استاد حدائق روز سه شنبه 30 فروردین ماه 1401 مصادف با هفدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک تعالی فی محکم کتابه: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»[1].
خب بحث مجلس ما پيرامون شاخصههای حکومت امام عصر در عصر ظهور بحث به محوريت اجراء قرآن و احياء قرآن و عمل به قرآن در عصر ظهور بود. سؤالی را مطرح نمودند که با توجه به اينکه يکی از آداب تلاوت قرآن تدبر هست، افرادی که زبان عربی را بلد نيستند و سواد خواندند قرآن را ندارند و دوست هم دارند قرآن را تلاوت کنند چه کنند؟ اولاً ديگر حالا تکنولوژی ديگر حجت را برايتان تمام کرده اين قرآنهای قلم نوری بالاخره در بازار هم هست مثل يک خودکار است و يک قرآن، اين را هرجای قرآن بگذاريد برايتان راحت میخواند با چند نوع قرآن قاريش را هم تنظيم میکند که کدام قرآن بخواند آقای پرهيزکار بخواند، آقای عبدالباسط بخواند، ترتيل بخواند اين نکته که امروز اگر کسی بگويد من بلد نيستم قرآن بخوانم مجلس قرائت قرآن هم جای بلد نيستم میگويند در حد صدهزار تومن پول داری بدهی، خب برای خودمان خرج کنيم، علی عليهالسلام فرمود: «كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ»[2] خودتان وصی خودتان بشويد چرا میگذاريد ديگران برايتان بخوانند چرا خودتان نمیخوانيد، ای که ستت میرسد کاری بکن، گاهی اوقات وصيتنامه مینويسيم چند صفحه فلانجا اين کار را بکنيد آنجا اين کار را بکنيد يکی را دهتا بکنيد خب خودت بکن معلوم نيست اينها را انجام بدهند خيلی از وصيتنامهها میروند در حاشيه، خودمان عامل بشويم وصی بشويم برای خودمان پيغمبر فرمود به خودتان رحم کنيد تا خدا رحمتان کند ما اول بايد دغدغه خودمان را داشته باشيم اين خودخواهی نيست در تربيت و در اخلاق اول خودتان خدا به پيغمبر میفرمايد: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»[3] رسولالله اول: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ»[4] خودت را خانوادهات را بعداً ديگران را «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[5] مؤمنين اول به داد خودتان برسيد لذا ما بايد اول دغدغه خودمان را داشته باشيم بنده تا هفتاد سال قرآن ياد نگرفتم اين باقیمانده را ديگر از دست ندهيم، الآن ضرر را هرجا جلوش را بگيريم نفع است يک قرآنی وقت بگذارم برای خودم خرج کنم برای خودم اين نکته اول در بحث قرائتش در بحث تدبر هم يک وقتی بلی من با واژه ادبيات عرب اصلاً آشنا نيستم ترجمهها را الآن ترجمههای خيلی عالی حضرت آيتالله العظمی مکارم دارند مال مرحوم آقای الهی قمشهای هست ترجمههای روان سليس ما يک مقدار در ترجمهها دقت کنيم اگر در واژهاش نمیفهمم قرآن را با ترتيل بخوانم ترجمه را دقت کنم خدا دارد میفرمايد يک خرده ترجمه را هم نگاه کنم ببينيم چه دارد میفرمايد بقيهاش با خدا خدا میفرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[6] شما تو مسير ما حرکت کن قدم اول را بردار بقيهاش با ما ما هدايتت میکنيم ما قلبت را نورانی میکنيم نورانيت قرآن با خدا در قلوب شما قرار میدهد اين هم لذا حالا عزيزانی که دغدغه دارند از اينکه صحيح قرآن را نتوانند بخوانند يا معانی قرآن را نمیفهمند معانی همان ترجمههای روان و سليسی که نوشته شده ما رو ترجمهها دقت کنيم متن عربی را هم اين شنيدنی است امروز چيزی محالی نيست انشاءالله از اين فرصتها استفاده کنيم خود اين واژههای قرآن اينها توليد خداست شما من بارها عرض کردم هزار نوع ترجمه برای بسمالله الرحمن الرحيم بگوييد کار بسمالله الرحمن الرحيم نمیکند هرچه میخواهی ترجمه کن آن اثری که در خود بسمالله الرحمن الرحيم است و آن آثاری که درش نهفته است در ترجمهها نيست لذا خود قرآن را تا میتوانيد به همان سبک صحيح انسان تلاوت کند حالا در معنايش نمیفهمد ترجمههای علماء و دانشمندانی که سليس روان ترجمه کردند انشاءالله مورد استفاده قرار بگيرد.
سخن پيرامون شاخصههای دولت امام زمان بود يکی از شاخصههای عظر ظهور ايجاد آرامش در جامعه است آرامش و آسايش که متأسفانه الآن خيلی کمرنگ شده من يک توضيحی عرض کنم بين آرامش و آسايش بعد اشکال آرامش و آسايش را هم من يک اشارهای کنم و وارد بحث بشويم گرچه خداوند در آيه 55 سوره مبارکه نور اين وعده را میدهد که خدا میفرمايد کسانی که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند ببينيد مواردی فراوان در قرآن میفرمايد ايمان عمل صالح شعار ندهيم همهاش در نماز شب نيست همهاش در روزه رفتن نيست کار هم بايد بکنی بايد فکرت قلمت پولت حضورت خدمت باشد به جامعه آقا ما دست رو کلاه خودمان میگذارد باد نمیبرد اين با اين آيه نمیسازد تواصی بالحق يعنی همه به داد هم برسيد خوبی ديگران را هم خوب کن نجات يافتی زمين خوردهها را بلند کن کمک کنيم به ديگران عمل صالح يعنی همين يعنی هر کاری که در مسير رضای خداست در حد توانتان در حد امکاناتتان نه بيش از آن و لذا خدا انتظاراتش از بندگانش متفاوت است به نسبتی توانائیهای مالی علمی اجرائی اجتماعی خدا هم انتظار دارد به همان نسبت که بهت دادند بايد جواب پس بده به همان نسبت بايد کار کنی بلی خدا از يک جوان توانمند در قوه و قدرت جسمی يک انتظار ديگر دارد تا يک انسان فرتوت از يک ثروتمند يک انتظار ديگر دارند تا يک انسان فقير از يک استاد از يک آيتالله از يک دکتر يک انتظار ديگر میرود اينها خدا بهشان تمکن داد امکانات داده قرآن میفرمايد کسانی که ايمان آوردند عمل صالح انجام دادند: «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»[7] ما اينها را رو زمين قدرت میدهيم اين آيه از آيات مهدوی در قرآن ايه 55 سوره مبارکه نور خدا میفرمايد ما اينها را خليفه زمين میکنيم قدرت را میدهيم دست اينها: لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»[8] کما اينکه قبل از اينها هم اين طور به سليمان قدرت داديم به موسی قدرت داديم فتيله فرعون را کشيديم پايين وسط نيل بلی بعضی از انبياء شهيد شدند بعض انبياء هم خدا قدرت به اينها داد اينها آزمونهای الهی بود: «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ»[9] قرآن میفرمايد ما تمکن میدهيم به بندههای مؤمن با عمل مؤمنی که کار میکند مؤمنی که اهل تلاش است: «دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»[10] آن دينی که مورد رضايت الهی است اينها آن دين را در زندگی خودشان شعار خود قرار میدهند: «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ»[11]قرآن میفرمايد تبديل میکنيم جايگزين میکنيم «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»[12] بعد از آن اضطراب و وحشت امنيت را اين آيه آيهای است که حکايت از يکی از جريانات مبارک عصر ظهور قدرت و حاکميت مؤمنين صالح و ضمن اينکه امنيت میآيد آرامش میآيد اضطراب میرود.
يک توضيحی من نسبت به آرامش و آسايش البته در اين آيه نکات فراوانی است اين را بگذاريد يک جلسه مستقلاً عرض کنم اما يک توضيحی را اولاً نسبت به آرامش و آسايش بدهم مردم برای رسيدن به آرامش در اسباب آسايش دارند میدوند آسايش يعنی امکانات روز، آسايش يعنی ماشين تمام اتوماتيک لباسشويي آسايش يعنی ماشين ظرفشويي تمام اتوماتيک آسايش يعنی رموتی که میزنی و زحمت پياده شدن از ماشين را هم بهت نمیدهد باز و بسته شدن در با يک دکمه اتفاق میافتد آسايش يعنی همين امکانات امروزی پکيج، اسپليت و امکانات روز که در اختيار بشر است اما عرض بنده اين است که اينها آرامش هم آورده خيلیها اينها را دارند شب با مسکين میخوابد شب با آرامبخش میخوابند غرق اند در اينها اما خواب ندارند نمونهاش را من در همين شيراز خودم ديدم حالا ببينيد اگر متدين ثروتمندی را سراغ داريد که آرامش دارد حواله را در: «الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[13] گرفته ايمان و عمل صالح اگر بيايد آرامش میآيد و الا پول اگر از ايما ندستش جدا شد روز به روز اضطراب بيشتر میشود ديديد بعضیها هی در چه کنم گرفتار است بخريم بفروشيم چه بکنيم الآن عزيزی از عزيزان متدينين قبل از نماز آمده بود يک مسألهای سؤال کرد گفت آقا من نگران يکی از فرزندانم هست بيمار است کسالت دارد آيندهاش چه میشود؟ گفتم يقين بدان بعد از صد و بيست سال که شما تشريف بردی سر و کار اين بچه میافتد به آن خدايي که ملياردها برابر بيش از توی پدر دوستشان دارد خيلی غم زيادی نخوريد بچههايتان را خدا به شما داده، تا هستيد خوب کار کنيد بعد از شما خدا پدری میکند خدا مادری میکند مادر موسی موسی را بده دم آب بقيهاش با ما، کی شمای پدر و شمای مادر بچههايتان را به اندازه خدا دوست میداريد کی شما خودتان را به اندازه خدا دوست میداريد خدا فرعون ديکتاتور را دوست میداشت فرعون زمانی که داشت در نيل غرق میشد امواج نيل داشت بر سرش فرود میآمد يک نگاهی حاشيه نيل کرد موسی را ديد گفت يا «موسی نَجِّنی» ، موسی به دادم برس حضرت موسی ديگر حرف نزد فقط صورت را برگرداند چهره را از سمت فرعون برگرداند پاسخ نداد فرعون فرعونيان همه غرق شدند امين وحی جبرئيل نازل شد به مردم بگوييد همچون خدايي داريد به او که میگويد نماز نمیخوانم به او که میگويد حجاب رعايت نمیکنم يادش بدهيد بزرگترش کيست؟ خدا چگونه محبت دارد اين را تفهيم کنيد به مردم زودی میگوييم جهنمی خب چرا پری ليوان را نمیگوييد چرا مهر الهی را نمیگوييد چرا انتظار خدا برای برگشت اين را نمیگوييد امين وحی جبرئيل نازل شد جناب موسی خدا میفرمايد چرا جواب فرعون را ندادی چون خلقش نکرده بودی رحمش نکردی شما مخلوق خدائيد چون رزقش نداده بودی رحمش نکردی موسی عرض کردم پروردگارا فرعون يک ديکتاتور جنايتکاری جنايت پيشه خطاب شد موسی به عزت و جلالم قسم اگر فرعون همان ساعات پايانیاش من را صدا زده بود نجاتش میدادم:
کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
اميرالمؤمنين میفرمايد اگر گناهی که تو را از رحمت خدا مأيوس کند گناه اين يأس از رحمت از گناهی که کردی بزرگتر است يعنی اگر کسی بگويد من خطا کردم ديگر از خدا نا اميدم اين گناه آن نا اميدی از گناه آن جنايتها بدتر است، در دعای ابوحمزه شبهای قدر میخوانيد حضرت به خدا عرض میکند البته به ما دارند آموزش میدهند ذات امام معصوم که مبری است اين دعای ابوحمزه يک درسنامهای چگونه دعا کردنی است که حضرت به ابوحمزه ثمالی آموخت و الا امام خطای نکرده گناهی نکرده، امام عرض میکند خدايا گرچه گناهان ما فراوان و بسيار ولی: «فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي»[14] لطف شما بخشش شما رحمت شما وسعتش از گناهان من بيشتر است خب عزيزان آرامش يعني فراموش نكردن اينكه يك خدايي بزرگترتان هست همه كار است اگر اين يادتان نرفت رو تخت بيمارستان هم طرف نمازش قضاء نميشود در اوج گرفتاري خدا يادش نميرود در همه حال آرامش دارد در همه حال آن سكينه و اطمينان را دارد خدا رحمت كند علامه جعفري را قبل از انقلاب ميگويند ايشان يك وقتي مجلسي تهران مجلسي مهمي در يكي از دانشگاههاي تهران سيمناري بود قول از ايشان گرفته بودند قبل از انقلاب اتفاقاً همان روز مصادف شد با فوت دختر علامه يك فرزندش مرد ايشان هم وعده كرده بود به خانواده و بستگان گفت من يك وعدهاي كردم بروم اول آنجا خلاف وعده عمل نكنم دين آدم را اينگونه تربيت ميكند ميگويند علامه بلند شد آمد در آن مجلس با عظمت جمعيت زياد يك خطبهاي خواند بعد گفت مردم من حسب وعدهاي كه كرده بودم آمدم كه خلاف وعده عمل نكرده باشم اما فرزندم مرده جنازهاش روي زمين است اگر اجازه ميدهيد عذر من را ميپذيريد من بروم براي كار تجهيز فرزندم اگر اجازه نميدهيد من سخنراني كنم تمام كنم بعداً بروم آدم هم سراغ داشتم بچهاش مرد ديگر در آن خانهاي كه بچه زندگي ميكرد پا نگذاشت خانه را فروختند رفتند جاي ديگر خانه خريدند اگر ايمان آمد و عمل صالح باورت ميشود همه كاره خداست آقا اين آزمايش كبدت سرطان داري: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[15] رو نماز اول وقتت اثر نميگذارد رو رفتار درون خانهات اثري نميگذارد به يك كسي ميگويند آزمايشت مشكوك است ديگر التيماتم به خدا ميدهد يك كسي گفت آقا من به امام رضا گفتم تا زندهام ديگر پا مشهد نميگذارم گفتم به درك، امام رضا را التيماتم ميدهي نادان، گفت من يك حاجتي داشتم از حضرت خواستم جوابم را نميدهد گفتم تو نميداني امام تا قيامت تو را به اذن الهي ميداني از امام چيزي داري ميخواهي كه يك وقت شر است امام رو لطف واسطه نميشود بعد امام را التيماتم ميدهي حالا تو نرفتي مشهد امام از امامتش سقوط ميكند تو نياز به امام داري نه امام نياز به تو خب ميبينيد بعضيها اضطراب دارند آرامش نيست آراميش يعني فكر راحت راحت وجدان آرام خيال آسوده اين را ميگويند آرامش كه حواله اصلش هم همينجاست كه قرآن ميفرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[16]خدا ميفرمايد خدا وعده داده: ««وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[17]وعدهاي الهي است كه اگر ايمان و عمل صالح را انجام داديد ما آرامش ميدهيم: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[18] باز آنجا هم خدا ميفرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ»[19]همهاش بحث ايمان است بحث تلاش است بحث كار است خب عزيزان آرامش كه اصل آرامش است حالا مردم براي رسيدن به آرامش در تجهيز آسايش اند فكر ميكند هرچه امكانات دنيايي بيشتر بشود خيال آسودهتر ميشود نه اين طور نيست امام صادق فرمود دنيايتان مثل آبشور درياست آبشور اگر آدم تشنه نوشيد تشنهتر ميشود شما يك غذايي شوري را وقتي ميل ميكنيد عطش ميكنيد اگر رفع عطشتان را با آبشور بخواهيد جبران كنيد دوباره عطش بيشتر ميشود دوباره بخواهد آبشور بنوشيد آن قدر اين شوري شما را تشنه ميكند كه از پا در ميآورد اين وضع دنياست آنچه كه انسان را اشباع ميكند همان آرامش است كه آن آرامش هم در پرتو ايمان و عمل صالح است.
سهجا آرامش اتفاق ميافتد يكي آرامش در مسائل اعتقادي اينها را ما از نگاه قرآن بررسي ميكنيم اينها همه در عصر ظهور واقع ميشود آرامش اعتقادي ديديد بعضيها لشان قرص است پول ميدهد باورش اين است كه پشتسر خدا جبرن ميكند معتقد است به وعده الهي: «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً»[20]ذرهاي خوف در اعتقاداتش ندارد آياتي كه در اين زمينه هست ما اشاره ميكنيم بندههاي كه ايمان دارند و عمل صالح در اعتقاداتشان آرامش دارند باور دارند كه روزي خواهد رفت باور دارد كه قيامتي هست باور دارد كه خدا زيربار منت بشر قرار نميگيرد با اعتقاد ميدهد ميداند بدهد خدا ميدهد اين مسائل اعتقادي است اين يك جلوهاي از آرامش كه اينها در عصر ظهور جامه عمل به خودش ميپوشاند يك آرامش ديگر آرامش رواني است آرامش رواني در مسائل روابط اجتماعيمان بعضيها ميبينيد از نظر روحي از نظر رفتاري اينها آرامش ندارند فكرشان آرام نيست دغدغه دارند اضطراب دارند اينها مال همان ضعف ايمان است آني كه باور دارد كه همه چيز از خداست خود را هم امانتدار خدا ميداند و اينها را هم عاريه ميداند ذرهاي به اينها وابسته نيست داراي يك آرامش رواني است آرام زندگي ميكند من يك جرياني را از فقيه بزرگ قرن گذشته مرحوم آيتالله العظمي آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري نقل كنم مرحوم حاج شيخ شاگرد ميرزاي شيرازي در سامراء بود آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري را ميداند ايشان بنيانگذار حوزه علميه قم حوزه را از اراك برد قم و حوزه قم را تأسيس كرد و استاد امام راحل استاد آيتالله العظمي گلپايگاني استاد آيتالله العظمي اراكي شخصيت بسيار بزرگ فرهيخته در حالات حاج شيخ من اين را با دو واسطه نقل ميكنم خدا رحمت حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد آيتاللهي ايشان ميفرمود من از آيتالله حاج شيخ مرتضاي حائري فرزند حاج شيخ شنيدم آقاي شيخ عبدالكريم وقتي به مقام اجتهاد رسيد سامراء ميخواست برگرده ايران با خانواده و فرزندانش آمد نجف خدمت اميرالمؤمنين مشرف شد در حرم گفت آقا داريم بر ميگردم ايران و ميدانم كه در برگشتم به ايران خيلي و سيلي مراجعين و مقلدين به سمت من ميآيد ميخواهيم يك الگويي را به من نشان بدهيد كه در آينده زندگيام خودم را گم نكنم، خدا كند انسان اگر به جاي ميرسد خودش را فراموش نكند هر روز هم ميآمد حرم صبح ظهر شب عاجزانه از اميرالمؤمنين اين را ميخواست يك آقايي يك كسي يك الگوي نشان بدهيد سهماه ايشان نجف ميماند صبح و شام از اميرالمؤمنين تقاضا ميكند نتيجه نميگيرد خب ايشان كه خسته ميشود ميخواسته برگرده ايران نجف هم خانهاي نداشتند از محضر حضرت خدا حافظي ميكند كه آقا معلوم است كه ما قابل نيستيم ميرويم خدمت امام حسين كربلا ايشان ميآيد يك سه ماهي هم كربلا ميماند مجموعاً ميشود ششماه حالا بعض ما اين قدر كم حوصله هستيم پايمان در حرم نرسيده همه جوائج را بگيريم برگرديم يك مرجعي مجتهدي را مثل آقاي حاج شيخ عبدالكريم را ميگذارندش ششماه در نوبت، ششماه پافشاري، صبح و ظهر و شب يك شب آقاي شيخ عبدالكريم خيلي دلش ميشكند به آقا امام حسين ميگويد آقا معلوم است ما قابل نيستيم معلوم است ما قابل نيستيم صلاح نميدانيد جواب ما را بدهيد ديگر ما از محضرتان مرخص ميشويم بعد اين را هم ميگويد كه آقا اين چيزي را كه من خواستم براي آخرتم بود ميخواستم از اين دنيا براي آخرت بهتر استفاده كنم اينكه گفتم يك الگوي كاملي براي ما نشان بدهيد كه آينده زندگي بشود تراز خودم را فراموش نكنم، شب كه ميآيد منزل خواب سيدالشهداء را ميبيند آقا ميفرمايد شيخ عبدالكريم حائري از ما يك الگويي خواستي يك انسان برجسته و بزرگ، ميگويد آقا مشتاقم كه بشود درس براي من، ببين معمولاً انسان وقتي نقشه راه دارد راه را گم نميكند الگو دارد الگوبرداري ميكند گرچه خدا الگو را براي همه تبيين فرموده: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[21] من الگويم را نشناختم خدا الگو را معرفي كرده آقا ميفرمايند فردا وقت فجر شما وارد حرم ما كه بشويد كنار قبر حبيب ابن مظاهر يك جواني ايستاده با عمامه كرباسي عباي كرباسي يك جواني حدود هجده نوزده سالهاي اين ميآيد وارد حرم ميشود يك زيارتي تو حرم ميكند بعد يك سلام به من ميكند يك سلام به علي اكبر به جميع شهداء از حرم ميرود بيرون اين را درياب كه يكي از مردان بزرگ روزگار است معرف امام حسين، شخصيت مورد معرفي شده يك انسان برجسته آن جوان، به كه دارند معرفي ميكنند به آيتالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حاج شيخ ميفرمايد فردا وقت فجر بود وارد شدم ديدم كنار قبر حبيب ابن مظاهر همانطور كه آقا فرموده بودند جواني ايستاده بود با همان مشخصات بعد وارد حرم شد زيارتهايش را كرد نمازش را خواند از حرم كه خارج شد حاج شيخ عبدالكريم ميگويد دنبالش آمدم بيرون در ايوان صدايش زدم آقا كارت دارم بايست گفت اين برگشت يك نگاهي كرد گفت آقا عمامهاي من عاريتي است رفت، حاج شيخ عبدالكريم ميگويد ديدم با عجله دارد از صحن خارج ميشود دويدم دنبالش دوباره صدايش زدم در صحن آقا كارت دارم بايست گفت برگشت يك نگاهي كرد دوباره اشارهاي به عبايش كرد گفت عباي من هم عاريتي است رفت، ميگويد رفت در كوچه و پس كوچههاي كربلا در آن وقت سحر ديدم دارد با سرعت ميرود و الآن از دست ميرود ششماه درخانه دو امام التماس كرديم به ما معرفي كردند به اين راحتي دارد ميرود دويدم خودم را رسانده به او دستش را گرفتم گفتم آقا بايست عباي من عاريتي است عمامه من عاريتي است يعني چه؟ ما كار داريم به تو ميگويد نگاهي به من كرد گفت كه ما را به شما معرفي كرد؟ گفتم صاحب اين بقه و بارگاه سيدالشهداء، گفت آقا امام حسين را من را معرفي كرده؟ گفتم بلي گفت چه ميخواهي؟ گفتم يك درس زندگي، گفت دنبال من بيا، گفت اين جوان ميرفت ما به دنبال اين جوان از كربلا خارج شد خارج كربلا يك تله گلي بود روي اين تل يك اتاقك ساده بود رسيد در اين اتاقك گفت اينجا خانه من است وعدهاي ديدار من و تو فردا همين ساعت همين موقع همينجا خدا حافظ رفت داخل در را بست، مرحوم حج شيخ ميفرمايد من در اين فكر فرو رفتم كه اين چه درسي ميخواهد به ما بدهد كه موكول به فردا كرد امروز به من نگفت، ميفرمايد اين بيست و چهار ساعت خيلي به كندي گذشت، لحظه شماري ميكردم تا آن ساعت رسيد آمدم بيرون كربلا همان وقت صبح پشت در آن اتاقك، آمدم در بزنم صداي ناله پيرهزني از اتاق بلند بود صدا ميزد ولدي ولدي پسرم پسرم، حاج شيخ ميگويد در زدم ديدم پيره زني با چشمان اشك آلود در را باز كرد گفتم خانم يك آقايي با اين مشخصات ديروز وارد اينجا شد گفت اينجا خانه من است وعدهاي ملاقات كرده با من امروز اين را ببينم گفت اين پسرم بود الآن پيش پاي شما از دنيا رفت، مرحوم آقاي حاج شيخ عبدالكريم ميگويد خيلي حسرت خوردم كه درسي ازش نگرفتم نكتهاي نفرمود و رفت ميگويد وارد شدم ديدم هنوز بدنش گرم است در اين فكر بودم كه چه كنيم؟ چگونه غسلش بدهيم يكدفعه ديدم افرادي كه آثار بزرگي از چهرهشان ساطع بود وارد شدند اينها با خودشان اسباب غسل آورده بودند مغتسل درست كردند اين جوان را گذاشتند رو مغتسل آب آوردند شروع كردند غسل دادند، حنوط كردند كفن كردند، كامل كه انجام شد تجهيز ميت جسد را گذاشتند جلو گفت يكي از آنها رو كرد به من گفت آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري شما بر جنازه اين انسان بزرگ نماز بخوان ببينيد بزرگي به سن و سال نيست، به سواد به پول به شهرت نيست بزرگي به تقوي است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[22]هجده نوزده سالش است ميگويند انسان بزرگ حاج شيخ عبدالكريم من گفتم شما بخوانيد من هم با شما ميخوانم گفتند نه ما ميخواهم افتخار نماز خواندن بر اين شخصيت بزرگ براي شما بماند ايشان ميفرمايد من ايستادم جلو نماز ميت را شروع كردم آنها هم با من خواندند جسد را برداشتند و رفتند مرحوم آيتالله حاج شيخ عبدالكريم از عراق آمد ايران از اراك حوزه را آورد قم فرزند ايشان مرحوم آيتالله حاج شيخ مرتضي حائري پدر عيال آيتالله حاج سيدمصطفي خميني ميگويد يك روز در حوزه درس خارج در قم كه جمعيت عظيمي از مجتهدين علما نشسته بودند داستان آمدنش به ايران و ملاقات با اين جوان و جريان فوت اين جوان را رو منبر درس خارج بيان كرد بعد اين جمله را گفت، گفت آقايان علما و طلاب ميدانيد آن جوان از طرف امام حسين چه درسي به من داد؟ روز قبل به عمامهاش اشاره كرد گفت عاريتي است به عبايش اشاره كرد گفت عاريتي است، يعني امانتي است فرداي آن روز عبا و عمامه را زمين گذاشت و رفت ميخواست به من بگويد شيخ عبدالكريم مرجعيت عاريتي است دنيا عاريتي است، مردم شيراز عاريتي است خودمان عاريتي هستيم همه چيزمان عاريتي است اين نگاه آمد آرامش ميآيد ميشود آرامش رواني طرف در اوج گرفتاري باشد آرام است در اوج رفاه باشد آرام است چون اعتقادش اين است كه همه چيز مال خداست وقتي اين اعتقاد آمد آرامش رواني ميآيد شيراز را بگذارند در دامنتان ميگوي مال من نيست من يك وقتي در بانك رفته بودم آن زماني كه هنوز بحث كارتخوان نبود و پول جا به جا ميشد بيشتر خب رئيس شعبه محبت كرد گفت آقا بياييد داخل ديدم اين تحويلدار اين زير كمد مقابل پايش كامل اسكناس بود، پول چيده بودند تا بالا رئيس گفت آقا يك نصيحتمان بكنيد گفتم همه كارمندها حواسهايتان جمع گفتم من از اين آقاي تحويلدار شروع ميكنم حسابدار بانك، گفتم آقا اين پولها كه زير دست و پاي تو هست جلو تو هست خوشحالي، گفت حاج آقا اضطرابم زياد است كجا خوشحالم من امانت است، اينها اگر اتفاقي افتاد يكش را من كم شمردم كم تحويل گرفتم زياد تحويل گرفتم مسئول هستم، فت كي خوشحالي؟ گفت وقتي كه اين پولها را ما داديم رفته در صندوق چيزي دستمان نيست دفترهامان حساب ميخواند، گفتم آقايون دنيا مثل همين است، اگر نگاهتان به اين پولها نگاه مالكيت و وابستگي شد بعد اين را هم اضافه كرد گفت آقا ما پول باشد يا نباشد ذرهاي تعلق خاطر به اين پولها نداريم چون اينها مال ما نيست حقيقتاً دنيا همين است «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[23] همه چيز مال خداست باغ و خانه و ماشين و اولاد چشم و گوش و قلب و كبد:
به دريا بنگرم دريا تو بينم، به صحري بنگرم صحري تو بينم
به هرجا بنگرم كوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بينم
همه چيز مال خداست همه چيز متعلق به اوست اين فرهنگ اگر احياء شد آرامش رواني ميآيد ديگر ذرهاي دغدغه نداريد ذرهاي اضطراب وجود فرد را نميگيرد ميشود سيدالشهداء ببينيد امام حسين تاريخ نوشته هرچه حضرت به ساعت شهادت نزديكتر ميشد عزم امام جزمتر ارادهامام جديتر در ساعت تنهايي حضرت كه همه رفته بودند امام يكه و تنها شده بود حضرت ميآمدند پشت خيمهها به خانمها گفته بودند بيرون نياييد دشمن شما را نبيند تا هستم زندهام از خيمهها خارج نشويد كه اين را مرحوم كاشفالغطاي بزرگ ميفرمايد: «امرهن بحفظ بحجاب» از اين امر امام فهميده ميشود كه امام حسين خانواده خودش را توصيه به رعايت حجاب كرد خودتان را در انظار نامحرمان قرار ندهيد آقا فرمودند تا هستم بيرون نياييد، حضرت ميآمدند پشت خيمه بلند صدا ميزدند: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»[24] اين زن و بچهها آرام ميشدند ميگفتند چه غم دارم حسين دارم آقا زنده است بعد امام حمله ميكردند به قلب دشمن عمرو سعد ملعون رو يك بلندي ايستاده بود نظاره ميكرد و فرماندهي ميكرد جنگ را يك نفر حسين ابن علي قريب سي هزار نفر مقابل حضرت امام ميتاخت به قلب لشكر كوفه از هر طرف كه امام حمله ميكرد دشمن فرار ميكرد عمرو سعد اين صحنهها را ديد گفت مردم كوفه مادرتان به عزايتان بنشيند اگر اين گونه ميخواهيد با حسين ابن علي بجنگيد همهتان از پا در ميآييد حسين ابن علي شكست نميخورد اين تربيت يافته علي است گفت تنها راهي كه ميتوانيد حسين ابن علي را شكست بدهيد از دور تيرباران كنيد و سنگباران نامردي كردند اينها جلو نميآمدند، از دور آماج تيرها آمد سنگباران كردند حضرت را راوي ميگويد آمدم حضرت در گودي قتلگاه بود ميگويد چهرهاي آرامتر از چهره حسين را در زندگي نديده بودم در خانه خدا لحظات آخر است دهها زخم و جراحت بر اين بدن وارد شده قريب به يك صد عزيزش را چه از فرزندان چه از برادر و برادر زادهها و چه اصحاب جلو چشم حضرت قطعه قطعه كردند اما حضرت صورت رو خاك گذاشته: «الهي رضاً برضائك تسليماً لامرك لا معبود سواك»[25]، خدايا تسليم هستيم راضي هستيم، اين همان نقش ايمان و عمل صالح است در اوج كسالت در اوج بيماري در اوج تنهايي آرام است اين ميشود آرامش رواني كه امروز متأسفانه بعضيها از اين آرامش رواني محروم اند علتش هم همين است رجوع ميكند به پزشك و دارو و با دارو ميخواهد درمان بشود درمان خدا ميفرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[26] ايمان و عمل صالح را به جا بياوريد آنها ايمان و بندگي خداست كه شما را آرام ميكند، اين آرامش رواني يك آرامش هم آرامش طبيعي داريم يك سري عواملهاي است از نگاه قرآن اينها آرامش طبيعي است گرچه همين را هم بشر زدتش بهم، اين را هم من بايد يك جلسه بحث كنم كه عوامل آرامش طيعي چيست؟ ما شبمان شده روز روزمان شده شب، خدا ميفرمايد شب را ما براي استراحت قرار داديم كارها برعكس شده، تا ساعت يازده صبح ميخوابيم شب تا ساعت چهار بعد از نصف شب بيدار هستيم خودمان آرامش را زديم بهم اصلاً در فيزيك شب خدا ميفرمايد آرامش قرار داديم يك سري از عوامل طبيعت هم هستند كه اينها درشان آرامش است اينها را هم انشاءالله آياتش را اشاره خواهيم كرد و به آنها پرداخته خواهد شد بسنده كنم به همين اندازه، از اتفاقات مباركي كه در عصر ظهور ميافتد همين آرامش است آرامش اعتقادي، آرامش رواني آرامش طبيعي، يعني مردم لذت ميبرند بعضيها همه چيز مهياست ولي روح آرام نيست كار هم ميكند ببينيد من با اين جمله تمام كنم آقا موسي ابن جعفر ميفرمايد شبانه روزتان را به چهارتا برنامهات اختصاص بدهيد، تا برسيد به آن آرامش اجتهادی يک بخش: «سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ»[27] ارتباط با خدا، نه همه شب و روزتان بلی عبادت هم حدی دارد يک مقدار ساعتاً يک بخشی از شبانه روز با خدا، اول هم آن، «سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ»[28]يک بخش هم از شبانه روزت را بايد پول وقتت را بگيرد آقا میبينی از بيست ساعت هجده ساعت دارد میدود به چه قيمتی؟ نماز قضاء روزه قضاء فاميل فراموش شده، وظايف ترک شده، تا حرف میزنی میگويد آقا برای همينها داريم میدويم، بابا اول به فکر خودت باش، چه کار داری میکنی؟ خودت را «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[29] نکن، ما همهمان تا هستيم وظيفه داريم پدر مادر ولی تا هست، ما اصلاً نداريم در آداب دينی که پس انداز کنيد برای نسلتان که اينها بعد از شما به فقر نيفتند آيتالله العظمی بروجردی وقتی از دنيا رفت خود حاج شيخ عبدالکريم حائری میگويند حاج شيخ تا روزی که بود تأمين بود شب آن روز آقای حاج شيخ مرتضی گفته بود ما خانواده برای آن شب ديگر چيزی نداشتيم ولی حاج شيخ تا هست انجام وظيفه کرد خدا نيست خدای حاج شيخ هست، خدا رحمت آيتالله آقای شيخ صدرالدين حائری را میشناختيد ديگر؟ شادی روح همه علمای که از اين شهر به حق پيوستند يک صلوات بفرستيد، يک شبی جلسهای بود ايشان بودند مرحوم آيتالله ابوی ما بود من هم در خدمتشان بودم آقای حاج شيخ صدرالدين داشت به حاجی آقا صحبت میکرد گفت من به بچههايم گفتم اين تعبير و ادبيات ايشان بود، گفت من به بچههايم گفتم بابا من حمال ورثه نيستم من خودم را گير نمیاندازم جمع کنم بگذارم که شما بخوريد بعد چه جور مصرف کنيد جوابش را من بدهم، من تا هستم تأمينتان میکنم بعد از من خدا هست اگر بنده خوبی بوديد خدا بندههاي خوبش را رها نمیکند اگر بنده خوبی هم نبوديد من برای دشمنهای خدا جمع نمیکنم بگذارم قطعاً خدا مديريت میکند قطعاً خدا فراموش نمیکند امام موسی ابن جعفر فرمود يک بخشی از شبانه روزتان را اقتصاد زندگیتان پر کند، میگويي آقا چرا مسجد نمیآيي؟ میگويد آقا گرفتاريم، يک آقايي میگفت من گرفتارم نمیرسم گفتم چرا؟ میگفت آقا من شايد بيست سالی قبل میت هفتصد مليون بدهکار هستم، گفتم برای چه؟ گفت من دوتا آپارتمان خريدم برای بچههايمان، روی اينها بدهکار شدم گفتم بچههايت چند سالشان است ديدم به سنش نمیآيد بچههاي بزرگ داشته باشد، گفت دخترم هفتسالش است پسرم پنج سالش است گفتم برای دختر هفت ساله و پسر پنج سالهات آپارتمان خريدی، گفت حاج آقا آينده نگری گفتم به قيمت نيامدن مسجد، به قيمت نمازهای تأخير افتاده با اين قيمت بابا اين خدا را دارد تو امروز خوب پدری بکن، ملياردها برابر از دغدغه تو خدا نسبت به اينها رسيدگی میکند، يک بخشش هم موسی ابن جعفر میفرمايد اختصاص به رفت و آمدهايتان بدهيد صله رحم ديد و بازديد ولی نه اينکه اينها وقت زندگی ما را کامل پر کند يک بخش هم اختصاص بدهيد به تفريح سالم ببينيد چقدر حکيمانه عبادت، اقتصاد، ارتباط اجتماعی، ارتباط خانوادگی تفريح سالم ما چقدر برای زن و بچه وقت میگذاريم پيغمبر فرمود من يک ساعت کنار خانواده بودن در منزل را از اعتکاف در مسجدالنبی ترجيح میدهم حالا خانم میگويد آقا شوهرم رفيقباز شده همهاش با دوستانش میرود بيرون و گشت و گذار خانم و بچههايش غريبانه در خانه، بابا آقا رسولالله میفرمايد من کنار خانواده بودن را يک ساعت از هفتاد و دو ساعت در مسجدالنبی اعتکاف کردن روزها روزه شبها عبادت ترجيح میدهم پيغمبر میداند چه به دست میآيد در آن خانه گفتم بچههای ما نمیدانند اين روايات را اگر میدانستند و اهل کاسبی بودند و ما هم اهل معامله بوديم ملياردر میشدند هر بوسيدن فرزندت را خدا پانصد سال ثواب عبادت بهت میدهد جوان آمده میگويد يکبار پدرم من را نبوسيد اين پدر است میگويد يکبار آرزو داشتم دست نوازش بر سرم کشيدن، اين يشبه بشمر واقعاً کجا میشد عبات را جمع کرد و کجا داريم دنبالش میگرديم آن وقت میگويم به کميته امداد دارم کمک میکنم بنده خدا يک بوسيدن آن را هم بکن، اما اينجا را ول کردی اين فرزندت يک بوسيدن، گفتم عبادت استجاری سال هفت مليون پانصدتا هفت مليون سه مليارد و نيم يعنی يک بوسيدن بچهات سه مليارد و نيم کار میکند اهل کاسبی هستيم، اگر بچهها اين به گوششان برسد بعد بگويد آقا بابا بيا بوسيت کنم میگويد يک مليونی بده، حق هم دارد بگويد سه مليارد و نيم گرت میآيد پانصد سال عبادت، ما اينها را ببينيم و اينها را کنار هم قرار بدهيم بلی آرامش فکری میآيد آرامش روانی آرامش اجتماعی و آرامش عرض شود که اعتقادی رقم خواهد خورد بسنده کنم نام ادامه بحث اينها همه در عصر ظهور حاکم میشود تحقق پيدا میکند مردم ديگر از نظر اعتقادی آرامش دارند مردم از نظر روانی آرامش دارند مردم از نظر طبيعی و اجتماعی هم به آرامش میرسند.
صلیالله عليک يا اباعبدالله
نامی از آن لحظات سخت عاشورا به ميان آمد من هم يک جمله عرض ادب کنم و انشاءالله عزيزمان جناب آقای مشکينفام هم به فيض برسانند.
شاعر میگويد چون مشام جان زينب، تازه شد از بوی يار، گفت يارب بوی معشوق من آيد زين ديار
عصر عاشورا زينب آمد به سمت گودی قتلگاه شاعر میگويد از بوی امام حسين امام حسين را پيدا کرد اين نا مردمان پيکر را قطعه قطعه جامه را از بدن بيرون آورده و اين بدن زير آماج نيزه و سنگها پنهان شده عقيله بنیهاشم آمد کنار گودی قتلگاه اين آثار جرم و جنايت را کنار زد با يک بدنی قطعه قطعه شده ارباً ارباً رو به رو شد دست برد زير اين بدن از روی تعجب صدا زد: أ انت اخی، أ انت ابن والدی، آيا تو حسين منی، آيا تو برادر منی، برادر «يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری» ، اف بر اين روزگار اين بدن يک روز روسينه پيغمبر جای او بود، امروز بر خاک تفتيده کربلا چه کرد؟ دستها را زير اين بدن قرار داد يک مقدار اين بدن را از زمين بلند کرد سر به آسمان بلند نمود: «اللهم تقبل هذا القربان»[30]، خدا اين قربانی را از ما قبول نما، همه بگوييم غريب حسين.
[1] نور 55.
[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص512.
[3] شعراء 214.
[4] تحريم 6.
[5] تحريم 6.
[6] عنکبوت 69.
[7] نور 55.
[8] نور 55.
[9] نور 55.
[10] نور 55.
[11] نور 55.
[12] نور 55.
[13] نور 55.
[14] المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية) ص20.
[15] بقره 156.
[16] نور 55.
[17] نور 55.
[18] رعد 28.
[19] رعد 28.
[20] نساء 122.
[21] اجزاب 21.
[22] حجرات 13.
[23] بقره 156.
[24] لهوف / ترجمه مير ابو طالبى ص120.
[25] مقتل مقرم ص753
[26] نور 55.
[27] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص321.
[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص321.
[29] مسد 4.
[30] علامه بیرجندی، کبریت الاحمر، ص376
[30] مجموعة ورام ج2 ص75.
[31] مجموعة ورام ج2 ص75.