استاد حدائق روز دوشنبه 4 بهمن 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا بقیة الله الاعظم «و علی الرعیة بالانصاف و حُسن السیرة»[1] در ادامهی عرائض جلسات گذشته سخن به این قسمت از کلام نورانی ولیعصر رسید با محوریت سبک زندگی مهدوی. دعایی که حضرت برای عموم انسانها و به عبارت دیگر رعیت و عامهی مردم، برای تمامی مردم از خداوند دو چیز را طلب نمود. اول انصاف و دوم حُسن سیرت.
انصاف را عرض کردیم که یکی از معانی انصاف، رعایت عدالت در زندگی است. انسانهای با انصاف، انسانهایی هستند که عدالت را در زندگی فراموش نمیکنند، یک معنای انصاف رعایت عدالت بود، یک معنای انصاف اعطاء الحق بود در جایی که انسان باید حقی را ادا کند، بدهد، بپردازد، کوتاهی نکند. و بطور کلی بزرگان علم اخلاق میفرمایند انصاف یعنی آنچه برای خودت میپسندی برای طرف مقابل هم بپسندی. لباس وصلهخورده اگر عارت میآید بپوشی دست کسی نده. خوراک سه روز در یخچال مانده که جرأت نمیکنی خودت بخوری میگویی مسمم میشوم دست فقیر نده، اینها بیانصافی است. میگوید اینها چیزیشان نمیشود، میخورند! آنچه خودت رغبت نداری برای دیگران مپسند.
همین امروز ظهر در مسجد یک زن و شوهری آمده بودند مسئلهای داشتند، حالا یک کار خیری میخواستند انجام دهند، در صحبت بحث به اینجا رسید: من گفتم بالاخره خداوند زیر بار منت بشر قرار نمیگیرد، البته اینها بالای شصت سال زندگی کرده بودند. گفتم خداوند به شایستهترین وجه زحمات خدمات و محبتهای انسانها را پاسخ میدهد و اگر عزیزان یک جایی پاسخ نگرفتیم کارمان درش اخلاص نبوده شک هم نکنیم. کار برای خدا بیپاسخ نمیماند. پاسخ نگرفتی درست کار نکردی، در کارت تجدید نظر کن. من داشتم میگفتم یکدفعه دیدم آن خانم اشک در چشمانش حلقه زد، گفت حاج آقا این را برای شما میگویم، حالا من روی منبر دارم میگویم نه شما آن خانم را میشناسید نه او دنبال این بود که ما بخواهیم بگوییم یا اسمش را ببریم. گفت آقای حدائق جریانی را از 35 سال قبل برایتان بگویم، انصاف را میخواهم بگویم.
گفت باران داشت میآمد، از بازار وکیل ظهر بود من آمدم بیرون، یکدفعه دیدم یک خانمی بدون کفش پای برهنه، او هم از مسجد وکیل آمد بیرون، در باران! کفش پایش نبود. گفت این خانم رو کرد به من گفت رفتم مسجد برای نماز کفشم را دزدیدند. نگفت کفش هم میخواهم، گفت کفشم را دزدیدند، گفت یک لحظه گفتم کفش داشتن خوب است، کفشت را به این بپوشان. گفت سریع خم شدم کفشم را درآوردم. مردم کار بزرگ کنید تا خدا بزرگ جواب دهد. حاضریم اینجور کار کنیم؟ به سرعت پای کار بیاییم؟ این جریان را امروز ظهر این خانم نقل کرد. گفت حاج آقا خم شدم کفش را درآوردم گفتم بفرما. گفت نه من از شما کفش نمیخواهم، شما چی؟ گفتم خدا کریم است اینجا یک کفش فروشی هست میخرم. گفت اتفاقا کفش من هم کفش خوبی بود و اندازه پایش هم شد و پوشید. گفت شاید ده پانزده متر پایینتر کفش فروشی بود. گفت با سر پایم شروع کردم حرکت کردن که خیلی پایم کثیف نشود، باران داشت میآمد خودم را برسانم به آن کفش فروشی. گفت رسیدم در آن مغازه گفتم آقا این دمپاییهایتان چند؟ گفت پنج هزار تومن، گفتم کفشها چند؟ گفت این کفشها پانزده هزار تومن. گفتم یک دمپایی به من بده. گفت آن کفش فروش گفت خانم چرا کفش برنمیداری؟ گفتم حالا این دمپایی را بده. من حالا پول به اندازه همراهم نیست که کفش بخرم. گفت خانم کارت را من دیدم، احسانت را من متوجه شدم.
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بندهپروری داند
گفت خانم نصف از قیمت این کفش نو را من بانی میشوم نصفش را شما بده. گفت یک کفش نو به ما داد پوشیدیم و آمدیم منزل. شوهرش هم نشسته بود داشت این را تعریف میکرد. گفت شوهرم نظامی بود، گفت از سر کار آمد گفت خانم امروز در مجموعهی ما قرعهکشی کرده بودند، اسم شما در قرعهکشی درآمده، سه تا تراول پنجاه تومنی به اسم شما درآمد! گفت حاج آقا این کفشی که من دادم و انفاق کردم، این کفش من پانزده تومن قیمتش بود، صد و پنجاه هزار تومن شوهرم آورد، گفتم قرآن خواندهای؟ «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[2] کار خوب کردی، ما در برابر میدهیم. کفشت جبران شد، دهبرابر هم دادیم. این نگاه را امروز چقدر در جامعه میبینید؟ گاهی اوقات برادر به برادر انصاف ندارد، اولاد به پدر و مادر انصاف ندارد!
در همین مسجد خانمی بود میآمد نماز، پیرزنی بود، بسیار با محبت، مدتی دیدم از او خبری نیست، اخویاش را دیدم گفتم خواهر شما کجاست؟ گفت حاج آقا پسرش برده او را گذشته خانه سالمندان. اینها تربیت اسلامی است؟ بعضیها نماز برایشان عادت شده است! یک چیزهایی فقط میگویند، ماهیت و هویت این معانی را متوجه نیستند. گفت خواهر من پیغام داده بگویید آقای حدائق یک سر بیاید خانه سالمندان دیدن ما. ماه رمضانی بود، ما هم رفتیم، وقتی رفتیم گفتند اینها استراحت کردند، الان وقت مناسبی نیست، این بنده خدا سه ماه در خانه سالمندان بود دق کرد و مرد! این اولاد با انصاف است؟ مردم احترام خوب است؟ احترام بگذارید. توهین بد است؟ توهین نکنید. ظلم بد است؟ چرا ظلم میکنید؟ من یک وقتی گفتم اگر صدام قبل از اعدامش میشد من یک سوال از صدام کنم، دلم میخواست رسانههای بینالمللی پخشش میکردند. یک سوال! میپرسیدم این جنایتهایی که شما سر مردم عراق آوردی سر خودت میآوردند دوست داشتی؟ قطعا جواب منفی بود. خوب چرا ظلمی که تو در حق دیگران میکنی و برای خودت نمیپسندی انجام میدهی؟ اینها میشود بیانصافی. من یک حدیثی را از بحارالانوار در بحث انصاف بگویم.
مرحوم مجلسی مینویسد آقایی به نام عبدالأعلی میگوید من آمد مدینه، سوالاتی را از یکی از شیعیان گرفته بودم که از امام صادق جواب اینها را دریافت کنم. گفت وقتی میخواستم بیایم خدمت امام صادق، خودم هم یک سوال نوشتم، کنار آن سوالها دادم به حضرت که این را هم حضرت جواب دهند. گفت آقا سوالها را خواندند، یکی یکی جواب دادند، ولی سوال من را امام جواب ندادند. عبدالأعلی میگوید مدتی در مدینه بودم، بعد میخواستم از مدینه خارج شوم روز آخر رفتم محضر امام صادق، گفت به حضرت عرض کردم آقا من یک سوالی از شما پرسیده بودم شما سوالها را جواب دادید اما سوال ما را پاسخ ندادید و سوال من هم این بود که حقوقی که یک نفر مسلمان بر مسلمانان دارد چیست؟ یک مسلمان بر مسلمانهای دیگر چه حقی دارد؟ امام صادق فرمود آقای عبدالأعلی نگران این هستم که بگویم و عمل نکنی! اینکه سوال تو را جواب ندادم، نگران این بودم که از من بشنوی و عمل بدستور من نکنی. عبدالأعلی میگوید گفتم آقا ما عمل میکنیم، ما آمدیم رشد پیدا کنیم. حضرت این جمله را فرمود، این حقوقی که مسلمان بر مسلمان دارد.
آقا فرمود «انَّ مِن أشدِّ ما افترض الله علی خلقِه ثلاثاً»[3] شدیدترین و دشوارترین و مشکلترین تکالیفی که خدا بر بندگان خودش واجب قرار داده سه چیز است. اینها خیلی هنر میخواهد، حاجی سربلند بیایید بیرون، نماز شب خواندن راحت است، زیارت عاشورا خواندن راحت است، سینه زدن برای امام حسین زحمت ندارد، گرچه برای بعضیها زحمت دارد. اینجاها اگر خودتان را حفظ کردید خیلی هنر کردید، اینجاها اگر درخشیدید نشان دادید لیاقت و کفایت خودتان را. امام فرمود از سختترین و دشوارترین چیزها که خدا بر بندگانش تکلیف کرده سه چیز است. اول خدا فرمود «إِنْصَافَ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ»[4] یکی از کارهایی که خیلی مشکل و سخت و دشوار است و مرد میدا میخواهد، انصاف هر شخصی از نفس خودش نسبت به دیگران است «حَتَّى لَا يَرْضَى لِأَخِيهِ مِنْ نَفْسِهِ إِلَّا بِمَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ مِنْهُ»[5] یعنی یکجوری انصاف داشته باشی که برای برادر و خواهر دینی نپسندی آنچه را که برای خودت نمیپسندی. از همان غذایی که میخواهی بگذاری سر سفره میل کنی بده دست دیگری بده.
صاحب کتاب الغارات، مرحوم ثقفی یک جریانی را نقل میکند که آقا امیرالمومنین در دوران حکومتشان یک روز در کوفه با قنبر رفتند بازار. دو پیراهن خریدند، یکی چهار درهم یکی هشت درهم، یعنی یک لباس قیمتش دو برابر دیگری بود. خوب قطعا لباس گرانتر جنسش بهتر است، شکلش بهتر است. به تعبیر امروزیها بافتش بهتر است. صاحب الغارات مینویسد امیرالمومنین آمدند در دارالاماره، لباس هشت درهمی را دادند به قنبر غلام خودشان، لباس چهار درهمی را برای خودشان برداشتند. قنبر عرض کرد آقا شما رهبر عالم اسلامید، خلیفهی مسلمین هستید، من غلام شما هستم. این لباس زیباتر و گرانتر شایستهی شماست، آن لباس ارزانتر را بدهید من بپوشم. آقا فرمود قنبر، لباس زیبا بر قامت جوان زیباتر است. امیرالمومنین را فقط در دعای توسل باید صدا بزنیم؟ امیرالمومنین را در ختم نادعلی باید بشناسیم؟ اینها اخلاق اهلبیت بود. این میشود انصاف. امام صادق میفرماید از حقوق مسلمان بر مسلمان یکی انصاف است، «لَا يَرْضَى لِأَخِيهِ مِنْ نَفْسِهِ إِلَّا بِمَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ مِنْهُ»[6] با دیگران آنگونه رفتار کنید که دوست دارید با خودتان رفتار کنند. من آن جلسه عرض کردم، این جلسه هم میگویم، همین جمله امیرالمومنین انصافا در جامعه پیاده شود مشکلات رخت برمیبندد. بازاریهایمان انصاف داشته باشند، اداریهایمان انصاف داشته باشند، مسئولینمان انصاف داشته باشند، در ازدواجها انصاف داشته باشیم، دختر مردم را دختر خود، پسر مردم را پسر خود، همسایه را از خود، بیگانه را نسبت به خود یکسان ببینیم. این انصاف اگر آمد وضع ما این نمیشود.
دوم حضرت فرمود آقای عبدالأعلی «مُوَاسَاةَ الْأَخِ فِي الْمَالِ»[7] از کارهای بسیار سخت که مردم میدان میخواهد سربلند بیرون بیاید، در اموالتان مواسات داشته باشید، در مسائل مالی نسبت به دیگران غفلت نکنید، آنچه برای خودت از نظر ثروت میپسندی برای دیگران هم بپسند.
و سوم امام «وَ ذِكْرَ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[8] اینهم کار دشواری است. ذکر خدا در هر حالی. بعد خود حضرت توضیح دادند برای آقای عبدالاعلی، فرمودند «ذِكْرَ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[9] معنایش این نیست، «لَيْسَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ»[10] ذکر الله علی کلی حال معنایش این نیست که دائما بگویید سبحان الله سبحان الله الحمدلله الحمدلله، اینکه ذکرالله نیست، ذکر الله علی کل حال را ببینید امام صادق چی تعریف میکند؟ بله این هم ذکر است، ولی عَلی کلِّ حال را امام فرمود «عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَيَدَعُه»[11] ذکر الله عَلی کل حال یعنی جایی که با حرام روبرو شدی میتوانی سخن حرام بگویی، میتوانی مال حرام بخوری، میتوانی گناه بکنی، خدا یادت نرود و گناه کنی. این میشود ذکر، خدا را حاضر و ناظر بدانی، و الَّا بنده هی بگویم سبحان الله سبحان الله، غیبت هم بکنیم. موقع غیبت، موقع بداخلاقی، موقع بدرفتاری خدا را فراموش نکن. حضرت فرمود «ذِكْرَ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[12] یعنی در همهی حالات زندگیتان، در خلوتتان، در اجتماعتان، در مغازهتان در ادارهتان در سفرتان، در هر جا هستید یاد خدا باشید.
من یک خاطرهای را از جوانی به بعنوان شاهد مثال عرض کنم. سالها قبل یک جوانی آمد گفت آقای حدائق یک حدیثی از شما از امام حسین در شب عاشورا در فلان مجلس شنیدم، این حدیث سه سال بعد من را در یک کاوارهی تایلند از کاواره کشید بیرون! خودِ آن جوان گفت، از قشر مرفهین شهر، خانوادهی ثروتمند. گفت در منزل فلانی شب عاشورایی بود، شما سخنی از امام حسین گفتید که شخصی آمد به امام حسین عرض کرد من جوانی هستم قدرت ترک گناه ندارم، چه کنم؟ امام حسین پنج توصیه به او کردند که اول اینها را انجام بده بعدا رو به گناه بیاور.
از حکومت خدا برو بیرون بعد هر چه میخواهی گناه کن
رزق خدا را بخور بعد گناه نکن
شما این را به افراد گناهکار بگویید، بگویید آقا گناه میخواهی بکنی یک جایی انتخاب کن خدا نبیند تو را. این یعنی «ذِكْرَ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[13]، میخواهی با خدا بیگانگی کنی نمک خدا را نخور نمک را بشکن. أرضِ خدا را نخور عِرض خدا را ببر!
بعد حضرت فرمودند محل گناهت را یک جایی انتخاب کن که کسی تو را نبیند.
موقع مردن اگر میتوانی نمیری گناه کن.
قیامت هم اگر میتوانی جهنم نروی برو گناه کن.
یکی از اینها را ما یادمان نرود گناه نمیکنیم. گفت آقا این حدیث را شنیدم، سه سال بعد با جمعی از دوستان رفتیم تایلند برای گردش، یک شب رفتیم در کاوارهای، گفت در آن کاواره گناه همهجوره آماده بود. گفت من هم در جمع این رفقا نشسته بودم، یکدفعه ذهنم رفت در آن شبِ عاشورای سه سال قبل، مجلس سیدالشهدا، حدیث امام حسین «إجعل مکانَک لایراک الله فیه فأصنِع ما شئتَ» گفت حاج آقا از مجلس بلند شدم، رفقا گفتند کجا؟ گفتم من رفتم هتل، گفت آمدم هتل ساکم را پیچیدم، گریه میکردم خدایا به ما پول دادی جوانی دادی سلامتی دادی، آوردیمش در مسیر کفران نعمت! گفت دوستان من دو سه ساعت بعد آمدند گفتند فلانی ساک برای چی پیچیدی؟ گفتم من فردا میخواهم برگردم ایران. ما تازه اول سفرمان است! گفتم من دیگر نمیمانم. گفت هر چه اصرار کردند، گفت این حدیث سیدالشهدا من را از تایلند کشید ایران. در این جلسات چه میگویند!؟ در این جلسات آدم میشویم. در این جلسات از خواب خفته بیدار میشویم. یک وقتی میدانیم یقین نداریم به یقین میرسیم. این «ذِكْرَ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[14] است. امام صادق فرمود اینها جزء سختترین کارهاست که انسانها بتوانند عمل کنند و بکار ببندند.
سه دسته و سه جا انصاف موضوعیت پیدا میکند. یک قسمت و یک نوع از انصاف، انصاف در برابر خداوند است. «و علی الرعیة بالانصاف»[15] مردم باید انصاف داشته باشند، کجاها با چه کسانی؟ اول انصاف در برابر خدا، انصاف در پیشگاه پروردگار. این جمله نورانی آقا امیرالمومنین را در اصول کافی مرحوم کلینی نقل میکند، آقا فرمود «فهَلُمَّ ایها الناس الی التعاون علی طاعة الله عز و جل»[16]. بشتابید بندگان خدا، به سوی کمک کردن و یاری رساندن یه یکدیگر در طاعت و بندگی خدا «و القیام بعدله»[17] تلاش کنید کوشش کنید که قیام کنید به عدالت رفتار کنید «و الوفاء بعهده»[18] تلاش کنید که وفای به عهد داشته باشید. کلام امیرالمومنین است. «و الانصاف له فی جمیع حقه»[19] امیرالمومنین میفرماید مردم تلاش کنید که در تمام حقوقی که در پیشگاه خدا دارید انصاف داشته باشید. حالا امشب انصاف در پیشگاه خدا را میخواهم باز کنم ببینید نسبت به خدا چقدر باانصافید؟ بسمهتعالی خلق را بگذارید کنار، اول خالق. ما نسبت به خدا چقدر انصاف داریم؟
بعد حضرت فرمود «لیس العباد الی شیء احوج منهم الی التناسخ فی ذلک»[20] بندگان خدا به هیچ چیزی نیازمندتر از تناسخ، خیرخواهی نسبت به پروردگار نیستند. اول خیرخواهی نسبت به خدا. یک حدیثی است، من جواز بهشتی شدنتان را از کلام پیغمبر امشب میگویم، شماها باید بروید به شرطی که پیغمبر میگوید عمل کنید. رسول الله فرمود «مَن یضمنُ لی خمسا»[21] اگر کسی پنج چیز را ضامن بشود انجام بدهد، «من یضمن لی خمسا»[22] اگر کسی پنج چیز را ضامن شود بجا بیاورد، منِ پیغمبر بهشتش را ضامن میشوم. بهشتی شدنتان با ضمانت پیغمبر، این پنج چیز با شما «أضمن له الجنة»[23]؛
اول، پیغمبر فرمود «النصیحة لله»[24] مردم خیرخواه خدا باشید.
دوم،«و النصیحة بکتاب الله»[25] خیرخواه قرآن باشید.
سوم، «و النصیحة لرسوله»[26] خیرخواه پیغمبر باشید، سخنان پیغمبر باشد تراز زندگی.
چهارم، «و النصیحة لله»[27] خیرخواه دین خدا باشید.
پنج، «و النصیحة لجمیع المومنین»[28] خیرخواه مردم باشید. این پنج چیز را پیغمبر میگوید شما انجام بدهید من بهشت را ضامن میشوم.
در سخنی دیگر هم امیرالمومنین میفرماید شما در کارهایتان دقت کنید که نسبت به پروردگار آن روحیهی انصاف را فراموش نکنید. حالا چون امشب برنامه مولود خوانی است، من یک گوشه از وظائف ما در پیشگاه خدا به عنوان انصاف را امشب میگویم، بقیه را به شرط حیات بماند جلسات آینده. در برابر خدا با انصاف باید عمل کرد، کجا؟ یکی از مواردی که انصاف نسبت به خدا موضوعیت پیدا میکند حیا است. مردم در پیشگاه خدا باید با حیا بود.
من از مرحوم علامه امینی رحمة الله علیه شنیدم، آیت الله امینی که عضو شورای نگهبان بود. ایشان فرمود هفته آخر عمر آیت الله طباطبایی بود، مدرسین حوزه عملیه قم، شاگردان علامه آمدند محضر علامه در منزل ایشان، گفت حال علامه طباطبایی حال خوبی نبود، دیگر در حال رفتن بود، روی پل دنیا و آخرت بود. گفت علامه نشسته بود سخن هم نمیگفت، فقط لبها آهسته حرکت میکرد، مشغول ذکر بود، مرحوم آیت الله امینی گفت یک ساعتی نشستیم همه صحبت میکردند علامه ساکت بود. ایشان گفت من میخواستم بروم تهران شورای نگهبان جلسه داشتم. دیدیم استاد در این یک ساعت حرفی نزد، ایشان گفت من بلند شدم رفتم مقابل علامه زانو زدم نشستم دست علامه را بوسیدم گفتم حضرت استاد من دارم میروم، آقایان هم میخواهند بروند، یک نصیحتی بکنید تا برویم. ایشان میفرمود آخرین جملهای که من از استاد شنیدم این آیه بود، آیه 14 سوره مبارکه علق. گفت علامه یک سری بلند کرد نگاهی به جمع و علما کرد، فرمود آیه را تلاوت کرد، فرمود «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى»[29] انسان نمیدانی خدا تو را میبیند؟
خدا رحمت کند امام را، فرمود عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید. گناه به هر عنوانی یعنی بیحرمتی خدا، یعنی بیانصافی به خدا. من اینجا روایتهایی را نقل کنم، خدا رحمت کند امام در اربعین حدیث مطلبی دارند، امام مفصل مینویسند آنجا کسی که گناه میکند دارد با خدا بیانصافی میکند، چون خدا را حاضر و ناظر نمیداند. ببینید آقایان شما یک وقتی فرزندت دارد نگاه میکند هر حرفی نمیزنی. در این مجلس چون ناظر داریم هر کاری نمیکنیم. ما صرف اینکه خدا میبیند ولی حرمت خدا را داریم میشکنیم. مرحوم امام میفرمودند اگر کسی گناه کرد یعنی با خدا با انصاف برخورد نکرده، چون خدا را حاضر و ناظر نمیداند، و این خود گناه بزرگی است که حرمت آفریدگار را ما میشکنیم.
آقا امام کاظم فرمود «استَحیوا من الله فی سرائرکم»[30] مردم از خدا در خلوتهایتان حیا کنید. در همان اتاق در بسته که هیچکس نیست، خودم هستم، آنجا از خدا حیا کنید، انصاف یعنی این. در مسجد النبی که رعایت احترام خدا هنر نیست. اینجا احترام نگذاری تعجب است. آنجایی که میگویی کسی نیست، دوربین نیست، ناظر نیست، «استَحیوا من الله فی سرائرکم»[31] آقا موسیبن جعفر فرمود در خلوتهایتان از خدا حیا کنید، «کما تستحیون من الناس فی علانیتکم»[32] چطور در جلوتتان هم از همدیگر خجالت میکشید در خلوت هم از خدا حیا کنید.
آقای فلانی نشسته حرف نزن، فلانیها هم هستند فعلا صحبت نکن. پایمان روی فرش فلانی است حرف نمیزنیم. وجودمان غرق نعمت خداست، چقدر حرمت شکنی میکنیم؟! این یک حدیث در رابطه با همان انصاف در پیشگاه خدا که عبارت است از حیا. پیغمبر فرمود «استحیِ من الله تعالی»[33] مردم از خدا حیا کنید «استحیائک مِن صالحی جیرانِک»[34] رسول الله فرمود چطور از همسایههای خیلی خوبتان خجالت میکشید! دیدید یک وقتی در محلهتان در همسایگیتان یک انسان با اخلاق متشرِّعی است جلوی او صدایت را بلند نمیکنی، جلوی او هر حرفی نمیزنی، میگویی زشت است، این صدای بلند ما را بشنود، پیغمبر میفرماید همانطوری که از همسایگان صالح و شایستهتان حیا میکنید، از خدا حیا کنید. حداقل به آن اندازهای که برای آن بنده صالح خدا اعتبار قائلید و خجالت میکشید و هر کاری نمیکنید، از آفریدگارتان هم حیا کنید. «فانَّ فیها زیادة الیقین»[35] رسول الله میفرماید در این حیاورزی یقینتان را زیاد میکنند، یقینتان را افزایش میدهند.
و یک سخن پایانی از وجود مقدس امیرالمومنین عرض کنم. امیرالمومنین میفرماید «الحیاء لله»[36] حیا کردن از خدا، رعایت حیای الهی را فراموش نکردن، «یمحو کثیراً من الخطایا»[37] خیلی از خطاهایتان را محو میکند. ببینید عزیزان حالا این یک بحث جداگانهای است که عوامل پاک شدن گناهان چیست؟ همش الهی العفو نیست، همش شب قدر نیست، ما موارد فراوانی داریم که اینها را هر کسی انجام دهد گناهانش پاک میشود. یکی از آن عواملی که گناه را پاک میکند حیا کردن از خداست! امیرالمومنین میفرماید اگر در خلوتت و در جلوت حیا کردی خیلی از گناهانت را پاک میکند این حیا، بخاطر خدا اگر سخن ناشایستی نگفتی، برای خدا اگر حرامی گذشتی، خیلی از گناهان و خطایای شما را مشمول مغفرت و آمرزش قرار میدهد. پس از مصادیق انصاف که در کلام نورانی امام زمان آمده «و علی الرعیة بالانصاف»[38] اولا ما باید در پیشگاه خدا انصاف داشته باشیم، نسبت به آفریدگارمان با انصاف باشیم. و از مصادیق انصاف در پیشگاه پروردگار حیا در برابر خداست. این حالت اگر آمد...؛ ببینید عزیزان، امروز تکنولوژی پیشرفته، دوربین مداربسته، تجهیزات و فناوریها آمده، ولی آن تربیتی که باید بیاید نیامده. اسلام میفرماید خدا را اگر فراموش نکردی، خدایی که از رگ گردن به تو نزدیکتر است، خدایی که در سلول سلول تو حاضر است، خدایی که خیانت چشمها را میداند و میبیند، از این خدا اگر حیا کردی و خدا را در نظر گرفتی گناهانت را میبخشند و قطعا فراموش نکردن نظارت الهی، سبب پاکی انسانها و سلامت فکر و رفتار میشود.
دو مورد دیگر از موارد انصاف در پیشگاه پروردگار باقی مانده که انشاءالله توضیح این دو مورد را در جلسه آینده مطالبی را خدمت عزیزان خواهیم داشت. رعایت رضا و خشنودی بنده از خدا، و رعایت شکر و سپاسگذاری و بندگی، اینها وظائف ما در پیشگاه خداست.
خانمها این را بیشتر بشنوید، من گاهی اوقات این حرف را از سر زبان بعضی زنها میشنوم! آقا قربان خدا بروم چرا خدا اینجوری وضع کرده؟ یک خانم چادری محجبه میگفت حاج آقا من فکر کنم خدا مرد است چون طرف مردها را گرفته، عزیزان در اینها شرک نهفته است، فضولی در کار خدا موقوف! بدون تعارف عرض کنم، اگر کسی به حکمی به احکام الهیهی خدا ته دلش هم صاف نباشد برود استغفار کند. آقا ما خمس را نفهمیدیم خمس یعنی چی؟ حج یعنی چی؟ نماز برای چی؟ روزه چرا، حجاب چرا؟ چرا این دستور را اسلام داده؟ چرا گفتند شرابخور را اینقدر شلاق بزنید؟ دزد را اینکار کنید؟ اگر نسبت به قوانین الهی کسی تسلیم نبود، راضی نبود، بیانصافی به خداست. مسلمان باید تسلیم باشد. امام صادق فرمود تسلیم مثل جنازهی روی سنگ غسالخانهی زیرِ دست غسال است. دیدید جنازه زیر دست غسال صدایش در نمیآید، لختش هم میکنند صدایش در نمیآید، آب میریزند روی تنش صدایش در نمیآید. این آقا زنده بود گوشه لباسش را میزدید بالا پرخاش میکرد. تسلیم، در پیشگاه خدا اینگونه باشیم. آقا ما از کار خدا سر در نیاوردیم، خدا چرا فلانی را بُرد چرا فلانی را گذاشت، چرا به فلانی ثروت داده چرا به ما نداده؟ بابا راضی باش، در برابر تقدیر الهی تسلیم باش. اگر این نگاه اعتراض در ما ایجاد شد یعنی بیانصافی به خدا. بیانصافی به خدا. حالا توضیح این دو مطلب دیگر را انشاءالله جلسه آینده بیان میکنیم.
ایام میلاد باسعادت حضرت زهرای مرضیه است. فاطمه زهرا اسوهی انصاف است. من دو جریان از حضرت زهرا بگویم و تمام کنم. خانمها کدام زن را سراغ دارید شب عروسی در لباس عروسی دارند میبرندش خانه داماد، در مسیر حرکت به خانهی داماد...، خانهی امیرالمومنین در منطقه عوالی بود، این منزلی که کنار خانهی رسول الله است متعلق به پیغمبر بود، خانهی امسلمه بود، چند ماه بعد از ازدواج امیرالمومنین آمد خدمت رسول الله، پیغمبر فرمودند یا علی من دوری فاطمه را نمیتوانم تحمل کنم، فاطمه هم دوری من را نمیتواند تحمل کند. شما آن مزرعهی در عوالی را بدهید به ما، من این خانهی کنار منزل خودم، منزل امسلمه را میدهم به شما. معاوضه کردند، امیرالمومنین با حضرت زهرا آمدند کنار بیت رسول الله در کنار مسجد. ولی تا چند ماه اول در منطقه عوالی یک مزرعهای امیرالمومنین داشتند، شب عروسی هم عروس را زنهای هاشمیات و زنهای مسلمان، عروس را داشتند میبردند خانهی داماد، یک وقتی صدای زنی به گوش فاطمه زهرا رسید! دختر رسول خدا تو را در رخت عروسی به خانهی داماد دارند میبرند و حال اینکه من لباس مناسب بر تن ندارم! حضرت زهرا همانجا فرمود توقف کنید، به یکی از خانمها گفت بروید از منزل لباس خانهی من را بیاورید، از خانهی پدرم. رفتند آوردند، دور دختر پیغمبر را در آن تاریکی پوشاندند، زهرای مرضیه لباس منزل را پوشید و لباس شبِ عروسی را قبل از رسیدن به خانهی داماد برای خدا به آن زن داد. این را میگویند انصاف! این لباس خوب است؟ دوست میداری؟ عمل کن. فاطمه زهرا اسوه انصاف بود. این آیات سوره دهر «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»[39] که سه روز این خانواده برای رفع بیماری امام حسن و امام حسین نذر روزه کرده بودند و تنها آذوقه آنها قرص نانهایی بود که برای خودشان کنار گذاشته بودند. شب اول مسکین شب دوم یتیم شب سوم اسیر، هر سه شب موقع افطار در خانهی اینها زده شد، خوراکی که برای خودشان بود دادند. به تعبیر آیت الله العظمی مکارم با آب افطار کردند و اصلا مبتکر آب درمانی خود زهرای مرضیه و امیرالمومنین بودند. فقیر آمد در مسجد پیغمبر تقاضای کمک کرد، پیغمبر دستش خالی بود، سال سختی بود دوران در مدینه، به سلمان گفتند این را ببر در خانهی فاطمه، آنجا خانهای است که کسی دست خالی برنمیگردد. آمد درِ خانه گفت دختر رسول خدا تهیدستم گرفتارم پدرتان آدرس دادند بیایم در خانهی شما. تاریخ مینویسد تنها چیزی که در خانه فاطمه زهرا ارزش مالی داشت یک گردنبندی بود که عمه پیغمبر در شبِ عروسی به حضرت زهرا هدیه داده بود به گردن داشت و یک پوست گوسفندی که بستر امام حسن و امام حسین بود. گردنبند را زهرای مرضیه باز کرد، پوست گوسفند را هم برداشت، آن پوست و گردنبند را به فقیر داد. آن فقیر گفت این پوست بدرد من نمیخورد و بیارزشی است. گردنبند را قبول کرد پوست را برگرداند.
این به مدیح تو کم که دخت رسولی، دخت رسولی و زوج حیدر کرار
انشاءالله که بتوانیم این فرمایش امام زمان را «و علی الرعیة بالانصاف و حسن السیرة»[40] عمل میکنیم. انشاءالله تا حاج آقای روستا تشریف میآوردند، تقدیم به محضر مقدسه بزرگ بانوی نظام خلقت و هستی، حضرت زهرای مرضیه سه صلوات غرّا ختم نمایید.
[1] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[2] انعام آیه60
[3] الکافی ج2 ص170
[4] الکافی ج2 ص170
[5] الکافی ج2 ص170
[6] الکافی ج2 ص170
[7] الکافی ج2 ص170
[8] الکافی ج2 ص170
[9] الکافی ج2 ص170
[10] الکافی ج2 ص170
[11] الکافی ج2 ص170
[12] الکافی ج2 ص170
[13] الکافی ج2 ص170
[14] الکافی ج2 ص170
[15] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[16] الکافی ج8 ص354
[17] الکافی ج8 ص354
[18] الکافی ج8 ص354
[19] الکافی ج8 ص354
[20] الکافی ج8 ص354
[21] الخصال ج1 ص294
[22] الخصال ج1 ص294
[23] الخصال ج1 ص294
[24] الخصال ج1 ص294
[25] الخصال ج1 ص294
[26] الخصال ج1 ص294
[27] الخصال ج1 ص294
[28] الخصال ج1 ص294
[29] علق آیه14
[30] تحف العقول ص394
[31] تحف العقول ص394
[32] تحف العقول ص394
[33] مصباح الشریعه ص163
[34] مصباح الشریعه ص163
[35] مصباح الشریعه ص163
[36] غررالحکم، ص83
[37] غررالحکم، ص83
[38] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[39] انسان آیه8
[40] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی