استاد حدائق روز پنجشنبه 16 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « موانع تأثیرگذاری سخن حق» پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الحکيم فی کتابه الکريم: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ»[1]
صدق الله العلی العظيم
سخن در شب گذشته پيرامون آيه يازدهم و دهم از سوره مبارکه يس با اين طرح سؤال که چرا در بعضی از مردم سخن حق و موعظه تأثير نمیگذارد بر بعضیها چه میگذرد که گاهی اوقات در برابر حقيقتها جبهه میگيرند مقابله میکنند منکر میشوند و حال آنکه خدا فطرت انسانها را پاک آفريد خلقتها از آغاز با نيکی شروع شده چرا بعضیها اين جوری میشوند مسخره میکنند ارزشها را يک خانمی بود میگفت عموی فوت کرده بود در دارالرحمه رفته بوديم تشيع جنازه داشتند ميت را تلقين میدادند خب اين داشت میشنيد میگفتند اسمع، افهم يا فلان خدا نکند کسی برسد به اينجاها اگر کسی ديگر مردن هم بيدارش نکند مرگ مردم بيدارش نکند ديگر اين کار رسيده به آن نقطههای پايانی، پيغمبر فرمود: «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[2] برای بيدار شدنتان ياد مرگ بس است بابايت کجا رفت؟ پدر بزرگت کجا رفت؟ همسايهات کجا رفت؟ دکترش را میبرند آيتاللهاش را میبرند بازاريش را میبرند کارگرش را میبرند به قول آن شاعر عرب اگر بنا بود کسی زنده بماند از همه شايستهتر رسولالله بود چه خبر است؟ بعضیها چطور سرگرم خودخواهی و دنياپرستی شدند به کجا میخواهند برسند به کجا دارند میروند؟ «الی اين تذهبون»[3] آن خانم گفت کنار قبر متوفی ايستاده بوديم عموی من هم کنار دست من بود او داشتند تلقين میگفتند آن شخص بلند داشت تلقين میگفت گفت عمو ما رو کرد به بقيه گفت به همهتان وصيت میکنم من اگر مردم به جای تلقين نوار هايده برايم بگذاريد، گفت جلو همه کنار قبر اين خانم گفت من خيلی ناراحت شدم اين حرف را زد گفتم عمو نگو اين حرف را بابا ببينيد من بارها عرض کردم قبول نداريد تظاهر به لامذهبی و بیدينی بدتر از بیدينی طرف است من اعتقادی ندارم ديگر تخريب نکنم آقا روزه نمیروی تظاهر به روزهخواری نکن اهل منکر تظاهر به منکر نکن میخواهی چه را ثابت کني؟ گفت سالها بعد عمويم مرد میگفت در اين فکر بودم میگفت گرچه عمل هم نکردند به اين حرف چرندش بنا نيست که هرکه هرچه گفت عمل بکنند وصيت هم بايد مشروع باشد فقهاء میفرمايند وصيتهای غير مشروع قابل عمل نيست تراز بايد خدا باشد گفت آوردند تلقينش هم دادند احکام و آداب را هم اجرا کردند گفت در اين فکر بودم خدايا اين اعتقاد عموی ما در برزخ وضعيتش چيست؟ گفت البته آدم زحمت کشی بود زن و بچه دوست بود آسايش را برای اينها فراهم کرده بود اما اصل را گذاشته بود زمين فرع را برداشته بود:
برداشتهام هر آنچه بگذاشتنی است، بگذاشتهام هر آنچه برداشتنی است
افسوس بر آنچه بردهام باختنی است، بشناختهها تمام نشناختنی است
يک چيزهای ياد گرفتيم که به دردمان نمیخورد يک چيزهای دنبالش نرفتيم که بايد میرفتيم، گفت خواب عمويم را ديدم گفتم خدايا حالت برزخش برای من روشن بشود اين حرفی که زد گفت خواب ديدم در يک کوير سوزان و خشک و لم يزرع مثلی اينکه خورشيد فاصله يک متری انسان بود از دور دست صحری ديدم يک شبحی دارد میآيد سمت من گفت اصلاً خود آن صحری عذاب بود گرما کشنده بود گفت آمد آمد ديدم عموی من است گفت قامت نود درجه خميده شده بود گفت اين قوز نداشت در دنيا مثلی اينکه دوتا قوز بزرگ رو کمر اين گذاشته بودند اصلاً نمیشود راست بشود گفت فهميدم برزخ اوست يک دفعه يادم آمد آن حرفی که در قبرستان دارالرحمه شيراز به ما زد گفت اول پرسيدم عمو قوز نداشتی اين قوز از کجا آمد؟ گفت اين بار گناهان من است که بر قامت من سنگينی میکند، کار است حساب دارد خدا میفرمايد ذرة المثقالها را میکشيم به حساب عالم بزرگتر دارد فعلاً کارمان ندارند الآن سرای عمل است چشم گذاشتی روی هم محاسبه شروع میشود فرمايش اميرالمؤمنين است: «الْيَوْمَ عَمَلٌ بِلَا حِسَابٍ»[4] امروز روز كار است حساب از شما نميخواهند كاريتان هم ندارند نماز خواندي خواندي نخواندي فعلاً كارت ندارند تا برزخ تا قيامت: «وَ غَداً»[5] آخرت از بعد مرگ برزخ: «حِسَابٌ بِلَا عَمَل»[6] گفت عمو جان اين بارگناهان دنياي من است اين مكافات تارك الصلاتيهاي من است اين مكافات كوتاهي در واجبات من است، گفت يك دفعه گفتم عمو يادت است در دارالرحمه ميگفتي به جاي تلقين براي من نوار هايده بگذاريد، گفت عمو بيش از اين خجالتم نده بزرگ تو بودي نه من، حق با تو بود نه من، گفت يك خواهش از تو دارم گفتم بگو به بچههايم براي شما خيلي دويدم خيلي زحمت كشيدم آسايشتان را فراهم كردم من گيرم در برزخ به دادم برسيد كمكم بكنيد اين واجبات زمين مانده من را به جا بياوريد حالا آن خانم سؤالش اين بود گفت حاجآقا من بيدار شدم بعد رفتم به پسر عموها دختر عموها همه را جمع كردم خواب را گفتم گفتم وضع پدر شما اين است گفتند باباي ما به اين چيزها اعتقاد نداشت خود ما هم اعتقاد نداريم خواب هم براي باباي ما نبين ما هم اهل اين كارها نيستيم مردم اگر دلتان براي خودتان نسوخت انتظار دلسوزي از بازماندگان عبث است يك كسي آمد به رسولالله گفت ميخواهم خدا رحمم كند چه كار كنم پيغمبر فرمود به خودت رحم كن بابا تو به فكر خودت نيستي ميخواهي ورثه باشند خودت داري درس ميدهي بيخيالي را خودت داري درس ميدهي حرمت شكني را چگونه اينها حرمت تو را رعايت كنند چرا بعضيها اين جوري ميشوند پاي قبر اباطيل ميدهد تحويل عزيزان پيغمبر فرمود گناه صفحه دل را تيره ميكند يكي از علتهاي كه بعضيها ميرسند به اين نقطه كور يك دفعه اين جوري نميشوند رسولالله فرمود خدا هر انساني را كه متولد ميكند با فطرت پاك متولد ميكند حتي اگر بچه در خانه كافر باشد عدالت الهي اقتضائش اين است: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[7] هر که متولد میشود با فطرت توحيدی میآيد دنيا «إلّا أنّ أبواه يهودانه أو ينصرانه»[8] ولو پدر و مادرش يهودی يا مسيحی باشد اين با فطرت اسلام متولد میشود حالا عوامل روش اثر میگذارد تربيت، لقمه، معاشرت، رفيق پدر، مادر اينها تدثيرگذار اند يک کسی را رشد میدهند يک کسی سقوط میکند اين حديث امام صادق را هم عرض کنم امام صادق میفرمايد در دو جا در قرآن ما داريم که عجله کنيد يکی در توبه کردن دوم در کارهای خير اين دوجا تأکيد به عجله شده در حالی که عجله اساساً کار خوبی نيست جز در اين دوجا يکی توبه کردن نگذاريد آثار آلودگی در شما بماند ديديد بيماری را آقايان اطباء میگويند سرطان آغاز سرطان اگر متوجه بشوند سرطان است قابل درمان است سختترين سرطانها اگر از آغاز کشف بشود و مشخص بشود کنترل میشود اما يک کسالت جزئی بیتوجهی بهش بکنند زمان بخواهند رسيدگی کنند که سلولهای بيماری شيوع پيدا کرده ديگر کاری از کسی بر نمیآيد مردم گناه هم همين طور است آغاز ارتکاب گناه میگويند وبه کن سريع تا خطای کردی بگو استغفر الله ربّی و اتوب اليه در حالات پيغمبر داريم پيامبری که اسوه پاکی و عصمت بود امام صادق میفرمايد رسولالله صبحها هفتاد مرتبه شبها هفتاد مرتبه میفرمود «استغفر الله ربّی و اتوب اليه»[9] و حال آنکه پيغمبر خطای هم نمیکرد اين برای همه ما درس است يکجا میگويند در ارتکاب اشتباه و گناه سريع توبه کنيد آقا بگذاريم ماه رمضان بيايد میخواهيم برويم مکه کنار کعبه توبه کنيم از کجا معلوم زنده باشی تا آن موقع از کجا معلوم زنده بودی و رفتی گناهت يادت بود از کجا معلوم زنده بودی و رفتی و استغفار کردی و توبه آنجا قبول شد يک وقت میبينی همينجا در خانه در پياده روی در ماشين با دل شکسته يک استغفار کرده خدا جواب میدهد.
امام صادق فرمود: «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ»[10] لکه تيرهای در قلب طرف نقش میبنده ما حواسمان نيست داريم غيبت میکنيم، اين لکههای سياه وارد میشود روی فضای دل انسانها بعد حضرت میفرمايد: «فَإِنْ تَابَ»[11] اگر سريع توبه کرد اين لکه سياه از بين میرود «و إِنْ زَادَ»[12] اگر گناه به دنبال گناه آمد لکهها گسترش پيدا میکند يک وقت کار طرف به جايي میرسد تمام فضای دل طرف را تيرگی پر میکند آن وقت ديگر رستگار نمیشود بعضیها پول برگشت را برای خودشان خراب کردند گناه به دنبال گناه اگر بشر را رساند به آن نقطهای که قلب يکپارچه تيره شد: «فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً»[13] کارش بشود همين: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[14] آيه قبل میفرمايد: «وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»[15] بعضیها فرقی برايشان ندارد به آنها بگويي يا نگويي؟ که بگويد پيغمبر رسولالله نصيحت بکند و نکند زيربار نمیروند ما که خاک پای پيغمبر نيستيم چرا بعضیها به اين نقطه کور میرسد علتش ارتکاب پياپی گناه و غفلت از استغفار اين کار را میرساند به اينجا لذاست که در آموزههای دينی داريم میگويند در ارتکاب گناه تا گناه يادت آمد بگو استغفر الله ربّی و اتوب اليه، تا خطايي کردی سريع برگرد نگذار اين لکه تيره ماندگار بشود و در کارهای خير، کار خير را هم میگويند عجله کنيد، امشب يک کار خيری يادت آمد آقا نگذار برای فردا شايد فردا نبودی شيطان راهزن عجيبی است، اميرالمؤمنين: «لاتقول غداً بعد غد»[16] نگوييد فردا و فرداها اين کارها را انجام میدهم وقتی به خودتان میآييد که روی تخته تابوت داريد میرويد قبرستان رو دوش مردم بيدار میشويد که ديگر بيداری فايده ندارد میگوي آقا حالا انشاءالله درصد هستيم که يک کاری بکنيم اين تمام شد تسويلات شيطانی میبرد طرف را میگويد آقا نه ما پير هستيم نه خدا بخيل اينها توجيهات شيطانی است عجله کنيد در کار خير از مصاديق کار نماز، بابا وقتی نماز شد دست از همه کار بکش تو از کجا میدانی يک ساعت ديگر زنده باشی از مصاديق خير پرداخت زکات پرداخت خمس اداء واجبات اين واجباتی که گردن ماست بعضیها با چه بالاخره تولايي با چه همتی کارها را عقب میاندازند انجام نمیدهند.
اما آيه شريفه را من چند نکته عرض کنم انشاءالله عزيزمان حاجآقای نگهبان هم مداح اهل البيت دعای کميل و شب جمعه و شام غريبان فرزندان حضرت زهرای مرضيه دو سه نکته را من در اين آيه شريفه اشاره کنم عرايض را جمعبندی کنم يکی از نکات مهم در اين آيه اين است ترس از خدا در خلوت مهم است و الا در جلوت که مردم برای حفظ آبرويشان هم که باشد خلاف نمیکند ببينيد الآن ما در اين مسجد حرمت همديگر را رعايت میکنيم به خاطر خودمان هر حرفی نمیزنيم هر کاری نمیکنيم میگوييم آبرويمان میرود اين مهم نيست مهم در خلوت است مهم در غيب است آنجای که کسی نيست ولی خدا هست آنجا اگر سر بلند بيرون آمدی هنر کردی: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[17] اگر میخواهيد پذيرای حرف پيغمبر بشود قال رسولالله روی ما اثر بگذارد قرآن میفرمايد رسولالله کسانی حرف شما روشان اثر میگذارد که اول تبعيت از قرآن میکنند اينها مأنوس با قرآن هستند قرآن دلها را روشن میکند قرآن دلها را نورانی میکند اين يک و دوم خدا ترسی در خلوت در خلوتها مراقب باشيد خدا را فراموش نکنيد آنجای که میگوييم هيچ کس نيست ولی خدا هست آنجايي که گاهی اوقات میگوييم کسی حالش نيست نمیدانند اين امضاء امضای که است خدا که میداند آن خدا فراموش نشود ما مشکل همين است يک بخش از تخلفات مال اين است که کارها ببينيد يکی از نقاط ضعف قانون که علمای علم اخلاق به قانون میگيرند اين ضعف قانون است قانون الهی اگر توجه بشود اين مشکلات حل است، قوانين ظاهری مشکلش يکش اين است در خلوت کار ازش نمیآيد شما میبينيد نوع جرائم تخلفات جنايتها در خلوت است کمتر میبينيد در حضور مأمور قانون فساد ارتکاب بيفتد يا قتلی شکل بگيرد شما به ندورت میبينيد قاضی بايد پرونده بياورند پرونده سازی کنند مدارک بياورند و الا به ندرت ديده میشود بگويند آقا در حضور مجری قانون اين جنايت کرد جنايتها دزدیها خلاف مفاسد در خلوتهاست که قانون نيست اين ضعف قانون است اما قانون خدا همهجا هست: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[18] خدا میفرمايد هرجا هستيد هستيم اين يادمان نرود اين میشود سازنده: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ»[19] از رگ گردن به شماها نزديکتر هستيم فکرتان را میدانيم الآن اين تکنولوژی پيشرفته دنيا هنوز نتوانستند دستگاهی اختراع کنند نگاهها را بفهمند بنده با چه قصدی به شما نگاه میکنيم شما با چه قصدی به من نگاه میکنيد کسی نمیفهمد خدا میفرمايد اينها را ما میفهميم ما: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ»[20]میفهميم گرچه در سينهها پنهان است طرف در دلش است ولی با چه نگاهی نگاه نفرت يا نگاه محبت نگاه خيانت يا نگاه امانت اين را خدا میداند اين قانون خداست اين قانون اگر يادمان نرفت خطا نمیکنيم در همه عرصههای اجتماعی زندگی مديريت میشود.
يک خاطرهای از يکی از ثروتمندان شيرازی برايتان بگويم دين آدم را اين گونه تربيت میکند اين آقا الآن هم هستش برای بنده تعريف کرد ببينيد اين «وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[21] خدا را در خلوت يادتان نرود ايشان برای من تعريف کرد گفت آقای حدائق رفته بودم اسپانيا مهمان يکی از کارخانهدارهای ملياردر اسپانيايي بودم رفته بودم از آن خريد کنيم میخواستيم حالا تجارت چوب بود چوب بخريم گفتند يک هتل بسيار معروفی آن شهری که ما بوديم هتل پنج ستاره برای ما اتاق گرفته بودند شب ساعت يازده شب در اتاق تنها ديدم در اتاق را دارند در میزنند اين را من خودم از اين آقا شنيدم آقا اين جلسات چه میکند چه میکند؟ در اسپانيا حفظت میکند بياييم پای منبر به کجا میرسيم به انسانيت به معنويت به آدميت گفت ديدم در میزنند رفتم دم در اتاق ديدم يک خانم جوانی بسيار زيبای آرايش کرده با يک سر و وضع مهيج پشت در است گفت من فکر کردم از اين خدمت کارهای هتل است گفتم چه میخواهيد گفت من امشب آمدهام که اگر اجازه بدهيد و بخواهيد در خدمت شما باشم خب حالا اسپانيا و کفرستان آقا تنها و اين خانم هم آمده دوربين مدار بسته هم که نيست که بخواهند فيلمش را بگيرند کسی نيست ولی خدا هست، اين خدا يادمان میرود که هر غلطی میکنيم گفت يک دفعه يک فکری به ذهنم آمد گفتم اين همه پای منبرهای امام حسين نشستی اينجا درس پس بده اين همه پای منبر رفتی اينجا نشان بده، به خانم گفتم بيا داخل گفت آمد داخل گفتم خدايا کمکم کن نگوييد خودم هرجا گفتيد خودم زمين میخوريد آقا ما اين کار را میکنيم گفتي میکنيم گره میاندازند به کارت، اگر گفتی خودم واگذار به خودت میشوی: «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ»[22] گفت اين خانم آمد داخل گفتم خدايا کمکم کن بتوانم رو اين خانم تأثير بگذارم گفت آمد نشست رو مبل من هم نشستم رو به روش گفتم شما بابت يک شب در اختيار من بودن چقدر اجرتت است گفت صد دلار گفت دست کردم در کيفم دوتا صد دلاری در آوردم گفتم اين صد دلاری که تو گفتی صد دلار هم اضافه میدهم فقط يک ساعت حرف من را گوش کن اين: «خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[23] و از خدا هم خواستم خدايا بر سر زبانم چيزی بياور که بر دل اين اثر بگذارد گفت شروع کردم هرچه در اين جلسات شنيده بودم پای منبرها مصائب يکی يکی خدا کمک کرد آمد و آمد هی گفتم گفتم گفتم خانم شما نماينده خود گرچه کمونيست هم بود اهل روسيه بود اين زن بعد گفت، گفت شروع کردم گفتن شما انسانی هستيد که ارزشت قيمتت با دنيا برابری نمیکند امام ما اميرالمؤمنين میفرمايد قيمت انسانها غير از بهشت چيز ديگری نيست يعنی حاجآقا به يکخانه شش دنگ اگر خودت را فروختی، زير فی خرج شدی به شيراز اگر خودت را فروختی زير فی خرج شدی بشر ارزشت جز بهشت چيز ديگری نيست زير فی خرج نشويم آقا اين قدر دادند اين قدر دادند چه کار کردی؟ آخرت را فروختی گفت شروع کردم آهسته آهسته حرف زدن گفتن با احترام و خدا هم کمک میکرد مطالب میآمد سر زبانم گفت ديدم اين خانم دختر جوان سرش پايين بود يواش يواش ديدم اشک از چشمانش جاری شد، گفت ما روضه نمیخوانديم يک، ملامتش هم نمیکردم دو، من داشتم آنچه از دين خودم ياد گرفته بودم برايش میگفتم گفت ديدم اشک از چشمانش جاری شد يک ساعت برايش حرف زدم، گفت بعد از يک ساعت حرف زدن سر بلند کرد گفت آقا شما فکر میکنيد من از اين کار را لذت میبرم من اهل روسيه هستم پدر و مادر پيری دارم در مسکو روسيه اينها درخانه هستند راهی به جايي ندارند برای کار آمدم اسپانيا هرجا رفتم درها رويم بسته شده آخرالامر رو آوردم به اين کار من خودم هم میدانم شخصيتم را دارم خرد میکنم گفت حاجآقا دويست دلار را بر نداشت گفت فقط يک خواهش از شما دارم اگر کاری ازت بر میآيد برای من کار پيدا کن من بتوانم با شرافت و آبرومندی بروم سرکار پدر و مادر پيرم را تأمين کنم گفت خيلی هم تشکر کرد از اين چيزهای که ما برايشم گفتيم گفت و پول را قبول نکرد و برخواست و رفت گفت البته ما سفارشش را کرديم به آن کارخانهدار يکجايي مشغول به کارش کردند چه میشود اين آقا در کشور اروپايي در آن خلوت زمينه گناه فراهم فقط حضرت يوسف بود جلو گناه فرار کرد يوسف صفتها هم هستند به شرطی که خدا را فراموش نکنند يوسف در خلوت ذليخا يادخدا کرد: «وخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[24] چندتا نکته در اين آيه است اين بماند شبهای آينده سريالهای را دنبال میکنيد ممبرها را هم دنبال کنيد نکاتی که نياييد ضرر کرديد از اين آيه نشنويد.
شام غريبان حضرت زهراست عجب شبی است امشب در يک جلسهای عرض کردم به نظر حالا اطلاعات محدود و اندکی بنده شايد شبی در عمر اميرالمؤمنين به سختی امشب نبود، غريبانه مظلومانه فاطمه را غسل دادند به وصيت بی بی عمل کرد حضرت فرموده بود: «يَا عَلِيُّ ... وَ غَسِّلْنِي»[25] شب غسلم ده، شب حنوطم کن کدام بانو را در عالم سراغ داريد با عظمت مثل حضرت زهراء غريب مثل حضرت زهراء شبانه غسل داد شبانه حنوط کرد شبانه کفن کرد عزيزانش را گفت بياييد وداع کنيد وداع کردند هی آقا صدا میزد حسن بابا آهسته گريه کن حسينم صدايت را بياور پايين مادر فهميده کسی نفهمد صدای ناله شما را همسايهها نفهمند چقدر سخت گذشت امشب بر اهلالبيت اين عزيزان مثل ابربهار دارند نگاه میکنند بابا دارد مادر را غسل میدهد اينها گريه میکنند غسل تمام شد آقا قبر را آماده کرد معمولاً آقايان خواهرها وقتی يک خانمی را میخواهند دفن کنند صدا میزنند محارم اين زن بيايند کمک محرمها بيايند دور قبر میخواهند جسد را بلند کنند میخواهند در قبر بگذارند همه کمک کنند آی شيعيان اميرالمؤمنين امامتان امشب تنها بود سلمان که محرم نبود مقداد که محرم نبود آن محرمها هم که در حد کمک نبودند امام حسن هفت ساله سيدالشهدای شش ساله اينها هم نگاه میکردند علی تنها بدن زهراء را در بغل گرفت وارد در قبر کرد:
شهر پيغمبر محيط غم شده، زانوی سردار خيبر خم شده
زانويش لرزيد اما پا فشرد، دستها را جانب تابوت برد
اما عزيزان يک وقت محرم فاطمه به کمک علی آمد آقا میفرمايد تا بدن زهراء را وارد در قبر کردند يک وقت ديدم دو دست همانند دستان پيغمبر در قبر آشکار شد علی امانتم را بده،
ناگهان از آن مزار بینشان، آشکارا شد دو دست باغبان
باغبانم هست و بودم را بده، يا علی ياس کمبودم را بده
يا محمد از رخت شرمندهام، فاطمه جان داده و من زندهام
شاخه ياست اگر بشکسته بود، دستهای باغبانت بسته بود
يک سلام به رسولالله کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ»[26]
يا رسولالله سلام من علی و دخترت فاطمه به شما باد فاطمه زود به شما ملحق شد يا رسولالله زهراء دارد میآيد به شما خواهد گفت بر ما چه گذشت؟ يک وقت مولا مکث کرد سکوت کرد گوئيا علی در اين فکر فرو رفت زهرای که دردهايش را از علی پنهان میکرد به پيغمبر هم نخواهد گفت يک وقت اميرالمؤمنين لسان کلام را عوض کرد عرض کردم يا رسولالله: «وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ»[27] شما حال فاطمه را بپرسيد شما بپرسيد چه خبر همه بگوييم يا زهراء.
[1] يس 11.
[2] مصباح الشريعه ص113.
[3] در منابع حديثی يافت نشد.
[4] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص192.
[5] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص192.
[6] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص192.
[7] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج2 ص400.
[8] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج2 ص400.
[9] اين روايت در منابع حديثی يافت نشد.
[10] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 271.
[11] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 271.
[12] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 271.
[13] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 271.
[14] يس 11.
[15] يس 10.
[16] در منابع حديثی يافت نشد.
[17] يس 11.
[18] حديد 4.
[19] ق 16.
[20] غافر 19.
[21] يس 11.
[22] من لا يحضره الفقيه ج1 ص4.
[23] يس 11.
[24] يس 11.
[25] بحارالانوار(ط- بيروت) ج43 ص214.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص320.
[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص320.