوری اسلامی ایران است، عمدا از شیراز آمد که کسی او را نشناسد، او را هم به ما معرفی کردند و الّا خودش نمیخواست شناخته شود، به همهتان خدمت کرد یاد بگیرید، حج یعنی این. نشستم آمد کنار صندلی من گفت آقای حدائق به قولت عمل نکردی، گفتم به قولم عمل کردم، من قول دادم به شما در سرزمین وحی معرفیات نکنم و اعلام هم نکردم تا هواپیما آمد در آسمان ایران، اعلام الان کردم که مردم یاد بگیرند مردم درس بگیرند، اینکه در روایت داریم «سید القوم خادمهم»[29] همین است، هر چه مقامت میرود بالاتر روحیهی خدمتگذاریات باید بیشتر بشود، آنجا نرفتی برای خوردن و خوابیدن و پا روی پا انداختن «حُسنُ الصحابة لِمَن یصحبک»[30] این درسی بود که من در آن سفر از این آقا دیدم و مشاهده کردم، این یک مطلب.
امام صادق میفرمایند از ویژگیهای دیگری که زائران خانهی خدا باید رعایت کنند «یلزمُک قلة الکلام»[31] خودتان را ملزم کنید به کم حرف زدن، یکی از پر آسیبترین اعضای بدن انسان زبان است، حضرا محترم از زبان تا 180 گناه صادر میشود، زبان عضوی است که همه جا گناه میکند، در مسجدالحرام در حرم امام حسین، شب قدر، در مقدسترین مکانها غافل شدی غیبت میکنی غافل شدی دروغ میگویی، ولی شما تا حالا شنیدی بگویند در مسجد کسی شراب خورد، در مسجد کسی منافی عفت انجام داد! ولی فراوان در مسجد غیبت میشود، گاهی اوقات آدم در مسجد حرفهای تند زدن و توهین کردن را میبیند. این حساسیت زبان است، زبان عضوی است که اگر غافل شدی در عرفات هم کار دستت میدهد. لذا امام صادق میفرماید حاجی باید خودش را ملزم کند به کم سخن گفتن، البته در یک توصیهای هم آقا امام رضا به عبدالعظیم حسنی میفرماید «مُرهم بالسکوت»[32] خودتان را عادت به کم سخن گفتن بدهید.
«یلزمک قلة الکلام الّا بخیر»[33] حرف کم بزنید مگر جایی که میخواهید حرف خیر بزنید، در حرفتان سازندگی رشد و هدایت باشد. «و یلزمک کثرة ذکرالله»[34] امام میفرماید زائر خانهی خدا باید خودش را ملزم کند زیاد ذکر خدا را بگوید، این در حج باید بشود درس، در زندگی آیندهی ما بشود برنامه. امام عسکری فرمود تنبلترین مردم کسانی هستند که زبان در اختیار آنهاست ولی ذکر نمیگویند.
«و یلزمک نظافة الثیاب»[35] از ویژگیهای یک زائر بیتالله الحرام و زائر قبول ائمه لباس تمیز پوشیدن و نظافت را رعایت کردن «و یلزمک الغسل أن تعطی الحائر»[36] ب غسل به سمت زیارت و حائر رفتن و قبر مطهر اولیا رفتن «و یلزمک الخشوع»[37] با خشوع رفتن، «و کثرة الصلاة»[38] آقا امام صادق در میقاتگاه بودند، در مسجد شجره امام میخواستند محرِم شوند، همه محرم شدند دیدند امام نمیفرمایند لبیک اللهم لبیک، یکی از همراهان گفتند آقا چرا تلبیه نمیفرمایید؟ امام فرمودند میترسم بگویم لبیک جواب بیاید لالبیک و لاسعدیک، نیامدی و حقیقتا رو به ما نکردی! انسان با خشوع سمت خدا برود «و کثرة الصلاة علی محمد و آل محمد»[39] مداومت به ذکر صلوات چه در زیارتهای ائمه معصومین و چه در زیارت بیت الله الحرام توصیهی امام ششم است. اصلا صلوات یک ذکر عام است مثل داروهایی است که برای هر مشکلی کارساز است. مشکل اقتصادی داری مشکل خانوادگی داری مشک بیماری داری، این ذکر صلوات داروی همهی بیماریهاست. «و یلزمک التوبة»[40] حضرت میفرماید خودت را ملزم کن به توبه کردن، و بعد حضرت میفرماید «و یلزمک أن تغُضَّ بصرک» خودتان را مقید کنید چشمهایتان را کنترل کنید در این سفر زیارتی خانهی خدا انسان به هر صحنهای و هر منظرهای نگاه نکند، «و یلزمک أن تعوذ علی اهل الحاجة للإخوان من اخوانک اذا رایت منقطعا»[41] کسانیکه در سفر نیاز پیدا میکنند از برادران دینی شما و گرفتار میشوند به اینها بپردازید مشکلات اینها را حل کنید «و یلزمک التقیة التی هی قوام دینک بها»[42] تقیه را هم در این سفرها رعایت کنید، یعنی کاری نکنید که دشمنان اهلبیت، حالا مخصوصا در سفر حج در مدینه در مکه مراقبت کنید خدای ناکرده حرفی نزنید که این وهابیهای خبیث تحریک بشوند بخواهند توهینی کنند و جسارتی کنند، امام میفرماید خودتان را ملزم به تقیه کنید که قوام دین شما باقی بماند. «و الورع عما نهیکَ عنه»[43] خودتان را از آنچه از آن نهی شده باز دارید و ورع را رعایت کنید. «و الخشونة»[44] از خشونت و نزاع و درگیری هم امام میفرماید در سفر حج جلوگیری کنید «و کثرة الأیمان و الجدال الذی فیه الأیمان»[45] امام میفرماید از قسم دروغ خوردن و زیاد قسم خوردن و جدال در گفتاری که موجب قسم خوردن میشود پرهیز کنید. در این سفر انسان مراقبت کند قسم هم نخورد، بعد هم حضرت فرمود «فإذا فعلتَ ذلک تمَّ حجَّک و عمرتَک»[46] حج و عمرهی تو تمام است «و استَوجبتَ من الذی خلقتَ ما عندک»[47] شایستگی این را پیدا میکنی که آنچه خواستی بهت عطا کنند «بنفقتک عن تنصرف بالمغفرة و الرضوان»[48] هزینه کردی در بازگشت هم با مغفرت و رحمت و رضوان الهی باز میگردی. البته فقها میفرمایند در سفر زیارتی معصومین هم مصداق دارد که وجود مقدس امام عصر میفرماید پروردگارا «و اقضِ ما أوجبتَ علیه من الحج و العمرة بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین»[49]
اینجا یک بحثی هم میماند: آثار ارزشمند که بماند بعد از حج. دعا کنید این حرفهایی که امشب زدیم خدا نصیب ما و همهی حاجیهای بیت الله الحرام کند، و این دعای «و اقضِ ما أوجبتَ علیه من الحج و العمرة»[50] برای همهی حجاج رقم بخورد.
یک جریانی هم از آیت الله والد نسبت به امام رضا برایتان بگویم و عرضم تمام.
داستان مال 51 سال قبل است، سال 1350 که یک جمعی از حضاری که اینجا تشریف داشتید در عالم وجود نبودید. حاج آقا میفرماید سال 50 ما مشهد بودیم، شبی جلسهای بود جمعی از علمای آن وقت مشهد که از آنها تنها کسی که باقیمانده آیت الله العظمی وحید خراسانی است، از موجودین آن جلسه تنها ایشان هستند. در جمع بزرگانی از علما بودند، یک آقایی بود پیرمردی بود بنام آقای سعیدی، ایشان کلیددار حرم امام رضا بود سالهای متمادی درها را قفل میکرد و سحر هم او میآمد درها را باز میکرد، منتها سال پنجاه ایشان بازنشست شده بود. حضرت آیت الله وحید رو کردند به ایشان و گفتند جناب آقای سعیدی شما که سالها کلیددار حرم امام رضا بودی از ایشان چیزی هم مشاهده کردی؟ گفت یک جریانی ایشان نقل کرد. گفت من برنامهام این بود که شبها آخرین نفر بودم که در را میبستم و میرفتم و سحرگاهان هم نفر اول من بودم که باید در را باز میکردم و خادمها حاضر بودند و چراغها را روشن میکردند و برای نماز صبح حرم آماده میشد که زائران وارد حرم شوند. گفت برنامهام هم این بود که یک ساعت به اذان صبح من از منزل راه میافتادم سمت حرم نیم ساعت به اذان مانده عدهای از خادمها هم بودند در را باز میکردیم حرم را آماده میکردیم و چراغها را روشن میکردیم تا موقع اذان زائران وارد حرم شوند.
گفت شبی در منزل بیدار شدم ساعت دیواری منزل را نگاه کردم دیدم نیم ساعت به اذان صبح مانده، گفتیم امشب ما خواب ماندیم و خیلی دیر شد. گفت با عجله وضو گرفتم لباس پوشیدم راه افتادم به سمت حرم مطهر، آمدم پشت در صحن، دیدم برخلاف شبهای قبل که تعدادی از خادمها و زائران منتظر بودند امشب که ما دیر آمدیم کسی هم نیامده و کسی پشت در نیست! گفت تعجب کردم درِ صحن را باز کردم آمدم در حرم را باز کردم آمدم داخل حرم چراغها را روشن کردم ساعت داخل حرم را که نگاه کردم دیدم یک ساعت و نیم به اذان وقت باقی است، گفت متوجه شدم که ساعت منزل ما خراب شده و جلو رفته است، گفتم حالا فرصت خوبی است، نافلهی شبم را بالای سر حضرت میخوانم. گفت بالای سر حضرت ایستادم هشت رکعت نافله و دو رکعت شفع و یک رکعت وتر، گفت در قنوت نماز وتر بودم، مشغول گفتن العفو العفو العفو، یکدفعه دیدم دو تا کلید چمدان در حال نماز کف دست من قرار گرفت، همزمان از ضریح مطهر صدا بلند شد: سعیدی فردا صبح ساعت 7 صبح برو در دروازهی مشهد اتوبوسی از تهران میرسد با این مشخصات، گفت آقا مشخصات را هم فرمودند، مسافرها که پیاده میشوند دو تا خانم جوان و میانسال در بین اینها هستند که همه از اینها فاصله میگیرند، این دو تا خانم تا مشهد هستند مهمان من هستند، در محبت و اکرام به اینها کوتاهی نکن. آقای سعیدی گفت بدنم شروع کرد به لرزیدن یک اضطراب و وحشت عجیبی پیدا کرده بودم، صدا هم از درون ضریح بلند شد، گفت نافله را تمام کردم، اذان صبح شد خادمها و زائران آمدند. شش و نیم صبح به خادمها گفتند من یک جایی میروم کار دارم برمیگردم. گفت سر ساعت 7 صبح رسیدم در دروازهی مشهد دیدم اتوبوسی از تهران رسید مسافران پیاده شدند در بین مسافران دو تا خانم با همان مشخصاتی که آقا فرموده بودند، جوان و میانسال بودند، اینها رفتند یک سمت و همهی زائران آمدند سمت دیگر و کسی با اینها حرفی نمیزند و اینها هم با کسی ارتباط ندارند. گفت من برای اینکه خودم چیزی دستگیرم شود دیدم یک پیرمردی در کاروانی که از تهران آمده بود هست، رفتم سراغ پیرمرد گفتم آقا معذرت میخواهم همهی مسافران این اتوبوس مال تهران هستند، گفت بله، گفتم این دو تا خانم هم از تهران آمدند؟ گفت بله، گفتم چرا شما با اینها حرف نمیزنید و چرا اینها از همه جدا هستند؟ گفت نپرس! گفتم برای من سوال است، اگر از یک شهر آمدید از یک منطقه آمدید، چرا شماها با اینها حرف نمیزنید اینها هم از شما فاصله گرفتند، گفت نپرس. گفت باز تکرار کردم گفتم آقا من میخواهم یک چیزی بفهمم برای خودم سوال است، اگر از یک منطقه هستید چطور به اینها بیتوجهید و بیگانهاید! گفت فقط این را سر بسته بهت بگویم. این دو تا خانم در تهران مشهورهی به بدکارگی هستند، شنیدند ما میخواهیم برویم مشهد؛ مردم از امام رضا یاد بگیرید، ما یک خطا از کسی میبینیم او را سکهی یک پول میکنیم، حیثیت او را میبریم. گفت این دو تا خانم در تهران مشهورهی به بدکارگی هستند، شنیدند که ما عازم مشهد هستیم، گفتند اجازه بدهید ما هم با شما بیاییم میخواهیم خدمت امام رضا توبه کنیم و دست از این کارهای خطای خود برداریم. گفت ما چون خیلی اصرار کردند قبولشان کردیم دو تا صندلی بهشان دادیم ولی اینقدر اینها بدنامند که کسی جرأت نمیکند با آنها حرف بزند و کسی بخواهد با آنها حرف بزند یک وقتی بدنام میشود، میگویند آقا تو با خانمهای بدنام حرف میزدی! این آقای سعیدی گفت همانجا که آن پیرمرد این داستان را گفت گفتم السلام علیک ایها الامام الرئوف، سلام بر تو ای امام رئوف، چه کسانی را به مهمانی دعوت میکنی!
گفت رفتم سراغ آن دو تا خانم، گفتم شما در مشهد جایی برای اسکان دارید؟ گفتند نه، گفتم اگر اجازه بدهید من خانهای دارم این مدتی که مشهد هستید مهمان ما باشید، گفت اینها قبول کردند و ماشینی گرفتم و اینها را آوردم منزل. در خانه به خانمم گفتم خانم دو تا مهمانی که خیلی محترم هستند و سفارش شدهی امام رضا هستند، اینها را آوردم، در محبت به اینها کوتاهی نکن. گفت ما مهمانخانهی منزل را دادیم به اینها، گفت چند دقیقهای گذشت خانمم آمد گفت اینها خیلی مضطربند، اینها میخواهند لباسهایشان را عوض کنند آماده شوند بروند حرم، ظاهرا کلید چمدانهایشان را گم کردهاند، گفت من اصلا یادم رفته بود آن کلیدهایی که وسط قنوت نماز وتر کف دستم قرار گرفته بود. گفت یکدفعه یادم آمد، گفتم یک یا الله بگو من بیایم داخل. گفت خانمم رفت داخل و یا الله گفت و گفت شوهرم میخواهد بیاید داخل. گفت رفتم داخل و کلیدها را درآوردم و گفتم اینها کلیدهای چمدانهای شماست؟ گفت با تعجب نگاه کردند و گفتند کلید چمدانهای ما دست شما چکار میکند؟ گفت فقط همین اندازه بگویم امام رضا شما را قبول کرده است. این را مرحوم آیت الله والد سال 50 در مشهد مقدس از زبان مرحوم آقای سعیدی کلیددار نقل کرد.
سلام علی آل طه و یاسین
یکی از اخلاق اولیای الهی عیبپوسی و پذیرش مجرمین و گناهکاران است وقتی که تائب شدند
سلام علی آل طه و یاسین، امامٌ یباهی به الملک و الدین
امام بحق شاه مطلق که آمد، حریم درش قبلگاه سلاطین
علیبن موسی الرضا کز خدایش، رضا شد لقب چون رضا بودش آئین
پی عطر بودند حوران جنت، قبار درش را به گیسوی مشکین
اگر خالی آری به کف دامن او، برو دامنت هر جز اوست برچین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
[1] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[2] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[3] من لایحضره الفقیه ج2 ص282
[4] من لایحضره الفقیه ج2 ص282
[5] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[6] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[7] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[8] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[9] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[10] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[11] آلعمران آیه97
[12] آلعمران آیه97
[13] آلعمران آیه97
[14] آلعمران آیه97
[15] آلعمران آیه97
[16] آلعمران آیه97
[17] آلعمران آیه97
[18] نهجالبلاغه خطبه متقین
[19] آلعمران آیه97
[20] آلعمران آیه97
[21] کامل الزیارات ص130
[22] کامل الزیارات ص130
[23] کامل الزیارات ص130
[24] کامل الزیارات ص130
[25] کامل الزیارات ص130
[26] کامل الزیارات ص130
[27] حجرات آیه12
[28] کامل الزیارات ص130
[29] من لایحضره الفقیه ج4 ص378
[30] کامل الزیارات ص130
[31] کامل الزیارات ص130
[32] الاختصاص ص247
[33] کامل الزیارات ص130
[34] کامل الزیارات ص130
[35] کامل الزیارات ص130
[36] کامل الزیارات ص130
[37] کامل الزیارات ص130
[38] کامل الزیارات ص130
[39] کامل الزیارات ص130
[40] کامل الزیارات ص130
[41] کامل الزیارات ص130
[42] کامل الزیارات ص130
[43] کامل الزیارات ص130
[44] کامل الزیارات ص130
[45] کامل الزیارات ص130
[46] کامل الزیارات ص130
[47] کامل الزیارات ص130
[48] کامل الزیارات ص130
[49] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[50] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی