استاد حدائق روز یکشنبه 11 اردیبهشت ماه 1401 مصادف با بیست و نهمین روز از ماه مبارک رمضان در حسینه پیامبر اعظم(ص) سپاه فجر استان فارس به بیان مبحث «جهاد تبیین از نگاه قرآن» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الصادق عليهالصلاة و السلام: «مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ.»[1]
آخرين بحثی که توفيق شد در محضر عزيزان روز گذشته شروع شد تکميل بحث را من امروز مطالبی را محضر جمع محترم عرض کنم نگرش صحيح نسبت به دنيا و آخرت از نگاه قرآن و روايات اينکه موفقيت انسانها در گرو اين است که هم دنيا را داشته باشد هم آخرت اما با آن نگاهی که دين تعريف میکند: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[2] اين تعليم خداست به همه بندگان خودش و در روايات هم داريم که آخرتان را برای دنيايتان خراب نکنيد، دنياي خودتان را هم برای آخرتتان خراب نکنيد، اينها در کنار يکديگر بايد شکل بگيرد آخرت موفق در پرتو استفاده صحيح از دنيای موفق برای بندگان الهی است، جلسه قبل آيه هفتاد و هفت سوره مباره قصص محضر عزيزان اشاره شد که خداوند در اين آيه به صراحت میفرمايد تلاش و طلب و کوشش شما برای سرای آخرتتان باشد اما: «وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا»[3] بهره برداری از دنيا هم يادتان نرود ما اينجا بعضیها به غلط اين ذهنيت را پيدا کردند که آدم خوب يعنی تارک دنيا باشد اين غلط است شخصی آمد خدمت امام صادق در مسجدالحرام ديد امام يک لباس سفيد زيبای که میگويد پوست اين، رنگ اين لباس مثل پوست تخم مرغ میدرخشيد آمد جلو گفت آقا شما جدتان اميرالمؤمنين بود اميرالمؤمنين کرباس به تن میکرد شما اين لباس را پوشيديد اين تنگ نظریها امکانات خوب را خوب استفاده کنيد ولی آخرت خوب را هم از دست ندهيد اسلام با ثروت مخالف نيست اسلام با زندگی خوب مخالف نيست اسلام با وابستگی به دنيا مخالف است تا اين را گفت امام صادق فرمودند اگر من در زمان جدم اميرالمؤمنين بودم مثل اميرالمؤمنين زندگی میکردم دوران زندگی جدم دوران مجاعب و سختی و فقر و فاقت بود بعد امام لباسشان را زد کنار ديد يک لباس خشينی زير آن لباس پوشيده شده آقا فرمودند اين لباس زيرين را برای نفس خودم پوشيدم و اين لباس رويين را برای دشمنان اسلام پوشيدم که خرده به دين نگيرند بگويند اين هم مسلمانها آن حزبالله مان هيئتیها مان در زندگیشان در نظافتشان در روش زيستنشان عقب اند امام فرمود ما امروز در جامعه با کسانی رو به رو هستيم که اينها میخواهند خرده از اسلام بگيرند لذا اين جامعيت نگاه نه از آن طرف يک کسی آمد خدمت امام ششم گفت آقا زهد را تعريف کنيد، تا میگويند زاهد باشيد بعضیها فکر میکنند يعنی تارک باشيد، يعنی منزوی باش نخور نپوش اين غلط است امام صادق فرمود خدا زهد را بين دو آيه قرآن تعريف کرده: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ»[4] آنچه از شما میگيرند شما را از خدا جدا نسازد اين زاهد است مريض میشويد ورشکست میشويد میگذاردتان کنار، در اين بالاخره رخدادها و رويدادهای دنيای آسيب میبينيد بالاخره هميشه که اين مقامها نيست هميشه که سر کار نيستيم يک روزی هم يا با احترام میگويند باز نشسته هستيد يا میگويند آقا منصرف از خدمت بشو، زاهد کسی است که در قيد و بند ميز رياست عنوان سواد ثروت نيست اينها را عاريه میداند امام فرمود زاهد يعنی کسی که وقتی که از او میستانند او را از خدا جدا نسازد و وقتی به او میدهند او را از خدا غافل نسازد در اين دو حالت انسانها دچار افراط و تفريط اند در استقبال دنيا در استدبار دنيا بعضیها وقتی دنيا به سمت اينها خود را گم میکند بعضیها وقتی دنيا پشت به اينها میکند قهر میکند ديديد طرف میگويد آقا ما مريض شديم شخصی خانمی آمد محجبه چادری در همين ايام کرونا گفت من اصلاً به خدا و دين و پيغمبر و همه چيز برگشتم، گفتم برای چه؟ گفت من خدا پدرم را برد برادرم را هم برد در کرونا گفتم اين غلطها را نکن تو میگويي نماز شب میخواندی نماز شب تو عادت بوده نه معرفت تو در نماز میگويي مالک يوم الدين خداست نمیتوانی جدا بشوی از پدرت مالکيت خدا را نسبت به پدر و برادرت نپذيرفتی گفتم برو از آن عبادتهايت استغفار کن ببينيد اين وابسته است وابسته به پدر در دو راهی انتخاب بين پدر و خدا غلبه پيدا میکند انتخاب پدر، امام صادق فرمود زاهد کسی است که به او میدهند از خدا جدا نشود از او میستانند از خدا جدا نشود.
نظام دنيایی هم بايد با همين ايده بيايد علیبن ابیطالب در رأس حکومت است شش کشور اسلامی امروز تحت فرمان حضرت بود، ايران عربستان عراق سوريه مصر يمن شش کشور امروز ابن عباس آمد آقا داشتند کفششان را وصله میزدند کفشی که بارها وصله خورده بود ابن عباس که اعقل قريشش میگفتند به اميرالمؤمنين گفت آقا اين کفش را چرا وصله میزنيد شما رهبر عالم اسلام شديد اين کفش چندبار وصله خورده خودتان را سرگرم كرديد به وصله كردن اين كفش، آقا كفش را انداختند ابن عباس فرمود چقدر اين كفش ميارزد؟ گفت اين كفش بيقيمت است ارزشي ديگر ندارد آقا فرمود: «لولا حضور الحاضر»[5] اگر براي خدا نبود و اگر به خاطر تهدي كه خدا از انديشمندان براي هدايت جامعه گرفته نبود رياست نميپذيرفتم و دنيا شما و حكومت بر شما از اين كفش چندبار وصله خورده نزد من علي پستتر است اين زهد است در اوج قدرت باشي وابسته به قدرت نباشي اين قدر قدرت را پايين ببيني اسلام اين نوع زندگي را ميخواهد در ثروت اگر هستي بنده ثروت نباشي، بلي اسلام مخالف نيست مرحوم علامه نراقي صاحب معراج السعاده ملا احمد كه در صحن اميرالمؤمنين ايوان العلماء دفن است هم پدر هم پسر و هجده نفر از بزرگان علماي شيعه مرحوم نراقي صاحب معراج السعاده كه انصافاً كتاب معراج السعاده يك دائرة المعارف تربيتي اخلاقي است ميگويند يك درويشي يك وقت كتاب معراج السعاده به دستش رسيد متوجه شد كه صاحب كتاب هم زنده است به اشتياق مرحوم نراقي آمد كاشان آدرس منزل نراقي را گرفت، خانهاي را بهش نشان دادند ديد يك خانه وسيع رفت و آمد مردم امكانات عالي اين درويش پيش خودش دو دوتا چهارتا كرد گفت اين آقا كه در كتاب نوشته زاهد زندگي كنيد وابسته به دنيا نباشيد دنياي ميگذرد دنياي سراي فاني است مثل اينكه اينها را براي ديگران نوشته خودش عمل نميكند گاهي اوقات نگاهها اين جوري سطحي است لباس زيبا اگر ميپوشي بنده لباس نباش امكانات اگر داري اسير امكانات نشويد اين را اسلام ميخواهد اسلام حب دنيا را مذمت كرده نه دنيا را، دنيا اميرالمؤمنين ميفرمايد: «و مسجد أولياء اللّه»[6] دنيا سجدگاه اولياء خداست فرصت است براي تعالي انسانها اين درويش آمد دو سه روز هم مهمان مرحوم نراقي بود منتظر فرصتي بود كه به زعم خودش نراقي را نصيحت كند، يك بعد از دو سه روز يك دفعه ميديد مردم ميروند سفرهها پهن ميشود امكانات خوب در اين خانه است خانه وسيع، ما امروز اگر ببينيم يك فرد متدين ولايي امكانات خوبي دارد ميگوييم آقا هم دنيا پرست شد اين قضاوتهاي عجولانه غلط امام رحمه الله عليه فرمودند امكان دارد كسي هيچ نداشته باشد جزو يك كتاب و به آن كتاب وابسته باشد كار دستش ميدهد وابستگي خطرناك است كيفت را بايد ديد كميت مهم نيست آن وقت ميبينيد طرف هيچ ندارد اما همان هيچ از خدا گرفته او را كسي هم همه چيز خدا به او داده ولي وابسته به آنها نشده درويش بعد از چند روز بدون مقدمه يك روز به مرحوم نراقي گفت آقا ميآييد برويم كربلا انتظار اين درويش اين بود كه مرحوم نراقي بگويد نه موفق نيتم يا اگر هم ميآيم فرصتي به من بده تا دست و پاي كارها را جمع كنم، مرحوم نراقي گفت برويم كربلا گفت كي؟ مرحوم نراقي فرمود الآن، ميخواهي بروي كربلا، بسمالله كربلاي آن زمان يا پياده يا با مركب ديد اين آيتالله العظمي نراقي بلند شد عبايش را انداخت رو دوشش فقط رفت داخل به خانواده و اهل منزل گفت من رفتم كربلا گفت برويم راه افتادند از كاشان آمدند بيرون سه فرسخي كاشان كه منزلگاهي بود اينها توقف كردند كاروانها توقف ميكرد براي استراحت، يك دفعه درويش رو كرد به مرحوم نراقي گفت آقا من كشكولم را در منزل شما كاشان جا گذاشتم شما همينجا بمانيد من برگردم كشكولم را بردارم بيايم به شما ملحق بشويم مرحوم نراقي فرمود آقا ما سه فرسخ آمديم عمر يكي از سرمايههاي گرانبهاي انسانهاست که اين را هم بعضیها توجه بهش ندارند عمر میگذرد دغدغه چگونه گذشتنش را نداريم ولی يک مختصر ضرر اقتصادی فکر ما را درگير میکند و حال آنکه شيراز مال شما باشد بگوييد پنج سال از عمر گذشتهام را برگردانيد شيراز را میدهم يک دقيقهاش را هم بر نمیگردانند: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر»[7] مرحوم نراقی فرمود ما وقت گذاشتيم آمديم کشکولت در خانه من اگر جا مانده ضمانت میکنم برگشتن سالم میدهم تحويلت گفت آقا کشکول لازم دارم فرمود میرويم باهم کربلا من يک کشکول برايت میخرم بهت هديه میدهم خطر اينجاست گفت آقا کشکول خودم را میخواهم اين حب دنياست ساعت خودم لباس خودم ميز خودم در يک سفر عمرهای بوديم يک آقای متکاييش را باليشش را کرده بود در ساک آورده بود حج میگفت من باليش خودم نباشد خوابم نمیبرم گفتم خدا به داد شب اول قبرت برسد فکر آن شب کن وصيت کن باليشته را بگذارند در قبر، وابستگی را ببينيد به يک باليش گاهی اوقات به يک ساعت به يک کشکول گفت من کشکول خودم را میخواهم کاری کرد که مرحوم نراقی گفت برگرديم برگشتند آمدند کاشان اين کشکول را ورداشت گفت آقا برويم فرمود ديگر من با تو سفر نمیآيم، ما در آداب سبک زندگی داريم در ارتباطها و رفاقتهايتان دقت کنيد در اين دوستیها انسان انرژی مثبت و منفی میگيرد يک بخشی از اينکه بعضیها از دست میروند ارتباطهای ناسالم اثر میگذارد مرحوم نراقی فرمودند ديگر با تو سفر نمیآيم ولی يک نصيحتت میکنم روزی که مهمان شدی برداشتت اين بود اين خانه و زنگی و بساط و بنا من را سرگرم کرده من همه اينها را امانت خدا میدانم ذرهای به اينها وابسته نيستم لذا وقتي هم پيشنهاد كردي برويم كربلا گفتم برويم الآن آمادهام تو از دنيا هيچ نداري جز يك كشكول اين كشكول تو را از زيارت امام حسين گرفت حاضر شدي برگردي ولي رو به كربلا نروي خودت را اصلاح كن اسلام ميگويد اين گونه زندگي كنيد اين وابستگي را از وجود خارج كنيد ما براي اينكه اين تحقق نگاه صحيح به دنيا و آخرت شكل بگيرد و بهرهمندي صحيح از دنيا كرد چندتا نكته را من محضر عزيزان عرض كنم:
نكته اول شناخت حقيقي از ماهيت دنيا اين را مردم بايد توجه داشته باشند اين سرا سراي گذراست سرا سراي باقي نيست نگاهها گاهي اوقات نگاههاي باقي و دائمي است كه وابستگي ميآورد شما الآن ببينيد اين مكان مقدس در اين سالن به اين مكان وابسته نيستيد چون نه احساس مالكيت ميكنيد نه احساس تداوم در ماندن ميكنيد ميگوييد آقا اينجا آمديم براي يك ساعت يك ساعت و نيم بعد هم بايد برويم اين نگاه وابستگي وقتي ميآيد كار دست انسانها ميدهد وجود مقدس آقا اميرالمؤمنين ببينيد نگاههاي كه ائمه به ما آموزش دادند نسبت به دنيا داشته باشيد، در نهجالبلاغه حضرت ميفرمايد: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[8] ما نگرش صحيح مان به دنيا بايد اين باشد دنيا سراي است كه با سختيها پيچيده شده يك شب سالم ميخوابيد تا صبح پلك باز نميكنيد يك شب تا صبح پلك رو هم نميگذاريد يك روز آقا راحت غذا ميخورد يك روز با سيرم بايد تغذيهاش كنند: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[9]سراي است كه با رنج دردها پيچيده شده اينجا جاي آسايش نيست خدا به حضرت موسي فرمود موسي شش چيز را شش جا قرار دادم مردم شش جاي ديگر دنبال ميكند يكش همين است راحتي را من در بهشت قرار دادم مردم در دنيا به دنبالش ميگردند و به اين راحتي نميرسند آسايش واقعي آرامش واقعي در بهشت اينجا يك شب عروسي است يك شب عزاست امروز مجلس شادي است فردا رخت عزا ميپوشد امروز خبر خوش ميرسد فردا خبر ناخوش دنيا اين گونه است، «بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ»[10] دنيا سرائي است كه به فريب خوردن معروف است خيليها فريب دنيا را خوردند خيليها فرصتها ظرفيتها امكانات دنياي اينها را فريب داد سيفالاسلام زمان پيغمبر ضد الاسلام زمان اميرالمؤمنين ميشود پسر عمه حضرت زبير، «وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا»[11]، اميرالمؤمنين ميفرمايد دنيا سرايي است كه احوالش يكسان نيست پايدار نيست ثبات ندارد اين سلامتي اين قدرت اين موقعيت اين زندگي اين خوشي، «لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا»[12] اينها ماندگار نخواهد بود، «وَ لَا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا»[13] كساني كه در اين دنيا هستند سالم نميمانند از احوالات دنيا اينها هم در همين دنيا تابع همين رخدادهاي دنياي هستند فراز و نشيبهاي زندگي هستند، «أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ»[14]حالا دنيا مختلف است دگرگون است، و به اشكال مختلف در ميآيد، «تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ»[15] نوبتهاي دنيا در حال تغيير است يعني هر روز آبستن حوادث نو و جريان جديد، «تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ»[16] اميرالمؤمنين ميفرمايد خوشي در دنيا مذموم است اگر انتظار داشته باشيد كه خوشي كنيد دنيا سراي خوشي كردن نيست دنيا فرصت كار است فرصت تلاش است فرصت استفاده است، «وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ»[17] اميرالمؤمنين ميفرمايد آسايش در آن يافت نميشود دنبال امان در دنيا نباشيد از اين ظرفيت پر مخاطره خوب استفاده كنيد اين نكته اول شناخت ماهيت دنيا جاي ديگر امام صادق میفرمايد دنيای شما مثل آب شور درياست هرچه بيشتر بنوشيد تشنهتر میشويد ديديد آب شور را به انسان تشنه بدهيد عطشش را زياد میکند بعضیها فکر میکند ثروتهای فراوان اينها را سيراب میکند گستردگی دنيا اينها را سيراب میکند طبع دنيا اين است که هرچه بيشتر به دست آورديد اگر ايمان نباشد حريصترتان میکند دلستهتر و وابستهترتان میکند.
دومين نکتهای که بايد رعايت کرد در اين دنيا تا آن دنيای حسنه اتفاق بيفتد تعديل اموال و غرائز است در دنيا بالاخره اسلام با اميال مخالف نيست بلی انسانهای خواستههای دارند اميالی دارند غرائزی دارند ولی اين «وَ خَيْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»[18] رعايت بشود، اين روايت «وَ خَيْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»[19]را خيلیها دنبالش را نمیخوانند «وَ خَيْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»[20] کجا؟ «فی عالم السفلی» يافت نشد، «و اعلاها» ، کجا؟ «فی عالم العلوی» ، برای آخرتتان تا میتوانيد کار کنيد، برای دنيايتان به حد اعتدال سرمايه گذاری برای خود دنيا به اندازه ضرورت برای آخرت به اندازه بقائتان اين جمله باز نورانی اميرالمؤمنين را عرض شود، که بعضیها يک برداشتی اين نگاه اولياء است: «اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً.»[21]نگاه اوليه رو اين روايت اين است که خب آقا اميرالمؤمنين میفرمايد در دنيا يک بساطی پهن که مثلی اينکه هميشه هستی آخرتت را هم يک جوری زندگی مثل اينکه داری فردا میروی اينها جامع اضداد شدنی نيست يعنی دنيا را صد درصد هميشگی ببين آخرت را هم مثلی اينکه فردا داری میروی اينها جمع الاضداد است اين روايت يک پيام نهفتهای دارد که از آن پيام بعضیها غافل اند حضرت دنيا و آخرت را به سرای کاری برای دنيا و آخرت به کارهای موقت و لا موقت تشبيه میکند ببينيد عزيزان شما امروز روز يک شنبه است يک سری کارهای را پيشرو داری که فقط امروز بايد انجام بشود به فردا افتاد ديگر زمان گذشته فرصت رفته و يک سر کارهای را بايد انجام بدهيد که شما فرصت آينده هم داريد پايان هفته هفتههای ديگر عقل میگويد کار موقت را جلو بينداز کاری که امروز زمانش میگذرد همين امروز انجام بده، اميرالمؤمنين دنيا و آخرت را به وقت و لا موقت تشبيه میکند میفرمايد برای کارهای دنيايتان«كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً»[22]امروز هم نشد بگو فردا ولی کار آخرتت را نگوي فردا«كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»[23]نمازت را نه اينکه قضاء بشود حالا کارهای دنيای مربوط به نفس دنيا اگر امروز هم نشد کار دنيا را به دنيا واگذار اما مسائل آخرت مثلی که داری میروی بدهکار هستی مديونی، به خدا به خلق«كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»[24]مال اندوزيت «كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً»[25] خب اين تعديل اميال و غرائز که آقا اميرالمؤمنين میفرمايد: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة»[26]حب دنيا منشأ خطاهاست منشأ زيانهاست و الا نفس دنيا ضرری ندارد وابستگی به دنيا زيانبار.
نکته سوم برای اين نگرش صحيح در بهرهبرداری از دنيا و آخرت تقويت معاد باوری اصلاً خود معاد اعتقاد به مردم اعتقاد به روز قيامت انسانها را معتدل میکند مردم يادشان نرود که روزی خواهد رفت علی عليهالسلام میفرمايد در دو حالت قبرستانها را فراموش نکنيد زمانی که دنيا رو به شما آورده و زمانی که دنيا پشت به شما کرده زمانی که همه چيز شما مهيا و فراهم است قبور را که میبينيد میفهميد که اين دنيا برای آنها نماند برای ما هم نخواهد و زمانی که در نهايت سختی هستيم قبرستان آرامش میفهميم که اين سختیها برای گذشتگان نماند برای ما هم نخواهد ماند اين تقويت معاد باوری که اميرالمؤمنين میفرمايد: «وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ»[27]اينهای که ياد مرگ زياد میکنند به يسير دنيا کم دنيا رضايت دارند حريص نمیشوند باورش است که بايد بگذارند و بروند عزيزان رو سنگ غسالخانه دارالرحمه شيراز ميتی آورده بودند انگشتر در دستش گير کرده بود اينها يادمان نرود غسال میخواست انگشتر در بياورد انگشتر بيرون نمیآمد بدن ورم کرده بود گفت آقا چه کار کنيم انگشتر بيرون نيامد گفتيم خب همين طوری غسلش بدهيد، با انگشتر دفن بشود آب زير انگشتر میرسد بچرخاند گفت بلی گفتم غسل درست است پسر بزرگ متوفی آمد جلو گفت چه با انگشتر دفن کنند حيف از اين انگشتر که با پدر ما دفن بشود، حتی يک انگشتر را هم نمیگذارند ببريد، اينها تا هستيد مالک هستيد رفتيد مالک کسانی ديگر هستند مردن يادمان نرود گفتم بيا درش بيار انگشتر را گفت الآن در میآورم، صدا يک کسی زد گفت جعفر برو در آهنگری يک قيچی آهنگری بياور، اينها مصيبتنامه اين شهر است اينها مال لای کتابی نيست ميت لخت روی سنگ غسالخانه ربع ساعت نگهش داشتند تا يک قيچی آهنگری آوردند حالا انگشتری که اصلاً حرکت نمیکند ببينيد اين دو لبه قيچی را میخواهند بيندازند انگشتر را بچينند دست ميت مجروح با يک زحمتی درش آوردند بعد گفت حالا غسلش بده، يکی به پيغمبر عرض کرد میخواهم خدا رحم کند چه کار کنم، رسولالله فرمود به خودت رحم کن دلت برای خودت بسوزد، گفتم ارزشش را داشت دست پدرت را مجروح کردی انگشتر گفت آقا حيف است اين انگشتر، عقيقش يمانی بود خطش خط فلانی بود چند گرم نقره بود مردن يادمان نرود مردن يادمان نرفت دست اندازی در اموال ديگران نمیکنيم سر پيچی از اوامر نمیشود.
نکته چهارم و عرضم تمام اکتفاء به قدر نياز و کفايت اين هم میتواند انسان را کمک کند در دنيا ما به اندازه نيازمان به اندازه کفايت مان يک جمله پايانی عرض کنم حالا لقمان به فرزندش میگويد يا بنی، اين جمله لقمان را عرض کنم اين حکيم فرزانه که خدا او را حکيم تعريف فرموده میگويد: «يَا بُنَيَّ لَا تَدْخُلْ فِي الدُّنْيَا دُخُولًا يُضِرُّ بِآخِرَتِكَ»[28]پسرم در دنيا ورودی نداشته باش که آخرتت را ضرر بزند و خراب بکند: «وَ لَا تَتْرُكْهَا تَرْكاً تَكُونُ كَلًّا عَلَى النَّاس»[29]و دنيا را هم ترک نکن که بعد کلّ مردم بشوی دستت جلو مردم دراز بشود ديگران تأمينت کنند اين هم بد است اسلام با هردو مخالف است اين آقا بگويد آقا من گوشه نشين هستم منزوی هستم خرج من را خوراک من را بسته معشيتی برای من بياوريد من نماز میخوانم میگويند پاشو کار بکن يک جوانی آمد خدمت امام صادق گفت آقا دستهای من معيوب است يک کمکی بکنيد آقا فرمود سرت سالم است بار بگذار رو سرت کار کن دست جلو مردم دراز نکن، «وَ لَا تَتْرُكْهَا تَرْكاً تَكُونُ كَلًّا عَلَى النَّاس»[30]رها نکنيم کارها را که کلّ بر مردم بشويم ما تحميل به مردم بشويم اين نگاه صحيح در نگرش ما به دنيا و کمک میکند ما را که به اندازه کفايت بخواهيم.
عرض پايانی مطلب تمام مردم يک بخششان بين رزق و مال را تفکيک نمیکنند تفاوت رزق و مال چه است؟ مال يعنی مجموعه دارای شما رزق يعنی مجموعه بهرهبرداری شما در دعای ابوحمزه شبهای قدر خوانديد امام سجاد مال از خدا نمیخواهد رزق از خدا میخواهد «وَ ارْزُقْنِي رِزْقاً وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ»[31]خدايا رزق فراوان از فضل بیپايانت به ما بده، از خدا بخواهيد رزقتان زياد بشود رزق هم مادی است هم معنوی است رزق يعنی بهردهمندی شما از خدا بخواهيد تا هستيد استفاده کنيد بعضیها پر ثروت کم رزقاند بعضیها کم ثروت پر رزق اند مکانيک در شيراز من سراغ داشتم شصت سفر زيارت خانه خدا رفت ملياردر هم واجب الحج و تارک الحج زير خاک رفت اينها چه حکمتی است مرحوم حاج جعفر کارنديس در سه راه در وازه قصابخانه مکانيکی داشت شصت سفر بيست و هشت سفر تمتع سی و دو سفره عمره هم به عنوان عوامل کاروان معاون کاروان که در حج من ديدمش عربهای سعودی بهش میگفتند ابوالستين ابوالستين ملياردر هم هست حج نرفته در همين شيراز من میشناسم ملياردر هنوز پايش به کربلا نرسيده کار پول است:
تا که از جانب معشوق نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره به جای نرسد
يک حسابهای ديگر هم پشت پرده است ما از خدا رزق زياد بخواهيم نه مال زياد مال زياد جز درد سر چيزی نيست جز آشفتگی خيال چيزی نيست يکی از ملياردرهای تهران داستان مال پانزده سال قبل است اصالتاً شيرازی بود بچه محله امامزاده ابراهيم بود آمده بود شيراز مجلس عروسی بود دعوت بودند ما هم در آن مجلس بوديم اتفاقاً اين کنار دستما نشسته بود آن زمان میگفتند سی و سه پلاک مغازه فقط در بازار تهران دارد در بهترين نقاط خوش آب و هوای شمال اين ويلا داشت باغ داشت امکانات داشت هرکجای دنيا اين میخواست اراده کند مثل آب خوردن بود برايش رفتن اصلاً پول برايش عدد و رقمی نبود، اين کنار دستما نشسته بود بعد گفتند آقا سفره پهن کردند بفرماييد غذا بخوريد اين آقا هم بغل دستما اين من خودم ديدم خب همه چيز در سفره بود حالا مجلس عروسی بود و پدر داماد هم زحمت کشيده بود، دو سه رقم برنج بود مخلفات و امکاناتی که در سفره بود من نگاه کردم ديدم اين آقای ثروتمند دست کرد يک کفگير را برداشت يک کفگير چلو، نه پلو چلو يعنی ساده برنج ساده کشيده در ظرفش بدون خورشت، بدون گوشتی عرض شود خورشتی هيچ نريخت ديدم دست کرد در جيبش کتکش يک کيسهای در آورد شانزده هفدهتا قرص و کپسول بود سه چهارتای از اينها را خورد با نصف ليوان آب، دوتا قاشق برنج خورد سه چهارتا قرص ديگر خورد دوتا قاشق ديگر برنج خورد رفت عقب هيچ ديگر نخورد گفتم آقا چرا غذا نمیخوری گفت من غذا نمیتوانم بخورم خوراک من اين قرص و کپسولهاست، کسانی که میديدند حسرت اموال اين را میخوردند آقا فلانی خانهاش تهران است تمام امکانات فول در خانهاش است آن زمانی که رايج نبود میتند استخر سرپوشيده سرباز همه چيز در خانه اين است چه ارزشی دارد داشته باشيد نتوانيد استفاده کنيد از خدا بخواهيد استفاده بتوانيد بکنيد بعد گفت آقای حدائق سه سال است مشهد نرفتم شما مشهد رفتن کار پول است کار توفيق است گفت میدانيد آرزوی من چه است اين حرف پايانش من بگويم و تمام کنم، گفت آرزوی من میدانيد الآن چه است؟ گفت دلم میخواست بتوانم برگردم به شيراز در محله امام زاده ابراهيم يک خانه کاگلی قديمی را میخريدم صد و هشتاد متر دويست متری اين پايان زندگی را با آرامش زندگ میکردم، آرامش چه است که در آن کاخ چند هزار متری تهرانش به دست نيامده، در آن ويلاهای در شما به دست نيامده بود ولی در آن خانه مثلاً کلنگی کاگلی محله امام زاده ابراهيم به دست میآيد زيادی ثروت کسی را سيراب نمیکند الآن ببينيد عزيزان شما لباسهای متعددی داريد اين لباسی که الآن تن همه ماست رزق امروز شماست امروز رزق تان اين لباس بوده لباسهای ديگر رزق امروزتان نبود آنچه استفاده میکنيد رزق شماست لذا اين نکته را هم ما فراموشی نکنيم دنيا را به اندازه نياز و تأمينمان بخواهيم نه فراتر از آن.
پروردگارا توفيق آنگونه زيستنی که مرضی ذات مقدس شماست در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی به همه ما عنايت بفرما.
[1] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص136.
[2] بقره 201.
[3] قصص 77.
[4] حديد 23.
[5] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص34.
[6] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج14 ص115.
[7] عصر 1- 2.
[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[12] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص348.
[18] الكافي (ط - الإسلامية) ج6 ص541.
[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج6 ص541.
[20] الكافي (ط - الإسلامية) ج6 ص541.
[21] وسائل الشيعة ج17 ص76.
[22] وسائل الشيعة ج17 ص76.
[23] وسائل الشيعة ج17 ص76.
[24] وسائل الشيعة ج17 ص76.
[25] وسائل الشيعة ج17 ص76.
[26] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) 231.
[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) 536.
[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج70 ص124.
[29] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج70 ص124.
[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج70 ص124.
[31] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص595.