استاد حدائق روز یکشنبه 19 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « موانع تأثیرگذاری سخن حق» پرداختند.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[1]
شب گذشته آیهی 110، آیهی پایانی از سورهی مبارکهی کهف محضر عزیزان زینت بخش مجلس قرار گرفت، اعتبار بعضی از شبهاتی که در اذهان مردم خطور پیدا میکند و گاهی اوقات تصورهای خارج از حد عقل و شرع ما قائل هستیم برای بعضی از انسانها، این آیه پاسخگوی همهی این شبهات که خدا به رسولش میفرماید بگو من هم انسانی مثل شماها هستم «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ»[2] تفاوت من با شما این است که به من وحی میشود و ظرفیتی که من دارم شماها ندارید و لیاقت و استعدادی که در معنویت وجود دارد در شخص پیامبر در نظام خلقت حرف اول است لذا تفکیک کردیم آن دو حالت در انبیاء است: حالت جسمانی و حالت روحانی، در حالت جسمانی عرض کردیم انبیاء مثل سایر انسانهاهستند متولد میشوند، از دنیا میروند خدا به رسول الله میفرماید: «إنَّکَ مَیِّتٌ»[3] شماها میمیرید، بقیه هم میمیرند. یک شاعر عرب شعری دارد که اگر بنا برود کسی در دنیا عمر جاوید داشته باشد از همه شایستهتر پیغمبر بود. آب پاکی روی دست همهی ما ریختند و خاک پای پیغمبر هم نمیشویم، رسول الله را 63 سالگی بردند و هر کس بالای 63 سالگی زندگی کرده است یک ارفاقی کردهاند، گل سر سبد نظام خلقت 63 سالگی میرود این را میرساند که مردم اینجا محل ماندن نیست، اینجا گذرگاه است و به تعبیر حضرت عیسی اینجا پل است و باید رد بشوید و جای ماندن نیست، پیامبر مثل همه دارای خشم، شهوت، عقل، درک است و تمام این اوصاف جسمانی که خدا به بندگان خودش داده است به رسول الله و ائمه معصومین عطا فرموده است، رمز سبقت آنها در آن بعد روحانی آنهاست، لذا ما مردم رمز عزتمندی ما به تقواست، به ایل و قبیله وطایفه و سواد و پول و بالاشهری و پایین شهری نیست. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» نمیگویند إنّ أکرمکم عندالله أقواکم یا أغناکم یا أجملکم، هر کی پولدارتر، زیباتر، عالمتر یا قدرتمندتر است اینها مهم نیست بلکه هر کسی انسانتر است، باتقواتر است نزد خدا محترمتر است.
أنبیاء و اولیاء در مسیر تقوا گل سرسبد نظام خلقت هستند لذا اینها خلط مبحث نشود گاهی اوقات افراط و تفریط نکنیم، معصومین و انبیاء در بعد جسمانی مثل همهی انسانها هستند، در بعد روحانی متمایز هستند، مثل اینکه سر یک کلاسی 50 تا دانشآموز است و همه دانش آموز این مقطع کلاسی هستند و از این جهت که اینها دانشآموزان این کلاس هستند یکسان هستند اما یک نفر دانشآموز ممتاز است و دیگری دانشآموز ضعیف کلاس است و از این جهت استعداد و تلاش و درس اینها باهم فرق میکنند ولی از این جهت که همه در یک سطح دانشآموزی هستند اینها یکسان هستند این نکته را ما توجه داشته باشیم، یک شبههای را هم من اینجا پاسخی عرض کنم و چند نکته در این آیهی شریفه باقی ماند که تقدیم کنم.
بعضیها میگویند آقا این حدیث قدسی که خدا میفرماید: «لولاک لماخلقت الافلاک»[4] رسول الله اگر به خاطر شما نبود هستی را خلق نمیکردیم، این اشاره به این دارد که قبل از خلقت ملک و ملکوت، قبل از خلقت آدم انبیاء نیاکان پیغمبر، نظام هستی، عالم به طفیل پیغمبر آفریده شده است. این سؤال را بعضیها میپرسند رسول اللهی که هنوز متولد نشده است چگونه خدا میفرماید اگر به خاطر تو نبود من هستی را نمیآفریدم؟ پیامبری که فاصلهی زمانیاش با جد اعلی حضرت آدم متجاوز از 7 هزار سال است، خدا قبل از خلقت آدم، قبل از خلقت هستی میفرماید به خاطر تو بود که هستی را آفریدم، این چگونه میشود پیامبری که هنوز در عرصه نیامده است هنوز خود را نشان نداده است، خدمات پیغمبر به عرصهی نمایش گذاشته نشده است؟ این را من یک اشارهای بکنم گرچه این در روایات داریم خدا نور پیغمبر و نور معصومین را قبل از نظام خلقت آفرید این برمیگردد به علم خداوند، این علم الهی مشرف بر این است که در مجموعهی مخلوقات نظام خلقت کسی همپای پیغمبر دیگر نشان نمیدهد.
من یک مثال سردستی و قابل هضم و قابل درک خدمتتان عرض کنم آقای کشاورزی روی زمین کار میکند زمین سنگلاخی و سنگها و خارها را برمیدارد و شخم میزند و کود میدهد و بذر میپاشد و آبیاری میکند از او سؤال میشود که برای چی زحمت میکشی؟ میگوید برای محصولی که آینده به دست میآورم با اینکه این کشاورز علمش محدود است؟ این کشاورز از یک دقیقهی دیگر زندگیاش مطمئن نیست که هست یا نیست! آقای باغبان این درخت را برای چی حرص میکنی میگوید برای آینده 4 یا 5 سال آینده که میخواهد ثمر بدهد من الان باید رسیدگی کنم، این در زندگی ما معمول است، یک سری کارهایی را میکنیم به امید اینکه آینده مورد بهرهبرداری و استفادهی ما قرار بگیرد، نوزاد هنوز به دنیا نیامده است لباس، وسایل، امکانات برایش خریدند بشری که عقلش محدود است، بشری که امکاناتش محدود است و دقیقهای از عمرت دست خودت نیستی تو برای آیندهی محتملت داری این کار را میکنی و با اینکه علمت علم مطلق نیست.
خدایی که میداند در این چرخهی خلقت و در این نوع انسانها شخصیتی پا میگیرد که اشرف همهی انسانهای هستی است با آن علم الهی خدا میفرماید برای آن شخص و برای آن فردی که گل سرسبد است هستی را برای او آفریدم این علم الهی است. بعضیها از این علم الهی استفادهی جبر بکنند که اینهم غلط است، یک کسی سؤال کرد خدا میدانست که شمر عاقبتش چگونه است پس چرا او را خلق کرد؟ مردم علم خدا را با ارادهی خدا مخلوط نکنید علم خدا میداند که من و شما قیامتمان چه سرنوشتی داریم، خدا میداند جمع امشب در قیامت وضعیتش چگونه خواهد بود، برزخ ما چگونه خواهد بود ما کی خواهیم رفت، چگونه خواهیم مرد این را خدا میداند. نیکیها و بدیها را خدا میداند اما آیا خدا میخواهد کسی بد بشود؟ خیر
خدا خیر محض است، این جمله را زیادی بشنوید خدا خیر محض و جوابی است مرحوم ملاصدرا در جلسهی درس شیخ بهایی به یک کسی اشکال وارد کرد به بعضی از مخلوقات الهی، میگویند شیخ بهایی نشسته بود و ملاصدرا هم نشسته بود و یک کسی وارد شد از شیخ بهایی سؤال کرد و گفت: خدایی که هستی را برا آدم آفریده است چرا در بین این مخلوقات، مخلوقاتی خلق کرده است که به ضرر انسانها هستند و بعد مثال زد مثل عقرب، این موجود چه نفعی برای زندگی ما دارد حالا آن زمان شیخ بهایی چند صد سال قبل وقتی طرح سؤال کرد ملاصدرا گفت: استاد اجازه میدهید جواب بدهم؟ استاد گفت: بگو
این حرف ملاصدرا است خدا خیر محض است و از خیر محض جز خیر صادر نمیشود اگر ما نمیفهمیم علم ما محدود است بعد ایشان فرمود: همین عقربی که شما فرمودید که شر است منافعی برای چرخهی زیست بشر دارد که ما نمیفهمیم، ما فقط ضررش را فهمیدیم، ما فقط زیانش را فهمیدیم، منفعتش را ما نمیدانیم، خدا هر چه را آفریده است به نیکی خلق کرده است. شمر اگر شمر شد به خاطر خودش است، خدا شمر را آفرید که خلیفة الله بشود خدا صدام را آفرید که خلیفة الله بشود، خدا یزید برای خلیفة الله شدن خلق کرد اگر یزید یزید شد به خود او برمیگردد نه به ارادهی الهی. بعضیها این دو را جابجا و خلط میکنند میگویند خدا چون میدانست پس میخواست این غلط است. خدا میداند اما خدا نمیخواهد بدی را برای کسی. من یک مثال متعارف را خدمتتان عرض کنم بیمار سختی را پیش طبیب ماهر میبرد و طبیب پروندهی مریض را میبیند و آهسته به همراهان بیمار میگوید این مریض ما دیگر خوب نخواهد شد، خیلی هم اذیتش نکنید و این رفتنی است. بعد از مدتی مریض به رحمت خدا میرود، بازماندگان این بیمار سراغ دکتر میآیند و میگویند شما میخواستی این مریض ما بمیرد! و در معالجهاش کوتاهی کردی! شما از کجا میدانستی این میمیرد؟ دکتر میگوید علم من به من میگفت با این وضعیت بیمار مسیر مسیر رفتن است ولی من نمیخواستم بمیرد ارادهی من بر این نبود که بمیرد دانش من میگفت این میمیرد این تفاوت بین علم و اراده است، عزیزان برای هیچ کس بدی نخواسته است، خدا خیر محض است، خیر از خدا صادر میشود شرها ریشهاش در افعال مردم است در کارهای ما است. خدا مظهر خیر است.
یک کسی خدمت امام صادق آمد و عرض کرد یابن رسول الله چرا در بعضی ایام سال بارندگی بعضی نقاط زیاد میآید که سیل میشود و آسیب میرساند و بعضی نقاط همان سال خشکسالی میشود و آسیب میبینند و یک قسمتی باران زیاد ضرر میزند و یک قسمتی دیگر خشکسالی زیان میزند خب خدا تقسیم کند و سهمیهی بندی کند و مقداری از آنجایی که سیل آمده به قسمتی که خشکسالی است برساند که هر دو آسیب نبینند. ما با این عقل و درک محدود این را میفهمیم و خدا نداند؟ امام صادق عرض کرد: خدا در لیلةالقدر اعتبار یک سال را میبندد یکی از اعتبارات یک سال و نیازهای یکسال نزول رحمت الهی است در لیلةالقدر سهمیهی نزول باران هر نقطهای از زمین به اندازهای که ببارد مردم بهرهمند بشود و زیان هم نبینند این رقم میخورد شیراز باران نیاز دارد که مردم آسیب نبینند از کم آبی و زیان نبینند از بارش زیاد باران و این را خدا معین میکند، بعد امام صادق فرمود: گناهان سبب میشود این چرخهی تقدیر الهی را به هم میزند، باران به همان اندازه که مقرر شده است میبارد ولی نظمش را مردم به هم میزنند، شبهای جمعه میخوانیم «اللهم اغفرلی ذنوب التی تغیّر النّعم»[5] تغیر نعم کار ماهاست نه کار خدا!
خدایا ببخش به ما گناهانی که ما مرتکب شدیم، آن گناهان نعمت را تغییر داد، چرخهی نظم را به هم ریخت. اینها مربوط به بشر است و تو آن را تغییر میدهی و تو بلا نازل میکنی و تو دعا را حبس میکنی، تو پردهی حیا را داری دریده میکنی شأن خدا از این موردها پاک است، بله امام صادق فرمود: گناهان مردم سبب میشود یک نقطهی از زمین یک سهمیهاش به خاطر گناه کم بشود خشکسالی میشود و همین سهمیهی کم شده را اضافه به یک نقطهی دیگر میکنند و آنها هم گناه کردند و سیل میشود و چند برابر باران میبارد و مجازات با سیل میشود و آنجا کمبود باران است با خشکسالی مجازات میشوند این اعمال ماست! بشر که این چرخه را به هم میزند والا قرآن میفرماید تقوا داشته باشید و ایمان داشته باشید برکات ما از آسمان و زمین بر شما جاری و ساری خواهد شد. «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»[6] ما برکات را از آسمان و زمین برایتان نازل میکنیم این پس تفکیک بین علم خدا و اراده خدا است.
خدا جز خوبی برای بندگانش نمیخواهد حتی فرعون، کریمان با بدان هم بد نکردند. حضرت موسی به خدا عرض کرد: خدایا این فرعون دیکتاتور آدمکش وجنایتپیشه رزق را بر رویش ببند و در سختی بینداز تا آدم بشود. خطاب شد موسی! فرعون وظیفهی بندگی یادش رفته است ما که خدای فرعون هستیم وظیفهی خداییمان را فراموش نمیکنیم او بد میکند ما بدی او را با بدی پاسخ نمیدهیم، این هم یک نکته که حالا بعضیها برایشان ابهام و ایهامی در این داشته باشد.
اما قسمت دوم آیه چند نکته عرض کنم و عرائضم را تکمیل کنم قسمت اول آیه این شد که خداوند میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[7] رسول الله بگو من انسانی هستم مثل شماها تفاوت من با شماها این است که «يُوحَى إِلَيَّ» به من وحی میشود و من در اثر بندگی معرفت و شناخت و عقلانیت کسب کردم و به یک جایی رسیدم که ظرفیت دریافت وحی را دارم، یک نفر میگفت چرا خدا به ما وحی نمیکند خب عزیزم ظرفیتش را نداری. شما نشان بدهید که ظرفیت دارید نه وحی بلکه ملائکه برشما نازل میشود، «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»[8] اگر ایمان و عمل صالح اتفاق افتاد در آیات داریم واقعا مؤمن باشید «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ»[9] فرشتهها راهنماییتان میکنند ولی نشان بدهید که ظرفیت دارید در حد پیغمبر هیچ کس نمیتواند، در حد ائمه نمیتوان تصور کرد ولی در آن مسیر نه با آن سرعت ولی در ان جهت میتوانید حرکت کنید، ائمه با سرعت بینهایت در مسیر صراط مستقیم بودند ما با سرعت ملایم ولی در همان جهت و در همان راستا میتوان حرکت کرد.
أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[10] به درستی که خدای شما خدای واحد است. «فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ»[11] هر کسی که مشتاق ملاقات با خدا است دو کار باید بکند. «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[12] کار شایسته انجام بدهد در عبادتش هم مشرکانه عمل نکند. این آیه از آیاتی است که سه تا اصل مهم اعتقادی در آن یاد شده است توحید، نبوت، معاد. هر سه را در این آیه متذکر شده است. «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[13] این توحید، «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[14] این نبوت، «فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ»[15] معاد، یعنی سه تا اصل اعتقادی در این آیه خداوند اشاره فرموده است که اصول دین ماست یعنی اصول دین در این آیه خداوند متذکر شده است.
اما نکاتی که ادامهی بحث دیشب است من امشب عرض کنم، یکی از درسهای مهم این آیه این است مردم! امید دارید باید کار کنید، آرزو به تنهایی کار ازش ساخته نیست مثلا بگوییم خدایا ما را عاقبت به خیر کن باید کار کنی، خدایا انشاالله ما را با اولیاء محشور بگردان خب تلاش کن! به عمل کار برآید به سخنرانی نیست! خب برای عاقبت بخیری چه کار میکنی؟ زحمت کشیدی؟ تلاش کردی؟ یکی از نکات مهم در این آیه قرآن میفرماید: « فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ»[16] امید دارید به ملاقات با خدا باید زحمت بکشی.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
لذا بعضیها میگویند ما امیدواریم که با اولیاء محشور بشویم کرم الهی زیاد است بحثی در کرم الهی نیست ولی خب تو چه کار میکنی؟ تو تکالیف و واجباتت را انجام دادی؟ محرمات را ترک کردی؟ اگر انجام دادی توبه کردی و کنار گذاشتی؟ به صرف ادعا نیست. عمل باید کرد امروز بعضیها درگیر همین امید هستند آرزو هستند، «یا لیتنی کنت معک»[17] ای کاش ما با شما بودیم، بابا بودید در عمل نشان بدهید. عرض کردم سردار سلیمانی ثابت کرد اگر زمان امام حسین بود یقیناً کنار حبیب بنمظاهر بود شک نکنید ما بعضیهایمان زیارت عاشورا میخوانیم ولی نیستیم پای کار، به امام حسین میگویم خودم و جانم و زندگیم فدات! حاضر نیستیم مختصر انفاقی بکنیم یا خمس مالمان را بدهیم و آن وقت بگوییم جانمان فدای تو حسین.
خاطرهای را برای رفع خستگی آقایان بگویم این از وقایع اتفاقیهی زمان ناصرالدین شاه قاجار بود که مرحوم آقای نقی طبرسی نقل میکند که زمان ناصرالدین شاه اتفاق افتاد میگویند کسی بود که زیارت عاشورا زیاد میخواند و بعد از زیارت این جمله را زیاد تکرار میکرد«یالیتنی! کنت معک فأفوز فوزاً عظیماً»[18] ای کاش با شما کربلا میبودم تا به آن فوز عظمای شهادت میرسیدم. این را زیاد میگفت. یک شب سر سجادهاش گفت و گفت و گفت. سر سجاده خواب رفت، خواب دید عاشوراس و کربلاست، خیام حرم حسینی محاصرهی دشمنان است آقا امام حسین استقبال ایشان آمد حضرت فرمودند: فلانی خیلی دلت میخواست در رکاب ما به شهادت برسی این گوی و این میدان، پیش خودمان گفتیم عجب غلطی کردیم امام حسین هم جدی گرفت. بعضیهایمان شعار میدهیم.
سلیمانی عمل کرد من مستندی از سردار سلیمانی دیدم شاید سه ساعت قبل از شهادتش در دمشق میخواست پرواز کند یک نوشتهای نوشت: که ای خدا من را به شایستهترین وضع به محضرت قبول بفرما. یکی از همرزمان ایشان میگفت: سردار سلیمانی عاشق شهادت نبود صیّاد شهادت بود و دنبالش میدوید، بعضیها اسم مرگ که میآیند به هم میریزد این معرفتها است! اگر اینجوری عمل کردی دیگر از مردن ترس نداری.
آقا فرمودند: مشتاق شهادت در رکاب ما بودی! محضر امام حسین خجالت کشیدیم که بگوییم ما یک حرفی زدیم چرا شما باور کردید! گفتم: در خدمتتان هستم، حضرت فرمود: این گوی و این میدان. گفتم: آقا ما شمشیر نداریم. آقا فرمودند: این هم شمشیر. گفت: آقا من سپر ندارم، حضرت فرمود: این سپر! گفتم: آقا اینها سواره هستند و ما پیادهایم! حضرت فرمود: این هم اسب. راه عذرخواهی را برایش بستند خب چرا حرفی میزنی که پای کار نیستی؟ به امام زمان در دعای عهد میگوییم «شاهراً سیفی مجرداً قناتی»[19] خدا وکیلی شمشیر کشیدی؟ زندگیمان در دفاع از امام زمان است یا مبارزه با امام زمان است، بله شمشیر کشیدهایم نه در دفاع بلکه در مقابل! تربیت، کسبمان، شب و روزمان، اینها دفاع از امام زمان است؟ یا دلشکستگی امام زمان است فقط یک عادتی شده است که دعای عهدی بخوانیم.
طرف گفت: آقا اسب را هم که دادند دیدم خیلی زشت شد و سوار اسب شدیم و حضرت نگاهمان میکردند و آهسته آهسته به سمت دشمن رفتم و حالا در درون خودمان میگوییم این چه حرفی بود که زدم حالا امام حسین هم جدی گرفته و حالا برو جانت را فدا کن، همینطور که به سمت میدان میرفتم یک وقت دیدم حضرت زینب از درون خیمه امام حسین را صدا زد و آقا سیدالشهداء به سمت خیمه برگشتند تا دیدم امام پشت کرد به من، ما هم سر اسب را کج کردیم و یک راه دررویی بود و از معرکه فرار کردیم، خانمش دید این روی سجاده دست و پا میزند، فکر میکند که این دارد جان میدهد صدایش میکند که حاجی بلند شو! چت شده است خواب بد دیدهای؟ این آقا بلند میشود و میبیند که خانهی خودش است یک نفس راحتی میکشد و خانم برو دعا کن خدا پدر زینب را بیامرزد اگر زینب نبود تو الان بیوه شده بودی، خب چرا حرفی را میزنید که پایش نیستید.
میگویند این خبر به گوش ناصرالدین شاه رسید و طرف را خواست و گفت: نانجیب شمشیر امام حسین را میدزدی؟ اسب امام حسین را برداشتی کجا رفتی؟ اسب و شمشیر و سپر حضرت را بیاور و میگویند تا مدتها ناصرالدینشاه سر بسرش میگذاشت.
پای کار بودن، پای عمل بودن قرآن میفرماید: «فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ»[20] آنهایی که مشتاق خدا هستند را ببینید انصافاً در زمان معاصر ما اخیراً سردار سلیمانی، انصافا مشتاق لقاء خدا بود، امثال سلیمانی زیاد هستند و گم هستند و هراسی از مردن ندارند، چه کسانی از مرگ نمیترسند، چه کسانی خوب کار کردند، راوی به آقا زینالعابدین گفت: مردن برای مؤمن چگونه است؟ امام یک مثالی زدند فرمودند: چطور شما یک لباس مندرس کهنه را از تنت درمیآوری و یک لباس نو و جدید زیبا را میپوشی با چه حالی این لباس را عوض میکنی؟ مردن برای بندگان خوب خدا این تعویض لباس است، لباس مندرس دنیایی را میخواهی در بیاوری و لباس زیبای آخرتی را بپوشی. قرآن میفرماید: آنهایی که مشتاق خدا هستند «وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا»[21] دستشان پر است و کار کردند، او میخواهد به پیشگاه خدا برود و میدانید یک علتی که خدا رحمت کند حضرت امام میفرماید: علت ترس از مرگ ترس از بدی اعمال است تعارف هم نداریم اگر از مردن میترسیم یعنی خوب کار نکردیم، پرونده سیاه است کار نشده است من مثال بزنم همهی شما دورهی دانشآموزی را تجربه کردید، دانشآموزی که مطمئن است سؤالها را خوب جواب داده، گاهی اوقات بعد از امتحان سریع به حضرت استاد میگوید الان برگهی من را تصحیح کنید همین الان! این مطمئن است ولی دانشآموزی که خبر دارد که آزمونش آزمون خوبی نبود به استاد میگوید این برگهی من را منزل تصحیح کن و بعد هم جوابش را به خود من بگو و اعلان نکن.
چرا بعضیها از مردن میترسند چون دست خالی است و پرونده سیاه است و کار نکرده است مثل بدهکاری است که روی روبروشدن با طلبکار را ندارد، آدم بدهکار وقتی نمیتواند بدهیاش را بپردازد خجالت میکشد با طلبکار روبرو بشود، راوی به اقا موسی بن جعفر گفت: چرا بعضیها از مردن میترسند امام فرمود: علتش این است اینها از آخرتهایشان برداشتند و خرج دنیایشان کردند و دنیاها را آباد کردند و آخرتها را خراب کردند، موقع مردن عادی است و این میخواهد از یک سرای آبادی به عنوان دنیا به ویرانسرای آخرت برود اصلا راغب نیست برای آن سرا کار نکرده است و چون کار نکرده آماده هم نیست، مردم کار کنید! عمل صالح، تا میتوانید با زبانتان، با قلمتان، ثروتتان کار کنید و اینها را از شماا میگیرند تا نگرفتند و تا در اختیارتان هست کار کنید این زبان یک زمانی بند میشود، تا کار میکنند حرف بزنید «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» [22] پول دارید با پولت، دستت خالی است با جانت، با حرف زدنت، با اقدامت، باحضورت، این را حمایت کن.
«فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[23] البته عمل صالح انجام بدهید عملی که در آن شرک نباشد، عمل خالص باشد و شما مشتاق لقاء پروردگار میشوید و لحظهشماری میکنید برای ساعت رفتن، این چه حالی بود اصحاب امام حسین شب عاشورا داشتند، آقا امام حسین خبردادند فردا همهتان شهید میشوید و اینها آن شب حنا بستند بعضیها محاسنشان را رنگ کردند کاری که در عروسیها میکنند اینها برای فردای شهادتشان کردند. این همان ایمان است به ما بگویند فردا میبرنت، حاضری اینقدر به وجد بیاییم و مشتاق باشیم و آن کسی که کار کرده است مشتاق است زیرا دوست دارد به نتیجه برسد، آقا امیرالمؤمنین در اوصاف متقین در نهج البلاغه میفرماید: «لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي قَدْ كُتِبَتْ عَلَيْهِم»[24] اگر آن عجلی که خدا برای انسانهای باتقوا مقرر کرده نبود اینها یک چشم زدن مایل به ادامهی زندگی نبودند چرا؟ شوقا الی الثواب»[25] چون به نتیجهی کار میخواهند برسند، برسند به آن پاداش الهی، آن الطاف حق را بگیرند. «خوفاً من العقاب و شوقا الی الثواب»[26] از ترس اینکه شاید در آینده این معنویت امشب را از دست بدهد تاحالا سالم بودم شاید فردا خراب شدم خدایا تا خوب هستم بروم، تا پاک هستم بروم، به نتیجهی خوبیها برسم و از ترس اینکه شاید در آینده این توفیقات الان را از دست بدهم تا در مسیر هستیم ملحق بشویم به اولیاء.
از مطالب دیگر در این آیهی شریفه استفاده میشود که مرگ عمومیت دارد این آیه از آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه همهی میروند ولی تفاوت در رفتنهاست، یک رفتنهایی با شوق و اشتیاق است با آمادگی است.
مرحوم حضرت امام میفرماید: مردم دو نوع میمیرند: بعضیها را میبرند و بعضیها میروند، از خدا بخواهید آن شکل دوم باشید میبرند یعنی آماده نیستند خیلی از اینها که رحمت خدا میروند میدانستند آن لحظه که جان میدهند بهشان میگفتند که آقا داری میروی آمادهای؟ میگفت: نه.
میبرنش نه اینکه میرود ولی بعضیها میروند زمانی که به او میگویند که عمرت تمام شد.
مرگ اگر مرد گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان، او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
یک چیزی که هم یاد همهتان بدهم که در زیارتها یاد بگیرید، یکی از علماء نقل میکرد خدمت مرحوم جد ما آیت الله حاج ابوالحسن حدائق بودیم میگفت عتبات مشرف شدیم آقای حاج شیخ قبل از اذان میرفتند تا ساعت 8 یا 9 صبح در حرم بودند یک روز دیدم ایشان که از حرم بیرون آمدند یک مقدار هم بیرون آمدند در کوچه پس کوچههای کربلا بودند ناگهان برگشتند پرسیدم: چرا برگشتید؟ ایشان گفتند: یک زیارت یادم رفت دوباره میخواهم برگردم در حرم زیر قبّه، زیارت بکنم و برگردم، گفتم: زیارت یادتان رفته بود؟ گفت: من هر روز ضمن اینکه گذشتگان و اولیاء و صلحاء در زیارت یاد میکنم یک زیارت ویژه (کاری که خیلیهایمان نمیکنیم) از طرف حضرت ملکالموت به امام حسین میکنم، حضرت ملکالموت عزرائیل فرشتهی الهی است این بدی اعمال ماست که به زشتی در ذهنها نقش بسته است، حضرت عزرائیل به حسب اعمالمان سراغ ما میآیند. هرقدر پول دادی آش میخوری.
آیت الله ابراهیم محلاتی در شیراز با یک دستهگل جان گرفتند، مثل عبدصالح زندگی کردی با احترام برده میشوی. از ایشان پرسیدم برای حضرت ملکالموت میخواهی زیارت بخوانی؟ ایشان گفتند: بله چون با ایشان کار داریم. یک روز سراغ ما میآید خب طرح ارادت و دوستی را با ایشان برقرار کنیم، در فکر هستیم؟ ما گاهی گذشتگان خودمان را هم یادمان میرود نیاکان خودمان را فراموش میکنیم. ایشان فرمودند: من مقید هستم در هر زیارت از طرف حضرت ملک الموت یک سلامی به اهل البیت میکنم، السلام علیک یااباعبدالله و علی الارواح التی و ... ، قطعا آنها دعا میکنند مرگ همگانی است و به قول عرف عوام میگویند شتری که در خانهی همه خوابیده است، یکی یا دو نکتهی دیگر عرائضم را تمام کنم قرآن میفرماید:«فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ»[27] امید باید دائمی باشد یعنی باورتان باشد و پیوسته فراموش نکنید، این لقاء با پروردگار را ، این رفتن را، مقطعی نباشد، ما وقتی کسی در فامیلمان از دنیا میرود، سوم یا هفتم و نهایت سر سال بعد فراموش میشود.
این استمرار باید داشته باشد یرجوا فعل مضارع است و از آن استمرار فهمیده میشود، و نکتهی پایانی شرک به هر نوعش ممنوع است قرآن میفرماید «وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[28] عرضم را تمام کنم، ما شرک خفی و جلی داریم. شرک جلی قطعا عبادت را باطل میکند یعنی در عرض خدا مخلوق خدا را هم بپرستیم یعنی در طراز خدا قرار بدهی این شرک جلی است که لقمان به پسرش گفت: «لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[29]
شرک خفی خیلیهایمان مبتلا هستیم ولی خدا میگذرد من یک نمونه خدمتان عرض کنم از مصادیق شرک خفی: یک وقتی حاجآقا پول میدهی که پولت زیاد بشود این شرک خفی است یک وقتی پول انفاق میکنی خدا دوست دارد این توحید محض است.
امیرالمؤمنین میفرماید: مردم سه نوع خدا را میپرستند بعضیها برای رسیدن به بهشت در حقیقت به دنبال بهشت هستند دنبال خدا نیستند «تلک عبادة التجار»[30] حضرت میفرماید: این عبادت تاجرانه است و دنبال منفعت است، بهش میگویند آقا 70 سال اینجا زندگی کن و همیشه آنجا برو راحتی؟ خدا بهشت میبرد و پاداش میدهد ولی زمین تا آسمان بهشتی را که سلمان میبرند تا بهشتی که طرف برای بهشتی شدن کار کرده است متفاوت است. آنجا مراتب را خواهید دید، بعضیها خوب بودنشان به خاطر مزد است به خاطر پاداش است این یک قسم از شرک خفی است، بعضیها عبادت میکنند برای جهنم نرفتن نه از ترس خدا بلکه از ترس آتش، جهنم جای بدی است عذاب سخت است، از ترس عذاب گناه نمیکند نه از عظمت خدا، کاری به عظمت خدا ندارد طرف خلاف نمیکند زندان عادلآباد بد است، احترام به قانون نمیگذارد از ترس زندان خطا نمیکند، از ترس جریمه سرعت غیر مجاز نمیرود نه برای احترام به قانون. خیلی فرق میکند این هم یک نوع دیگری از بندگی است. ولی بندگی خالصانهی محض مانند امیرالمؤمنین عرض میکند «إلهی ما عبدتک طمعت فی جنتک»[31] خدایا ما شما را برای طمع بهشت نمیپرستیم «و لاخوفا من نارک»[32] از ترس جهنم هم گناه را کنار نگذاشتیم «ولکن وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک»[33] خدایا شما شایستهی پرستش هستی و شما را میپرستیم. در دعای کمیل میخوانید آقا امیرالمؤمنین عرض میکند خدایا اگر ما را دوزخ هم ببرید ما آنجا اهل جهنم را خبردار میکنیم که دوستتان داریم یعنی ارادت ما به شما برای بهشت رفتن نیست یا از ترس جهنم رفتن نیست در آتش هم که باشیم عاشق خدا هستیم این عبادت خالصانه است. چگونه به اینجا رسید پله پله، باید این مسیر تقوا را طی کرد مثل کسی که میخواهد تحصیلات عالیهی دانشگاهی پیدا کند به او میگویند از دبیرستان شروع کرد و سال به سال رشد میکنی و به آن حد میرسی.
«وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[34] در عبادتهایتان هم شرک نداشته باشید البته شرک خفی خدا میبخشد ولی شرک جلی مفسد و مخلّ به عبادت است. در دوستیهایتان هم همین است من یک مثالی عرض کنم بعضیها را دیدهاید یک وقتی دور شم جمع هستند چون فعلا یک کاری دستتان است یا موقعیتی دارید مثل ریاست یا پول، شما را تحویل میگیرند و به خاطر پول، ثروت، مقامت،علمت احوالت را میپرسند این یک نوع دوستی است ولی نوع دیگر دوستی این است که از تو میترسند برای مثال فلانی قدرت دارد خطرناک است، یک دفعه سروتهمان میکند این احترامش را بگذارید، بعضی از مدتها بر تنها حاکم است نه بر دلها برای مثال این آقا مدیر است اگر لج شود ما را از نان خوردن میاندازد احترامش کنید، جلو این مدیر مؤدّب ایستاده و در دلش نفرین میکند. این هم یک نوع محبت است ولی عاشقانهترین محبت این است که طرف را برای خودش دوست بداری تو پول داشته باشی یا نداشته باشی سالم باشی یا مریض، رئیس باشی یا مرئوس، کاری از تو بیاد یا نه، ما اصلا شخصیت تو را دوست میداریم این محبت خالصانهی عاشقانه است درخانهی اهلبیت هم همین طور هستیم! ما یابنالحسن میگوییم برای چک فرمخورده، یابنالحسن برای مشکلاتمان عروس، داماد، سرطانی یا شفای مریض ، اینها شرک خفی است ارادت واقعی به امام زمان برای خود حضرت باشد ما کار نداشته باشیم به اینکه آقا مشکلات ما را حل بکند یا نه! این در همهی جلوههای اجتماعی سریان و جریان خواهد داشت.
«فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[35]
صل الله علیک مولاتنا یا فاطمة الزهرا
اولیاء آموختند اخلاص واقعی را در ارادت به پروردگار، بعضی از افراد یک جاههایی که در سختی زندگی قرار میگیرند با خدا قهر میکنند، اما عبادت اولیاء الهی در سختیها، مشکلات، بیمهریهای مردم ذرهای تغییر نکرد. زهرا مرضیهی دوران پدر همان فاطمهای بود که در دوران محرومیت و محجوریت بعد از پدر بود. امیرالمؤمنین در دورانی که با پیغمبر بود و دورانی که دوران انزوا بود و وقتی که در رأس قدرت بود در هر صورت حال ثابتی داشتند خب عرض سلامی به ساحت مقدسهی صدیقهی طاهره زهرای مرضیه (س) پیدا کنیم:
در این ایام زبانحان امیرالمؤمنین شاعر به شعر درآورده است و ایامی است که چراغ خانهی مولا خاموش شده است و حضرت با این عزیزان خردسال تنها در منزل
ای همسر پیروز من رفتی سیه شد روز من
وقتی حضرت علی فاطمهی زهرا را داخل قبر قرار دادند قبر را نپوشاندند از قبر بیرون آمدند، کنار قبر دورکعت نماز خواندند و دست به دعا بلند کردند خدایا با علی صبر عنایت کن
ای همسر پیروز من رفتی سیه شد روز من
زهرای من ، زهرای من، زهرای من، زهرای من
بودی چراغ خانهام تاریک شده کاشانهام
زهرای من، زهرای من، زهرای من، زهرای من
مدینه زمزمه کنید: زهرای من زهرای من
گوید حسین کو مادرم آن مادر غمپرورم
زهرای من، زهرای من، زهرای من، زهرای من
لایومک یومک یا اباعبدالله، این جملهای است که از معصومین نقل شده است هیچ روزی مثل روز حسین روزگار ندیده است اگر مادرش زهرای مرضیه شب غسل دادند شب کفن کردند در مراسم تشییع به این پیکر خلاف ادب نشد و جسارت صورت نگرفت به این پیکر کمال احترام رعایت شد اما سلام بر حسینی که سه روز بدنش بیغسل و کفن در برابر آفتاب بود، زینالعابدین آمد و پیکر بابا را روی قطعهی بوریا گذاشت، سلام بر آن شهیدی که کفنش قطعه بوریا است کافورش خاک کربلاس، پیکر را در آغوش گرفت وارد در قبر کرد، بنیاسد اطراف قبر داشتند نگاه میکردند از آداب دفن میت این است که صورت متوفی را از کفن خارج کنند روی خاک قرار بدهند، حسینیها که سر در بدن ندارد یک وقت دیدند آقا رگهای بریده را روی خاک قبر گذاشتند علی لعنةالله علی القوم الظالمین و لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم
اللهم صل علی فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها و سر مستودع فیها بعددما أحاط به علمک
اللهم عجل لولیّک الفرج، و سهل له مخرج و أوسع له منهج
پروردگارا والدین و ذوی الحقوق ما را ببخش و بیامرز
عواقب امور ما را ختم به خیر بفرما خدمتگزاران به اسلام و مسلمین علماء عاملین، مقام معظم رهبری و خدمتگزاران به ملت ما، نظام ما، جمع محترم ما را از جمیع فتن محفوظ بدار
[1]. کهف آیه 110
[2]. کهف آیه 110
[3] زمر آیه30
[4] مناقب آل ابیطالب (ابن شرآشوب) ج1 ص217
[5] مفاتیح الجنان، دعای کمیل
[6].اعراف آیه 96
[7]. کهف آیه 110
[8] فصلت آیه30
[9] فصلت آیه30
[10]. کهف آیه 110
[11]. کهف آیه 110
[12]. کهف آیه 110
[13]. کهف آیه 110
[14]. کهف آیه 110
[15]. کهف آیه 110
[16]. کهف آیه 110
[17] کاملالزیارات ص237
[18] کاملالزیارات ص237
[19] مفاتیح الجنان، دعای عهد
[20]. کهف آیه 110
[21]. کهف آیه 110
[22].صف آیه11
[23]. کهف آیه 110
[24] الکافی ج2 ص237
[25] الکافی ج2 ص237
[26] الکافی ج2 ص237
[27]. کهف آیه 110
[28]. کهف آیه 110
[29] لقمان آیه13
[30] تحف العقول ص246
[31] بحارالانوار ج69 ص278
[32] بحارالانوار ج69 ص278
[33] بحارالانوار ج69 ص278
[34]. کهف آیه 110
[35]. کهف آیه 110