استاد حدائق روز یکشنبه 12 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجد امام سجاد(ع) شیراز به مبحث «آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»[1]؛
در ادامه عرايض روز گذشته آيهای که در مجلس مورد بحث و گفتگو قرار گرفت از سوره مبارکه اعراف آيه 96 از آياتی است که حضرت زهرای مرضيه در اثبات حجيت و حقانيت خود و اميرالمؤمنين برای خانمهای مدينه که به ديدن حضرت آمده بودند بيان فرمود، نکاتی در رابطه با اين آيه جلسه روز گذشته بيان شد مطالبی را هم امروز محضر عزيزان در ادامه عرايض ديروز عرض کنم عرض کرديم تفاوت برکت با ثروت با دارايي با امکانات در اين است که برکت نعمتی است که ثابت است اين میشود برکت، برکت نعمتی است که خير درش هست بعضیها پول دارند خير درش نيست ثروت هست توفيق نيست اين برکت نيست عمر میگذرد اما خيری در اين عمر نيست، هفتاد زندگی کرده غربال کنی زندگیاش را سه سال درش در نميآيد اين عمر بیبرکت است بعضیها نشستنشان خير، برخواستنشان خير سکوتشان خير، قهرشان تربيت مهرشان تربيت، شاعر میگويد:
آن را که علم و دانش و تقوی مسلم است، هرجا قدم نهد قدمش خير مقدم است
نقل میکنند يک وقتی اسکندر مقدونی در اين فتح و فتوحاتی که داشت به يک شهری رسيد يک شگفتیهای در اين شهر ديد که خيلی تعجب کرد يکی از عجايبی که در اين شهر ديد ديد اينجا قبرستان عمومی ندارد، حالا همه مناطق نقاط از دير باز تاريخ يک مکانی برای قبرستان عمومی دفن اموات اين مطلب اولی بود که اسکندر تعجب کرد، مطلب دوم مغازههای اين شهر وقتی درها را میبندند قفل نمیزنند در را میاندازند رو هم میروند ديگر خيلی چفت و بندی ندارد اين هم تعجب کرد جاهای ديگر قفل میبندند محکم کاری میکنند نکته سوم که تعجب کرد ديد امواتشان را بيرون خانهها در گذرگاه خانه در کوچه دفن میکنند اين هم جای تعجب بود از همه اينها عجيبتر ديد عمر متوفی را که روی سنگ قبر مینويسند در اين شهر مثلی که آدمی که بيشتر از ده سال زندگی کرده باشد وجود ندارد دو سال، يک سال ششماه هشت سال نهايتاً ده سال، اسکندر گفت يک پيره مرد آگاهی با بصيرتی از اين شهر برايم بياوريد آوردند گفت من چندتا سؤال دارم، گفت آقا مگر در شهر شما دزد نيست؟ گفت خير، مردم حالا اينها را میخواهم برسانمتان به همان که وعده خداست امروز هرچه به سر دارد میآيد از خدا گريزی است شک هم نکنيد حالا شايد شما بگوييد من آدم خوبی هستم من آدم متدين هستيم، من به وظيفهام دارم عمل میکنم چرا من چوب بخورم؟ میگويند آقا شما در يک جامعهای هستی که يکش دارد عمل میکند صدتاش عمل نمیکند شما هم گرفتار بیعملی آنها هستيد، لذا قرآن میفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[2] جامعهتان اصلاح نمیشود مگر همه اصلاح بشويد همه بياييد پای کار در يک خانواده اگر مرد سر خط است زن و بچهها فاصله گرفتند خانه خانه نيست در يک خانواده اگر زن به وظايفش عمل کند مرد و فرزندان کوتاهی کنند اين خانه خانه نمیشود خانه موفق خانهای است که همه با هم همگام و همراه تلاش کند امام زمان وقتی میآيد همه سر خط اند بحث شعار نيست بحث عمل است بلی آقا چرا جامعهمان اين جوری است؟ خب بخشی عمل نمیکنند کوتاهی دارم میکنيم قانون را داريم دور میزنيم تخلف میکنيم ادعای مسلمانی هم میکنيم اسکندر گفت شما چطور در شهرتان دزد نداريد؟ گفت اينجا کسی دزدی نمیکند اينجا مردم باورشان هست که اگر مال کسی را دزدی به حرام مالت را میبرند به حرم، آقايون اين قاعده است ابابصر آمد خدمت امام صادق حضرت پشت دست ابابصير را اين جوری گرفتند فرمودند آقای ابابصير به همين اندازه به همين اندازه اگر کسی در حق کسی ظلم کرد و جبران نکرد نمیميرد تا آثارش را ببيند عالم بزرگتر دارد و آن بزرگتر خداست يک ظالم يا طاغی شما سراغ نداريد سر سالم به گور رسانده باشد فکر کردی همين طوری است هرج و مرج است يک چند صباحی ميدان پيدا کردی میتازی، دستت حالا رسيده خطا میکني روزگاری سختی را بعد بايد پس بدهی.
يک خانمی آمد پيش من خانمها درس بگيريد شما ياد نگيريد اين تکهاش را تکه بعدی که میگويم ياد بگيريد يک خانمی آمد پيش من گفت حاجآقا بيست سال زير دست شوهرم فحش خوردم و کتک و سختی و حقارت الآن شوهرم سکته مغزی کرده شده مثل يک چوب افتاده در بستر برای خود من نقل کرد، شد يک اسکليت، پمپيرزی همان آقای گردن کلفت قلدر فتيلهات را میکشند پايين گفت حالا شوهرم در بستر میگويد آب، گفت میگذارم ساعتها التماس کند تا آبش بدهم گفت يادم میافتد به آن کتکها به آن تحقيرها به آن دشنامها رغبت نمیکنم بهش برسم گفتم خانم وای به حال تو و وای به حال شوهرت هم شوهر بد امتحان پس داد هم تو داری بد امتحان پس میدهی، گفت حاجآقا نمیدانی چه کشيدم در اين زنگی اين گفتم او بد کرد علی عليهالسلام میفرمايد بدی را با بدی پاسخ ندهيد آقا اگر دشنام بد است چرا دشنام میدهی، حضرت میفرمايد کار بد مردم را اگر با بدی پاسخ داديد داريد تأييد میکنيد کار بد را داريد صحه میگذاريد به اين کار بد آتش با آتش خاموش نمیشود گفت چه کار کنم؟ اين تکهاش را ياد بگيريد گفتم خواهم هر گاه يادت افتاد به بیمهریهای او به بد اخلاقیهای او به تهمتهای او، بلند شو بهش کمک کن اين اخلاق اخلاق پيغمبری است:
کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
پيغمبر فرمود: «أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْك»[3]، احسان کن به کسی که به تو بدی کرده اين هنر است و الا جواب سلام عليکم السلام است جواب احترام احترام است احترام نگذاری تعجب است جواب سلام ندهی جای تعجب است سلامت کردند بايد جواب بدهی، آنی که بیمهری میکند با مهر برخورد میکنی آن که کم لطفی میکند با محبت جبران میکنی گفتم خواهرم هرگاه يادت آمد بلند شو محبتش کن اين اخلاق اخلاق اسلامی است ببين حالا اين آقا يک دورانی قدرت داشت مرد خانه است پول دستش است زور دستش است حالا زورت را میکشد پايين با يک سکته مغزی میشوی چوب، آب هم میخواهيد با اکراه برايت میدهند:
ای بنده که سخت بیوفائی، از مهر به سوی ما نيايي
هرگاه سر تو درد گيرد، نالان شوی و سوی من آيي
چون درد سرت شفا بيابد، ياغی شوی و ديگر نيايي
اسکندر از آن پيره مرد دزدی در شهر شما نيست گفت نه گفت چرا؟ گفت اينجا همه معتقدند مال کسی را دزديدی مالت را میدزدند آقايون اين حقيقت است پيغمبر فرمود با زنان مسلمانان با عفت برخورد بکنيد تا با ناموستان با عفت برخورد بشود نگاه حرام میافکنی نگاه به خطا میکنی باش تا ترکشت در زندگیات بيايد ناموس داری دوست میداری ناموس داری کن با نواميس مسلمين، بابايت را دوست میداری پيره مردها پدرت ببين کهن سالان را بزرگترهای خودت ببين گفت در اين شهر همه معتقد اند خطای به ديگری خطای به خود احسان به ديگری احسان به خود گفت ما در شهرمان دزد نداريم اسکندر گفت آفرين.
گفت سؤال دوم شما چرا قبرستان عمومی نداريد آقايون يک چيزهای که فارغ شديم غافل شديم حضور در قبرستان است اميرالمؤمنين میفرمايد در دو حالت برويد در قبرستانها يک وقتی دنيا به سمت شما آمده از نظر اقتصادی از نظر اجتماعی از نظر خانوادگی، زندگیات رو غلطک و چرخ دارد میچرخد لحظهای خطرناکی است: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[4] قرآن میفرمايد يکی از موضعهای طغيانگری وقتی انسان خودش را مستغنی میبيند بینياز میبيند طغيان میکند میشود فرعون تا ديد تأمن است: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»[5] میشود قارون تا ديد در ثروت غرق است بهترين قاری تورات بود قارون پسر خاله موسی بود قارون اما پول آمد عوض شد ظرفيت نبود اميرالمؤمنين میفرمايد يکی زمانی که دنيا سمتتان آمده برويد در قبرستان اين قبرستان مسکن است آرامت میکند میآوردت رو فرم به خودت حرف میزنی میگويي آقای مدير کل اين مقام هم براي تو نمیماند اينهای که اينجا خوابيدن شهر دستشان بود حالا زير قدمگاه ما هستند چندتا را سراغ داريد رحمت خدا رفتند بنويسيد روی کاغذ اگر حافظه کمک کند، هر کدام از ما صدها انسان را ديده بوديم که الآن زير خروارها خاکاند مرگ برای آنهاست نوبت ما نمیرسد دوره ما به پايان نمیرسد:
از ملک ادب حکم روايان همه رفتند، رو بار سفر بند که ياران همه رفتند، اين گردش تابنده که بر دامن صحری است، گويد چه نشستی، سواران همه رفتند.
يا به قول شاعر ديگر:
سنگ مزارها همه سر بسته نامهای است، که از آخرت به مردم دنيا نوشتند
اينها پيام دعوت است حاج خانم حاجآقا قبرستان میروی میگويند يک روزی هم اين را میاندازند رو قبرت امروز رو قبر هستی، فردايي میآيد که زير خاکی کار بکن، آقا اميرالمؤمنين میفرمايد يکی زمانی که دنيا سمتتان میآيد برويد در قبرستان ضرورت دارد برای پولدارهايمان برای مسئولينمان برای دست اندکارهای شهرمان برای آبرودارهايمان حضور در قبرستان ضرورت دارد آنهای که موقعيت دارند آنهای فرصت دارند آنهای که امکانات دارند، ملياردرها بايد بروند قبرستان ضرورتی برای آنهاست بروند تا يک مقداری به تسکين برسند به آرامش برسند به توازن برسند زرق و برق دنيا سرگرمشان نکند.
و دوم حضرت فرمود وقتی دنيا گذاشت شما را در فشار بدهکار هستی، گرفتاری مريضی سختی مشکلات احاطهات کرده اينجا هم صحنهای سختی است بعضیها در اين مشکلات يک دفعه میبرند يک دفعه کفر میگويد ناسزار میگويد چرا بلا برای ما چرا مصيبت برای ما، چرا سرطان برای ما چرا فقر برای ما چرا بدبختی برای ما يک خانمی محجبهای آمده بود دفترما اين خواهر و پدرش کرونا گرفتند رحمت خدا، کفر میگفت به خدا، گفتم خانم برو از عبادتهايت استغفار کن يک پدر و يک خواهرت را بردند در دو راهی بين خدا و پدر پدرت را انتخاب کردی، در دور راهی بين خواهر و خدا خواهر را انتخاب کردی اينها آزمون است، گفتم خودت هم مال خداست هستی ما گاهی اوقات اين قدر اين وابستگیها شديد شده يک نوسان اقتصادی دلار میرود بالا و میآيد پايين رو اعتقادمان رو نمازمان رو توسلمان اثر میگذارد بشر صفر تا بینهايت زندگیات مال اوست چشمت مال اوست زبانت مال اوست کبدت مال اوست وجودت مال اوست هرچه داری مال اوست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[6] در برابر مشيت الهی بايد تسليم باشی يکی از جاهای که اين شعور را میبرد بالا قبرستان است سرطانیها بايد يک سری بروند قبرستان ورشکستهها بروند قبرستان مشکلدارها بروند زيارت قبور يک نگاهی به قبر بابايش میکند يک نگاهی به قبر مادرش میگويد اين هم در اين شهر زندگی میکرد رفت نوبت ما هم میرسد اين مشکلات پايدار نيست آرام میشود همان طور که در خوشیهايتان برويد بفهميم که خوشیها پايدار نيست سختیها هم پايدار نيست.
بعد اسکندر گفت سؤال سوم من گفت در شهر شما، گفت چرا سنگها را قبرها را کنار جلو درخانهها قرار داديد گفت آقای اسکندر يکی از چيزهای که مردم زود يادشان میرود مردن است ديديد وقتی کسی رحمت خدا میرود سوم هفتم چهلم سر سال از دل برود هر آنکه از ديد رود، ديگر به فراموشی سپرده میشود ديگر رفته يادمان میرود که اينهم کنار ما بود اينهم در بين ما بود اينهم در هيئت ما بود اينهم همسايه ما بود اينهم در خانه ما بود گفت آقای اسکندر برای اينکه گرفتار اين آسيب نشويم ما هرکسی که از دنيا میرود بيرون آن خانه در کوچه دفنش میکنيم که اهل اين منزل هر روز که میروند و میآيند يک نگاهی بيفتد چشمشان به اين سنگ بگويد که قبلاً در همين خانه بود صاحبخانه اين بود کدبانو اين بود مدير خانه اين بود الآن زير پای ماست.
اسکندر گفت سؤال چهارم، گفت چرا در شهر شما بالای مثلاً نهايتاً ده سال کسی زندگی نکرده همه اينها را گفتم برای همين جمله گفت آقای اسکندر ما وقتی کسی فوت میکند نگاه به کميت عمر او نمیکنيم نگاه به کيفيت عمر او میکنيم، يک وقت طرف هشتاد سال زندگی کرده ما نگاه میکنيم در اين هشتاد سال زندگی چند سالش مفيد بوده آن را رو سنگ قبرش مینويسيم طرف هشتاد سال زندگی کرده سه سال مفيد زندگی کرد مینويسيم سهسال اينهای که ما نوشتيم عمرهای ارزشمند مفيدی است که در خدمت جامعه بود گفت ما در اين شهر بالاتر از ده سال آدم نداشتيم که عمر آسيبآسسااسآسسمفيد ارزشمند صادقانه داشته باشد.
قرآن میفرمايد اگر ايمان و تقوی را رعايت کرديد ما برکات، برکات اعم از برکات مادی و معنوی يک بعد برکات نعمتهای پايدار مادی است لذا ببينيد آقا اميرالمؤمنين در اين دعای که از حضرت نقل شده از خدا میخواهد خدايا اين برکات بماند اگر بناست گرفته شود يک دفعه گرفته میشود دعايش را بخوانم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي»[7] خدايا اگر بناست از من نعمتی بستانی اول نعمتی که میستانی جانم باشد يعنی قبل از اينکه نابينا بشوم قبل از اينکه بيفتم در بستر پمپرزی بشوم برای مردنم: «أَمَّنْ يُجيبُ»[8] بخوانند قبل از اينکه خسته کنم اطرافيانم را با بيماريم، تا عزيز هستم تا سرپا هستم، يکجا بروم جای ديگر در دعا داريم که خدا گوش و چشم ما را وارث جانمان قرار بده، يعنی تا هستيم اين گوش سالم باشد اين چشم سالم باشد با سلامتی برويم که در رفتن ما موجب خوشحالی ديگران ديديد بعضیها وقتی میميرند میگويند هم خودش راحت شد هم بقيه راحت شدند من ديدم بالای سر مريض رفتم پسر متوفی به من گفت آقا دعا کنيد خدا مرگش بده جلو خود اين بيمار، اشک از چشم بيمار جاری شد از خدا بخواهيد به اينجا نرسيد سرکارمان نيفتد به اينکه آنهای که ادارهشان میکرديد حالا با يک نگاه تحقير آميزی نگاه کنند عمر با برکت، اين دعا در حق خود اميرالمؤمنين مستجاب شود: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي»[9] خدايا اول نعمتي كه از نعمتهايت از من ميستاني جانم باشد يعني در نهايت سلامتي در نهايت بهبودي از بين خانواده و جامعه بروم زحمتي براي ديگران ايجاد نكنم، خب بركت هم جسمي هم بركت مادي هم معنوي بعضيها عمر با بركت دارند بركت در عمر مصداق دارد بركت در داراي مصداق دارد بعضيها دارايشان بركت دارد خدا داده ميبينيد منشأ خيراند در خيلي از جاها بعضيها هم خدا برايشان داده ريالي از اين پول در راه خدا هزينه نميشود خود نميخورد بعداً هم معلوم نيست چه بگذرد بر اين اموال داراي با بركت آن است كه هم خود استفاده ميكند هم ديگران را بهرهمند ميكند علم با بركت بعضيها علمشان با بركت است چهارتا روايت بلد است اين را هرجا رسيد ميگويد بعضيهايمان خيلي چيزها بلديم حرف نميزنيم سرمان ميشود سخن بگوييم نميگوييم در يك جمعي نشستيم چهارتا شبهه دارند ايجاد ميكنند ميتوانيم جواب بدهيم نميدهيم اين علم با بركت نيست از خدا بخواهد مردم دانشتان دانش با بركت بشود آگاهيهايتان آگاهيهاي با بركت بشود به هنگام حرف بزنيم دنبال اينهم نباشيم كه اثر نميكند امام حسين به همه ما آموخت مردم عمل به تكليف كنيد دنبال نتيجه نباشيد اين درس عاشوراست اگر سيدالشهداء دنبال نتيجه بود كربلا نبايد ميآمد خيليها اين تذكر را به امام حسين دادند آقا كربلا كشته شدن شما را به دنبال دارد امالسلمه عيال پيغمبر به امام حسين گفت من خودم از رسولالله شنيدم شما را در كربلا ميكشند مادر نرو، وقتي كه امالسلمه فهميد آقا امام حسين عازم براي حركتاند آمد گفت مادر جرياني را برايت نقل كنم زن رسولالله است از همسران با وفاي پيغمبر امالسلمه گفت به امام حسين گفت يك روز پيغمبر قبل از ظهر بود آمدند در حجره من براي استراحت فرمودند امالسلمه ميخواهم ساعتي استراحت كنم كسي وارد نشود گفت پيغمبر در اتاق استراحت كردند من آمدم بيرون اتاق پردهاي انداختم جلو در بيرون ايستادم مراقب بودم كسي وارد نشود در حالي كه مراقب بودم حسين ابن علي سهساله دنبال جدش ميگشت امام حسين گرا گرفت متوجه شد پيغمبر در حجره امالسلمه است آقا امام حسين آمدند از زير دست امالسلمه با شتاب دويدند رفتند داخل امالسلمه ميگويد دويدم كه حسين ابن علي را از حجره خارج كنم تا وارد شدم ديدم حسين روي سينه پيغمبر افتاده پيغمبر از خواب بيدار شده رسولالله خواب بود حسين ابن علي افتاد روي سينه پيغمبر پيغمبر بيدار شد رسولالله دستهايش را آورده دور حسين هي ميبوسد هي گريه ميكند، هي ميگويد «وَلَدِي قَتَلُوكَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ»[10]، پسرم ميكشنت آبت هم نميدهند، امالسلمه میگويد آمدم حسين را بلند کنم پيغمبر فرمود امالسلمه رها کن حسين را، رها کن حسين را، گفتم يا رسولالله حسينت را که میکشد؟ پيغمبر از کربلا گفت از عاشورا گفت، امالسلمه گفت مادر من از جدت شنيدم تو را میکشند نرو کربلا آقا آموخت عمل به وظيفه کنيد دنبال نتيجه نباش مسلمان حضرت فرمود: «يا اماه انی اعلم انی مقتول مذبوح ظلماً و عدواناً»[11] مادر میدانم با من چه میکنند؟ میدانم سرم را میبرند ذبحم میکنند ولی عمل به تکليف دارم میکنم اين عمل به تکليف درس است از آموزههای اهل البيت است حالا بنده يکجايي نشستم میگويم آقا اين حرف بزنيم فايده ندارد بابا فايدهاش اين است که خدا از تو راضی است اين کار را تو برای خدا انجام بده، چه ازش در میآيد به ما ربطی ندارد يکی از علتهای که مردم از کارهاي خوبشان سر میتابند دنبال نتيجه هستند ديديد میگويد آقا من اين حرف را بزنم چه میشود اين کار را بکنم چه خواهد شد؟ میگويند بابا وظيفه تو هست اين کار را بکنی يا نه؟
تو نيکی میکن در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز.
من عرايض را جمعبندی کنم از آثار با برکت که خدا میدهد گاهی اوقات در همين تأليفات و کتابتها میشود برکت در حرف زدنهايتان میشود برکت يک دفعه يک نفر با حرف شما عوض میشود ببينيد حاج شيخ عباس قمی مفاتيح الجنان نوشته اين مفاتيح شد کتاب با برکت در خانه هر شيعهای که شما برويد اين کتاب هست خدا وقتی که با تقوی و ايمان نگارش بشود بعض کتابها هم طرف هنوز از دنيا نرفته به فراموشی سپرده میشود گاهی اوقات عمر انسانها مال انسانها نوشتار انسانها فعاليت انسانها را خدا درش برکت قرار میدهد شرطش چيست؟ قرآن میفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[12] يک نکته مهم از آيه ادامه بحث جلسه آينده و آن نکته اين است ای کاش مسئولين ما هم در اين جلسه بودند، بارها هم گفتم آن قدر که مسئولان نياز به اين جلسات دارند آن قدری که کسانی که فرصتها دستشان است نياز به اين جلسات دارند عامه مردم به حد آنها نياز ندارند همه محتاج به نصيحت هستيم همه محتاج به شنيدن هستيم اما ببينيد اين احتياج کم و زياد دارد امروز برای اصلاح جامعه و معنويت يک جامعه و رشد و شکوفايي اقتصاد يک جامعه قطعاً سياستگذاری کردن رو فرهنگ و معنويت بازدهی اقتصادی دارد اين آيه اين را میفرمايد قطعاً اگر ما آمديم روی معنويت روی ايمان جامعه کار کرديم خدا میفرمايد بازدهی اقتصادیاش با من، من تا الآن که در محضر همه سروران عزيز در مجلس هستم خدا را شاهد میگيرم تا اين لحظه يک نفر را نديدم اگر شما سراغ داريد بياوريد و ثابت کنيد يک نفر بيايد ادعا کند بگويد من خالصاً لله برای خدا کاری کردم اقتدامی کردم خدا حمايت نکرد من نديدم يک وقتی خودمان را داريم فريب میدهيم من کارم درش اخلاص نيست میگويم برای خدا کردم يک حرکتی انجام دادم ولی رياء درش بوده خدا با خبر است از من که من با چه قصد اين کار را کردم محال است خدا زيربار منت بشر قرار بگيرد عزيزان هرجا از کار خوب مان نتيجه نگرفتيم مساوی است با بیاخلاصی مساوی است با آسيبی که در کار بوده و ما بیخبر هستيم کار برای خدا يقيناً درش اثر است، قاعده «ادْعُوني أَسْتَجِبْ»[13] صدا بزنيد اجابت میکنم چرا اجابت را نمیبينيم چون«ادْعُوني»[14] ادعونی نيست چرا اين انفاق برکات به دنبالش نيست چون آن اخلاص درش نيست امروز مسئولين ما دلسوزان ما هيئتیهای ما متدينين ما اگر میخواهند وضع اقتصادی جامعه اين وضع فلاکت باری که همه هم داريد رنج میبريد آقا گرانی سرسام آور سوء استفادههای که دارد صورت میگيرد اينها را اگر بخواهيد اصلاح کنيد راهی ندارد مگر اينکه ساختار ايمانی و اعتقادی را قوی کنيد مردم اگر خدا را در نظر بگيرند خلوت و جلوتشان مديريت میشود ديگر اين آقای مسئول پشت ميز رياست احساس تکليف میکند ميز را امانت میبيند من ثروتمند ثروت را امانت میدانم منی آبرو دار آبرو را امانت میبينم امکانات را فرصت الهی میبينم نمیگويم مال خودم قدرت خودم لذا اگر رو ساختار ايمانی و معنويت جامعه سرمايه گذاری شد يقين بدانيد دو دوتا چهارتا شما مقدمه را خوب بچينيد نتيجه با خداست مقدمه را ما کار کنيم روی ايمان روی با تقوی شدن کار کنيد آن را خدا میفرمايد ما میدهيم«لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[15] شما اين قسمت اول را خوب بياييد پيش خانوادهتان يک خانواده موفق جامعه يک جامعه موفق مشکلات اقتصادی را ما حل میکنيم گرفتاریهايتان را ما مرتفع میکنيم در قرآن صد و پانزده مرتبه خدا از دنيا ياد کرده صد و پانزده مرتبه از آخرت دنيا جدای از آخرت نيست آخرت جدای از دنيا نيست خداوند به همه ما آموخته از ما هم دنيای خوب بخواهيد هم آخرت خوب«رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[16] اين تصور تصور غلطی است که بعضیها فکر میکنند که اگر آدم خوبی شدند فقط برای آخرت خوب است آدم خوب شد دنيای خوبی را رقم میزند آدم خوب شد جامعه را متحول میکند ما آمديم در اين دنيا زندگی کنيم نه زيست کنيم بعضیها دارند زيست میکنند اين يک نکته بسيار مهم در اين آيه شريفه که امروز همه ما اگر رنج میبريم از مشکلات در جامعه که يک بخشش اقتصادی است يک بخشش اخلاقی است يک بخشش خانوادگی است شما ببينيد آمار طلاق رو به افزايش آمار ازدواج رو به کاهش، عرضم را تمام کنم عزيزم حاجآقای انجوی تشريف آوردند ما سال هشتاد و دو تعداد از طلاب جوان را هجده سال قبل بسيج کرديم طلاق يک سال شيراز را ارزيابی کرديم چرايي طلاق اصلاً چرا طلاق اتفاق میافتد نتيجه اين تحقيق ميدانی يک سال طلاق شيراز شد اينی که عرض میکنم يک مورد طلاق در آن سال برخورد نکرديم اتفاق افتاده باشد زن و شوهر هردو با ايمان و با اخلاق کارشان بکشد به جدايي، شما هم حتماً برخورد کرديد در بستگانتان دوستانتان کسانی که زندگیشان آسيب ديده يا مرد يا زن يا هردو يا بیايمان يا ضعيف الايمان يا بیاخلاق يا ضعيف الاخلاق يک مورد بياوريد بگوييد زن و مرد واقعاً مؤمن بودند کارشان به جدايي کشيده نداريم ما خانواده میخواهيد سالم باشد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[17] اقتصاد میخواهيد سالم باشد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[18]مديريتها سياستها سالم باشد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[19].
بسنده کنيم روز يک شنبه و اختصاص به ساحت مقدس اميرالمؤمنين و حضرت زهرای مرضيه سلامالله عليهما من چند بيت شعر را انشاءالله فيض کاملتر و بهتر عزيزمان حاجآقای انجوری مداح اهل البيت به فيض خواهند رساند گوشهای از زبان حال مولی را شاعر به نظم در آورده من تقديم میکنم و عرض را تمام کنم:
من نديدم که شبی زهرا جان پلک بهم بگذاری، اين دوران دوران سختی عمر حضرت زهراست
هر شب از شدت درد کمرت بيداری
جان من سعی نکن با کمر تا شدهات، محض آرامش من بيستر خود برداری
سعی کن خوب شوی ای همه دارائی من، زينبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگی حيدر خيبر شکنی، تو نباشی چه کشی میدهدم دلداری
يا فاطمه يا فاطمه، يا فاطمه يا فاطمه.
[1] اعراف 96.
[2] رعد 11.
[3] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[4] علق 6 و 7.
[5] نازعات 24.
[6] بقره 156.
[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص332.
[8] نمل 62.
[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص332.
[10] بحارالانوار ج45 ص196: در منابع حديثي منسوب به ام سلمه نيست.
[11] اين عبارت در منابع حديثی يافت نشد.
[12] اعراف 96.
[13] غافر 60.
[14] غافر 60.
[15] اعراف 96.
[16] بقره 201.
[17] اعراف 96.
[18] اعراف 96.
[19] اعراف 96.