استاد حدائق روز شنبه 27 فروردین ماه 1401 مصادف با چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان در حسینه پیامبراعظم(ص) سپاه فجر استان فارس به بیان مبحث «جهاد تبیین از نگاه قرآن» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قالالله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[1].
در بحث موضوعی که جهاد تبيين از منظر قرآن و روايات يکی از موضوعاتی که در قرآن به طور فراوان و پراکنده خداوند اشاراتی را فرموده هم نسبت به انبياء و هم نسبت به مردم مسأله سعی و تلاش و کار و کوشيش است، بيش از پانصد آيه در قرآن در همين زمينه و فعاليتها و تلاشها و کوشيشهای امتهای گذشته و در رأس انبيائی که زحمت کشيدند برای هدايت انسانها خداوند متذکر شده و يکی از رموز موفقيت انسانها در زندگی دنيای همان روحيه جهادگری و تلاش و سعی است، دنيا را خداوند مزرعه قرار داده فعلاً در اين مقطع گذرای زندگی دنيا يک فرصتی را در اختيار همه ما قرار دادهاند به نسبت آن ظرفيت و امکاناتی را که به ما واگذار شده از ما انتظار دارد، قطعاً از يک فرمانده انتظار ديگری میرود تا انتظار از يک سرباز قطعاً خداوند از اميرالمؤمنين يک انتظار ديگر دارد تا بنده نوعی و ديگری، توقعی که از سلمان فارسی میرود از اباذر نمیرود ولی همه مسئول هستيم، «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته»[2] اينطور نيست که بنده بگويم من به نسبت به خودم نه وظيفهای در برابر جامعه و مردم دارم نه نسبت به خودم گاهی سعی و تلاش کنم، میگويند در همان حداقلی که شما در اختيارت هست همان حداقل را بايد خوب ارزشيابی کنی، خوب جاسازی کنی، خوب نگهداری کنی، و خوب به ثمر برسانی، آقای که هکتارها زمين زراعی دارد به اندازه هکتارها زمين زراعی بايد کار کند، کسی که مختصر زمين در اختيارش است به همان اندازه لذا عزيزان به خودمان مراجعه کنيم ببينيم ظرفيتمان چقدر است؟ شصت سال کار کرديم بايد شصت سال جواب پس بدهيم شصت سال زندگی شصت سال جواب بايد بدهيم، حضرت نوح بايد جواب هزار و ششصد سال عمر خودش را بدهد، پيامبر پاسخگويي شصت و سه سال زندگی است، خدا چرا میگويد ما در برابر
10: 3
مسئول هستيم و از اين فرصتها بايد خوب استفاده کرد امروز
15: 3
حکيمانه حضرت امام رضوان الله تعالی عليه، امام میفرمودند الآن هم ما در صراط هستيم، يعنی صراط قيامت خود صراط مجزی و تافته جدا بافتهای از اين دنيا ما نيست، نقش فنی عبور از صراط را امروز بايد رقم زد امروز بايد نشان بدهد، میفرمودند الآن هم انسانها در صراط اند الآن قدمها را چگونه را بر میداريم افکار را چگونه است، اعمال ما در چه مسيری است، لذا اينجا حساسيت بحث سعی و تلاش و کوشيش و قرآن هشدار میدهد که شما در گرو اعمالتان هستيد، گاهی قرآن میفرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»[3]آنچه که داريد کسب میکنيد در گرو همان است در گرو آن تلاشهای خودتان هستيد سه آيه از آيات مبارکه سوره نحل که خداوند اشاره به همين حساسيت و ضرورت میکند که انسانها از ظرفيتهایشان خوب استفاده کنند، از فرصتهايشان خوب بهره ببرند.
در حالا ابوريحان بيرونی دارد که ساعات پايان زندگی ابوريحان اين به يکی از افراد که کنار بسترش نشسته بود، گفت برو در کنار خانه ما خانه يک عالم فقيهی است آن فقيه را صدا بزنيد بيايد من با او کار دارم، تصور اطرافيان بستر ابوريحان بيرونی اين بود که ابوريحان میخواهد اين فقيه بيايد و بعد
يا اينکه مثلاً توصيهای بکند در بحث تجهيزش، تغسيلش و تدفينش رفت آن آقای فقيه را خبر کردند آن فقيه آمد کنار بستر ابوريحان گفت کاری داشتی؟ ابوريحان گفت الآن يک مسأله فقهی در ذهنم آمد که جوابش را نمیدانم من مزاحم شما شدم که پاسخی اين سؤال را از شما بپرسم، همه با چشمان اشک آلود حال سخت ابوريحان را داشتند نگاه میکردند آن فقيه گفت آقای ابوريحان الآن شما حالت برای رفتن است، در اين لحظه در تلاش و سعی هستی که يک مسأله ديگر فقهی را بفهمی؟ ابوريحان گفت بدانم و بميرم بهتر است يا ندانم و بميرم؟ «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[4] گفت يک مسأله عالمتر به محضر خدا بروم بهتر است يا مسأله جاهلتر؟ آن فقيه گفت مسلماً هرچه برای خدا انسان سعی و آگاهیاش را بالا ببرد در پيشگاه خدا رتبه و جايگاهش بالاتر است گفت پس پاسخ مسأله را، فقيه میگويد من مسأله را پاسخش را گفتم، هنوز از خانه ابوريحان خارج نشده بودم صدای ناله اهل منزل بلند شد و روح از کالبد ابوريحان خارج شد، خب اين روحيه تلاشگری قطعاً در زندگی انسانها با توصيههای قرآن و احاديثی که از معصومين رسيده سبب میشود که تحرک، فعاليت، تلاش، کوشيش در جامعه شکل و جايگاه واقعی خودش را پيدا کند، قرآن میفرمايد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[5] انسانها در گرو آن چيزی هستند که دارند سعی میکنند تلاش میکنند، آخرت تافته جدا بافته از دنيا نيست امروز هرچه کشت کرديد قيامت برداشت خواهيد کرد.
«وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»[6]قرآن میفرمايد تلاش و کوشيش را انسان خواهد ديد، آثار کارهايتان را نشان میدهند، «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[7] جزاء اوفی و آن پاداش حقيقی و واقعی و کافی را باز رو به رو خواهيم شد، من چند مهم و کليدی را در اين آيهای، دو و سه آيه شريفه محضر عزيزان تقديم کنم، اين عبارتی که از حضرت امام شنيديد در مطالب معصومين هم به عنوان يک درس است که ما مأمور به وظيفه هستيم نه نتيجه اگر کسی گفت آقا، کجا ما مأمور وظيفه هستيم متأسفانه يکی از علتهای که مردم نتيجهها را خوب، کارها را خوب انجام نمیدهند چون از آغاز دنبال نتيجهاند اين غلط است قرآن میفرمايد دنبال وظيفه باشيد، روايات ما هم توصيه میکند وظيفهتان را خوب انجام بدهيد، چه از توش در بيايد به شما ربطی ندارد، کار را برای خدا انجام بدهيد و خدا بپسندد نتيجهی با شما نيست، شما مثل دانشآموزی هستيد که بايد برگه آزمونت را خوب پر کنی، نمره چه میشود؟ آن با دبير است، نمره با معلم است، تو وظيفهات را خوب انجام بده، وظيفه را خوب انجام دادی نتيجه خوب خواهيد ديد، ما مأسفانه شاهد هستيم يک بخشی از افراد متدين وظايفشان را انجام نمیدهند چون از آغاز دنبال نتيجهاند، ببين ما اين کار را بکنيم جواب نمیدهد، اينجا اگر اين حرف را زديم از ما قبول نمیکند، ببين دنبال نتيجه است نه دنبال وظيفه، برادر عزيز اين گونه نگاه کن، تکليف و هست که اين حرف را بزنی بزن، پذيرفتند يا نپذيرفتند آن به شما ربطی ندارد شما وظيفهات هست که به اين آدم کمک کنی، کمک کن، تشکر میکند يا نمیکند؟ به شما مربوط نيست، لذا اگر نگاه نگاه انجام وظيفه شد انسان ذرهای سستی در کارهايش نمیکند دنبال اين نيست که مردم بفهمند يا نفهمند؟ تجليل بکنند يا نکنند؟ ديگر در خانه اگر کس هست يک حرف بس است،
اما دنبال نتيجه بوديم که اينکه ديگران چه میشود؟ چه اتفاقی میافتد؟ خب از همين آغاز يک ارزيابی میکنيم نزد خودمان میگويم آقا اين کار منتج و مفيد به نتيجه نيست انجام نمیدهيم از عاداتی که دليل بر انجام وظيفه بودن است نه دنبال نتيجه بودن همين آيات شريفه 30 تا 41 سوره مبارکه نجم است: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[8] شما سعی کنيد شما تکليفی داری که دنبال نتيجه باشی، امام حسين آموخت به وظيفه عمل کنيم، کسانی که به امام حسين تذکر داد که آقا اين مسير ختمش به کشته شدن است، امالسلمه همسر رسولالله از زنان با وفای پيغمبر بود وقتی امالسلمه متوجه شد که امام حسين عزم سفر به سوی عراق دارد آمد خدمت امام حسين گفت مادر من خودم از جدت شنيدم عراقیها کوفیها تو را میکشند بعد آن خاطرهای که امالسلمه ياد کرد، آن روزی رسولخدا برای امام
کرد داستانی پنجاه و شش سال قبل را امالسلمه برای امام حسين بازگو کرد گفت روزی رسولخدا مهمان من بود در اتاق و حجره من بود قبل از ظهری بود پيامبر خسته بود به من فرمودند امالسلمه ساعتی میخواهم استراحت کنم کسی وارد نشود، مراقب باشيد کسی نيايد بنده استراحت کنم، امالسلمه میگويد رسولخدا در حجره خوابيد من آمدم بيرون پردهای جلو اتاق افکندند بيرون اتاق ايستادم که اجازه ندهند کسی وارد اتاق بشود و پيامبر استراحت کند، میگويد در اين اثناء حسين ابن علی سه ساله در جستجو پدر بزرگ، به امام حسين گفته بودم که پيامبر جدت در حجرهای استراحت است، امالسلمه میگويد يک لحظه من غفلت کردم، حسين ابن علی از زير دست من با شتاب در رفت و وارد اتاق شد، میگويد با عجله وارد شدم که حسين را از حجره خارج کنم تا وارد شدم ديدم حسين ابن علی روی سينه پيامبر افتاده پيامبر از خواب بيدار شده دستها را به دور حسينش گره زده و میگريد و میبوسد و اين جمله را میگويد: «وَلَدِي قَتَلُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ»[9] پسرم تو را خواهند کشت آب هم بهت نمیدهند امالسلمه میگويد گفتم مگر حسين را آب نمیدهد؟ فرمود: تعفو، رها کن امالسلمه بگذار، حرفی که زينب بر بلندای تلزينبيه زد،
يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری
چه روزگاری است، روزی اين عزيز بر سينه پيغمبر جا دارد، امروز بر خاک تفتيده کربلا،
کربلا را تو کردی يا کربلا، با خدا
چه کردی؟
امالسلمه میگويد آمدم حسين را بلند کنم، آقا رسولالله فرمود آزادش بگذاريد، گفتم يا رسولالله چه کسی را حسين را میکشد؟ پيامبر از جريان آينده کربلا خبر داد، که حسين با دعوت میآيد خلاف دعوت عمل میکنند او را به خاک و خون میکشد تشنه شهيد میکند، امالسلمه گفت حسين جان من از جدت شنيدم
نرو اين راه را آقا فرمود: «يا اماه انی اعلم انی مقتول مذبوح ظلماً و عدواناً»، مادر خودم میدانم که من را میکشند و سر میبرند، خودم میدانم در اين مسير مقتول و مذبوح میشوم،
وظيفه ماست، ما يکجايي نهی از منکر نمیکنم میگويم آبرومان میريزد، يکجاي حرفی که بايد بزنيم سکوت میکنيم میگوييم آقا
اين آيه بيانگر اين است که عمل به تکليف است عمل به وظيفه است، «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[10].
نکته ديگر از اين آيه استفاده میشود نظام خلقت ميدان تلاش و کار و نتيجه است؛ اميرالمؤمنين فرمود: «عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْمَلُوا»[11] الآن کار کنيد که بدنهايتان سالم است فرصتها در اختيارتان است الآنی که میتوانيد کار کنيد در جای ديگر حضرت میفرمايد خودت وصی خودت باش، بعضیها اين وصيتنامه مینويسند يکی را دهتا کنيد دهتا را صدتا کنيد، حضرت میفرمايد خودت باش و وصی خودت، کارهای که میخواهی بعد از خودت برايت انجام بدهد چرا الآن خودت انجام نمیدهی، خودت الآن سعی کن، که معلوم هم نيست ورثه بعد از تو اين کارها را بکند، پيامبر فرمود اگر کسی يکدانه خرما تا زنده است با دست خودش در راه خدا انفاق کند ثوابش از کل داراي او که بعد از او بماند و من پيغمبر برای بخواهم هزينه کنم بيشتر است، يعنی تا هستيد سعی کنيد، الآن تا ما هستيم ظرفيتمان ميدان تلاش و کوشيش و کار و فعاليت برای ما مهياست.
مطلب ديگر که من در اين آيه عرض کنم، ما چه کنيم نسبت به وظايفمان احساس مسئوليت کنيم در اين آيه راهکار بيان شده، «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[12]، ايمان به اينکه بايد پاسخگويي خرد و کلان اعمالمان باشيم، ريز و درشت کارهايمان باشيم آقای ابابصير آمد خدمت امام صادق سلامالله عليه حضرت پشت دست ابابصير را اين جوری گرفتند، يک مقدار پوست گوشت دست ابابصير را به نرمی امام جمع کرد، فرمودند آقای ابابصير به همين اندازه، اگر کسی در حق کسی بدی کرد جبران نکرد نمیميرد تا آثارش را ببيند گفت دنيا يک بزرگتری دارد به نام خدا، خدا میفرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا الظالم»، اگر من از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم نظام خلقت توجه به اينکه ما کيفر و پاداشی در کار است، مردم اين را فراموش کردند، گفت شما الآن میبينيد در اصل راهنمايي و رانندگی مسئولين مربوطه تلاش کردند زحمت کشيدند فرهنگسازی کردند اين کمربند بستن را بالاخره کردند يک آداب اجتماعی رعايت بشود، چرا؟ چون به دنبال آن تخلف از اين را برايش مجازات تعيين کردند، جريمه تعريف کردند، خب اين شد فرهنگ خب يک کمربند بستن را بالاخره در جامعه توانستيم صورت عمل بهش بدهيم، بگوييد رعايت کرديد مورد تحسين هستيد، رعايت نکرديد جريمه میشويد دوربين مدار بسته کنترل میکند، آقا کسی که از ارزشهای اسلامی بديهی را ما اين کار را در حقش نتوانستيم در عالم معنی و معنويت اجرا کنيم که برادر عزيز تو اين خطای که داري میکنی آسيب اوليهاش به خود شما میرسد، ضرر و زيان اين کار ناپسند هم خودت را گرفتار میکند هم خانواده و جامعه را، کسانی که معتقد اند جزاء و پاداشی در کار است و کسانی که معتقد اند انسان در برابر کار خودش مسئول است يعنی بايد ريز و درش کارهای خودش را جواب بگويد ذرة المثقالها را به ما نشان خواهد داد اين باور و اين نگاه سبب میشود که انسان مسئولانه و متعهدانه عمل کند، هرچه ضريب اين آگاهی برود بالاتر سلامت کار بيشتر میشود، اينهای که باورشان هست که قيامت بايد پاسخگو باشد من در جايي عرض کردم يک وقتی کسی پشت سر سلمان فارسی غيبت کرد گفت محاسن سلمان، آدم معاندی بود، مثل دم سگ است، حالا به ما که میگفتند چه میگفتيم، صورت جلسه میکرديم شکايت میکرديم دادگاه محاسن آباء و اجدادت دم سگ است، سگ خودت هستی، يکی میگفتند دهتا جواب میگفتيم امام صادق به
بصری فرمود اگر کسی به تو گفت اگر يکی بگويي دهتا میشنوي، تو بگو دهتا بگوي يکی نمیشنوی، اين اخلاق اسلامی است، بدی را که نبايد با بدی پاسخ داد من بد کردم و تو بايد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست؟ گفت محاسن مثل دم سگ است، کسی اين خبر را آورد به سلمان رساند، آقا فلانی پشت سر شما همچون حرفی زد ببينيد انسانی که معتقد هست «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[13]سلمان گفت برويد به اين آقا بگوييد همه ما روز قيامت عقبهای و گردنهای را به نام پل صراط عبور میکنيم، اگر منی سلمان با اين محاسن نتوانستم از صراط عبور کنم حرف آن درست است، بالاتر از آن هم هست، چون خدا سگ را در آتش نمیسوزاند ولی محاسن گنهکاران را در آتش میسوزاند، اما اگر من با اين محاسن از صراط عبور کردم آن طرف صراط آن وقت بهش ثابت میکنم که محاسن من دم سگ نيست، ببينيد اين اعتقاد به جزاء و پاداش، انسان وقتی اين اعتقاد را پيدا کرد خود را در برابر خدا مسئول دانيست باورش شد که هر سخنی از دهان او در میآيد ثبت میشود به راحتی هر حرفی را نمیزند به راحتی هر کاری را نمیکند، میگويد اگر از پل بگذرد سلمان است، گفت همان پل صراط و آن عقبه خطرناک و معروف عالم آخرت، اين باور سبب میشود که انسانها تلاش میکند انسانها کوشيش میکند، میگويند آقا فرصتت دارد تمام میشود من يک مثال تقريب به ذهنی عرض کنم، شما يک کارگری قراردادی را به کار بگيريد، بگوييد اين فاصله زمانی، شما يا اينکه زمان را بهش نمیگوييد میگوييد آقا اين کارهای که ما میگوييم اين مصالح را به عقب هر دانه مصالحی که میبری اين مقدار ما به تو حق میدهيم و اين مقدار به تو حقوق میدهيم اين وقتی فهميد در قبال اينها دارد پاداش میگيرد وقت غذايش را هم میزند وقتی استراحتش را هم میزند میگويد حالا امروز استراحت نکنيم کار کنيم بگوييد کار کنتراتی وقتی نظارت روش باشد، سرعت کار میرود بالا درست هم اين است اين میگويد من کنترات هستم او میگويد از خودش غذا خوردنش استراحت کردنش میزند در اين فاصله زمانی محدود تا میتواند بهره برداری میکند، اميرالمؤمنين فرمود بندگان خدا: «عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْمَلُوا»[14] الآن کار کنيد که بدنهايتان سالم است، زبانهايتان گوياست، اختيار در اموراتتان داريد، فردای که رفتيد ديگر دستتان از کار کوتاه است.
مطلب ديگری که در اين آيه شريفه حائز اهميت است قرآن میفرمايد: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»[15]يقيناً سعی شما را پاداش میدهد، يعنی خيلی هم عجله نکنيد، سوف يعنی در يک آينده زماندار مبهم، آن پاداش ناقابل قيامت که نمیشود، بلی در دنيا هم هم تجليل میکند در دنيا هم پاداش کارهای انسانها را میدهيم، در حقيقت پاداشها، يکی از فلسفههای مهم قدرت همين است برای رسيدن به نتيجه عمل، خدا در سوره واقعه میفرمايد: «عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ»[16] ما شما را میبريم که نسل ديگری بيارم و میبريم که دوباره انشائتان بکنيم میآوريم شما را ولی خودتان نمیدانيد که چه جور کيفيتی میآوريم، چون آمدن قيامت شما در گرو زندگی دنيايي شماست، مرحوم ملامحسن فيض حديثی از رسولالله نقل میکند که مسلمانها قيامت به اشکال مختلفه میآيند بعضیها مثل مورچه میآيند بعضیها با دست و پای بريده میکشند شان در محشر، بعضیها زبانهاشان را میچرند که از گزش اين زبان عفونتی است ساری میشود روی سينه و لباس که تمام اهل محشر اذيت میشود، «يتأذی اهل المحشر»، اين طور نيست که ما به قيافهای امروز فردا بياييم تا چه کند همت پادار تو، امروز چه کارهای فردا آن کارهای، بعضیها با يک سيمايي بهتر قيافه نورانیتر بعضیها با صورتهای کره و وضعيتهای ناپسند، بعضیها به شکل خوک، بعضیها به شکل ميمون اينها رويت داريم ازشان لذا قرآن میفرمايد: «وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ»[17]انشاء میشويد و دوباره میآييد اما خودتان نمیدانيد چگونه؟ ببينيد چه کار کرديد در دنيا آخرت به مان کيفيت حاضر میشوند بعضیها نورانيت اينها محشر را روشن میکند، بعضیها ظلمت اينها محشر را، يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم.
دنيا ظرفيت جزاء را میخواهم بگويم اينکه خدا میفرمايد: «سَوْفَ يُرى»[18]«ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[19] اين جزاء اوفی را بايد در آخرت بدهيم، چون دنيا يک زندگی گذرای موقت شما هرچه هم بهتان بدهم بايد بگذاريد و برويد اين حيف میشود ديگر، داريي به دست آوردن، پاداشها و تلاشها يک بخشی از ثوابها را خدا در دنيا میدهد، عمده پاداشها را خدا میگذارد در آخرت چون آخرت يک سرای ابدی است شروع بیپايان است زندگی جاويد است، دنيا يک زندگی گذرايي صد ساله است که به انتها میرسد و به پايان میرسد لذا برای اينکه حق مطلب اداء بشود خدا میفرمايد: «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[20] و قطعاً تلاش انسانها با پاداشهاي بهتري مواجه است حداقلش اين است كه خدا ميفرمايد انجام بدهيد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[21] سعي كرديد تلاش كرديد كوشيش كرديد براي خدا كار كرديد حداقل ما ده برابر برايتان ميهيم اين حداقل كار است در روايت داريم كه بعضي از كارها هفتاد برابر، بعضيها هفتصد برابر، بعضيها هفتاد هزار برابر بعضيها يك صدهزار برابر، بعض از كارها يك مليون برابر، عاليترين كار در پاداش خدمت به امام معصوم است امروز كاري پر ثوابتر از خدمت به امام زمان نداريم، يك مليون برابر، خب اين يك مليون برابر كه دنيا ظرفيت اين كار را ندارد شما يك مليون برابر آن كاري كه كردي، به شما تحويل بدهند، بايد بگذاري بروي، اين، آن آخرت به شما ميدهند: «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[22]آن پاداش اوفي را آخرت خدا ميفرمايد به شما ميدهيم كه هميشه پاي اين سفره قرار گرفتيد و نشستيد.
و يك نكته ديگر محضر عزيزان عرض كنم از اين سه آيهاي كه تلاوت شد استفاده ميشود كه اصلاً قيامت مراحلي دارد خدا ميفرمايد: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»[23] سعي خودتان را خواهيد ديد مرحله شهود، آثار كارهايتان را نشان ميدهيم، با آوردن شما برزخ قيامت، ميبينيد و نشان ميدهيم زحماتي كه كشيديد اما به دنباله آن قرآن ميفرمايد: «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[24] ما جزاء اوفي را هم ميدهيم اين ميشود مرحله عمل، يك مرحله شهود داريم كارها را نشان ميدهند يك مرحله جزاء عمل داريم كه جزاء عمل ديگر مينشيني پاي سفره زحماتي كه شما كشيديد و تلاشي كه كرديد.
و نكته پاياني اينكه در نظام خلقت هيچ عملي محو نميگردد ذرة مثقال اين آيه: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»[25]«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[26] در روايت داريم امام معصوم ميفرمايد ترسناكترين آيه اين است، يعني اگر كسي بخواهد بياد سر خط، آيه نياردش كه وامصيبتاه خدا ميفرمايد ذرة مثقال، از كار نيك و از كار بد را ما به شما نشان خواهيم داد آثارش را خواهيد ديد يعني در نظام خلقت و در محضر پروردگار هيچ عملي محو نخواهد شد و ناديده گرفته نخواهد شد: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»[27] اين بيانگر همين است كه ما همه كارهاي شما را پاسخ خواهيد داد پاداش خواهيم داديد رواياتي اينجا وارد است كه وقت به اتمام رسيد من فقط يك خاطره گذرا از آيتالله مشكيني نقل كنم، بنده خودم اين را از ايشان شنيدم در بحث همين سعي و تلاش و پاداش الهي ايشان ميفرمودند در دوران طلبگي در قم شايد داستان مربوط هفتاد، هشتاد سال قبل فرمودند يك وقتي من روزي بود كه پنج ريال كل موجوديام بود، از حوزه درس آمدم بيرون با اين پنچ ريال ميخواستم بروم براي خانواده آذوقهاي تهيه كنم ظهر ببريم منزل، حالا گفته بودند چيزهاي بياريد، ايشان فرمودند از كلاس درس استاد كه آمدم بيرون داشتم خارج ميشدم يكي از همدرسيهاي ما به ما رسيد گفت آقاي مشكيني پنج ريال داري بده قرض، گفتم خودم بودم و پنج ريال يك لحظه يك جدالي در وجود من بين عقلم و نفسم در گرفت عقل غلبه پيدا كرد، عقل گفت خدا ميفرمايد: ««مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[28] اول گفتم چراغي كه به خانم رواست مسجد حرام است، از كسي داري بگير، شما در حق خرج زندگي خودت ميماني اصلاً، گفتم توكل به خدا كردم پنج ريال را در آوردم دادم به آن آقا، علتي كه بعضيها از كارهاي خيرشان نتيجه نميگيرند خرابش ميكنند كار ميكنند منت ميگذارند كار ميكند اذيت ميكند، يا بگير ما داريم ديگر،
25: 31
اين بنده خدا ميخواسته برود قسط بدهند حالا تو برو قسطت را بده تا ما ببينيم چه خاكي به سرمان چه گلي به سرمان، خراب ميشود: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[29]
40: 31
اگر ميكنيد منت نگذاريد اذيت نكنيد آيتالله مشكيني فرمودند من دادم رفتم از حوزه درس آمدم بيرون خارج از حوزه درس كه شدم يكي از علماي آن وقت رسيد به من گفت آقاي مشكيني حالتان چطور است؟ گفتم الحمدلله، ايشان يك پاكتي داد به
0: 32
گفتم من پاكت را باز كردم ديدم پنج تومان پول در پاكت است گفت پنج ريال دادم، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[30] گفتم الحمدلله، ما پاكت را گذاشتيم در جيب، گفت يك مقدار كه رفتيم جلوتر يكي از همكلاسيها، همدرسيها ديگر ما وايستاده گفت آقاي مشكيني من ديشب خانم زايمان كرده هيچ پولي ندارم يك پنج تومن داري بدهيد قرض، خدا رحمت كند سعدي را:
اگر لذت ترك لذت بداني، ديگر لذت نفس لذت نداني
اگر لذت پول خرج كردن براي خدا را كسي چشيد لذت تكاثر اموال لذت نيست، لذت شب زنده داري را اگر كسي چشيد خوابيدن ديگر برايش لذت نيست روزداري را اگر كسي لذتش را چشيد، غذا خوردن و پرخوري برايش لذت نيست،
هزاران در از خلق برخورد ببندي، هزاران در از خلق بر خود ببندي، گرت باز باشد در آسماني
گفتم من ديدم كار خدا در جريان حركت اولم سعي اولم، پاكت را در آوردم بدون هيچ ترديدي دادم به اين آقا پنج تومن را دادم، گفتم خدايا رازق شما هستي،
يكي از تجار مشكين شهر، گفت آقاي مشكيني من چند روز در قم دارم دنبال شم ميگردم شما را پيدا كنم، با همان
گفت ايشان دست كرد يك پاكتي در آورد گفت ميخواستم تحويل به شما بگير و خدا حافظ، گفت سر پاكت را باز كردم ديدم پنجا تومن در پاكت است، خدايا شكر معاملهاي به اين نقدي حلالي و با اين محدوديت چند
ايشان گفتند من پنجا تومن كه گيرم آمد حالا بقيهاش را هم بگويم بهتر باشد، گفتم پنجا تومن كه گيرم آمد گفتم خدايا يك كسي هم برسان كه اين پنجا تومن را قرض بگيرد، ولي گفتند كسي ديگر نرسيد، معاملهاي از اين بهتر، پنج ريال پنج تومن، تهش شده پنجا تومن، اين وعده خداست، اين را من يكجايي نقل كردم، يكي گفت آقا چرا ما كه ميدهيم نميشود، من بروم بدهم آقاي حدائق تضمين ميكني بدهند؟ گفتم تومني گيرت نميآيد، خب چه است؟ گفتم تو ميخواهي خدا را بيازمايي آيتالله مشكيني دارد عمل به وظيفه ميكند با ايمان دارد ميدهد تو ترديد داري در كار خدا، تو همين الآنش بگويي بدهيد ميدهد، خب ندهيد ديگر، پروردگاراً توفيق سعي و تلاش و كوشيش در اين فرصتهاي باقيمانده زندگيمان
يك لحظهاي ذات مقدس شماست به همه مرحمت بفرما؛
والدين و ذوي الحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرتت قرار بده.
[1] نجم 39.
[2] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.
[3] مدثر 38.
[4] نجم 39.
[5] نجم 39.
[6] نجم 40.
[7] نجم 41.
[8] نجم 39.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص196.
[10] نجم 39.
[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج70 ص134.
[12] نجم 39.
[13] نجم 39.
[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج70 ص134.
[15] نجم 40.
[16] واقعه 61.
[17] واقعه 61.
[18] نجم 40.
[19] نجم 41.
[20] نجم 41.
[21] انعام 160.
[22] نجم 41.
[23] نجم 40.
[24] نجم 41.
[25] زلزله 7.
[26] زلزله 8.
[27] نجم 40.
[28] انعام 160.
[29] بقره 264.
[30] انعام 160.