استاد حدائق روز جمعه 1 بهمن 1400 در مهدویه بزرگ شیراز به مبحث آیات مهدویت در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[1]
در آيه دو و آيه سه سوره مبارکه انفال خداوند خداوند يک سری ويژگیهای را برای مؤمنين بيان میکند که اگر مؤمنين شديد: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُم»[2] از نشانههای مؤمنين «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ»[3] اول«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[4] اينها در برابر نام خدا و يادخدا قلبهای اينها خاشع است تسليم اند در برابر خداوند وقتی که به کسی میگويند آقا رأی خدا اين است نظر خداوند اين است نظر دين است ديگر چون و چرا نمیکند استدلال و استنباط در برابر رأی الهی نمیکند تسليم است: «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً»[5] آيات قرآن هم که بر اينها خوانده میشود بر ايمان اينها افزوده میشود اينها هنگام شنيدن سخن خدا بر ايمان اينها و اعتقاد اينها افزوده میگردد: «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[6] از ويژگیهای مؤمنين رسيدن به همين مقام توکل است مؤمن بايد متوکل باشد متوکل الی الله يکی از معضلات بخش عمدهای از مردم تضعيف توکل يا ضعيف بودن توکل در اعتقادات و در رفتار انسانهاست در اين فرصت با توجه به آيهای شريفهای که تلاوت شد از سوره مبارکه نحل آيه 99 يک دو سه جلسهای را پيرامون اين صفت مؤمنين که توکل است مطالبی را ما در اين مجلس که از صفات مؤمنين توکل و مؤمن اگر کسی شد از ياران امام عصر و از اصحاب حضرت انشاءالله خواهد بود، خب صلوات ديگری هم ختم کنيد.
در سوره مبارکه نحل آيه 99 خداوند میفرمايد شيطان با آن همه قلدری و قدرتمندی بر انسانها متوکل راه ندارد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[7] البته آيه قبل اين آيه خطاب به رسولالله است و يک هشدار جدی که همه ما بايد حواسهايمان را جمع کنيم خدا به پيغمبر میفرمايد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ»[8] خطاب خطاب به رسولالله است: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[9] رسولالله هنگامی که قرآن تلاوت میکني به خدا پناه ببر: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[10] اين آيه ماها بايد حواسهايمان خيلی جمع باشد به برجستهترين شخصيت نظام خلقت رسولالله در بهترين حالات سخن گفتن تلاوت قرآن خدا هشدار میدهد رسولالله تو بهترين انسان نظام خلقتی در بهترين حالت زندگیات هم که قرآن خواندن است حواست باشد به خدا پناه ببر از شيطان يعنی چه حاج آقا؟ يعنی مؤمن، مؤمن مسئول هيئتی، متدين روحانی همه و همه شيعه حواست باشد نگو من حواسم به خودم جمع است به من نمیخواهد تذکر بدهی اين غرورها چه است؟ آقا مگر کسی در مسجد هم ديگر شيطان کارش دارد داريم قرآن میخوانيم ر قرآن خواندن هم خدا میفرمايد رسولالله حواست جمع باشد در بهترين حالات زندگيتان يک وقت میبينيد شيطان میآيد در مسجدالحرامی شبی قدری در مکانی مقدسی در حال عمل خوبی اينها هيچ تضميننامهای نيست ضمانتنامه نيست خيلی بايد مراقبت بود.
به يک آقایی گفتم آقا مراقب باشد گفت آقا ديگر به ما میخواهيد تذکر بدهی ما حواسمان جمع است گفتم خيلی مغروری خيری غرور گرفته تو را خدا به رسولالله تذکر میدهد به انسانی که اسوه عصمت است در نظام خلقت و مقتدای معصومين هست خدا میفرمايد رسولالله حواست باشد حتی در بهترين حالات زندگیات که تلاوت قرآن است مراقب باشد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[11]بعد آيه بعد میفرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا»[12] بلی وقتی به خدا پناه برديد ديگر شيطان حريف انسانهای با ايمان متوکل نخواهد بود من چند مطلب ذيل اين آيه محضر عزيزان عرض کنم و يک تعريف از توکل اينکه از نگاه دين توکل چيست؟ مراتب توکل چيست؟ و ادامه بحث انشاءالله به شرط حيات در فرصت ديگر خب از اين آيه شريفه استفاده میشود شيطان برای همه برنامه دارد حتی شخص رسولالله چيزی که هست آنجا حريف نيست برای معصومين هم طمع داشت ولی حريف نيست يا بايد شيطان را از صحنه خارج کنيد يا تسخيرتان میکند قرآن وقتی که خطاب به پيغمبر میفرمايد رسولالله مراقب باشد از اين آيه استفاده میشود به سراغ همه ميآيد شيطان پير و جوان نمیشناسد دانشگاهی و حوزوی تفکيک نمیکند باحجابی، بدحجابی، بیحجابی، محاسن داری، بیمحاسن هستی، در يک خاندان خوبی هستی، شهری هستی، روستايي هستی اينها را شيطان برايش عدد و رقمی نيست او در فکر فريب همه است اين يک نکته که در اين آيه شريفه شيطان را دست کم نگيريد.
خداوند سبحان به يکی از پنج پيامبر بزرگ نظام خلقت که حضرت موسی است به موسی فرمود موسی چهار سفارش به تو میکنم اينها را فراموش نکن يکی از آن چهار سفارش اين بود موسی به موسی موسای صاحب يد و بيضاء: «مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّيْطَانَ مَيِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَكْرَهُ»[13]تا نديدی شيطان مرده از مکرش ايمين نباش يعنی مردم وقتی خبر فوت شيطان را به شما دادند نفس راحت بکشيد درس خواندي، روايت بلدی، حج رفتی، بندهای خدای میگفت آقا ما ديگر کفشهايمان جفت است کارهايمان را کرديم، گفتم خيلی غافلی هستی مستجاب الدعوه اواخر عمرش را شيطان زمين زد: «فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّار»[14]کشاند يک آدمی مستجاب الدعوه برسيسايي عابد را بردش در مسير گناه با توجيه با همان تسويلات شيطانی بلعم باعورايش را فريب داد سامری، سامری که در برابر موسی ايستاد سامری يکی از بهترين ياران حضرت موسی بود قارون يکی بهترين قاريان تورات در بنی اسرائيل بود چراغ سبز روشن کردی میبرد تو را لذا لحظهای انسان نبايد غفلت کند از وسايس و مکائد شيطانی مطالب ديگری که من ذيل اين آيه عرض کنم آنچه میتواند طبق اين آيه شريفه که خداوند میفرمايد شيطان با تمام اين تسويلاتش اگر میخواهيد خودتان را حفظ کنيد يعنی حفظ کرديد آن وقت میشويد مشمول: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»[15] آن وقت میشويد مشمول آيه: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[16] راهکار همين است، قرآن می فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا»[17] شيطان با همه اين تسويلات و همه اين وسايس حريف کسانی که مؤمناند و به خدا توکل کردند اين دوتا گزينه کنار هم ايمان به پروردگار و توکل در امور بعضیها میگويند خدا را قبول داريم معتقد به خدا هم هست نماز شب هم میخواند اما توکل ندارد گاهی اوقات کارهای که میخواهد انجام بدهد ته دلش میلرزه آقا اگر کرديم فردا چه میشود پول داديم فردا که حمايتمان میکنيم خمس مال مان را داديم بعد فردا گرفتار شديم که به دادمان میرسد اين توکل ندارد، يک ايمان «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[18] به خدا هم اينها توکل دارند هم ايمان هم توکل اين دوتا نيروی ارزشمند و دوتا فضيلت ارزشمند اگر کنار يکديگر قرار گرفت قرآن میفرمايد شيطان بر شما سلطه ندارد بيماری بيايد فقر بيايد مشکلات احاطه کند فرد را وقتی ايمان دارد و به خدا اعتماد دارد: «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[19] شيطان در او تأثير بگذارد بعضیها با يک بيماری مختصر با يک مشکل اقتصادی جزئی اصلاً از دين میبرند ديشب يک آقای نقل میکرد میگفت آقا بعضیها اعتقاداتشان آسيب ديده خب ايمان ضعيف است توکل هم ضعيف است مشکلات اقتصادی مشکلات اخلاقی مشکلات خانوادگی از همه چيز او را میکند ولی اين طور نيست که بگوييم آقا مشکل اقتصادی همه را بیدين میکند همه را لامذهب میکند بعضیها در نهايت تنگدستی عفاف پاکدامنی تقوی نماز بندگی خدا را فراموش نمیکنند بعضیها هم در اوج فراخدستی و توانگری هستند سر به سجده نمیگذارند تفاوت در توکل است و در ايمان.
مطلب ديگری که من ذيل آيه عرض کنم خداوند میفرمايد میخواهيد پناه ببريد پناهگاهی جز خدا نداريد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[20]اگر میخواهيد پناه هم ببريد پناهگاهتان پروردگار است البته لطف الهی را ببينطد خدا میفرمايد فاستعذ آيه بعد میفرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[21] تو پناه بياور من پناهت میدهم يعنی فاصلهای نيست بين جستجو کردن پناه و استمداد پناه از خدا و پناه الهی به بنده تا گفتی يا ربّ دستت را میگيرد يک جوانی هجده نوزده سالهای بود ساليان قبل البته الآن در استان ديگری است برای بنده نقل میکرد گفت آقای حدائق برای کنکور دوستان دانشگاه میخواستند درس بخوانند يکی از رفقای ما به ما خبر داد گفت فلانی منزل ما قرار گذاشتيم دوستان هم کلاسی بيايند درس بخوانيم پدر و مادرم هم مسافرت اند کسی خانه نيست گفت من با اين نگاهی که برنامه درس است و درس خواندن جمعی است گفتم رفتم جوان خيلی خوش چهره خوش سيما نوزده ساله در اوج شهوت گفت آقای حدائق وقتی رفتم وارد خانه شدم اين پسر صاحب خانه که دعوت کرده بود دست من را گرفت گفت بيا تا يک چيزی نشانت بدهم بگويم برای چه صدايتان زدم گفت در يکی از اتاقهای خانه را باز کرد من فقط همين اندازه میگويم و میگذرم حالا هر چيزی را همهجا نمیشود گفت و صلاح هم نيست گفت در را باز کرد ديدم گناه به تمام معنی مهياست، همين اندازه بساط حالا شراب عمل منافی عفت گفت اسباب گناه به تمام معنی آماده گفت اين دوستانش را زده بود به اسم درس بيايند ولی آنجا به گناه بپردازند حالا ببينيد يک جوان نوزده ساله در اوج شهوت خودش هم اين بساط را پهن نکرده ديگری بساط را پهن کرده سر يک مجلس گناه آماده رسيده ببينيد وعدهای خدا را «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ، إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[22] مؤمن کی صدا زدی دستت را نگرفتند؟ کی زمين خوردی که گفتی خدايا دستگيری کن دست نگرفتند و تو زمين خوردی؟ زير هر يا ربّ تو لبيک ماست، اين جوان گفت آقای حدائق تا اين صحنه را ديدم گفتم خدايا کمکم کن گفت در دلم گفتم گفت تا گفتم خدايا کمکم کن گفت يک حالی به من دست داد اين ديگر کار خداست تو استعاذه بجو، تو رو بياور، صدا بزن خدا را خدا هم اينگونه عمل میکند: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ»[23]حريف تو نمیشود گفت تا گفتم خدايا کمکم کن گفت يک حالی عجيبی به من دست داد، گفت فقط میتوانم اينگونه توصيف کن منفورترين کارها نزد شد همان کاری که اينها بساطش را پهن کرده بودند و بدترين مکانها ماندن در آن خانه شد گفت يک انقلابی روحی عجيبی به من دست داد ديدم لحظهای در اين خانه نمیتوانم بمانم و اصلاً اين صحنه را که ديدم يک حال ديگری پيدا کردم گفت دويدم مثل در جهنم و عذاب بودم گفت دويدم طرف درب منزل گفت اين دوستان من فهميدند که من میخواهم بروم اينها هم دنبال من آمدند که من را بگيرند منصرف کنند گفت ديدم اينها دارند میآيند اگر بخواهم بايستم کفشم را بپوشم اينها چند نفرند من را میگيرند مانع رفتنم میشوند گفت مثل آدمی که در آتش افتاده نمیتوانستم بمانم اين حال را بهت میدهد يک وقتهای تجربه کرديد يک جايي خدا را صدا میزنيد میبينيد چقدر آن گناه آن کار بد نزدت زشت میشود آن حس گناه را ازت میگيرند اين همان استعاذه به خداست و همان وعده الهی است که خدا میفرمايد شيطان سلطه ندارد گفت دم در منزل ديدم بايستم گرفتنم، گفت پای برهنه فقط در را باز کردم با پای برهنه بدون کفش دويدم در خيابان گفت تا يک مسافتی هم اينها دنبال من میدويدند گفت من با پای برهنه از آن منزل دويدم تا منزل خودما اين را برای خود من نقل کرد يوسف نمیخواهد که از يوسف قرنها قبل بگوييد يوسف صفتانی هم هستند که خدا را صدا میزنند و خداوند سلطه شيطان را بر میدارد رو آورديم که پناه ندادند گفت در اين مسير اشک میريختم گريه میکردم و میدويدم و اشکم هم برای اين بود که خدايا اگر تو کمکم نکرده بودی به چه زشتی گناهی دچار و مبتلا میشدم ببينيد عزيزان فاصله بين صدا زدن و جواب گرفتن هيچ فاصلهای نيست تا گفتی خدا همانجا عنايت میکنند و کمکت میکنند يوسف خدا را صدا میزند در همان خلوت ذليخا کمکش میکند قرآن میفرمايد يوسف هم در آستانه خطر بود هم يوسف داشت تمايل ذليخا پيدا میکرد هم زليخا به يوسف ميل داشت وقتی که يوسف خدا را صدا زد خدا مديريت کرد از آن بتی آمون کفر آميزترين شئ موجود در آن خلوت يادخدا و ذکر خدا تجلی پيدا کرد که يوسف میگريزد و درهای بسته به روی او گشوده میشود اين هم مطلب ديگری در ذيل اين آيهای که با محوريت توکل هست.
علمای علم اخلاق برای توکل سه مرحله را ذکر میکنند يعنی سه دسته طبقهبندی میکنند آنهای که توکل دارند توکلهای مردم به خدا، آنهای که توکل ندارند به کنار، آنهای که متوکل به خدا هستند در زندگی اينها سه نوع اند دستهای اول و مرحله اول و پايين بعضیها به خداوند مثل يک وکيل حاذق توکل میکنند ديديد شما يک وکيلی را میگيريد برای انجام اموراتتان اما اين وکيل را هم تام الاختيارش نمیکنيد میگوييد آقا شما وکيل ما هستيد در اين پرونده ضمناً اگر مطالبی هم بود ما را در جريان بگذار اعتماد هم داريد به اين وکيل که آن را به وکالت قبول کرديد وکيل وکيل حاذقی است اما نه در همه مسائل زندگیتان دستش را باز نگذاشتيد در همه امورات در يک پرونده در يک مسأله تازه آنهم مشروط است که آقا کارها را با من در جريان بگذار ما بعضیهايمان با خدا اينگونه توکل کرديم در يک سری از امورات به خدا توکل داريم همه اموراتمان اينگونه نيستيم لذا خودش را هم نشان میدهد طرف تا مريض میشود ناسزا میگويد يک جايي میگوييد توکلت علی الله اما کجا؟ در بعضی از مسائل خاص زندگیاش میگوييم آقا اينجا به خدا توکل کرديد در همه شئوناتت توکل داری؟ خير اين يک دسته يک دسته از متوکلين اين جوری هستند توکلشان عموميت ندارد.
دسته دوم مرحله عالیتر اخلاقيون میفرمايند توکل بعضیها توکلشان مثل اعتماد طفل به مادر است ديديد بچهها به مادر اعتماد دارند مادر وقتی دارو میدهد اين بچه چون و چرا نمیکند که اين دارو چيست؟ ترکيبش چيست؟ چرا اين مقدار بايد بنوشم چرا اين قرص را بايد بخورم هرچه مادر میگويد چشم میگويد غذايت اين است اين اندازه را بايد بخوری اطاعت میکند الآن وقت استراحتت است اين بچه گوش میکند بچه در برابر اوامر و نواهی مادر تسليم است ولی اين تسليم بودن و اوامری که در برابر مادر است عالمانه نيست عشق به مادر دارد اعتماد به مادر دارد بعضیها هم نسبت به خداوند همين طورند به حسب علاقهای که به پروردگار دارند در برابر او تسليم اند اما آگاهانه واقعی هم بخشی از اين اعتمادها نيست عالیترين مرحله توکل توکل انسانها به پروردگار مثال میزنند مثل ميت روی سنگ غسالخانه اين جوری شديد، ميت را ديديد روی سنگ غسالخانه، لباسش را در میآورند اعتراض نمیکند تسليم محض است زمستان سرد غسال آب سرد میريزد رو اين بدن، اين اگر زنده بود اين آب سر را رو بدنش میريختند فرياد میزد در شستشو يک وقتی بدن را با عجله جابجا میکنند سر میخورد رو اين سنگ غسالخانه شما صدای نمیشنويد غسال اين بدن را عريان میکند عدهای ايستادهاند صدا از جنازه بلند نمیشود که بدنم را عريان نکن اين تا زنده بود گوشهای لباسش را میزديد بالا اعتراض میکرد حالا لختش کردند حرف نمیزند کفنش میکنند اعتراض ندارد در نحوه شستن حرف نمیزند بعضیها در توکل به خدا میرسند به جايي، در اوج رفاه تسليمند، در اوج سختیها تسليم اند سرطان بيايد تسليم است سالم باشد، تسليم است پوشکی بشود بنده است ثروتمند باشد بنده است تهیدست باشد بنده است.
دو روز قبل بندهای خدای گفت آقا اين خانوادهای داريم اين خانواده ما ديگر مدتی است به خاطر اضطراب به خاطر يک جريانی برای اين خانم پيش آمده بوده سانحهای اتفاقی که حالا اين هم بخير گذشته بود يک دو سه روزی اين خانم در بيهوشی به سر برده بود مسائلی را هم در آن بيهوشی نشانش داده بودند که گفتم اين لطف خدا بود پرده را برايت زدند کنار حواست باشد که اين خانم برای خود من گفت گفت حاج آقا در آن عالم از حق الناس خيلی میگفتند و من هی فرياد میزدم دستهايم را ببريد بدهيد به مردم که حق الناس اداء بشود اين خانم آمده بود خيلی مضطرب شده بود گفتم خدا بهت فرصت داده برت گرداندند، اگر حقالناسی به گردنت است حقالناس غيبت حق الناس تهمت حق الناس بیاحترامی به مردم حقالناس فقط پول صغير خوردن که نيست، حقالناس خمس در اموالمان باشد و پرداخت نکنيم مال سيد فقير را نگهداشته نمیدهد اينها حقالناس است حق الناس حقوق مردم را اداء نکردند چه حقالناس مالی چه حقالناس عِرضی و آبرويي خب حالا اين خودش را باخته بود میگفت من خيلی وحشت کردم گفتم خواهر من شما يک صحنه را نشانت دادند بردنت آوردنت جرياناتی هم از برزخ ديدی گفت نشانم دادند بعضیها در عبور از سنگ لاخهای خطرناک به راحتی میگذشتند و بعضیها زمين میخوردند و اينها را نگه میداشتند، گفتم خدا خيلی لطف بهت کرده از تو هم يک انتظار ديگری میرود حالا اين خوردهای خودش را باخته ببينيد توکل واقعی يعنی اين که بشويد مثل آن جسدی رو سنگ غسالخانه خدا را برای خودت نخواهی خودت را برای خدا بخواهی بهت بدهند بنده باش ازت بستانند بنده باشد نفع بهت برسد شاکر باشد ضرر برسد صابر باش اين اوج توکل است و اين حديث را من تکميل عرايضم تقديم کنم گرچه خود واژه توکل و مشتقاتش هفتاد مرتبه در قرآن تکرار شده به خاطر حساسيت موضوع متوکل اگر شديد ضربه نمیخوريد، توکلت اگر رفت بالا نمیگويي تورم جنس ده سال قبل را به قيمت تورم امروز میدهم توکلت اگر رفت بالا نمیگويي که آقا اين پسر را اگر زن دادم دختر را شوهر دادم با کدام پول میخواهد زندگی کند خودت با کدام پول زندگی کردی، تا به امروز مردم چه کسی ما را اداره کرده تا به امروز چه کسی زير بغل ما را گرفته همان خدای من و شما خدای ديگران هم هست اين حديث را هم بشنويد که صاحب معانی الاخبار اعلی الله مقامه نقل میفرمايد پيامبر از جبرئيل سؤال نمودند توکل به خدا را برای ما توضيح بدهيد اين البته درس است من يک نکته اخلاقی هم اينجا عرض کنم شايد برای بعضیها سؤال بشود آقا علم پيغمبر بيشتر است يا جبرئيل؟ جبرئيل خادم پيغمبر است جبرئيل شرف و عزتش به برکت رسولالله است چرا پيغمبر از جبرئيل میپرسد؟ مگر رسولالله نمیداند توکل يعنی چه؟ چرا؟ خب چرا میپرسد؟ عزيزان ما يک نوع از سؤالها استفهام اقراری است استفهام اقراری يعنی خود سؤال کننده میداند میپرسد که آن سؤال شونده پاسخ بدهد و اين پاسخ برای ديگران بشود درس ديده وقتی شما اين يک روش زيبای تربيتی است شما در يک جمعی نشستيد يک چند نفر هم نماز خيلی برايشان اهميتی ندارد شما رو میکنيد به يک نفری که میدانيد نمازخوان است و میدانيد آدم با سوادی است میگوييد آقا شما نماز هم میخوانید به آن نماز نخواند نمیگوييد به نمازخوان میگوييد و میدانيد هم که نماز میخواند میگويند آقا شما که میدانيد اين نماز میخواند چرا ازش میپرسيد؟ میگوييد پرسيدم که جواب بدهد که ديگران ياد بگيرند رسولالله از جبرئيل میپرسد که جبرئيل پاسخ بدهد که در تاريخ بماند من و شما هم امروز بشنويم پيغمبر از جرئيل پرسيدند توکل چيست؟ لذا سؤالات ائمه گاهی اوقات ائمه میپرسيدند از بعضیها مسائلی را حضرت موسی به خدا عرض میکند خدايا شما نزديک هستيد که وقتی دعا میکنيم خيلی آهسته دعا کنيم نجوی گونه يا دور هستيد؟ «أَ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَاجِيَكَ أَمْ بَعِيدٌ فَأُنَادِيَكَ»[24] حالا سؤال میکنند موسی نمیداند چگونه بايد دعا کرد حضرت موسی شيوه دعا را بلد نيست که به خدا میگويد خدايا شما نزديک هستيد يا دور فرياد بزنيم يا آهسته سخن بگوييم میگويند موسی میداند اين زبان حال بنی اسرائيل بود موسی از قبل بنی اسرائيل دارد میپرسد که خدا فرمود موسی: «أَنَا جَلِيسُ»[25]من هم مجلس هستم «جَلِيسُ»[26]من «جالسنی»[27] هرکه با من نشسته من را صدا میزند من را میخواند من با او هستم، يعنی کنارتان هستم، خب پيامبر از جبرئيل سؤال نمودند جبرئيل توکل را تعريف کنيد، جبرئيل چند ويژگی را نام برد که من تقديم کنم به پيغمبر عرض کرد: «الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ»[28] اينها ثمره توکل است توکل يعنی اينکه باورت باشد مخلوق ضرر و نفعی به شما نمیتواند بزند اگر خدا نخواهد دنيا جمع بشوند بخواهند شما را نابود کنند خدا بخواهد شما بمانيد يقين بدانيد کاری ساخته نيست اين اعتقاد بايد در ما قوی بشود، «بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ»[29] مخلوق نمیتواند موجب نفع شما بشود نمیتواند موجب ضرر بشود اگر جای هم میگويي آقا من يک خيری از آن آقا ديدم يک ضرری ديدم اين تقديرات الهی هم اشراف داشته و الا خدا نخواهد بخواهند:
گر نگهدار من آن است که من میدانم، شيشه را در بغل سنگ نگه میدارد،
اراده مخلوق شد قتل يوسف تمام برادرها بسيج شدند يوسف را بردند در يک چاهی بيراههای ساقط کردند و کتک زدند يوسف تا آستانه شهادت و مرگ هم رفت، حالا ببينيد اينها میخواهند يوسف برود خدا میخواهد يوسف بماند کاروانی راه را گم میکنند مسير بیراهه میآيند سر اين چاهی ديگر خشک شده دلو میاندازند آب بيرون بياورند يوسف میآيد بالا، «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[30] بنده تو بندگی بکن خدا خدايي میکند اگر ما يک جاهای هم آسيب میبينيم چون وصل هم نشديم با خدا، حالا ببينيد توکل اگر رفت بالا طرف اگر بيمار هم شد پزشک را به عنوان وسيلهای برای درمان میبيند سابق بعضی از اين آقايون اطبائی که من ديده بودم زير شيشههای ميزشان يا در مطبهايشان اين عبارت را زده بودند«الدواء عندنا و الشفاء عندالله» دارو پيش ماست درمان نزد خداست، و همين هم هست يک جراح کارش جراحی کردن است، درمان نزد اوست دارو داروست درمان نيست هرکسی دارو میخورد خوب نمیشود ما گاهی اوقات اين قدری که اعتماد به يک پزشک داريم به خدا نداريم اين قدری که اعتماد به دارو داريم به خداوند نداريم بلی دارو را مصرف کن استفاده کن اما با توکل به خدا در مغازهات را باز کن با اعتماد به او نگو خودم، تا گفتی خودم واگذرت میکنند به خودت، «بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ»[31] جبرئيل عرض کرد يا رسولالله يعنی اينکه اين نگاه در انسانها ايجاد بشود باورش بشود که کسی نمیتواند عطاء کند و منع کند اگر خدا نخواهد بخواهند از شما بستانند دست به دست هم بدهند امام صادق فرمود مال حلال در دريا بيفتد بر میگرده در آتش بيفتد بر میگردد: «وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ»[32] عطاء و منع اگر اراده الهی نباشد دست بشر نيست: «وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ»[33] توکل يعنی از همه مردم مأيوس بشوی مردم را واسطهای بدانيد وسيلهای بدانيد نه مسبب يکی از علتهای که در دعاها ما يک مقداری نگهمان میدارند دعاها به اجابت نمیرسد در خانه خدا آمديم دعا هم داريم میکنيم خدا را صدا میزنيم ده نفر ديگر را هم کنار خدا داريم صدا میزنيم خدا هم در عرض آنهاست امام صادق فرمود نشانه استجابت دعا اين است که اين دوتا حالت اگر برايتان اتفاق افتاد فرصت را غنيمت بشماريد که لحظه استجابت دعاست يک نا اميد شدن از همه يعنی دلت را از غير خدا خالی کن گاهی اوقات میگوييم آقا ما وامدار شما هستيم ما چشم اميدمان به شماست، چشم اميد خداست بشر يک واسطه است يک وسيله است اين پدر اين مادر ديگران آقا ما برويم بچههايمان چه میشوند شما که هستيد؟ خودت را هم خدا دارد اداره میکند توکل به ذات اقدس الهی داشته باشيم: «وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ»[34] نا اميد شدن از خلق به طور مطلق از مردم نا اميد بشويد احترام بگذاريد ادب داشته باشيد کارهای روز مرهتان را مراجعه بکنيد اما اميد مطلق را به خدا داشته باشيد بنده وظيفهام را انجام بدهم ولی بگويم همه کاره اوست «اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ»[35]بعد جرئيل عرض کرد: «فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ»[36] اگر بندهای چنين شد که باورش شد که ضرر نفع عطاء منع همه به امر خداست و از خلق هم مأيوس شدفف خلق مأيوس شد حاج خانمها نه اينکه ديگر قيد شوهر را بزنيد آقايون نه اينکه قيد همسر را بزنيم اتفاقاً آنهایی که به خدا متوکل اند با اخلاقتر اند مهربانتر اند برای خدا احترام میکند ببينيد آنی که به خدا توکل ندارد در کارهای روزمرهاش هم کوتاهی میکند آن زنی که به خدا توکل دارد میگويد من شوهرداری برای خدا میکنم برای به به و چَهچه آقا نمیکنم آن کارمندی که دارد کار را به خوبی انجام میدهد برای تقدير نامه مافوق که کار نمیکند او برای خدا دارد کار میکند او خدا را در نظر میگيرد يک وقتی جای رفته بوديم جمعيتی در يک باغی عدهای نشسته بودند ديدم يک آقايي میشناختم اين آدم از متدينين بود ديدم اين آهسته بعد از غذا بلند شد آهسته آهسته رفت تهیباغ چون من حال اين را میدانستم ديدم نيامد من هم بلند شدم از بين جمعيت آهسته آهسته مسير او را رفتم ببينم چه میکند ديدم آن انتهای باغ اين دور درختها دارد میچرخد چوبهای خشک اينها را يکی يکی میچيند مهمان بود، اين توکل است يکی يکی چوبهای خشک را میچيد اين خارک و خسها را کنار میکشيد مثل يک باغبان يک دفعه تا ما را ديد جا خورد گفتم حاجآقا ميوه آوردند چايي آوردند شما رها کرديد آمديد گفت حالا آمدم يک خورده قدم بزنم گفتم داشتيد چوبهای خشک را میچيديد تا متوجه شد که من فهميدم اين جمله را گفت، گفت آقای حدائق گفتم به شکرانهای اينکه آمدهايم از اين طبيعت استفاده کنيم يک خدمتی هم به طبيعت بکنيم نه به صاحب باغ به طبيعت صاحب هستی آفريدگار خلقت اين نگاه چقدر در جامعه هست، ما در مسجد حاضر هستيم دستشويي توالت مسجد خانه خدا را بشوييم حاضر هستيم يکجايي بگويم اين طبيعت است و متعلق به خداست ما هم يک خدمتی کنيم توکل اگر آمد اين میآيد خدانگری آمد ديگر نمیگويي خانه همسايه است نمیگويي اين کس ديگری است نمیگوييد اين جوان ديگری است خدا را میبينی خدا را که ديد نگاهت میشود يک نگاه آميخته با رأفت و خدمت اينی که بعضیها در کارهايشان حد و مرز در خدمت ندارند غريب و خودی نمیکند آشنا و بيگانه نمیشناسد آنهای خدا برايشان تراز است در همسرداری در شوهر داری در همسايه داری در تربيت اولاد در اقتصاد در روابط اجتماعی اينها میشوند الگو اين نقش توکل است چون اين ديگر برای خدا دارد کار میکند ديگر طائفه و قوم و قبيله میرود کنار بعد جبرئيل عرض کرد: فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَا يَعْمَلُ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ»[37] اگر کسی به اين حالت رسيد ديگر کاری نمیکند برای کسی جز خدا يعنی تمام کارهايش رنگ الهی به خود میگيرد هر کاری میکند برای خداست آسيه اگر کنار فرعون است برای خداست اگر مقابل فرعون هم ايستاد در بحث توحيد برای خداست: «لَا يَعْمَلُ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ»[38] او خدا را نگاه میکند برای خدا کار میکند: «وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ»[39] اميدش و ترسش برای خداست اگر جايي اميد به کاری دارد به خاطر اوست اگر جايي هراس دارد به خاطر خداست هراسش نه برای آبروش است به خاطر خداست میگويد خدا نمیپسندد آقا چرا نيامدی میگويد اين مجلس را خدا تأييد نمیکرد نيامدم آقا چرا آمدی؟ برای خدا آمدم اصلاً رنگ زندگی میشود رنگ الهی بعد جبرئيل عرض کرد: «وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ»[40] اصلاً طمع به هيچ کس نمیکند جز خدا بگويد نگاه موقعيت و مقام و پول و جايگاه افراد ندارد افراد محترم برای خودشان ما هم بايد احترام بگذاريم ولی طمع ما برای خداست اگر طمع هم میکنيم برای خدا طمع میکنيم جايي که طمع مینمائيم به وعدههای الهی است و عنايات الهی است که جبرئيل عرض کرد: «فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّلُ»[41] اين میشود همان توکلی که بالاخره خداوند قريب به هفتاد مور در قرآن خداوند بشارت داده، اگر توکل حاصل شد ببينيد خدا چه میکند؟.
عرضم را به پايان برسانم حضرت ملک الموت در يک ملاقاتی خدمت رسولخدا به پيامبر عرض کرد يا رسولالله ما سهتا قبض روح کرديم با سه رويکرد متفاوت در يک قبض روح خيلی خنديدم در يک قبض روح خيلی گريستم در يک قبض روح خيلی ترسيدم ملک الموت که الآنی که ما اينجا نشستيم هزاران نفر را دارد از چرخهای هستی خارج میکند برای عالم برزخ همين الآن بعد صدايش در میآيد، و آن قبض روحی که خيلی خنديدم از طرف خدا امر شد فلانی را در فلان ساعت جان بگير، رفتم سر قرار ديدم اين آقا رفته در مغازه يک کفش فروشی دارد به آن کفاش میگويد يک کفشی برايم درست کن که يک سال کار کند، حالا ما میخواهيم يک دقيقه ديگر جانش را بگيريم حضرت عزرائيل میفرمايد خيلی خنديدم اين دارد سفارش کفشی میکند که يک سال کار کند اين يک دقيقه ديگر دارد میبيند خب خنديديم قبض روحش کرديم قبض روح دوم که خيلی گریستم به من امر شد خانم بارداری است به مجردی که فرزندش به دنيا آمد جان مادر را بگير حالا يک وقت هم ما نمیفهميم يک کسی گفت آقا ما از کار خدا سر در نمیآوريم گفتم تو که خوب است آباء و اجدادت که خوب است انبياء هم از کار خدا سردر نمیآوردند بشر در خدا میخواهی سر در بياری ملک الموت سر در نمیآورد عزرائيل جزء فرشتگان مقرب الهی است گفت من رفتم تا اين بچه به دنيا آمد صدای گريه بلند شد روح مادر از کالبد خارج شد حضرت عزرائيل میفرمايد اينجا خيلی گريه کردم نه بچه آغوش گرم مادر را تجربه کرد، نه مادر از روی مهر اين بچه را در آغوش گرفت حالا ما بوديم میگفتيم خدايا اين چه کاری است کردی؟ آخر اين کار هم هست که شما میکنيد به عقل آدم عاقل هم جور در نمیآيد کدام عاقل؟ «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً»[42] ذرهای دانش برايتان داديم بشر مراقب باش گفت اينجا خيلی گريه کردم، قبض روح سوم به من گفتند جان يک فقيهی را بگير رفتم در آن اتاقی که اين فقيه آرميده بود وارد شدم ديدم نور شديدی دارد طلعلوع میکند از کنار بستر اين فقيه اين قدر نور زياد بود که وحشت کردم عقب عقب آمدم بيرون بعد گفتم امر خداست بايد جان بگيرم وارد شدم رفتم سمت آن فقيه جان فقيه را ستاندم قبض روح کردم نداء آمد ملک الموت اين فقيه را شناختی، گفتم خير خطاب آمد اين همان بچهای بود که بدو تولد جان مادرش را ستاندی ما تربيت میکنيم ما بزرگ میکنيم ما پرورش میدهيم توکل يعنی، خانم نگو فردا بچهام چه میشود خدا چه کاره است؟ آقا نگو فکر آينده فرزندم هستم خدا چه کاره است؟ فردای پيری بر ما چه میگذرد خدای جوانيت خدای پيری تو هم هست خدای ثروتت خدای فقر تو هم هست اين را يک مقداری رنگ باخته است اين نگاه توکل که گاهی اوقات ما فکر میکنيم خودمان مؤث هستيم گاهی اوقات ديديد بعضی بچهها همه امکانات برايشان مهياست آنی که بايد بشود نمیشود اما بعضیها هيچ ندارند خدا میآيد در صحنه میشود پيغمبر خاتم پيامبر متولد میشود پدر ندارد شش ساله مادر از دست میدهد هشت ساله پدر بزرگ از دست میدهد يتيمی که در کوچههای مکه با انگشت اشاره نشانش میدادند شد خاتم الانبياء، اين هم به اعتبار دور روز آينده میگويم که روز ميلاد حضرت زهراء و روز تولد بنيانگذار نظام جمهوری اسلامی امام است، امام وقتی که متولد شد خوانين خمين پدر امام را شهيد کردند امام از بدو تولد با يتيمی بزرگ شد هفت ساله میشود مادرش را از دست میدهد يک آقازادهای که در هفت سالگی نه مادر دارد نه پدر دارد میشود بنيانگذار نظام جمهوری اسلامی ايران، اين خدا را فراموش نکند آيتالله العظمی گلپايگانی سه ساله مادر از دست میدهد هفت ساله پدر از دست میدهد میشود فقيه اهل البيت ما میگوييم ما پشتت هستيم هوايت را داريم تا اين است به جايي نمیرسيم تا خودمان هم اين نگاه را داريم مشکل داريم تا میگوييم پولمان حسابمان پشتوانهمان املاکمان ارتباطهای اجتماعیمان اينها مغاير با توکل است توکل اگر قوی شد میشوی اصحاب المهدی «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»[43] توکل اگر قوی شد میشوی مؤمن مؤن اگر شدی میآيي در زمره«خَيْرٌ لَكُمْ»[44] قرار میگيری، بسنده کنم عرايضم را چند دعا کنيم ميلاد با سعادت حضرت زهرای مرضيه پيشروست الحمدلله مفتخر هستيم که شيعه اين خاندان هستيم من اين حديث را به عنوان عيدی و دعا کنم آقا امام باقر عليهالسلام میفرمايد روز قيامت اين حديث را شنيديد دعا به پدر و مادرهايتان هم بکنيد که اين عشق به اهل البيت دليل بر پاکی ولادت شماست که امام صادق میفرمايند هرگاه اسم میآورند در دل احساس خنکی میکنی بدان اين دليل بر پاکزادگی توست آقا امام باقر میفرمايد روز قيامت فاطمه زهراء کنار در جهنم يک توقفی میکند با اينکه اول کسی که اجازه ورود به بهشت به او داده میشود زهرای مرضيه است«لِفَاطِمَةَ وَقْفَةٌ عَلَى بَابِ جَهَنَّمَ»[45] بعد حضرت امام پنجم میفرمايد هرکسی که در محشر است: «كُتِبَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ أَوْ كَافِرٍ»[46] در پيشانی هر کسی مشخص است که اين چه کاره است؟ «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[47]است در دنيا ما از حال هم بیخبر هستيم از درون هم بیاطلاع هستيم در قيامت پردهها میروند مردم میفهمند که ديگران چه کاره بودند؟ حقيقتها آشکار میشود پردهها میافتد بعد حضرت میفرمايد: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ»[48] اين ايام را تجليل کنيد سجده شکر به جا بياوريد که عاشق اين خاندان هستيد و شيعه اين خاندان هستيد اينکه امام صادق به يکی از ابوعمر زبيری يا يکی از اصحاب ديگر فرمودند ما يکی نفر از شيعيانمان را هم نمیگذاريم جهنم بروند قيامت کمک میکنيم ولی در اين عالم برزخ اينها بايد تصفيه بشوند اگر با آلودگی رفته عالم برزخ عالم تصفيه است وجود مقدس امام باقر میفرمايد فاطمه زهرا میبيند بعضی از دوستدارانش را دارند میبرند سمت جهنم: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ»[49] اين عاشق اهل البيت بود اما گناه زياد کرده داره میرود جهنم، اينجا حضرت زهراء عرض میکند: «إِلَهِي وَ سَيِّدِي سَمَّيْتَنِي فَاطِمَةَ»[50] من را فاطمه ناميدی فاطمه يعنی کسی که هم خودش هم دوستدارانش از آتش جهنم جدا اند پروردگارا اين دوستان ما بود دوستان فرزندان ما بود وقتی حضرت زهراء اين را عرض میکند از طرف پروردگار خطاب میآيد فاطمه به عزت و جلالم قسم فاطمهای و حقاً خودت و دوستدارنت از آتش دوزخ جدا اند گذاشتم که اينها را بياورند سمت آتش شما وساطت کنيد عظمت مقام شما را محشريان و حاضران در صحرای محشر متوجه شوند که وساطت فاطمه زهراء کسی که امر به دوزخی شدنش صادر شده بهشتی میکند: «إلهي بحقّ فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السرّ المستودع فيها»[51]
پروردگارا بر عشق و ادب و معرفت و ادب ما نسبت به خاندان عصمت و طهارت رسول خاتم اميرمؤمنان زهرای مرضيه و ائمه معصومين خاصه وجود مقدس امام زمان روز افزون بيفزای.
عواقب امور همه ما ها را ختم بخير بفرما
خدمت گذاران به اسلام و مسلمين علماء عاملين مقام معظم رهبری خدمت گذاران به نظام ما ملت ما جمع محترم ما را از جميع بليات و فتن محفوظ بدار؛
خب يکی از اساتيد محترم آمريکا هم در مجلس اند آقا شرح حال اين مجلس را در آمريکا هم برای ديگران بگوييد ببينيد آقايون تربيت خوب باشد آن سر دنيا باشد میآيد شيراز يک هفته شيراز است میآيد دعای ندبه تربيت هم ضعيف باشد کنار مسجد باشد پايش در مسجد باز نمیشود تربيت توکل معرفت خدا شناسی پروردگارا به عظمت اين ايام و ليالی لباس عافيت را بر قامت مرضای مسلمين ملتمسين دعا منظورين نظر بپوشان؛
اين بيماری عام البلوی کرونا را از سر عموم بشريت خاصه مسلمانان بالاخص شيعيان مرتفع بفرما؛
باران رحمتت را بر اراضی نيازمند ما نافعاً جامعاً کاملاً ساری و جاری بگردان.
[1] نحل 99.
[2] هود 86.
[3] انفال 2.
[4] انفال 2.
[5] انفال 2.
[6] انفال 2.
[7] نحل 99.
[8] نحل 98.
[9] نحل 98.
[10] نحل 98.
[11] نحل 98.
[12] نحل 99.
[13] التوحيد (للصدوق) ص372.
[14] حشر 17.
[15] هود 86.
[16] انفال 2.
[17] نحل 99.
[18] نحل 99.
[19] نحل 99.
[20] نحل 98.
[21] نحل 99.
[22] نحل 99- 98.
[23] نحل 99- 98.
[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص496.
[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص496.
[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص496.
[27] در مورد حضرت موسی اين تعبير نيامده است.
[28] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[29] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[30] آلعمران 26.
[31] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[32] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[33] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[34] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[35] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[36] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[37] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[38] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[39] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[40] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[41] وسائل الشيعة ج15 ص194.
[42] اسراء 85.
[43] هود 86.
[44] هود 86.
[45] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج8 ص51.
[46] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج8 ص51.
[47] طارق 9.
[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج8 ص51.
[49] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج8 ص51.
[50] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج8 ص51.
[51] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-2-فاطمةس ص1146.