استاد حدائق روز دوشنبه 25 بهمن 1400 مصادف با شب میلاد امام علی(ع) در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان «جلوه های شخصیت امام علی(ع)» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال رسول­­الله(ص): «وَ قَالَ حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[1]

شاه لافتی حيدر که ايزاد روان با اوست، در زمين و از قدرت کار آسمان با اوست

آسمان چه حد دارد نظم لا مکان با اوست، لامکان ندانم چيست، ظاهر و نهان با اوست

ظاهر و نهان را نيز بذلِ جسم و جان با اوست، با اساس رحمانی در لباس انسانی

ای شهی که از دل­ها مرتفع قرف داری، گرچه نزد کوته­بين خيمه در نجف داری

گه به سينه سينا ساز لاتخف داری، گه به عرشه‌ی ممبر کوس من عرف داری

وَه از آن خدایی دُر، کشت را در صدف داری، ای بسا رسل کز توست، غرق بحر حيرانی.

اسعدالله ايامکم جيمعاً؛ ابتداءً تبريک عرض می­کنم ميلاد با سعادت اميرمؤمنان و ايام فرخنده و مبارک و خجسته­ای ماه رجب را خدمت برادران عزيزان و خواهران محترمه و تبريک مضاعف به همه پدرهای که مسئوليت تربيت و پرورش امانت­های الهی به شما واگذار شده سخن در باب شخصيتی که زبان­ها الکن از بيان معارف و محاسن حضرت است من يک حديثی را از فرمايش رسول معظم اسلام در حد حوصله وقتی مجلس تلگرافی عرض کنم اين روايت از رواياتی است که مورد اتفاق علمای شيعه و سنی است رسول معظم برای اميرالمؤمنين عليه­السلام هفت ويژگی را نام می­برد که در عالم اسلام عديل و نظيری برای اميرالمؤمنين تصور نمی­شود کرد صاحب امشب در کلام پيامبر خاتم که عالی­ترين و جامع­ترين تعريف­های که از اميرالمؤمنين صورت گرفته تعريف­های است که پيغمبر فرموده چون رسول­الله هم سمت استادی مربی اميرالمرمنين در جايگاه تربيت نقش پدری داشت و علی عليه­­السلام خود را در برابر پيغمبر عبد می­دانست: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ صلی الله عليه و آله»[2] آقا رسول­الله می­فرمايد يا شما هفت ويژگی داريد که در اين هفت ويژگی کسی در عرض شما و در تراز شما وجود ندارد اول: «أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ»[3] اول مؤمن به خداوند وجود مقدس علی ابن ابیطالب است اول کسی که به رسالت پيامبر ايمان آورد اميرالمؤمنين است مثل فردا که روز ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين سال سي­ام عام الفيل هنوز ده رسالت پيغمبر وقت باقی مانده است رسول­الله در سن سی سالگی است فاطمه بنت اسد که با ابوطالب اينها دختر و پسر عمو بودند و اين­ها جزء تنها خانواده­ای هاشمی بودند که زن و شوهر هردو هاشمی بودند خانم فاطمه بنت اسد از طايفه بنی هاشم پدر ابوطالب فرزند عبدالمطلب از دودمان هاشم هردو از نوادگان حضرت هاشم از نوادگان حضرت ابراهيم اين خانم باردار وارد مسجدالحرام شد ماه آخر حمل بود به دور کعبه مشغول طواف بود درد زاييدن او را در مقابل مستجار گرفت اين را هم عرض کنم خدمت عزيزان حالا مشرف شديد ياد کنيد.

مستجار جايی است که بعضی از بزرگان امام زمان را در مستجار ديدند جای مستجار از نظر موقعيت جغرافيايي دقيقاً مقابل  در کعبه آن ضلع کعبه است ضلع مقابل وجه الکعبه مستجار قرار گرفته که سابق در عصر جاهليت در بوده کعبه دو در داشت يکی دری که الآن هم موجود است و يکی دری که مستجار توصيف می­شد و اميرالمؤمنين می­فرمايد وقتی که رسيديد به مستجار خودتان را بيندازيد روی ديوار و به خدا عرض کنيد پرودگار آنچه از ما گناه و خطا سرزده چه آن­های که مأموران شما ثبت کردند و ما در خاطرمان مانده، چه آن­های که ثبت شده و ما فراموش­مان شده بمنّ و کرمت به ماها ببخش حضرت می­فرمايد از مستجار عبور نمی­کنيد مگر اين­که گناهان­تان مثل برگ درخت می­ريزند دعای هم آنجا دارد اعمالی آنجا دارد فاطمه بنت اسد مقابل مستجار که قرار گرفت خدا را قسم داد به وحدانيتش به نياکان و اجدادش به حضرت ابراهيم به خانه­ای که در حال طواف آن خانه است و به مولودی که در شکم خود داشت گفت پروردگارا درد زاييدن را برای ما آسان کن خب در مسجدالحرام عده­ای نشسته بودند جمعيت­های حاضر بودند عباس عموی حضرت علی با عده­ای نشسته بودند اين­ها شاهد بودند می­­ديدند ديدند کنار در مستجار ديوار کعبه شکاف برداشت اين شکاف را بنده خودم در سال هفتاد و شش که کعبه را داشتند تعبير می­کردند اما شيطنت اين­ وهابی­ها اين شکاف را در بازسازی سال هفتاد و شش ديگر پور کردند يک شکافی بود کنار در مستجار محل در مستجار تا آن ضلع رکنی يمانی تا آن زاويه يمانی که اين در اين شکاف هم سرب کرده بودند مشخص هم بود قرن­ها اين نمايان بود هويدا بود فاطمه بنت اسد از همين موضع وارد کعبه شد عده­ای ديدند که اين خانم ديوار شکاف ور داشت وارد شد دويدند رفتند ديوار بهم آمد کليد آوردند در کعبه را باز کنند در باز نشد هرچه سعی کردند ديدند اين قفل باز نمی­شود فهميدند اين يک امر الهی است سه روز اين خانم در کعبه بود روز چهارم از همان موضع دوباره ديوار شکاف برداشت و به قول شاعر:

از خانه حق با اسد بنت اسد آمد برون، آن کس نبود در جهان مثلش مثل آمد بيرون

فاطمه بنت با آقازاده­ای در آغوش از همان موضع خارج شد خب در مکه بر پيچيده شده بود که دختر اسد همسر ابوطالب وارد کعبه شد هيچ خبری از او نيست سه روز اين خانم درون کعبه است قفل باز نمی­شود وقتی اين خانم از کعبه خارج شد بزرگان بنی‌هاشم به استقبال فاطمه بنت اسد رفتند در بين اين جمعيت پيغمبر بود که جوان سی ساله پيامبر هم نگران حال فاطمه بنت اسد ضمن اين­که فاطمه بنت اسد انصافاً مثل يک مادر نسبت به پيامبر درخشيد و پيامبر احترام مادری داشت برای فاطمه بنت اسد رسول­الله به استقبال آمدند ابوطالب عباس بزرگان آل­هاشم آمدند جلو پيغمبر فرمودند مادر فرزند را بده آقازاده را به آغوش رسول­الله سپردند رسول­­الله نگاهی به چهره­ای علی عليه­السلام انداختند فرمودند به اذن خدا سخن بگو ديدند اين نوزاد سه روزه لب سخن گشود: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول­الله» رسول­الله اعتراف و اقرار به وحدانيت الهی و رسالت پيغمبر تمام اين افرادی که ايستاده بودند تعجب کردند اولاً اين نوزاد سه روزه چگونه سخن می­­گويد و اعتراف به وحدانيت الهی و شهادت به رسالت شخصيتی که هنوز ده سال به رسالت او وقت باقی مانده است: «أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ»[4] ده سال گذشت رسول­خدا در شب مبعث خلعت رسالت بر قامتش افکنده شد از غار حراء پيغمبر می­آمدند پايين ابتدای صبح بود با علی ابن ابی طالب ده ساله رو به رو شدند فرمودند علی من مبعوث به رسالت شدم اقرار به نبوتم کن آقا اميرالمؤمنين ده ساله عرض کرد يا رسول­الله خاطرتان می­آيد ده سال قبل مادرم قنداقه من را در مسجدالحرام به آغوش شما سپرد و من اقرار به وحدانيت الهی و رسالت شما کردم می­خواهيد تکرار کنم مجدداً تکرار می­­کنم شهادتين را حضرت بر زبان جاری کرد سه سال گذشت اميرالمؤمنين سيزده سال پيامبر چهل و سه ساله رسول­­الله مأمور است رسالت را علنی کند چهل نفر از بزرگان قريش و عموها و عموزاده­ها را دعوت کردند شامی به اين­ها دادند بعد از صرف شام پيغمبر ايستادند فرمودند عموها عموزاده­ها قريش من مبعوث به رسالت شدم هر کسی که در اين مجلس مقدم بشود در پذيرش رسالت من وصی من وارث من جانشين من و همه کاره­ای بعد از من است آقا اميرالمؤمنين سيزده ساله بلند شد اعتراف کرد دوباره پيغمبر تکرار کردند اميرالمؤمنين تکرار کرد مرتبه سوم دوباره اميرالمؤمنين شهادتين را بر زبان جاری نمود که پيغمبر آن حديث معروف را فرمودند: «يا علی انت وصی و وارثی» تا پايان حديث در تقدم نسبت به بندگی خدا و پذيرش رسالت الهی در عالم اسلام ما نظير اميرالمؤمنين را کسی نداريم اين در مصادر اهل سنت هم ذکر شده گرچه حالا بعضی­ها آمدند حق را ناديده بگيرند کس ديگری را نام می­برند.

يک اشکالی می­­کنند مرحوم شيخ مفيد اعلی الله مقامه از کتب اهل سنت واژه­هایي را در رواياتی که خود بزرگان اهل سنت ذکر کردند: اولهم اسلاماً، اولهم ايماناً، اول من آمن اول من اسلم اين­ها در رواياتی است که خود اهل سنت نقل کردند يک اشکالی ابن تيميه می­­گيرد که من هم اين­­جا يک پاسخی و اشاره­ای بکنم ابن تيميه می­گويد از علمای اهل سنت است که اگر علی ابن ابی­­طالب اسلام آورده يک آقازاده­ای ده ساله­ای سن تکليف نداشته اين اسلامش به اعتبار اين­که تکليف نداشته پذيرفته نيست، يا آن وجهات پذيرش اسلام مکلفين را ندارد تکليفی نداشته علی ابن ابیطالب بعد هم قياس می­کند که بلی آن­های که اسلام آوردند مکلف بودند نام هم می­برد. لذا علی ابن ابی طالب اسلامش در سنين قبل از تکليفی بوده که ارزش و رجحان اسلام آن­های که مکلف بودند نداشتند.

اين حرف حرف عقب و بيهوده­ای است مگر عيسی در قنداقه پيغمبر نشد ابن تيميه مگر قرآن نمی­فرمايد عيسی در قنداقه فرمود: «آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا»[5] من پيغمبر هستم خدا عيسای در گهواره را پيغمبر کرد اسلام آوردن اميرالمؤمنين در قنداقه در آغوش پيغمبر محل بحث اعتراف و اقرار به نبوت حضرت عيسی در گهواره شما حرف روش نداريد وحال اين­که مقام اميرالمؤمنين کجا و انبياء؟ حالا من خيلی نمی­­خواهم در حاشيه بروم آقای صعصعه ابن صوحان يک وقتی خدمت اميرالمؤمنين رسيد گفت آقا از فضائل­تان براي­ما بگوييد آقا فرمودند گفت از فضائل­تان بگوييد دل ما شاد بشود اين صعصعه زيد ابن صوحان چندتا برادر بودند از آن ياران واقعی اميرالمؤمنين بودند صعصعه گفت آقا يک خرده از فضائل­تان بگوييد ما دل­مان شاد بشود آقا فرمودند صعصعه من از خودم نمی­گويم اگر تو سؤالی داری بپرس تا به تو بگوييم صعصعه شروع کرد پرسيدند گفت آقا مقام شما برتر است يا آدم ابوالبشر آقا فرمود من، پاسخ دادند مقام شما برتر است يا نوح؟ آقا فرمود من دليل­ آوردند مقام شما برتر است يا ابراهيم خليل الرحمن آقا فرمود من دليل آوردند گفت آقا مقام شما برتر است يا موسای کليم­الله آقا فرمود مقام من اين­ها انبياء شاخص بشريت اند دليل آرودند گفت آقا مقام شما بالاتر است يا عيسی؟ عيسای که در قنداقه پيغمبر شد آقا فرمود من دليل حضرت اين بود آقا فرمودند مادر حضرت مريم وقتی درد زاييدن او را گرفت در مسجدالاقصی بود خطاب آمد مريم از مسجدالاقصی خارج شو اين­جا عبادتگاه هست نه زايشگاه مريم آمد در خارج از مسجد در بيابان تکيه به درختی داد درخت نخل خشکيده­ای بود عيسی آن­جا متولد شد که از آن نخل خشک رطب تازه در اختيار مريم قرار گرفت آقا فرمودند مادر من فاطمه بنت اسد کنار کعبه وقتی درد زاييدن او را گرفت ديوار شکاف برداشت خطاب شد «فاطمه ادخلی» به مادر من می­گويند بيايد داخل به مادر عيسی می­گويد برو بيرون تنها وليد در کعبه در تاريخ بشريت علی ابن ابی طالب است کسی که درون کعبه متولد شد و اين جزء ويژگی­های منحصر به فرد حضرت است لذا حالا آقای ابن تيميه می­گويد بلی اسلام اميرالمؤمنين در سن طفوليت بوده خيلی حائز اهميت نيست انتساب مقام ولايت و امامت شايستگی­اش به امر خداست به سن و سال نيست خب آقا رسول­الله می­فرمايد علی ابن ابی طالب اول المؤمنين شما اول مؤمن به خدا بودي اين جزء صفات خاص اميرالمؤمنين است: «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ»[6] در وفاي به عهد در عامل اسلام كسي مثل علي ابن ابي طالب شما نمي­بينيد يكي از ويژگي­هاي اميرالمؤمنين وفاي به عهد علي ابن ابي طالب بود كه ببينيد من همين جمله را بگويم و بگذرم اميرالمرمنين به خاطر بقاء اسلام بيست و پنج سال سكوت كرد سكوتي كه فرمود مثل كسي كه خارج به چشمش نشسته استخوان شكسته به گلويش خليده نمي­توانم ببينم نمي­توانم حرف بزنم اما براي حفظ دين حضرت سكوت كرد ما گاهي اوقات منافع شخصي­مان به خطر مي­افتد همه چيز را به چالش مي­كشيم ديديد بعضي­ها مي­گويد گذشتيم از اين اسلام همين امروز يك كسي آمد گفت آقا خيلي­ها بد مي­گويند به اسلام گفتم بعد امتحان دارند پس مي­دهند فلاني كلاه سرت گذاشته فلان مسئول خلاف كرد فلان آدم اشتباه كرد چه ربطي به اسلام دارد اين منطق علي ابن ابي طالب بود اميرالمؤمنين به خاطر اسلام بيست و پنج سال تحمل كرد در آن دوراني بعد از ارتحال پيغمبر و آن اجحافي كه به اين بيت صورت گرفته بود يك جمله­اي حضرت زهراء به اميرالمؤمنين عرض كردم آقا شما كسي بوديد كه ذوالفقار را از غلاف در مي­آوردي كسي رو به روي شما نمي­ايستاد ذوالفقارت را در غلاف كردي آقا اميرالمؤمنين رفتند به طرف حجره شمشير را برداشتند همان دوراني چند روز بعد از ارتحال پيغمبر بود صداي اذان بلند شد؛ شيعه علي ياد بگير ميوه گران مي­شود به دين توهين مي­كني دلار پايين و بالا مي­شود اسلام را زير سؤال مي­كشي شيعه هستي اين جور شيعه بودن را نشان مي­دهي نماز شب مي­خواند مي­گويد آقا ما اصلاً اين چه اسلامي است؟ اين چه ديني است؟ تخلف من چه ربطي به اسلام دارد؟ تخلف خلفايي كه آمدند كه حق اميرالمؤمنين را غصب كردند چه ربطي به اسلام دارد اميرالمؤمنين تصفيه حساب كرد اميرالمؤمنين پاي اسلام ايستاد خودش را خرج كرد براي اسلام ما بعضي­هايمان چه كار داريم مي­كنيم؟ آقا شمشير را برداشتند از حجره آمدند بيرون صداي آذان پخش شد رو كردند به حضرت زهراء فرمودند دختر پيغمبر اگر مي­خواهي اين آذان بماند بايد سكوت كرد:  «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ»[7] در دو راهی انتخاب بين خودم و خدا که را داريم انتخاب می­کنيم؟ در دو راهی انتخاب بين منافع­مان و دين اهل البيت و منافع شخصی­مان چه کاری می­کنيم؟ خانمی آمده امروز می­گويد آقا خيلی­ها ناسزا می­گويند  مشکلات اقتصادی مسائل اجتماعی بلی ظلم بد است جامعه را که بايد بسازد؟ جامعه را بايد همه بسازند آقايان در رأس حکومت علی ابن ابیطالبی که مقتدرترين حاکم در طول تاريخ بشريت است ببينيد پيامبر صفاتی که برای اميرالمرمنين نام می­برد حالا عرض می­کنم:

«أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ»[8] عادل­­تر از اميرالمؤمنين بشريت ديگر نديده در بين زمامداران و حکمرانان اما گذاشتند اميرالمؤمنين کار کند شد چهار سال و شش­ماه حضرت در رأس حکومت بود سه­تا جنگ بزرگ را بر حضرت تحميل کردند وقتی که اميرالمؤمنين بايد در راستای شکوفايي جامعه اسلامی تربيت نفوس به کار بگيرد آقا را درگير جنگ کردند و فکر حضرت را و انرژی حضرت را بردند به آن سمت خب حضار محترم همکاری نشد کار نکردند جايي اين قدر درد به دل اميرالمؤمنين آمد که به بعضی از اين امت بی­وفاء فرمود«يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ»[9] ای کسانی که شباهت مردها داريد ولی مرد نيستيد امام­تان را تنها گذاشتيد آقا جامعه اگر بخواهد ساخته بشود همه بايد كار كنند اين پنبه را از گوش­مان در آوريم كه دولت به تنهايي اين عبث است رهبري به تنهايي اين عبث است آقا محترم كارمند محترم دكتر محترم مهندس محترم رواحاني محترم بازاري محترم خانم خاندار دانشجو استاد دانشگاه كارگر صنعت­گر همه مسئوليم همه بايد دست به دست هم بدهيم علي ابن ابي طالب رأس حكومت باشد همكاري بايش نشود مي­شود همان وضعي كه حضرت داشت نشد كاري كردند كه حضرت درد دل با چاه مي­كرد جامعه همه بايد تلاش كنند ريز و درشت خرد و كلان جامعه بايد كمك كنند: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه‏»[10] آقا ما کاری دست­ان نيست در حد خودت کار کن شما هيچ کاره­ای در خانه خودت حرفت را می­خرند فرزندت حرفت را می­شنود نوده­ات حرفت را می­شنود حرف بزن پول نداری در حد خودت دفاع کن از دين، پولدارها مسئول­اند مسئولين مسئول­اند همه مسئول هستيم: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه‏»[11] اميرالمؤمنين آموخت مردم خودتان را برای خدا خرج کنيد حضرت علی فاطمه زهراء را و خودش را برای دين هزينه کرد من يک جمله عرض کنم در آن آغاز غصب خلافت ابوسفيان پيکی را فرستاد خدمت اميرالمؤمنين در مدينه گفت اگر شما اجازه بدهيد ما مکه را می­کنيم پور از سواره و پياده حمله می­کنيم به مدينه حکومت را از  دست حاکمان موجود خارج می­کنيم و به شما می­دهيم، آقا اميرالمؤمنين فرمود هيهات از اين­که علی برای رسيدن به حکومت دست ياری خواستن به سمت ابوسفيان دراز کند به حق رسيدن به هر قيمتی به هر بهائی خب علی ابن ابی­ طالب اين جايگاه را داشت هفتاد روز قبل از ارتحال پيغمبر پيغمبر در جمعيت يک صد هزار نفری غدير علی ابن ابی طالب را معرفی کرد و بيعت گرفت ابوسفيان به استناد همين می­خواست وارد صحنه بشود اما آقا فرمود هرگز برای رسيدن حقم با کمک خواستن از باطل و باطل صفتان مردم حواس­تان باشد برای رسطدن به حق با سواری بر شيطان و مرکب را مکائيد شيطانی قرار دادن پيش نرويد: «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ و أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ »[12]صاحب امشب رسول­الله می­فرمايد جدی­ترين فرد در اجرای اوامر الهی علی بود ما شيعه اميرالمؤمنين هستيم انشاءالله که شيعه باشيم جزء محبين محب که هستيم که انشاءالله شيعه باشيم گرچه در يک روايتی آقا امام رضا فرمود: «انما شيعه سلمان و اباذر و مقداد»[13] شيعه آن­ها هستند نشان دادند تبعيت يعنی چه؟ در گرما گرم جنگ صفين، أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ»[14] را می­­خواهم عرض کنم در آن هجوم جنگ صعصعة ابن صوحان می­گويد ديدم علی ابن ابیطالب شمشير می­زند به آسمان نگاه می­کند شمشير می­زند به آسمان نگاه می­کند گفتم آقا می­خواهد بلاء نازل می­شود؟ آقا فرمود صعصعه منتظرم ببينم وقتی نماز کی داخل می­شود؟ وضع جامعه ما جامعه شيعی است بازارما ادارات ما خيابان­های ما حاضر نيستيم گوشی تلفن را بگذاريم زمين پاشيم نماز حاضر نيستيم به مهمان­مان  بگوييم خدا مهم­تر از مهمان است به خاطر همان خدايي که دارم از تو پذيرايي می­­کنم حالا می­­خواهم نماز بخوانم شهر را ببينيد صعصعه می­گويد آقا وسط جنگ از اسب آمد پايين دشمن در حال جنگ بود صعصعه می­گويد گفتم آقا زمان نماز را به تأخير بيندازيد الآن دشمن دارد به ما حمله می­کند جان­مان در خاطر است؟ آقا فرمود صعصعه ابن صوحان مگر نبرد ما با معاويه غير از اقامه نماز است نماز با آن حقيقت خودش اگر اتفاق بيفتد اين مشکلاتی که شما امروز در جامعه داريد ديگر نداريد اين­ها همه­اش مال بی­نمازی است مشکلات اقتصادی داريد قرآن می­فرمايد اگر نماز درست شکل گرفت: «وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»[15] نمازگزاران واقعی احساس تکليف در اموال­شان می­کنند نمی­گويد مال خودم می­گويد مال خدا می­گويد يک بخشی از اين اموال مال فقراست مال ضعفاست خدا دست ما سپرده بايد برسانيم از مشکلات اخلاقی جامعه نگران هستيد از اين اواضع بد حجاب و بی­حجابی رنج می­بريد مال اين­که نماز نيست نماز اگر به عنوان حقيقت نماز شکل بگيرد: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[16] آدم­های نمازگزار پاک دامن اند چوب حراج به شخصيت خودش نمی­زند چه مرد و چه زن از خيانت­ها از بی­عهدی­­ها از پيمان شکنی­ها از سرکار گذاشتن­ها رنج می­بريد مال اين­که نماز نيست خدا در سوره معارج می­فرمايد: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[17]اصلاً نمازگزار به تعهداتش و به اماناتی که در اختيار اوست پايبند است آدم نمازگزار واقعی کلاه سر مردم نمی­گذارد خلف وعده نمی­کند خيانت نمی­کند درست اندازی در بيت­المال نمی­­کند اگر ديديد بعضی­ها ملياردی اموال بيت­المال را زير و بالا می­کشند زير و رو می­کنند اين­ها مال اين است که انسان­های نمازگزاری نيستند اگر بگوييد آقا نماز هم می­خواند می­گويند اين عادت بوده نه عبادت بعضی­ها عادت است نماز يک رکوع و سجده­ای را ياد گرفته حقيقت نماز در زنگی او نقش نبسته اميرالمؤمنين اقوم به امرالله بود «أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ»[18]عادل‌ترين زمامدار بشريت در تقسيم بيت­المال اميرالمؤمنين بود فرقی بين برادرش و غريب نمی­گذاشت حضرت اين گونه عمل کرد بيت­المال را تقسيم، اصلاً يکی از علت­های که با اميرالمؤمنين سر مخالفت بلند شد در دوران سه خليفه قبل خب يک بخشی صليقه­ای تشخيص فردی اموال بيت­المال تقسيم می­شد آقا شدند خليفه فرمودند همه يکسان‌اند آن صحابه پيغمبر با آن عرب بيابانگرد همه مسلمان اند بايد بيت­المال علی السويه  تقسيم بشود يک اموالی است مربوط به همه است بايد علی رؤسهم مثل ارث مال ارثی اگر متوفی فوت کرد يک فرزند ملياردر يک فرزند فقير قانون اسلام اين است که مساوی تقسيم کنيد حالا آن ثروتمند است اين فقير است می­گويند آقا اين يک حقی است که رئوسهم بايد تقسيم بشود بيت­المال مال عامه مردم بايد تقسيم علی السويه بشود آقا فرمودند تقسيم علی السويه کنيد ساز مخالفت کوک شد طلحه قيام کرد زبير قيام کرد اين­ها بر نتابيدند اين رأی اميرالمؤمنين را وقتی هم آمدند خدمت حضرت طرح موضوع کنند تا نشستند آقا فرمود کار شما کار مردم و جامعه است يا کار شخصی است زبير گفت آقا چرا اين سؤال را می­پرسيد آقا فرمود اين چراغی که دارد می­سوزد روغنش از پول بيت­المال است اگر کارتان مربوط به جامعه و مردم است اين روغن بسوزد اگر شخصی با من داريد تا اين را خاموش کنم آن چراغ ديگر را روش کنم اصلاً اين­ها ديگر طرح نکردند مسأله را گفتند علی ابن ابی طالبی که در روغن چراغش اين قدر حساس است چطور به خواسته ما پاسخ مثبت می­دهد رفتند و جنگ جمل را رقم زدند: «وَ أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ»[19]اين اميرالمرمنين خدا رحمت کند امام راحل را امام می­فرمودند اميرالمؤمنين جامع اضداد است يعنی صفاتی که به ندرت در يک کسی جمع می­شود در علی ابن ابی طالب جمع شده بود از يک طرف شجاعت در حد اعلای کلمه از يک طرف فروتنی و تواضع در برابر مردم در حد اعلای کلمه همان امامی که در ميدان جنگ سپر به پشت زره به پشت نمی­بست و زره حضرت فقط سمت جلو حضرت را می­پوشاند يعنی امام در هيچ جنگی به دشمن پشت نمی­کرد همان علی ابن ابی طالب می­رود خانه بچه­های يتيم را روی شانه خود سوار می­کند و می­فرمايد شما راکب هستيد من مرکب شما کاری که کمتر پدر با بچه­­های خودش در خانه می­کند اميرالمؤمنين با بچه­های يتيم می­کرد شما به ندرت ديدی پدری بيايد خم بشود بگويد بچه­ها بياييد سواری بدهم می­گويند آقا لوس می­شوند بالاخره بد عادت می­شوند اميرالمؤمنين با بچه­های يتيم مردم اين کار می­کرد کدام علی؟ علی ابن ابی طالبی که زمانی که اين کار را می­کرد شش کشور اسلامی تحت فرمان او بود ما يک مديری همچو کاری حاضر است بکند ما بعضی از مسؤلان مان حاضر اند با آبدارچی خودشان غذا  بخورند بعضی از مسئولين حاضر اند با کارمندان زير دست خودشان هم سفره بشوند اميرالمرمنين چه می­کرد: «وَ أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ»[20] مهربان­­ترين شخصيت در عالم اسلام نسبت به رعيت علی ابن ابیطالب بود آقا اميرالمرمنين که حتی نسبت به آن بدخواهان کينه­توزان هم با رأفت و مهربانی عمل می­کرد:

کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند

اين رأفت اميرالمؤمنين برای همه ماها درس است با عامه مردم با افراد گمنام با کسانی که گاهی اوقات اميرالمؤمنين را نمی­شناختند جلسله اول بود حضرت را می­ديدند موارد فراوانی حالا من وقت مجلس را نگيرم گاهی اوقات افرادی که با اميرالمؤمنين نا آشنا بودند يک برخوردهای ناشايستی می­کردند در حالات شخصی می­نويسند از شام آمده بود کوفه به عشق اميرالمؤمنين يک آقای قصابی بود آوازه اميرالمؤمنين را شنيده بود دوران اميرالمؤمنين هم عجيب بود بعضی­ها از شام آمدند به اميرالمؤمنين پيوستند بعضی­ها از کوفه رفتند به معاويه ملحق شدند بعضی­ها از ظلمت به نور آمدند بعضی­ها از نور به سمت ظلمت رفتند: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[21]اين آقای قصاب به عشق اميرالمؤمنين آمده بود کوفه زمانی آمد که حضرت در يکی از جنگ­ها بودند حضرت را هم هنوز نديده بود تمثالی از امام نديده بود اين در اين مدتی که آقا نبودند در يکی از محلات کوفه قصاب بود چند رأس گوسفند می­کشت می­رفت آن­جا گوشت­ها را عرضه می­­کرد می­فروخت به مردم دارد که يکی روزی يک خانمی کنيزی آمد مقدار گوشت گرفت برد منزل برابر اربابش که خانمی بود در خانه آن خانم در خانه گوشت را قبول نکرد گفت اين گوشت چربش زياد است ببر عوض کن آورد پيش آن قصاب شامی گفت اين گوشت را برای ما عوض کن اين خانم­ما قبول نکرده اين را قصاب گوشت ديگری را داد اين کنيز گوشت را آورد منزل دوباره آن خانم درون خانه قبول نکرد گفت گوشت را ببر عوض کن دفعه سوم که آمد پيش قصاب قصاب عوض نکرد آن خانم در خانه هم تهديد کرده بود اگر گوشت را عوض نکرديد حق آمدن به منزل را نداری اين کنيز سرگردان در کوچه­­های کوفه داشت می­گشت همزمان اميرالمؤمنين از جنگ برگشتند آقا وارد کوفه شدند مستقيم رفتند در بازار اين را بنده بارها عرض کردم مسئولين ما بايد ياد بگيرند مسئولين ما بايد بين مردم باشند مسئول مثل اميرالمؤمنين آقا از جنگ برگشته نرفت استراحت کند به حضرت گفتند آقا خسته جنگ هستيد برويد استراحت کنيد آقا فرمود نگران اين هستم که در نبودن من کسی مشکلی داشته باشد من نبودم و مشکل اين حل نشده باشد می­روم بين مردم مردم من را ببينند اگر کسی مشکلی دارد مشکلش را حل کنيم يک دفعه آن کنيز آقا را ديد آمد سمت حضرت گفت يا اميرالمؤمنين يک همچو مشکلی دارم اين گوشت را خانم صاحب خانه نمی­پذيرد آن  قصاب هم عوض نمی­­کند من نگران شدم چه بکنم؟ آقا فرمودند اول برويم پيش قصاب آمدند نزد قصابی که به عشق اميرالمؤمنين آمده کوفه ولی حضرت را نمی­شناخت قصاب ديد يک آقای يک هيئت ساده­ای نه کسی همراهش هست نه لباس آنچنانی به تن دارد يک لباس کرباسی تن اين آقاست آمد آقا فرمودند که اين گوشت اين خانم را  برای خدا عوض کن رحم کنيد به زير دستان­تان تا خدا به شما رحم کند آن قصاب گفت من دو مرتبه عوض کردم ديگر عوض نمی­­کنم آقا فرمودند اين دفعه به من متوسل شده ما را آورده به خاطر ما عوض کن خب اين هم نمی­شناخت حضرت را حالا تاريخ دو نقل شده من يکش را عرض کنم که حالا محترمانه­تر است تاريخ می­­نويسد با دستش محکم به سينه حضرت کوبيد و حضرت را دور کرد از خودش گفت برو آقا مانع کسب ما نشو اين کنيز خيلی خجالت کشيد به سينه که کوبيد؟ سينه شخصيتی که مرحب­ها زمين خورده او بودند در قلعه خيبر را که چهل و چهار نفر از جا باز و بسته می­­کردند از جا در آورد اميرالمؤمنين قوت و قدرت بالفعلش اين قصاب صدها پهلوان حريف او نبودند مردم درس بزرگ منشی را از امام­تان اميرالمؤمنين ياد بگيريد ما يکی بهمان می­گويند می­خواهم ده­تا جواب بدهيم يک تلنگر می­­زند می­خواهد در گوشی بزند ياد بگير از اميرالمؤمنين کوبيد به سينه حضرت آقا رو کردند به کنيز گفتند اين که حرف ما را قبول نکرد برويم طرف خانه به خانم صاحب­خانه بگوييم آمدند درب آن خانه در زدند آن خانم صاحب­خانه آمد دم در تا حضرت را ديد گفت يا اميرالمؤمنين چه سعادتی به ما رو کرده تشريف آورديد آقا فرمودند چرا به زير دستان­تان ظلم می­کنيد مگر از قيامت از خدا نمی­­ترسيد؟ گفت يا اميرالمؤمنين جبران اين اشتباهم اين کنيز را من به شما هديه کردم آقا فرمودند من هم اين کنيز را در راه خدا آزاد کردم يک کسی دنبال حضرت می­گشت در کوفه گفت آقا را نديدی گفتند آقا دقايقی قبل با آن قصاب شامی داشت حرف می­زد آمد سراغ آن قصاب شامی گفت آقا اميرالمؤمنين کجا رفتند؟ گفت اميرالمؤمنين من مدت­ها در کوفه هستم هنوز آقا را نديدم گفت آن آقای که با يک کنيز بود لباس کرباسی تنش بود آن اميرالمؤمنين بود گفت علی ابن ابی طالب آن بود؟ گفتند بلی اين شروع کرد با کارد به دست خود زدن گفت اين دستی که به سينه ثاميرالمؤمنين خورده ديگر من اين دست را نمی­خواهم به آقا خبر دادند که اين قصاب شامی دارد خودش را از پا در می­آورد آقا فرمودند بياوريد آوردند گفتند آقا به خدا قسم نمی­دانستم که شما اميرالمؤمنين هستيد، بزرگی يعنی اين:

گر بر سر نفس خود اميری مردی، ور به ديگران خرده نگيری مردی

مردی نبود فتاده را پای زدند، گر دست فتاده را بگيری مردی

آقا فرمودند من همان لحظه­ای که به سينه­ام کوبيدی بخشيدم تو را چون می­دانستم جاهله اين کار را کردی بعد آقا فرموده من راضی نبودم به دست خودت اين کار را کنی عبای حضرت انداختند رو دست اين قصاب دو رکعت نماز خواندند خدا به عظمت اميرالمؤمنين دست اين قصاب را بهبودی و شفاء عنايت کرد: «أَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِالْقَضِيَّة»[22]عالم­ترين انسان به مسائل اسلامی اميرالمؤمنين: «و أَعْظَمُهُمْ مَزِيَّةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[23] با عظمت­ترين انسان در عالم اسلام اميرالمؤمنين من حديثی که اول ممبر خواندم آخر ممبر ترجمه کنم و تمام.

از ويژگی­های عظمت اميرالمؤمنين حالا الی ماشاءالله عظمت اميرالمؤمنين انصافاً اين شعر شاعر را نسبت به اميرالمؤمنين نسبت به اميرالمؤمنين بايد خواند:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نيست، که تر کنيم سر انگشت و صفحه بشماريم

اين مصداق واقعی­اش اميرالمؤمنين است از مزايای اميرالمومنين يکش همين حديث شريف نبوی است که پيغمبر فرمود: «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ»[24]ببينيد آقايون يک قانونی است قانون الهی است خوبی­­های شما بدی­هايتان را از بين می­برد بدی­­های شما هم خوبی­­هايتان را از بين می­برد امشب نماز خواندی گناهانت تا قبل از نمازت هرچه بود اين نماز پاک کرد نماز از آثارش همين است هرکاری نيکی: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[25]همان­گونه که: «کما ان السيئات يذهبن الحسنات» ، بنده بعد از نماز غيبت کنم اين غيبت نمازم را از بين برد آقا از زيارت آمده با دوتا کلمه با دوتا ظلم تمام آثار زيارت را نابود می­کند لذا حسنات سيئات را سيئات حسنات را از بين می­­برند جز در دو جا دو مورد است که اين­­ها استثناء هستند محبت علی  ابن ابی­ طالب اين­ها از امتيازات اميرالمؤمنين است امشب سجده شکر به جا بياور مؤمن برادر خواهر دعا کن به روح پدر و مادرت اگر رحمت خدا رفتند که اين پاکی مال آن­هاست محبت علی ابن ابی طالب را هيچ گناهی پاک نمی­­کند پيغمبر فرمود: «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[26] اين محبت را هيچ گناهی نابودش نمی­کند نمازهايتان دستخوش حوادث است حج­تان ذکات­تان زيارت­تان نافله­ شبتان روزه­هايتان اين­ها دستخوش حوادث گناهان می­­شود اما حب علی ابن ابیطالب می­ماند: : «حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[27] و نعوذ بالله: «وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[28] اگر کسی عداوت علی ابن ابی طالب داشته باشد بغض اميرالمؤمنين در نهادش باشد اين بغض هيچ حسنه­ای پاکش نمی­­کند پيغمبر فرمود اگر کسی خدا عمر دهر بهش بدهد از آغاز تا پايان دنيا در دنيا باشد روزها عبادت شب­ها شب زنده­داری روز­ه داری اموالش هرچه گيرش می­آيد در راه خدا صدقه بدهد آخرالامر هم بين رکن و مقام مظلومانه کشته شود ولی بغض اميرالمؤمنين داشته باشد اعمال: «هَباءً مَنْثُوراً»[29] قدر اين محبت را بدانيد امشب شب عيد است برادر عزيزمان حاج­آقای روستا مولود خوانی خواهند کرد بهره خواهيم برد يک خاطره را مرحوم آيت­الله والد نقل می­­کردند من بگويم و استفاده کنيم زمان مرحوم جدما جماعتی از فارس رفته بودند عراق داستان مال شايد هشتاد سال قبل است هشتاد نودسال قبل در بين اين­ها يک آدم ساده­ای خوش طينت جوانی به نام عبدالجبار در اين کاروان بود روز آخر حرکت از نجف همسفريها سر به سر اين آقای عبدالجبار بگذاريد همه داشتند در مسافرخانه آن کاروان سرايي که بوده بارهايشان را می­پيچيدند عبدالجبار از حرم می­آيد می­گويند آقای عبدالجبار امروز روز وداع بود برات بيزاری از آتش جهنم را از اميرالمؤمنين گرفتی گفت مگر اميرالمؤمنين برات بيزاری از آتش جهنم به کسی می­­دهد گفتند بلی ما گرفتيم اين هم رو سادگی خودش گفت پس صبر کنيد من هم بروم بگيرم بيايم نمی­دانستم که بايد بگيريم آمد در حرم با دل شکسته متوسل شد اشک ريخت گريه کرد يا علی ما با هم آمديم چرا فرق گذاشتيد در مراجعت من جواب دوستانم چه بدهم بگويم به اين­ها برات داديد به ما نداديد گريه پشت گريه کنار ضريح بیهوش شد آقا را در آن عالم بيهوشی ديد گفت آقا چرا فرق گذاشتی؟ به دوستان ما برات بيزاری از آتش جهنم داديد به ما نداديد آقا فرمودند من تا کنون به احدی برات بيماری از آتش جهنم ندادم اما اگر تو می­­خواهی بهت می­دهم گفت آقا خيلی مشتاقم ديدم آقا برداشتند رو کاغذی نوشتند «بسم الله الرحمن الرحيم عبدالجبار برئ من النار حرره حيدر الکرار» عبدالجبار از آتش جهنم بریئ است امضاء حيدرالکرار آقا کاغذ را دادند دست عبدالجبار اين کاغذ را گرفت ديد با قلم سبز نوشته شده بهوش آمد ديد دستنوشته حضرت در دستش است اين­ها داستان همين شيراز شماست اين ماجرای قريب به هشتاد نود سال قبل مال اين شهر است:

گفت پيغمبر که هرکس زد دری، عاقبت زان در بيرون آيد سريع

مرحوم جدما نقل کرده بود اين خوشحال آمد به دوستانش گفت من هم گرفتم بريم چه گرفتی؟ گفت برات بيزاری می­گويند وصيت کرد گفت وقتی مردن اين دستنوشته مولی را در کفنی­­ام بگذاريد که در کفنش گذاشتند و او را به خاک سپردند بگوييم آقا امشب يکی از عيدی­های ما «فکاک رقبتی من النار» اين گردن ما از آتش جهنم رهايي پيدا کند و آقا خود دعا کنيد تعجيل فرج موفور السرور عزيزتان صاحب­الزمان را تقديم به ساحت مقدس مولای متقيان سه صلوات ختم بفرماييد.

 

[1] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.

[2] - الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص90.

[3]- بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[4]- بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[5] مريم 30.

[6] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[8] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[9]  الكافي (ط - الإسلامية) ج‏5 ص6.

[10] جامع الأخبار(للشعيري) ص119.

[11] جامع الأخبار(للشعيري) ص119.

[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[13] مشکات هدایت ص40

[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[15] معارج 24.

[16] معارج 29.

[17] معارج 32.

[18] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[21] يونس 31.

[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏38 ص230.

[24] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.

[25] هود 114.

[26] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.

[27] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.

[28] - نهج الحق و كشف الصدق ص259.

[29] فرقان 23.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه