استاد حدائق روز سه شنبه23 فروردین ماه 1401 مصادف با دهمین روز از ماه مبارک رمضان در حسینه پیامبراعظم(ص) سپاه فجر استان فارس به بیان مبحث «جهاد تبیین از نگاه قرآن» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در تفاسیر و در روایات معانی برای عصر ذکر شده من سریع عرض کنم.

اول، به معنای عصر ظهور اسلام است. در روایت داریم «وَ العَصرِ»[1] یعنی سوگند به زمانی که اسلام تجلی کرد در آن جاهلیتِ خطرناک زمان پیغمبر. یکی از بزرگان علم اخلاق می‌گفت ما دو نوع مدیر داریم و در بین انبیا هم ما دو نوع پیامبر داشتیم، سالک مجذوب، مجذوب سالک. سالک مجذوب آن موردی است که شما مهمان دعوت می‌کنید و آدرس می‌دهید و وقتی مهمان رسید درِ منزل در را برای او باز می‌کنید. این را می‌گویند سالکِ مجذوب، باید بیاید و آمد در بروی او باز است. الان ما در این مجلس عمدتا سالک مجذوب هستیم، افراد را دعوت کردند و محیط آماده است.

اما در برابر سالکِ مجذوب بعضی‌ها هستند مجذوبِ سالک هستند، یعنی صاحب مجلس می‌فرستد دنبال او، از همان منزل سوارش می‌کنند، از همان آغاز مهمان است و می‌آید و می‌رسد به مقصد. این را می‌گویند مجذوبِ سالک، یعنی اول جذب شده و بعدا راه رفته است و طی طریق کرده است.

نوع انبیای الهی سالکِ مجذوب بودند، این‌ها باید می‌آمدند تا بعد به مقام جذب می‌رسیدند. پیامبر در بین انبیا مجذوب سالک است. من دو آیه قرآن را بخوانم، یکی نسبت به حضرت موسی و یکی نسبت به پیامبر. نسبت به حضرت موسی خدا می‌فرماید «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»[2] ‌به موسی گفتیم 30 شب بیا طور، اول سالک باش، 10 شبِ دیگر هم اضافه کردی شد 40 شب، آنگاه پیام‌ها را بر موسی نازل کردیم، این را می‌گویند سالکِ مجذوب. اما پیامبر را ببینید چگونه توصیف می‌کند! «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»[3] ‌منزه است خدایی که آن خدا حرکت داد بنده‌اش را. «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»[4] ‌... تا پایان آیه. پیامبر شخصیت است که برخلاف سایر انبیا جایی کار را شروع می‌کند که زمینه کار نیست، این برای همه ما درس است. حالا من یک وقتی کوتاهی می‌کنم در انجام وظائفم آقا چرا کار نمی‌کنی؟ می‌گویند پول نیست، نیرو نیست همکاری نیست همفکری نیست، دستم خالی است. پیغمبر فرمود با هیچ همه چیز تربیت کند. این پیغمبر شخصیتی است که خدا فرمود اسوه است «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[5].

یک مورخ فرانسوی در یک تحلیلی نسبت به انبیا، یک نظر منصفانه داده بود. با اینکه این آقا فرانسوی و مسیحی است ولی منصف است؛ می‌گوید اگر برای پیامبر هیچ معجزه‌ای قائل نشویم فقط همین که پیغمبر متولد مکه بود از مکه هم کار را شروع کرد کار را آغاز کرد، این هم یک درس است، من بارها این را عرض کردم، اصلا انتخاب خدا نسبت به انبیا از مرکز خودشان است. پیامبر متولد مکه است و از مکه کار را شروع می‌کند. ابراهیم متولد بابل است و از بابل کار را شروع می‌کند، موسی متولد مصر است از مصر شروع می‌کند، عیسی متولد فلسطین است از فلسطین کار را شروع می‌کند. این برنامه الهی است، شما تاریخ انبیا را مطالعه کنید. خوب این‌ها آشنایی داشتند با جو اجتماعی بلاد خود، فضای جغرافیایی و اخلاقی و سیاسی جامعه. بله شرایط گاهی مساعد نبود مهاجرت می‌کردند هجرت می‌کردند، مثل پیامبر. آن مورخ فرانسوی می‌گوید اگر برای پیغمبر اسلام هیچ معجزه‌ای قائل نشویم جز اینکه در مکه کار را شروع کرد، مکه‌ای که بستر کار فراهم نبود، مکه‌ای که هیچ نبود، بت‌پرستی غوغا می‌کرد. همین کعبه‌ای که الان مسلمان‌ها می‌روند دورش طواف می‌کنند، به تعداد روزهای سال داخل کعبه بت نصب شده بود، بتکده کرده بودند کعبه را، خانه‌ای که بنای اولیه‌اش را آدم نهاد، حضرت آدم و ابراهیم ساخت و ساز آن را به امر خدا پیش گرفت و انبیا به دور او طواف می‌کردند، هفتاد پیغمبر خدا در حِجر اسماعیل آرمیده، شده بود بتکده، پیغمبر کار را اینجوری تحویل گرفت. شرایط اصلا مهیا نبود، جاهلیت رفتاری و اعتقادی بیداد می‌کرد، فقر اقتصادی کولاک می‌کرد. آیت الله سبحانی می‌نویسد یکی از جنگ‌هایی که در عصر جاهلیت شکل گرفت بخاطر یک ملخ بود. یک عرب گرسنه‌ای دنبال یک ملخی می‌دوید که این ملخ را شکار کند و بخورد. این ملخ در مسیر حرکت و پروازش چسبید به چادر یک عرب دیگر، آن عرب از خیمه آمد بیرون گفت چکار می‌خواهی بکنی؟ گفت این ملخ را می‌خواهم بگیرم و بخورم، شمشیرش را کشید گفت دست به این ملخ زدی جانت را می‌گیرم. این هم اعتنا نکرد و ملخ را گرفت، او هم زد این را کشت. طائفه مقتول آمدند قاتل را کشتند، طائفه قاتل که مقتول دوم بود، آمدند به جنگ طائفه اول، اصلا یک جنگ دامنه‌داری در عربستان و حجاز شکل گرفت بخاطر یک ملخ. پیغمبر چه کرد! ما راحت امروز پای سفره‌ی اسلام نشستیم. بنده یک جایی می‌روم دو تا لاتاإلات می‌گویند جا می‌زنم! آقا چرا تبلیغ نمی‌روی؟ آقا مسخره‌ام کردند! چه کسی در نظام خلقت به اندازه پیغمبر مسخره شد؟ به او ساحر گفتند مجنون گفتند اموالش را به یغما بردند، سه سال در شِعب ابیطالب سخت‌ترین تحریم اقتصادی بر او روا داشته شد که ثمره آن سه سال شد ارتحال حضرت خدیجه، حضرت خدیجه در آن شِعب بیمار شد، ثمره آن سه سال شد ارتحال حضرت ابوطالب دو پشتوانه‌ی بزرگ اسلام که این دو در پایان این محاصره شدید به لقای الهی پیوستند. حالا عزیزانی که حج مشرف شدید دیدید وجه کعبه شِعب ابیطالب بود، یعنی آنجایی که درِ کعبه است، روبروی درِ کعبه تا دامنه‌ی کوه که مولِد پیغمبر آنجاست، خانه‌ی حضرت خدیجه آنجاست، انشاءالله اگر مکه همدیگر را دیدیم بگویید آقای حدائق جای خانه‌ی حضرت خدیجه را نشان بده که مولد حضرت زهراست، انتهای کوه مروه، تمام این منطقه، یعنی از مبدأ صفا تا انتهای کوه مروه، اینجا شعب ابیطالب بود و خاندان ابوطالب آنجا زندگی می‌کردند. تمام فرزندزادگان آل‌ هاشم آنجا مستقر بودند. سه سال آنها را در محاصره‌ی اقتصادی گذشتند، نه کسی با آنها دادوستد داشت نه کسی با آنها رفت و آمد داشت، الان ما در تحریم هستیم، تحریمی که پیغمبر کشید چه تحریمی بود! اصلا ارتباط نبود. طرف می‌گوید در مسجدالحرام کنار کعبه بودم صدای گریه و ناله‌ی بچه‌های در شعب به گوش می‌رسید. آقا امیرالمومنین می‌فرماید نیمه‌های شب مخفیانه از شعب می‌آمدیم بیرون سراغ دوستان پدرم می‌آمدیم مخفیانه مقداری آذوقه می‌گرفتیم تا شکم این زن و بچه‌های گرسنه را سیر کنیم. از شدت گرسنگی سنگ به شکم می‌بستند، پول بود و معامله نبود، آبرو بود، این بی‌آبروهای عالم تحریم کرده بودند. «وَ العَصرِ»[6] سوگند به آن زمانی که اسلام درخشید پیغمبر با همه‌ی آن سختی‌ها اسلام را پیش برد، پیغمبر آموخت با اتکای به خدا، با توسل به ذات اقدس ربوبی، با دست خالی همه کار می‌شود کرد. شدنی است. یک معنای «وَ العَصرِ»[7] عصر درخشش اسلام است.

یک معنای دیگر خود ساعت عصر است که ساعت مقدسی است، در روایت داریم دعایی که یک اثر خاصی در اجابت برایش قائل شده، زمان عصر است. ساعت عصر وقت دعا کردن است‌ در اوقات شبانه‌روزی و از ساعت‌های توصیه شده است.

نکته دیگر از «وَ العَصرِ»[8] این است که در کل تاریخ بشریت زمان مقدس است‌. ما مهمترین سرمایه‌مان عمرمان است. اینقدری که مردم در این ضررها و شکست‌های مادی نگرانند در گذر عمر به بطالت گذشته‌شان نگران نیستند. گاهی اوقات غفلت وجود آنها را گرفته است. یک آقایی آمد از بازاری‌های شیراز، گفت آقا من پنج سال است آمدم در بازار و به اندازه‌ی تجار 50 ساله ثروت جمع کرده‌ام. گفتم الحمدلله انشاءالله از حلال بدست آوردی، احتکار هم نکردی، اجحاف هم نکردی، خدا هم لطف کرده «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»[9] ما نگاه مثبت داریم. گفتم آقا یک چیزی بگویم فکر نکنی ارزان بدست آوردی فکر نکنی زرنگ هستی. عزیزان این موقعیت‌هایتان را به چه قیمتی بدست آوردید؟ ببینید چی دادید و چی گرفتید؟ این موقعیت امروزتان خانه‌تان زندگیتان بچه‌هایتان مقامتان ثروتتان. گفتم آقا این ثروت را در چند سال بدست آوردی؟ گفت در 5 سال. گفتم تمام این‌هایی که در 5 سال بدست آوردی، اگر الان شما بگویی حاضرم همه را بدهم یک سالش را به من برگردانند، یک ماهش را یک هفته یک روز یک ساعت از این زمان گذشته را بهت برگردانند، دیگر برنمی‌گردد. گفتم عمر دادی به این رسیدی، مفت بدست نیاوردی، در قبال این موقعیت و این جایگاه ثروتی که تو پیدا کردی 5 سال عمرت رفته که خدا به آن عمر دارد قسم یاد می‌کند. امروز چکاره‌ای؟ به چه قیمتی؟ به قیمت عمر، این نعمت عمر را بعضی‌ها غافلند. «وَ العَصرِ»[10] سوگند به لحظه لحظه‌ی عمرتان که دیگر جبران‌ناپذیر است و دیگر قابل برگشت نیست. این هم یک معنای دیگر از مورد قسم الهی قرار گرفتن زمان. و یک نکته دیگر نسبت به عصر، داریم که «عصرُ خروج القائم» عصر ظهور صاحب الزمان، آن زمان هم خدا سوگند یاد می‌کند. سوگند به آن زمانی که ظلم نفاق کینه عداوت و تبعیض رخت برمی‌بندد و انصاف مروت ایمان و عمل صالح در جامعه نقش پیدا می‌کند. این مواردی است که ما در روایات نسبت به تبیین عصر داریم.

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»[11] ‌سوگند به زمان که بشر در حال خسران است! عزیزان به نسبت یک ساعت قبل، یک ساعت از عمرتان رفت، تمام شد، امروز چندم رمضان است، دهم؟ ده روز از رمضانتان تمام شد، «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»[12] چند سالتان است؟ به همان نسبتی که عمر ماست تمام شد، زیان کردیم، سرمایه رفت. امیرالمومنین می‌فرماید نفس کشیدن انسان زنده دلیل بر مردن است. زنده‌ایم، همین دلیل است که می‌رویم، همین دلیل است که می‌میرم. «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»[13] ‌به نسبت عمرمان زیان کردیم، یعنی سرمایه از دست رفت. 50 سال رفت، 40 سال رفت، آن نوجوان 10 ساله 10 سال زیان کرده، 10 سال از سرمایه‌اش رفت. «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»[14] ‌حالا جلوی این خسران‌زدگی اگر بخواهیم گرفته شود چه باید بکنیم؟ بگونه‌ای عمل کنیم که وقتی می‌خواهیم برویم از این گذر عمر پشیمان و شرمنده نباشیم. بگوییم عمر تمام شد امام ما خوب کار کردیم و پشیمان نیستیم. بعضی‌ها را دیدید موقع رفتن به آنها خطاب می‌شود «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً»[15] ‌این‌ها زیان نکردند، این‌ها با دست پر رفتند، شهدا با دست پر رفتند، عرفا علما اوتاد زهاد مومنین، این‌ها وقت رفتن خسران‌زده نرفتند، پنجاه سال شصت سال صد سال زندگی کرده «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا»[16] ‌بهره‌برداری کرده است. در یک عمر گذرای دنیایی برای یک عمر جاوید ابدی سرمایه اندوختند. این‌ها زیانکار نیستند. زیانکار آن است که وقتی می‌رود با نماز قضا می‌رود با روزه قضا می‌رود با حق‌الناس می‌رود با دست خالی می‌رود. می‌شود مصداق این شعر شاعر:

افسوس بر آنچه برده‌ام باختی‌است، بشناخته‌ها تمام نشناختنی است

برداشته‌ام هر آنچه بگذاشتنی است، بگذاشته‌ام هر آنچه برداشتنی است

یک چیزهایی جمع کرده‌ایم که باید بگذاریم، یک چیزهایی گذاشته‌ایم که باید جمع می‌کردیم. یک کارهایی که باید انجام می‌پذیرفت فراموش شد، یک کارهایی که باید رها می‌شد عمل شد، این خسران است. قرآن می‌فرماید راهِ برون رفت از خسران چهار چیز است. این دستور چهار ماده‌ای قرآن برای سعادت و سلامت بشر است که اسوه‌ی تمام عیار عمل به این مواد چهارگانه علی‌بن ابیطالب است. جلوه‌ی کامل این ویژگی‌ها «إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا»[17] می‌خواهید جلوی خسران‌زدگی را بگیرید ایمانتان را تقویت کنید. آدم‌های مومن زیان نکردند، آدم‌های مومن از این گذر مقطعی دنیا بهره‌برداری وسیعِ اخروی کردند، مومن خسران‌زده نیست، او با خدا تجارت و معامله کرده است. او اگر انفاق کرده اگر وقت گذاشته اگر جهاد کرده اگر سخن گفته و حرفش را هم نپذیرفته‌اند، او زیانکار نیست او پیروز ماجراست. «إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا»[18] اینکه بعضی‌ها می‌پرسند ایمان داشته باشیم به کجا می‌رسیم؟ می‌گوییم جلوی خسران‌زدگی‌ زندگی‌ات را می‌گیرد. در پیشگاه خدا سربلند هستید. پشیمان نیستید، دیدید بعضی‌ها آرزوی برگشت به گذشته را دارند، چون خوب جلو نیامدند. بالاخره در نظام دنیایی اینجوری است، این‌هایی که می‌گویند ای کاش می‌شد من سی سال قبل دوباره کارم را در همین دنیا از سر می‌گرفتم. بازگشت به دنیا بخاطر اینکه کار خوب نکرده است. بارها دیدم افرادی که می‌گوید آقا من اگر می‌رفتم سی سال قبل رشته تحصیلی‌ام را این قرار می‌دادم کارم را آن قرار می‌دادم. ولی مومنین راستین در این مسیر زندگی‌شان یک آرامشی دارند یک اطمینان قلبی دارند، دیگر آرزو نمی‌کنند که برگردند به بیست سال قبل سی سال قبل، می‌گویند وظائفم را خوب انجام دادم کوتاهی نکردم، «إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[19] ‌آنهایی که ایمان آوردند اول اعتقاد قوی، بعد هم عمل صالح، «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[20] این‌ها را من در این دستور چهار ماده‌ای یک توضیحاتی را جلسه آینده تقدیم کنم.

اما پاس احترام امروز را هم رعایت کنیم. حضرت خدیجه سلام الله علیها جلوه و اسوه‌ای است از «إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[21] ام‌المومنین است. در روایات متعددی به عنوان برجسته‌ترین زنان نظام خلقت، پیغمبر چهار زن را نام می‌برد. آسیه همسر فرعون، مریم مادر حضرت عیسی، حضرت خدیجه و حضرت فاطمة الزهرا، بعنوان سیدة نساءالعالمین. من عرضم این است، این‌ها چکار کرده بودند؟ پارتی بازی است؟ کار کردند، راه رفتند به مقصد رسیدند. من نسبت به حضرت خدیجه می‌گویم، حالا حضرت آسیه و مریم بمانند، تهمت‌هایی که این‌ها شنیدند جوسازی‌هایی که شد، پایداری در اصل دین، حضرت خدیجه یک بانویی است از سادات قریش در جد پنجم با پیغمبر مشترک است. از بانوان سیده‌ی قریشی است، بانویی میلیاردر در زمان خودش است. اما شخصیتی که در انجیل داریم، خدا توصیف به مبارکه کرده او را. در انجیل در توصیف حضرت مریم مادر حضرت عیسی، خطاب شده که مریم با همسر پیامبر آخرالزمان که مبارک است در بهشت همنشین است. یک شخصیت برجسته‌ای در عصر جاهلیتی که هم جاهلیت اعتقادی بود هم جاهلیت رفتاری بود هم فقر اقتصادی بود. حضرت خدیجه را خدا لطف کرده بود، یک بانوی میلیاردر بود، کاری که حضرت خدیجه کرده بود را باید ثروتمندان یاد بگیرند. بقول شیرازی‌ها در خانه‌ی خدا الکی نیست که به هر کسی مقام دهند، خدیجه چه کرد که به این مقام رسیده است. دو تا مزد خدا به خدیجه داده که در نظام خلقت بینظیر است. علت هم دارد، هیچ اتفاقی اتفاقی نیست! خدیجه در آن عصر جاهلیت در آن فقر کشنده که برای یک دانه ملخ دو قبیله به جان هم می‌افتادند، کاری که حضرت خدیجه کرده بود، عرض کردم خانه‌ی حضرت خدیجه در انتهای کوه مروه بود. ایشان بر بلندای خانه‌ی خودش خیمه‌ای از پارچه‌ی مخمل سبز برافراشته بود، یک خیمه‌ی سبزی که نماز خانه‌ی حضرت خدیجه بود. هر کسی از هر قسمتی وارد مکه می‌شد خانه‌ی خدیجه پیدا بود، یکی از آن خیمه می‌دیدند، یک از ازدحام و تردد مردم، مردم خانه را می‌فهمیدند. ثروتمند و در دسترس بود. حالا آقا می‌آید و می‌گوید نگویید ما خیِّر هستیم. ما کمکی می‌کنیم ولی صدای آن را در نیاورید که می‌ریزند دورم! اینجوری است؟ می‌خواهی خدا آنطور که با خدیجه عمل کرد با شما عمل کند؟ این پول مال خداست، رزقناهم، خدا می‌فرماید ما رزقتان دادیم، به هر جا رسیدید از ماست، بخشی از آنچه بهتان دادیم خرج کنید، عصر جاهلیت بود، اسلام نبود، هنوز شریعت اسلام گسترش پیدا نکرده بود، خدیجه اینکار را می‌کرد. ما می‌گوییم کارآفرینی و اشتغال‌زایی، این شعار امروز را حضرت خدیجه بیش از 14 قرن قبل عمل می‌کرد. آن زمان عامل به اشتغال‌زایی و کارآفرینی خدیجه بود. حضرت خدیجه بررسی میکرد وضعیت خانواده‌ها را. خانم‌هایی که بی‌سرپرست شده بودند و شوهرانشان مرده بود به آنها کمک می‌کرد. یعنی یک کمیته‌ی امداد فعال در عصر جاهلیت! جوان‌هایی که طالب کار بودند ولی سرمایه نداشتند، این‌ها را صدا می‌زد، دوبار با پیغمبر همین کار را کرد، دو مرتبه رسول الله قبل از ازدوج با خدیجه با سرمایه خدیجه به تجارت رفت، جوان‌هایی را که دنبال کار بودند این‌ها را دعوت می‌کرد، می‌گفت شما اهل کار هستید، چکار بلدید؟ دامداری کشاورزی تجارت؟ سرمایه با من کار با تو. با این ریسک خطرناک خدیجه وارد کار می‌شد. دارد که بعضی‌ها سرمایه می‌گرفتند می‌رفتند دزدها به این‌ها حمله می‌کردند اموال این‌ها از دست می‌رفت دیگر به مکه برنمی‌گشتند. بعضی‌ها از بین نمی‌رفتند بعضی‌ها می‌خوردند اموال را، خدیجه با تمام این مخاطرات مبارزه می‌کرد و خدمت می‌کرد. این کار حضرت خدیجه بود. به جامعه‌ی آن زمان با این نحو خدمت می‌کرد که پیامبر را به حضرت ابوطالب فرمود این پسر برادر جوانت را من حاضرم سرمایه بهش بدهم برای تجارت. از یکی از علمای نصارا یک چیزهایی شنیده بود، آن کشیشی که داشت انجیل می‌خواند کنار پنجره بود و به کوچه مسلط بود، یک وقت نظرش افتاد به پیغمبر که پیغمبر در سن 22 سالگی بود حضرت داشت رد می‌شد. یکدفعه کشیش گفت خانم اجازه می‌دهید من یک لحظه بروم و برگردم. این کشیش رفت و مثلا بعد از ده دقیقه برگشت، خدیجه گفت کجا رفتی؟ کشیش گفت این آقایی که در کوچه داشت رد می‌شد را می‌شناسید؟ گفت بله به او می‌گویند یتیم ابوطالب. گفت یتیم ابوطالب؟ این افتخار اولین و آخرین است، این موعود انجیل است، این کسی است که عیسی بشارت آمدنش را داده، به او می‌گویید یتیم ابوطالب؟! اینجا خدیجه دل به عظمت رسول الله بست، مهر پیغمبر بر دل او قرار گرفت و خوب در تجارت‌هایی که با ثروت خدیجه رفت، مامورهایی را گذاشته بود که کار پیغمبر را رصد می‌کردند. یک معجزه‌هایی از پیغمبر دیده شد که به خدیجه گزارش شد، این‌ها آن عُلقه و ارادت درونی را به پیامبر زیاد کرد. بسنده کنم وقت رو به پایان است. بالاخره کار به امر خواستگاری و ازدواج کشید، بعد هم پیغمبر دامادی است که دستش از نظر مالی خالی است، خدیجه به همسری رسول الله درآمد و در خانه‌ی خود خدیجه وارد شد.

دو پاداش بزرگ خداوند به خدیجه داده که بی‌جهت نیست.

اول، لیاقت همسری پیغمبر، دوم، مادری سادات الی یوم الدین. وگرنه همسر پیغمبر دیگران هم شدند ولی نه با این توفیقی که خدیجه کسب کرد. خدیجه با اموالی که به بهت دادیم دستگیری از بندگان ما کردی، ما بهترین بنده‌ی نظام خلقت را شوهرت می‌کنیم، این مزد عملکرد توست. عظمت این بانو را ببینید، شب زفاف و عروسی وقتی این خانم آمد در هجله، خانه خانه‌ی خدیجه است، یک جعبه‌ی چوبی گذاشت خدمت پیغمبر، به پیغمبر عرض کرد آقا این جعبه تمام کلید‌های انبارهای من است، همه‌ی این‌‌ها متعلق به شماست، و أنا أمتُک من هم کنیز تو هستم. ما برای اسلام خودمان را اینجوری خرج کردیم که خدا برای ما خرج نکرد! آقا خدا چرا نمی‌دهد؟ خوب پول می‌دهی منت می‌دهی، یک چیزی هم که می‌دهی خرابش می‌کنی. خدیجه اینجوری خدمت کرد، تمام دارایی‌اش را گذاشت خدمت رسول الله، هنوز پیغمبر پیغمبر نشده است، 15 سال بعد پیامبر شد. پیامبر از این ثروت‌های خدیجه در رفع مشکلات اقتصادی مردم کمک کرد، بداد بردگان رسید، اصلاح فکری جامعه، این ثروت خیلی کمک کرد، زمانی که پیغمبر اسلام را آشکار کرد در مکه و مدینه، بعضی‌ از مسلمان‌ها برده بودند، رسول الله با پول خدیجه آنها را می‌خرید و آزاد می‌کرد، یکی از آنها بلال بود، از قید بندگی این‌ها را آزاد می‌کرد. این مزد اول.

مزد دوم، حضرت خدیجه در زمانی که به همسری پیغمبر درآمد تمام قامت در کنار پیغمبر ایستاد، یعنی با آبرو آمد در صحنه، با ثروتش آمد، از بین عزیزان نمی‌دانم کسی غار حرا رفته یا نه، مسیر نفس‌گیری دارد غار حرا. یک 13 رجبی بود بر بلندای غار حرا بودیم، عده‌ای جوان همراه ما بودند رسیدیم به غار حرا همه به نفس زدن افتادند. گفتم این راه نفس‌گیری که همه‌تان نفس‌زنان آمدید بالا، پیامبر در آن دوران شروع اسلام و قبل از اسلام که فضای جامعه پیغمبر را رنج می‌داد، رسول الله می‌رفتند در بلندای غار حرا که کعبه مقابل دید پیغمبر بود، خدیجه سلام الله علیها این بانوی ثروتمند عرب گاهی اوقات روزی یکبار روزی دوبار، خودش آذوقه برمی‌داشت از این مسیر سخت و دشوار که الان پله درست کردند، آن موقع پله نداشت و شیب داشت، می‌رفت برای پیغمبر آذوقه می‌برد. خدیجه اینگونه با پیغمبر بود. ما یک گوهر داریم در نظام خلقت بنام فاطمه، لیاقت و افتخار مادری‌اش را می‌دهیم به تو، همه چیزت را برای ما خرج کردی؟ ما هم این گوهر یکدانه را می‌دهیم به تو. لذا حضرت زهرا آخرین فرزند خدیجه بود. زهرای مرضیه زمانی گیر خدیجه بود که دیگر دست خدیجه از نظر مالی خالی شده بود. دیگر تمام این ثروت برای خدمت به خلق خدا در راه خدا هزینه شده بود. آن نوکیسه‌هایی که پای سفره‌ی خدیجه به ثروت رسیده بودند، وقتی حضرت خدیجه فرستاد دنبال خانم‌هایشان که بیایید من را در امر زایمان کمک کنید، گفتند زمانی که گفتیم همسر یتیم ابوطالب نشو و شدی، گفتیم اموالت را خرج نکن و کردی، حرف ما را نشنیدی، ما هم امروز در امر زایمان کمکت نمی‌کنیم، نیامدند، چهار بانوی بزرگ از بهشت برای کمک آمدند، خوب این خدیجه با این عظمت، سالی که به لقای الهی پیوست سال عام الحزن شد. در شِعب ابیطالب کنار پیغمبر ماند و یک جهتی که تا این‌ها بودند، یعنی حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب، قریش جرئت جسارت به پیمغمبر را نداشت، چشم می‌زد از این دو نفر. این دو شخصیت بزرگ که به لقای الهی پیوستند توطئه‌ی قتل پیغمبر طراحی شد و آن جریان لیلة المبیت اتفاق افتاد.

عرضم تمام، روز ارتحال این بزرگوار است، زمانی که حضرت خدیجه به لقای الهی پیوست حضرت زهرای مرضیه در سنین طفولیت بود، پیامبر حضرت زهرا را در منزل گذاشتند، در روایت داریم که کنفی حضرت خدیجه را جبرئیل آورد، گفت خدای رب الارباب فرمود با این کفنی او را بپوشانید. و پیامبر یک جامه‌ای داشتند با آن نماز می‌خواندند آن را هم در کفنی خدیجه گذاشتند. آوردند خدیجه را کنار قبر مادرشان آمنه‌ بنت‌وهب در قبرستان جنة المعلات، قبرستان ابوطالب، پیامبر خودشان قبر را آماده کردند، بعد رفتند در قبر خوابیدند، یک سفارشی به قبر کردند که گوهری را می‌خواهم به تو بسپارم، با وجودش مدارا کن، خدیجه را در قبر گذاشتند تلقین دادند و قبر را پوشاندند، پیغمبر وقتی برگشتند منزل حضرت زهرا آمد سراغش بهانه‌ی مادر را گرفت. دارد که یکی از دغدغه‌ها و نگرانی‌های خدیجه حضرت زهرا بود. آمد مقابل رسول الله عرض کرد یا أبتا أین أمی الخدیجه، مادرم حضرت خدیجه کجاست؟ پیغمبر حضرت زهرا را در آغوش گرفتند بوسیدند آرام کردند. جبرئیل نازل شد رسول الله خدا سلام می‌رساند و می‌فرماید به فاطمه بگو خدیجه در کاخی از باغ‌های بهشت در ساختمانی از زبرجد در کنار ماست.

من یک جمله بخوانم، یا رسول الله فاطمه را آرام کردی، این دختر خردسال را بوسیدی، نوازش کردی، آرام کردی، یا رسول الله جای شما در خرابه‌ی شام خالی بود، آنجا هم دختری سراغ پدر گرفت. اینجا دختری سراغ مادر گرفت، آنجا دختری سراغ پدر گرفت، اما چگونه آرام کردند آن دختر را! سر بریده‌ی بابا را برایش آوردند، او هم با دستان کوچکش سر بریده را به سینه چسبانید. صدا زد «یا أبتا من الذی خضبک بدمائک»[22]، بابا چه کسی سرت را با خونت خضاب کرد؟ چه کسی سرت را برید؟ بابا چه کسی ما را یتیم کرد؟ یک وقت دیدند صدای این نازدانه خاموش شد.

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

اللهم عجل لویک الفرج

پروردگارا فرج مولایمان صاحب الزمان را به عظمت این ماه عزیز و عظیم نزدیک بگردان

قلب مبارکش را از گفتار و کردار همه‌ی ما مسرور و خشنود بگردان.

 

[1] سوره عصر آیه1

[2] اعراف آیه142

[3] اسرا آیه1

[4] اسرا آیه1

[5] احزاب آیه21

[6] سوره عصر آیه1

[7] سوره عصر آیه1

[8] سوره عصر آیه1

[9] طلاق آیه3

[10] سوره عصر آیه1

[11] عصر آیه2

[12] عصر آیه2

[13] عصر آیه2

[14] عصر آیه2

[15] فجر آیه27 و28

[16] انعام آیه57

[17] عصر آیه3

[18] عصر آیه3

[19] عصر آیه3

[20] عصر آیه3

[21] عصر آیه3

[22] نفس المهموم ص456

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه