جلسه هفتم از مجلس چهارده معصوم(ع) در محضر امام محمد باقر(ع)

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله‌ الرحمن الرحیم

الحمدالله رب العالمین و العاقبه لاهل التقوی و الیقین والصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله‌ العالمین و شفیع المذنبین العبد المؤید و الرسول المسدد المصطفی الامجد ابالقاسم محمد، صلی الله علیه وآله وعلی اهل‌البیته الائمه هدة المهدیین المکرمین، لاسیما بقیه الله ‌المنتظر حجة‌ بن الحسن العسکری ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

قال سیدنا و مولانا محمد بن علی باقر لجابربن یزید بن جحفی «أُوصِيكَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ‏ مُدِحْتَ‏ فَلَا تَفْرَحْ‏ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ »[1]

در هفتمین روز از وقت مجلس و محفل دست توسل و استمداد به ساحت مقدس هفتمین معصوم و پنجمین امام حضرت باقرالعلوم هر روز سخنی از فرمایشات آن معصومی‌که مجلس به نام آنها مزین است را بیان می‌کنیم، زینت بخش مجلس قرار می‌گیرد، امروز یکی از توصیه‌های ارزشمند اخلاقی امام باقر به یکی از برجسته‌گان شیعیانش جابر بن یزید جعفی، امام به جابر بن یزید جعفی فرمودند آقای جابر پنج توصیه به تو می‌کنم، «أُوصِيكَ بِخَمْسٍ»[2]این سعادت و آخرت در عمل به اینهاست. ما پای این سفره‌ها نشستیم اما استفاده نمی‌کنیم، من یک جایی عرض کردم محرم سال نود و شش، در این مسجد نصیرالملک یک برنامه‌هایی را صدا و سیما گاهی ثبت می‌کرد برنامه‌های هفت هشت دقیقه ای برای محرم و صفر، بین برنامه‌ها آن مسئول تهیه برنامه آمد گفت آقا سی تا توریست اسپانیائی آمدند و این‌ها می‌خواهند در حد هفت هشت دقیقه یک مقدار عکس بگیرند از شبستان و فضای مسجد و بروند، اجازه می‌دهید ما برنامه را بالاخره توقفی داشته باشیم این‌ها را بیایند و تصویرهایشان را بگیرند و بروند، خوب بهشون گفتیم که فردا بیایید گفتند که ما فردا داریم از شیراز می‌رویم، گفتم اشکالی نداره؛ این‌ها آمدند از تقریبا جوان بیست و پنج ساله بین این‌ها بود تا پیرمرد هشتاد ساله زن و مرد و دوربین‌ها را آوردند و شروع کردند به عکس گرفتن از ستون‌ها از کاشیکاری‌ها، من دیدم فرصت خوبیست برای حرف زدن، گفتم مترجم این جماعت کی است، یک آقایی آمد گفت من هستم، گفتم چند دقیقه می‌خواهیم با این‌ها حرف بزنیم حرف ما را ترجمه می‌کنید، آقایان این زبانتان بند می‌آید تا نسبتن اش حرف بزنید، مومن سخن گفتی به خودت خدمت کردی، تبلیغ از خدا کردی آینده‌ات را تضمین کردی، خدا که محتاج حرف زدن من و تو نیست، امیرالمومنین فرمود  «غنیا عن طاعتهم»[3] خدا از اطاعت شما بی‌نیاز است «و آمِناً من معصیتهم»[4] خدا از گناهان مردم در امان است، مردم فساد بکنند خدا همان خداست، مردم عبادت بکنند خدا همان خداست. زیان گناه گریبان خود گناهکار را می‌گیرد و نتیجه ارزنده عبادت و خدمت و اخلاق عاید خود فرد می‌شود، ما خودمان نیاز داریم، دیدم فرصت خوبیست گفتم آقا این‌ها را جمع کن می‌خواهم چند دقیقه با این‌ها حرف بزنم، صدا زد همه شان جمع شدند، گفتم اول از طرف من به این‌ها سلام کن، من نه اینکه تو شاه چراغ هم توریست‌ها را می‌بینم حرف می‌زنم، در علی بن حمزه می‌بینم می‌گویم بیاد، مردم حرف بزنید، ما حالا با بچه خود هم حرف نمی‌زنیم توریست پیشکش ما، به برادر خودمان به خواهرزاده خودمان صحبت نمی‌کنیم، آنی که یاد گرفتیم را نمی‌گوییم. همه را جمع کرد گفتم از طرف من به این‌ها سلام کن، ما تابع پیغمبریم، پیغمبر فرمود گفتارتان و صحبت تان را با سلام شروع کنید، گفتم اول از طرف من به این‌ها سلام کن، ترجمه کرد دیدم همه این‌ها چهره‌هاشان باز شد، با یک روی بشاش، این‌ها شروع کردن به تشکر کردن، گفتم به این‌ها خیرمقدم بگو آمدنشان را به شیراز، ترجمه کرد دوباره این‌ها تشکر کردند، گفتم به این‌ها بگو اول اینجایی که آمدید از عبادتگاههای کهن شیراز است که مردم در این فضاها می‌آیند با خدا و آفریدگار خودشان ارتباط بهتر برقرار کنند و سپاسگذاری می‌کنند، بگذار بفهمند کجا آمدند، چهارتا ستون را دارد می‌بیند نمی‌فهمد اینجا کجاست، یک گزارش کوتاهی از مسجد نصیرالملک بعد گفتم الان من حرفی می‌زدم برای مردم استان، می‌خوام یک جمله از آنها یکی از برنامه‌ها را برای شما بگویم، از امام رضا یک حدیث گفتم که امام رضا که حالا روز امام رضا که رسید یک حدیث را آنروز می‌گویم، از علی بن موسی الرضا یک حدیث گفتم، اینکه از امام سوال کردند خوب های جامعه کی‌ها هستند امام پنج ویژگی را نام برد، تا شروع کردم به گفتن و مترجم شروع کرد ترجمه کردن دیدم تمام این‌ها دفترها و قلم‌هایشان را بیرون آوردند، بعضی‌هایشان گوشی‌های همراهشان را روشن کردند ضبط می‌کردند، آقایان حدیث را همه نوشتند و ضبط کردند، مترجم ترجمه کرد، صحبت من که تمام شد یک پیرمرد هشتاد و پنج ساله اسپانیایی بود کهن سالترین در این جمعیت، جلو آمد یک جمله ای گفت، مترجم ترجمه کرد گفت این آقا می‌گوید ما اگر از آمدن مان به ایران و سفرمان به شیراز هیچ چیزی عایدمان نشده بود جز این سخنی که امروز شما به ما گفتی از طرف یک انسان بزرگ، بزرگترین ارمغان سفر. آقایان به امام رضا قسم این حدیث را در مجلس شیعیان امام رضا بارها خواندم و شنیدند و ننوشتند و رفتند، بعد می‌گویید چرا اروپاییها جلو هستند، چرا پیشرفت می‌کنند، ما نشستیم و گفتیم و برخواستیم گاهی اوقات حدیث را از مجلس بیرون نرفتم یادم می‌رود که از امام چه گفتند، من آنجا هم لذت بردم از توجه این‌ها به سخن امام رضا هم شرمنده شدم از بی توجهی ما نسبت به سخن امام. آقایان طومار سعادت بشریت را اهل‌البیت بسته‌اند، ما مشکل‌مان در عمل نکردن به این‌ها است، یکی از گنجینه‌های گرانبهای سخن امام باقر حدیث امروز است، آقای جابر پنج تا توصیه برایت می‌کنم عمل کن، این جابر بن یزید جعفی یک شخصیت بزرگی از شیعیان بود، این را آقایان بشنوید ثبت کنید در خانه‌هامان بگوییم، در جمع فامیلی‌هایمان بیان کنیم، دوستان دور هم‌اند، سال جدید پیش رو است، صله رحم کنید.

آقایان بسم الله الرحمن الرحیم، من هم یک نصحیحتی به شما بگویم از امام باقر به جابر بن یزید بشنوید، نصیحت اول «إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ»[5] امام فرمود آقای جابر بن یزید جعفی اگر به تو ظلم کردند ظلم را با ظلم پاسخ نده، دستور اول. اساسا ظلم بد است، تنها قبیحی که و کار بدی می‌گویند صد در صد بد است ظلم است و تنها عملی که می‌گویند صد در صد ممدوح است عدالت است. عدالت همه جا ارزنده است حتی نسبت به دشمن، ظلم همه جا بد است حتی نسبت به دشمن، می‌گویند به دشمنتان هم ظلم نکنید، ظلم یعنی تند روی کردن یعنی در غیر جای خود عمل کردن. عدالت، بله خطا کرده باید خطا را به نسبت خطا متحمل بشود ولی اگر یکی گفت اما دو تا جواب بدهی این ظلم است. یکی زد دو تا خورد ظلم است، این خطاست، امام فرمود ظلم مردم را با ظلم پاسخ ندهید، «إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ»[6] بله انظلام هم چیزی خوب نیست ظلم پذیری در اسلام بد است اما ظالم بودن هم بد است، خطا را مثل خودش اینکه قرآن می‌فرماید «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ»[7] با دشمن همان رفتار کنید که با شما کرد، این عدالت است لذا امام می‌فرماید ظلم نکنید، من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق میان من و تو چیست بگو، علی علیه‌السلام می‌فرماید کار بد مردم را اگر با بدی پاسخ دادید دارید تایید می‌کنید کار بد را، دارید خودتان صحه می‌گذارید به کار بد، حق اعتراض را از خودت گرفتی، نمی‌توانی بگویی به من توهین کردند توهین کردم، توهین کردن کار بدی است، او توهین کرد شما با این توهین دارید پاسخ می‌دهید پس تو نمی‌توانی بگویی به من توهین کردند اگر توهین بد است چرا تو داری انجام می‌دهی، «إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ»[8].

دوم، امام فرمودند «وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ»[9] آقای جابر بن یزید جحفی اگر مورد خیانت قرار گرفتی خیانت نکن، حالا مالت را به حرام بردند بنا نیست مال مردم را به حرام بردن. خطایی در حق ما صورت گرفته ما هم بیاییم خطا کنیم در حق دیگران، آقا مال ما را بردن ما می‌بریم، آقا گران به ما فروختند ما هم می‌خواهم جبران این اجحافی که به ما شده سر مردم در بیاریم، این اشتباه است،

گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدن گردن مسگری

 «وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ»[10] اگر مورد خیانت قرار گرفتی تو خائن نباش، پیرو اهل‌البیت نباید خیانت کند، این دوم.

سوم، حضرت فرمود «وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ»[11] اگر یک جایی تکذیبت کردند غضب نکن، یک جاهای قدر شما نمی‌شناسند نشناسند. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله والد ما را، خدا رحمت کند مرحوم جد ما آقای حاج شیخ را، ابوی می‌گفتند یک وقتی اواخر عمر آقای حاج شیخ بود سال چهل و شش یعنی حدود پنجاه و یک سال قبل، گفتند شاهچراغ یک مجلسی بود مرحوم آقای فخر منبر بود، آقای فخر رحمت الله علیه، یکی از خطبا و منبری‌های خوب در این خطه و دیار کشور بود، گفتن آقای فخرالمحققین برادر مرحوم آقای مجد گفتن من وارد شدم آقای فخر روی منبر که ما را دید خیلی تجلیل از آقای حاج شیخ کرد که ایشان سلمان فارس است سلمان زمان است، فلان است وجودشان برکت برای شهر است، خیلی آقای فخر یک بخشی روی منبر تجلیل کرد چون من را دید از پدرم خیلی تجلیل کرد. مجلس که تمام شد مجلس سنگینی هم بود در شاهچراغ، آمدم به منزل گفتم آقا در مجلسی بودیم آقای فخر هم خیلی از شما تمجید کرد، خیلی نام نیک برد و تجلیل کرد، آقای حاج شیخ یک نگاهی به من کرد و گفت بابای من این‌ها را ببر در نانوایی ببین نانت می‌دهند، گفتند پسرم یک جوری کار کن امام زمان تو را بپسندد و بپذیرد، هزاران تعریف بارت را از زمین بلند نمی‌کند، مردم با تعریف‌ها خوشحال نشوید همانطوریکه با تکذیب‌ها ناراحت نشوید، با خدا صاف باشید، شیراز یک پارچه از شما تعریف بکند اما امام زمان از تو ناراضی باشد، بارتان ضعیف باشد، شیراز یک پارچه به شما دشمن باشد و دشنام بدهد ولی، ولی خدا از شما راضی باشد نگران نباشید. امام فرمود آقای جابر بن یزید جعفی «وَ إِنْ‏ مُدِحْتَ‏ فَلَا تَفْرَحْ»[12] هیچ وقت با تعریف مردم خوشحال نشو. در یک جمله ای هم از فرمایشات امام صادق جای دیگری است که حضرت می‌فرماید تعریف مردم شما را از خدا بی نیاز نمی‌کند، یعنی اینطور نیست که اگر کسی بگوید همه ما را قبول دارند کارمان نزد خدا درست است، اصل اینست که خدا راضی باشد، اصل اینست که خدا پذیرای ما باشد، اولیای الهی ما را بپذیرد، لذا این نکته که متاسفانه خیلی هم در آن گیر هستیم، من یادم نمی‌رود اوایل انقلاب بود خدا رحمت کند آقای فخرالدین حجازی، عده ای زیادی آمده بودند در جماران خدمت امام و امام هم در آن بالکن نشسته بودند، فخرالدین حجازی پشت آن میکروفن رفت در صحن همکف حسنیه جماران ایستاد، فخرالدین حجازی را آقایان می‌شناسید ادبیات خیلی مقطع و خیلی سلیس و روان و کلمه کلمه و شمرده شمرده حرف می‌زد، گفت ای بقیه الماضی ای سلاله اولیاء و صلحا، هی شروع کرد از این حرف‌ها زدن خطاب به امام، امام هم نشسته بودند داشتند گوش می‌کردند، صحبت اش که تمام شد، آقای فخرالدین حجازی در مجلس بود، مجلسی‌ها آمده بودند و جمعیتی از مردم، امام وقتی خواستند صحبت کنند گفتند من از آقای فخرالدین حجازی گله دارم، این حرفها چیست که می‌زنید این‌ها چیست که می‌گویید ما دارد باورمان می‌شود، آقایان تعریف مردم خیلی بادمان نکند، دشنام مردم هم بادمان را نکشد که متاسفانه خیلی ما اینطوری هستیم، می‌گویند آقای مهندس، آقای فلان، آقای فلان، آقای دکتر، اول بازاری نمونه، فلان مدال افتخار، خیلی خوشحال می‌شویم، وجاهت را باید در خانه خدا پیدا کرد، «وَ إِنْ‏ مُدِحْتَ‏ فَلَا تَفْرَحْ»[13] مدح مردم و توصیف مردم شما را شاد نکند شما را مسرور نکند و لذا در یک سخنی امیرالمومنین می‌فرماید خداوند چهار چیز را چهار جا پنهان کرده مراقب باشید اشتباه نکنید، یک قبولی اعمال است، حضرت می‌فرماید «اخفی رضاه فی طاعته»[14] خدا رضایت خودش را در طاعت قرارداده هیچ طاعتی را سبک نشمارید، یک وقت می‌بینید همان طاعتی که شما سبک می‌شمارید رضایت خدا در همان طاعت است و تو بی خبری. الان در این جمع محترم و عزیزانی که تشریف دارید هیچکدام از ما نمی‌توانیم ادعا کنیم به یقین که اعمال خیر گذشته ما قبول است، هیچکدام، هیچکدام نمی‌توانیم نمازهایمان حج‌مان عباداتمان نمازشب‌هایمان مطمئن بشویم و می‌گویند مایوس هم نباشیم، نه مایوس باش نه مطمئن مطلق، پنجاه پنجاه باش، امام صادق می‌فرماید مومن باید بین خوف و رجا باشد به همین اندازه که می‌ترسی از اینکه پذیرفته نشده باشی به همان اندازه امیدوارم باش به رحمت الهی، این سازنده است، لذا این قبولی اعمال، ما اطلاع نداریم و ما بی خبریم چون بی خبریم امام فرمود هیچ کار نیکی را سبک نشمارید، کارهای خیرتان را اهمیت بدهید، یک وقت می‌بینید کار سردستی است همان که می‌گوییم به جایی بر نمی‌خورد یک دفعه می‌بینید زندگی‌ات را متحول می‌کند، یک وقتی می‌بینید همان خطای کوچکی که شما می‌گویید چیزی نیست شما را پایین می‌کشد، امام جواد در تبیین گناهان کبیره می‌فرماید یکی از تعریف گناهان کبیره اینست که کاری که شما راحت انجام بدهید خطایی که بی پروا انجام بدید کبیره است، یعنی اگر کسی نافرمانی خدا را بی‌دغدغه کند بی‌اضطراب، این کبیره است، حرمت خدا نزد انسان شکسته شود. حضرت فرمود آقای جابربن یزید جحفی «وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ»[15] تکذیبت کردند قدرتو نداستند شما ناراحت نشو. یکی از شاگردان علامه طباطبائی نقل می‌کرد می‌گفت ما محضر علامه نشسته بودیم یک کسی آمد رو کرد به علامه طباطبائی و گفت در یک مجلسی بودیم یک کسی پشت سر شما، پشت سر علامه، علامه‌ای که بیست سال وقت گذاشت و خدماتش را تفسیر قرآن ساخت، بزرگانی چون آیت‌الله شهید مطهری و آیت‌الله العظمی جوادی آملی، حسن زاده آملی این بزرگان را تربیت کرد، گفت آقای علامه طباطبائی در مجلسی بودیم پشت سر شما یک کسی گفت علامه طباطبائی چیزی بارش نیست، حالا که بنده چیزی بارم نیست برایم بگویند برایم برمی‌خورد علامه با آن عظمت، گفت تا این حرف نقل کرد گفت اینقدر علامه خندید که در ایام عمر علامه طباطبائی کسی اینقدر ایشان را شاد ندیده بود، آقایان این نشانه مومن است. امام هشتم فرمود مومن از خصوصیاتش اینست «الخمول أشهی الیه الشهره»[16] او گمنامی‌ در خانه خدا را بهتر از شهرت در خانه مردم می‌بیند. مومن کاری که می‌کند نمی‌خواهد دیگران بفهمند، حالا خدا پرده بردای می‌کند، او اگر انفاقی می‌کند اگر زبان خیری می‌گذارد اگر قدم خیری بر می‌دارد، در خانه اگر کس است یک حرف بس است، روحیه مومن اینست دنبال تجلیل از مردم نیست دنبال تمجید خداست، خدا بپسندد. گفت اینقدر علامه از این حرف خندید و مسرور شد، آن آقا تصورش این بوده که علامه چیزی بارش نیست، حالا یک کلمه به ما از گل نازکتر بگویند می‌شود قطع ارتباط، آقا چرا روابط قطع است، او این گفت من آن گفتم، یک کلمه کم و زیاد بگوییم پیوندها جدا می‌شود، قطع می‌شود. امام فرمود آقای جابر بن یزید جعفی تکذیبت کردند غضب نکن و خودت را مدیریت کن «وَ إِنْ‏ مُدِحْتَ‏ فَلَا تَفْرَحْ»[17] در تعریف‌ها هم اگر تعریف ات می‌کنند خوشحال نشو این تعریف‌ها بار انسان را به ساحل نجات نمی‌رساند، امام زمان باید از شما راضی باشد، خدا باید شما را بپذیرد، همان بس است. بعضی از بزرگان مراجع همین دغدغه داشتند اصلا همه ما این دغدغه را داریم فلذا قرآن می‌فرماید این دغدغه را ما کی برمی‌داریم برای مومنین واقعی، لحظه مردن «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي»[18] آن لحظه رفتن خطاب می‌کنند ای صاحب نفس مطمئنه ارجعی الی ربک، بازگرد سوی خدا راضیه المرضیه هم خدا از تو راضی هم تو از خدا خشنود، «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي»[19] بیا در جمع بنده‌هایم، یعنی پذیرفتیم تو را، فدخلی جنتی بیا در بهشت ما. مرحوم امام روی عبادی جنتی یک شرحی داشتند بماند. من یک جریان را همین‌جا عرض کنم خیلی غرور از عبادات ما را برندارد، یکی از بزرگان مراجع نجف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ طه نجف، آقایانی که نجف مشرف شدید، کنار قبر شیخ انصاری قبر شیخ طه نجفی است، در آن ورودی به حرم است. ایشان از مراجع بزرگ شیعه در عراق بود اواخر عمرش ایشان چند سالی اعمی شد یعنی بینایی چشمش را از دست داد، می‌گویند آن سالهای آخر عمر یک فکری به سراغ ایشان آمد که این کارهای ما اعمال ما، وظایفی که ما انجام می‌دهیم سالیان متمادی درس خواندیم درس دادیم اجتهاد کردیم، آیا خدا پیغمبر اهل‌البیت راضی هستند، یک مرجع تقلید است یک آیت‌الله حوزه، ایشان مدتی این اضطراب داشتند یک شب می‌رود خدمت آقا امیرالمومنین، بعضا عرض می‌کنند که آقا من از شما می‌خواهم که خاطر من را آسوده کنید، از ما راضی هستید، کار ما مورد رضایت شما قرار گرفته، با یک دل شکسته ای این مرجع کهنسال این مطلب می‌گوید، بعد می‌گویند از حرم بیرون می‌آید به منزل، شب خواب حضرت را می‌بیند، آقا می‌فرماید شیخ طه نجف، ما در همین چند روز آینده به توسط فرزندم مهدی به تو خواهم گفت که از تو راضی هستیم یا نیستیم. این هم پیام دارد‌ها، امروز امیر در میخانه تویی تو، فریاد رس این دل دیوانه تویی تو، امروز کانال ارتباطی با پیغمبر از ناحیه امام عصر است، اگر کسی بگوید من امیرالمومنین را ارادت دارم، کاری به صاحب الزمان ندارم دروغ می‌گوید، ارادت به همه ائمه در پرتوی توجه به صاحب الزمان است، امام حی است امام حاضر و ناظر است، مرحوم شیخ طه نجفی می‌گوید من در این فکر بودم کجا خدمت آقا برسیم و چگونه این را آقا به ما بگوید، دیدم چند روزی گذشت علامه بحرالعلوم، سید محمد حسین بحرالعلوم، می‌گوید در یکی از حوزه‌های علمیه نجف نشسته بودیم یک آقای مرتاز هندی بود این یک جدولی داشت، چیده هم بود، می‌گفت اگر کسی چیزی را دنبالش باشد یا گم کرده ای داشته باشد من با استفاده از علمم می‌گویم که آن کجاست، می‌گویند طلبه‌ها دورش را گرفته بودند و هر کسی چیزی می‌گفت و او هم جواب می‌داد، علامه بحرالعلوم می‌گوید من هم گفتم که من هم یک گمشده ای دارم، گمشده ما کجاست، یک مقداری روی جدول و آن صفحه مقابلش بود نگاه کرد و دیدم یک قدری زمان برد، گفتم چیه آقا نتونستی بگویی، گفت آن آقا را پیدا کردم شیخ طه نجف کی است، گفتم از مراجع نجف است، گفت آنی که شما دنبال آن هستید الان در خانه شیخ طه نجف است، چند نفر از علما بلند شدند خوب نیت این‌ها این بوده که حضرت کجاست، می‌روند طرف بیت آیت‌الله شیخ طه نجف می‌بینند از انتهای کوچه یک آقای عربی به هیات اعراب بادیه نشین دارد خارج می‌شود، این‌ها می‌گذرد و آن آقا هم به این‌ها سلام می‌کند و این‌ها هم توجه نمی‌کنند و جواب می‌دهند و می‌روند عجله داشتند می‌رسند خانه شیخ طه نجف، دیدند خادم نیست، خدمتکاران نیستند معمولا بیوت مراجع همیشه پر از جمعیت رفت و آمد، هیچ کسی در بیرونی منزل نیست، علامه بحرالعلوم می‌گوید دیدم صدای گریه بلند آیت‌الله شیخ طه نجف از داخل می‌شنوم، این‌ها در تایید این صدا می‌روند داخل می‌بینند این مرجع بزرگ کتابخانه نشسته سرش را انداخته پایین اشک می‌ریزد و زمزمه می‌کند که بدستم رسید قدرش را ندانستم از دستم رفت، این‌ها نمی‌گویند که مرتاز به ما گفته بود که آقا اینجا هستند گفتند که چرا گریه می‌کنید، ایشان جریان را نقل می‌کنند که من مدتی است دغدغه پیدا کردم که آیا این کار ما تحصیل ما، تدریس ما مرجعیت ما قبول است، حاج آقا کارهای خیرت را خدا قبول کرده، نماز شب‌هایت قبول است، ناامید نباش اما امیدوار مطلق هم خطاست، قبولی اعمال نزد اوست، گفت این فکر آمده سراغ من که امیرالمومنین در عالم خواب فرمودند در این چند روز آینده به توسط فرزندم مهدی به تو می‌گویم امروز دفعتا تمام این هایی که در دفتر و بیت بودند همه رفتند دنبال کارهایی خانه خالی شد، من در اتاق نشسته بودم احساس کردم یک آقایی وارد شد سلام کرد، گفت شیخ طه نجف سلام علیکم، گفت من جواب دادم، گفت یک مساله ساده را ایشان مطرح کرد، مساله خیلی ساده که من تصورم این شد این یک عرب اعرابی بیابانگرد بی سوادی است که این مساله به این سادگی را هم نمی‌داند، گفت مساله من را جواب دادم در جواب من یک اشکال گرفت، یک دفعه جا خوردم، ما که به این راحتی مساله را جواب دادیم خودمان متوجه نبودیم که این اشکال هم به این نوع پاسخ است، به اشکال او جواب دوم را من دادم راهکار دوم، در جواب دوم من هم اشکال دومی‌ گرفت، یک دفعه به خود آمدم که این کیست که به فتوای یک مرجع ایراد می‌گیرد ایراد دقیق علمی، گفتم حتما یکی از علماست، جواب سومی‌ دادم در جواب سوم من هم ایراد گرفت، آقای حاجی اگر چهار کلمه بلدی ما هوای تو داریم، فکر نکنی همه چی بلدی، آبرو اگر برایت دادیم پول دادیم پشت تو خداست و اهل‌البیت، بخواهیم بگیریم هیچ، گفت جواب سوم که من دادم ایراد سوم گرفت دیگه مستاسل شدم بی‌پاسخ ماندم دیدم ایشان آمد دست زد بر شانه من، فرمود شیخ طه نجف انت مرضی عندنا، ما از تو راضی هستیم، بازهم نفهمیدم، این کی است که به یک مرجع تقلید یک آیت‌الله العظمی می‌گوید از تو راضی هستم، رفت آقا از اتاق بیرون یادم افتاد به فرمایش امیرالمومنین، که ما در این چند روز آینده به توسط فرزندم مهدی به تو خواهیم گفت که از تو راضی هستیم یا نیستیم.

نکته پایانی کلام امام را هم تقدیم کنم، امام فرمود «وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ»[20] مذمت تان اگر کردن بدگویی تان اگر کردند، جزع و فزع نکنید، دنباله حدیث امام به جابر بن یزید جعفی این را فرمودند، فرمودند وقتی حرف‌هایی پشت سرتان می‌زنند فکر کنید، ببینید این چیزهایی که دارند می‌گویند در تو است یا نیست، انصاف داشته باش، می‌گویند آدم بد اخلاقی است اگر بداخلاقی چرا بدت می‌آید، بد اخلاقی اصلاح کن خودت را، اگر آن خطاهایی مذمت هایی که پشت سر شما می‌گویند در شما هست امام فرمود چرا ناراحت می‌شوید، تو از نگاه خدا ثبوت کنی که خیلی بدتر از اینست که از نگاه مردم، تو ناراحت می‌شوی که مردم یک حساب دیگه رویت باز کنند، خدا که می‌داند برو خودت را اصلاح کن و اگر این چیزی که پشت سرت گفتند در تو نیست، سپاسگذار خدا باش که خدایا یک چیزهایی دارند می‌گویند که ما آلوده به آن نیستیم، می‌گویند فلانی دزد است ما دزد نیستیم الحمدالله ما از حال خودمان خبر داریم، شاکر باش که از نگاه الهی سقوط پیدا نکنی، این پنج نکته‌ای که امام به شخصیت جابر بن یزید جعفی در روابط اجتماعی‌مان، در روابط خانوادگی‌مان سعی کنیم با همگان اینگونه عمل کنیم که امام توصیه فرمود.

از شاهدان عینی کربلا امام باقر علیه‌السلام بود. دو امام گزارشگر واقعه عاشورا بودند، وجود مقدس زین العابدین و وجود مقدس امام باقر، خود آقا امام باقر شاهد بود، در کربلا چه  اتفاقاتی افتاد، با این زن و بچه‌ها چه معامله‌ای کردند، ائمه را مسموم کردند به شهادت رساندند اما امام باقر دانشگاه عظیمی‌ تاسیس کرد و امام صادق شاگردان بزرگی که در روز وفات امام باقر تجلیل با شکوه از پیکر امام باقر شد شاگردان حضرت آمدند تجلیل کردند تشییع کردند در قبرستان بقیع در کنار قبر پدر بزرگوارش و جد بزرگوارش امام مجتبی، من بارها گفتم امام باقر یک ویژگی دارد که هیچ یکی از ائمه ندارد، از خصوصیات منحصر به فرد امام باقر علیه‌السلام الخیره بین الخیرتین تنها امامی‌ که دو تا پدربزرگ‌هایش امامند امام باقر است، پدربزرگ مادری امام حسن مجتبی، پدربزرگ پدری سیدالشهدا، لذا یک وقتی آیت‌الله والد به ما می‌فرمودند می‌گفتند از امام پنجم به بعد به هرکدام از ائمه در سلام‌هایتان بگویید السلام علیکم یابن الحسن و یابن الحسین علیه‌السلام درست است، به امام رضا بگو السلام علیک یابن الحسن، امام رضا نوه امام حسن است، امام رضا نوه امام حسین است، صاحب الزمان هم سید حسنی است هم سید حسینی است، از امام باقر به بعد همه ائمه هم سادات حسنی هستند هم سادات حسینی به هر دو امام، این امام که خود اسوه اخلاق بود، در همین نکته ای که امروز سخن حضرت شد. طرف آمده به امام باقر، عالم نصرانی می‌گوید شما باقرید با بقر، که خود امام به جابر بن یزید جعفی می‌فرماید رعایت کنید مذمتت کردند جزع نکن عامل به سخن خود حضرت است، امام فرمود بابایم نام من را باقر گذاشته من باقر هستم بقر نیستم، گفت شما فرزند آن خانمی است که در آشپزخانه کار می‌کرد، امام فرمودند مادر من اگر در آشپزخانه کار می‌کرده شغلش بود، یک خانمی‌که خانه را خوب مدیریت کند که امتیاز است، کدام مادر فاطمه بنت الحسن، کدام مادر امام صادق فرمود «لم یُدرَک فی آل الحسن مثلها»[21] در دودمان امام حسن نظیر این خانم نبود، کدام مادر، حافظ قرآن، به آن مادر دارد این نصرانی توهین می‌کند، امام فرمودند ذلک حرفتها، جمله سومی‌ گفت، گفت شما فرزند آن خانم بد اخلاق بد زبان، چند تا توهین کرد، خدا شاهد است آقایان اگر کسی پشت سر مادر شما همچنین جسارتی کنید شما چه می‌کنید، از خودت می‌گذری به مادرم دارد توهین می‌کند، تا این حرف را زد امام فرمودند بس کن، ببینید اخلاق امام باقر، «وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ»[22] مذمتت کردند غضب نکن، فرمودند اگر این حرفهایی که تو زدی در مادر من است خدا مادر من را ببخشد و بیامرزد و اگر این سخن‌هایی که گفتی در مادر من نیست خدا تو را ببخشد و بیامرزد، آقایان دعا کنید بهشت پر شود نه جهنم، نفرین نکنید، واگذار به خدا کنید، آقا فرمود خدا تو را هدایت کند، چقدر دعای امام سریع اجابت شد، تا امام این حرف را زد، نصرانی افتاد به دست و پای حضرت، گفت آقا هرچه گفتم لایق آن بودم، خاندان شما از این مسایل مبری اسلام آوردند، سلام بر آن امام که اسوه علم و اخلاق بود، آقا امام باقر شاهد کربلاست.

از جریاناتی که در کربلا اتفاق افتاد آمدن این بچه‌ها در روز یازدهم اطراف پیکر مطهر شهدا بود، این‌ها ناظر بودند بر عمه چه گذشت، ناظر بودند در این دشت چه اتفاقی افتاد، امام باقر از شاهدان عینی کربلاست، می‌خواهند همه اسرا ببرند، بچه‌های داغ دیده این زن های داغ دیده، مرکب آوردند یکی یکی این‌ها را سوار کردند، بچه‌ها را سوار کردند،  زین العابدین را سوار کردند، نوبت به خانم‌ها که رسید حضرت زینب و ام‌الکلثوم فرمودند همه‌تان بروید کنار این‌ها ناموس آل‌الله هستند دست به این زنها نزنید ما خودمان این‌ها را سوار می‌کنیم، این دو شیرزن عقیله بنی هاشم زینب و ام‌کلثوم یکی یکی زنها را سوار مرکب کردند بچه‌ها را سوار کردند امام باقر سایر عزیزان را بر مرکب‌ها سوار کردند نوبت به دو خواهر رسید، حضرت زینب فرمود خواهرم ام‌کلثوم تو هم سوار شو، ام‌کلثوم را هم سوار کرد، آیت‌الله شوشتری می‌فرماید دو ساعت ساعت اضطرار زینب بود یکی روز دهم تل زینبیه بعد از ظهر وقتیکه حسین‌اش را در گودی قتلگاه دید، دوم روز یازدهم بعد از ظهر یازدهم وقتی اسرا را می‌خواستند از کربلا ببرند، یک وقت عقیله بنی هاشم دید تنهای تنهاست، نه یاری نه یاوری، اول یک نگاهی کنار القمه کرد گفت یا اخی یا عباس، ای برادر قیور کجایی هرجا ما می‌خواستیم پیاده و سواره شویم تو می‌آمدی، بعد هم یک نگاهی به سمت صحرای کربلا با بدن قطعه قطعه برادر کرد این‌ها را امام باقر ناظر است، صدا زد «یا اخی لو خیرت بین الرحیل و المُقام عندک لاخترت المقام عندک و لو انَّ السباع تأکل مِن لحمی»[23] برادر اگر اختیار دست خواهرت بود کربلا را رها نمی‌کردم پیکرت را تنها نمی‌گذاشتم، ای همسر زینب رفتیم و خداحافظ، ای تاج سر زینب رفتیم و خداحافظ.

 

[1] تحف العقول ص284

[2] تحف العقول ص284

[3] نهج‌البلاغه خطبه193

[4] نهج‌البلاغه خطبه193

[5] تحف العقول ص284

[6] تحف العقول ص284

[7] بقره آیه194

[8] تحف العقول ص284

[9] تحف العقول ص284

[10] تحف العقول ص284

[11] تحف العقول ص284

[12] تحف العقول ص284

[13] تحف العقول ص284

[14] وسائل الشیعه ج1 ص116

[15] تحف العقول ص284

[16] تحف العقول ص443

[17] تحف العقول ص284

[18] فجر آیه27 تا30

[19] فجر آیه29 و30

[20] تحف العقول ص284

[21] بحارالانوار ج46 ص215

[22] تحف العقول ص284

[23] معالی السبطین ج2 ص55

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه