استاد حدائق روز پنجشنبه 16 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « موانع تأثیرگذاری سخن حق» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الحکيم فی کتابه الکريم: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ»[1]

صدق الله العلی العظيم

سخن در شب گذشته پيرامون آيه يازدهم و دهم از  سوره مبارکه يس با اين طرح سؤال که چرا در بعضی از مردم سخن حق و موعظه تأثير نمی­­گذارد بر بعضی­ها چه می­گذرد که گاهی اوقات در برابر حقيقت­ها جبهه می­گيرند مقابله می­کنند منکر می­شوند و حال آن­که خدا فطرت انسان­ها را پاک آفريد خلقت­ها از آغاز با نيکی شروع شده چرا بعضی­ها اين جوری می­شوند مسخره می­کنند ارزش­ها را يک خانمی بود می­گفت عموی فوت کرده بود در دارالرحمه رفته بوديم تشيع جنازه داشتند ميت را تلقين می­دادند خب اين داشت می­شنيد می­گفتند اسمع، افهم يا فلان خدا نکند کسی برسد به اين­جاها اگر کسی ديگر مردن هم بيدارش نکند مرگ مردم بيدارش نکند ديگر اين کار رسيده به آن نقطه­های پايانی، پيغمبر فرمود: «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[2] برای بيدار شدن­تان ياد مرگ بس است بابايت کجا رفت؟ پدر بزرگت کجا رفت؟ همسايه­ات کجا رفت؟ دکترش را می­برند آيت­الله­اش را می­برند بازاريش را می­برند کارگرش را می­برند به قول آن شاعر عرب اگر بنا بود کسی زنده بماند از همه شايسته­تر رسول­الله بود چه خبر است؟ بعضی­ها چطور سرگرم خودخواهی و دنياپرستی شدند به کجا می­خواهند برسند به کجا دارند می­روند؟ «الی اين تذهبون»[3] آن خانم گفت کنار قبر متوفی ايستاده بوديم عموی من هم کنار دست­ من بود او داشتند تلقين می­گفتند آن شخص بلند داشت تلقين می­گفت گفت عمو ما رو کرد به بقيه گفت به همه­تان وصيت می­کنم من اگر مردم به جای تلقين نوار هايده برايم بگذاريد، گفت جلو همه کنار قبر اين خانم گفت من خيلی ناراحت شدم اين حرف را زد گفتم عمو نگو اين حرف را بابا ببينيد من بارها عرض کردم قبول نداريد تظاهر به لامذهبی و بی­دينی بدتر از بی­دينی طرف است من اعتقادی ندارم ديگر تخريب نکنم آقا روزه نمی­روی تظاهر به روزه­خواری نکن اهل منکر تظاهر به منکر نکن می­خواهی چه را ثابت کني؟ گفت سال­ها بعد عمويم مرد می­گفت در اين فکر بودم می­گفت گرچه عمل هم نکردند به اين حرف چرندش بنا نيست که هرکه هرچه گفت عمل بکنند وصيت هم بايد مشروع باشد فقهاء می­فرمايند وصيت­های غير مشروع قابل عمل نيست تراز بايد خدا باشد گفت آوردند تلقينش هم دادند احکام و آداب را هم اجرا کردند گفت در اين فکر بودم خدايا اين اعتقاد عموی ما در برزخ وضعيتش چيست؟ گفت البته آدم زحمت کشی بود زن و بچه دوست بود آسايش را برای اين­ها فراهم کرده بود اما اصل را گذاشته بود زمين فرع را برداشته بود:

برداشته­ام هر آنچه بگذاشتنی است، بگذاشته­ام هر آنچه برداشتنی است

افسوس بر آنچه برده­ام باختنی است، بشناخته­ها تمام نشناختنی است

يک چيزهای ياد گرفتيم که به دردمان نمی­خورد يک چيزهای دنبالش نرفتيم که بايد می­رفتيم، گفت  خواب عمويم را ديدم گفتم خدايا حالت برزخش برای من روشن بشود اين حرفی که زد گفت خواب ديدم در يک کوير سوزان و خشک و لم يزرع مثلی اين­که خورشيد فاصله يک متری انسان بود از دور دست صحری ديدم يک شبحی دارد می­آيد سمت من گفت اصلاً خود آن صحری عذاب بود گرما کشنده بود گفت آمد آمد ديدم عموی من است گفت قامت نود درجه خميده شده بود گفت اين قوز نداشت در دنيا مثلی اين­که دوتا قوز بزرگ رو کمر اين گذاشته بودند اصلاً نمی­شود راست بشود گفت فهميدم برزخ اوست يک دفعه يادم آمد آن حرفی که در قبرستان دارالرحمه شيراز به ما زد گفت اول پرسيدم عمو قوز نداشتی اين قوز از کجا آمد؟ گفت اين بار گناهان من است که بر قامت من سنگينی می­کند، کار است حساب دارد خدا می­فرمايد ذرة المثقال­­ها را می­کشيم به حساب عالم­ بزرگتر دارد فعلاً کارمان ندارند الآن سرای عمل است چشم گذاشتی روی هم محاسبه شروع می­شود فرمايش اميرالمؤمنين است: «الْيَوْمَ عَمَلٌ بِلَا حِسَابٍ»[4] امروز روز كار است حساب از شما نمي­خواهند كاري­تان هم ندارند نماز خواندي خواندي نخواندي فعلاً كارت ندارند تا برزخ تا قيامت: «وَ غَداً»[5] آخرت از بعد مرگ برزخ: «حِسَابٌ بِلَا عَمَل‏»[6] گفت عمو جان اين بارگناهان دنياي من است اين مكافات تارك الصلاتي­هاي من است اين مكافات كوتاهي در واجبات من است، گفت يك دفعه گفتم عمو يادت است در دارالرحمه مي­گفتي به جاي تلقين براي من نوار هايده بگذاريد، گفت عمو بيش از اين خجالتم نده بزرگ تو بودي نه من، حق با تو بود نه من، گفت يك خواهش از تو دارم گفتم بگو به بچه­هايم براي شما خيلي دويدم خيلي زحمت كشيدم آسايش­تان را فراهم كردم من گيرم در برزخ به دادم برسيد كمكم بكنيد اين واجبات زمين مانده من را به جا بياوريد حالا آن خانم سؤالش اين بود گفت حاج­آقا من بيدار شدم بعد رفتم به پسر عموها دختر عموها همه را جمع كردم خواب را گفتم گفتم وضع پدر شما اين است گفتند باباي ما به اين چيزها اعتقاد نداشت خود ما هم اعتقاد نداريم خواب هم براي باباي ما نبين ما هم اهل اين كارها نيستيم مردم اگر دل­تان براي خودتان نسوخت انتظار دلسوزي از بازماندگان عبث است يك كسي آمد به رسول­الله گفت مي­خواهم خدا رحمم كند چه كار كنم پيغمبر فرمود به خودت رحم كن بابا تو به فكر خودت نيستي مي­­خواهي ورثه باشند خودت داري درس مي­دهي بي­خيالي را خودت داري درس مي­دهي حرمت شكني را چگونه اين­­ها حرمت تو را رعايت كنند چرا بعضي­ها اين جوري مي­شوند پاي قبر اباطيل مي­دهد تحويل عزيزان پيغمبر فرمود گناه صفحه دل را تيره مي­­كند يكي از علت­هاي كه بعضي­ها مي­رسند به اين نقطه كور يك دفعه اين جوري نمي­شوند رسول­­الله فرمود خدا هر انساني را كه متولد مي­كند با فطرت پاك متولد مي­­كند حتي اگر بچه در خانه كافر باشد عدالت الهي اقتضائش اين است: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[7] هر که متولد می­شود با فطرت توحيدی می­آيد دنيا «إلّا أنّ أبواه يهودانه أو ينصرانه»[8] ولو پدر و مادرش يهودی يا مسيحی باشد اين با فطرت اسلام متولد می­شود حالا عوامل روش اثر می­گذارد تربيت، لقمه، معاشرت، رفيق پدر، مادر اين­­ها تدثيرگذار اند يک کسی را رشد می­­دهند يک کسی سقوط می­کند اين حديث امام صادق را هم عرض کنم امام صادق می­فرمايد در دو جا در قرآن ما داريم که عجله کنيد يکی در توبه کردن دوم در کارهای خير اين دوجا تأکيد به عجله شده در حالی که عجله اساساً کار خوبی نيست جز در اين دوجا يکی توبه کردن نگذاريد آثار آلودگی در شما بماند ديديد بيماری را آقايان اطباء می­گويند سرطان آغاز سرطان اگر متوجه بشوند سرطان است قابل درمان است سخت­ترين سرطان­ها اگر از آغاز کشف بشود و مشخص بشود کنترل می­شود اما يک کسالت جزئی بی­­توجهی بهش بکنند زمان بخواهند رسيدگی کنند که سلول­های بيماری شيوع پيدا کرده ديگر کاری از کسی بر نمی­آيد مردم گناه هم همين طور است آغاز ارتکاب گناه می­گويند وبه کن سريع تا خطای کردی بگو استغفر الله ربّی و اتوب اليه در حالات پيغمبر داريم پيامبری که اسوه پاکی و عصمت بود امام صادق می­فرمايد رسول­الله صبح­ها هفتاد مرتبه شب­ها هفتاد مرتبه می­فرمود «استغفر الله ربّی و اتوب اليه»[9] و حال آن­که پيغمبر خطای هم نمی­کرد اين برای همه ما درس است يک­جا می­گويند در ارتکاب اشتباه و گناه سريع توبه کنيد آقا بگذاريم ماه رمضان بيايد می­خواهيم برويم مکه کنار کعبه توبه کنيم از کجا معلوم زنده باشی تا آن موقع از کجا معلوم زنده بودی و رفتی گناهت يادت بود از کجا معلوم زنده بودی و رفتی و استغفار کردی و توبه آن­جا قبول شد يک وقت می­بينی همين­جا در خانه در پياده روی در ماشين با دل شکسته يک استغفار کرده خدا جواب می­دهد.

امام صادق فرمود: «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ»[10] لکه­ تيره­ای در قلب طرف نقش می­بنده ما حواسمان نيست داريم غيبت می­­کنيم، اين لکه­های سياه وارد می­شود روی فضای دل­­ انسان­ها بعد حضرت می­فرمايد: «فَإِنْ تَابَ»[11] اگر سريع توبه کرد اين لکه سياه از بين می­رود «و إِنْ زَادَ»[12] اگر گناه به دنبال گناه آمد لکه­ها گسترش پيدا می­­کند يک وقت کار طرف به جايي می­رسد تمام فضای دل طرف را تيرگی پر می­­کند آن وقت ديگر رستگار نمی­شود بعضی­­ها پول برگشت را برای خودشان خراب کردند گناه به دنبال گناه اگر بشر را رساند به آن نقطه­ای که قلب يکپارچه تيره شد: «فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً»[13] کارش بشود همين: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[14] آيه قبل می­فرمايد: «وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»[15] بعضی­­ها فرقی برايشان ندارد به آن­ها بگويي يا نگويي؟ که بگويد پيغمبر رسول­الله نصيحت بکند و نکند زيربار نمی­روند ما که خاک پای پيغمبر نيستيم چرا بعضی­ها به اين نقطه کور می­رسد علتش ارتکاب پياپی گناه و غفلت از استغفار اين کار را می­رساند به اين­جا لذاست که در آموزه­های دينی داريم می­گويند در ارتکاب گناه تا گناه يادت آمد بگو استغفر الله ربّی و اتوب اليه، تا خطايي کردی سريع برگرد نگذار اين لکه تيره ماندگار بشود و در کارهای خير، کار خير را هم  می­گويند عجله کنيد، امشب يک  کار خيری يادت آمد آقا نگذار برای فردا شايد فردا نبودی شيطان راهزن عجيبی است، اميرالمؤمنين: «لاتقول غداً بعد غد»[16] نگوييد فردا و فرداها اين کارها را انجام می­دهم وقتی به خودتان می­آييد که روی تخته تابوت داريد می­­رويد قبرستان رو دوش مردم بيدار می­شويد که ديگر بيداری فايده ندارد می­­گوي آقا حالا انشاءالله درصد هستيم که يک کاری بکنيم اين تمام شد تسويلات شيطانی می­برد طرف را می­­گويد آقا نه ما پير هستيم نه خدا بخيل اين­ها توجيهات شيطانی است عجله کنيد در کار خير از مصاديق کار نماز، بابا وقتی نماز شد دست از همه کار بکش تو از کجا می­دانی يک ساعت ديگر زنده باشی از مصاديق خير پرداخت زکات پرداخت خمس اداء واجبات اين واجباتی که گردن ماست بعضی­ها با چه بالاخره تولايي با چه همتی کارها را عقب می­­اندازند انجام نمی­­دهند.

اما آيه شريفه را من چند نکته عرض کنم انشاءالله عزيزمان حاج­آقای نگهبان هم مداح اهل البيت دعای کميل و شب جمعه و شام غريبان فرزندان حضرت زهرای مرضيه دو سه نکته را من در اين آيه شريفه اشاره کنم عرايض را جمع­بندی کنم يکی از نکات مهم در اين آيه اين است ترس از خدا در خلوت مهم است و الا در جلوت که مردم برای حفظ آبرويشان هم که باشد خلاف نمی­کند ببينيد الآن ما در اين مسجد حرمت همديگر را رعايت می­­کنيم به خاطر خودمان هر حرفی نمی­زنيم هر کاری نمی­کنيم می­گوييم آبرويمان می­رود اين مهم نيست مهم در خلوت است مهم در غيب است آن­جای که کسی نيست ولی خدا هست آن­جا اگر سر بلند بيرون آمدی هنر کردی: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[17] اگر می­­خواهيد پذيرای حرف پيغمبر بشود قال رسول­الله روی ما اثر بگذارد قرآن می­فرمايد رسول­الله کسانی حرف شما روشان اثر می­گذارد که اول تبعيت از قرآن می­کنند اين­­ها مأنوس با قرآن هستند قرآن دل­ها را روشن می­کند قرآن دل­ها را نورانی می­کند اين يک و دوم خدا ترسی در خلوت در خلوت­ها مراقب باشيد خدا را فراموش نکنيد آن­جای که می­گوييم هيچ کس نيست ولی خدا هست آن­جايي که گاهی اوقات می­گوييم کسی حالش نيست نمی­دانند اين امضاء امضای که است خدا که می­­داند آن خدا فراموش نشود ما مشکل همين است يک بخش از تخلفات مال اين است که کارها ببينيد يکی از نقاط ضعف قانون که علمای علم اخلاق به قانون می­گيرند اين ضعف قانون است قانون الهی اگر توجه بشود اين مشکلات حل است، قوانين ظاهری مشکلش يکش اين است در خلوت کار ازش نمی­آيد شما می­بينيد نوع جرائم تخلفات جنايت­ها در خلوت است کمتر می­بينيد در حضور مأمور قانون فساد ارتکاب بيفتد يا قتلی شکل بگيرد شما به ندورت می­بينيد قاضی بايد پرونده بياورند پرونده سازی کنند مدارک بياورند و الا به ندرت ديده می­شود  بگويند آقا در حضور مجری قانون اين جنايت کرد جنايت­­ها دزدی­ها خلاف مفاسد در خلوت­هاست که قانون نيست اين ضعف قانون است اما قانون خدا همه­جا هست: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[18] خدا می­فرمايد هرجا هستيد هستيم اين يادمان نرود اين می­شود سازنده: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ»[19] از رگ گردن به شماها نزديک­تر هستيم فکرتان را می­دانيم الآن اين تکنولوژی پيشرفته دنيا هنوز نتوانستند دستگاهی اختراع کنند نگاه­ها را بفهمند بنده با چه قصدی به شما نگاه می­­کنيم شما با چه قصدی به من نگاه می­کنيد کسی نمی­­فهمد خدا می­­فرمايد اين­­ها را ما می­فهميم ما: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ»[20]می­­فهميم گرچه در سينه­ها پنهان است طرف در دلش است ولی با چه نگاهی نگاه نفرت يا نگاه محبت نگاه خيانت يا نگاه امانت اين را خدا می­داند اين قانون خداست اين قانون اگر يادمان نرفت خطا نمی­­کنيم در همه عرصه­های اجتماعی زندگی مديريت می­شود.

يک خاطره­ای از يکی از ثروتمندان شيرازی­ برايتان بگويم دين آدم را اين گونه تربيت می­کند اين آقا الآن هم هستش برای بنده تعريف کرد ببينيد اين «وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[21] خدا را در خلوت يادتان نرود ايشان برای من تعريف کرد گفت آقای حدائق رفته بودم اسپانيا مهمان يکی از کارخانه­دارهای ملياردر اسپانيايي بودم رفته بودم از آن خريد کنيم می­خواستيم حالا تجارت چوب بود چوب بخريم گفتند يک هتل بسيار معروفی آن شهری که ما بوديم هتل پنج ستاره برای ما اتاق گرفته بودند شب ساعت يازده شب در اتاق تنها ديدم در اتاق را دارند در می­­زنند اين را من خودم از اين آقا شنيدم آقا اين جلسات چه می­کند چه می­کند؟ در اسپانيا حفظت می­کند بياييم پای منبر به کجا می­رسيم به انسانيت به معنويت به آدميت گفت ديدم در می­­زنند رفتم دم در اتاق ديدم يک خانم جوانی بسيار زيبای آرايش کرده با يک سر و وضع مهيج پشت در است گفت من فکر کردم از اين خدمت کارهای هتل است گفتم چه می­­خواهيد گفت من امشب آمده­ام که اگر اجازه بدهيد و بخواهيد در خدمت شما باشم خب حالا اسپانيا و کفرستان آقا تنها و اين خانم هم آمده دوربين مدار بسته هم که نيست که بخواهند فيلمش را بگيرند کسی نيست ولی خدا هست، اين خدا يادمان می­رود که هر غلطی می­کنيم گفت يک دفعه يک فکری به ذهنم آمد گفتم اين همه پای منبرهای امام حسين نشستی اين­جا درس پس بده اين همه پای منبر رفتی اين­جا نشان بده، به خانم گفتم بيا داخل گفت آمد داخل گفتم خدايا کمکم کن نگوييد خودم هرجا گفتيد خودم زمين می­خوريد آقا ما اين کار را می­کنيم گفتي می­­کنيم گره می­اندازند به کارت، اگر گفتی خودم واگذار به خودت می­­شوی: «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ‏ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ»[22] گفت اين خانم آمد داخل گفتم خدايا کمکم کن بتوانم رو اين خانم تأثير بگذارم گفت آمد نشست رو مبل من هم نشستم رو به روش گفتم شما بابت يک شب در اختيار من بودن چقدر اجرتت است گفت صد دلار گفت دست کردم در کيفم دوتا صد دلاری در آوردم گفتم اين صد دلاری که تو گفتی صد دلار هم اضافه می­­دهم فقط يک ساعت حرف من را گوش کن اين: «خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[23] و از خدا هم خواستم خدايا بر سر زبانم چيزی بياور که بر دل اين اثر بگذارد گفت شروع کردم هرچه در اين جلسات شنيده بودم پای منبرها مصائب يکی يکی خدا کمک کرد آمد و آمد هی گفتم گفتم گفتم خانم شما نماينده خود گرچه کمونيست هم بود اهل روسيه بود اين زن بعد گفت، گفت شروع کردم گفتن شما انسانی هستيد که ارزشت قيمتت با دنيا برابری نمی­­کند امام ما اميرالمؤمنين می­فرمايد قيمت انسان­ها غير از بهشت چيز ديگری نيست يعنی حاج­­آقا به يک­خانه شش دنگ اگر خودت را فروختی، زير فی خرج شدی به شيراز اگر خودت را فروختی زير فی خرج شدی بشر ارزشت جز بهشت چيز ديگری نيست زير فی خرج نشويم آقا اين قدر دادند اين قدر دادند چه کار کردی؟ آخرت را فروختی گفت شروع کردم آهسته آهسته حرف زدن گفتن با احترام و خدا هم کمک می­کرد مطالب می­­آمد سر زبانم گفت ديدم اين خانم دختر جوان سرش پايين بود يواش يواش ديدم اشک از چشمانش جاری شد، گفت ما روضه نمی­­خوانديم يک، ملامتش هم نمی­­کردم دو، من داشتم آنچه از دين خودم ياد گرفته بودم برايش می­­گفتم گفت ديدم اشک از چشمانش جاری شد يک ساعت برايش حرف زدم، گفت بعد از يک ساعت حرف زدن سر بلند کرد گفت آقا شما فکر می­کنيد من از اين کار را لذت می­برم من اهل روسيه هستم پدر و مادر پيری دارم در مسکو روسيه اين­ها درخانه هستند راهی به جايي ندارند برای کار آمدم اسپانيا هرجا رفتم درها رويم بسته شده آخرالامر رو آوردم به اين کار من خودم هم می­دانم شخصيتم را دارم خرد می­­کنم گفت حاج­آقا دويست دلار را بر نداشت گفت فقط يک خواهش از شما دارم اگر کاری ازت بر می­آيد برای من کار پيدا کن من بتوانم با شرافت و آبرومندی بروم سرکار پدر و مادر پيرم را تأمين کنم گفت خيلی هم تشکر کرد از اين چيزهای که ما برايشم گفتيم گفت و پول را قبول نکرد و برخواست و رفت گفت البته ما سفارشش را کرديم به آن کارخانه­دار يک­جايي مشغول به کارش کردند چه می­­شود اين آقا در کشور اروپايي در آن خلوت زمينه گناه فراهم فقط حضرت يوسف بود جلو گناه فرار کرد يوسف صفتها هم هستند به شرطی که خدا را فراموش نکنند يوسف در خلوت ذليخا يادخدا کرد: «وخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ»[24] چندتا نکته در اين آيه است اين بماند شب­­های آينده سريال­های را دنبال می­کنيد ممبرها را هم دنبال کنيد نکاتی که نياييد ضرر کرديد از اين آيه نشنويد.

شام غريبان حضرت زهراست عجب شبی است امشب در يک جلسه­ای عرض کردم به نظر حالا اطلاعات محدود و اندکی بنده شايد شبی در عمر اميرالمؤمنين به سختی امشب نبود، غريبانه مظلومانه فاطمه را غسل دادند به وصيت بی بی عمل کرد حضرت فرموده بود: «يَا عَلِيُّ ... وَ غَسِّلْنِي»[25] شب غسلم ده، شب حنوطم کن کدام بانو را در عالم سراغ داريد با عظمت مثل حضرت زهراء غريب مثل حضرت زهراء شبانه غسل داد شبانه حنوط کرد شبانه کفن کرد عزيزانش را گفت بياييد وداع کنيد وداع کردند هی آقا صدا می­­زد حسن بابا آهسته گريه کن حسينم صدايت را بياور پايين مادر فهميده کسی نفهمد صدای ناله شما را همسايه­ها نفهمند چقدر سخت گذشت امشب بر اهل‌البيت اين عزيزان مثل ابربهار دارند نگاه می­کنند بابا دارد مادر را غسل می­دهد اين­­ها گريه می­کنند غسل تمام شد آقا قبر را آماده کرد معمولاً آقايان خواهرها وقتی يک خانمی را می­خواهند دفن کنند صدا می­زنند محارم اين­ زن بيايند کمک محرم­ها بيايند دور قبر می­­خواهند جسد را بلند کنند می­خواهند در قبر بگذارند همه کمک کنند آی شيعيان اميرالمؤمنين امام­تان امشب تنها بود سلمان که محرم نبود مقداد که محرم نبود آن محرم­ها هم که در حد کمک نبودند امام حسن هفت ساله سيدالشهدای شش ساله اين­ها هم نگاه می­کردند علی تنها بدن زهراء را در بغل گرفت وارد در قبر کرد:

شهر پيغمبر محيط غم شده، زانوی سردار خيبر خم شده

 زانويش لرزيد اما پا فشرد، دست­ها را جانب تابوت برد

اما عزيزان يک وقت محرم فاطمه به کمک علی آمد آقا می­فرمايد تا بدن زهراء را وارد در قبر کردند يک وقت ديدم دو دست همانند دستان پيغمبر در قبر آشکار شد علی امانتم را بده،

ناگهان از آن مزار بی­نشان، آشکارا شد دو دست باغبان

 باغبانم هست و بودم را بده، يا علی ياس کمبودم را بده

 يا محمد از رخت شرمنده­ام، فاطمه جان داده و من زنده­ام

 شاخه ياست اگر بشکسته بود، دست­­های باغبانت بسته بود

يک سلام به رسول­الله کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ»[26]

يا رسول­الله سلام من علی و دخترت فاطمه به شما باد فاطمه زود به شما ملحق شد يا رسول­الله زهراء دارد می­­آيد به شما خواهد گفت بر ما چه گذشت؟ يک وقت مولا مکث کرد سکوت کرد گوئيا علی در اين فکر فرو رفت زهرای که دردهايش را از علی پنهان می­کرد به پيغمبر هم نخواهد گفت يک وقت اميرالمؤمنين لسان کلام را عوض کرد عرض کردم يا رسول­الله: «وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ»[27] شما حال فاطمه را بپرسيد شما بپرسيد چه خبر همه بگوييم يا زهراء.

 

[1] يس 11.

[2] مصباح الشريعه ص113.

[3] در منابع حديثی يافت نشد.

[4] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص192.

[5] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص192.

[6] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص192.

[7] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج‏2 ص400.

[8] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج‏2 ص400.

[9] اين روايت در منابع حديثی يافت نشد.

[10] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 271.

[11] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 271.

[12] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 271.

[13] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 271.

[14] يس 11.

[15] يس 10.

[16] در منابع حديثی يافت نشد.

[17] يس 11.

[18] حديد 4.

[19] ق 16.

[20] غافر 19.

[21] يس 11.

[22] من لا يحضره الفقيه ج‏1 ص4.

[23] يس 11.

[24] يس 11.

[25] بحارالانوار(ط- بيروت) ج43 ص214.

[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص320.

[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص320.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه