استاد حدائق روز جمعه 17 دی 1400 در مهدویه بزرگ شیراز به مبحث آیات مهدویت در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ»[1]

صدق الله العلی العظیم

خوب مجلس امروز هم به یاد درگذشتگان از فامیل محترم حاج آقای مهدیار است که خداوند به شایسته‌ترین وجه از این عزیز و منسوبین محترمشان قبول کند و درگذشتگان از این فامیل را با اولیاء معصومین محشور کند.

بحثی که سابقا خدمت عزیزان داشتیم، یکی از آیات شریفه‌ی مهدوی بود که مورد بحث و گفتگوی عزیزان مجلس قرار گرفت که آیه بیان گفتگوی حضرت شعیب را بیان می‌کند، آیه 86 سوره هود که از آیات مهدوی هم هست «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[2]

توضیحاتی نسبت به بقیة الله داده شد، فرد أتم و أکمل بقیة الله حجت‌های الهی هستند که برای هدایت مردم مامور شده‌اند بشریت را در مسیر سعادت و هدایت راهنمایی کنند. آیه شرط دارد، «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[3] ‌بله بقیة الله برای شما خیر است ‌اگر مومن باشید.

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، قدر گل بلبل بداند قدر پیغمبر علی

این‌طور نیست که همه قدر امام زمان را بدانند، کمااین‌که قدر امیرالمومنین را ندانستند. در غدیر بیش از صد هزار نفر بیعت کردند، هفتاد روز بعد شدند سه نفر! «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[4] اگر مومن ‌بمانید، مومن باشید بقیة الله برای شما خیر است، و الّا حجت الهی را هم خدا در تمام اعصار گذشته‌ی تاریخ خدا در دسترس بشر قرار داد، انسان‌ها قدر ندانستند، استفاده نکردند. و لذا از نکاتی که حائز اهمیت است، این است که چرا آقا نمی‌آید، چرا مشکلات را حل نمی‌کند، حضرت کی می‌خواهند بیایند، بعضی‌ها با زبان انتقاد بعضی‌ها با زبان گلایه بعضی‌ها با زبان استفهام، قرآن می‌فرماید مومن باید باشید، باید قدر بدانید، باید بخواهید، طلب کنید تا بیاید.

من در یک مجلسی محضر عزیزانی عرض کردم ببینید عزیزان ما در عرصه اقتصاد قانونی داریم به نام توازُن بین عرضه و تقاضا. اقتصادهای بیمار اقتصادهایی است که این توازن بهم خورده، اگر عرضه باشد تقاضا نباشد، می‌شود رکود اقتصادی، جنس است، تولید کننده تولید کرده، فروشنده جنس در فروشگاه خودش دارد مشتری نیست. این‌طور عده‌ای آسیب می‌بینند، از آن تولید کننده و کارخانه‌دار ضرر می‌بیند تا می‌آید می‌رسد به این آقای فروشنده. با این عبارات که چکمان پاس نشد، وضع بازار کساد است، بازار راکد است، این اقتصاد خوبی نیست. یک بخشی دارند آسیب می‌بینند، اگر از آن طرف تقاضا بود، عرضه نبود می‌شود تورُّم. مردم مایل به خرید کالایی هستند، ولی کالا به اندازه‌ی نیاز مردم در دسترس مردم نیست. جنس خودش را می‌کِشد بالا. گاهی اوقات تورُّم‌ها هم کاذب است، تورم‌های سالم نیست. جنس را انبار می‌کنند عرضه نمی‌کنند، کالا هست نمی‌دهیم، یا منِ مصرف کننده حرص می‌زنم، منِ مصرف کننده یک ولع کاذبی دارم، نتیجه می‌شود تورُّم و جامعه باد می‌کند. یک حالت کاذبی در جامعه ایجاد می‌شود و این هم خوب نیست. اقتصاد خوب اقتصادی است که عرضه با تقاضا با هم هماهنگ باشد. منِ مصرف کننده در سختی نباشم آن عزیزِ تولید کننده‌ی فروشنده هم به زحمت نیفتد. اسلام دو طرف را دیده. «لاضرر و لاضرار»[5]، نه ضرر بزن و نه ضرر بخور، نه موجب ضرر دیگران باش نه خود ضررپذیر باش، هر دو را اسلام نفی کرده است. خوب این می‌شود اقتصاد سالم. من همین را بیاورم روی حجت‌های الهی یک تشبیهی این‌جا بکنم. از آغاز خلقت، خداوند عرضه‌ی حجت‌های خودش را اعمال کرد. شروع عالم با آدم، حضرت آدم حجت خداست، یک جایی در یک مجلسی عرض کردم یک آقایی یک خورده زبان انتقاد به روحانیت داشت، گفتم به اصالتت بد نگو، پدر همه‌تان آخوند است، همه‌تان روحانی زاده هستید، جد اعلایتان آدم ابوالبشر است، به اصالت خودت توهین نکن. آدم مبلِّغ بشریت بود، آدم اسوه‌ی واقعی روحانیت بود، پدربزرگ همه‌ی ما بود. خدا دنیا را با آدم شروع کرد، آغاز کار با حجت الهی بود، یعنی خدا حجت را در دسترس بشریت قرار داد، در هیچ مقطعی از مقاطع تاریخ هم شما نمی‌بینید که مردم بوده باشند حجت خدا نبوده باشند. این 124 هزار پیغمبر در طول تاریخ در اختیار بشریت بودند، در بعضی‌ از دوره‌ها و عرصه‌ها گاهی اوقات اجتماعی از انبیا بود، در یک منطقه‌ای چند پیغمبر، موسی هست، شعیب است، ابراهیم است، هود است، یعقوب است، یوسف است، انبیای متعددی در کنار یکدیگر در یک منطقه و مناطق دیگر خدمت می‌کنند به بشریت، این عرضه بود اما تقاضا نبود. شما هر چه تاریخ گذشته بشریت را نگاه می‌کنید، آن تقاضای واقعی نبود، بخشی از انبیا را شهید کردند، کشتند، وسط تنه‌ی درخت گذاشتند اره کردند سُرب داغ بر سر این‌ها ریختند، زنده زنده سوزاندند و آن جنایت‌هایی که جنایت‌پیشگان گذشته کردند! شما تاریخ اسلام را ببینید، رسول الله فرمود هیچ پیغمبری اندازه‌ی من اذیت نشد «ما اوذیَ رسولٌ مثل ما اوذیتُ»[6] ایام فاطمیه است، با حضرت فاطمه چه کردند، یک یادگار از رسول الله مانده، و تنها فرزندی که بعد از پیغمبر در قید حیات بود حضرت زهرا بود با آن عظمت، در کمتر زمانی بعد از ارتحال رسول خدا حرمت خانه‌اش را شکستند، توهین به این بانو کردند، حقش را مصادره کردند، حق مسلَّم عالم اسلام که ولایت امیرالمومنین بود این‌ها تضییع کردند، این‌ها نشانه‌ی این است که جامعه آماده نیست. آقا امیرالمومنین 25 سال سکوت می‌کند، می‌فرماید مثل کسانی که خار در چشمشان نشسته، استخوان شکسته در گلو قرار گرفته بودم. «صبرتُ و فی العین قذی و فی الحلق شجا»[7] آقا امام مجتبی را چه کردند؟ در کوچه‌های مدینه کاه زادگاه امام مجتبی بود، می‌آمدند جلوی حضرت می‌ایستادند می‌گفتند السلام علیک یا مذلَّ المومنین»[8]، چه کسانی می‌گفتند؟ همان‌هایی که به ظاهر مومن بودند، آن کاسه‌های از آتش داغ‌تر، تندروهای ترمز بریده. با سیدالشهدا چه کردند؟ امام حسین باید از زادگاه خودش شبانه مخفیانه غریبانه خارج شود! و این آیه را بخواند و برود «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[9] ‌این آیه سخن حضرت موسی است زمانی که غریبانه و تنها از مصر خارج شد. حق امام حسین این بود؟ بخشی از این مردمی که در مدینه بودند امام حسین را یاد داشتند بر روی دوش پیغمبر، روی سینه‌ی رسول الله، کنار پیغمبر، اصحاب بودند هنوز، خاطره داشتند از امام حسین و پیغمبر، با زین‌العابدین چه کردند، با امام باقر با امام صادق، تا برسیم به امام حسن، همه‌ی این‌ها را شهید کردند، این‌ها همه گویای این است که تقاضا نبود. حالا چرا تقاضا نبود، این هم یک بحث است، یک بخشش حکومت‌های ظالم است، تبلیغات، مردم از تبلیغات غافل نشوید، این‌که قرآن می‌فرماید «يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ»[10] آیه مبارکه 32 سوره توبه. تلاش دشمن برای خاموش کردن نور خداست و این تلاش همیشگی است پیوسته است، مربوط به یک دوره نبوده، این تلاش مربوط به عصر انبیا نیست، مربوط به زمان زمان پیغمبر نیست، مربوط به زمان سیدالشهدا نیست، مومن بیدار باش، الان هم «يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّه»[11] ‌همیشه دشمن درصدد خاموش کردن نور خداست، در هر دوره‌ای به شکلی، به طریقی وارد صحنه می‌شود، امروز شرایط تغییر کرده با این فضای امروزیِ مجازی دارند کار می‌کنند در تبلیغات، جوانی دیشب آمد پیش من، گفت حاج آقا بزرگتر فامیل ما یک پیرمردی است بالای 80 سال، گفت این از همه بزرگتر است، گفت دو سه شب قبل در جلسه‌ای نشسته بودیم، گفت این برادر پدربزرگ ماست، پدربزرگ ما فوت شده، آقایان از خدا بخواهید عاقبت بخیر شوید، امروز در مجلس دعای ندبه هستید، فردا کجا هستید، ده سال دیگر کجا هستید؟ «و اختم لی بخیر»[12] از خدا بخواهید پایانتان به خیر منتهی شود. گفت حاج آقا این نماز می‌خواند، این آدم نماز می‌خواند، روزه می‌گرفت، نماز شب می‌خواند، دم دم مردن در پیری، گفت جلسه‌ای بود نشسته بودیم، من کوچک جلسه بودم، جمعیت زیادی نشسته بودند، گفت اول شروع کرد توهین کرد به نظام اسلامی، توهین کرد به رهبری، توهین کرد به علما، گفت گفت گفت تا رسید توهین به امام مجتبی، توهین به سیدالشهدا! گفت آمدم حرف بزنم تو کوچکتر مجلسی حرف نزن این بزرگتر است، گفتم این بزرگتر است؟ این نادان است، بزرگی به چیست؟ بزرگتری به موی سفید است، پیغمبر فرمود «لیس الأکبر هو الافضل، بل الافضل هو الاکبر»[13] مردم فضیلت به سن و سال نیست، به درایت و دانش و فهم است، گفتم بزرگ آن جلسه تو بودی نه آن پیرمرد نادان! گفتم چرا حرف نزدی؟ به امام مجتبی توهین می‌کند ساکتی؟ یکی از مشکلات جامعه ما امروز همین است. خطا می‌بینیم حرف نمی‌زنیم. آن غیرت دینی که حداقل باید در ما باشد و حرف بزنیم، نیست و حرف نمی‌زنیم. می‌گوید آقا اثر ندارد، پیغمبر منطقش این بود؟ سوره مبارکه یس خدا به پیغمبر می‌فرماید بعضی‌ از این‌هایی که طرف شما هستند «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»[14] این‌ها فرقی برایشان ندارد، شما حرفی بهشان بزنی یا نزنی زیر بار نمی‌روند. اما پیغمبر حرف نمی‌زد؟ رسول الله به ابولهب صحبت نمی‌کرد، رسول الله با ابوجهل حرف نمی‌زد؟ هرگاه پیغمبر ابوجهل و ابولهب و عُتبه و شیبه و سران شرک را در آن 13 سالی که پیامبر پیامبر بود و در مکه بود، این‌ها را می‌دید پیغمبر حرف می‌زد. ‌گرچه قرآن هم می‌فرماید رسول‌الله این‌ها زیر بارت نمی‌روند، ولی پیغمبر عمل به وظیفه می‌کند، عمل به تکلیف می‌کند، رسول الله دنبال نتیجه نبود، دنبال وظیفه بود. شما اگر حرف زدی و طرف نپذیرفت، مسخره کند شما را، خدا به شما جایزه می‌دهد به شما. شما حقت را داری می‌گیری، وظیفه‌ی بندگی‌ات را ادا کردی. به آن جوان گفتم برادر عزیز وقتی که خطایی شبهه‌ای حرف کفرآمیزی در جمع گفته می‌شود در جمع باید جوب داد. خدا رحمت کند مرحوم شهید مطهری را، می‌فرمود حرف اشتباه اگر زده شد، در جمع زده شد در جمع دفاع کن، بله اگر در خلوت است ‌این حرف در خلوت را نیاور در جمع، این آقا در خلوتش یک چیزی به شما گفت شما هم در همان خلوت پاسخ بده. خوب مومن کیست؟ ما چقدر پای دین ایستاده‌ایم؟ ببینید عزیزان 124 هزار پیغمبر و 11 امام آمدند بشریت متقاضی نبود، حالا یک جهتش حکومت‌ها بودند، یک جهتش هواپرستی‌ها بود، یک جهتش دنیاپرستی‌ها بود، این‌ها باعث می‌شود انسان زیر بار حجت خدا نرود. عبیدالله حر جُحفی می‌دانست امام حسین حجت خداست دنیاپرستی جلویش را گرفت، مصلحت مانع شد با امام حسین بیاید. آقا امام حسین کاری که با عبیدالله کردند با هیچ کس نکردند، حجت را با عبیدالله تمام کردند، زُهیر را حضرت پیک فرستادند گفتند به زهیر بگویید بیاید در یک منزلی، عبیدالله را خودشان رفتند رفتند سمت خیمه‌ی او! عبیدالله حر جحفی می‌گوید در یک منزلگاهی با امام حسین هم‌منزل شدیم. می‌گوید فاصله هم گرفتیم که حسین‌بن علی ما را نبیند ما هم او را نبینیم، دستور هم داد که چادرهای خیمه سمت خیام حسینی را بیندازید پایین که ما رو در رو هم نشویم با امام حسین. چقدر بعضی‌ها خوشبختی به آن‌‌ها رو می‌کند و خود پشت‌پا می‌زنند به خوشبختی. عبیدالله می‌گوید آن قسمت از صحرا را که مقابل خیام حسینی نبود چادرها را زدند بالا، در خیمه نشسته بودم، یک وقت دیدم حسین‌بن علی عصا به دست، با تعدادی از بچه‌های خردسال، دخترها و پسرهایی که دور حضرت می‌دویدند در صحرا بازی می‌کردند، آقا آمدند خیمه‌ی من را دور زدند آمدند جلوی خیمه. آقا فرمودند عبیدالله حر جحفی آمده‌‌ام از تو دعوت کنم به ما بپیوندی. ببینید این‌ها آمادگی نداشتند. بگویم آقا دعای ندبه‌ام را می‌خوانم ولی حاضر نیستم، وقت ندارم، تا دلت بخواهد ندبه می‌خوانم، تا دلت بخواهد سینه می‌زنم اما با جانم با شما نیستم. عبیدالله منطقش همین بود، عبیدالله گفت آقا من از کوفه آمده‌ام بیرون، من اهل جنگ و دعوا و مرافعه و این‌‌ها نیستم. ولی آقا می‌دانم باید از شما حمایت کرد، من یک اسب خوبی دارم، این اسب را تقدیم می‌کنم، یک شمشیر گرانب‌هایی دارم، شمشیر را می‌دهم زرهم را هم می‌دهم، آقا فرمودند نه اسبت را می‌خواهم نه زرهت را می‌خواهم نه شمشیرت را می‌خواهم، خودت را می‌خواهم.

از خود بگذر جانان بطلب، آنگاه زجانان جان بطلب.

آمادگی یعنی این، آقا فرمودند خودت بیا، آقا فرمودند نه شمشیرت را می‌خواهیم نه اسبت را می‌خواهیم و نه زرهت را، حضرت رفت و نیامد. خوب آمادگی نبود، در جهان اسلام زمان سیدالشهدا 102 نفر با حضرت شهید شدند، آقا از مدینه که حرکت کرد خطبه خواند، مدتی در مکه بودند سخنرانی کردند، بین راه هر جا با مردم بودند اتمام حجت کردند، این جامعه آماده بود؟ هواپرستی‌ها، دنیاطلبی‌ها، حکومت‌ها، این‌ها سبب شد مردم تبعیت از حجت‌های خدا نکنند. یک حجت باقی‌ماند، این‌جا را زیادی بشنوید. درسِ تلخ گذشته‌ی تاریخ، عدمِ قابلیت مردم در پذیرش حجت‌ها بود. یک حجت باقی مانده، آنقدر خدا این حجت را در پس پرده‌ی غیبت نگه خواهد داشت که بشریت به تقاضا برسد، بخوان، بیا، شعار نباشد، آن استعداد رقم بخورد، حالا شاید بعضی از عزیزان گله کنند آقا ما چه گناهی کردیم؟ ما باید چوب عبیدالله حر جحفی را بخوریم، ما باید تقاص نهروانی‌ها را پس بدهیم، ما باید مالیات مردمی را که نفهمیدند از ائمه چگونه تبعیت کنند پاسخگو باشیم؟ می‌گویم شما اجر می‌برید، شما اگر حقیقتا منتظر هستید و مومنید خدا زیر بار منت شما قرار نمی‌گیرد، حضرت زین‌العابدین فرمود «مَن ثَبتَ علی موالاتِنا فی غیبة قائمنا أعطاه الله أجر ألف شهید مثل شهداء بدر و أحد»[15] پاداش از این بالاتر، حقا اگر منتظر باشیم حقا اگر مومن باشیم، امام سجاد می‌فرماید منتظر واقعی اگر بودی، خدا ثواب هزار شهید، مثل شهدای بدر و احد را به شما می‌دهد، نه هر شهیدی، شهدایی که در رکاب پیغمبر در دفاع از رسول الله به شهادت رسیدند، اجر کم است؟ پاداش از این بالاتر؟ می‌گویند آقا در باب شهادت بسته‌ است، من ‌می‌گویم باز است، شما منتظر باش شهیدی. شما سالم زندگی کن اجر شهید را به شما می‌دهند به کلام رسول الله.

یک رسول الله نشسته بودند فرمودند «أین اشتیاقی الی اخوانی» چقدر مشتاقم برادران خودم را ببینم. عرض کردند یا رسول الله مگر ما برادران شما نیستیم؟ پیغمبر فرمود «أنتم أصحابی» شما یاران من هستید، برادران من کسانی هستند که در دوران آخرالزمان ولی خدا بین آن‌ها نیست و غائب از انظار است، این‌ها در آن دوره ایمان خودشان را پاکی خودشان را درستی خودشان را حفظ می‌کنند، آن‌ها برادران من هستند. بله اجر خیلی بالاست، زحمت زیاد است، پاداش کلان. «افضل الاعمال أحمزها»[16] حاج آقا دوست داری امام زمان بیاید اول از خودت شروع کن، خودت را بکن منتظر و مومن، بعد خانواده‌، بعد محل کار. ما گاهی اوقات در محل کار نشستیم این همکار دارد یک چیز دیگر می‌گوید ما هم عین خیالمان نیست. یابن الحسن کجایی! زمینه را آماده کن، در جمع فامیلی نشستید اگر خلاف می‌بینی اگر انحراف می‌بینی، اگر خطا می‌بینی...، بنده در محیط کارم یا بازار یا هر جا. آقا حرفمان اثر ندارد، مگر برای اثر باید حرف بزنی، کجا گفتند باید اثر داشته باشد، به وظیفه عمل کن، بله یک جایی جبهه می‌گیرند، جانت در خطر است، خطراتی است، آن در بحث امر به معروف و نهی از منکر است، اما ما برای نتیجه نباید کار کنیم، امام حسین آموخت به وظیفه عمل کنید، وظیفه‌تان را به شایستگی عمل کنید نتیجه با خداست، پاداش را خدا می‌دهد.

خوب این وضعیت باید اتفاق بیفتد همه هم باید کمک کنند برای زمینه‌سازی ظهور حضرت، آمادگی جهانی نه آمادگی هیئتی، یک هیئت، ده هیئت، یک شهر یک مملکت، امام زمان برای دنیا می‌خواهد بیاید، این‌کار را باید شما گسترش دهید، هر کجا هستیم تلاش کنیم زمینه‌ساز ظهور حضرت باشیم. قرآن می‌فرماید «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[17] مومن باشید بقیة الله خیر است، قدر بقیة الله را می‌دانید.

من در توصیف اهل ایمان، آیه‌ای از سوره مبارکه انفال را می‌خواستم تقدیم کنم، یک جمله را از زهرای مرضیه بگویم. در بحث ایمان از فرمایشات حضرت در خطبه فدکیه که حضرت در دفاع از حق ولی‌خدا و در دفاع از حق شخصی‌اش و حق امت اسلام حضرت زهرا آمد خطبه خواند. همین ایراد را اگر بعضی‌ها بخواهند از نگاه تنگ‌نظرانه بکنند، به حضرت زهرا بگویند بی‌بی، حرف شما که اثر نداشت، رفتید خطبه هم خواندید چه شد؟ حضرت زهرا عمل به وظیفه کرد. یک جایی آقا بنا نیست سخنرانی کردی همه بشوند سلمان فارسی. حرفت را بزن ولو این‌که خلیفه جلویت بایستد، بایستد. ابوبکر شروع کرد اتمام حجت غلط کردن و فاطمه زهرا مجددا جواب داد اما خروجی آن خطبه آن زمان چه شد؟ عمل کردند؟ فدک را برگرداندند؟ ولایت را تقدیم کردند؟ خیر، حضرت با دلی شکسته آمد منزل و دیگر خانه نشست تا به شهادت رسید. حضار محترم این درس است، خواهران، فاطمه زهرا آموخت حرف بزنید ولو زیر بار حرف شما نروند، این می‌شود سند برای شما در پیشگاه خدا، خطبه‌ی فدکیه شد سند اتمام حجت زهرای مرضیه بر امت آن روز عالم اسلام. حرفش را حضرت زهرا زد، ما متاسفانه یک بخشی از مشکلاتمان این است که از آغاز دنبال نتیجه هستیم. می‌گوییم آقا این حرف را بزنیم چه خبر می‌شود، این‌کار را بکنیم چه می‌شود؟ برادر من خواهر من این‌کار را باید بکنی یا نه، اگر وظیفه‌ات است وظیفه را انجام بده دنبال نتیجه نباش. مرحوم حضرت امام فرمودند ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه، زهرای مرضیه عمل به تکلیف کرد، دنبال نتیجه هم نبود، دنبال وظیفه بود، حجت را تمام کند، در بخشی از این خطبه نسبت به ایمان حضرت زهرا می‌فرماید خداوند ایمان را عاملی برای پاکیزگی شما و تطهیر شما از شرک قرار داد، تطهیر شما پاکیزگی شما از شرک ایمان است. اگر رعایت ایمان کردید، ایمان با ما چه می‌کند؟ ایمان ما را از شرک و آلودگی‌های شرک پاکیزه می‌کند. من روی همین شرک یک اشاره‌ای کنم که حضرت می‌فرماید، اساس ایمان، بعضی‌ها را می‌بینید ایمانشان آمیخته با شرک است، علما تفکیک می‌کنند شرک خفی شرک جلی، شرک خفی را البته خدا رحمت کند امام می‌فرمودند خدا مجازات نمی‌کند عقوبت هم نمی‌کند اما ایمان به آن کمال واقعی نمی‌رسد. شرک جلی آن شرک جلی آن شرکی است که ما مخلوقات خدا را در کنار خدا برای پرستش قرار دهیم، مثل عصر جاهلیت که این‌ها بت می‌پرستیدند، بت را در عرض خدا می‌پرستیدند، خدا را هم قبول داشتند، بت را در عر خدا می‌پرستیدند، این شرک جلی است که در سوره لقمان هم لقمان به پسرش می‌گوید «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[18] اما ‌مومنین و مسلمان‌ها نوعا آلودگی‌های به شرک خفی را دارند. مرحوم علامه مجلسی را از موارد شرک خفی را نام می‌برد، می‌فرماید آن‌هایی که توکلشان به خدا ضعیف است شرک خفی دارند. گاهی اوقات دیدید می‌خواهد یک کار خیر بکند دلش می‌لرزند، یکدفعه نمانیم در کار، خدا پشتمان را خالی نکند، این شرک خفی است. می‌خواهد خمس بدهد وحشت دارد می‌خواهد انفاق کند وحشت دارد می‌خواهد یک جایی قدمی بردارد وحشت و هراس دارد. این رگرگه‌های شرک خفی است. یا این‌که به عترت پیغمبر که باید باور داشته باشد ندارد.

یک وقتی یکی از بزرگان می‌فرمود اگر این‌قدری که بعضی از مردم به این درخت کُنار معتقدند و می‌روند به آن دستمال گره می‌زدند، درصدی از آن اعتقاد را می‌آورد در خانه‌ی ائمه کن فیکون می‌کردند برایش، درصدی را. به یک درخت کُنار، به یک دیوار به یک سنگ چنان وابستگی پیدا کردند و معتقدند ولی به اولیائی که صاحب ولایتند این باور را ندارند!

از مصادیق شرک خفی سرگرم شدن به دنیاست، این از مصادیق شرک خفی است. دنیا بد نیست، مشغولیت دنیایی پیدا کردن به قیمت از واجبات باز ماندن خطرناک است، و الَّا دنیا مزرعه‌ی آخرت است، آخرت خوبتان را در همین دنیا باید رقم بزنید، ولی نه ا‌ین‌که آخرت از بین برود برای این‌ دنیا. بقول شاعر

آب در کشتی هلاک کشتی است، آب در بیرون کشتی پُشتی است

ما اگر مثل کشتی باشیم و دریا، در دنیا بودن مثل کشتی روی آب یک امتیاز است، ولی اگر همین آبِ دریا آمد در کشتی کشتی را غرق می‌کند.

آب در کشتی هلاک کشتی است، حبِّ دنیا اگر آمد در این‌جا، «حب الدنیا رأس کل خطیئة»[19] می‌شود منشأ همه‌ی بدبختی‌ها. ولی اگر در دنیا بودید و با دنیا نبودید می‌شود رمز موفقیت. این وابستگی‌های به ظواهر دنیایی می‌شود شرک خفی.

همچنین توسل به غیر خداوند، خدا رحمت کند من جمله‌ای از شهید ثانی نقل کنم و تمام کنم. شهید در خاطراتش می‌نویسد گاهی اوقات ما در مسافرت‌هایمان که می‌رفتیم، خوب در زمان شهید مرکب بود و الاغ بود و وسائل امروزی نبود، قرن‌ها قبل، می‌فرماید گاهی اوقات می‌رسیدیم به قبائلی و طوائفی، از دور سگ‌های نگهبان آن قبیله تا می‌دیدند نا آشنا می‌آید پارس کنان به طرف ما حمله می‌کردند. شهید می‌فرماید این‌هایی که همراه ما بودند تا می‌دیدند سگ‌ها دارند می‌آید وحشت می‌کردند، با التماس فریاد می‌زدند صاحب سگ سگت را بگیر، صاحب گله بدادمان برس. آن صاحب گله یا چوپان یا صاحب قبیله متوجه می‌شد فریاد می‌زد سگ‌ها برمی‌گشتند بعد هم می‌آمد عذرخواهی می‌کردند آقا ببخشید سگ‌ها شما را ترساندند، بفرمایید در چادر، پذیرایی می‌کرد. یک جمله این‌جا شهید ثانی می‌فرماید. می‌فرمود اگر درصدی از آن حالت التجایی که این طرف دارد با آن صاحب سگ را صدا می‌زند، خدا را صدا می‌زد، سگ نفسش را رام می‌کرد. ملتمسانه خدا را صدا می‌زند، دیدید گاهی اوقات طرف می‌خواهد یک کاری انجام دهد، می‌گوید همه‌ی امید ما تویی. همه امید تو این است؟ ما همه‌ی آمال و آرزویمان به شماست، پشتمان به شما گرم است، به این گرم است؟ این را خودش را ولش کنند زمین می‌خورد، «ازمة الامور طُراً بیده»[20] این‌ها شرک است، شرک خفی است. به ده نفر رو می‌زنیم نفر یازدهمی خداست. آن‌وقت می‌گوییم چرا خدا جوابمان را نمی‌دهد! یک عده‌ای در ذهنمان بزرگ شده‌اند حالا خدا هم در حاشیه است. گاهی اوقات می‌رویم در خانه‌ی اهلبیت ولی دیر می‌رویم، آن‌ها خاندان کرم هستند جواب می‌دهند. لذا امام صادق فرمود نشانه‌ی استجابت دعا دو چیز است.

اول، خالی شدن دل از غیر خدا و دوم شکسته شدن دل که نشانه‌اش جاری شدن اشک است. آن لحظه را غنیمت بشمار. اگر در دعاهایتان فقط خداست، دل هم منکسر و منقلب شد لحظه را لحظه‌ی اجابت بدان. خدا رحمت کند مرحوم شیخ بهایی می‌فرماید از نشانه‌های شرک خفی همان هوای نفس و شهوات نفسانی است. آقا دلم می‌خواهد، این دلم می‌خواهد شرک خفی است. خوب تو نماز شب می‌خوانی روی خودخواهی هم تصمیم می‌گیری، به کسی هم ربطی ندارد. تابع شهوات نفس اگر کسی بود این‌‌ها شرک خفی است.

عزیزان حضرت زهرا فرمود ایمان شما را از شرک پاک می‌کند، چه شرک جلی که خطرناک است و چه شرک خفی در مرحله‌های پایین‌تر. بسنده کنم، انشاءالله استفاده هم خواهیم کرد از عزیز دلمان از آقای حسن‌زاده که اکرام را انشاءالله به اتمام برسانند و ما از محضر و حضور ایشان هم کمال بهره‌برداری را بکنیم. امروز در خدمت ذاکر و مداح آستان قدس رضوی هستیم آقای حجة الله حسن‌زاده حفظه الله. من یک اشاره به روضه دیشب بکنم و ادامه‌ی مجلس را استفاده‌ی بهتر ببریم.

حسَب وصیت خود زهرای مرضیه سفارش شد غسل شبانه، حنوط شبانه، کفن شبانه بر این قامت پوشیده شود، امیرالمومنین هم به وصیت عمل کردند و نیمه‌های شب مغتَسلی درست کردند و بدن حضرت زهرا را در دلِ تاریک شب غسل دادند کفن کردند، عزیزانشان را هم صدا زدند که بیایید با مادر خداحافظی کنید وداع کنید، وداع کردند، جریاناتی هم آن لحظه اتفاق افتاد، آقا امام حسین روی سینه‌ی مادر گریه می‌کرد، مادر حسینم، هر گاه سلامت می‌کردم جواب می‌دادی، بر دست و پای مادر کفن پوشیده این‌ها بوسه زدند، چه شبی بود دیشب. آقا می‌فرماید یک وقت هاتِفی ندا داد علی حسنین را از روی سینه‌ی مادر بلند کن ملائکه‌ها به گریه افتادند، آقا قبر را آماده کرد، تذکر می‌داد به عزیزانش آهسته گریه کنید، مادر وصیت کرده کسی متوجه نشود، چقدر دردناک بود برای این خانواده، مادر را دارند دفن می‌کنند بچه‌ها صدای ناله نباید بلند کنند. به احترام وصیت مادر. این‌ها با اشک‌هایشان مادر را یاری می‌کردند، فقط اشک می‌ریختند در دل تاریک دیشب. این چهار عزیز و فضه همه با چشمان گریان دارند امیرالمومنین را نگاه می‌کنند.

آقایان وقتی یک خانمی را می‌خواهند دفن کنند صدا می‌زنند محرم این زن هر کسی است بیاید جلو کمک کند نامحرم‌ها بروند عقب. دیشب تنها محرم فاطمه علی بود، سلمان که محرم نبود، مقداد که محرم نبود، این‌ها رفتند کنار، آقا امام حسن و امام حسین هم در سنین طفولیت بودند، علیِ تنها، پیکر زهرا را در آغوش گرفت وارد در قبر شد، اما یک وقت محرم فاطمه به کمک علی شتافت.

شهر پیغمبر محیط غم شده، زانوی سردار خیبر خم شده

زانویش لرزید اما پا فشرد، دست‌ها را جانب تابوت برد

ناگهان از آن مزار بی‌نشان آشکارا شد دو دست باغبان

امیرالمومنین می‌فرماید یک وقت دیدم دو دست همانند دستان پیغمبر نمایان شد، یک سلام کرد علی به رسول الله «السلام علیک یا رسول الله عنِّی و عن إبنتک النازلة فی جوارک و و السریعة اللحاقِ بک»[21] یا رسول الله سلام من و سلام دخترت بر تو باد، فاطمه زود به سمت شما آمد، یعنی ما را زود رها کرد، یا رسول الله زهرا دارد می‌آید، به شما خواهد گفت بر ما چه گذشت.

یا محمد از رُخت شرمنده‌ام، فاطمه جان داده و من زنده‌ام

شاخه‌ی یاست اگر بشکسته‌ بود، دست‌های باغبانت بسته بود

اما آقا یک مکثی کرد، گویا مولا به این فکر فرو رفت، زهرایی که درد خود را از علی پنهان می‌کرد به پیغمبر هم نخواهد کرد. یک وقت آقا عرض کرد یا رسول الله «فاستخبرها الحال»[22] یا رسول الله شما حال فاطمه را بپرسید شما بگویید زهرا چه خبر!

همه بگوییم یا زهرا

 

[1] هود آیه86

[2] هود آیه86

[3] هود آیه86

[4] هود آیه86

[5] الکافی ج5 ص294

[6] الوافی ج2 ص235

[7] نهج‌البلاغه خطبه شقشقیه

[8] تحف العقول ص308

[9] قصص آیه21

[10] توبه آیه32

[11] توبه آیه32

[12] الکافی ج2 ص540

[13] بحارالانوار ج21 ص123

[14] بقره آیه6

[15] کمال الدین و تمام النعمة ج3 ص323

[16] عوالی الئالی ج1 ص305

[17] هود آیه86

[18] لقمان آیه13

[19] الکافی ج2 ص131

[20] من لایحضره الفقیه ج4 ص386

[21] مناقب آل أبیطالب علیهم السلام (ابن شهرآشوب) ج3 ص364

[22] بحارالانوار ج43 ص211

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه