استاد حدائق روز شنبه 18 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « موانع تأثیرگذاری سخن حق» پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[1]
مقدمتا مطلبی را عرض کنم بعد وارد بحث شویم، در این چند روز گذشته در فضای مجازی کلیپی را منتشر کرردند از شخصی که در کسوت روحانیت هم بود، و عنوان کرده بود که ماحصل بحثش این بود، من نوشتم که مدیون هم نشوم. او طرح موضوع کنم بعد جواب دهم. بعضی از آقایان اهل علم و طلاب گفتند که پاسخ این داده شود که بعد جوابگو باشد برای شبههای که متاسفانه از کسی است که در کسوت روحانیت هم هست.
عنوان کرده بودند که کسی ندیده که اهلبیت دستشویی رفته باشد! خوب دستشویی رفتن شما را هم کسی ندیده، مگر شما جلوی مردم دستشویی میروید؟ بعد عنوان کرده بود آنقدر کم بخوریم که نیازی به دستشویی رفتن نداشته باشید! طبیعتا اهلبیت آنگونه بودند که طوری غذا میخوردند که فضولات نداشتند، ما اگر بخواهیم بهشتی شویم باید اینجا تمرین کنیم، آنقدر کم بخوریم که حتی نیازی به دستشویی پیدا نکنیم. اینها مطالب عرفانی است! این حرفهایی است که آن آقا زده بود که کاملا مخالف با سیره اهلبیت است.
پیغمبر فرمود «نزِّلونا عن الربوبیة» ما از جایگاه خدایی بیاورید پایین، آنگاه هر چه میخواهید درباره ما بگویید، این مطلب را امیرالمومنین هم میفرمایند. پاسخ این حرفی که هیچ ریشه و سندی در روایات، نه در عقل و نه در نقل دارد.
آیهای که تقدیم شد، آیه 110 از سوره مبارکه کهف، آخرین آیه از سوره کهف است. البته در فضیلت این آیه داریم که از امام نقل شده، از امیرالمومنین، از رسول خدا هم نقل شده، اگر کسی میخواهد توفیق سحرخیزی پیدا کند، این آیه را با اعتقاد قبل از خواب بخواند، بیدار میشود. آنهایی که میگویند دوست داریم وقت سحر بیدار شویم، اهل تهجد و نافله باشیم، این آیه را قبل از خواب تلاوت کنند و بخوابند، ضمن اینکه فضائل فراوانی هم برای این آیه ذکر شده، که پیغمبر میفرماید حتی در هنگام خواب شما هم به واسطهی عظمت این آیه خدا ثواب عبادت رقم میزند. حالا در فضیلت این آیه خیلی من ورود نمیکنم، ترجمه آیه و تفاسیری که پیرامون این آیه رسیده، در پاسخ به این شبههی غلطی که اخیرا پخش شده، و خیلی جوانها دچار یک توهمی شدند، یک تحیری شدند، آقا یعنی چی؟ پیغمبر دستشویی نمیرفت، اهلبیت نمیرفتند، مگر آنها انسانهای دیگری بودند، تافتهی جدابافته بودند از نظر انسانیت بودند؟ اما آیهای که تلاوت شد که این آیه پاسخگو است، به تمام این تصورهای واهی و اشتباه.
قرآن به خطاب به رسول الله میفرماید، در جای دیگر هم در قرآن داریم، این آیه 110 سوره کهف است، آیه ششم سوره فصلت هم با همین عنوان خدا به پیغمبر میفرماید بگو رسول ما «إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکُم»[2] ما انسانی هستی ممثل شماها، ما هم مخلوقی هستیم مثل سایر انسانها. تفاوت ما با شما این است که «یُوحَی إلَیَّ»[3] به منِ پیغمبر وحی میشود به شماها وحی نمیشود. ولی مثل شماها هستیم. در حالات رسول الله دارد یک روز پیغمبر در مسجد مدینه نشسته بودند یک عربی وارد شد از صحرا آمده بود، مرتبه اول بود که پیغمبر را میدید، تا رسول الله را دید دستپاچه شد لکنت زبان گرفت. پیغمبر فرمودند برادر عرب چرا دستپاچه شدی؟ من هم مثل تو از مادر بدنیا آمدم، من هم مثل تو بیدارم میخوابم چوپانی کردم، من هم با دستان خودم شیر دوشیدم. من هم «بَشَرٌ مِثلُکُم»[4] من هم انسانی هستم مثل شماها. تفاوت رسول الله با بقیه انسانها در همین است. من گاهی اوقات این عبارت را میگویم به نوعی تضییع کردن حق اهلبیت است. دیدید گاهی اوقات به بعضیها میگوییم آقا امیرالمومنین اینگونه بود، امام حسین اینگونه بود. میگوید چه کسی مثل ائمه میشود؟ آنها تافته جدا بافته هستند. شما داری عظمت اینها را زیر سوال میبری؟ تافته جدابافتهاند یعنی اینگونه بودند که باید باشند، زحمت نکشیدند تلاش نکردند؟ مثل اینکه بگویند آقا فلانی تحصیلات عالیه پیدا کرده، میگوید بله او که حسابش جداست! یعنی حسابش جداست؟ زحمت کشیده درس خوانده تلاش کرده. رنج برده به اینجا رسیده، چرا این زحمت را نادیده میگیری؟
قرآن میفرماید یا رسول الله به مردم بگو من انسانی مثل شما هستم با این تفاوت که بر من وحی میشود بر شما وحی نمیشود، «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»[5] خدای همهی ما یکی است «فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ»[6] هر کسی که مشتاق است برای روبرو شدن با پروردگار و لقای پروردگار، میخواهد با خدا روبرو شود با یک سرافرازی «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا»[7] کار خوب انجام بدهد «وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[8] شرک هم در عبادت خودش داخل نکند. این ترجمه آیه است.
اما نکاتی که من در این آیهی شریفه عرض کنم، دو سه نکته از آیه عرض کنم، دو سه حدیث تقدیم کنم در پاسخ به آن حرفی که زده شد که اهلبیت دستشویی نمیرفتند، اینها دفع شده از بدنشان! و حال اینکه در صریح روایات داریم، شما در توضیح المسائل ببینید، آداب دستشویی رفتن داریم. تمام این حرفهایی که مراجع میزنند مستند به روایات معصومین است.
راوی میگوید امام صادق را دیدم حضرت میخواستند بروند دستشویی، قبل از دستشویی حضرت دست کردند در یک ظرف آبی دستشان را خیس کردند، زدند پایین لباسشان، لباسشان کمی خیس شد نم برداشت. راوی سوال کرد یابن رسول الله چر اینکار را کردید؟ حضرت فرمودند برای اینکه اگر در دستشویی من دچار شک شدم که این رطوبت در لباسم رطوبت برخواسته از دستشویی است، بگویم این آبها را خودم به لباسم زدم. اسلام این است، وسوساسیها! حواستان را جمع کنید.
امیرالمومنین فرمود «اُنظروا اهلَبیت نبیِّکم»[9] نگاهتان به اهلبیت باشد «لاتسبقوهُم فتضلُّوا»[10] سبقت به اهلبیت نگیرید که گمراه میشوید «و لاتتأخَّروا عنهم فتَهلِکوا»[11] از اهلبیت عقب نمانید که هلاک میشوید. جلو افتادی ضلالت است، عقب افتادی هلاکت است، همراه با اهلبیت بودی سعادت است. ما متاسفانه بعضیهایمان یا تندروی میکنند یا کندروی. یا اسراف میکنند یا افراط میکنند یا تفریط و تبذیر! هر دو خطاست، ما باید ببینیم اهلبیت چه میکردند. در حالات رسول الله در مصادر روایی داریم پیغمبر وقتی میرفتند دستشویی سرشان را میپوشاندند، اباذر میگوید از رسول الله سوال کردم یا رسول الله شما در دستشویی میفرمایید سرم را میپوشانم! پیغمبر فرمودند من در حال دستشویی حیا میکنم در حضور آن دو فرشتهای که حاضرند. این میرساند که پیغمبر هم دستشویی میرفت، اینطور نبوده که بگوییم آقا رسول الله هر چه میل میفرمود جذب میشد و دفع میشد، دستشویی نمیرفتند، این حرفهایی که متاسفانه امروز دشمن نشسته یک جمله از ما بشنود ارزان بخرد، به أغلی الثمن به ما بفروشد، ما هم میدان را میدهیم دست دشمن. در این فضاهای مجازی موج ایجاد میکند با یک حرف غلط و یک حرف نامربوط.
دو سه نکته را من در این آیه شریفه تقدیم کنم.
خداوند در این آیه به پیغمبر میفرماید بگو من انسانی هستم مثل شماها، لذا حتی پیامبران هم خود را برتر از بشر نمیدانستند. این یک خصلت خوب است. آقایان این خصلت خصلت ارزشمندی است که امام رضا هم در کتاب اصول کافی میفرماید مومن واقعی کسی است که هر کسی را میبیند از من بهتر است. این حالت را ما داریم؟ بنده آن کارگر ساده، آن آدم روستایی، آن فرد بیسواد را که دیدم نگویم من بهترم، سوادم ثروتم شهرتم قیافهام عنوانم طایفه و فامیلم من را مغرور نکند، امام میفرماید هر کسی را دیدید بگویید او از من بهتر است، «لایری احداً إلا و هو یقول خیرٌ منِّی» بعد امام اینگونه میفرمایند: مردم از دو حال خارج نیستند، یا ظاهرا از شما بهترند، ظاهرش آدم متدینتر، با اخلاقتر، معتقدتر، بنده میبینم در برابر این آقا عقبترم، میگویم آقا ما را هم مثل این موفق بدار، در معنویت در اخلاق در ادب؛ و آنجایی که طرف مقابل ما از نظر ایمانی از ما ضعیفتر است، آنجا هم نگو من از او بهترم، امام میفرماید آنجا خودت را اینگونه قانع کن، بگو شاید این آدم این خانم شرش ظاهری است، یک خیر باطنی داشته باشد، آن خیر باطنی او شرِّ ظاهرش را درست کند. من خیرم ظاهر است، ظاهرم آراسته است، ظاهرم آدم خوبی است، اما یک خصلت بدِ درونی شاید داشته باشم که آن خصلت بدِ باطنی من، بزند ظاهر آراستهام را خراب کند. تا کجا اسلام میفرماید نگاهها نگاههای سالمی باشد. لذا بنده امروز حق ندرام در جامعه کسی را با یک دید پستتری نگاه کنم. معتاد است، از کجا میدانی که مقامش نزد خدا بالاتر نیست؟ معتاد است!
کس نمیداند در این بحر عمیق، سنگریزده قرب دارد یا عقیق
بله این خانم حجاب درست ندارد ولی من نباید به خودم این جرئت را بدهم بگویم من درِ خانه خدا مقامم از او بالاتر است. ما بیخبریم از حال یکدیگر. این نکته را خدا برای انبیا نام میبرد، پیامبران بگویید ما هم انسانی هستیم مثل شما، همه مخلوق خدا هستیم. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[12] پیامبران خودشان را بشر و مثل انسانها معرفی میکنند به امر الهی. این نکته اول.
نکته دوم، بله شرط نبوت و به پیامبری رسیدن، انسان واقعی بودن است. این میرساند که بشر خدا یک ظرفیتی بهت داده که اگر از این ظرفیت خوب استفاده کنی میتوانی بروی در این تراز و مدار قرار بگیری، اینکه خدا هم انبیا را به انبیایی پذیرفت، این بود که اینها انسان زندگی کردند، انسان بودند شدند الگوی بشریت. این هم مطلبی دیگر.
و از نکاتی که از این آیه استفاده میشود این است که اساسا رهبران الهی باید جلوی غلو و زیادهگوییها را بگیرند. گاهی اوقات بعضیها افراط میکنند. من دو تا سخنرانی از امام دیدم، یکی آیت الله مشکینی جلوی امام صحبت کرد که امام بعد گله کردند، یکی هم مرحوم فخرالدین حجازی صحبت کرد اول انقلاب نمایندهی اول تهران بود. دو تا صحبت داغ قبل از امام در جماران کردند، امام به مجرد اینکه خواستند صحبت کنند رو کردند به آقای فخرالدین حجازی گفتند من اول به آقای فخرالدین حجازی یک گله کنم، این حرفها چه بود زدی باورمان میشود! و به آیت الله مشکینی هم در یک جلسه دیگر فرمودند من اولا از آقای مشکینی گله میکنم ما خودمان گرفتار نفس خودمان هستیم، این حرفها چیست که شما میزنید. ما مراقب باشیم دچار زیادهگویی و غلو و افراط نشویم. خدا به پیغمبرها میفرماید به رسول الله میفرماید بگو «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[13] من انسانی هستم مثل شما، حالا ما غلو کنیم که انبیا و معصومین اینها تافته جدا بافتهای بودند دستشویی نمیرفتند. کی گفته، چرا غلو میکنید؟ این همان حرفهایی هست که قرآن با آن مخالف است. لذاست که رهبران الهی جلوی غلوها و زیادهگوییها را هم میگرفتند و مانع میشدند. یک جاهایی کسانی میآمدند افراط کنند در مقام اهلبیت، اهلبیت جلوی اینها را میگرفتند، بالاخره بالاتر از حد خودمان حرف نزنیم. البته ادامه آیه هم پیامهایی دارد که بحث ادامه آیه را من جلسه آینده عرض میکنم.
اما چند حدیث مؤید عرائضم تقدیم کنم.
در تفاسیر شیعه و سنی آمده که این آیه شریفه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[14] إنَّما از ادات حصر است یعنی جز این نیست که ما انسانی هستیم مثل شماها، ما هم از مادر بدنیا آمدیم، ما هم پدر داشتیم، ما هم مریض میشویم، «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[15] شمشیر بر فرق مبارک امیرالمومنین اثر میگذارد، سم امام حسن را مسموم میکند «بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[16] ما هم مثل شما هستیم، تشنگی اثر میگذارد بر سیدالشهدا در کربلا «بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[17] تفاوت اولیای الهی با ما این است که آنها در مسیر معنویت گامهای سریع و بلندی برداشتند که ما در آن حد نمیتوانیم حرکت کنیم.
دارد در این آیه شریفه، مرحوم علامه مجلسی در بحار نقل میکند روایتی را که «ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق»[18] زمانی که پیغمبر رسالت خودشان را در مکه علنی کردند، اصلا از تصورات مردم جاهلیت این بود که میگفتند این چه رسولی است که غذا میخورد این چه رسولی است که در بازار راه میرود. اینها برداشتشان این بود که پیغمبر باید یک تافته جدا بافتهای خارج از بشریت باشد، اتفاقا رمز موفقیت انبیا این بود که از جنس مردم از نوع مردم بین مردم با این کمالات بودند. بله قطعا اگر پیغمبر از ملائکه بود، مردم میگفتند بله از ملائکه است، ملائکه باید اینجوری باشد، خدا هم ما را ملک خلق کند تا ما هم خوب بشویم. ول این حجت را خدا تمام کرد، ائمه شما، انبیای شما مثل شما بودند با همین سیر خلقت، با همین طبعی که انسانها دارند، ولی آنها مدیریت کردند.
امام صادق فرمود «قُل إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یعنی فی الخَلق»[19]، کلام امام صادق است، یعنی در خلقت پیغمبر مثل همهی انسانهاست. «فی الخلق انَّه مثلُهم مخلوقٌ»[20] پیغمبر مثل بقیه انسانها مخلوق است آفریده شده از پدر و مادر، اما تفاوت در این است که «یُوحَی إلَیَّ»[21] کمالات نبوی و مدارج عالیهی عرفانی پیغمبر صلاحیت نزول وحی را به پیغمبر داد، این یک روایت.
یک حدیث هم از خود رسول الله تقدیم کنم از کتاب بحار، پیغمبر میفرماید «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[22] کلام خود رسول الله است، پیغمبر میفرماید اینکه آیه نازل شد من هم انسانی مثل شما هستم، «أتزوَّج فیکم و اُزَوِّجکم»[23] معنایش این است که من هم با شماها ازدواج میکنم و از شماها همسر میگیرم، «اُزَوِّجکم»[24] تشکیل زندگی میدهم و اقدام به ازدواج میکنم، ما هم مثل شما هستیم. بعد حضرت فرمود تنها فاطمه زهرا امر ازدواجش یک امر آسمانی بود که خدا معین نمود که فاطمه همسر چه کسی شود «الا فاطمه فإنَّ تزویجَها نزلَ من الله»[25] تزویج فاطمه زهرا به اذن خدا بود، خدا معین فرموده بود که فاطمه زهرا با علیبن ابیطالب ازدواج کند، اما همه انسانی هستیم مثل یکدیگر، تفاوتها در بندگیهاست. قیمتها در همین است. دو برادر از یک پدر و مادر یکی میشود هابیل یکی میشود قابیل، یکی میشود آدمکش، یکی میشود بنده خوب خدا.
یکی دو حدیث دیگر هم اضافه کنم.
روایت مفصلی است که مرحوم مجلسی در بحار میآورد، روایت را امام عسکری میفرماید از پدرم امام هادی سوال کردم. حالا من یک قسمت از روایت را میگویم، چون روایت مفصل است، به همان حدی که بحثِ ماست، آقا امام عسکری میفرماید من از پدرم امام هادی سوال کردم که پیامبر اسلام بعد از اینکه یهودیان و مسیحیان به پیغمبر مخالفت کردند و اعتراض کردند و زیر بار نرفتند، پیامبر باز با اینها صحبت کرد؟ این سوالِ امام عسکری است از امام هادی در بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسی نقل میکند. امام هادی فرمود بله بعد از اینکه یهودیها و مسیحیها زیربار حرف پیغمبر نرفتند، پیغمبر مجددا با اینها وارد بحث شد و رهایشان کرد. صحبتهایی پیغمبر کردند، حالا یک قسمی از این صحبتها مفصل است، من یک قسم آن را عرض کنم. تا رسید صحبت امام هادی به امام عسکری به این قسمت که پیغمبر در اتمام حجت به علمای یهود و نصارا فرمود «ثمَّ أنزل الله علیه یا محمد»[26] خدا نازل کرد بر من و فرمود ای رسولم «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[27] بگو که من هم انسانی مثل شما هستم، بعد پیغمبر خودشان توضیح دادند. این را عرض کردم امام هادی برای امام عسکری دارند نقل میکنند، سخن سخنِ پیغمبر است به علمای یهود و علمای مسیحیت. پیامبر این قسمت آیه را که خواندند «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[28] بعد توضیح دادند، یعنی «آکلُ الطعام»[29] من هم غذا میخورم، ما تافته جدا بافته نیستیم، ما هم غذا میخوریم «یوحَی الیَّ»[30] من هم مثل شما غذا میخورم وحی به من میشود «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ یعنی قل لهم»[31] یعنی رسول الله به اینها بگو «أنا فی البشریة مثلکم»[32] من در بشریت مثل شما هستم. یعنی در خوردن خوابیدن تولید مثل شهوت عقل احساسات زمستان تابستان سرما و گرما، ما هم انسانی هستم مثل شماها در بشریتمان. «أنا فی البشریة مثلکم و لکن ربِّی خصَّنی بالنبوة»[33] خدا به من امتیاز پیغمبری عطا کرده. این شایستگی، این ظرفیت و لیاقت را خدا در من دید، با اینکه مثل شما هستم در بشریت، نبوت را به من تفویض کردند. «دونکم»[34] به شماها ندادند به ما واگذار کردند «کما یخصَّ بعض البشر»[35] پیغمبر فرمودند همانطور که بعضی از انسانها را خداوند یک فرصتهایی میدهد «بالغنا»[36] به بعضیها بینیازی میدهند به بعضیها سلامتی میدهند به بعضیها «و الجمال دون بعضل البشر»[37] بعضیها چهرهشان زیباتر، بعضیها چهرهشان جور دیگر، بعضیها توانایی مالیشان بیشتر، بعضیها کمتر بعد حضرت فرمود «فلاتُنکِروا أن یخصَّنی ایضاً بالنبوة»[38] لذا انکار نبوت ما را نکنید، همانطوری که خدا به بعضی از بندگانش به حسب ملاحظاتی زیبایی سلامتی ثروت موقعیت میدهد که اینها مسئولیت است، خداوند من را هم اختصاص نبوت و پیغمبر قرار داد. خوب از این حدیث هم استفاده میشود رسول الله میفرماید «أنا فی البشریة مثلکم»[39] خوابمان مثل شما بیداریمان مثل شما غذا خوردنمان مثل شما نیازهایمان مثل شما، آن احتیاجاتی که برای همه اتفاق میافتد، خسته میشویم نیاز به خواب داریم، ما هم مثل همه انسانها هستیم.
یک حدیث دیگر بگویم و جمعبندی کنم. این روایت هم از امام صادق، مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه نقل کرده است. آقا امام صادق نسبت به همین آیه شریفه 222 سوره البقره که قرآن میفرماید «إنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطِّهرِینَ»[40] خدا توبه کنندگان و کسانی که طهارت را رعایت میکنند را دوست دارد. ذیل این آیه شریفه امام صادق این را میفرماید. حضرت میفرماید «قال کانَ للناس»[41] حضرت میفرماید مردم در عصر جاهلیت «یستنجونَ بالکُرسَف»[42] در عصر جاهلیت مردم خودشان را با مردم پارچه تمیز میکردند، عصر جاهلیت رسم این بود، با آب کسی خودش را جستجو نمیداد، با پارچه خودشان را تمیز میکردند «و الاحجار» یا با سنگ، یا با پارچه یا با سنگ خودشان را تمیز میکردند دستشویی که میرفتند. امام صادق میفرماید «ثمَّ اُحدِث الوضوء»[43] امام صادق میفرماید بعد شستن با آب تکلیف شد توسط پیامبر و در اسلام «ثمَّ اُحدِث الوضوء و هو خُلقٌ کریم»[44] و این اخلاق کریمی بود که در اسلام، اسلام توصیه کرد، دستشویی میروید، خودتان را با آب تطهیر کنید، با آب طهارت خودتان را رقم بزنید «أمر به رسول الله»[45] پیغمبر امر کرد مردم را که در دستشویی رفتن خودشان را شستشو بدهند با آب، دیگر پارچه و سنگ را بگذارند کنار «و صنَعه»[46] آن وقت آقا میگوید دستشویی دفع میشد ازشان دستشویی نمیرفتند، به چه دلیلی؟ روایات فراوان که اهلبیت هم مثل بقیه هستند. در این حدیث شیخ حر عاملی جلد اول وسائل نقل میکند، میفرماید خود پیغمبر امر مینمود که با آب خودتان را بشویید و خود پیغمبر هم اینکار را میکرد، «و صنَعه فأنزل الله فی کتابه»[47] بعد امام صادق میفرماید خدا در قرآن این آیه را نازل کرد «إنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطِّهرِینَ»[48] خداوند هم توابین و هم توبه کنندگان و هم کسانی که در مسیر تطهیر و طهارت جسم و روح هستند را دوست میدارد.
این هم یک روایت دیگر که از مجموع این روایات استفاده میشود که معصومین و انبیا دارای دو جنبه هستند، عرض پایانی؛ یک جنبه جسمانی و یک جنبه روحانی.
در جنبه جسمانی با همه مردم مشترک هستند، در بُعد جسمانی که روایتش را هم خواندیم. که در جنبهی جسمانی با مردم در اموارتی مربوط به جسد و جسم اینهاست شریکند، مثل اینکه دارای جسمند، دارای روحند، دارای شهوتند، شهوت چیز بدی نیست، شهوترانی بد است، شهوت از فرصتهای خوبی است که خدا در اختیار بشر قرار داده است. رها کردن شهوت خطرناک است. افراط در شهوت میشود شهوترانی، میشود انسان شهوتران، تفریط در شهوت میشود انسان دل مردهی افسردهی منزوی که میگویند آقا فلانی افسردگی پیدا کرده است. اعتدال در شهوت میشود عفت، آدم باعفت یعنی کسی که شهوت دارد و سوء استفاده نمیکند. تمایلات جنسی دارد اما گناه نمیکند، چشم دارد نگاه به حرام نمیکند، زبان دارد سخن به حرام نمیگوید. لذا همین شهوت اگر درست مدیریت شود میشود تکثیر نسل، میشود همین روابط سالم. لذا همین غضب، غضب چیز بدی نیست، غضبناک بودن بد است و الَّا اگر غضب درست استفاده شود یک فرصت خوبی است. اعتدال در غضب میشود شجاعت. افراط در غضب میشود انسان خشمگین و عصبانی مزاج، تفریط در غضب میشود انسان ترسول و جبون. میگویند بچهای رفت لب پشتبام، از جلو میخواست بیفتد، گفتند برو عقب برو عقب برو عقب، از آنطرف افتاد. بعضیها یا از اینطرف میافتند یا از آنطرف سر و ته میشوند.
غضب یک فرصت خوبی است، لذا قرآن میفرماید «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ»[49] غضب را اینجا باید بکار ببری «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[50] اینجا باید شدید باشی «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»[51] اینجا باید تعدیل پیدا کنی. در سوره مائده «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»[52] در برابر مومنین متواضع در برابر کافرین قاطع و نترس، در آیت الکرسی «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»[53] باید در برابر طاغوت کفر داشته باشی، محکم بایستی «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ»[54] در برابر خدا تسلیم شوی، لذا پیغمبر غضب داشت امام مدیریت غضب میکرد. در مواردی مثل عقل، در مواردی مثل وجدان، نیازهای روحی و جسمی همه معصومین با ما مشترکند، در همهی اینها، تفاوت ما با اینها در بُعد روحانی اینهاست. این را متاسفانه بعضیها محدود میکنند، هر دو را یک کاسه میکنند. از آیه استفاده میشود در بُعد جسمانی انبیا و معصومین با بقیه انسانها دادهها یکی است، در بُعد روحانی، بُعد روحانی کدام است؟ ارتباط با مبدأ و ارتباط با عالم غیب، اینها رشد کردند، اینها ظرفیتش را دارند، این ظرفیت را پیدا کردند که بتوانند دریافت وحی بکنند، ارتباط با خالق برقرار کنند، بله این ظرفیت را ماها نداریم. ظرفیتی که سلمان داشت اباذر نداشت، لذا پیغمبر فرمود با مردم به اندازه ظرفیتشان حرف بزنید. بله از نظر جسمانی دادههای خدا یکی است، از نظر معنوی متفاوتند.
من مثالی عرض کنم، یک وقتی میبینید در یک مجموعهای صدها نفر حاضرند، از نظر جسمی همه سالم، همه انسان، همه محترم، اما از نظر معنوی میبینید مراتب فرق میکند، بعضیها یک ظرفیت ویژه دارند، بعضیها ظرفیتهایشان ضعیفتر است. ائمه در بُعد روحانی، ارتباط با مبدأ و عالم غیب، اینها ظرفیتشان اصلا قابل مقایسه با بشریت نیست. و نسبت به دریافت وحی، بله این ظرفیت در پیغمبر بود در دیگران نبود، اینها محل نزول ملائکة الله بودند، این ظرفیت را دیگران ندارند. از ویژگیهای روحانی اهلبیت و معصومین این است که دارای عصمتند و این ظرفیت در ما نیست. کار کردند روی خودشان، عصمت یعنی نه تنها گناه نمیکنند فکر گناه هم نمیکنند، همین انسانی که در بُعد جسمانیاش با ما مشترک است، در بُعد روحانیاش فکر گناه هم نمیکند. اینها زحمت کشیدند کار کردند تلاش کردند، لذا میبینید در بیت ولایت همه معصوم نمیشوند، از فرزندان امیرالمومنین دو نفر میشوند امام معصوم با آن ظرفیت متعالی، امام مجتبی و سیدالشهدا، سایر فرزندان امیرالمومنین، در آن عرصه و آن اندازه نبودند. اینها همان بُعدهای روحانی است، علم الهی، و ویژگیهای ارزشمند معنوی که در معصومین است و در سایر انسانها دیده نمیشود. لذا اینها را باید تفکیک کنیم و این تعبیر اشتباهی که بگوییم اینها مثلا از نظر جسمانی متفاوت با ما بودند، قطعا ائمه هم دارای همین فیزیک دارای همین شرایط دارای همین وضعیت که عرض کردم دهها حدیث و روایت در کتب روایی ماست که از خود اهلبیت استفاده شده که اینها دستور دادند در آداب زندگی در آداب معاملاتمان معاشرتمان دستشویی رفتنمان خوابیدنمان، سیرهی آنها گفتار آنها برای ما حجت است.
چند تا نکته دیگر در این آیه شریفه است که به شرط حیات ما در شب آینده ادامهی بحث را خدمت عزیزان تقدیم خواهیم کرد. لذا باید مواظب باشیم، هر حرفی سر زبانمان آمد بدون پشتوانه روایی و سیره اهلبیت بیان نکنیم مخصوصا در این شرایطی که امروز دشمن منتظر خُرده گرفتن و فرصت گرفتی است که بگوید اینها در اداره مردم ماندند میگویند نخورید، کم بخورید تا بهشت بروید. بابا بهشت یک عالم دیگر است یک حساب دیگر است، بله در بهشت میگویند آنچه میخورید دفع میشود، شرایط یک شرایط دیگر است، طبیعت یک طبیعت دیگر است، دنیا با آن عالم از نظر وضعیت و شرایط متفاوت است، خلط مبحث نکنیم.
خوب صلی الله علیک یا مولاتنا یا فاطمة الزهرا، از وصیتهای حضرت زهرا به امیرالمومنین این بود که یا علی بعد از خاکسپاری من کنار تربت من قرآن تلاوت کن چون آن لحظه لحظهای است که آن روح متوفی نیاز به این زندهها دارد، در آن تنهایی در آن تاریکی قبر که ما متاسفانه وقتی اموات را دفن میکنیم یکی دو ساعت بعد دیگر سر قبر نیست! حضرت زهرا فرمود یا علی بنشین و برای من قرآن بخوان. آقا امیرالمومنین شبها عزیزانش را میخواباند، حسَب وصیت زهرای مرضیه میآمد بالای سر قبر مینشست قرآن تلاوت میکرد.
به تیره غم بَه چه زیبا نشسته، چو شبنم که بر روی گلها نشسته
شب است و همه خلق در خواب و تنها، یکی بر سر قبر زهرا نشسته
سرِ قبر زهرای پهلو شکسته، علی آن أبَر مرد دوران نشسته
بگفتا که ای همسر مهربانم، علی بی تو تنهای تنها نشسته
زهرا جان اگر سراغ عزیزانت را بگیری از من
حسن از دوریِ روح ماهت، دلافسرده و زار و تنها نشسته
حسینِ تو در خانه با چشم گریان، سراپا همه شور و غوغا نشسته
زجا خیز ای مادرِ زینبینم، زداغ تو لاله به صحرا نشسته،
یک شب مولا سر قبر زهرا مشغول راز و نیاز و تلاوت قرآن بود، یک وقت آقا احساس کرد یک دست کوچکی روی شانهاش قرار گرفت، نگاه کرد دید دختر خردسالش زینب آمده، دیگر این شبها بانوی خانه علی زینب است، عزیزم چرا آمدی، میوهی دلم چرا آمدی؟ عرض کرد بابا من هر شب مراقب شما هستم، اما امشب با مادر سخن از رفتن میگویی، اگر شما بروید ما دیگر کسی را نداریم، آقا را به حجره برگرداند. کربلا هم رفت حسین را به خیمه برگرداند اما آنجا از زینب کاری ساخته نبود، این نامردمان سیدالشهدا را محاصره کرده بودند. رسم است بین زنان عرب وقتی مضطر میشوند دست روی سر میگذارند نیاکان خودشان را صدا میزنند، یک وقت دیدند زینب از روی تل زینبیه دست روی سر گذاشت، رو به جانب مدینه کرد صدا زد وا محمداه وا علیاه و احسیناه، «یا رسول الله صلَّی علیک ملیک السماء، هذا حسینک مرَمَّل بالدماء مسلوب العمامة و الرداء»[55]
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست، این صید دست و پا زده در خون حسین توست
الا لعنة الله علی القوم الظالمین، و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم
اللهم تقبَّل منِّا و مِن اهل مجلِسنا و من المؤسسین المحترمین
اللهم عجل لولیک الفرج و سَهِّل له المخرج و أوسع له المنهَج
[1] کهف آیه110
[2] کهف آیه110
[3] کهف آیه110
[4] کهف آیه110
[5] کهف آیه110
[6] کهف آیه110
[7] کهف آیه110
[8] کهف آیه110
[9] نهجالبلاغه خطبه 97
[10] نهجالبلاغه خطبه 97
[11] نهجالبلاغه خطبه 97
[12] کهف آیه110
[13] کهف آیه110
[14] کهف آیه110
[15] کهف آیه110
[16] کهف آیه110
[17] کهف آیه110
[18] بحارالانوار ج9 ص271
[19] البرهان فی تفسیر القرآن
[20] البرهان فی تفسیر القرآن
[21] البرهان فی تفسیر القرآن
[22] بحارالانوار ج43 ص45
[23] بحارالانوار ج43 ص45
[24] بحارالانوار ج43 ص45
[25] بحارالانوار ج43 ص45
[26] بحارالانوار ج9 ص272
[27] بحارالانوار ج9 ص272
[28] بحارالانوار ج9 ص272
[29] بحارالانوار ج9 ص272
[30] بحارالانوار ج9 ص272
[31] بحارالانوار ج9 ص272
[32] بحارالانوار ج9 ص272
[33] بحارالانوار ج9 ص272
[34] بحارالانوار ج9 ص272
[35] بحارالانوار ج9 ص272
[36] بحارالانوار ج9 ص272
[37] بحارالانوار ج9 ص272
[38] بحارالانوار ج9 ص272
[39] بحارالانوار ج9 ص272
[40] بقره آیه222
[41] وسائل الشیعه ج1 ص355
[42] وسائل الشیعه ج1 ص355
[43] وسائل الشیعه ج1 ص355
[44] وسائل الشیعه ج1 ص355
[45] وسائل الشیعه ج1 ص355
[46] وسائل الشیعه ج1 ص355
[47] وسائل الشیعه ج1 ص355
[48] وسائل الشیعه ج1 ص355
[49] فتح آیه29
[50] فتح آیه29
[51] فتح آیه29
[52] مائده آیه54
[53] بقره آیه256
[54] بقره آیه256
[55] مناقب آل أبیطالب (ابن شهرآشوب) ج4 ص311