استاد حدائق روز چهارشنبه 22 دی 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ»[1]
صدق الله العلی العظیم
خوب شبهای پنجشنبه توفیقی است مروری بر آیات وحی میشود که با محوریت نام رسول خداست. هفتهی گذشته در پاسخ به شبههای که بعضیها عنوان میکنند که پیامبر و اهلبیت از نظر ساختار جسمانی هم متفاوت با بقیه مردم هستند روایاتی ذکر شد، آیهی شریفه 110 سوره مبارکه کهف قرائت شد و توضیحاتی را محضر عزیزان عرض کردیم که در ساختار جسمانی و به تعبیر امروزیها فیزیک جسمانی، پیامبر انسانی است مثل همهی انسانها. امیرالمومنین همینطور، سیدالشهدا همینطور. در قالب صوری و جسمانی «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[2] تفاوت اولیا با بقیه مردم در بُعد روحانی اینهاست، این جهت معنوی اینهاست. ببینید همه انسانیم همه از یک پدر و مادریم، تفاوت ما درِ خانه خدا به تقواست « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[3] و الا همه میبینند همه میخورند همه میخوابند همه زندگی میکنند همه تولید نسل میکنند، امتیازها کجا رقم میخورد، قیمتها کجا شکل میگیرد در تقواست، در همان بُعد معنوی است که بالاخره انسانها رشد میکنند یا نعوذ بالله غافل شدند تنزل پیدا میکنند. لذا گفتیم اینها تفکیک بشوند، بُعد جسمانی اولیا «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[4] پوشش میدهد اینها را، بُعد روحانی است که اینها متمایزند و در نظام خلقت کسی به پای اینها نمیرسد. یک ضربت شمشیر امیرالمومنین در خندق میزند، برابری میکند با عبادت تمام جنیان و انسانهاست. این در همان قالب روحانی است. شمشیری که امیرالمومنین میزند به خصم برای خدا با چه اعتقادی! بعضیهایمان نماز میخوانیم همه جا هستیم جز نماز. بعضیها عبادتشان اتلاف وقت است، بعضیها خوابشان عبادت است. این در همن بُعد عرفانی و معرفتی است که انسانها قیمت پیدا میکنند. لذا این دو را باید تفکیک کرد، آیه 110 سوره کهف توضیحاتی داده شد، من امشب آیه دیگری را هم مؤید همین عرائضم تقدیم کنم، و توضیحاتی پیرامون این آیه شریفه.
آیه ششم از سوره مبارکه فصلت که شروع آیه دقیقا مثل آیه 110 سوره کهف آیه پایانی است. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[5] تا این قسمت با آیه 110 سوره کهف مشترک است. رسول ما به مردم بگو من انسانی هستم مثل شما، تفاوت من با شما این است که به من وحی میشود، یعنی من در بُعد معنویت و در بُعد ساختار روحانی است که از شما پیشی گرفتم. ببینید پیامبر 40 سال قبل از بعثتش یک دروغ نگفته بود. یکی از علتهایی که باعث شد اسلام گسترش سریع پیدا کرد در شبه جزیره حجاز...؛ ما گاهی اوقات حریف بچههای خودمان نمیشویم، در تربیت زیرمجموعه خودمان درجا میزنیم، پیامبر چه میکرد که یک رشد سریعی در عربستان اتفاق افتاد که در طی 13 سال مشرکین احساس خطر کردند، دیدند اگر این پیغمبر زنده بماند فاتحه آنها خوانده است، لذا توطئهی قتل پیغمبر طراحی شد. اما بعضیها را میبینی سالها در یک جایی هستند تحولی ایجاد نشده گامی برداشته نشده خدمتی انجام نشده. آقا چهل سال دارد پدری میکند روی بچهی خودش اثر نگذاشته.
رسول الله در آغاز بعثت کنار کوه صفا ایستادند خطاب به بنی عبدالمطلب کردند که بنی عبدالمطلب تاکنون از من دروغ شنیدید؟ همه اظهار کردند که در این چهل سال ما یک دروغ یک خلاف اخلاقی از شما ندیدیم. این وجه تمایز پیغمبر است که رسول الله در اخلاق در معنویت در فضیلت متمایز است. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ»[6] در یوحی الیَّ پیغمبر تفاوت پیدا میکند که میشود گل سرسبد خلقت.
در آیه ششم سوره فصلت خداوند میفرماید رسول الله به مردم بگو به مسلمانها بگو، من انسانی هستم مثل شما، به من وحی میشود که به شماها نمیشود، پروردگار ما یکی است، «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[7] بعد دو تا توصیه بعد از توصیه به توحید میفرماید. خداوند میفرماید رسول ما به مسلمانها بگو. این دو تا توصیه را من میخواهم امشب محضر عزیزان عرض کنم در آیه ششم سوره فصلت. «فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ»[8] رسول الله به مردم بگو در کارتان استقامت بخرج بدهید. نکته اول توصیه به استقامت است. یکی از بزرگان علم اخلاق میگفت یک بخشی از مشکلات متدینین ولخرجی در معنویات است. خوب زحمت میکشیم خوب کار میکنیم مفت از دست میدهیم. میبینید آقا زحمت کشیده، زیارت رفته، هنوز از زیارت برنگشته زیارت را در زیارت میگذارد. حرم را در حرم میگذارد و برمیگردد. هنوز از مسجد برنگشته با یک کلمهای که خدا نمیپسندد خرابش میکند. مردم استقامت! استقامت یعنی ثبات داشته باشید در معنویت. اولیای الهی یکی از امتیازاتشان استقامت بود. مقام عصمت داشتند یعنی نافرمانی نمیکردند خطا نمیکردند. چهل سال پیغمبر قبل از بعثت یک دروغ نگفته، این رسول الله را میکند خاتم انبیا، پیغمبر را میکند رحمةً للعالمین و عظمت رسول الله از اینجا برگفته شده. استقامت ینی حفظ کارها، یعنی مردم نماز میخوانید خرابش نکنید، حج میروید ضایعش نکنید، صدقه میدهید آبروی طرف را نبرید. بعضیها در استقامت ضعیفند، زحمت میکشند نگه نمیدارند.
آقا امیرالمومنین میفرماید «إن تستقیموا تُفلحوا»[9] اگر استقامت بخرج دادید رستگار میشوید.
در یک حدیثی وجود مقدس امام باقر علیهالسلام میفرماید «الابقاء علی العمل أشد من العمل»[10] نگه داشتن کار از انجام کار سختتر است. ببینید حفظ سلامتی از خود سلامتی دشوارتر است، حفظ سلامتی! الان بدن سالم است، میتوانید نگهش دارید، سلامتی معنوی هم همین است، امام میفرماید حفظ عمل از انجام عمل دشوارتر است. چون شما یک عملی را انجام میدهید، یک نماز مغرب و عشا، نهایت زمانی که از شما بگیرد با مستحباتش یک ربع تا بیست دقیقه. میتوانیم این را نگه داریم تا آخر عمر، میتوانیم خرابش نکنیم، میتوانیم ضایعش نکنیم؟ غیبت تباه میکند دروغ ضایع میکند. «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ»[11] همانطوری که حسنات سیئات را از بین میبرد، سیئات هم حسنات را از بین میبرد و میشوید. لذا بعضیها گله میکنند آقا اینقدر ما نماز خواندیم اینقدر اینقدر ذکر گفتیم، فلان ذکر را اینطور گفتیم، نتیجه ندیدیم، نگذاشتی نتیجه ببینی. تو نمیگذاری این بذر کشت شدهی تو سر از خاک عمل بدست بیاورد. نابودش میکنی، و الا آقایان زیر هر یارب تو لبیک ماست. یک بسم الله گفتن با اخلاص که خرابش نکنیم، کن فیکون میکند. چرا بعضیها میگویند آقا ما همه چیز میگوییم ولی خوب...! حفظ نمیشود نگهداری نمیشود. امام پنجم میفرماید نگهداری عمل و استقامت در کار از خود کار سختتر است. حالا در همهی شرعیات در همهی امور خیری که فرد انجام میدهد، این را تلاش کند نگهدارد، حفظش کند.
عزیزان یکی از آثار مشترک گناهان ابطال حسنات است، ذهاب اعمال خیر است، یعنی اعمال خیر به باد میرود. بنده خودم توجه ندارم نمیدانم با این حرفی که دارم میزنم و حرف خداپسندانهای نیست دارد از سرمایهی من کاسته میشود، دارد از عبادتِ من گرفته میشود. ذهاب اعمال خیر دارد اتفاق میافتد. قرآن میفرماید رسول الله به مردم بگو «فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ»[12] بندگی خدا اگر میکنید «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[13] استقامت هم بخرج بدهید. خرابش نکنید.
نام آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی را شنیدید، خوب حالا یک شب یک عزیزی هم گفت: آقای شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی کارهای شگفتآوری میکرد! گفتم آقای شیخ حسنعلی و بزرگان و عرف و اینهایی که خوارق عادت انجام میدهند، تربیت یافتهی مکتب اهلبیت است. هنر اینها میدانید کجاست؟ آقایان سرمایه همهمان داریم ولی درست استفاده نمیکنیم. آقای حسنعلی کسی بود که طی الارض میفرستاد، نه اینکه میرفت، رفتن که میرفت، میفرستاد، خیلی حرف است! به طرف میگفت برو، طرف میدید کربلاست. شما چقدر حاضرید بدهید طی الارض بهتان بدهند، بدون گذرنامه بدون بلیط الان از این مسجد پا بگذارید بیرون حرم امام حسین باشید، دقائقی بعد حرم امیرالمومنین، دقائقی بعد حرم رسول الله، دور بزنید در یک ساعت بقاع متبرکه را و بروی منزلت. در کمترین زمان بدون صرف هزینههای مادی، بیشترین بهرهبرداریها را بکنید. چرا به ما نمیدهند؟ پارتی بازی است نعوذ بالله! آنها چه کردند که ما نکردیم؟ آنها چه راهی رفتند که ما نرفتیم؟ بگذارید من یک جریانی از شیراز بگویم با دو واسطه.
خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ محمد آیت اللهی که از خطبای معروف این شهر بود. ایشان یک وقت برای من نقل میکرد از پدربزرگش آیت الله حاج شیخ محمد جواد آیت اللهی. میگفت من از پدربزرگم شنیدم که عدهای میخواستند بروند مشهد، یکی از علمای سادات بزرگ یکی از شهرستانهای استان هم عازم برود مشهد، اینها آمدند بعنوان احترام، منزل آیت الله حاج شیخ محمد جواد خداحافظی، و گفتند آقا کاری هم داشته باشید مشهد ما در خدمتتان هستیم. گفت آقای شیخ محمد جواد آیت اللهی به آن آقا گفت، حالا اسم نمیبرم از آن آقا، چون بین نقل جریان یک نکتهای است که حالا صلاح نمیدانم اسم ایشان آورده شود. آن آقا از منبریهای معروف هم بود، از سادات محترم بود خلیج هم زیاد منبر رفته بود، آن شخص، آن سید. گفت آمد خدمت آیت الله شیخ محمد جواد، گفت آقا میخواهیم بروم مشهد، توصیهای، مطلبی، نکتهای، نائب الزیاره هستیم. گفت ایشان فرمودند بگردید در مشهد حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی را پیدا کنید، از قول من سلام برسانید، التماس دعا بخواهید و به ایشان بگویید شیخ محمد جواد آیت اللهی گفت از خانهی استیجاری خسته شدیم، شما دعایی کنید خدا خانهی ملکی به ما بدهد. این گروهی که میخواستند بروند تعجب میکنند که یک مجتهدی مثل آقا شیخ محمد آیت اللهی یک پیغامی میدهد! این آقا کیست در مشهد که میگویند به او سلام برسانید و بگویید دعایمان کنید و این مشکل را میگویند؟! اینها میروند مشهد و در جستجوی آقای شیخ حسنعلی بودند، میگویند آقا نخودک مشهد هستند، روستای نخودک؛ بلند میشوند میروند نخودک، یکی از علمای شیراز هم در این گروه بوده که اسم ایشان هم بماند. اینها میروند خدمت حاج شیخ، میگویند وقتی رفتیم دیدیم در یک اتاق ساده یک تختی بود یک پوستی بود، آقای حاج شیخ حسنعلی روی پوست گوسفندی نشسته بود و مشغول ذکر بود. جمعیت زیادی دور ایشان حلقه زده بودند، بالاخره هر کسی میآمد جلو یک مشکلی داشت، ایشان هم به فراخور حالش یک دستوری میداد. به یک کسی ذکر میداد، یه یک کسی دانه انجیری میداد. این از شیراز رفتهها هم ایستاده بودند داشتند نگاه میکردند. میبینند یک خانواده هندی میآیند جلو یک دختر هشت سالهای داشتند که چشمش یکپارچه قرمز، اصلا سیاهی و سفیدی نداشت، دو تا چشم مثل کاسه خون، یک دختر هشت ساله! آن آقای هندی با فارسی دست و پا شکسته به آقای شیخ حسنعلی میگوید همه جا رفتیم، از هندوستان آدرس شما را دادهاند بیاییم خدمت شما، یک دعایی کنید این دختر ما خوب شود.
مردم خدا بالاتر از این را فرموده است: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[14] این در بُعد معنوی است، در بُعد معنوی اگر خوب بندگی کردی تفویض قدرت میکنند به شما، ولایت تکوینی میدهند به شما، امام هادی میفرماید «من أطاع الله یُطاع»[15] اطاعت کردی خدا را اطاعتت میکنند، حرفمان زمین میماند چون حرف خدا را زمین گذاشتیم. میگوید آقا حرفمان را گوش نمیکنند، تو خودت چقدر حرف خدا را گوش کردی؟ فرزند ما سرکشی میکند، تو خودت در برابر اوامر اهلبیت سرکشی نکردی؟ واقعا در زندگی مطیع بودی که مطیعت نبودند؟ «من أطاع الله یُطاع»[16] گفت این خانواده هندی که آمدند جلو، وقتی عرضهی حال کردند که این بچه ما از بدو تولد با این وضعیت بدنیا آمده، چشمها نمیبیند، یکپارچه این چشم قرمز، یک دعایی کنید این دختر بیناییاش را بدست آورد. آن آقا میگوید که دیدم آقای شیخ حسنعلی یک ظرف آبی که کنار تختش بود را برداشت، یک دعایی خواند گفت به دو شرط این دختر خوب میشود. شرط اول: شما که پدرش و مادرش هستید متعهد شوید به نماز اول وقت. شرط دوم این دختر هم به سن تکلیف که رسید نماز اول وقتش ترک نشود. ما بعضی از مسئولینمان نمازشان در حاشیه است، جلسه مهمتر از نماز است، ادارات را ببینید! اینجوری میخواهیم شهر را اداره کنیم؟ اینجوری میخواهیم مشکلات را حل کنیم؟ ما در خودمان ماندیم، نمیتوانیم جامعه را دریابیم. قرآن میفرماید مسئول موفق کسی است که «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ»[17] اولین ویژگیاش این است که نماز را برپا میدارد. یعنی حرمت داری میکند از خدا. گفت حاج شیخ این ظرف آب را داد و اینها رفتند و گفت نوبت ما رسید. پیغام آیت الله سید محمد جواد آیت اللهی را رساندیم. گفت ایشان گفته بود دست آقا را از طرف ما ببوسید، بوسیدیم. گفتیم ایشان از شیراز این پیغام را دادند، گفتند تا شما به شیراز برسید در جوار احمدبن موسی خانه ملکی خدا به ایشان لطف خواهد کرد. آن آقا که گفتم اسم نمیآورم، پادرد شدیدی داشته، میگوید آقا من پادرد شدیدی دارم یک دعایی کنید این پادرد ما خوب شود. میگویند دستت را بگذار روی پایت یک مرتبه سوره توحید را بخوان و به پایت بِدم، این میخواند و میدَمد درد پا از بین میرود. آن آقای دیگری که از علما بوده و مسائلی که در مسافرتهای خارج و تبلیغ پیش آمده بوده در میان میگذارد و نصیحتهایی میشنود. بعد که از منزل میآیند بیرون، آن آقا کمی شک میکند، میگوید آقا فکر کنم این آقا دکان و دستک راه انداخته. آخر با یک ظرف آب کور مادرزاد بینا میشود، برای پادرد من هم که من خودم سوره توحید خواندم و به پایم دمیدم، ایشان نه دست زد و نه ذکری گفت، این نفس من بود. میگویند تا این حرف را زد در بیرون منزل دردِ پا برگشت. خوب آن آقایان باور نمیکنند و حرف پیش میآید بینشان که آقا ایشان شخصیتی است واقعیت دارد کارهایش...؛ تا یکی دو روز بعد در حرم امام رضا در صحن کهنه آن آقای هندی را میبینند، میپرسند آقا دخترت چه شد؟ میگوید معجزه شد، آب این ظرف را یک مقداریاش را دادیم دختر خورد، یک مقداری را بدنش را شستشو دادیم و این دو چشم کاملا عوض شد و بینا شد. میگویند آقا دخترت کجاست ما ببینیم چون دو روز قبل دخترت را دیده بودیم. میگوید آقا او کنار سقاخانه است. میآیند دختر را میبینند، میبینند این دختر دختر دو روز قبل نیست. اینها دوباره بلند میشوند میروند نخودک خدمت حاج شیخ. آن آقایی که درد پایش رفت و برگشت میگوید آقا دو روز قبل به ما گفتید سوره توحید بخوان خواندیم، درد برطرف شد، دوباره درد برگشت، یک ذکر دیگری بدهید. میگویند دارو همان بود که دادم، اگر اثر نکرد در بیاعتقادی شماست. ما گاهی اوقات به یک درخت کُنار اعتقاد پیدا میکنیم به احمدبن موسی به اندازه یک درخت کُنار اعتقاد پیدا نمیکنیم.
حالا عرض بنده این است آقای حاج شیخ حسنعلی چه کار کرده بود، چرا به ما نمیدهند؟ آقا دارو هم میخورد خوب نمیشود! طرف با یک ذکر سرطانی را خوب میکند. با یک دانهی انجیر میگویند ایشان سرطانی را خوب میکرد. یکی از علما میگفت خدمت یکی از بزرگانی رسیدم که آقای حاج شیخ را درک کرده بود، همه اینها را گفتم برای این جمله، که خودش از بزرگان و عرفا بود. گفتم حاج شیخ حسنعلی چکار میکرد که خدا اینهمه به او عزت و آبرو داده بود، ولایت تکوینی داده بود! گفت یک جمله ایشان گفت، گفت حاج شیخ حسنعلی از اسماء استفاده میکرد و آثارش را نگه میداشت، یعنی اگر نماز میخواند خرابش نمیکرد، ماه رمضان هنوز به افطار نرسیده روزه را آتش نمیزد. هنوز از حج برنگشته حج را همانجا خراب نمیکرد. در صحن سیدالشهدا من دیدم حاجی داشت تهمت میزد، جلوی بارگاه امام حسین. میخواهیم دیگر چیزی بماند! طرف میگوید ما رفتیم کربلا دست خالی برگشتیم! خودت دست خالی خودت را برگرداندی! گفت حاج شیخ امتیازش این بود استقامت داشت، عزیزان به پیغمبر قسم همین 17 رکعت نماز یومیه را بخوانید نافله هم نخوانید، ولی خرابش نکنید، ببینید میبرندتان معراج یا نه؟ خرابش نکنید، با گناه با نافرمانی الهی، با اخلاق رذیله ضایعش نکنید، میروید معراج، «الصلاة معراج المومن»[18] این بحث استقامت. لذا همهی آنهایی هم که به یک جایی رسیدند در این استقامت رسیدند. به واسطهی همین استقامت بود که خدا به اینها آبرو میدهد، خدا به اینها عزت میدهد.
من اینجا یکی دو حدیث را محضر عزیزان تقدیم کنم، وجود مقدس آقا امیرالمومنین میفرماید «علیک بمنهج الاستقامة فانه یکسبک الکرامة و یکفیک الملامة»[19] حضرت میفرماید راه استقامت را بپیمایید، خودتان را عادت بدهید در حفظ عمل، خرابش نکنید، کارهای نیکتان را ضایع نکنید، ریا نکنید، با رفتارهای ناپسند تباهش نکنید، «علیک بمنهج الاستقامة فانه یکسبک الکرامة»[20] حضرت میفرماید این استقامت باعث میشود برای شما کرامت و بزرگواری کسب شود، میشوی «انَّ اکرمکم»[21] گرامی داشته میشوی نزد خداوند «و یکفیک الملامة»[22] سرزنش را از شما باز میدارد، آدمهایی که نگه میدارند دچار سرزنش نمیشوند.
