استاد حدائق روز سه شنبه 14 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجد امام سجاد(ع) شیراز به مبحث « آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال علیٌ علیه الصلاة و السلام «لو وضع عملک علط طبق و لم‌یجعل علیه غطاء و طیف به علی اهل الدنیا لما کان فیه شیء تستحی منه»[1]

سخن با محوریت آیه 96 از سوره مبارکه اعراف، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[2]

عرض کردیم این آیه ‌از آیاتی بود که حضرت زهرا به آن استناد کرد، نسبت به حقانیت امیرالمومنین برای بانوان مدینه، ضمن این‌که این آیه از آیات مهدوی قرآن هم هست. نکاتی در این آیه مورد بحث قرار گرفت، دو سه نکته دیگر را هم من محضر عزیران عرض کنم، قرآن لازمه‌ی شکوفایی جامعه از نظر اقتصادی را سرمایه‌گذاری روی مسائل معنوی یاد می‌کند، نه این‌جا. موارد فراوان، حالا اساساً بحث ما این نیست، امروز هر کسی که دغدغه‌ی سلامت اقتصاد جامعه را داشت، هر کسی که دغدغه‌ی امنیت جامعه را داشت، می‌خواهید آرامش داشته باشید آسایش داشته باشید، اقتصادتان اقتصاد خوبی باشد؟ الان وضع جوری است که آن هم که خدا بهش داده و آدم متدینی است، رنج می‌برد، رنج نبریم باید در اسلاممان تجدید نظر کنیم بدون تعارف. اگر ثروتمندی وضعیت آلوده‌ی گرفتاران را ببیند و خم به ابرو نیاورد در اسلامش تجدید نظر کند. علی علیه السلام می‌فرماید انسان‌های با تقوا «قلوبهم محزونة»[3] آدم با تقوا قلب اندوهگین دارد چرا؟ کسی که تقوا دارد خدا را در نظر می‌گرد، واجب زمین مانده ندارد، نافرمانی خدا نکرده چرا  اندوهگین باشد؟ اندوه باید به سراغ کسی بیاید که به وظائفش نسبت به خدا عمل نکرده. آن کسی که کوتاهی کرده باید اندوهگین باشد نه آن کسی که به وظائف عمل کرده، این کلام مولا ناظر به چه مطلبی است، بزرگان چند وجه برای این فرمایش امیرالمومنین ذکر کردند، من یک اشاره‌ی گذرایی عرض کنم. یکی از اسرار قلوبهم محزونة این است، به خودمان نمره بدهیم، در این جلسات بیاییم خودمان را ویزیت کنیم، ببینیم با این تراز اهلبیت هماهنگ هستیم یا نیستیم، نیستیم در این فرصت باقیمانده اصلاح کنیم. یک وقت نماز شب هم می‌خوانیم ولی این‌جا تراز نیستیم. یک جهتش این است، انسان‌های بی‌تقوا بی‌حرمتی به خدا را از دیگران که می‌بینند محزون می‌شوند، وای به حال کسی که گناه ببیند خنده تحویل بدهد، بدا به حال کسی که بگوید شیعه‌ی امیرالمومنین هستم نافرمانی خدا را در جامعه ببیند خم به ابرو نیاورد. حداقلش این است که قلبش باید اندوهگین شود، کاری ازت نمی‌آید قدرت نداری حرفت را نمی‌شنوند، ریاستی نداری، دلت که مال خودت است، باید اندوه باید دلت را بگیرد که چرا نافرمانی به خدا دارد صورت می‌گیرد، یک جهتش این است. حالا آن آقا می‌بیند دارند شبهات و کفریات می‌گویند خنده تحویل می‌دهد، این تقواست این ارادت به خداست! شما محبت واقعی‌تان این است که وقتی کسی را حقیقتا دوست می‌دارید بی‌حرمتی به او را برنمی‌تابید.

من یک خاطره‌ای را از آیت الله العظمی اراکی بگویم، سال 1364، سی و شش سال قبل، من این مجله را داشتم، مجله حوزه، تیرماه یک مصاحبه‌ای کرده بود با آیت الله العظمی اراکی. امام زنده بودند و آیت الله العظمی اراکی بعنوان یکی از چهره‌های علمی حوزه مطرح بود، هنوز مرجعیت ایشان مطرح نشده بود، ایشان در عرصه نیامده بود، بعنوان یکی از ذخائر علمی حوزه علمیه قم، شخصی رفته بود مصاحبه کرده بود با ایشان، بیش از 20 صفحه‌ی این مجله مصاحبه با ایشان بود، خاطرات دوران طلبگی، اساتیدی که ایشان دیده بود، من جمله آیت الله العظمی میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، آیت الله العظمی شاه‌آبادی، آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری. از هر کدام هم ایشان خاطراتی نقل کرده بود. از مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری استاد امام، بنیان‌گذار حوزه علمیه رفیعه‌ی قم، که امروز همه‌ی مراجع و علما پای سفره‌ی حاج شیخ عبدالکریم نشستند. آن شخص گفته بود از آقای شیخ عبدالکریم بگویید، ایشان فرموده بود استاد ما مرحوم حاج شیخ، تولدش عجیب بود، ادامه‌ی زندگی‌اش عجیب بود، وفاتش هم عجیب بود!

حالا می‌خواهم وقت مجلس را نگیرم، از خاطراتی که ایشان از استاد گفتند فقط من تولد و وفات را بگویم، گرچه آن وسطی‌ هم حیف است، حسینی‌ها قدر خودشان را بدانند، امام حسین چه می‌کند!

فرموده بود تولد استاد عجیب بود، پدرش از ثروتمندان یزد بود، فرزند خدا بهش نمی‌داد، مردم خدا زیر بارِ منتتان قرار نمی‌گیرد، کار بزرگ مزدش بزرگ است. سردار سلیمانی کار بزرگ کرد خدا با عظمت ازش تجلیل کرد.

دیروز عرض کردم در کاخ کرملین دیدار با پوتین داشت، قبل از ملاقات با پوتین ظهر می‌شود، در سرسرای کاخ کرملین نماز اول وقتش ترک نمی‌شود. ما مسجد بغل دستمان است نماز اول وقت نمی‌خوانیم، سجاد در تاقچه است، همت نمی‌کنیم بلند شویم نماز بخوانیم. خدا به سلیمانی نباید آن جواب را بدهد! پدر حاج شیخ عبدالکریم انسان متدین مومنِ ثروتمندی بود در یزد، خیل رنج می‌برد و خانمش را هم خیلی دوست می‌داشت، نمی‌خواست روی خانمش مثلا هوو بیاورد. دلش می‌خواست از این زن اولادی گیرش بیاید، ولی نمی‌شد. بعضی‌ها می‌گفتند آقا عیال دیگری بگیر، همسر دیگری اختیار کن، وضع مالی‌ات هم که خوب است! می‌گفت نه من می‌خواهم کنار این خانم باشم و به خودم اجازه نمی‌دهم که حالا هوویی بیاورم، گرچه مشکل هم ظاهراً حالا تشخیص داده بودند از همسر بوده. تا این‌که یک پیشنهادی به ایشان می‌شود، می‌گویند آقا خانم شما مشکل دارد برای بچه‌دار شدن، یک خانمی است مدت‌هاست شوهرش رحمت خدا رفته، چند تا بچه یتیم هم دارد، شما بیا او را برای یک مدتی عقد موقت کن، این خانم که باردار شدی، بچه که بدنیا آمد، بچه را بگیر بده به خانم خودت بزرگش کند، و آن بچه‌های یتیم را هم سرآوری کن، کمک کن، محبتی کن به این بچه‌های یتیم، خدا هم به تو داده هزینه کن. توافق می‌شود همسر ایشان هم قبول می‌کند. شبی که پدر آقای شیخ عبدالکریم می‌رود خانه‌ی آن زنِ صیغه‌ای، مردم یاد بگیرید! مردم خدا حواله‌ی اشتباهی دست کسی نمی‌دهد. تقوا یعنی این. ایشان می‌آید منزل آن خانمی که چند تا بچه یتیم هم داشته، محرِم او هم بوده، صغیه کرده بود، محرم بود، پدر شیخ عبدالکریم می‌گوید در آن اتاقی که قرار بود این خانم بیاید پهلوی ما باشد من نشسته بودم، بچه‌هایش را برده بود در اتاق دیگری، یک پسربچه‌ی دو سه ساله‌ای داشت این زن، به مادر وابسته بود، هی مادر می‌خواست بچه‌ها را بخواباند که بیاید کنار شوهرش، آن بچه گریه می‌کرد، نمی‌خوابید، مادر کجا می‌خواهی بروی، مادر چرا می‌خواهی ما را تنها بگذاری، تا این‌که مادر با تشر و ناراحتی نهیب می‌کند به این بچه و بچه را رها می‌کند در آن اتاق پهلوی بقیه، می‌آید سراغ پدر آقا شیخ عبدالکریم. مردم این‌ها درسِ زندگی است، بعضی‌ها دانشگاه درس نخواندند، حوزه ندیدند، ولی معرفت چیز دیگری است! پدر حاج شیخ خیلی ناراحت می‌شود، می‌گوید خدایا من که یک بنده‌ی ضعیفی هستم، برایم سخت است یک شب یک بچه‌ یتیم از مادرش جدا شود، خدایا من که گذشتم، ولی خدایا شما هم مپسند که اجاق ما کور بماند. خانم وقتی می‌آید در اتاق، پدر آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید این مهریه‌ای که با تو قرارداد بسته‌ بودم بگیر، از این به بعد هزینه‌ی بچه‌هایت تا هستم با من، از این لحظه تو آزاد، در قید زوجیت من نیستی، خداحافظ. آن زن می‌گوید آقا چه شد ناراحت شدی؟ می‌گوید من از خودم ناراحت شدم! من کجا باید بروم کجا آمدم! ما باید با خدا حسابمان را صاف کنیم، یک جای دیگر می‌دویم! گاهی اوقات آن‌قدری که به حسن و حسین رو می‌زنیم به خدا رو نمی‌زنیم. این‌قدری که دست کمک سمت خلق دراز کردیم، سوی خالق بی‌نیاز دراز نکردیم. می‌گویند پدر آقا شیخ عبدالکریم از آن خانه آمد بیرون، آیت الله العظمی اراکی فرموده بود استاد ما حاج شیخ عبدالکریم حائری فرموده بود، همان شب پدر ما فرمود کنار خانم خودم و نطفه‌ی این بزرگ مرجع شیعه در آن شب منعقد شد.

