استاد حدائق روز چهارشنبه 1 دی 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الحکيم فی کتابه الکريم: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1].
بحث جلسات گذشته در دو هفتهای قبل محوريت آيه 10 و 11 و 12 از سوره مبارکه صف بود با عنوان سيمای رسولخدا در قرآن که عرض کرديم يکی از آثار و برکات تبعيت از پيامبر اکرم رهايي از همه مشکلات سختیها درد و رنجهاست هم در دنيا هم در آخرت، يک وقتی عرض کردم يک جوان دانشجويي گفت آقا خوب که دنيا دست ما نيست ما در مملکتش مانديم اينگونه است دنيا را اگر میخواستند به ما بدهند چه میکرديم، گفتم ما ماندهايم نه اسلام ما بد مسلمانهای هستيم ما به وظايفمان عمل نمیکنيم چه ربطی به اسلام دارد:
اسلام به ذات خود ندارد عيبی، هر عيب که هست در مسلمانی ماست
ادعای مسلمانیمان میشود خلاف میکنيم ظلم میکنيم حق الناس کم و زياد میکنيم همين روز من اخبار 14 را داشتم میديدم آقايي را گرفته بودند از هواپيما پياده میکردند بيست هزار مليارد دلار ارض اين ملت بیچاره را گرفته برده کارهای ديگر کرده است ای بر بیکفايتی مسئولينی که در زمان اينها اين غلطها را کردند بلی يکی دوتا نيست همين شده که وضع اين است.
بالاخره ببينيد عزيزان اينها بد مسلمانهای هستند، من هم مثل شما ناراحتم بالاخره ببينيد آقايون اين وضعيت است، خب بالاخره همين است ديگر با وضعيت اميرالمؤمنين هم رأس کار باشد حضرت میماند آقا از جنگ صفين بر میگشت يک پيره مردی ورودی کوفه جلو حضرت را گرفت گفت به معاويه پشت کرديد با اين لشکر امام فرمود اگر من به تعداد انگشتان دستم يار پايکار داشتم جبهه را ترک نمیکردم آن وقت میگويي مهدی بيا مهدی بيا دعای عهد میخوانيم زيارت آلياسين میخوانيم با اين رفتار امروز مشکل در عمل نکردن به اسلام است حالا من حديثی را از حضرت زهرای مرضيه چون ايام ايام مناسب و منتسب به حضرت است عرض خواهم کرد که اصلاً دنيا را بايد برای چه خواست، حضرت زهراء نگاهش به دنيا چه است؟
قرآن میفرمايد اگر میخواهيد از عذاب اليم رهايي پيدا کنيد: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[2] نه فقط ايمان نه فقط باور اعتقادی بلکه «وَ تُجاهِدُونَ» مؤمن بايد اهل کار باشد اهل تلاش باشد: «في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[3] مردم اين اموال امانت خداست دست شما روزی که آمديد اين مقام و مديريت و ثروت و باغ و مزرعه و خانه در سند شما نبود روزی هم که میرويد بايد بسپاريد و برويد از اين فرصتها استفاده کنيد: «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ»[4] آنهم برای خدا نه خرج کردن در غير مسير خدا برای خدا هزينه کنيد: «في سَبيلِ اللَّهِ»[5] اگر اين شد: «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»[6] قطعاً اگر کسی با اين معيار همسو باشد يعنی واقعاً مؤمن به خدا مؤمن به رسولالله اهل تلاش در راه خدا با مالش و جانش اينها هيچگاه دچار عذاب اليم نمیشوند سرطان هم بگيرد خوش است من يک وقتی داستان مرحوم آيتالله حاج شيخ مهدی حائری را در يکی از جلسات نقل کردم از اميرالمؤمنين روايت داريم که شخصی از حضرت پرسيد بندگان خوب خدا گاهی اوقات بيماریهای سخت يا شهداء با وضعيت سخت شهيد میشوند امام فرمود بهترين حالات برای اين شهيد همان لحظه سخت است اين حال را خدا میدهد ما نمیفهميم اينها همانی است که بايد گفت «يدرک و لايوصف»[7] شهيد حججی وقتی دارند سرش را میبرند لذتی خدا به او میدهد که برای من و شما قابل توصيف نيست، سيدالشهداء زير تيغ شمر حالتی خدا به او میدهد که برای من و شما قابل توصيف نيست به زينب سلامالله عليها در لباس اسارت خدا لذتی میدهد که میفرمايد ما رأيت الا جميلاً برای من سخت است که نيستم اهلش هرچه عاشقتر شديد سختی در راه معشوق لذت بخشتر است.
من يک مثال سردستی قابل لمس و درک عرض کنم اين را بيشتر مادرها حسش کردند مادرها ديديد گاهی اوقات شما بچه خرسال بچه طفل در قنداقه شب نمیخوابد حالا يا کسالت دارد يا بدخواب است مادر بچه را در آغوش میگيرد اين مادر بچه در بغل او بدخوابی برای او لذت است تا بچه بخوابد من نمیفهمم اين را من بیخوابی برايم رنج است ولی برای آن عاشق که مادر است لذت است گاهی اوقات ما میبينيم بالاخره رسيدگیهای سختی که مادرها در حق عزيزانشان میکنند همين چند روزی قبل يک خانمی آمد پيش من در شاه چراغ بودم يک خانمی با چشمان اشک آلود آمد گفت حاج آقا فرزندی دارم سالها فلج در بستر افتاده بالاخره گذاشتنش بهزيستی اشک میريخت میگفت گفت من چه بکنم شوهرم میگويد اين بايد بهزيستی بماند من فراق اين فرزند معيوب و فلج شب و روزم را يکی کرده از يک طرف اطاعت امر شوهرم میخواهم بکنم اين بچه آنجا بايد بماند از يک طرف فراق بچه را نمیتوانم تحمل کنم اين عشق است عاشق شدی میشوی مثل اين مادر معرفت رفت بالا میشود اين رنج او و درد او برای اين مادر کشنده است شبی آقايي آمد در دفتر مسألهای داشت ديدم خيلی عجله دارد گفت آقا من يک مسئوليت مهمی به دوشم هست اگر بشود زودتر کار من را انجام بده گفت مسئوليت مهم ما ذهنهامان تبادر پيدا میکند به اينکه همين مسئوليتهای ظاهری اجتماعی بعد گفتم آقا انشاءالله موفق باشيد حالا مسئوليتتان؟ گفت خدا يک لطفی به من کرده که نمیدانم با چه زبانی شکر کنم و زمان قادر سپاسگزاری از خدا نيست اين همان حديث اميرالمؤمنين است:
تو بندگی چو گدايان، به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری دارد خوب بندگی بکن در اوج مشکلات با ثباتت میکند با صلابت میشوی گفتم خدا چه لطفی کرده گفت آقای حدائق من يک جوانی دارم سی سالش است از بدو تولد ناقص الخلقه بود سی سال افتاده در رختخواب اين را من امانت خدا میدانم لطف الهی میدانم گفت بيشتر وقتم کنار بيستر اين هستم تر و خشکش میدهم اين که به شما میگفتم من عجله دارم يک کار مهمی رو دوشم است میخواهم برسم به اين فرزندم آقايون با شوق میگفت نه با بیرغبتی نه با اجر خود خراب کردن نه با کنايه به خدا زدن واقعاً با معرفت حرف میزد اصلاً مثلی که تمام دنيا را دادند به اين بچهای فلج تمام دنيای اوست میگفت من نمیدانم چه کردم که خدا اين لطف را به من ارزانی داشته گفتم خدايا چه بندههای با معرفتی ما يک تب طرف میکند اولتيماتم میدهد به خدا اين که اميرالمؤمنين فرمود اگر در مسير قرار گرفتيد مؤمن شديد به وظايفتان عمل کرديد سختیها برای شما رنج آور نيست لذت آور است لذت میبريد از اين سختی لذت میبريد از اين بيماری لذت يعنی يک حالی برايت میدهند که دستت خالی است ولی روحت بزررگ است از ماديات خالی از معنويات پر اين کار خداست شرطش هم اين است که: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[8]. من يک حديث از حضرت زهرای مرضيه تکميل عرايضم عرض کنم که مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار نقل میکند دنيا تا کجا؟ دنيا تا چه اندازه؟ دنيا برای چه؟ ما دنيا را چقدر بخواهيم يک سؤال است حاج آقا چقدر بايد خودت را خرج کنيد؟ چقدر تلاش کنی؟ تا چه حدش ارزشمند است؟ حدش چه است؟ يک وقتی زمانی امام صادق جماعتی از تجار میخواستند گروهی بروند شام برای تجارت يکی از اين تجار آمد خدمت حضرت به امام عرض کرد که آقا من هم میخواهم بروم آمدم يک مشورتی کنم با شما بروم يا نروم؟ امام فرمود شما نرو در اين سفر ضرر است خب اين از محضر امام صادق آمد بيرون يک ملاحظهای خودش کرد دو دوتا چهارتای کرد گفت جنسی که اينجا میخواهيم بخريم شام بفروشم آنجا هم باز است خريدش فراهم است راه هم که با اين کاروانی که داريم میروم انشاءالله امنيتش تأمين است اينکه امام صادق فرمودند نرو ضرر است خيلی اعتناء هم نکرد به فرمايش امام خريد و اموال را بار کرد با کاروان حرمت کرد و شام رفت و از شام برگشت منفعتی خوبی هم حاصل شد اين برگشت مدينه گفت برويم خدمت امام صادق بگوييم آقا شما گفتيد نرو ضرر است ما رفتيم منفعت است آدم کمجنبه بیظرفيت آمد محضر امام صادق تا نشست حضرت فرمودند آمدهای که بگويي در اين سفر ضرر نکردی؟ گفت بلی يابن رسولالله شما فرموديد درش ضرر است؟ ما اتفاقاً برخلاف سفرهای ديگر منفعتی خوبی هم حاصل شد آقا فرمودند يادت میآيد در فلان منزلگاه به خاطر خستگی سفر نماز صبح تو قضاء شد تمام اين اموالی که به دست آوردی بيش از اين بدهی جای آن دو رکعت نماز را نمیگيرد، به چه قيمتی پول به چه قيمتی، نماز قضاء ترک صله رحم دوری از ارزشهای دينی، گرفتاريم گرفتاری به چه قيمتی؟ حالا عرض کردم در يک حلسهای آقايون وقتی دستمان از اين دنيا کوتاه شد میرسيم به اين حديث رسولالله پيغمبر میفرمايد اينهای که در قبرها خوابيدند آرزويشان اين است بشنويد قدر بدانيد میگويند اي کاش تمام دنيا مال ما بود میداديم و خدا ما را بر میگرداند در دنيا دو رکعت نماز میخوانديم اين نماز را وقتی قدر میدانی که دستت کوتاه میشود واقعيتهای را کما هو حقه از آن عالم میبينيد آن وقت میفهمی چه خبر است؟ پردهها میافتد حقايق را مشاهده میکنی حضرت زهرای مرضيه میفرمايد دنيای شما نزد من محبوب است برای سه چيز، اصلاً دنيای موفق دنيای است که اينها درش ديده شود و اگر کسی اينها را رعايت کند دنيايش دنيای خوبی است دقيقاً اين فرمايشاتی که حضرت زهرا میفرمايد در همين آيهای يازده سوره مبارکه صف نهفته است يعنی اينها برگرفته از همين آيه يازده است حالا من در مقام تطبيق يک تطبيقی میکنيم، فرمايش اين بزرگ بانو را نسبت به کلام حضرت حق، «حُبِّبَ إِلَيَّ مِنْ دُنْيَاكُمْ ثَلَاثٌ»[9] زهرای مرضيه می فرمايد دنيای شما نزد من محبوب است برای سه چيز، اين سه چيز اگر دنيا باشد دنيايتان با ارزش است نبود قافيه را باختيد جزء خذلان و خسران و زيان، چيز ديگری برايتان عايد نمیشود يک: تلاوة کتاب الله[10] دنيای موفق آنهای دارند که ارتباطشان با خدا قطع نمیشود: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»[11] تلاوة کتاب الله يعنی انس با قرآن داشته باشيم بخوانيم تدبر کنيم عمل کنيم: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»[12]، قرآن را فقط نبوسيم بعد آيه به آيهاش را در جامعه لگد مال کنيم متأسفانه ديديد وضعيت قرآن در بعضی از خانهها شده کتاب مقدس در رحلی يکجايي خاک میخوره در جلد چرمی، مخملی جعبه خاتم در همين حد هم احترام میکنيم که پا دارز نمیکنيم آقا اينجا قرآن است حواست باشد ولی همين قرآن میبيندنث در همان خانه دارد لگد مال میشود آيات نماز آيات ذکات، آيه خمس آيات حجاب آيات امر به معروف و نهی از منکر آيات صله رحم آيات رسيدگی به مستمندان، شما امروز در جامعه اسلامی میبينيد بلی در قرآن احترام میگذاريم يک قرآنی مختصری را در جيبمان میگذاريم برای سلامتیمان مسافر سفر میرود از زير قرآن عبورش میدهيم گاهی اوقات در وسيله نقليه قرآن درش میگذاريم که ماشين را دزد نبرد اتفاق بدی نيفتد در اين حد؟ قرآن کتاب زندگی است، ما امروز چقدر به قرآن و سنت پيغمبر داريم عمل میکنيم مشکل همينجاست مرحوم آيتالله سيد هبة الدين شهرستانی صاحب کتاب اسلام و هيئت حدود تقريباً نود سال قبل يک سؤالی از عالم اسلام کرد اين عالم بزرگ شيعه سؤالش هم سؤال کوتاهی بود: لم سقطنا و بم نرتضی، ما چرا سقوط کرديم، ما مسلمانها چرا امروز وضعشان اين شده ما هستيم که از پادشاهان باج گرفتيم يک زمانی اسلام حرف اول در دنيا بود در همه عرصهها عرصههای اقتصادی، عرصههای سياسی عرصههای علمی بزرگترين دانشگاهها در بلاد اسلامی بود من همين بزرگوارانی که در بقيه منصوريه دفن است سيد صدرالدين محمد دشتکی، و سيد غياث الدين منصور خودم شاهد بودم بيست و چهار نفر از اساتيد فلاسفه اروپا حدود ده سال قبل همه مسيحی و يهودی آمده بودند شيراز پشت در مدرسه با يک مترجمی گفتند ما از اروپا آمديم شيراز دقايقی کنار قبول اين بزرگان علوم عقلی عرض احترام کنيم و برويم بحث شاهچرا نبود اينها مسلمان نبودند اسمی سعدی و حافظ سر زبان اين نبود آن مترجمه گفت اينها همه استادهای فلسفه در اروپا هستند يک توری آمدند در دنيا دارند میگردند صاحبان علوم عقلی را میروند کنار تربتشان عرض ادب کنند حالا آمدند اينجا دوتاش خانم بود بيست و دوتا مرد بود اين وضع اسلام بوده امروز پای سفره فکر اينها اروپا نشسته در علوم طبيعی، در اخلاق در تفسير در فقه چرا وضع شده اين حرف مرحوم سيدشهرستانی سيد هبة الدين شهرستانی: لما سقطنا ما چرا سقوط کرديم؟ و بمَ نرتقی، ما چه کنيم؟ دوباره برگرديم به آن موقعيت به آن عزت به جايگاه ايشان فرموده بود سؤال را من مطرح کردم از انديشمندان عالم اسلام شيعه و سنی نامه نوشتم که جواب سؤال من را بدهيد ايشان میفرمايد صد و نود پنج جوابهای که برای من آمد اين بود از علمای شيعه و علمای اهل سنت ما از اطاعت از خدا و تبعيت از سنت رسولالله فاصله گرفتيم، وضعمان شده اين مشکل همينجاست فاصله اتفاق افتاده که اين آسيب خودش را دارد نشان میدهد لذا حضرت زهرای مرضيه میفرمايد دنيا را من دوست میدارم اول برای انس با خدا، تلاوة کتاب الله با قرآن انسان مأنوس باشد به قرآن عمل کند تراز قرآن باشد گاهی اوقات بنده خودم را عرض میکنم يک وقت میبينی يک آيه قرآن میخوانم عمل نمیکنم يک وقت مشمول اين حديث میشود: «وَ قَالَ ص رُبَّ تَالِي الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُه»[13] بعضیها قرآن میخوانند و قرآن اينها را لعنت میکند چون عمل نمیکنند.
میگويند يک صاحب نفسی عارفی رفته بود تشييع جنازه ميتی داشتند قرآن میخواندند آهستی به آن قاری گفت اين آيات را نخوان که اينها جزو افزايش عذاب برای اين متوفی چيز ديگری نيست، تو داری آيات قرآن میخوانی آيه ناز اين نماز نمیخوانده اينها همهاش الآن میشود عذاب هی میشود تکرار میگويند اينها را میخواندند فقط عمل نکردند قرآن بالای سر قبلی ميتی مفيده که آن ميت عمل به اين آيه میکرده وقتی آن عامل نبوده و عمل نمیکرده تکرار اين تضعيف عذاب است، تضعيف ندامت و تشديد ندامت فرد است يک انس با قرآن، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»[14] دنيا برای اين ارزش دارد دنيا را بخواهيم که از خدا نبريم دنيا همه دنيا را به کسی بدهند از خدا بريده باشد تمام است قافيه را باختيم.
دوم حضرت زهرا فرمود: و النظر فی وجه رسولالله[15]، من دنيا را دوست میدارم برای نگاه به چهره پيغمبر «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[16] اين و رسوله باز سخن حضرت زهرای مرضيه میخواهيد نجات پيدا کنيد، میخواهيد گرفتار سختیهای دنيوی نشويد، چه در بعد اخلاقی چه در بعد اجتماعی، پيغمببر فراموش نشود رسولالله تراز است ميزان است اسوه است اينجا چرا حضرت زهرا میفرمايد: و النظر فی وجه رسولالله نفرمايد: و النظر فی وجه ابی، نگاه به چهره بابايم پدرم بابا نگاه به چهره نماينده خدا اين برای همه درس است يعنی مردم دنيای موفق است که نماينده خدا از شما راضی باشد امروز زندگی موفق مال کسی است که امام زمان از او راضی باشد اگر امام زمان از کسی خشنود است اين دغدغه نداشته باشد ذرهای اضطراب و هراس به سراغ آنهای که ولی خدا از آنها راضی است ندارد چون رضايت ولی خدا رضايت خداست: و النظر فی وجه رسولالله يعنی تلاشتان اين باشد که نماينده خدا از شما راضی باشد نگاهتان به نگاه او باشد امروز تربيتهای ما را امام زمان تأييد میکند اين جوانها اين جامعه اين اجتماع، اجتماع مهدوی است، البته بارها بنده عرض کردم کار کار همگانی است کار يک گروه نيست کار مسجدیهای تنها نيست همه بايد دست به دست هم بدهيم بنده به عنوان يک پدر فرزندم را در خانه خوب تربيت کنم دخترم پسرم به عنوان يک همسايه نسبت به همسايگان خودم يک شهروند در جامعه خودم اين ارتباط را ما برقرار کنيم ما متأسفانه آن و النظر فی وجه رسولالله را شما امروز رنگ میبينيد که رضايت ولی خدا برای ما بشود حرف اول، و النظر فی وجه رسولالله آن رسول الهی چه میپسندد نگاه او برای ما درس باشد پيام باشد اين نکته دوم که در آيه شريفه هم: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[17].
سوم حضرت زهرا میفرمايد و الإنفاق في سبيل الله دنيای خوب دنيای است که در اين دنيا بتوانيد دستگيری کنيد اگر خدا چيزی برايت داده به داد ديگران هم برسی انفاق فی سبيل الله اين فی سبيلالله يعنی اخلاص يعنی برا ی خدا، تلاوة کتاب الله يعنی محور خداست و النظر فی وجه رسولالله و الانفاق فی سبيلالله يعنی اگر صدقه میدهيد انفاق میکنيد کار نيکی انجام میدهيد رنگ الهی به خودش بگيرد قطعاً اين کار هم ماندگار است من يک جمله عرض کنم خود حضرت اسوه همين بود زمانی که فدک به پيامبر اکرم تقديم شد و پيامبر فدک را به حضرت زهرا هديه کردند عوائد فدک میگويند مزرعههای فدک گندمش مدينه را جواب میداد در تاريخ مینويسند عوائد فدک بين هفتاد هزار دينار طلا تا صد هزار دينار طلا سالانه بوده، خب اين را به رسولالله تقديم کردند صاحبان سرزمينها و بلاد هفتگانه، پيغمبر هم به حضرت زهرا حضرت زهرا چه کار کرد؟ حضرت حضرت زهرا در حد مصرف نياز شخصی خودشان بر میداشتند بقيه را تحت نظر رسولالله هزينه میکردند برای فقراء و نيازمندان اين و الانفاق فی سبيل الله خود زهرا اسوه عملی اين کار بودند مال مباح ملک طلق مال خود حضرت لذا اين که بعد از ارتحال رسولالله دست گذاشتند رو فدک و مانع شدند برای رسيدن عوائد فدک به حضرت زهرا چون اينها میدانستند يک درآمد سنگين کلان مثل درآمد فدک دست حضرت زهرا قرار بگيرد و اميرالمؤمنين، بخضی از مردم به خاطر اين ثروت دور اينها جمع میشوند اين سياست سياستمداران غاصب بود مرحوم حاج شيخ عباس قمی قضيهای را نقل میکند که هارون الرشيد آمد مدينه لعنة الله عليه که اين هم بر خودش هم بر اولادهايش هم پدرش لعن اينها غاصب بودند هارون آمد مدينه يک روز يک جلسه عمومی داشت بزرگان مدينه را دعوت کرده بود که اينها هم بيايند روز عيدی بود مأمون میگويد من يک جوانی بودم با پدرم هم رويم باز بود يعنی راحت حرف میزدم میگويد من میديدم رجال مدينه که میآيند بزرگانی که مطرح بودند پدرم خيلی احترام میکرد يک سری تکان میداد از آن جايگاهی که نشسته بود حرکت هم نمیکرد میگفت بياييد بنشينيد اينجا بعد اينها که میخواستند بروند هدایای سگينی را برای اينها حواله میکند دو هزار دنيار، پنج هزار دنيار طلا ده طلا مأمون میگويد من هم مراقب بودم میديدند افردی هی میآمدند و آنهای که جائر سنگين و هدايا بزرگ هارون برای اينها برای اينها معين میکرد میفهميدم که يک توجهی هارون به اينها دارد و اينها يک جايگاهی دارند يک وقتی آن مأمور که دم در اعلان میکرد که میخواهد بيايد داخل يک دفعه اعلام کرد گفت ابو ابراهيم موسی ابن جعفر آمد هارون میگويد، مأمون میگويد تا اسم موسی ابن جعفر آورده شد رنگ از چهره پدرم پريد پدرم از جا بلند شد دويد رفت به طرف ورودی مجلس مأمون میگويد ديدم يک آقای لاغر اندامی از مرکب پياده شد با يک هيئت سادهای ولی پدرم آمد جلو دست گذاشت شانه اين مسافحه کرد يابن تشرف، تفضل پسر عمو خوش آمدی آورد آقا را در مجلس جای خودش نشاند رو آن جايگاه خاصی خودش آقا را نشست آنجا خودش کنار او دو زانو نشست گفت ادبی که به اين آقا کرد به هيچ کس من نديده بودم گفت يک مدتی هم صحبت کردند پدرم احوال پرسيد چندتا فرزند داريد چندتاشان ازدواج کردند يک صحبتهای اين جوری و گفت بعد آقا بلند شد و رفت باز دنبال آقا رفت تا دم در مجلس بعد به من گفت مأمون پای پياده دنبال مرکب اين آقا میروی تا منزلش بدرقه کن آقا را مأمون میگويد ما پسر خليفه بوديم خيلی برايمان گران تمام شد اين آقا که هست؟ که من پسر بايد اين آقا را پياده بدرقه کنم میگويد رفتيم يک جريانی هم مأمون اينجا نقل میکند میگويد آقا منزلش رسيد از مرکب پياده شد من را به سمت خودش کشيد فرمود مأمون بعد از پدرت تو خليفه میشوی اصلاً کسی گمان نمیکرد مأمون خليفه بشود چون مأمون مادرش کنيز بود کنيز ايرانی بود امين مادرش دختر عموی هارون الرشيد بود امين پدر و مادرش هردو از عباسیها بودند مأمون مادرش کنيز و ايرانی با آن حس نژاد پرستی هم که بين عربها بود اصلاً کسی تصور نمیکرد که يک کنيز زاده بشود خليفه، خود مأمون اين گمان را نمیکرد میگويد آقا فرمودند بعد از پدرت تو میشود خليفه مراقب باش در حق فرزندم علی ظلم نکنی، اين هشدار را هم آقا بهش دادند و فرمودند اگر ظلم کردی تومار حکومتت بهم پيچيده میشود میگويد اين را هم آقا به ما فرمود، میگويد من برگشتم آمدم در همان مجلسی که پدرم بود حالا همه اينها را گفتم برای اين جمله که گاهی اوقات ظالمها میدانند حق اولياء اگر رد شد به دست اينها رسيد اينها میروند در حاشيه یمگويد آمدم به پدرم گفتم آقا اين که بود؟ میگويد پدرم حوالهای که برای اين آقا کرد که يک کمکی هديهای يک هديه بسيار ناچيز، احترام نگفتنی هديه هديه مختصر و ناچيز میگويد من به پدرم گفتم پدر احترامی که به اين آقا کردی به هيچ کس نکردی ولی هديهای که برای اين آقا مقرر کردی از هديه همه اينهای که آمدند پيش شما کمتر بود اين جوری است هارون گفت پسرم خلافتی که دستماست حق اينهاست حکومت مال اينهاست خلاف متعلق به اينها است اينها اگر پول آمد در دستشان وابستهای به دنيا نيستند انفاق میکنند يک بخشی از مردم به خاطر پول دور اينها جمع میشودند ما بايد تا میتوانيم اينها را در سختی قرار بدهيم در مشکلات اقتصاید قرار بدهيم که کسی هم دور اينها جمع نشوند، مأمون میگويد به پدرم گفتم پدر اگر حکومت حق اينهاست چرا واگذار نمیکنی؟ گفت پسرم مگر نشنيدهای که گفته اند الملک عقيم، حکومت پادشاهی عقيم است، يک روايتی هم دارد اين برای مسئولين خيلی تکان دهنده است: آخر ما «يخرج من رءوس الصديقين حب الرئاسة»[18] آخر چيزی که از قلب بندههای صديق خدا میرود بيرون حب رياست است گاهی اوقات میبينی طرف از پول میگذرد از خيلی چيزها میگذرد ولی از اين مقام نمیتواند بگذرد از اين طول عرض ميز رياست از اين خلافت غاصبانه هارون ملعون میداند حق مال موسی ابن جعفر است به مأمون گفت پسرم نه موسی ابن جعفر تو هم که پسرم هستی اگر بخواهی برای خلافت جلو من بايستی تو را ازبين میبرد موسی ابن جعفر که جای خود دارد.
خب ببينيد عزيزان اينها نتيجه همان وابستگیهای به دنياست روی همين وابستگیها يکی از فشارهای که اينها سمت اولياء الهی ارجاع میکردند در تنگناي اقتصادی اولياء را قرار دادند فدک آ« سماريه عظيمی حضرت زهراء مرضيه مرضيه مصادر میشود بعد از، که حضرت زهرا در خطبهشان فرمودند چطور انبياء ديگر ارث نمیبيم هيچ که نباشد میگوييد اين مال پدر من است من وارث پدرم هستم ضمن اينها پدرم در زمان حياتش به من واگذار کرد و به من هديه کرد و الانفاق فی سبيلالله، اين انفاق فی سبيلالله، «تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[19] يعنی اين سه گزينهای که حضرت زهرای مرضيه در اين کلام نورانی میفرمايد نگاه من به دنيا اين است آقايون دنيايتان موفق است اگر اينها درش باشد حالا ما به خودمان يک نمرهای بدهيم تا الآن تا امشب انگيزه زندگی ما رضايت خدا بوده انگيزه زندگی رضايت امام زمان بوده انگيزه زندگی دستگيری از نيازمندان و مستمندان بوده است؟ اگر اين در ماست اين دنيا دنيای موفقی است اگر اينها نباشد قافيه را باختيم، حبب اليکم من دنياکم ثلاث: تلاوت کتاب الله و النظر فی وجه رسولالله و الانفاق فی سبيل الله ارتباط با خدا ارتباط با ولی خدا ارتباط با خلق خدا اسلام دينی جامع است نمیگويند همهاشم منبر و محراب نمیگويند همهاش نيمه شب و نماز شب يک بخشش نماز شب است يک بخشش نماز شب است يک بخشش هم فعاليتهای اجتماعیتان خدمات اجتماعیتان است در اين دوره سخت کرونا بعضیها خوب امتحان پس دادند، بعضیها هم باختند قافيه را باختند بعضیها ماسکی رايگان خريدند رفتار بعضیها هم ماسک رفتند انبار کردند انبارهايشان را شکستند، انفاق فی سبيلالله از نگاههای بزرگ بانو در زندگی دنيايي و زنگی موفق است بعضیها در آيات فراوانی شما مشاهده میکنيد که خداوند بعد از ارتباط با ذات مقدس خودش ارتبا با خلق خدا نام میبريد اين «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[20] همين است: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[21] خدا «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» مردم اول پيوندتان را با قوی بکنيد با خدا ارتباطتان قوی شد قطعاً به داد مردم میرسيد، قطعاً کمک میکنيد و متأسفانه در اين جامعه امروز و در اين وانفسای امروز يک کسی گفتم آقا من فقيه سراغ ندارم گفتم شما سراغ نداری يک سری به اين خيريه بزن خواهر محترمهای برای من نقل کرد گفت حاج آقا در اين بری آفتاب سعدی خدا به داد همهمان برسد و خدا رحممان کنه من کراراً عرض کردم هر وقتی اين کارتون خوابها و اين دوره گردهای که پلاستيک جمع میکنند میبينم يک استغفاری از ته دل میگويم میگويم: استغفر الله ربّی و اتوب اليه، خدا ما را ببخش ما هم مسئوليم ما هم در قبال اين مردم مسئوليم نبايد دل گندگی کرد بیخيالی کرد خواهر محترمهای هفته پيش میگفت حاج آقا ديدم يک خانمی دوتا بچه گذاشته روی گاری ساعت ده شب در اين کوچه و پس کوچهها دارد در سطلهای زباله پلاستيک جمع میکند خوب ببينيم بگذاريم اين مسلمانی است، پيغمبر فرمود: «من أصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»[22] اگر صبح کنی به مشکلات مسلمانان بیاعتنا باشی و اهميت ندهی اسم خودت را مسلمان نگذارد، گفت من وقتی اين خانم را ديدم رفتم جلو خواهر احترمه شما يک خانم پوشيدهای کجاب کامل، گاری به دست دوتا بچه در اين سرما در کوچهها ساعت ده شب، خانم شما کجا؟ گفت من شوهری دارم بيمار، مال يک شهر ديگر استان ديگر هستيم شوهرم بدهکار بوده دستش خالی هجرت کرديم آمديم اينجا آدرس منزل، تلفن گفت تلفنش را من گرفتم اين خانم برای خود من نقل کرد گفت آقای حدائق به داد برسيد گفت تلفن اين خانم را گرفتم آدرستان را بدهيد گفت خواستيد بياييد زنگ بزنيد که باشم من گفت حاج آقا رفتم منزل اين خانم در منطقه بر آفتاب گفت يک دوتا اتاق اجاره کرده بود شوهرش مريض در يک اتاق افتاده بود سهتا بچه دو ساله و چهار ساله و هفت ساله و خود خانم هم باردار اين ناموس مسلمانها نيست، سومين حرم اهل البيت است اين خانم گريه میکرد و میگفت گفت حاج آقا اين بچهها از سر و کول من میرفتند بالا حالا يک مختصر آذوقهی من برده بودم دست من را میبوسيدند پای من را میبوسيدند گفت به من گفت خانم دو روز است اين بچهها غذا ندارند گفت اصلاً معلوم بود زن باردار اينها مسلمان نيستند، برای اميرالمؤمنين خبر دادند که سربازان معاويه خلخال از پای يک زن يهودی درآوردند حضرت خطبه خواند فرمود از اين خبر اگر انسان آزاد مردی بشنود و بميرد من علی از او تمجيد میکنم آن وقت راحت میخوابيم به ما چه؟ شهر صاحب دارد استاندار دارد شهردار اين جواب است شما مسئول نيستي؟ از شما کاری نمیآيد؟ راحت بخوابيم دغدغه نداشته باشيم بابا ما سراغ نداريم، آنهای که سراغ دارند و تحقيق کردند را ببريد بپرسيد برويد ببينيد وضعيت را و الانفاق فی سبيل الله دنيای خوب دنيای است که دستگيری بکنيد دستگيری بکنيد تا دستتان را بگيرند دستگيری کرديد نجاتتان میدهند من عرضم را تمام کنم با اين جمله و ادامه مطالب انشاء الله فرصت ديگر و جلسهای ديگر.
علامه مجلسی و مرحوم سيد نعمت الله جزايری اينها هم عصر بودند مرحوم مجلسی خب وضعيت اقتصادی و اجتماعیشان وضعيت عالی بود البته من اين را هم بارها عرض کردم، اسلام مخالف با پول نيست اسلام مخالف با خانه خوب نيست اسلام مخالف با وسيله نقليه خوب نيست اين تنگ نظريها را بگذاريد کنار اسلام میفرمايد برادر عزيز خواهر محترمه اينها همه مال خداست وابسته به اينها نباش اينها امانت است از اينها خوب استفاده کن اسلام با وابستگی مخالف است با دل بستگی به دنيا مخالف است نه با زندگی در دنيا پول در اختيار خوبان اگر قرار بگيرد خوب است: «نعم المال الصّالح للرّجل الصّالح»[23] پولی ارزشمند است که در اختيار انسانهای ارزشمند قرار بگيرد لذا میبينيد افراد متدين مؤمن با همين پول خيريه با همين پول مسجد، با همين پول مدرسه با همين پول وجوهات با همين پول خدمات اجتماعی اينها نبش پول در اختيار صالحان ولی اين پول اگر افتاد دست قارون صفتها میشود همين اختلاسهای که میشنوی رقمهای هزار مليارد دلاری که طرف زير و رو کرده بعد هم میگويد ما بالاخره حتی اشتباه کرديم خلاف نکرديم من گناهی نکردم يک اشتباه کردم اشتباه بيتالمال مسلمين را اموال عمومی را لذا با پول اسلام مخالف نيست با کلاه برداری نکردم بلی کولاه برداری نکردم ولی اشتباه کردم تعجب است اين رقم عظيم اسمش را میگذارد اشتباه خب حضار محترم مرحوم سيد نعمت الله جزائری که يازده سال در همين مدرسه منصوريه طلبه بود شيراز اين يک زندگی بالاخره مقتصدانهای رستهای از اين ظواهر دنيای داشت و خوب سختیهای زيادی هم ايشان کشيده بود نگاه سيدنعمتالله جزائری يک نگاهی بود نسبت به دنيا خيلی راغب نبود دنبال اين چيزها نبود در نهايت سادگی زندگی کردن ايشان میرود مدتی اصفهان با مرحوم مجلسی معاصر میشود و محضر مجلسی هم کسب فيض میکرده علامه مجلسی دوم محمدباقر مجلسی، مرحوم مجلسی بر خلاف سيد نعمت الله خانه خوب امکانات رفت و آمد مجلس، سفره خب سيد نعمت الله با يک نگاه ديگر مرحوم مجلسی با يک سبک ديگر گاهی اوقات بين اين دو بحث میشد سيد نعمت الله جزائری میگفت آقا شما خيلی در دنيا بساط را پهن کرديد اين زيبنده نيست مرحوم مجلسی میفرمود دنيای خوب منافات با آخرت خوب ندارد خدا به ما آموخته: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[24] اما به شرطی که خوب استفاده کنی دنيا غافلت از آخرت نکند مزرعه است اين مزرعه يک وقت نشود مزرعه موقتی نگاه دائمی بکنيد اينها در بحثها همديگر را نمیتوانند متقاعد بکنند يک قرار میگذارند قرار اين بوده که هرکدام زودتر از دنيا رفت بيايد به خواب آنی که زنده است بگويد حق با که است؟ بعد سيد نعمت الله جزائری ايشان هجرت کرد رفت نجف اشرف میگويد يک شبی جمعهای بود خبر فوت مجلسی به نجف رسيد که علامه مجلسی در اصفهان فوت کرد ايشان میگويد من همان شب نمازی خواندم برای روح علامه مجلسی قرآن خواندم و گفتم جناب مجلسی قرار بر اين بود که هر کسی زودتر رفت بيايد به خواب زنده بگويد حق با که است؟ حق با من است که اين طور مقتصدانه زندگ میکنم يا حق با شماست که با اين وضع زندگی میکردی میگويد آن شب خوابيدم خواب ديدم علامه مجلسی را در يک باغ بسيار زيبايي و کاخ بسيار زيبا مجلسی داشت قدم میزد ما هم فهميدم عالم عالم برزخی مجلسی است رفتم جلو سلام کردم متوجه شدم که اين برزخ علامه مجلسی است، گفتم حضرت استاد حق با ما بود يا با شما؟ گفت حق با من بود میشود از دنيای خوب برای آخرت خوب استفاده کرد پول خدا برايت داده کار کن قلم در دستت است بيار رو کاغذ آبرو برايت دادند سختت نشود مشکل را حل کن من در همين مسجدالرسول يک شب آمده بوديم دنبال حاج آقا يک جايي جلسهای داشتند حاج آقا آمدند از اتاق بيرون در را بستند قفل کردند صدای زنگ تلفن از داخل اتاق بلند شد ديدم دوباره برگشتند، حاج آقا برگشتند در را باز کردند رفتند در اتاق تلفن جواب را دادند اتفاقاً تلفن هم طول کشيد سؤالی که طرف داشت يک شش، هفت دقيقهای وقت ايشان را گرفت بعد که مکالمه که تمام شد گفتم آقا شما که ديگر از اتاق آمده بوديد بيرون؟ گفتند بابا ما وظيفهمان خدمت به مردم و رفع نگرانیهای مردم است الآن اين تلفنی که من جواب دادم اين يک اختلافی داشت با همسرش اگر من اين را نمیگفتم امشب راهنمايش نمیکردم شايد اين اختلاف بحرانی میشد اين همان رسيدگی به حال مردم است مردم را فراموش نکردن پيغمبر من امروز در جمع آقايون طلاب در حوزه عرض کردم رسولالله فرمود يکی از ويژگیهای که در هرکسی باشد قيامت به من پيغمبر نزديک است پنجتا ويژگی را رسولالله نام برد يکش اين است: «أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[25] آنهای که در دنيا به مردم نزديک اند قيامت به پيغمبر نزدک است با فاميلتان نزديک هستيد با مردم نزديک هستيد؟ از در پشتی نروم از در پشتی بياييم تلفن جواب ندهيم گاه اوقات پاسخگو نباشيم کار از ما میآيد نکنيم هرکسی به مردم نزديکتر قيامت به پيغمبر نزديکتر قيامت همه دست و پا میزنند خودشان را برسانند به پيغمبر چون فصل الخطاب نجات رسولالله است اميرالمؤمنين هم به پيغمبر تمسک میجويد میخواهيد نزديک باشد در دنيا به مردم نزديک باشيد مرحوم سيد نعمت الله جزائری گفت آقا حق با شما بود؟ گفت بلی گفت میشود بگويم بر شما چه گذشت؟ ايشان فرمود زمانی که سکرات موت رسيد حضرت ملک الموت آمد از سؤال کرد که مشکلتان گفتم بدنم درد میکند شروع کرد از پايين پا دست کشيدن همين طور میکشيد درد بر طرف میشد تا رسيد به حلق من گلی را به من داد بو کردم روح از بدن خارج شد، ما را غسل دادند کفن کردند به خاک سپردند لحد گذاشتند خاک ريختند همه رفتند در آن تاريکی قبر ديدم صدای بلند شد ملامحمد باقر مجلسی برای اين منزلت چه آوردی؟ علامه مجلسی که صد و ده جلد بحار الانوار نوشته اين را از مرحوم امام نقل میکنند از علامه طباطبايي هم نقل میکنند که فرموده بودند اگر کسی يک دوره بحار داشته باشد از معارف اسلامی به اهل البيت چيزی کم ندارد خدمتی که ايشان به عالم اسلام و تشيع کرد روايات ائمه را جمع آوری کرد در اين دائر المعارف بحار الانوار علامه مجلسی میگويد من وقتی گفت برای اين منزل چه آورديد اول کارهای عمده يادم آمد، گفتم بحار الانوار را تقديم کردم گفت برای اين منزلت چه آوردی شروع کردم يکی يکی کتابها نام بردند تأليفاتم صدا خاموش نشد شاگردان تربيت کرديم بزرگانی پرورش داديم صدا خاموش نشد خدمات اجتماعیام را يکی يکی گفتم صدا خاموش نشد و اين که اميرالمؤمنين میفرمايد مردم هيچ کاری را سبک نشماريد يک وقت میبينی همان کارهای که میگويي چيزی نيست دنيا و آخرتت را تأمين میکند يک وقت همان معتاد را که میگويي پول به اين بدهی به جايي نمیرسد همان نجاتت میدهد:
کس نمیداند در اين بحث عميق، سنگريزه قُرب دارد یا عقیق
ان الله تبارک و تعالی: «أَخْفَى رِضَاهُ فِي طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ»[26] يک وقت يک ذکری در همان بیحالت بگويي ارزش دارد به يک شب تا صبح با حال عبادت کردن چون آن با حال عبادت کردن دنبالهاش غرور میآيد طلبکاری میآيد اين با بیحالی که گفتی خجالت زدگی دنبالش است اين خجالت زدگی و سر افکندگی میبردش بالا علامه مجلسی میفرمايد همه کارهای که به نظرم بزرگ گفتم صدا خاموش نشد هرچه گفتم گفت برای اينجا چه آوردی؟ يک دفعه يک جريانی يادم آمد يادم آمد که يک روز در کوچههای اصفهان داشتم رد میشدم ديدم چند نفر يکی را دوره کردند دارند کتکش میزنند گفتم چرا میزنيد؟ گفتند آقا اين بدهکار است از همه ما پول گرفته به تعبير امروزیها سر کارمان گذاشته امروز و فردا میکند ما هم ديگر کلافه شده داريم میزنيم جای اين پولی که از او طلبکار هستيم علامه مجلسی میفرمايد يک مقدار تأمل کردم گفتم ملامحمد باقر مجلسی خدا هم آبرو برايت داده هم پول اينجا بايد کمک کني، گفتم اين را نزنيد بياييد منزل من به بدهکار هم گفتم، به آن بدهکار کتک خورده هم آمده و اينها هم آمدند نشستند جلو آن بدهکار گفتم يکی يکی بگوييد چقدر از اين طلب داريد؟ يکی گفت آقا اين مبلغ، يکی گفت اين مبلغ يکی گفت اين مبلغ، جلوی خود بدهکار پولها را دادم حقوقش را تعديه و تصفيه کردم اينها رفتند به آن بدهکار هم يک مبلغی دادم گفتم اين هم برای خودت پاشو برو، گفت تا اين را گفتم در عالم قبر صدا آمد همين برای برزخ تو کافی است ديدم در باز شد: «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»[27] باغستانی که «لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»[28] گفتند اينها همهاش مزد همان گره گشايي است بحار الانوارش را میگويند بگذار حالا جای خودش قيامت مقطع خودش اين کار حالا چه بوده اين کار که اينجا به داد علامه مجلسی میرسد؟ خلوص اخلاص درش بالا بوده، جهات ديگری بوده اين همان و الانفاق فی سبيل الله است آبرو داده موقعيت داده دلتان برای خودتان میسوزد به داد ديگران برسيد به داد خودتان رسيديد تمام کنيم.
صلّی الله عليک يا مولاتنا فاطمة الزهراء سيدة نساء العالمين
هم ايام فاطمه است هم شب پنج شنبه است من جمع کنم نام حضرت زهراء را و ابوالفضل در آن لحظاتی آخری که قمر بنی هاشم از اسب به زمين افتاد صدا زد يا اخاه ادرک اخاک العباس[29] برادر به فرياد برادر برس سيره قمر بنی هاشم اين بود در محضر امام حسين هميشه میگفت سيدی و مولای آقای من مولای من و اين نتيجه تربيت مادر امالبنين بود امالبنين فرزندانش را اين گونه تربيت کرده بود شما غلامات فرزندان فاطمه زهرا هستيد، مرحوم سيدمحمد فشارکی میگويد يکی از علما خواب حضرت ابوالفضل را ديد گفت آقا ما يک سؤال داريم شما يک عمر به امام حسين میگفتی آقای من مولای من سيد من کنار علقمه وقتی از اسب به زمين افتادی فرمودی برادر به داد برادر برس چه شد آنجا هم نفرمودی سيدی و مولای خطاب آقای به سيد الشهداء کنی فرموده بود سؤال دقيقی پرسيدی من تا آن لحظه به خودم اجازه نمیدادم اين عبارت را به کار ببرم وقتی از اسب به زمين افتادم ديدم يک بانوی مجللهای کنار پيکر من حاضر شد هی صدا میزد ولدی عباس ولدی عباس[30] در آن لحظات آخر گفتم خانم مادرم امالبنين مدينه است شما که هستيد به من خطاب فرزندی میکنيد؟ فرمود فرزندم عباس من مادرت فاطمه زهرا هستم وقتی اين را شنيدم آرام شدم به خودم جرأت دادم بگويم برادر به داد برابر برس.
ديدی که فلک به ما چیها کرد؟
قربان زبان حال سيدالشهداء که دست تو از بدن جدا کرد؟
ما را به غم تو مبتلا کرد، عباس جوان برادر من، برادر گفتم که در اين جهان فانی، شايد تو ز بعد من بمانی، زينب به سوی وطن رسانی، عباس جوان برادر من يک جمله امام حسين فرمود آتش زده دل شيعه را آقا وقتی آمد کنار اين پيکر تير باران شده قرار گرفت فرمود برادر اليوم نامت عين الآن چشمی بسته شد که تا بيدار بود دشمنان ما خواب نداشتند برادر الآن چشمی را رو هم گذاشتی که تا بيدار بود خواهرانت آسوده میخوابيدند به برکت اين بيداری تو آرامش اهل حرم رقم میخورد:
امشب همه دشمنان بخوابند، اهل حرم اندر اضطرابند،اطفال من از عطش کبابند
عباس جوان برادر من.
آقا يک وقت ديد دشمن گستاخ شد دارند رو به خيمهها میآورند تا عباس بود اين جرأت را به خود نمیدادند پيکر برادر را رها کرد آقا با مرکب با شتاب آمد سمت خيمهها خودش را به اين زن و بچهها برساند تا به خيمهها رسيد يک وقت اين بچهها خيمه بيرون دويدند رو کردند به سيدالشهداء سکينه صدا زدا أين عَمِّی العباس، عباس کجاست؟ بابا عمويمان عباس کجاست؟ امام جواب اين زن و بچهها را نداد اما آقا يک کاری کرد صدای شيون اينها بلند شد ديدند آقا رفت در خيمه ابالفضل عمود خيمه را روی زمين خواباند.
رفتی و شکست محفل ما، هم محفل ما و هم دلما،
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الاعظم الاعزّ الاجل الاکرم
الهنا بفاطمة الزهراء و ابیالفضل العباس يا الله يا الله
اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج
پروردگارا به عظمت زهرای مرضيه دنيا ما را با معيار فاطمی منطبق بفرما؛
آنچه را که فاطمه زهراء برای او ارزش بود در اين فرصتهای باقی مانده زندگی برای ما ارزشمند باشد
والدين و ذوی الحقوق ما را ببخش و بيامرز، عواقب امور ما را ختم بخير بفرما؛
پروردگارا آنهای که به اسلام و مسلمين و جامعه اسلامی ظلم و ستم میکنند اگر قابل هدايت اند هدايت اگر قابل هدايت نيستند آنها را رسوا بفرما باران رحمتت را بر اراضی نيازمند ما ساری و جاری بگردان، لباس سلامتی و عافيت را بر قامت بيماران ما ملتمسين دعا، منظورين نظر بپوشان؛
خدمتگذاران به اسلام و مسلمين علمای عاملين مقام معظم رهبری خدمتگذاران به نظام ما ملت ما جمع حاضر ما از جميع فتن محفوظ بفرما؛
بمنّه و کرمه بالنبی و آله رحم الله من يقرء الفاتحة مع الصلوات.
[1] صف 11.
[2] صف 11.
[3] صف 11.
[4] صف 11.
[5] صف 11.
[6] صف 11.
[7] در منبعی يافت نشد.
[8] صف 11.
[9] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج16 ص259: در منابع موجود منسوب به اميرالمؤمنين است نه حضرت زهرا(س)
[10] اين تعبير يافت نشد.
[11] صف 11.
[12] نساء 82.
[13] جامع الاخبار(للشعيری) ص48.
[14] صف 11.
[15] منبعی يافت نشد.
[16] صف 11.
[17] صف 11.
[18] شرح نهجالبلاغه لابن أبی الحديد ج2 ص181.
[19] صف 11.
[20] مائده 55.
[21] مائده 55.
[22] مکاتب الرسول(ص) 3 ص275.
[23] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص 786.
[24] بقره 201.
[25] تحفالعقول النص ص46.
[26] وسائل الشيعة، ج1 ص117.
[27] الکافی(ط- الاسلاميه) ج3 ص242.
[28] وسائل الشيعه ج10 ص376.
[29] با اين تعبير يافت نشد.
[30] يافت نشد.