جلسه ششم از مجلس چهارده معصوم(ع) در محضر امام سجاد(ع)

 

دانلود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله‌ الرحمن الرحیم

الحمدالله رب العالمین و العاقبه لاهل التقوی و الیقین والصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله‌ العالمین و شفیع المذنبین العبد الموید و الرسول المسدد المصطفی الامجد ابالقاسم محمد، صلی الله علیه وآله وعلی اهل‌بیته الائمة الهدة المهدیین المکرمین، لاسیما بقیة الله ‌المنتظر حجة‌ بن الحسن العسکری عج الله تعالی فرجه الشریف.

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القران الحکیم «إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»[1] صدق الله العلی العظیم.

ششمین روز از وقت مجلس و دست عنایت و توسل به ذیل عنایت ششمین معصوم حضرت زین العابدین است. من با این آیه‌ای که تلاوت شد زمینه بحث و سخنی از فرمایشات حضرت زین العابدین محضر شما مومنین تقدیم می‌شود. در قرآن واژه ایمان و عمل صالح در موارد فراوانی با هم ذکر شده و وعده‌هایی که خداوند مشروط فرموده به ایمان و عمل صالح است. مومن فقط در نماز شب تعریف نمی‌شود، مومن فقط در دائم الذکر بودن تعریف نمی‌شود، مومن خروجی‌اش کار نیک است، حالا کار نیک، زبان خیر، قدم خیر، واسطه خیر، مومن یعنی این، لذا قرآن می‌فرماید ایمان و عمل صالح، اینها اگر کنار هم قرار گرفت هم دنیا دارید و هم آخرت. بعضی اعتقاد خوبی به خدا دارند، گناه هم نمی‌کنند، اما دست به جیب هم نیستند، زبانش هم به خیر نمی‌زنند، قدم خیر هم بر نمی‌دارند، این نیست آنچه که قرآن می‌فرماید. این آیه‌ای که تلاوت شد، خداوند از عواملی که محبت ایجاد می‌کند، می‌خواهند دوستتان بدارند، می‌خواهید حرمت‌تان شکسته نشود، می‌خواهید وقتی افتادید در بستر برای رفتن‌تان عم الیجیب نخوانند، آقایان خواهرها و برادرها؛ دیدن یکی از محترمین مرودشت رفتم، کسی‌که زمانیکه سرپا بود خیلی‌ها را سرپا می‌کرد، از مهمترین مرودشت بود، فرماندار هم بود، عده‌ای هم آمده بودند، سال هشتاد و پنج، زمانیکه استاندار آقای رضا‌زاده بود، گفتند این آقا سکته مغزی کرده و افتاده است، گفتم دیدنش برویم، جلسه‌ای در مرودشت و فرماندار هم گفت برویم دیدن ایشان و از طرف آقای استاندار هم هدیه برای ایشان آوردند، از خیرین پرکار، ما رفتیم در خانه ایشان و در کنار بستر ایشان، می‌شنید و می‌دید ولی سخن نمی‌توانست بگوید، من سلام کردم و احوالپرسی کردم و گفتم که خدا سلامتی و عافیت به شما بدهد، خانم و بچه هایش هم ایستاده بودند، گفتم ما دعا می‌کنیم که انشاءالله خدا هرچه زودتر بهبودی عطا کند و به اطرافیانش هم گفتم شما دارید سرپرستی مریض می‌کنید و این عبادت است. عبادت که فقط در سجاده نشستن و تعقیبات خواندن نیست، به خلق خدا برسی عبادت است. من این حرف را که زدم یک دفعه یکی از فرزندانش بلند گفت که آن آقا شنید، گفت آقای حدائق دعا کنید خدا مرگش بدهد، مردم از خدا بخواهید که خدا شما را به حال خودتان وا مگذارد، دل به اولادت بستی، دل به ثروتت، دل به مقامت، دل به موقعیتت.

 این را بشنوید، این دعای قنوت نماز شب امام صادق است «الهنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین لااقل من ذلک و لا اکثر»[2] خدایا یک چشم بهم زدن نه کمتر نه بیشتر من را به خودم وامگذار. به اولاد به برادر به شریک، به خودت هم رهایت کنند زمین می‌خوری، خدا رحمت کند والده ما را، از دوران طفولیت این بیت را در گوش ما زمزمه می‌کرد، تا همین روزهای آخر هم ایشان در بستر بود، زمزمه می‌کرد، ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من. مهندس هستی، آیت‌الله هستی، دکتری، می‌گیرند و می‌کشند پایین. تا این جوان پسر این آقا گفت دعا کنید خدا مرگش بدهد، دیدم اشک از چشمان این پدر جاری شد، شنید ولی قدرت حرف زدن نداشت، قدرت حرکت نداشت. من یک دعا با یک دل سوخته کردم، واقعا این حالت را که دیدم سوختم، در دلم گفتم خدایا بیش از این خفت این را نپسند و نجاتش بده. امام زمان هم برای مریض ها دو نوع دعا می‌کند «وعلی مرض المسلمین به شفاء والراحة»[3] خدایا مریض ها اگر خوب می‌شوند خوبشان کن، اگر می‌خواهد اینجوری بماند که هم خودش اذیت بشود هم دیگران با نگاه دیگری به این نگاه کنند، ببر این را، دیگه در بستر نیافتد که برای رفتنش أمَّن یجیب بخوانند. ما حرکت کردیم آمدیم به سمت شیراز، در اتوبان مرودشت شیراز، دیدم تلفن ما زنگ زد، آقایی که همراه ما در مرودشت آمده بود، گفت آقای حدائق حاجی رحمت خدا رفت. شاید فاصله ده دقیقه یا ربع ساعت، گفتم خدا رحمتش کند. گاهی می‌گویند آقای حدائق کشتش، گفتم اول بهشون بگویید حواستان به روحانیت باشد که نفس شان گیراست و دوم بگو غلط نکنید مرگ دست حضرت عزرائیل است، ما که عزرائیل نیستیم. قابض ارواح اوست به امر خدا، ما کاره ای نیستیم که، گفتم من فقط دعا کردم گفتم خدایا بیش از این خفتش را نپسند و این دعا بود نه نفرین، بیافتد در بستر و همین هایی که پای سفره اش نشستند و از پولش می‌خورند در خانه اش هستند و جلوی خودش اینطوری می‌گویند.

حضار محترم دو چیز تولید محبت می‌کند، ایمان و عمل صالح. قرآن می‌فرماید اگر ایمان و عمل صالح داشتید، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»[4] ما محبت شما را در دل ها قرار می‌دهیم. فقط پول تنها محبت نمی‌آورد، فقط ایمان به تنهایی محبت نمی‌آورد، تلفیق این دو؛ اعتقاد پاک، عمل صالح، این ها نشر محبت می‌کند، امروز هم در جامعه، مردم افراد پاک خدمتگذار دلسوز را دوست می‌دارند، شما همانیکه را عناد دارد عناد دارد، دشمن دورش زده، نسبت به مبانی دینی زاویه گرفته، ولی وقتی از یک آدم خوبی کار خیری می‌بیند تقدیر می‌کند. بارها من دیدم افرادیکه نماز نمی‌خوانند، اعتقادات دینی ندارند، یک جایی مشکل پیدا می‌کند می‌آید شماها می‌گوید التماس دعا، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»[5].

امروز روز امام سجاد حضرت زین العابدین است من در تعریف این ایمان که مومن کیست پنج تا ویژگی از امام سجاد محضر شما عزیزان عرض کنم. آقایان ببینید خواهران محترمه این‌هایی که من عرض می‌کنم اگر در شما هست بگویید الحمدالله رب العالمین، اگر در شما نیست از خدا عاجزانه بخواهید تا وقتتان تمام نشده بدستش بیاورید. مومن به سروصدا نیست که، مومن به ادعا نیست، مومن به اینهایی است که امام سجاد فرمود «إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[6]، آمنوا کی‌ها هستند، فقط به ادعاست، آقای طاووس یمانی می‌گوید آمدم، روایت در کتاب شریف خصال شیخ صدوق، می‌گوید آمدم محضر امام سجاد، آقا داشتند صحبت می‌کردند، صحبت امام رسید به اینجا که حضرت فرمود «علامات المومن خمس»[7] نشانه مومن پنج چیز است.

یک، طاووس یمانی می‌گوید عرض کردم «و ما هنَّ یابن رسول الله»[8] ای فرزند رسول خدا این پنج ویژگی چیست برای ما بیان کنید، امام فرمود ویژگی اول «الورع فی الخلوة»[9] مومن کسی است که در خلوت‌ها گناه نمی‌کند به طریق اولیی در جلوت گناه نمی‌کند. دیدید بعضی از مردم ملاحظه دیگران را می‌کنند گناه نمی‌کنند، بقول تعبیر عامیانه می‌گویند آب نمی‌بیند و الا شناگر قابلی است، شرایط برایش فراهم نشده و الا بد خودش را نشان می‌دهد، مومن واقعی امام سجاد فرمود در خلوت‌ها ورع دارد در همان اتاق در بسته، کنترل ماهواره دستش است اما حواسش هم جمع است. در همان سفر خارج از کشور، اروپا آنتالیا، کانادا، تایلند، «الورع فی الخلوة»[10] خدا یادش است. ما بعضی‌هایمان در مسجد مسجدی هستیم شب قبل الهی العفو، ایام محرم و صفر خوبیم، اما اگر یک محیط خلوتی قرار گرفتیم که مانعی برای گناه وجود ندارد همین چیز می‌رود به حاشیه، خوشا به حال شماهایی که در خلوت هم ورع دارید، پرهیزکاری، خدا ترسی، الورع فی الخلوه، در خلوت‌ها، ورع داشته باشد، حالا در جلوت مردم برای حفظ آبرویشان هم شده، بنده برای حفظ آبروی خودم گناه نمی‌کنم. این نکته اول که ما دقت کنیم در خلوتگاه‌ها خدا را در نظر بگیریم، خطا و گناهی از ما سر نزند.

نکته دوم، «الصدقة فی القلة»[11] امام می‌فرماید اصلا نشانه مومن اینست که در همان تهی دستی هم صدقه می‌دهد. یک جمعی بود خیرین را دعوت کرده بودند چند شب قبل، به مناسبتی برای کار خیری، من آنجا عرض کردم گفتم آیه شریفه قرآن، سوره آل عمران می‌فرماید «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[12] خدا نیکوکاران در این آیه چهار گروه را نام می‌برد، کسانیکه انفاق می‌کنند فی السراء و ضراء، در توانگری و تهی دستی، آنجا من عرض کردم، گفتم خیر به آدم ثروتمند نمی‌گویند، نیکوکار فقط ثروتمند نیست، نیکوکار یعنی کسیکه فکر نیکوکاری و همت نیکوکاری دارد، لذا یک آدم ضعیفی هم در حد بضاعت خودش می‌تواند خیر باشد، به غلط بعضی فکر می‌کنند کارهای خیر را؛ یک کار خوبی که در اوقاف شکل گرفت این وقف جمعی است، بنا نیست حالا یک کسی ده هکتار، پنجاه هکتار زمین داشته باشد وقف کند، یک کسی هم می‌آید آقا من در حد بضاعت در کار وقف سهیم می‌شوم، من هزارتومان دارم می‌دهم، قرآن می‌فرماید این هم خیر است.

لذا عزیزان همه شما باید اهل انفاق باشید، ندارم از همان حداقل خودت بدهید، از همان مختصر زندگی خودت بدهید، از آن میلیادر خدا انتظار میلیادری دارد، از آن کارمند انتظار کارمندی دارد، از آن تهی دست هم خدا در حد خودش انتظار دارد. باب رحمت بسته نیست، خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله والد ما را گاهی اوقات جایی می‌خواستند برای کار خیری پول جمع کنند، ایشان می‌گفتند سراغ همه بروید نه سراغ بعضی‌ها، بگذارید همه شریک بشوند، لذا در مسجد یک وقت اعلام می‌شد برای کاری، ایشان می‌گفتند همه مشارکت کنید. قرآن می‌فرماید همه سهم داشته باشید، «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ»[13] در فراخ دستی و تهی دستی، انسان انفاق کند. لذا امام سجاد فرمود نشانه مومن «الصدقة فی القلة»[14]، مومن در همان تهی دستی اش هم صدقه می‌دهد، در همان نداری خودش هم دیگران را فراموش نمی‌کند، این نکته دوم. کرارا هم عرض کردم، بعضی‌هایمان راه پولدار شدن را هم گم کردیم، راه پولدار شدن، صله رحم است. روایات فراوان آقا برای برادرش، خواهرش، مادرش، پدرش وقت نمی‌گذارد می‌گوید گرفتارم. گرفتاری چون به وظیفه‌ات نمی‌رسی، بقول آن عارف می‌گفت همیشه فکر می‌کردم چون گرفتارم به عبادت نمی‌رسم، حالا فهمیدم چون به عبادت نمی‌پردازم گرفتارم، ما به صله رحم نمی‌رسیم گرفتاریم، به نماز اول وقت نمی پردازیم گرفتاریم. از وظایف‌مان نسبت به خداوند سرتابیدیم دنیا به ما پشت کرده، می‌گویند یک حکیمی‌گفت دنیا و شما مثل شما هستید و سایه تان، شما اگر پشت به سایه حرکت کنید هرجا برید سایه می‌آید، دیدید یک وقتهایی مهتابی است شب‌های مهتابی شما پشت به سایه برید بدوید سایه می‌دود، آهسته بیایید می‌آید، هرجا برید با شماست. مردم اگر رو به خدا پشت به دنیا حرکت کردید، دنیا دنبال تان می‌آید، ولی اگر افتادید دنبال دنیا، مثل کسی است که بیافتد دنبال سایه اش، بدوید سایه ات دویده، به سایه ات هیچ وقت نمی‌رسید، دیدید کسی که سایه اش در مقابلش است دنبال سایه راه برود هیچ وقت به سایه نمی‌رسد. مردم اگر کسی دنیا شد امام او و پیش رو، هرچه برود نمی‌رسد. لذا حضرت فرمود در همین تهی دستی مومن اهل انفاق است، اهل صدقه است، از عوامل افزایش مال صدقه است، یک کسی آمد به رسول خدا گفت یا رسول الله دستم خالی است، حضرت فرمود برو صدقه بده، گفت یا رسول الله دستم خالی است چیزی ندارم، حضرت فرمود برو صدقه بده، گفت یا رسول الله گرفتارم چیزی نیست بدهم از کجا بدهم، آقا فرمودند برو قرض بگیر صدقه بده برای خدا، خدا ده برابر برایت می‌دهد یکی اش را بده بابت بدهی ات و نه تایش را بردار؛ خدا شاهد است همین است. البته بعضی ما که نتیجه نمی‌گیریم چون می‌خواهیم خدا را آزمایش کنیم. یک کسی گفت آقا ما این کار بکنیم می‌شود، گفتم نکن که نمی‌شود، گفتم خیالتان را بخواهم راحت کنم تو می‌خواهی خدا را بیازمایی، با اخلاص اگر بکنید می‌شود. من یک وقتی از آیت‌الله مشکینی شنیدم، صدقه فی‌القله را بگویم یک نمونه‌اش، آیت‌الله مشکینی نقل می‌کردند و می‌گفتند من اوایل طلبگی‌ام در قم بود یک روز رفتم سر درس، پنج ریال کل موجودی من بود، الان پول ها را یک جوری دیگه ای شده، وقتی می‌گویید پنج تومن، بعد می‌گویید آقا پنج میلیارد، می‌گوییم پنج تومان. ایشان گفتند پنج ریال پنج قران ما پول داشتیم و با این پنج ریال می‌خواستیم یک مقداری چیز بخریم ظهر ببریم منزل خانواده سفارش هایی داده بود. فرمودند درس ما تمام شد، این داستان شاید مربوط به هفتاد سال قبل یا بیشتر چون زمانیکه ایشان نقل می‌کردند بیست سال قبل بود، ایشان هم سالهاست به ملکوت اعلی پیوسته، گفتند من حوزه درس تمام شد داشتم میامدم بیرون، یکی از همدرسی‌های ما گفت آقا مشکینی، پنج ریال دارید بدهید به ما، حالا ما خودمان هستیم و پنج ریال پول و خرج پیش رو، گفتن یک مقداری تامل کردم از یک طرف یادم افتاد به این آیه شریفه «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[15] خدا می‌فرماید بدهید ده برابر می‌دهم، از یک طرف شیطان وسوسه ام کرد آقا تو خودت زن و بچه داری بره سراغ علما، سراغ پولدارها، خدا از تو نخواسته، مرحوم امام می‌فرمودند شیطان در توجیه‌گری آنقدر قوی است که گاهی اوقات حلال را می‌کند حرام و حرام را می‌کند حلال، مردم شیطان اینقدر در توجیه‌گری قوی است که امام حسین را کوفی‌ها قربت الی الله کشتند، امام حسین را قربت الی الله، گفتند می‌کشیم به خدا نزدیک می‌شویم نعوذبالله، خدا نکند کسی به شیطان سواری بدهد، گفتند از یک طرف هم شیطان دارد وسوسه ام می‌کند نه آقا تکلیف تو نیست وظیفه تو نیست، گفتم توکلت علی الله، پنج ریال کل موجودی را دادم به آن طلبه. تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند. گفتن از حوزه درس آمدم بیرون، بیرون آن کلاس درس یکی علمای آن وقت قم ما را دید ما را گرفت در بغل و گفت آقا مشکینی حالتان چطور است، گفتم الحمدالله، ایشان دست کرد در جیبش و یک پاکت درآورد به ما و رفت، سر پاکت را باز کردم دیدم پنج تومان پول در داخل پاکت است. جدول ضربها که قوی است پنج ریال ضرب در ده پنج تومان. آقای مشکینی گفتند صدق الله علی العظیم، چقدر خدا زود جواب می‌دهد، مومنین خدا زیر بال منت بنده‌هایش قرار نمی‌دهد. خدا شرمنده بنده‌هایش نمی‌شود، گفتن یک چند قدم حرکت کردم، یک رفیق دیگر ما به ما رسید، گفت آقای مشکینی من دیشب عیالم زایمان کرده هیچ در منزل نداریم، پنج تومان دارید بدهید قرض ما، الصدقه فی القله یعنی همین‌ها، یعنی خودت نیاز داری خودت گیری ولی برای خدا دادی برای خدا کمک می‌کنی، اینجا می‌آزماید، گفتم با یک ایمان قوی‌تری خوب دیدم خدا چه کرد، پاکت پنج تومانی را دیگه فکرش را هم نکردم، درآوردم دادم برای آن آقا، گفت از این طرف خیابان عرض خیابان را رفتم آن طرف خیابان، یک دفعه یکی از تجار مشکین شهر رسید، گفت آقای مشکینی کجا هستید، ما سه روز تو قم داریم دنبال شما می‌گردیم، گفتم امرتان بفرمایید، دست کرد یک پاکتی درآورد داد و رفت، سر پاکت را باز کردم دیدم پنجاه تومان پول در پاکت است، بنازم خداوند پیروز را، پریروز و دیروز و امروز را، این خدا را بعضی‌هایمان یادمان رفته، آیت‌الله مشکینی گفتند همانجا گفتم خدایا یکی را برسانید پنجاه تومان را قرض بگیرید ولی دیگه کسی نرسید. این کار خداست، این کار خداست، هی پول را در کارتش می‌کنند و هی در حسابش می‌کنند، آقا بدیهم اینطور می‌شود، می‌گوییم خمس بدهید زیادش می‌کنند. قانون افزایش عزیزان بیش از نود مورد خداوند در قرآن می‌فرماید بدهید می‌دهم. یکی را پیدا کنید بگوید برای خدا دادم ورشکست شدم، برای خمس دادن زکات دادن صدقه دادن، کار خیر کردن زندگی ام از دست رفت، محال است خدا بی‌پاسخ بگذارد، صدقه آنهم صدقه فی القله، مومن را در صدقه کمی‌آش در همان تهی دستی‌اش امتحان می‌کنند، آیت‌الله مشکینی یک طلبه است، همه‌اش هم پنج ریال، همانجا آزموده می‌شود سربلند بیرون می‌آید. «الصدقه فی القله»»[16]، من همینجا حدیث را جمع بندی کنم.

سوم، «والصبر عند المصیبه»»[17] امام فرمود مومن شکیبایی در برابر مصیبت‌ها دارد، در مصیبت‌ها صبور است، شکیباست، خوددار است ناسزا نمی‌گوید، در مصیبت‌ها یک وقتی عزیزی را از دست داده، ثروت از دست رفته، بیمار است، سرطان گرفته، همین‌جا امتحانش می‌کنند، آن زمانیکه سالم بودی سرپا بودی یک امتحان بود حالا که مریضی یک امتحان است. یک آقایی از مومنین در شیراز فوت کرد، یکی از دوستان اهل علم گفت آقای حداد رفتم به دیدنش، گفت سرطان هم داشت حالش هم خیلی سخت شده بود، گفت رفتم کنار بسترش گفتم حالت چطوره، مومن یعنی این، گفت یک نگاهی به من کرد گفت الحمدالله در این بیماری هرچه از من گرفته شد عشق و ارادتم به خدا و اهل‌البیت گرفته نشد، خدا را سپاسگذارم که سرطان اینها را از من نگرفت، توانایی را گرفت سلامتی را گرفت، اما عشقم را به اهل‌البیت نگرفت، «الصبر و عند المصیبه»»[18]، حالا بعضی‌ها تا یک سردردی می‌گیرند می‌گویند خدایا برای ما باید برسانی، هرچه سنگ است برای پای لنگ است، این مزد مسجد رفتن‌مان است، آقایی به من گفت آمدیم پای منبرتان کفشم را دزدیدند، این هم مزد آمدن به مجلس امام حسین، گفتم بنده خدا اگر نمی‌آمدی جانتان را می‌گرفتند، از پشت پرده چه خبرداری، گفتم اگر اینجا نمی‌آمدی بشینی در خیابان ماشین می زدت می‌رفتی، یک بلای بزرگی را با کفش بردنت جبران کردند این هم صدقه شد آمدنت و نشستنت در مجلس، آقا پشت پرده را نمی‌دانیم، اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، این حرف معما را نه تو خوانی و نه من، شکیبایی در برابر سختیها.

چهارم، «والحلم عند الغضب»[19] مومن در عصبانیت‌ها و غضب‌ها حلیم است. اصلا یک فرمولی را امام صادق دارد در امتحان رفیق خوب، امام صادق می‌فرماید رفیق خوب کسی است که در عصبانیت امتحانش کنید، ببینید وقتی جوش آورد به تعبیر امروزی‌ها، امام صادق می‌فرماید ببینید از حق به باطل می‌رود یا نه، در آن عصبانیت خلاف می‌گوید، در آن عصبانیت تصمیم ناحق می‌گیرد، اگر گرفت این مومن نیست،. در اوج خشم و غضب اگر کسی خودش را کنترل کند، مومن کاشف الخطاب، مرحوم آیت‌الله کاشف الخطاب می‌گویند صحن امیرالمومنین نماز می‌خواند چندین هزار نفر پشت سر ایشان اقتدا می‌کردند، مرحوم کاشف الخطاب رسمش این بود می‌نشست عربها، عشایر پول می‌آوردند برای صدقات، بین نماز مغرب و عشا از این دست می‌گرفت و از این دست می‌داد، آنهایی که پول می‌آوردند از این طرف می‌آوردند و فقرا هم از طرف دیگر صف می‌کشیدند، آقا با این دست می‌گرفت و با این دست می‌داد می‌رفتند، پول‌ها تمام شد کاشف الغطا می‌خواست برخیزد برای نماز عشاء، یک دفعه یک فقیر بی ادبی رسید گفت آقا به ما بدهید، آقا فرمود تمام شد، پولی دیگه نیست همه رفت، شب دیگه بیایید، این گدای بی حیا آب دهان پرتاب کرد به صورت کاشف الغطا، آقایان حضرت عباسی خودتان را جای کاشف الغطا بگذارید، جلوی جمعیت کسی بیاید آب دهن به صورت شما بیاندازد چه کار می‌کنید، هیچ کاری نکنید صد و ده خبر می‌کنید، نمی‌کنید، صورت جلسه نمی‌کنید، ادعای حیثیت نمی‌کنید، اگر نزنیدش، اگر نریزند روی سرش ده به یک کتک نخورد، کاشف الغطا تا این بی ادبی دید، مومنین که این صحنه را دیدند بلند شدند، آنهم عربهای غیور و اگر به کتک می‌گرفتند معلوم نبود زنده از صحن بیرون برود، تا کاشف الغطا احساس خطر کرد بلند شد ایستاد، عبا را درآورد گفت مردم هرکسی که به کاشف الغطا ارادت دارد برای خدا به این گدا کمک کند. عبایش را مثل کیسه کرد، خود کاشف الغطا، الله اکبر از این اخلاق، الله اکبر از این بزرگی، مومنین اینها هستند، صف به صف، پول جمع می‌کرد هرچه مردم التماس می‌کردند آقا به دهید ما جمع می‌کنیم، فرمود نه من نفسم را باید آدم کنم. علمای علم اخلاق می‌گویند رذایل اخلاقی تان نقطه مقابلش می‌شود فضیلت، تکبر پیدا کردی تواضع کن، عصبانی شدی حلم و بردباری کن، مثل دارو سختت هم است بنوش تا خوب شوی. می‌گویند ایشان در این جمعیت انبوه گشت عبا پر از پول شد، مردم به احترام ایشان پول می‌دادند، ایشان عبا و پول ها را داد به این گدا، گفت برو، عبا را هم داد رفت. گر بر سر نفس خود امیری مردی، بر دگران خورده نگیری مردی، مردی نبود فتاده را تار زدن، گر دست فتاده را بگیری مردی، مومنین بزرگان اینطوری آدم تربیت می‌کردند، این آدم با این توهین که به این عالم ربانی و فقیه بزرگ کرد، می‌مرد کافر رفته بود ولی کاشف الغطا احیایش کرد، بیدارش کرد و درسی برای بشریت داد تا ابدیت. وقتی عصبانی شدی مراقب باش، ما عصبانی شدیم، یکی می‌گفت آقا وقتی قهرم میاید بالا از خودم بدتر خودم هستم، گفتم قهر که می‌آید بالا باید حواست به خودت باشد.

پنجم، امام سجاد فرمود نشانه پنجم مومنین راستگویی در جایی که احتمال خطر می‌دهد، یعنی راستگویی به ضررش است، می‌بیند به ضرر اوست ولی راست می‌گوید و خدا کمک می‌کند، مردم جایی که می‌دانید اگر راست بگویید جنستان را نمی‌خرند، اگر راست بگویید سراغتان نمی‌آیند، اگر راست بگویید شاید این دختر شوهر نکند اینجا راست بگو ببین خدا چه می‌کند. عرضم را تمام کنم، یک آقایی در یکی از خیابان های شیراز مواد خوراکی و غذایی می‌فروشد، گفت آقای حدائق یک وقتی یک کسی آمد در مغازه ما گفت حاجی برنج ها کیلویی چند، قیمت‌ها را گفتم، گفت از این برنج ها بهتر هم داری، گفتم بهتر است ولی من ندارم، گفت کی دارد، گفتم پنجاه متر پایین تر یک مغازه دیگری است برنج بهتر از این هم آنها دارند، راست بگویید ببینید خدا چه می‌کند، تو در این آسمان سربلند بیا، من گفتم پنجاه متر پایین تر یک مغازه‌ای است که برنج بهتری هم دارد، رفت طرف شهرستانی بود بعد دیدم برگشت، گفت راست گفتی حاجی، برنج بهتر از شما او داشت، اما من از شهرستان آمدم برای مجلس امام حسین می‌خوام برنج بخرم، تو کاسب راستگویی هستی، اصلا به دلم گذشته از تو بخرم، به پاس راستگویی‌ات، آقایان این کار خداست، این همان است که گفتم خدا زیر بار منت‌تان قرار نمی‌گیرد، تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند. می‌گوید چند تن برنج از ما خرید گفت آقا چند تا هیات هم می‌شناسم اینها هم دنبال برنج‌اند اینها را هم می‌فرستم سراغت، گفت آقا مشتری‌های متعددی از شهرستان سرازیر سمت ما بخاطر یک راستگویی، پس صدق عندالخوف، راستگویی جاییکه می‌ترسی این راستگویی به ضررت بشود.

امام سجاد در این عمری که بعد از پدر داشت، آب می‌دید گریه می‌کرد، طفل شیرخوار می‌آوردند آقا اذان بگویند گریه می‌کرد، اشک می‌ریخت، سفره غذا پهن می‌کردند گفتند یابن رسول الله پای سفره، امام اشکش جاری می‌شد، گفتند آقا چرا گریه می‌کنی، آقا می‌فرمود قتل یابن الرسول الله، مردم نشستید پای سفره، پسر پیغمبر را گرسنه شهید کردند، آب می‌آوردند آقا اشک می‌ریخت چرا گریه می‌کنی، قتل یابن رسول الله عطشانا، بچه شیرخوار می‌آوردند آقا می‌فرمود برادرم علی اصغر را تشنه شهید کردند، تذکری هم دیروز دادند این خانه سالمان بی‌سرپرست نیاز به مساعدت دارند، عزیزانی که موفق‌اید کارهای خیر فراوان چهره‌هایی که می‌بینم همه خیر هستید و همه در حد توانتان مضایقه ندارید و این خیراتی که می‌کنید دارید به خودتان خدمت می‌کنید. «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»[20] این‌هایی که پیشتان است از بین می‌رود آنهایی که خرج می‌کنید برای خدا آنها می ماند، این خانه سالمندان را انشاءالله عزیزان در اختیارشان قرار بدهند. یکی از غلامان به حضرت سجاد عرض کرد که آقا وقت و دوران گریه تمام نشده، بیش از بیست سال از واقعه عاشورا می‌گذرد شب و روز اشک می‌ریزید، امام فرمود وای بر تو یعقوب پیغمبر دوازده تا پسر داشت یکی از پسرهایش برای سالها از جلوی چشمان یعقوب مفقود شد، یعقوب با علم نبوت هم می‌دانست یوسف زنده است، اما آنقدر گریه کرد که نابینا شد، «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ»[21] آقا فرمود چرا گریه نکنم خودم بودم چه کردند با برادرانم با عموهایم با پدرم. خودم دیدم که صحرا لاله گون بود، زمین از خون یاران غرق خون بود، خودم دیدم علی اکبرم را، خودم دربر گرفتم اصغرم را، خودم دیدم حسینم تشنه جان داد، چه جانی بر لب آب روان، حسین جانم، حسین جانم، حسین جانم.  

 

[1] مریم آیه96

[2] مستدرک الوسائل ج2 ص237

[3] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

[4] مریم آیه96

[5] مریم آیه96

[6] بقره آیه277

[7] خصال ج1 ص269

[8] خصال ج1 ص269

[9] خصال ج1 ص269

[10] خصال ج1 ص269

[11] خصال ج1 ص269

[12] آل‌عمران آیه134

[13] آل‌عمران آیه134

[14] خصال ج1 ص269

[15] انعام آیه160

[16] خصال ج1 ص269

[17] خصال ج1 ص269

[18] خصال ج1 ص269

[19] خصال ج1 ص269

[20] نحل آیه96

[21] یوسف آیه84

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه