استاد حدائق روز دوشنبه 16 خرداد 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
در حاشیه این مراسم دکتر روح الله نجابت، نماینده محترم مردم شیراز در مجلس شورای اسلامی و دکتر خلیل عسکری، مدیر کل آموزش و پرورش استان فارس با حضور در مسجد به سوالات مردم پاسخ دادند
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن در هفتههای گذشته با محوریت سبک زندگی مهدوی بود، به این فرازهای پایانی دعای حضرت مهدی رسیدیم که حضرت برای عامهی مردم از خداوند انصاف را طلب میکند، که عرض کردیم انصاف یعنی اعطاء الحق، آنچه که حق است عمل کنیم، آنچه که حق است ما در گفتار و رفتارمان اجرایی کنیم، موارد مراتب انصاف عرض شد. انصاف در پیشگاه پروردگار، انصاف در پیشگاه مردم که این یک نکته کلیدی در جامعهی ماست که متاسفانه امروز هر کجا درایم آسیب میبینیم از بیانصافی است. من مخاطبم را مثل خودم نمیبینم، ناموس مردم را مثل ناموس خودم نگاه نمیکنم، ارباب رجوع را خودم نمیبینم، این میشود بیانصافی، انصاف یعنی نگاهتان به دیگران نگاه به خودتان باشد، دیگران را از خود نبینید.
سخن دربارهی انصاف در زندگی بود که گفتیم اگر جامعه رو به انصاف آورد، ما در اقتصادمان در سیاستمان در ادارههایمان در داد و ستدهایمان در روابطمان انصاف داشته باشیم، یعنی دیگری را از خودمان جدا نبینیم، این پیرمرد بیچارهی کنار خیابان را بگویم پدر خود من است، این مشتری تهیدستی که ندارد پول بدهد، بگویم خودم جای او بودم دوست داشتم با من چه کنند، این میشود انصاف. یک جایی رفتیم خرید کنیم آقای فروشنده احترام گذاشت گفت حاج آقا هر چه خودتان میخواهید بردارید. گفتم این کیسه تحویل خود شما، هر چه وجدانت و انصافت به تو گفت برای خودت میپسندیدی برای ما هم بپسند. میوهی گندیده در کیسه کردن و تحویل مشتری دادن یعنی بیانصافی. دیگران را در حاشیه دیدن میشود بیانصافی. انصاف یعنی اینکه همانطور که خودت سر خطی دیگران را هم سر خط بیاور.
آثار این انصاف چیست؟ مواردی را ما در جلسات گذشته عرض کردیم، امشب من یک روایت تقدیم کنم، چون شام روزِ بزرگداشت حضرت احمدبن موسی است، باید بگویم از مصادیق انسانهای باانصاف احمدبن موسی است. شخصیتی که شیراز، شرفش، آبرویش به حضرت احمدبن موسی است. عزت این شهر، سربلندی این شهر به این پارهی تنِ موسیبن جعفر است که در این شهر قرار گرفته و پیکرش آرام گرفته است. از آثار ارزشمند انصاف جلب محبت است. بعضیها پایگاه درونی دارند، بعضیها بر دلها حاکمند، بعضیها بر تنها حاکمند، بعضیها بر بدن حاکمند. تا قدرت دستش است از او حساب میبرند، قدرتش رفت کنار کارمندش هم جواب سلامش را نمیدهد.
بنده آقایی را سراغ داشتم در دورانی که مسئولیت داشت کرّ و فرّی داشت، زمانی که دوران خدمتش تمام شد درهمان مجموعه آمد و جواب سلامش را نمیدادند، این برمیگردد به اینکه ما هم خوب عمل نکردهایم. یک جوری عمل کنید که بر دلها حاکم باشید، نان انصاف را انسان منصِف میخورد. اگر با انصاف عمل کردید خودتان بهرهمند میشوید. روایتی را از آقا امام جواد من تقدیم کنم، روایت در کتاب شریف بِحار، آقا امام جوادالائمه میفرماید «ثلاث خصال تجتلب بهنَّ المحبة»[1] سه ویژگی است که محبت را جلب میکند، محبت را کسب میکند. میخواهید محبوبیت کسب کنید سعی کنید اینها را اجرا کنید، پدر میخواهی در خانه پایگاه داشته باشی، میخواهی پایان زندگی خانهی سالماندان نروی، میخواهی حرمتت شکسته نشود، راه این است که آقا امام جواد میفرماید. ثروتمندان ما مسئولین ما علمای ما عامهی مردم ما بدانند راه جلب محبت به لفاظی نیست، به زد و بندهای ظاهری نیست، امام اولین مورد را میفرماید «الانصاف فی المعاشرة»[2] در معاشرت اجتماعیتان انصاف داشته باشید، احترام خوب است احترام بگذارید، ظلم ناپسند است ظلم نکنید، در معاشرت اجتماعی دیگران را از خودتان جدا نبینید، این نگاه ایجاد محبت میکند. الان همین حضور مسئولین محترم در جمع مردم انصاف است. آقا دوست دارید مشکلتان حل شود مشکل مردم را حل کنید. این نگاه ارزشی که مسئولین ما میآیند در مساجد سراغ مردم، این یک نوع انصاف است؛ بجای اینکه شما وقت بگذارید بروید سراغ مردم آنها میآیند کار شما را حل کنند، کمااینکه آنها هم دوست دارند اگر در زندگیشان گرهی افتاد مشکلشان به سهولت حل شود، لذا مشکل را به سهولت حل کنید تا مشکل به سهولت حل شود. این نکته اول: انصاف در معاشرت.
دوم: «و المواساة فی الشدة»[3] امام میفرماید دومین نکتهای که سبب جلب محبت میشود این است که در شدتهای زندگی و تنگناها مواسات داشته باش، مواسات هم یک حالتی است به این عنوان که هر چه برای خودت میپسندی برای دیگران هم بپسند، یکی از نکاتی که امیرالمومنین نشانهی شیعه نام میبرد مواسات در مسائل اقتصادی است. گرانفروشی بد است؟ بیانصاف گرانفروشی نکن، احتکار دوست نداری؟ احتکار نکن. ظلم را نمیپسندی ظلم نکن، از غیبت متنقفری؟ غیبت نکن. مواسات کردن مخصوصا در شدت! ببینید اسوهی «المواساة فی الشدة»[4] امیرالمومنین و حضرت زهرا هستند. سه شب پیاپی موقع افطار نیازمند در خانه مراجعه میکند، آنها تنها افطارشان که قرص نانی است میبخشند! «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»[5] اسوهی مواسات در شدت خودِ امیرالمومنین و حضرت زهراست، اینها مواسات داشتند در تنگناها، یک وقتی خدا به کسی لطف داشته و ثروت فراوانی دارد و او بخشی از آن ثروت را انفاق میکند و این ارزشمند است، اما قابل مقایسه نیست با کسی که خودش نیاز دارد و دیگران را مقدم میدارد، و قرآن هم میفرماید «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[6] انفاق از چیزی صورت بگیرد که شما برای خود میپسندی، از همان اعطا کنید، از همان بذل و بخشش کنید، قطعا چنین کسانی را خدا محبوبیت برایشان ایجاد میکند.
سومین مطلب: امام فرمودند «و الانطواع و الرجوع الی قلبٍ سلیم»[7] همراه و همدم شدن با معنویت. شما جامعه امروز را ببینید، نوع انسانهای پاک و متدین محبوبیت دارند. گاهی اوقات میبینید طرف اعتقادات دینی ندارد اما یک آدم متدین و مومن را دوست میدارد. من یک نمونه را خدمت شما بگویم. سال 89 بود، تقریبا 12 سال پیش، 14 خرداد بود، لبنان، منطقه .... من خودم هم در جلسه بودم، سفیر جمهوری اسلامی در لبنان مجلس بزرگداشت امام را گرفته بود در 14 خرداد، این را من به چشم خودم دیدم، قلب سلیم، پاک زیستن و درستکار بودن، همه این را دوست میدارند. حتی همانکه در خط دین و مذهب هم نیست گاهی میآید به یک آدم متدین میگوید التماس دعا در حالی که نماز نمیخواند. مسیر فساد را طی میکند اما در بنبستها دست تقاضا به سمت متدینین دراز میکند. یک سالنی بود شاید بیش از دو هزار نفر ظرفیت داشت آن سالن، تمام صندلیها پر، راهروها پر، جمعیت ایستاده بودند، عصر بود و ارتحال امام، خوب لبنان هم کشور 72 ملت است. مسیحی، یهودی، مسلمان، سنی، شیعه! همه گروهی همه فرقهای آمده بودند، مذهبی و غیرمذهبی، باحجاب، بیحجاب، بدحجاب، مجلس متشکل از همهی سلیقههای و عقیدهها و پوششها، این صحنه را من در جمهوری اسلامی تا امشب ندیدم! این ادبی که به امام در لبنان صورت گرفت. همه نشسته بودند عدهای هم ایستاده بودندف شروع جلسه تصاویری از امام آمد روی صفحهی نمایش، روی صفحه نمایش سالن فیلمهایی از امام شروع شد به پخش شدن، تا عکسها و فیلمهایی از امام آمدند روی صحنه، تمام این جمعیت قیام کردند، من تاحالا ندیدم جایی عکسی از امام نشان داده شود و فیلم امام پخش شود مردم به احترام قیام کنند، اما این ادب را در بیروت دیدم. عجیبتر از این را براتان بگویم، ردیف اول و دوم آن سالن علمای یهودیت و مسیحیت و علمای اسلامی شیعه و سنی بودند، علمای مسیحیت با لباسهای رسمی، علمای یهودی با علمای رسمی آمده بودند، همه قیام کرده بودند تصاویر امام داشت پخش میشد، همه به احترام داشتند ایستاده نگاه میکردند. این تصویر عجیب را من دیدم، دیدم بعضی از علمای یهودی و مسیحی همانطور که امام را نگاه میکردند اشک از چشمانشان جاری بود. این همان است که امام جواد میفرماید
تو بندگی چو گدایان بشرط مزد نکن، که خواجه خود روش بندهپروری داند
این آقا در خانهی خودش هم پایگاه است، در قلب علمای مسیحیت و یهود در لبنان، عکس امام باعث شد آنها گریه کنند. اصلا تصاویر امام شد یک تحولی در آن سالن. امام جواد میفرماید «و الانطواع و الرجوع الی قلبٍ سلیم»[8] همراه و همدم شدن با معنویت تولید محبت میکند. حاج آقا نماز میخوانیم که چی شود؟ نماز میخوانید که محترم بمانید، بندگی کن که حرمتت شکسته نشود، بندگی خدا را بکن که پایگاه در جامعه و خانوادهات از دست نرود، روزه بگیریم که چه بشود؟ تا عزت پیدا کنید، تا محترم بمانید تا این چند صباح دنیایی حرمتت از بین نرود. این از آثار انصاف.
روز بزرگداشت احمدبن موسی هم هست، یکی از مصادیق انسانهای باانصاف احمدبن موسی است. یک خاطرهای نقل کنم، چند سال قبل بود من در صحن احمدبن موسی تشییع یکی از مومنین بود، من بعد از نماز آمدم جلوی ایوان احمدبن موسی، دیدم حدود سی نفر از توریست ایتالیایی آمده بودند جلوی ایوان، مترجم داشت از کاشیکاریها و آئینهکاریها و سقف و ضریح حرف میزد، کف صحن بودند اشاره میکرد به داخل حرم و توضیحاتی از نظر معماری میگفت. این هم از ضعف ماست
این همه آوازهها از شه بود! این همه گنبد و گلدسته و ایوان و صحن اعتبارشان از احمدبن موسی است، منِ مترجم دارم از کاشیکاری حرف میزنم. من متوجه شدم که این مترجم حواسِ این توریستها را برده در همین. رفتم جلو گفتم آقا چند جمله هم از احمدبن موسی برای اینها بگو. گفت بلد نیستم! سازمان گردشگری! دوره بدهید به اینها، توریست از آن طرف دنیا میآید با پای خودش میآید در صحن احمدبن موسی، ما این همت را نداریم که این آقا را معرفی کنیم. گاهی اوقات گردشگری ما اینقدر آسیب دیده است. گفتم من چند جمله از احمدبن موسی بگویم تو ترجمه میکنی؟ گفت بفرما. گفتم اول به اینها قول ما سلام کن، این مترجم گفت این آقا به شما سلام میکند، مردم سلام اخلاق پیغمبر بود، ما یادمان رفته است، مدیر موفق مدیری است که پیشسلام باشد، پدر موفق پدری است که پیشسلام باشد. آقا میآید خانه به بچهاش نگاه میکند میگوید سلامت را خوردی؟ اگر این بچه میفهمید حرف بزند میگفت ای پدری که ادعای مسلمانیات میشود از پیغمبر یاد بگیر پیغمبر به بچههای در کوچه هم سلام میکرد. ما نگاه میکنیم و سلام نمیکنیم، این اخلاق پیغمبری است! «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[9] این است! آقا دوست دارید سلامتان کنند سلام کنید. این سلام را که ترجمه کرد دیدم چهرههای اینها باز شد، خوب تبلیغات دشمن هم هست، تبلیغات ذهنها را نسبت به مملکت ما منفی کرده. تا سلام کردم اینها یک مقداری با چهرهی باز به ما نگاه کردند. به مترجم گفتم از طرف من خیرمقدم بگو آمدن اینها را به شیراز. جملهی دوم را که ترجمه کرد دیدم چهرهها خیلی باز شدن، هی شروع کردند ابراز احساسات کردن و دست به سینه گذاشتن و تشکر کردن. گفتم به اینها بگو این آقایی که اینجا خوابیده و افتخار شیراز به این شخص است، اینکه حافظ میگوید
به شیراز آی و فیض روح قدسی، بجوی از مردم صاحب کمالش
در رأس همه احمدبن موسی، از احمدبن موسی یاد بگیرید درس زندگی را. گفتم من چند نکته از این شخصیت بزرگ میخواهم بگویم که بشود سوغات سفرتان. تا این را گفتم دیدم بعضیها دفتر و قلم درآوردند چون مترجم ترجمه میکرد، بعضیها تلفنهای همراه را درآوردند شروع کردند ضبط کردن. گفتم این شخصیتی که اینجا خوابیده یکی از بزرگترین چهرههای دفاع از حقوق بشر است، همه با تعجب نگاه میکردند، گفتم شخصیتی است که تاریخ معتبر اسلامی ما گزارش کرده در ایام عمر شریفش هزار بنده را خرید و آزاد کرد! ما کدام میلیاردر را دارید اینطور نقشآفرینی کرده باشد! میلیاردرهای ما چند تا زندانی حبس ابدی بخاطر مسائل مالی را آزاد کردهاند. یک جشم گلریزانی میگیرند، بنده دیدم، دویست نفر را دعوت میکنند تا یک گوشه کار را بتوانند انجام دهند. «أعتقَ ألفَ مملوک»[10] یعنی درخشندهترین در زمان خود در عرصهی خدمتگذاری به ضعفا، من همینجا یک پرانتزی باز کنم و بگویم این تبلیغاتی که میگوید اسلام مروج بردهداری است، این حرف بسیار غلطی است! اسلام مخالف بردهداری است، اسلام زمانی عرضه شد که بردهداری جزء لاینفک زندگیهای مردم بود، پیغمبر آمد مدیریت کرد راهکارهای خروج مردم از برده بودن، آمدند قانون وضع کردند که روزهدار اگر عمدا روزهی خودت را افطار به حرام کردی، کفارهاش یک برده بخر و آزاد کن، نمیگویند یک برده بخر نذر مسجد کن، نمیگویند یک برده بخر نذر فلان هیئت کن. شما تمام قوانینی که در راستای بردهها هست را ببینید در راستای آزاد کردن بردههاست. چند تا از مادران ائمهی ما برده بودند، ائمه خریدند و آزاد کردند، من جمله نرجس خاتون مادر امام زمان. گرچه نوهی قیصر روم بود اما بعنوان برده در بازار بغداد نمایندهی امام هادی او را خرید. اسلام میفرماید شرف اسلام به تقوای اوست، عزت انسانها به تقوای اوست. امیرالمومنین میفرماید «لافخر لعربی علی العجمی»[11] نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب هیچ مزیتی ندارد جز به تقوای الهی.
گفتم این آقا هزار بنده آزاد کرده، همه داشتند مینوشتند، گفتم این آقا از چهرههای برجستهی فرهنگی تاریخ بشریت است. در حالات احمدبن موسی دارد که این آقا هزار مصحف با دست مبارک نوشت و اهدا کرد، زمانی که چاپخانه نبود، زمانی که نشر مثل امروز نبود. در آن وانفسای زمان احمدبن موسی، ایشان قرآن مینوشت و هدیه میکرد، یعنی امام انصاف دارد در عرصهی فرهنگی، آقا چند جمله بلد است میگوید نمیگویم، بلدم ولی نمیگویم! دیدید این آقایان را!
یک آقای عطاری بود در شیراز، خدا رحمت کند، درمان یکی از بیماریها را داشت، من از خود او شنیدم، گفتم آقای حاجی به کسی یاد هم دادی؟ گفت حیف است به کسی بگویم، این سرِّ مگو است! این بیانصافی است، این خودخواهی است، «زکاة المومن نشره» مومن دو تاجمله است یاد بده به دیگران، تو میمیری و با خودت میبری، این بیانصافی است، چند تا مطلب یاد گرفتی یاد بده به دیگران، انصاف داشته باش! آقا هم نگفت و مرد! این یعنی آدم بیانصاف، احمدبن موسی با ثروتش انصاف دارد با قلمش با علمش انصاف دارد. فراتر از این، انصاف از خود نسبت به امام خود! در تاریخ دارد هرجا آقا موسیبن جعفر میرفتند احمدبن موسی را جلو میانداختند و امام موسیبن جعفر نمینشست تا احمدبن موسی بنشیند، حرکت نمیکرد تا احمدبن موسی حرکت کند، این احترام ویژه را که مردم مدینه و شیعیان نسبت به احمدبن موسی دیده بودند، ذهنیت قریب به یقینی ایجاد کرده بود که امام بلافصل بعد از موسیبن جعفر احمدبن موسی است. چه مادری! مادر هم اُم احمد که بقولی در همین شیراز مقبره این بانوی بزرگ است. امام ودایع امامت را به ام احمد سپردند و فرمودند اگر یکی از فرزندان من آمد و از تو تقاضای ودائع امامت را کرد، کسی نمیداند نزد شماست، وقتی از تو تقاضا کردند یقین بدان که من را شهید کردند و بسپار به همان کسی که آمد و از تو تقاضا کرد و میگویند صبحی بود ام احمد میگوید آقا علیبن موسیالرضا آمدند فرمودند مادر امانت پدرم را بده. و حال اینکه علیبن موسی از نظر مادری فرزند ام احمد نبود، ولی ببینید انصاف این مادر را! این مادری که احمدبن موسی را رشد میدهد، نقش تربیتی مادر در کنار پدر اینچنین است. تمام ودائع امامت را داد به علیبن موسی الرضا، گفت پدرتان را شهید کردند چون پدر شما فرمود هر گاه یکی از فرزندان من تقاضای این امانتها را کرد ما را به شهادت رساندند. این از اُم احمد، حالا احمدبن موسی را ببینید، میشود مظهر افتخار برای کسانی که تبعیت و تمسک به پیروی اینها دارند! مردم مدینه بعد از شنیدن خبر شهادت موسیبن جعفر آمدند خدمت آقا احمدبن موسی در بیت احمدبن موسی، گفتند میخواهیم بیعت کنیم. آقایان در روایات داریم آخرین چیزی که از قلب بندههای صدیق خارج میشود حب ریاست است، از پول میشود گذشت، از خیلی چیزها میشود گذشت، از میز ریاست و خود ریاست گذشت خیلی هنر میخواهد و احمدبن موسی این درس را به تاریخ داد و انصاف را به نمایش گذاشت. همه آمدند دعوت کنند، یک برادر احمدبن موسی، یک برادر هم میشود جعفر کذاب، برادر امام عسکری! گرچه حالا در تودیعی از امام زمان است که جعفر کذاب رفت توبه کرد، اما یکی میشود عبداللهبن جعفر، پسر امام صادق در برابر موسیبن جعفر؛ یکی میشود احمدبن موسی در تبعیت آقا علیبن موسی الرضا!
[1] بحارالانوار ج74 ص82
[2] بحارالانوار ج74 ص82
[3] بحارالانوار ج74 ص82
[4] بحارالانوار ج74 ص82
[5] انسان آیه8
[6] العمران آیه92
[7] العمران آیه92
[8] العمران آیه92
[9] احزاب آیه20
[10] الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ج2 ص245
[11] بحارالانوار ج22 ص348