استاد حدائق روز چهارشنبه 15 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجد امام سجاد(ع) شیراز به مبحث « آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع أَوْصِنِي فَقَالَ لَهُ لَا يَرَاكَ اللَّهُ حَيْثُ نَهَاكَ وَ لَا يَفْقِدُكَ حَيْثُ أَمَرَكَ»[1]
در ادامهی عرائض و مطالب پیرامون آیه 96 سوره مبارکه اعراف، بشارت و وعدهای که ذات مقدس الهی برای اصلاح امور مردم به شرط رعایت ایمان و تقوا میدهد که اگر ایمان و تقوا را رعایت کردید، قطعا برکات الهی بر انسانها ساری و جاری خواهد گشت. یکی دو مطلب دیگر من ذیل این آیهی شریفه محضر عزیزان عرض کنم و سخنی از فرمایشات امام ششم را زینت بخش این مجلس قرار دهم در ذیل معنای تقوا.
قطعا از این آیه استفاده میشود که اصرار و پافشاری و لجاجت در گناه، سببِ قهر و عذاب خدا میشود. مقاومت انسانها در نافرمانی خدا سبب میشود که خودشان خودشان را در زحمت بیندازند. لذا از خروجیهای گناه گرفتاریهایی است که برای بشر رقم میخورد که فردا شب انشاءالله از آقا امیرالمومنین میخوانیم «اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا» این خروجی دعاست، دعایت مومن گیر میکند. «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیِّرُ النعم» نعمت را ازت میگیرند، یکدفعه میبیند آبرو به خطر میافتد، ثروت از دست میرود، سلامتی از دست میرود، خانواده بهم میریزد، چه کردهای؟ ریشهاش را پیدا کن، اینها از توابع و آثار گناه است. «اللهم اغفر لی الذنوب التی تقطع الرجا» چرا بعضیها نا امید شدند، بعضیها بُریدند. مأیوس از قدرت واسعهی الهی هستند. این منشأش گناه است، منشأش لجاجت و پافشاری در نافرمانی خداست که انسان را به این مرحله میرساند. «تُنزل البلاء» «تهتک العِصَم» بعضیها را دیدید بیحیا شدند! به تعبیر عامیانه میگوید دریده شده، حیا رفته کنار، سخنهای فاحش و زشت بر سر زبان میآورد، چه بر سرش آمده؟ تذکر هم به او میدهی میگوید ول کن آقا اینها دیگر دورهاش گذشته. هنوز در قید و بند این حرفها هستی؟ اینها خروجی گناه است، گناه، نافرمانی خدا، اصرار و پافشاری در معصیت سبب میشود که قهر خدا و عذاب خدا شامل حال انسانها شود. خودمان کردیم، رحمت را خودتان میتوانید گسترش دهید، عذاب را هم خود انسان میتواند برای خودش رقم بزند. خدا بشر را آفریده، مختار آفریده، اراده به او عطا کرده، برای هدایتش انبیا را فرستاده، حالا اگر از این ظرفیت درست استفاده نکردید...!
شخصی آمد خدمت امام صادق عرض کرد این «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»[2] که جبر است، خدا هر کسی را بخواهد عزت میدهد هر کسی را بخواهد ذلت میدهد پس کار دست ما نیست! امام فرمود معنای «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ»[3] یعنی خدا اسباب عزت را آماده کرده، 124 هزار پیغمبر، بیش از 100 کتاب آسمانی آمدند برای هدایتتان، اگر در این مسیر حرکت کردی کمکت میکنند. «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[4] راه افتادی میرسانندت به مقصد، این تعزُّ است. «وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»[5] ذلیل میکند هر که را خدا بخواهد، خدا میفرماید شیطان سر راهتان است، هشدار هم دادیم، از فرامین و وساوس شیطانی تبعیت نکنید، دنبال شیطان رفتید رهایتان میکنیم، رهایتان کردیم زمین میخورید. مردم از خدا بخواهید به خودتان هم رها نشوید. کلام کلام پیغمبر است «الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین أبداً»[6] خدایا یک چشم بهم زدن به خودمان هم رها نشویم، به خودمان، نه به مردم، نه به اولاد، نه به پدر، نه به همسر، به خودت هم اگر واگذار شدی وای بر احوال من،
ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من
بارها عرض کردم این شعر را مادر ما از دوران طفولیت برای ما زمزمه میکرد، از خدا بخواهید هر کجا هستید هر کاره هستید، گره زندگیتان دست خلق نیفتد، کورش میکنند بازش نمیکنند. طرف حساب فقط خدا.
خوب عزیزان این یکی از پیامهای آیه است، اصرار و لجاجت در نافرمانی خدا نکبتش خود انسان را میگیرد. آقا امیرالمومنین در خطبه همام به همام فرمود «ان الله تبارک و تعالی غنیاً عن طاعتهم آمِناً عن معصیتهم»[7] خدا از اطاعت مردم بینیاز، گناهان مردم هم به مردم زیان نمیزند. شما امروز آمدید در این جلسه همهتان خودتان به خودتان خدمت کردید. ذرهای منت سر اهلبیت ندارید. مدیونید و ممنون آنها هستید و طلبکار نیستید. به خودتان خدمت کردید آمدید، بنده اگر زیارت میروم به خودم دارم خدمت میکنم، صدقه میدهم به خودم دارم خدمت میکنم، نماز میخوانم به خودم خدمت میکنم، یک وقت نگاه مطالبهگری نداشته باشید. آقا ما به فلانی اینکار را کردیم، این قدم را برداشتیم، لطف الهی شامل شده که در این مسیر حرکت کردید. این الطاف واسعهی الهی است. لذا ما در برابر مواهب الهی و الطاف الهی، آنچه خدا لطف فرموده است همه الطاف اوست و ما مدیون خدا هستیم. آقا امیرالمومنین به همام فرمود گناهان بشر به خدا آسیب نمیزند، عبادات انسانها هم برای خدا امتیازی نیست،
گر جملهی کائنات همه کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گردی
همهی هستی بشوند مشرک خدا همان خداست، همه هستی بشوند موحد خدا همان خداست. یک آقایی رسید گفت من به امام رضا گفتم دیگر پایم را مشهد نمیگذارم، گفتم به درک. نادان احمق به امام رضا اولتیماتوم میدهی! گفت یک حاجتی دارم جوابم ندادند، گفتم نادان تو از پشت قضیه زندگیات بیخبری، امام تا قیامتت و آخرتت را به اذن خدا میداند. یک حاجتی از امام رضا خواستی، از یک حکیم علی الاطلاق خواستی، مصلحت نمیدانند نمیدهند، امام را تهدید میکنی مشهد نمیآیی؟ چقدر کمظرفیتی، چقدر بعضیها بیظرفیتند. قرآن میفرماید بعضی وقتها یک چیزهایی میخواهید خیرتان نیست «َعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ»[8] یک چیزهایی را بدتان میآید ولی خیرتان در همان است. مریض را دیدید از داروی تلخ بیزار است، اما میگویند درمان تو در آن است، این عمل جراحی ضامن ادامهی زندگی توست، زیر تیغ رفتی ادامهی زندگی برایت استمرار پیدا میکند. بعضیها زیر تیغ مشکلات سختشان است بروند اما خدا میداند چه خبر است.
بشنوید درس بگیرید، این داستان مال شاید 30 سال قبل است. یک آقایی از ثروتمندان شیراز گفت یک معاملهای میخواستیم بکنیم من در انجام این معامله خیلی اصرار داشتم، آن طرف معامله که فروشنده بود زیر بار نمیرفت. برداشت خود من هم این بود، این معامله اگر شکل میگرفت منفعت خوبی داشت، گفت دیدم من حریف او نشدم، بلیط گرفتم رفتم مشهد، خدا وکیلی مشهد برای اینکار باید برویم! همانکه مرحوم آیت الله شریعتمدار در شیراز فرموده بود از بعضی از عبادتهایمان باید استغفار کنیم، از بعضی از زیارتهایمان باید استغفار کنیم. مشهد میروی که امام رضا معامله را برایت جوب بدهد؟
گفت رفتم مشهد در حرم آقا امام رضا شبِ اول رفتم در حرم آقا آمدم به دلِ طرف بیندازی بیاید پای معامله جنس را بفروشد. شب دوم رفتم در حرم، دوباره با التماس و التجا که آقا اینکار را بکن، شب سوم رفتم دوباره با خواهش و التماس، آن شب آمدم از در شیخ بهائی خارج شدم، مقبرهی شیخ، گفت چشمم افتاد به قبر شیخ بهائی، دیدم چند پیرزن آنجا نشستند. گفتم امام رضا سرش شلوغ است، شیخ بهائی سرش خلوت است. گفتم آقا ما یک معاملهای میخواهیم بکنیم حضرت خیلی ارباب رجوع دارند، شما که سرت خلوت است شما واسطه شوید این معامله جوش بخورد. این آقا میگفت حاج آقا از کنار قبر شیخ بهائی آمدم در صحن، تلفن همراهم زنگ خورد، دیدم آن آقای فروشنده گفت حاجی کجا هستی؟ گفتم مشهد، گفت من آماده هستم برای معامله، به چه قیمتی؟ به همان قیمتی که خودت میگفتی. گفتم بنازم به شیخ بهائی، ما سه شب است میرویم به امام رضا التماس میکنیم شیخ بهائی به دادمان رسید. بشر نادان، بشر نادان فهمت را ببر بالا. گفت سریع همان شب با پرواز آن شب برگشتم شیراز، فردا رفتیم معامله، معامله انجام شد، دو هفته گذشت وضع بازار بهم خورد ضرر سنگینی در این معامله خوردم. باید حتما یک پسگردنی بخوری بیای سر خط! گفت یکدفعه فهمیدم امام رضا جواب نمیداد حکمتش چیست. خوب شیخ بهائی همان شبِ من را میبیند، از فردای من بیخبر است، امام رضا ولی الله الاعظم است. گفت دوباره بلیط گرفتم رفتم مشهد، رفتم در حرم، گفتم آقا آمدم عذرخواهی کنم از آن زیارت قبلم. نیامدم بگویم این معامله دوباره جبران شود. من درسم را گرفتم، منِ نادان بیتوجه بودم، شما مصلحتِ من را میدانستید. لذا حالا امیرالمومنین میفرماید شما خوب باشید خدا همان خداست، خلاف کردید خدا همان خداست، این نکته دیگری که از این آیه شریفه استفاده میشود.
امام بشارت الهی روی تقواست. یک کسی از آقا امیرالمومنین سوال کرد تقوا را برای ما تعریف کنید. یک تعریف از آقا رسول الله کردیم چند روز قبل، یک تعریف هم از آقا امیرالمومنین، و امروز هم از امام صادق عرض کنم. امام صادق فرمودند آدمهای باتقوا اینگونه هستند: اگر همهی کارهایشان را بگذارند روی یک طبقی، پارچه از روی اینها بردارند، یعنی نمایان و آشکارا دور دنیا بچرخانند ،بگوین عمل آقای فلانی را میخواهیم نشانتان بدهیم، اگر خجالت نکشیدی با تقوا هستی، بگویند نماز آقای فلانی را در خلوتش میخواهیم نشان دهیم، کارهای در خلوتش را، جلسات خصوصیاش را نه جلسات عمومی. محافل خانوادگیاش را میخواهیم فیلمش را نشان دهیم. اگر خجالت نکشیدی این تقوا است. ما نیم ساعت یک جا نشستیم صدایمان را دارند ضبط میکنند التماس میکنیم آقا این را ضبطش نکنید. تازه شنوندههای متعدد هم دارد آبرویمان میرود اسم فلانی را آوردیم این حرف را زدیم، این تقواست؟ این یک تعریف تقوا، یک جوری کار کن که خجالت نکشی، شرمنده نباشی نه از خلق نه در پیشگاه خالق. بگویی خدایا به وظائفم عمل کردم. اینجور عمل کردی خدا زیر بار منتتان قرار نمیگیرد، خدا میدهد، خدا رسیدگی میکند، چه کسی اینجوری کار کرد خدا جواب نداد! کجا سراغ دارید؟ این یک تعریف از امیرالمومنین،
«لو وضع عملک علی طبق و لمیجعل علیه غطاء و طیف به علی اهل الدنیا لما کان فیه شیء تستحی منه»[9] خجالت نکشی به تو میگویند باتقوا.
یک تعریف از امام صادق، از رئیس مذهب سوال شد تقوا چیست؟ امام فرمودند تمام تقوا این است «لایراک الله حیث نهاک»[10] خدا تو را در کاری که نهیت کرده نبیند. خدا چی را نهی کرده؟ خدا حرام را نهی کرده. دروغ غیبت تهمت نگاه به حرام، حرامخوری، ترکِ واجبات، انجام محرمات، اینها همه نهی شرعی است، آدم باتقوا را در مخالفت با خدا نمیبینند. کاری نمیکند که با پرودگارش بیگانگی بکند. این باتقواست. حالا آنکه دائم الذکر هم هست، بینش هم غیبت میدهد تحویل! یک آقایی خدا رحمتش کند به من گفت من چهل سال زیارت عاشورا خواندم خیری ندیدم! گفتم سخت در اشتباهی، مگر میشود یک السلام علیک یا اباعبدالله با توجه کن فیکن میکند! گفتم آقا من میشناسم شما را، چون من با این آقا دو بار همسفر بودم، گفتم میدانی چرا خیری ندیدی؟ گفتم بارها دیدم وسط زیارت عاشورا غیبت میکردی. داری زیارت عاشورا میخوانی یکدفعه قطعش میکنی غیبت یکی را میکنی. این فایده ندارد، ضایعش میکنی. آدم باتقوا را امام صادق فرمود خدا او را در حال نافرمانی نمیبیند، دستش قدمش قلمش فکرش ثروتش زندگیاش، آمد و رفتش، حضورش، هر کجا که هست، اصلا شما رنگ گناه در رفتار و گفتار و کردار او مشاهده نمیکنید، این یک.
دوم حضرت فرمودند «و لایفقدک حیث أمرک»[11] طاعتی هم که خدا از او انتظار دارد فوت نمیشود. آدم باتقوا نماز قضا ندارد، آدم باتقوا خمس پرداخت نشده ندارد، ما باتقوا هستیم، عین خیالمان نیست، نه ما پیریم و نه خدا بخیل! اسم خودت را میگذاری باتقوا؟ داری و به وظیفه عمل نمیکنی؟ «و لایفقدک حیث أمرک»[12] طاعتی که خدا ازتان میخواهد چیست؟ خروجی این جلسات باید همینها باشد. صرف اینکه بنده بگویم نشستیم و گفتیم و برخواستیم، اینکه فایده ندارد. فایده این جلسات در تربیت انسانهاست. عزیزان خدا از ما چه انتظاری دارد بعنوان طاعت؟ نماز قضا در کارنامهمان نیست؟ روزه قضا در کارنامهی ما نیست؟ واجب زمین مانده را در کارنامه یدک نمیکشیم؟ اگر اینجوری هستی آفرین بر این فرد، این تقواست. «و لایفقدک حیث أمرک»[13] صله رحم را انجام میدهیم، تکالیفمان را انجام میدهیم؟ آنچه خدا از ما خواسته زمین نمانده؟ اگر کسی اینجوری است این آدم باتقواست، و گرنه بگوید ما انجام میدهیم و بجا میآوریم، نمازهای قضا را میخوانیم، در وصیتنامه نوشتیم برایمان بخوانند، آدم باتقوا آیت الله العظمی سید احمد خوانساری بود، حاج آقای لطیفی در تهران بود، از ارادتمندان خاص این مرجع، چهلم آیت الله خوانساری آمد شیراز دیدن آیت الله والد، سال شصت و سه شصت و چهار بود، منزل آیت الله والد، بنده بودم خدمتشان، خاطراتی از این مرجع گفت.
گفت آیت الله خوانساری وقتی فوت کرد، روز بعد از فوتش وصیتنامهی ایشان را آقازادهشان حجت الاسلام و المسلمین سید محمد جعفر خوانساری خواند. آقا نوشته بود سی سال از برای من نماز و روزه استیجاری بخرید، گفت آقازادهشان آقاسید جعفر که خواند، یک تعدادی از بازاریهای تهران که از مقلدین ایشان هم بودند نشسته بودند، گفت یکی از بازاریهای تهران گفت آقا بنویسید یک سالش پای من، من یک سال تبرُّعا برای آقا نماز و روزه بجا میآورم. گفت آقازاده ایشان نوشت آقای حاج فلانی یک سال نماز و روزه. گفت شبِ آن روز آیت الله خوانساری آمد به خواب فرزندش، به فرزندش فرمود پسرم چرا گذاشتی آن آقا قبول نماز و روزه کند برای من؟ گفته بود آقا شما گفتید سی سال نماز و روزه بجا بیاورید، یک سالش را این بنده خدا تبرعی میخواهد بجا بیاورد. فرموده بود شما فکر کردید من به یک رکعت نماز و یک روز روزه نیاز دارم؟ من سه برابر عمر خودم را نماز و روزه بجا آوردم. من نه به رکعتی نماز و نه به یک روز روزه احتیاجی ندارم، گفته بود آقا چرا وصیت کردی؟ فرموده بودند من میخواستم از ثلث مالم که اسلام اجازه مصرف به من داده، خدمتی کرده باشم به افراد آبرومند متدینی که راه درآمدی جز نماز و روزهی استیجاری ندارند. بگویید آن آقا نخواند، از ثلث بردارید بدهید به کسانی که مامور این کارند، این تقواست.
خدا رحمت کند آیت الله والد ما را، بعد از فوتشان بنده وصیتنامه ایشان را خواندم، ایشان در وصیتنامهشان نوشته بودند، گرچه هر چه فکر میکنم از دوران طفولیت نمازی بر ذمه من نمانده و روزهای بر ذمهی من نیست. حالا ما هم بچه تربیت میکنیم دانشگاه میرود لات إلات میگوید. نوشته بودند، این متن ایشان است، گرچه هر چه فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیآید که بدهکار باشم نسبت به نماز و روزه، ولی از باب احتیاط، 15 سال برای من نماز استیجار کنید. آقا هم در شیراز از دنیا رفت، خانمش آمد گفت شوهرم 50 سال نماز نخوانده! ثروت الی ماشاءالله، اسمش را من اینجا میآوردم به جرئت میتوانم بگویم 80 درصد شما نامش را شنیده بودید. اینجوری کار میکنید؟ خلقت کردند برای پول درآوردن؟ بشر راه را گم کردی.
اسکناسٌ اسکناسٌ اسکناس، برده از مرد و زنان هوش و حواس
بشر چی میبری با خودت؟ برای چی آوردنت؟ چه باید بکنی؟ به خانمش گفتم 50 سال نماز و روزه؟ گفت حاج آقا این 50 سال دورانی است که من با او بودم، قبل از آن را نمیدانم. پسرهایش آنجا نشسته بودند گفتم از این بابای زندگی باخته درس زندگی را یاد بگیرید. حج نرفته بود، نماز نخوانده بود، دنیا به این قیمت؟ پول به این قیمت؟ یک کسی آمد به رسول الله عرض کرد یا رسول لله میخواهم خدا به من رحم کند چه کنم؟ پیغمبر فرمود به خودت رحم کن، ما گاهی اوقات دلمان به خودمان نمیسوزد، دلسوز خودمان نیستیم. عزیزان اول خدا میفرماید بداد خودتان برسید بعد خانوادهتان. آیهاش را بخوانم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»[14] مومن اول خودت گیر نیفتی، بعدا دیگران را نجات بده. اول خودت را از گرفتاری بیرون بیاور، پیغمبر فرمود «ارحم نفسک»[15] به خودت رحم کن تا خدا بهت رحم کند. ما گاهی اوقات خودمان را خرج دیگران کردیم واجباتمان زمین ماند، تکالیفمان رها شده است. این دیدگاه امام صادق در بحث تقواست، تقوا آمد وعدههای الهی میآید.
یک حدیث من اشارهای کنم، تفصیل این حدیث از امام صادق و توضیحی که حضرت بعد میدهند، از کتاب مصباح الشریعهای که شهید ثانی تدوین کرده است. امروز تقوا از نگاه امام صادق تعریف شد، تقوا یعنی خدا شما را در گناه نبیند، تقوا یعنی اینکه واجبی از شما فوت نشود، این تعریف تقواست، اما تقوا دارای سه مرحله است.
کلام امام صادق است، بعضیها تقوای عام دارند، بعضیها تقوای خاص دارند، بعضیها تقوای خاص الخاص دارند، البته این بشارتی که خدا میفرماید میدهیم، برکات را نازل میکنیم از آسمان و زمین، همان تقوای عام را هم اگر مردم رعایت کنند میرسند به اینها، حالا اینها چیست، تقوای عام کدام است، تقوای خاص کدام است، تقوای خاص الخاص که کار ما اصلا نیست، آن کدام است، این حدیث بگذار تا روز دیگر.
حاج آقای انجوی تشریف آوردند من وقت نگیرم. یک حدیثی از امام صادق در مصباح الشریعه است، یک توضیحی حضرت میدهند، ادامهی حدیث را امام یک توضیحی میدهد، امام آب رودخانه را مثال میزنند، میفرمایند دیدید آب رودخانه وقتی رد میشود، کنار این رودخانه درختها و درختچهها و گلها و گیاهان میروند، هر کدام به فراخور خودش از این آب استفاده میکند، و هر کدام به ظرفیت خودش ثمری دارد، یک درختی را میبینید ثمری ندارد، یک درخت درخت میوهدار است ثمر دارد، یک درخت رشد میکند دهها متر به آسمان سر بلند میکند، یک درخت رشدی ندارد، یکی خار است، یکی میوه است، امام صادق فرمود انسانها همینطورند، رحمتهای الهی در جریان است، این رحمت برای همه است، خدا عمر را داده، زندگی را داده، چشم را داده، پا را داده، یک کسی استفاده میکند میشود سلمان فارسی، همان زمان سلمان کسانی بودند که معاند بودند. در زمان معاصر ما یکی میشود سردار سلیمانی، یقین بدانید ایشان را خدا میکند حجت. این آقا با این موقعیت اینطور خدمت میکرد، در همین زمان معاصری که سردار سلیمانی پای مشکلات مردم ایستاده بود، بنده سراغ داشتم بعضیها در کرونا گذاشتند رفتند اروپا گفتند اینجا نباشیم درد و مرض بگیریم. خوب این را خدا خلق کرده، نعمت دا جاری است، یکی دارد خوب استفاده میکند میشود همان درخت تنومند ثمری، یکی دارد بد استفاده میکند میشود همان خار و خس، این آب همان آب است، این نعمت همان نعمت است، ولی متاسفانه بهرهبرداریها فرق میکند. این کلام امام صادق است، مراتب تقوا را انشاءالله من از نگاه امام صادق عرض کنم.
بیتقواییها سبب شد یورش به بیت ولایت آورده شد «لایراک الله حیث نهاک»[16] خانهای که پیغمبر با اجازه وارد میشد، رسول الله میایستاد سلام میکرد، السلام علیک یا اهلبیت، رسول الله با سلام وارد خانهی حضرت زهرا میشد، یکی از حرفهای حضرت زهرا وقتی این یورش اتفاق افتاد و این جسارت صورت گرفت، فرمود «یا رسول الله هکذا کان یُفعَل بحبیبتک و إبنتک»[17] ببین با یادگار تو چه کردند؟ اینها بیتقوایی بود، فراموش کردن خدا بود.
آقای عبدالزهرای کعبی از منبریهای معروف عرب بود. میگوید شبی خواب امام حسن مجتبی و سیدالشهدا را دیدم، این دو بزرگوار در عالم خواب از من گله کردند، عبدالزهرا چرا روضهی ما را نمیخوانی؟ گفتم آقا کدام روضه را نخواندم؟ فرمودند برای شیعیان ما بگو آن لحظهای که یورش به بیت آوردند، مادر ما بین در و دیوار قرار گرفته بود، پدر ما در محاصرهی دشمنان دین قرار گرفته بود. ما بچههای امیرالمومنین و زهرای مرضیه در صحن منزل حیران بودیم، سرگردان بودیم، آیا به جانب مادر بشتابیم یا به کمک پدر برویم؟
یا رسول الله زهرا را ببین، پشت در افتاده بر روی زمین
مرتضی بود و نمیدانم چرا، هی صدا میزد که ای فضه بیا
زد عدو آتش به درد خانهاش، سوخت دربِ خانه و کاشانهاش
مرحوم کمپانی میفرماید مردم سه تا شاهد است، بروید از این شهود سوال کنید،
الباب و الجدار و الدماء، شهودُ صدقٍ ما به الخفاءُ
میدانید صدای گریه مولا وقت غسل دادن زهرا بلند شد به کجا برمیگردد؟ همین یک بیت را بگویم و عزیزمان به فیض کامل برسانند. شاعر زیبا سروده
وقت غسل جسم زهرا از چه مولا گریه کرد، قنفذ سنگین دلِ نامرد میداند ز چیست
همه بگوییم یا زهرا
[1] مجموعه ورام ج2 ص246
[2] آلعمران آیه26
[3] آلعمران آیه26
[4] عنکبوت آیه69
[5] آلعمران آیه26
[6] قصص الانبیا (ترجمه قصص الانبیا جزائری) ص610
[7] نهجالبلاغه، خطبه متقین
[8] بقره آیه216
[9] کتاب اثناعشریه فی مواعظ العددیه، ص434
[10] مجموعه ورام ج2 ص246
[11] مجموعه ورام ج2 ص246
[12] مجموعه ورام ج2 ص246
[13] مجموعه ورام ج2 ص246
[14] تحریم آیه6
[15] الکافی ج1 ص360
[16] مجموعه ورام ج2 ص246
[17] بحارالانوار ج30 ص294