ببینید آقایان یک روز پیغمبر سوال کردند مسلمانها «ما المُفلِس»[23] یا در تعبیر فقه میگویند مفلَّس، ورشکسته. ورشکسته چه کسی است؟ عرض کردند «یا رسول الله مَن لادرهم و لامتاع له»[24] کسی که نه دینار دارد و نه نقره، طلبکار دارد این ورشکسته است. پیغمبر فرمود ورشکسته واقعی میدانید کیست؟ کسی که نمازش را خوانده در دنیا، روزهاش را گرفته، حجش را بجا آورده، واجباتش را انجام داده، در کنار اینها گناه هم کرده، یعنی استقامت نداشته است. در نامهی عمل او واجبات است اما محرمات هم هست. قیامت میآورندش دادگاه عدل الهی، میزان الاعمال. طلبکارها پیدا میشوند، اول هم عرض کنم خدمتتان، اول مطالبه کنندهگان ما خانوادههای ما هستند. حواستان جمع، همسرهایتان، بچههایتان، پدرهایتان، مادرهایتان، اول اینها میآیند جلو، اول اینها مطالبه میکنند، چه کردید؟ از اینها که فارغ شدید غریبهها میآیند جلو، پیغمبر فرمود طلبکارها میآیند جلو، حالا طرف استقامت نداشته، نماز، عبادت و معنویات، در کنارش خطا گناه لغزش غیبت تهمت دورغ، طلبکارها یکی یکی میآیند جلو. قاعده قیامت اینگونه است، وجه رایج روز قیامت عمل است، آنجا دیگر نه دلار میارزد نه پوند ارزش دارد نه سکهی بهار آزادی کاری ازش میآید، نه من پدرم فلانی است، فرزندم فلانی است، اینها برداشته میشود. قرآن میفرماید «فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ»[25] نسبهایتان را برمیداریم، میگوییم حاج آقا خودت چکارهای؟ اولادت بهترین فرد کاری نداریم، پدرت بهترین انسان کاری نداریم، پسر نوح را میآورند، کاری به پدرش ندارند، کنعان تو چه کردی؟ نوح را حاضر میکنند باید پاسخگوی اعمال خود باشند. یک زن و شوهر یکی میشود فرعون یکی میشود آسیه، میگوید هر کدام جواب کار خودتان را بدهید. محاسبات شروع میشود، پیغمبر فرمود بعضیها بدهی آوردند در نامه عمل، استقامت نداشته گناه و معصیت کنار اینها انجام داده، طلبکارها میآیند جلو، هی غیبت کرده ذهاب اعمال خیر میشود، طلبکارها که میآیند از حسنات اینها برمیدارند میگذارند در نامه عمل طلبکارها، هی حسنات میرود میرود میرود، پیامبر فرمود به جایی میرسد که تمام حسناتش منتقل میشود، رسول الله فرمود بدا به حال کسی که حسناتش تمام میشود هنوز طلبکار دارد. آنوقت میدانید چه اتفاقی میافتد؟ طلبکارها حقشان را میخواهند؟ میگویند آقای فلانی حقش را میخواهند، میگویند این آقای فلانی غیبت ما را کرده زیر دین ماست، میگویند از گناهان طلبکارها بردارید بگذارید در نامه عمل این. این آقا شاید در عمرش یک پیاله شراب هم نخورده، شرابخوری میآید در عملش، زناکاری میآید بابت آن گناهانی که کرده، میخواهد تسویه حساب شود. بعد پیغمبر فرمود این آدم را با این کولهبار گناه میبرند جهنم، رسول الله فرمود ورشکستهی واقعی این است. ورشکستگی در دنیا نیست که ثروتش از دست برود حالا زندان برود! این قیامت و دوزخ...! لذا انسانهایی که استقامت دارند مراقبند، امیرالمومنین میفرماید اگر میخواهی دچار ملامت و سرزنش نشوی، استقامت را رعایت کنید.
جای دیگر حضرت میفرماید «مَن استقامَ فإلی الجنة»[26] اگر استقامت بخرج دادید مسیر شما مسیر بهشتی شدن است «و من زَلَّ»[27] اگر لغزیدید، آدمهایی که استقامت ندارند اینها سمت و سویشان میرود سمت دوزخ.
دو سه نکته را من در این آیه تقدیم کنم محضر عزیزان، قرآن میفرماید سرلوحهی کار همهی انبیا توحید بوده، من یک وقتی در دانشگاه علوم پزشکی بودم، در جمع دانشجویان یک دانشجویی بلند شد یک سوالی پرسید، گفت آقای حدائق پیغمبر پزشکی بلد بود، گفتم اول پزشک روزگار رسول الله است، این را من نه اینکه از روی تعصب میگویم، حالا ما انشاءالله یک جلسهای هم پیرامون امِّی بودن پیغمبر یک بحثی کنیم که بعضیها اُمِّی را بیسواد معنا میکنند و حال اینکه اُمی چیز دیگری است، بیادبانه نباید ترجمه کرد، پیغمبر درس نخواندهی به کمالات رسیده بود،
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مدرِّس شد
ما کسانی را هم داریم در بین غیر معصومین که درس نخوانده ملا شدند استاد شدند، ایت الله شیخ محمد جواد همدانی میگویند استاد ندیده بود، استادها میرفتند شاگردیاش را میکردند. آن آقای سید هاشم حداد، شهید مطهری میرفت محضرش و از او استفاده میکرد. بالاخره اینها یک جاهای دیگر حواله گرفتند، «اتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[28]
خوب عزیزان من به آن دانشجو گفتم پیغمبر اول پزشک بود. عزیزان من به آن دانشجو گفتم پیغمبر اول پزشک بود، گفتم اقتضای انتخاب خدا این است، خدا کسانی را میکند نمایندهی مطلق خودش که در صنعت، صنعتگران! در علم، دانشمندان! در علوم طبیعی، پزشکان! در عرفان، عُرفا! در تجارت، تجار، حرف اول را میزد. پیامبر دو تا تجارت قبل از ازدواج با حضرت خدیجه در زیر زن 25 سالگی کرد، نه احتکار کرد نه انبار کرد نه گران فروخت، منفعت هم برای خدیجه آورد. این را باید بررسی کرد رسول الله چکار میکرد که خدا «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»[29] به او برکت میداد. اینها درس است برای ما. گفتم بله، الان هم اعتقاد ما این است در مورد امام عصر، حضرت وقتی میآید دنیای بشریت را میخواهد مدیریت کند، اول صاحب نظر در تمام علوم ولیعصر است، انتخاب خدا این است، بعد آن آقای دانشجو گفت چرا پیغمبر پزشکی نمیکرد، طبابت نمیکرد؟ این را گفتم برای این جمله، گفتم برادر عزیز رسول الله را خدا برای تربیت انسانها فرستاده، مهمترین کار آشنا کردن مردم به پروردگار است، در حاشیه آن کارهای دیگر، لذا میبینید رسالت انبیا، انبیا نیامدند که مثلا فقط بپردازند به مسائل اقتصادی، ضمن اینکه اسلام خدا را دیده، در قرآن 115 مرتبه خدا میفرماید دنیا، 115 مرتبه میفرماید آخرت. در قرآن خدا میفرماید هم دنیای حسنه از ما بخواهید هم آخرت حسنه، اما رسالت رسول الله برای رقم زدن دنیای حسنه بارور کردن معرفت مردم بود. شما امروز خودتان قضاوت کنید، نوع آسیبهایی که امروزه جامعه بشری دارد میبیند از خداگریزی است. در همهی بخشها، در خانواده در سیاست در اقتصاد، در جامعه هر کجا عنوان ظلم میشود عنوان تخلف میشود عنوان جنایت میشود...؛ یک آدم متدین خداترس و خدا پرست را سراغ داری که ظلم کند؟ آن کسی که از خدا میترسد که آبروی ناموسش را به باد فنا نمیدهد.
مرحوم شیخ بهائی میفرمود یک عارفی با خانمش اختلاف داشت، شاگردان فهمیدند، گفتند حضرت استاد مشکل با خانمتان چیست؟ گفت مگر کسی آبروی ناموسش را نزد دیگران میبرد؟ دین یعنی این، ما همدیگر را میکنیم سکهی یک پول. چهار تا هم به آن میبندیم! بعد از مدتها این عارف زنش را طلاق داد، شاگردان آمدند گفتند حضرت استاد آن زمانی که نگفتی ناموست بود، حالا که دیگر یک زن اجنبیه است، این خانم مشکلش چی بود؟ گفت آن زمانی که ناموس من بود آبروی او را نبردم حالا که یک زن اجنبیه است چگونه آبروی او را ببرم؟ این همان ایمان است که انسان را مدیریت میکند. زبان را کنترل میکند. پیغمبر آمده برای آشنا کردن مردم به این نقطه. مردم اگر با ایمان شدند با خدا آشنا شدند در اقتصاد آدمم مفیدی هستند، در سیاست آدم مفیدی هستند، در خانواده مفیدی هستند، بقول شاعر
هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است.
گفتم برادر عزیز پیغمبر برای تربیت انسانها آمده است. بعد مثال زدم، گفتم یک استاد عالیرتبه دانشگاهی که سالیان متمادی تحصیل کرده زحمت کشیده حالا به کرسی تدریس رسیده، حالا این استاد نقاشی خوبی دارد خط زیبایی هم دارد، در رشته ورزشی هم تخصص دارد. عقل و عقلا از این استاد انتظار دارند که در این جهتی که آمده و زحمت کشیده برود کار کند یا برود کلاس نقاشی و خطاطی و هنر راه بیندازد. میگویند آقا خط زیبا یک امتیاز برای شماست، شما باید یک کسانی مثل خودت را تربیت کنی. این آیه هم همین را میفرماید «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[30] رسالت همهی انبیا و پیغمبران آشنا کردن مردم با خداست، اصلا برای همین آمدند، بله در کارهای دیگر سوال میکردند و اینها پاسخ میدادند، در فنون رزمی اینها نفر اول بودند. آقا امیرالمومنین میفرماید در هر جنگی ما کم میآوردیم به پیغمبر پناه میآوردیم. پیغمبر وسط معرکه بود. این فرماندههای دفاع مقدس پای سفره خان اهلبیت تربیت شدند. پیامبر در وسط میدان نبرد میفرمود بیایید، یعنی خودش وسط معرکه بود. پیغمبر اینگونه بود، ائمه اینگونه بودند، هر کجا خودشان در صحنه بودند، نفر اول بودند، ولی آمدند برای تربیت بشریت، آشنا کردن مردم با خدا. آن اتفاق اگر افتاد مشکلات دیگرتان حل است. بارها من عرض کردم دارایی ما، آموزش و پرورش ما، اصناف ما، نیروی انتظامی ما، سپاه ما، حوزههای ما، بازار ما، همه و همه اگر بخواهیم وضع نابسامان جامعه را درست کنیم، گام نخست آشنا کردن مردم با خود و خداست. اینها خودشان را بشناسند، خدا را بشناسند دیگر تخلف نمیکنند. «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»[31] بالاخره ما خدا یادمان نرود، «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[32] خدا یکی است، و این خدای واحد را ما فراموش نکنیم، «فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ»[33] خوب بعد از اینکه انبیا آمدند مردم را با خدا آشنا کنند، در روش اجرای کار هم اینها باید استقامت داشته باشند، متدین باثبات باشند، در راه توحید پایداری کنند، که متاسفانه عرض کردم یک ضعفی است در مردم، یک وقت میبینید یک ایامی خوب میشود یک ایامی بد میشود، یکدفعه ماه رمضان میآید متحول میشود بعد از ماه رمضان تغییر پیدا میکند، محرم و صفر میآید یک جور است بعد از محرم و صفر یک شکل دیگر است. «فَاسْتَقِيمُوا»[34] یعنی در راه توحید پایداری کنید، استقامت کنید، این ارزشها را حفظ کنید.
البته در این آیه شریفه خداوند دو دستور میدهد، «فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ»[35] فاستقیموا یعنی برای الان به بعدتان خراب نکنید کارهایتان را، و استغفروه یعنی گذشتهتان را هم با استغفار پاک کنید. گذشتهای اگر داشتید تیره بوده، با استغفار میتوانید اصلاحش کنید جبران کنید، «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ»[36] توبه کنید به سوی خدا، از این لحظه به بعد هم با استقامت سعی کنید حفظش کنید.
یک وقتی بعضیها دیر میآیند ولی میرسند به جاهایی که باید برسند، یک عمر در یک مسیر دیگر بوده ولی یکدفعه میبینید متحول میشود برمیگردد ره صد ساله را یکشبه میرود.
من تمام کنم عرائضم را، شرط استغفار هم خدا میفرماید «إِنِّي لَغَفَّارٌ»[37] من بخشنده و آمرزندهام برای کسانی که اینها را رعایت کنند «لِمَنْ تَابَ»[38] توبه کنند «وَآَمَنَ»[39] ایمان بیاورند «وَعَمِلَ صَالِحًا»[40] کار شایسته انجام دهند «ثُمَّ اهْتَدَى»[41] هدایتشان میکنم، در مسیر هدایت قرار میدهم. به صرف الهی العفو هم نیست، «إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ»[42] تابَ را امام صادق میفرماید نشانهاش این است که از آن کارهای خطای گذشته دیگر مرتکب نشوند. این میشود توبه مقبول.
گاهی اوقات شیطان هم میخواهد ما را مایوس کند، خدا تو را نبخشیده است، نه، کار دست خود شماست، شما اگر از کارهای گذشته اگر پشیمان هستید و دیگر انجام نمیدهید، این نشانه قبولی توبه شماست، «تَابَ وَآَمَنَ»[43] و جبران میکنیم با ایمانمان و عمل صالح، یعنی هم اعتقاد و هم عمل پاک، خدا هم ما را در مسیر هدایت قرار خواهد داد.
خوب بسنده کنیم، شبِ پنجشنبه است و عرض کردیم مجلس بیاد دو عزیز، مرحوم حاج سید ابوالحسن دِیهیمی، که انصافا از نیکان این شهر بود. من در دوران دانشآموزیام یادم است، در بازار حاجی مغازه مرحوم حاج آقای دِیهیمی را، فرد متشرع و متدین، تا همین سالهای آخر زندگی مقیَّد به پرداخت خمس، خیلی هم دقیق بود ایشان، خدا رحمت کند ایشان را، و خدا رحمت کند خدا خانوادهی ایشان مرحوم خانم توتونچیان را، انشاءالله این دو بزرگوار را با اولیای الهی خدا مهشور بفرماید.
خوب هم ایام تحت الشعاع نام حضرت زهرای مرضیه است و هم شب پنجشنبه است، اشارهای کردند عرض ادبی هم به محضر قمربنیهاشم شود، من تلفیق کنم هر دو عنوان را در یک مطلب. مرحوم آیت الله فشارکی در حالات یکی از بزرگان میگوید شبی خواب قمربنی هاشم را دیدم، در عالم خواب از حضرت سوال کردم آقا شما در ایام زندگانی همیشه به امام حسین خطاب سیدی و مولای میکردی و اینها هم نتیجهی تربیت مادر است، ما هفته آیندهی سالروز وفات امالبنین را داریم، خانمها مادر مادر! چی تربیت کرد! این چهار شهید کربلا تربیت یافتههای امالبنین بودند، بچههای را آنگونه با ادب تربیت کرده بود که میفرمود شما غلامان حضرت فاطمه زهرا هستید. در گوش این بچهها خوانده بود، و لذا وقتی خبر شهادت امام حسین را بشیر در مدینه خواند، امالبنین که آمد، نگفت از عباس چه خبر، نگفت از پسرهایم چه خبر، گفت «یا بشیر أخبرنی عن الحسین»[44]، اصلا نام بچههای خودش را نیاورد. که بشیر گفت خانم شما چهار پسرت در کربلا بود چرا از آنها سراغ نمیگیری؟ گفت «أولادي كلهم فداء لأبي عبد اللّه الحسين عليه السلام و من تحت الخضرا»[45] به خدا سوگند تمام بچههایم و هر چه زیر این آسمان است بفدای حسین، که بعد بشیر گفت خانم حسین را شهید کردند، صدای نالهی امالبنین بلند شد، این مادر عباس تربیت کرد.
آن عالم میگوید در عالم خواب گفتم آقا یک عمر به حضرت خطاب سیدی و مولای میکردی، اما کنار علقمه یک وقت صدا زدی «یا أخی أدرک أخاک»[46] برادر به فریاد برادر برس. گفت چه شد آن لحظه؟ میگویند حضرت فرمود سوال دقیقی کردی، من به خودم جرئت نمیدادم به فرزند فاطمه زهرا بگویم برادر، اگرچه هر دو از یک پدر بودند. اما تربیت ادب تواضع و فروتنی، وقتی کنار علقمه از اسب به زمین افتادم، دیگر دست به بدن نیست، چهار هزار تیرانداز این بدن را تیرباران کردند، میگوید روی زمین که افتادم، یک وقت دیدم یک بانوی مجللهای کنار این بدن قطعه قطعه حاضر شد، هی صدا میزند ولدی عباس، ولدی عباس، گفتم خانم مادر من مدینه است شما چه کسی هستید خطاب فرزندی به من میکنید؟ فرمود عباسم من مادرت فاطمه زهرا هستم. آنجا بود که به خودم جرئت دادم بگویم «یا أخی أدرک أخاک»[47]
زبان حال سیدالشهدا را هم بخوانیم، دلها را کربلایی کنیم، به یاد همهی آنهایی که بین ما بودند به رحمت الهی پیوستند
بز زمین افتاد لالهی یاسم، شد جدا از تن دست عباسم
عباسم رفتی و بی تو شد نصیب من، گریه زینب خندهی دشمن
یا ابوفاضل یا ابوفاضل، یا ابوفاضل یا ابوفاضل
بهبه
یا ابوفاضل یا ابوفاضل، یا ابوفاضل یا ابوفاضل
آقا کنار پیکر مجروح برادر حاضر شد، دو جا دشمن صدای گریهی بلند امام حسین را شنید. یکی کنار پیکر علیاکبر بود، یکی کنار پیکر ابالفضل بود، «بکی الحسین لقتله بکاءا شدیدا»[48]
برادر رفتی و شکست محف ما، هم محفل ما هم دل ما
دشمن میگوید یک وقت دیدیم حسین رو به جانب خیمهها کرد، این نامردمان حمله کردند به سمت خیمهها، تا عباس بود این جرئت را نداشتند، آقا بدن عباس را کنار علقمه رها کرد، با سرعت آمد سمت خیمهها، این دختربچهها آمدند به استقبال سیدالشهدا، سکینه عرض کرد یا أبتا أین عمی العباس بابا عمویم عباس کجاست؟ آقا جواب سکینه را داد، این قسمت روضه را در خیمهگاه بخوانیم انشاءالله، آقا وارد خیمهی عباس شد دیدند عمود خیمه را خواباند روی زمین، صدای نالهی زنها و بچهها برخواست.
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم
اللهم تقبل منَّا و من اهل مجلسِنا و من المؤسس المحترم
پروردگارا والدین ما ذوی الحقوق ما را ببخش و بیامرز، عواقب امور همهی ما را ختم بخیر بگردان.
[1] فصلت آیه6
[2] فصلت آیه6
[3] حجرات آیه13
[4] فصلت آیه6
[5] فصلت آیه6
[6] فصلت آیه6
[7] فصلت آیه6
[8] فصلت آیه6
[9] کنزالعمال ج3 ص58
[10] الکافی ج2 ص296
[11] هود آیه114
[12] فصلت آیه6
[13] فصلت آیه6
[14] یس آیه82
[15] الکافی ج1 ص138
[16] الکافی ج1 ص138
[17] حج آیه41
[18] مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول ج12 ص331
[19] تصنیف غررالحکم ص93
[20] تصنیف غررالحکم ص93
[21] حجرات آیه13
[22] تصنیف غررالحکم ص93
[23] مرآة العقول فی شرح أخبار آلالرسول ج9 ص376
[24] مرآة العقول فی شرح أخبار آلالرسول ج9 ص376
[25] مومنون آیه101
[26] بحارالانوار ج34 ص97
[27] بحارالانوار ج34 ص97
[28] بقره آیه282
[29] طلاق آیه3
[30] فصلت آیه6
[31] بقره آیه163
[32] فصلت آیه6
[33] فصلت آیه6
[34] فصلت آیه6
[35] فصلت آیه6
[36] تحریم آیه8
[37] طه آیه81
[38] طه آیه81
[39] طه آیه81
[40] طه آیه81
[41] طه آیه81
[42] طه آیه81
[43] طه آیه81
[44] شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3 ص186
[45] شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3 ص186
[46] در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الاحزان) ص258
[47] در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الاحزان) ص258
[48] لهوف (ترجمه فهری)، ص118