بنازم خداوند پیروز را، پریروز و دیروز و امروز را

کار بزرگ کردی بزرگ جوابت را می‌دهند. حاج شیخ بهت می‌دهند، گذشت کردی، ما بعضی‌هایمان اهل گذشت نیستیم می‌گوییم چرا نمی‌بینی! نمره 20 می‌خواهی باید آزمونت را در حد 20 پر کنی. این ولادت حاج شیخ عبدالکریم که این ولادت را ایشان فرمود ولادت عجیبی بود. استدامه‌ی زندگی طلبتان باشد یک روز دیگر، وفات حاج شیخ عبدالکریم را بحثم بود، می‌خواستم این را بگویم، آیت الله العظمی اراکی در بحث تقوا، فرموده بود استاد ما آقا شیخ عبدالکریم حائری نمرد، جز بخاطر کشف حجاب! کشف حجاب رضاخانی شیخ را از پا درآورد، بعد توضیح داده بودند، گفتند آقا شیخ عبدالکریم چیزیش نبود، سالم بود، یک مرجع تندرست سالم، رضاخان قُلدر لعنت الله علیه کشف حجاب را آورد روی کار. اولین کاری هم که کرد خانمش و دو تا دخترش را نیمه لخت فرستاد زیارت حضرت معصومه. خدا رحت کند این آیت الله مجاهد، مرحوم آیت الله بافقی که حدود شش هفت ماه پیش در بافق یزد به کنگره‌ی ایشان رفتم و آن‌جا هم در جمع یزدی‌ها این حرف را زدم. مرحو آیت الله بافقی این رجل مجاهد، تا فهمید زنِ رضا شاه و دخترانش با این صورت رسوا آمدند زیارت حضرت معصومه، گفت اجازه‌شان ندهید بروندداخل حرم، ببریدشان در ساختمان دارالشفا نگهشان دارید تا صاحبشان بیاید. به رضاخان خبر دادند که یک پیرمرد روحانی مانع شده این‌ها بروند حرم، رضاخان با یک فوجی از سربازها آمد قم، آیت الله بافقی را وسط صحن حرم حضرت معصومه فلک کرد، و چوب فلک می‌زد بر پای این عالم وارسته، و هی ایشان می‌فرمود یا صاحب الزمان أغِثنی. خواهرها این حجابی که سر شماست، در قرن معاصر، آیت اللهی مثل آیت الله بافقی چوب فلکش را خورده، از صدر اسلام تا به این‌طرف هزینه شده برایش.

خوب آقای حاج شیخ عبدالکریم رنج می‌برد، قدرت دیکتاتور مئابانه‌ی رضاخان، مدتی حاج شیخ قهر کرد از قم رفت، بعد برگشت آمد قم، آیت الله اراکی می‌گفتند آقا شیخ عبدالکریم روزها می‌رفت حوزه درس، نماز و حرم، در این رفت و آمد‌ها گاهی اوقات حاج شیخ صورت‌های آرایش کرده و زن‌های بی‌حجاب را می‌دید، گفتند استاد ما روز به روز ذوب شد ذوب شد ذوب شد تا دق کرد و مرد. این «قلوبهم محزونة»[4] است. مومن اگر گناه به تو حالت وجد به تو می‌دهد در ایمانت استغفار کن. اگر گناه می‌بینید رنج می‌برید بگویید الحمدلله علی هذه النعمة، خدایا سپاس که این حال را به ما دادی نمی‌توانیم بی‌حرمتی با خودت را تحمل کنیم. ایشان فرموده بودند بخاطر کشف حجاب بود، هیچ کسالتی هم نداشتند. «قلوبهم محزونة»[5] آدم باتقوا قلبش اندوهگین است، نافرمانی به امام زمان بشنود و بی‌خیال باشد، نافرمانی به مقدسات دینی بشنود و آشفته خاطر نباشد، این کُد سلامت تقواست در متقین.

یک جهت دیگرش بزرگان می‌فرمایند این «قلوبهم محزونة»[6] ناظر به این است که انسان‌های باتقوا وقتی مشکلات اقتصادی دیگران را می‌بینند و می‌شنوند بهم می‌ریزند. خودش مشکل ندارد، خدا لطف کرده، تمکُّن مالی دارد، ولی وقتی بهش می‌گویند آقا فلان جا ‌فلان کس بخاطر فقر این اتفاق برایش افتاد، فلانی بخاطر نداشتن پول دارو فرزندش از بین رفت، خوب این دارد اتفاق می‌افتد، بنا نیست که همیشه در مطبوعات و جرائد بگوید! خوب حالا اگر کسی این را شنید و بی‌خیال بود، در تقوای خودش تجدید نظر کند. بقول شاعر می‌گوید

من از بی‌نوایی نیَم رنگ زرد، غم بی‌نوایان رخَم زرد کرد

خودم بی‌نوا نیستم، بی‌نوا دیدم، چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم. وضع آشفته‌ی اقتصادی دیگران اگر انسان را ناراحت نکند در تقوا باید تجدید نظر کند. این هم یک نکته دیگر.

یک جهت دیگر هم من اضافه کنم، چون بحث ما بحث تقوا بود، یک جهتش هم این است که اساساً انسان‌های باتقوا قلب اندوهگین دارند، آن دو دلیل به جای خود، دلیل سوم، این‌ها در پیشگاه پروردگار همیشه احساس یک قسوری می‌کنند، آدم خوبی است، آدم تلاش‌گری است، آدم خدومی است، آدم پاکی است، ولی می‌گوید خدایا حق بندگی را ادا نکردم، ببینید گل سرسبد نظام آفرینش و بشریت از آغاز تا پایان هستی، رسول خاتم محمدبن عبدالله است، مقتدای امیرالمومنین در عبادت پیغمبر است، اسوه‌ی سیدالشهدا پیغمبر است، الگوی معصومین رسول است، الگوی بشریت پیغمبر است «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[7]، مومنین ‌این دعا دعای رسول خداست، «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتِک»[8] این تقواست، کدام پیامبر دارد این حرف را می‌زند؟ پیامبری که در عبادت‌های نیمه‌شب آن‌قدر ایستاده با خدا صحبت می‌کرد که گاهی اوقات پیامبر سمت بستر می‌خواستند بروند یارای حرکت نداشت. رسول الله می‌نشستند روی زمین، چهار دست و پا، بقول شیرازی‌ها گایله کنان می‌رفتند سمت بستر، کدام‌یک از ما در اثر عبادت مداوم ایستاده این وضع را پیدا کردیم؟ آیه نازل شد «طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآَنَ لِتَشْقَى»[9] ‌ما قرآن را نازل نکردیم که خودت را به زحمت بیندازی، این پیغمبر با این کثرت عبادت به خدا عرض می‌کند خدایا ما حق بندگی را ادا نکردیم، این تقواست. «ما عبدناک حق عبادتِک»[10] ‌حالا آقا را می‌بینی دو سفر زیارتی رفته، می‌گوید ما بارمان را بسته‌ایم! خیلی مغروری، خیلی خودخواهی! آن کسی که به ضمانت قرآن بارش را بسته بود، عرض می‌کند ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتِک»[11] ‌خدایا آن‌گونه که باید بشناشیم شما را نشناختیم. چه کسی مثل رسول الله خدا را شناخت، چه کسی مثل پیغمبر خدا را پرستید؟ این همان «قلوبهم محزونة»[12] است، آدم‌های خوب همیشه احساس بدهکاری به خدا دارند.

باز این جمله را بگویم، در سوره مبارکه مریم خداوند این آیه را می‌فرماید «تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»[13] حالا یک روز را اختصاصا به وعده‌های خدا در تقوا صحبت می‌کنیم، کجاها خدا چه چیزهایی را می‌دهد به متقین. یکی خدا می‌فرماید بهشت می‌دهیم. بهشت را به همه کس نمی‌دهند، بهشت جای همه کس نیست، بهشت را به خوبان می‌دهند به متقین می‌دهند. «تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»[14] اگر با تقوا باشی می‌رسی به بهشت. دوست‌دار بهشتی‌ در دنیا سرمایه‌‌اندوزی کن، این‌جا یک نکته است، این‌جا چرا خدا بهشت را تشبیه به ارث‌ می‌کند؟ چرا خدا می‌فرماید ما بهشت را به ارث می‌دهیم. خدا رحمت کند علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان وجوهی را بیان می‌کند، می‌فرماید مال ارثی چند ویژگی دارد، یکی این‌که بی‌زحمت است، دیدید متوفی وقتی رحمت خدا می‌رود می‌آیند می‌گویند آقا این‌قدر مال به تو رسید، زحمت‌ها را آن بنده خدا کشید، تلاش‌ها را او کرد، خانه و زندگی و امکانات را او فراهم کرد، ورثه می‌نشینند پای سفره آماده. گاهی اوقات میراث‌هایی به بعضی‌ها رسیده مِن حیث لایحتسب، اصلا حساب نمی‌شد، به طرف می‌گویند آقا فلان‌کس از بستگان تو بود در فلان منطقه رحمت خدا رفت، تنها وارث تو بودی رسید به تو. که در بحث خمسش بین فقها بحث است که این مشمول خمس است یا نیست؟ میراث خمس ندارد ولی میراث من حیث لایحتسب خمس دارد. خوب مال ارثی مال بی زحمت است. یک پیامش این است، می‌گویند حاج آقا متقی هم که باشی، خوب هم که باشی، بهشت هم که می‌برندت، بهشتی که خدا دارد پاداش می‌دهد با کارهای شما در دنیا قابل مقایسه نیست. شما چند سال در دنیا آدم صالحی بودی؟ 70 سال، 80 سال، 100 سال، اقتضای عدالت این است که خدا 100 سال کامل شما را در نعمت الهی مستغرق کند. شما 100 سال در این‌جا آدم خوبی بودی، خالدین فیها، جزا با فعل با هم مطابقت نمی‌کند این یک، می‌گویند مثل مال ارثی است. حاج آقا گرچه نماز خواندی گرچه پاک بودی، گرچه خدمت کردی ولی همه مال خداست. با کدام پول صدقه می‌دهی؟ این‌ها را موقع تولدتان آوردید که ببرید؟ با کدام زبان دال علی الخیر بودید؟ با کدام قلم مشکل کسی را حل کردید؟ با کدام قدم در راستای حل مشکلات مردم قدم برداشتید؟ همه از اوست. شما سرمایه‌ را از خدا گرفتید دارید بخشی‌ از آن را برای خدا برمی‌گردانید. نگاه واقع‌بینانه‌ی متقین همین است «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»[15] ‌توفیق مال اوست، اگر با زبانت حرف می‌زنی از اوست، گوش از اوست، قلب از اوست، حیاتتان از اوست، ثروت از اوست، می‌گوید آقا ما پول زحمت‌کشی‌مان را داریم. نمی‌خواهم بدهم، مال خودم است. خودم یعنی چی؟ خودم کیست؟ خدا! «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»‌[16] ‌همه چیز از اوست، این یک نگاه تقوا، خدا می‌فرماید ما می‌دهیم به متقین به ارث، همان‌طور که ارث مال بی‌زحمت است، انگار برای این بهشت بودنتان حقیقتا کاری نکردید، خدا دارد با فضلش جواب می‌دهد.

یک جهت دیگر مال ارثی، می‌‌گویند مال ارثی تملیک پایدار است، یعنی وقتی رسید دیگر کسی از ورثه نمی‌تواند بگیرد. وقتی کسی رفت بهشت، قطعا در بهشت مستقر است و دیگر از بهشت خارج نخواهد شد. «تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»[17] ‌اگر تقی بودید ما به ارث می‌دهیم شما را، به ارث می‌دهیم این مواهب را.

دو حدیث از امیرالمومنین و امام صادق باقی ماند، در تعریف و تبیین تقوا، این را انشاءالله در فرصت آینده تقدیم خواهیم کرد. امام یکی دو نکته من جمع‌بندی کنم عرائض را، از این آیه شریفه استفاده می‌شود که اساسا بستن و گشایش در اختیار خداست، این‌هایی که می‌گویند دوست داریم مشمول برکات شویم مشمول رحمت شویم، باید رفت در خانه‌ی او. رو به خانه‌ی خدا آورد. لذا خدا می‌فرماید «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا»[18] ‌تقوا پیشه گزینید، «لَفتَحنا»[19] ما می‌گشائیم، دست ماست، برکت نزد ماست، ما برکات را برای شما ساری و جاری خواهیم کرد.

 یک نکته پایانی، این را هم در نظر داشته باشیم، محرومیت‌ها و مشکلاتی که مردم در زندگی با آن مواجه هستند، نتیجه‌ی عملکرد آن‌هاست.

دیشب یک خواهر محترمه‌ای آمد خیلی گلایه داشت از خودش و خدا. گفتم گلایه‌های از خودت بجاست گلایه‌های از خدا خطاست. تو خودت را پیدا کن. چرا خدا این‌طور، خدا آن‌طور، چرا خدا جواب نمی‌دهد! قاعده این است که صدا بزنی جواب می‌دهد، قاعده این است که بدهی ده برابر می‌گیریم، چرا می‌دهیم ده برابر نمی‌گیریم؟ مشکل را پیدا کن، این پول پولی است که تقوا داشته باشد؟

من خودم از آیت الله مشکینی اعلی الله مقامه شنیدم، ایشان در فاصله‌ی ربع ساعت خدا یک تحولی برکاتی به ایشان داده بود، می‌گفتند من طلبه‌ای بودم، شاید داستان مال هفتاد هشتاد سال قبل است، گفتند قم درس می‌خواندم از حوزه آمدم بیرون، کل موجودی من 5 ریال بود، باید با این 5 ریال می‌رفتم آذوقه می‌گرفتم ظهر می‌بردم برای خانواده و بچه‌ها. گفتند از حوزه درس داشتم می‌آمدم بیرون، یک طلبه‌ی هم‌درسی به ما رسید گفت آقای مشکینی یک 5 ریالی دارید به ما بدهید ما امروز هیچ نداریم. گفتند من خودم به آن پول نیاز داشتم، وقتی به من گفت من یاد این آیه افتادم « مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[20] ‌خدا می‌فرماید بدهید ده برابر می‌دهم. ایمان! بعضی‌ها می‌گویند آقا حالا ما دادیم خودمان بند ماندیم چه کسی به دادمان می‌رسد؟ چه کسی به دادت می‌رسد؟ خدا چکاره است؟ روز پیری روز کوری روز نداری! این حرف‌ها نیست.

آیت الله مشکینی می‌فرماید تا این آیه یادم آمد دست کردم این 5 ریال را درآوردم دادم و به او هم نگفتم من خودم هم نیاز دارم. آقایان اگر کار می‌کنید خرابش نکنید. قرآن می‌فرماید بعضی‌ها صدقات را با منت گذاشتن، بعضی‌ها هم با اذیت کردن باطلش می‌کنند. می‌گویند بگیر دیگر نیایی سراغ ما، فقط ما یکی را در این محل شناختی؟ دوباره پیدایت شد؟ مواد نکشی. خوب نده و آبرو هم نبر، کمکش نکن، چرا خرابش می‌کنی؟ « لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى»[21] ‌گفتند من دادم رفتم، گفتند از حوزه درس آمدم بیرون، بیرونِ حوزه درس یکی از علما رسید گفت آقای مشکینی حال شما چطور است؟ گفتم الحمدلله، گفت دست کرد یک پاکتی داد به ما و رفت. پاکت را نگاه کردم دیدم 5 تومان پول در پاکت است، 5 ریال دادم به دقیقه نکشید شد 5 تومان. گفتم الله اکبر، « وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا»[22] ‌گفتند چند قدم رفتم جلوتر، یکی از دوستان ما به ما برخورد کرد گفت آقای مشکینی دیشب خانمم وضع حمل کرده هیچ‌ چیزی در منزل نداریم، یک 5 تومن داری به ما قرض بدهی؟ آقایان از خدا بخواهید طعم عبادت، معامله، تجارت با خدا را به شما بچشاند. همان که سعدی می‌گفت

اگر لذت ترک لذت بدانی، دگر لذت نفس لذت ندانی

هزاران در از خلق بر خود ببندی، گرت باز باشد در آسمانی

چنان می‌روی ساکن و خواب در سر، که می‌ترسم از کاروان باز مانی

دیدید بعضی‌ها لذت کار با خدا را چشیدند. لذت خوبی را چشیده است، حاضر است همه چیز را بدهد این خوبی را از دست ندهد. گفتند تا آن رفیق ما گفت 5 تومن سریع دست کردن آن پاکت 5 تومنی را دادم. فرمودند از این سمت خیابان رفتم آن سمت خیابان، همه‌ی این جریانات در هفت هشت دقیقه اتفاق افتاده. فرمودند آن طرف خیابان یکی از تجار مشکین شهر من را دید گفت آقای مشکینی من سه روز است در قم دنبال شما دارم می‌گشتم. گفتم امری داشتید؟ گفت دست کرد یک پاکتی به ما داد و رفت، سر پاکت را باز کردم، دیدم 50 تومن پول در پاکت است، 5 ریالت را می‌کنیم 5 تومن، 5 تومنت را می‌کنیم 50 تومن. چرا مال ما نمی‌شود! یک جایی این را گفتم یکی گفت آقا ما بدهیم هم می‌شود؟ گفتم تو ندهی که نمی‌شود. اخلاصی که در آیت الله مشکینی بود در تو نیست، تو می‌خواهی خدا را محک بزنی، ایشان با  ایمان داد. تو می‌خواهی بیازمایی خدا را، او می‌خواهد خودش را در این آزمون الهی سربلند بدهد. تفاوت‌ها در این‌جاست. که بعد آیت الله مشکینی گفتند یک سری به آسمان بلند کردم، گفتم خدایا یکی را هم برسان این 50 تومن را قرض بگیرد، معامله از این بهتر، در کدام بانک دنیا پول بگذارید به این فرصت! ده به صد، در نزدیک‌ترین فرصت زمانی بهتان سود بدهد! کدام سپرده کدام بانک؟ مشتری بانک او بشوید، گفتند البته کسی نرسید، تازه آن پول‌ها هم قرض بود، برمی‌گردد، خدا این‌گونه است.

مردم گشایش‌ها فرصت‌ها از دست اوست، بستن‌ها ضیق‌ها بخاطر ماست. بسنده کنیم.

ایام ایام فاطمیه و فرمودند یک اشاره‌ای به آقا امیرالمومنین و زهرای مرضیه سلام الله علیهما داشته باشیم. من یک گوشه‌ی تاریخ از اطاعت پذیری حضرت زهرا از امیرالمومنین عرض کنم، ادامه‌ی توسل را عزیزمان حاج آقای انجوی به فیض می‌رسانند. آقا می‌گویند تابع ولایت باشید شعار نیست. حضرت زهرا، اسوه‌ی تبعیت از ولایت است. اصلا یکی از اصرار قبر مخفی بقول یکی از بزرگان علما، سند مظلومیت امیرالمومنین است. هر وقت در مدینه دنبال قبر حضرت زهرا می‌گردی، بیاد غربت علی‌بن ابیطالب می‌افتی.

هجوم آوردند به بیت ولایت، دختر رسول خدا را بین در و دیوار جسارت کردند، محسنش شهید شد، این خانم جوان، با این وضع سخت، بین در و دیوار ناله می‌کرد، شاعر می‌گوید

مرتضی بود و هی نمی‌دانم چرا، هی صدا می‌زد که ای فضه بیا

امیرالمومنین را هم صدا نمی‌زد، فضه را صدا می‌زد. یک کسی گفت آقا امیرالمومنین در خانه بود چرا حضرت زهرا پشت در رفت؟ این بزرگ مدافع ولایت آمد که این‌ها حیا کنند، شرم کنند، بگویند تنها یادگار رسول الله پشت در است، برگردند، به آن نانجیب گفتند فاطمه پشت در است، آتش بکشیم؟ گفت و إن، اگر چه فاطمه است به آتش بکشید. آقا امیرالمومنین را محاصره کردند، حضرت زهرا با آن بدن دردآلود تلاش هم کرد که مانع بردن حضرت به مسجد شود با تازیانه کردند این دست را از دامن ولایت جدا کردند. فاطمه زهرا دید علی را غریبانه بردند در مسجد. فاصله در خانه تا مسجد یک در بود، «و سدَّ الابواب الَّا بابه»[23] حضرت زهرا وقتی دید علی را بردند یک وقت فریاد زد علی را رها کنید، اگر علی را رها نکردید الان می‌روم در حجره عبای پدرم رسول الله را بر سر می‌افکنم، دست حسن و حسین را می‌گیرم می‌آیم کنار قبر پیغمبر دست‌ به تظلُّم بلند می‌کنم، می‌گویم خدا یک شتری در حقش ظلم شد انتقام گرفتی از امت ظالم، خدا ببین با ما چه می‌کنند؟ سلمان می‌گوید من کنار علی در مسجد بودم، شاه ولایت را به بند کشیدند محاصره کردند، یک وقت آقا سر بلند کرد فرمود سلمان برو منزل بگو فاطمه برگرد، مدینه دارد می‌لرزد، زمین مدینه به لرزش آمده، اگر فاطمه با این هیئت بیاید کنار قبر پدرش، مدینه دهان باز می‌کند، همه‌ی اهلش را با خودش به خاک می‌کشاند. سلمان می‌گوید با عجله وارد خانه‌ی مولا شدم، دیدم زهرای پهلو شکسته عبای پیغمبر به سر انداخته دست حسن و حسین را گرفته دارد از حجره خارج می‌شود، گفتم السلام علیک یا بنت رحمة للعالمین، سلام بر تو که دختر رحمة للعالمین بود، بی‌بی پدرت هم می‌گذشت پدرت هم می‌بخشید، درگذرید از این‌ها، فرمود بگو سلمان بگو علی را رها کنند تا برگردند، بخدا قسم درد فاطمه درد غربت مولا بود، درد زهرا درد تنهایی علی بود، سلمان می‌گوید گفتم خانم علی فرموده برگرد، تا گفتم علی فرمود برگرد فاطمه ایستاد، فرمود إذن أرجِع و أصبِر و أسمع له و أطیع» چون علی فرموده حرف می‌شنوم، چون علی فرموده خانه می‌نشینم، چون علی فرموده اطاعت می‌کنم.

همه بگوییم یا زهرا

 

[1] کتاب اثناعشریه فی مواعظ العددیه، ص434

[2] اعراف آیه96

[3] غررالحکم ص72

[4] غررالحکم ص72

[5] غررالحکم ص72

[6] غررالحکم ص72

[7] احزاب آیه21

[8] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول

[9] طه آیه1 و 2

[10] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول

[11] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول

[12] غررالحکم ص72

[13] مریم آیه63

[14] مریم آیه63

[15] هود آیه88

[16] بقره آیه156

[17] مریم آیه63

[18] اعراف آیه96

[19] اعراف آیه96

[20] انعام آیه160

[21] بقره آیه264

[22] نساء آیه87

[23] مقاتیج الجنان، دعای ندبه

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه