استاد حدائق روز دوشنبه 29 آذر 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال مولانا صاحب الامر و العصر مولانا الامام الزمان «و علی الاُمراء بالعدلِ و الشفقة»[1]

در ادامه‌ی فرمایشات وجود مقدس ولی‌عصر، فراز دیگری از دعای حضرت که امام برای تمام مسئولین، امراء، آن‌هایی که کار دستشان است، مدیرکل‌‌ها رئیس جمهور، شهردار، استاندار و هر کسی که قدرتی دست اوست و امیر است و مسئولیت دارد، امام دو تقاضا را از خدا برای این‌ها می‌نماید که ضرورت دارد برای هر مسئولی رعایت این دو ضرورت. نبودن این‌ها هم ضایعه است، فاجعه است، ما هر جا از مسئولی آسیب دیدیم، علتش این بوده که یا این دو تا درش نبوده، یا یکی از این دو، یا ضعیف بوده. حضرت به خداوند عرض می‌کند و علی الامراء، خدایا به مسئولین ما، زمام‌داران ما، آن‌هایی که قدرت به آن‌ها واگذار شده، دو چیز عنایت کن، عدالت را، این‌‌ها رعایت عدالت را بکنند، عادلانه عمل کنند، یک؛ و شفقت و مهربانی هم در کارهایشان باشد. مسئول باید هر چه مقامش می‌رود بالاتر مهربانی‌اش بیشتر باشد، هر چه جایگاهش می‌رود بالاتر افت باطنی پیدا کند. در مجلسی عرض کردم، ایام ایام فاطمیه است، از دعاهایی که تاریخ از حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها نقل نموده است، این دعای شریف است که «اللهم ذلِّل نفسی عند نفسی و عظِّم شأنک فی نفسی»[2] این را از خدا بخواهید. خدایا خودم را در خودم ذلیل کن، خودت را در خودم عزیز کن، از خدا بخواهید در خودتان ذلیل شوید نه نزد مردم، ذلت نزد مردم و کوچه و بازار بد است، از خدا بخواهید که کارتان به غیر خدا نیفتد. «لاتکلنی الی نفسی طرفة عین أبداً»[3] به خودتان هم وانگذارند شما را. ذلت صفت خوبی است، اما یک جا خوب است آن ذلت باطنی است، یعنی انسان غرور پیدا نکند، پول آمده گردن‌ کلفتی نکند، سواد آمده دیگران را بی‌سواد نداند. موقعیت پیدا کرده نگوید این‌ها آدم نیستند. طایفه‌ات را می‌خرم، ایل و تبارت را در نظر نمی‌آورم، این‌ها خیلی بد است. گاهی اوقات پول گاهی اوقات مقام گاهی اوقات سواد گاهی اوقات اعتبارات خانوادگی و سوابق گذشته، بعضی‌ها را باد می‌کند، از خدا بخواهید در خودتان بیایید پایین و از خدا بخواهید خدا در وجودتان پیوسته برود بالا. «اللهم ذلِّل نفسی عند نفسی و عظِّم شأنک فی نفسی»[4] خدایا خودم را در خودم پایین بیاور، خودت را در خودم بالا ببر، این خیلی ارزشمند است، لذا هر چه انسان‌ها جایگاه پیدا می‌کنند ضرورت شفقت بیشتر می‌شود، چون خدا بیشتر بهتان داده، خدا اعتبار اقتصادی داده آقای میلیاردر، پول بهت دادند، نظر بهت بوده، ثروت دادند خوب درس پس بده. کمک کن، شفقت داشته باش، آقای مسئول، پشت میز ریاست غرور پیدا نکن، این یک امانتی است موقعیتی است، یک گذر کوتاهی است یک چند صباحی هم شما شدید مسئول. شفقت یادت نرود. در دعای شریف مکارم الاخلاق حضرت زین العابدین، حضرت به خدا عرض می‌کند «و لاترفعنی عند الناسِ درجةً»[5] خدایا جایگاه من را در جامعه بالا نبر مگر این‌که هر چه در جامعه بالاتر می‌روم، «إلا و قد حططتَنی عند نفسی مثلَها»[6] در خودم پایین و پایین‌تر بیایم. هر چه بهتان می‌گویند آقای حاجی فلانی، آقای فلانی مسئول شد، قدرت پیدا کرد، ترقی پیدا کرد، نشانه‌ی مسئول خوب این است که هر چه بالاتر می‌رود مردمی‌تر می‌شود، متواضع‌تر می‌شود، می‌خواهیم به خودمان نمره بدهیم باید این‌گونه نمره بدهیم. ببینیم نسبت به گذشته‌مان که پیشرفتی داشتیم مردمی‌تر شدیم مواضع‌تر شدیم، شفقتمان بیشتر شده، خواهرم شدی مادر شوهر، شفقتت بیشتر شده، شدی مادرز بزرگ شدی مادر بزرگ، شفقتت بیشتر شد، مهربانی دل‌سوزی اخلاق ادب بیشتر شده یا این‌که هی مغرورتر می‌شویم! ما فلانیم ما فلانیم ما فرزندمان فلان‌کس است. پناه بر خدا. بعضی‌ها چهار کلمه سواد یک وقت بازی‌شان می‌دهد. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب در اصفهان، از ایشان نقل می‌کنند که یک وقتی رفته بود قبرستان تخته فولاد اصفهان برای زیارت اهل قبور، یک وقتی می‌بیند جمجمه‌ی سر میتی شده توپ فوتبال این بچه‌ها. هفت هشت‌ تا پسر بچه دارند در تخته فولاد بازی می‌کنند جمجمه‌ی یک مرده‌ای شده توپ این‌ها. آیت الله حاج آقا رحیم ارباب خیلی برآشفته می‌شود، قبرستان مسلمین است، حالا این بچه‌ها که مسئله را نمی‌دانند، بچه است هفت هشت سالش است آمده در قبرستان دارد بازی می‌کند، مسئله را هم نمی‌داند، از شرایط تکلیف هم یکیش علم است، وقتی نمی‌داند حرجی هم بهش نیست. حاج آقا رحیم ارباب، این عارف بزرگ که امام می‌آمدند خدمتش اصفهان، امام می‌آمدند محضرش استفاده می‌کردند از حاج آقا رحیم، در بعضی از صحبت‌های امام هم، امام از حاج آقا رحیم ارباب مطلب نقل می‌فرمود. ایشان تا این صحنه را می‌بیند یک تندی می‌کند به این بچه‌ها چکار دارید می‌کنید؟ این جمجمه‌ی سر را ایشان برمی‌دارد در یک قسمتی از قبرستان خاک را می‌زند کنار، جمجمه را زیر خاک پنهان می‌کند. برای ایشان می‌شود سوال، چرا این جمجمه از زیر خاک آمده بیرون؟ چرا جمجمه‌ی دیگران آمده بیرون؟ مگر این را چگونه دفن کرده‌اند که جمجمه‌اش آمده شده قدم‌گاه بچه‌ها، شده توپ فوتبال؟ ایشان در این فکر می‌رود که خدایا مگر صاحب این جمجمه چکار می‌کرده در دنیا؟ تا این‌که شب ایشان خواب می‌بیند، در یک باغی از باغستان‌های زیباست، شخصی می‌آید سمت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب سلام می‌کند، حاج آقا رحیم ارباب جواب می‌دهد. او می‌گوید آقا آبروی رفته‌ی ما را شما امروز به ما برگرداندی. حاج آقا رحیم ارباب می‌گوید شما کی هستی؟ می‌گوید من صاحب همان جمجمه‌ای هستم که توپ فوتبال بچه‌ها شده بود. حاج آقا رحیم ارباب می‌گوید شما شغلت چه بود؟ می‌گوید من پزشک بودم، در فامیل و طائفه‌ی ما آدم با سوادشان من بدم، یک نفر در این خانواده دانشگاه رفته بود مدرک گرفته بود دکتر شده بود آن‌هم من بودم، من بخاطر علمم و این‌که دکتر شدم فامیل را آدم حساب نمی‌کردم، خیلی هم اهمیت به این‌ها نمی‌دادیم، رفت و آمد نداشتیم، می‌گفتیم این‌ها در شأن ما نیستند، در کلاس ما نیستند، نوجوان‌ها چهار تا کلمه یاد گرفتید، یک وقت به مادرت پدرت نگویی بی‌سواد، یک وقتی لفظ‌های ناپسند سر زبانمان نیاید که شما نمی‌فهمید، شما آدم‌های دیروزید، شما بدرد صد سال قبل می‌خورید، این‌ها غرور است، این‌ها تکبر است. این آقا گفته بود من دکتر بودم تکبر داشتم نماز می‌خواندم روزه می‌گرفتم خمسم را می‌دادم تنها ضعف من تکبر من بود که من خودم را از دیگران بهتر می‌دانستم. زمانی که از دنیا رفتم در عالم برزخ به من گفتند تو در واجباتت مشکل نداری،  در محرمات هم اهل حرام نبودی، ربا نمی‌خوردی، فحشایی ازت سر نمی‌زد، اما یک  اخلاق رذیله داشتی و آن تکبر است، مدتی باید مکافات این تکبرت را پس بدهی. گفت این مدتی که جمجمه‌ی توپ فوتبال بچه‌ها، ما در برزخ در حضور برزخیان، سرمان قدم‌گاه این بچه‌ها در تخت فولاد، بچه‌ها هم می‌کشیدند زیر این جمجمه‌ی سر، ما هم سر خجالت جلوی برزخیان فرو می‌افکندیم. حاج آقا رحیم امروز آبروی رفته را برگرداندی.

کسی شدی! مقامی پیدا کردی، موقعیتی پیدا کردی، مراقب باش، این موقعیت‌ها نباید ما را عوض کند، آقا را می‌بینی تا به موقعیتی نرسیده در مسجد پیدایش می‌شود، به موقعیت که رسید دیگر خودش را گم می‌کند. نباید این‌جوری کار ما را به بازی بگیرد. من بارها عرض کردم مسئول موفق مسئولی است که بیاید در مردم، بیاید سراغ مردم. هر مسئولی که بیاید سمت مردم، شفقت دارد، مهرورزی دارد، عدالت را رعایت می‌کند، این مسئولی است که منطبق با دعای امام عصر است «و علی الامراء بالعدل و الشفقة»[7].

من یکی دو حدیث کوتاه از آقا امیرالمومنین عرض کنم و بعد یک آیه شریفه‌ی قرآن نسبت به حساسیت عدالت و تعریفی از عدالت، امشب به همین اندازه، بعد نکات دیگری در بحث عدل و شفقت، به شرط حیات، در جلسات آینده تقدیم کنم. آقا امیرالمومنین می‌فرماید «العدل حیاةٌ»[8] اصلا زندگی در پرتو عدالت است. ببینید عزیزان ما در روایاتی که از رسول خداست، می‌بینیم که امام زمان وقتی ظهور می‌کند حضرت عدالت را گسترش می‌دهد کلام وجود مقدس پیامبر عظیم الشأن اسلام است «یملأ الله الارض قسطاً و عدلاً»[9] خدا زمین را پر از عدل و داد می‌کند، قسط و عدل می‌کند، بعد از این‌که پر از ظلم و جور شد. اصلا امام زمان می‌آید برای مبارزه با ظلم، نمی‌فرماید دنیا را پر از ایمان می‌کند، مردم اگر عدالت ببینند، دنبال دین می‌آیند. مشکل این است که عدالت وقتی رفت در حاشیه مردم بدبینی‌ها برایشان اتفاق می‌افتد. لذا وجود مقدس امام زمان هم اصل هدفش برپایی عدالت است. شما وقتی از یک آدم متدین کار خوب ببینید علاقمند می‌شوید. من در جمع مبلغین جلسه‌ای بود عرض کردم از راه‌های گسترش اسلام اول تبیین حقیقی اسلام است. اصلا ما اسلام را درست معرفی کنیم، اسلام چیست، مردم اسلام را بفهمند، الگوهای اسلامی را بشناسند، و دوم منِ مسلمان خوب عمل کنم، منی که ادعا می‌کنم مسلمانم کلاه سر مردم نگذرام. منِ پدری که می‌گویم مسلمانم بداخلاقی نکنم، ظلم نکنم، در تمام ابعاد جامعه هر کسی می‌گوید من مسلمانم درست عمل کند، و لذا بارها هم شماها دیدید، بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند آقا ما از اسلام بریدیم چون فلانی این کار را کرد، فلان مسئول فلان گونه عمل کرد من از اسلام بریدم. فلان کس، فلان متدین فلان رفتار غلط را داشت من بی‌اعتقاد شدم. البته این مقایسته غلط است، نباید کار اشتباه بنده‌ی طلبه را پای حساب اسلام بگذاریم. نباید خطای یک نفر از یک فامیل را پای حساب همه‌ی آن فامیل بگذاریم. پسر نوح اگر بد شد ارتباطی به حضرت نوح ندارد. اگر فرزندی ناصالح شد نباید پدر او را توبیخ کرد، پدر وظیفه‌اش را انجام داده، یک وقت می‌شود «وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[10] پدر صالح پسر آدم‌کش ، پسر قابیل پدر آدم. ما از فرهنگ الهی درس بگیریم، این قضاوت عجولانه هم ‌غلط است، آقا از یک منطقه‌ای یک شهری ظلمی بهش شده، همه‌ی آن شهر را یک جور دیگر می‌بیند. یک نانوا نان سوخته داده دستش مشغول‌ الذمه‌ی همه‌ی نانواها می‌شود. یک آقایی در صنف خودش بد کرده به همه‌ی آن صنف ناسزا می‌گوید، خوب این خطاست. لذاست که عزیزان یکی از روش‌های گسترش اسلام این است که مسلمان‌ها خوب بدرخشند. بابا زیر ذره‌بین هستید. پیغمبر فرمود یکی از ارکان اصلاحات متدینین هستند. منِ مسلمان من متدین منِ مسجدی در خانه‌ی خودم در محل کار خودم در شهر خودم نگاه دارند می‌کنند به من بعنوان نگاه الگویی، یک کلمه کم و زیاد گفتی بدبینی نسبت به دین ایجاد می‌کنی.

خدا رحمت کند مرحوم جد ما را، آیت الله شیخ ابوالحسن حدائق، ابوی ما مکرر این را نقل می‌کردند تذکر می‌دادند به طلاب در درس اخلاقشان، ایشان دائم این نکته را ذکر می‌کردند: آقایان طلاب اگر برای اسلام مروج نیستید مخرِّب هم نباشید. ایشان حالا در درس اخلاق خطاب به طلاب، من خطاب کلی‌تر می‌کنم، آقایان متدینین، مومنین، خانم‌ها و آقایان اگر ما برای اسلام ترویج نمی‌کنیم تخریب نکنیم. یک کاری نکنیم که وقتی می‌رویم خانه‌مان بگویند این‌هم آقای مسجدی، این‌هم نماز گذارمان، تازه از مسجد آمده اخلاقش را ببین!

یک خانم دختر دانشجویی سال‌ها قبل یک نامه‌ای برای من نوشت، گفت مادر من نوعا در جلسات و محافل دینی است، اما رفتار این مادر من را از همه چیز زده کرده، گفت این صبح تا شب در این مسجد در این هیئت در این جلسه، گفت در منزل با پدرم حرفش که گیر می‌کند، دم دستش هر چه باشد پرت می‌کند، مفاتیح باشد پرت می‌کند، کفش باشد پرت می‌کند، حالا خدا وکیلی کسی که مفاتیح و کفش را یکی می‌بیند این چه ارزشی دارد! این زیارت عاشورا چه زیارت عاشورایی است که ما می‌خوانیم؟ لقلقه‌ی زبان شده، معرفت درش نیست! لذا عزیزان عدالت شفقت برای مسئولین خصوصا برای عامه‌ی مردم عموماً یک ضرورت است. در جای دیگر امیرالمومنین می‌فرماید «العدل حیاة الاسلام» اصلا حیات احکام اسلام در پرتو عدالت است. اگر می‌خواهید احکام اسلام حیات پیدا کند، نماز، روزه، حج، خمس، زکات، تمام قوانین اسلامی اگر می‌خواهید حیات واقعی خودش را پیدا کند عمل بشود، در پرتو عدالت است. حالا من عدل را هم یک اشاره‌ای می‌کنم که عدل کجاها به چه معنایی است. جای دیگر امیرالمومنین می‌فرماید «العدل الانصاف»[11] عدل یعنی انصاف. حالا برای رعیت هم امام زمان یک پیامی دارد، برای عموم مردم کوچه و بازار که متاسفانه الان رنگ باخته. برای مردم خدا می‌فرماید خدایا بهشان انصاف بده، انصاف یعنی چی؟ انصاف یعنی حاج آقا مخاطبت را خودت بدان. انصاف یعنی پدر عزیز رفتی خواستگاری پدر مردم، بگو دختر مردم دختر خودم است، دختر خودم بود چکار می‌کردم. انصاف یعنی پدر عزیز جوان مردم که آمد خواستگاری دخترت، بگو این پسر، پسرِ خودم است، اگر برای پسر خودم رفته بودم خواستگاری چگونه حرف می‌زدم، این را جدای از خودم نبینم، این انصاف است، انصاف یعنی من فروشنده مشتری را خودم ببینم، انصاف یعنی منِ مسئول پشت میز نشسته ارباب رجوع را خودم ببینم، انصاف یعنی آن‌که کار دستش است، آن استاد، آن رئیس، آن مافوق کارگر زیردست را خودش ببیند، این را می‌گویند انصاف. عدالت یعنی انصاف، آدمی که عادل شد می‌شود آدم باانصاف، طول و عرض میز ریاست نمی‌بردش، مغرور نمی‌شود، انصاف دارد.

من یک خاطره‌ای را نقل کنم از یکی از بزرگان روحانیت شیعه، انصاف یعنی این، ببینید بحث انصاف مسئولین است، یکی از چهره‌های بزرگ عالمِ اسلام مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول است. در حالات این فقیه بزرگ می‌نویسند قریب به هزار مجتهد مسلَّم تربیت کرد. یکی از شاگردانش آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود، یکی از شاگردانش علامه‌ی نائینی، یکی از شاگردانش شیخ ضیاء الدین عراقی، شاگردانِ شاگردان او شدند مراجع، مثل آیت الله العظمی خوئی، مرعشی، گلپایگانی، اراکی، این‌ها شاگردانِ شاگردان مرحوم آخوند بودند. آخوند در آن جایگاه رفیع مرجعیت، در حالات ایشان داستانی را می‌گویم که درس زندگی است، این را می‌گویند انصاف، یک شخصیتی در آن جایگاه ویژه‌ی منحصر بفرد روحانی عالم اسلام! یک طلبه‌ای از ایران با خانواده‌اش رفته بود نجف برای تحصیل، درس‌های مقدماتی حوزه را هم می‌خوانده، خانمش باردار بوده، در همان چند ماه اولی که ایشان نجف درس می‌خواند، خانمش ماه آخر بوده، یک شب نیمه شب این خانم در منزل درد زائیدن می‌گیردش، آن موقع‌ها هم که امکانات امروز نبود، داستان بیش از صد سال قبل که حالا سریع انسان بتواند تماسی بگیرد نیروهایی بیایند، پزشکی برسد، بیمارستانی برسد، قابله بوده و در خانه زایمان می‌کردند، این طلبه هم غریب بوده در نجف، کسی را نمی‌شناخت، آشنایی هم ندارد، فامیلی هم ندشت، می‌بیند خانمش درد زایمان گرفته، شب از نیمه گذشته، راه به جایی ندارد، این زن دارد از بین می‌رود، این هم یک طلبه گمنام، مضطر می‌شود، فقط تنها جایی را که بلد بوده خانه‌ی فقیه اول اسلام آخوند خراسانی، آن‌هم که روزها می‌رفته و می‌آمده می‌گفتند خانه‌ی آخوند خراسانی این‌جاست، می‌دیده علما می‌روند و می‌آیند مردم رفت آمد دارند، فقط خانه‌ی ایشان را بلد بوده. این طلبه مضطر می‌شود، می‌گوید من می‌روم در خانه‌ی این شخصیت بزرگ روحانی شیعه در می‌زنیم، ایشان در خانه‌اش حتما خادم دارد خدمتکار دارد کلفت هست، یکی می‌آید در را باز می‌کند، هر کسی آمد در را باز کرد می‌گویم بیا خانه‌ی یک قابله‌ای را به من نشان بده زنم دارد از دست می‌رود.

او می‌آید دم خانه‌ی آخوند خراسانی محکم در می‌زند، بعد از لحظاتی می‌بیند در باز شد، بر خلاف تصورش می‌بیند آخوند خراسانی شخصیت اول عالم اسلام با یک لباس عربی دشداشه‌ای در منزل تنش بود، می‌گوید یک مدادی هم پشت گوش آخوند بود، فهمیدم که آقا مشغول کتابت بوده، بیدار بوده و مشغول مطالعه. دیدم آقا در را باز کرد، تا آقا را دیدم خجالت کشیدم، اصلا دست پاچه شدم، مسئول یعنی این، بزرگ یعنی این! کارمند آمده به من می‌گوید ساعت 3 بعد از ظهر به مسئولم زنگ زدم می‌گویم مشکلی دارم، می‌گوید ساعت چند است، وقت اداری است، وقت هم سرت نمی‌شود؟ این‌جوری می‌خواهی مسئولیت انجام دهی؟ وای بر این مسئولین. کارمندت زنگ زده یک سوال تلفنی دارد، توبیخش می‌کنی که چرا الان زنگ زدی؟ به نظام و ملت این‌جوری می‌خواهی خدمت کنی؟ مسئول یعنی آخوند خراسانی. آقا تا این طلبه را دید گفت بفرمایید، طلبه دست پاچه شد، سلام کرد گفت آقا ببخشید من بد موقع مزاح شدم. حالا ما بودیم می‌گفتیم وقت سرت نمی‌شود؟ الان وقت آمدن است، ما یک تلفن خارج از وقت استراحت بهمان می‌زنند سختمان است جواب دهیم، آن وقت در قیامت هم می‌خواهیم با آخوند خراسانی در بهشت همسایه شویم. خیلی پر توقعیم، خیلی پر توقعیم. بعضی از مسئولینمان وقتی مسئول می‌شوند دیگر تلفن جواب نمی‌دهند. تازه خادم شده بجای این‌که خدمت کند می‌خواهد آقایی کند.

گفت آقا فرمود بفرمایید کارتان چیست؟ گفتم آقا من کار به شما ندارم، خادمتان را بیدار کنید با شم کار دارم. ببینید انصاف یعنی این، مومن یاد بگیر. آقا فرمود خادم ما در روز موظف است به ما خدمت کند، شب وقت استراحت اوست و خوابیده. الان وقت خادم نیست، خادم وقت خوابش است، وقت برای خود اوست، کار به خادم داری برو فردا بیا. گفت آقا نمی‌شود بیدارش کنید؟ آقا فرمود خیر، من نمی‌روم او را از خواب بیدار شدم. گفتم آقا جان انسانی در خطر است خادم را بیدار کنید، گفت آخوند خراسانی گفت جان انسانی در خطر است یعنی چی؟ حرفت را بزن. گفتم آقا من یک طلبه‌ی غریبی هستم در نجف، الان خانمم درد زائیدن گرفته، در آستانه‌ی مرگ و زندگی است، این خادم را بیدار کنید بیاید خانه‌ی یک قابله‌ای را به من نشان دهد، زنم دارد از دستم می‌رود، گفت تا این را گفتم آقا فرمود چرا زودتر نگفتی، صبر کن. گفت فکر کردم آقا رفت خادم را بیدار کند، گفت بعد از لحظاتی دیدم آخوند خراسانی عمامه بسر گذاشته، لباس را پوشیده، عبا را بر دوش انداخته، یک چراغ دریایی نفتی برَساتی‌ هم در دست گرفته، گفت بیا برویم خانه‌ی قابله نشانت بدهم. گفت خیلی خجالت کشیدم، بزرگی یعنی این! «سید القوم خادمُهم»[12] آقا کسی است که خدمت بیشتر کند. آن‌که بیشتر خدمت می‌کند آقاتر است، به عنوان نیست، به میز رو رتبه نیست، به خدمت‌گذاری است، نزد خدا و اهلبیت سیادت و آقایی به خدمت‌گذاری است. گفتم آقا من مزاحم شما نمی‌شوم خادم را بیدار کنید، آقا فرمود وقت استراحتش است، من خانه‌ی قابله را نشانت می‌دهم. گفتم آقا این چراغ را بدهید من دست بگیرم، این چراغ درست نیست دست شما. حالا ببینید شخصیت اول عالم اسلام، و این طلبه‌ی گمنامی که ناآشنای در نجف است، گفت آقا چراغ در دستش گفت برویم، هر چه التماس کردم آقا چراغ را به من نداد. گفت در کوچه پس‌کوچه‌های شهر نجف تا رسیدیم در یک خانه‌ای، آقا در زد، بعد از دقائقی یک آقایی آمد دم در تا آخوند خراسانی را دید دست آقا را بوسید، حضرت آیت الله العظمی این وقت شب امری داشتید؟ آقا فرمود خانم این طلبه دارد زایمان می‌کند خانمت را صدا بزن بیاید کمک کند در امر زایمان، گفت چشم و رفت داخل، گفت گفتم آقا شما دیگر تشریف ببرید من خودم می‌روم، آقا فرمود من هستم تا تو را در خانه‌ات برسانم! گفت آقا ایستاد این خانم هم آمد، باز گفتم آقا چراغ را بدهید دست من، فرمود چراغ دست خودم. چراغ به دست آمد تا در منزل ما رسیدیم، من رفتم داخل، این خانم قابله هم آمد داخل و آقا رفت، یک نیم‌ساعتی نگذشته بود، دیدم در خانه را دارند می‌زنند، آمدم دم در دیدم دوباره آخوند خراسانی است! خجالت کشیدم گفتم آقا برگشتید امری داشتید؟ آقا فرمود آن وقتی که من با تو آمدم پول همراهم نبود، تو خدا بهت بچه داده فعلا در خرج افتادی، این پول هدیه‌ی من به تو، گفت یک مقدار هم پارچه و مقداری نبات هم آقا آورده بود، گفت این پارچه را هم از طرف من هدیه بده به خانمت و اگر مشکلی داشتی من هستم. مسئولین با زیرمجموعه‌هایشان این‌جوری هستند؟

 

بزرگترهای فامیل با کوچک‌ترهای فامیل این‌جوری هستیم؟ این طلبه می‌گوید یک چند ماهی گذشت بعد آخوند را شهید کردند و شهید شد در جریان مشروطه؛ دیگر ما یک طلبه مبتدی بودیم در نجف و آخوند درس خارج می‌گفت، شاگردان آخوند فقها بودند، ولی می‌گوید این‌قدر شیفته‌ی این انصاف آخوند و اخلاق آخوند خراسانی شده بودم که روزها لحظه شماری می‌کردم درس آخوند که تمام می‌شد، در مسیر حرکت گوشه‌ی راه یک جایی می‌ایستادم فقط از دور به چهره‌ی آخوند نگاه می‌کردم و لذت می‌بردم، گفت گاهی اوقات سرگرم حرف زدن با فقها بود مشغول صحبت بود، یک لحظه یکدفعه آخوند مرا می‌دید که یک گوشه‌ی راه ایستادم دارم او را نگاه می‌کنم، گفت صف فقها را می‌شکافت همه را می‌زد کنار می‌آمد سمت من، به من می‌رسید سلام می‌کرد می‌گفت خانمت چطور است، فرزندت چطور است، مشکلی ندارید؟ این جایگاه عزتمندی است. هر چه بزرگ‌تر و عزیزتر می‌شوید باید رأفت شما شفقت شما بخشندگی شما عدالت شما بیشتر باشد. این‌که امیرالمومنین می‌فرماید «العدل انصافٌ»[13] عدل یعنی انصاف، برای دیگران همان‌چیزی را بپسندید که برای خودتان می‌پسندید. دوست دارید وقتی دارید در تاریکی راه می‌روید یک چراغ بگیرد جلوی شما؟ چراغ بگیر دست و جلوی بقیه برو. دوست داری وقتی تشنه هستی آب به تو بدهند؟ تشنه را سیراب کن. دوست داری وقتی تحویلت می‌گیرند همان‌طور دیگران را تحویل بگیر. این همان انصافی است که در جامعه رنگ باخته.

من یک آیه از آیات قرآن را این‌جا تقدیم کنم، و چند نکته و انشاءالله جلسه آینده. ایام هم ایام فاطمیه است، عزیزمان مداح اهلبیت و ذاکر اهلبیت حاج آقا خائف‌پناه هم در مجلس تشریف دارند انشاءالله دل‌ها را می‌برند مدینه، از مسئولین در عرصه‌ی حج و سال‌ها هم توفیق داشتیم در کاروان‌هایی که بودیم ایشان در منا در مکه در مدینه به فیض می‌رساندند، من این آیه شریفه و چند نکته در این آیه را تقدیم کنم، بحث عدالت.

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»[14] ‌این آیه آیه 90 سوره نحل است و امام باقر در خطبه‌های نماز جمعه‌شان دائم می‌خواندند. مرحوم فیض کاشانی می‌فرماید در تمام ادیان این دستورات آیه رعایت می‌شد. حالا اگر رعایت نمی‌کنند بی‌اعتنایی ادیان است، در تمام ادیان رعایت می‌شده و در حقیقت این یک منشور انسان محوری و کمالات انسانی است که خداوند بیان می‌فرماید. توضیح این دستورات را انشاءالله جلسه آینده و فقط ترجمه را عرض کنم. خدا می‌فرماید «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»[15] خدا شماها را امر می‌کند به رعایت عدالت، احسان و نیکویی به یکدیگر. مردم در این آشفته بازار به داد هم برسید، مردم این دوران زندگی‌تان تمام می‌شود این پول‌ها برایتان نمی‌ماند، این حساب‌های جاری و سپرده‌ها را نمی‌برد در قبر، بدهید تا خدا بدهد، خدا بیش از 90 مورد در قرآن می‌فرماید بدهید می‌دهم، یک مورد شیطان می‌گوید نده گدا می‌شوی، حالا فعلا آزمون کرونا است، امتحان دوره ما شده کرونا در این مقطع، این هم تمام می‌شود، این دوره هم می‌گذرد، اما بعضی‌ها دارند خوب خدمت می‌کنند و بعضی‌ها بد امتحان می‌دهند. خدا می‌فرماید امرتان می‌کنم به رعایت عدالت، یک؛ رعایت احسان، دوم؛ ایتاء ذی‌القربی، به فامیلتان برسید به رحِمتان برسید، از ذی‌القربی‌ خود خبر داشته باشید، رسیدگی به ذی‌القربی، صله رَحِم به بستگان، سه؛ «َيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ»[16] از گناهان زشتِ پنهانی پرهیز کنید، و المنکر، از گناهان زشت آشکارا پرهیز کنید. یک فرقی که بین فحشا و منکر است این است که فحشا یعنی گناهان بزرگ و زشتی که در خلوت اتفاق می‌افتد علنی نیست. منکر یعنی گناهان زشتی که آشکارا دارد اتفاق می‌افتد. خدا می‌فرماید امرتان می‌کنیم و نهیتان می‌کنیم از فحشا، نهیتان می‌کنیم از منکرات، «و البَغی»[17] از ظلم و تجاوز شما را نهی می‌کنیم، «يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»[18] ‌خدا می‌فرماید ما شما را داریم نصیحت می‌کنیم امید این است که شما هم بپذیرید، این چند دستور در حقیقت  منشور انسانیت است، توضیحاتی در این آیه است این بماند انشاءالله جلسه آینده، چند تا نکته دقیق در این آیه است که خدا توصیه می‌فرماید، این‌ها را من عرض خواهم کرد، فقط یک عرض پایانی و عرضم تمام، و آن نکته این است:

عدالت به چه معنایی است؟ این‌که امام عصر می‌فرماید «بالعدل و الشفقة»[19] خدایا أمرا را توفیق عدالت بده. عدالت یک وقت در اموال عمومی است، یک وقت در شئونات اجتماعی است. در اموال عمومی یعنی همه مشترکند، بیت المال، عدالت یعنی تقسیم علی السویه، علی رئوسهم. شما ببینید یک آقایی به رحمت خدا می‌رود، ورّاثی از او می‌ماند، امکان دارد در بین این ورثه یکی فقیر باشد و یکی میلیاردر. عدالت می‌گوید ما ترکه‌ی متوفی را بالسویه تقسیم کنید، پسربَر، دختربَر، دیگر نباید بگوییم این دختر فلج است سهم بقیه را بدهیم به این، یا این دختر فقیر است سهم دیگران به او داده بشود، این جوان بیکار است آن شاغل است، اموالی که همه حق دارند بطور سویه،  عدالت یعنی تقسیم علی السویه. ما ترکه‌ی میت را باید تقسیم کنیم.

یک کسی آمد پیش من، گفت آقای حدائق، فلان حاجی (اسم آورد) پنجاه میلیون دست من امانت سپرده بود، پنجاه میلیون ده سال قبل، گفت به بچه‌هایش هم اعتقادی نداشت، بچه‌هایش بچه‌های مطلوبی نبودند، پدر از این‌ها راضی نبود، گفت بچه‌ها نمی‌دانند این پول دست من است، این را داده بود دست من، گاهی اوقات خرج‌هایی داشت، به من می‌گفت به فلانی بده، به فلان کس بده، چنین بکن. گفت حالا رحمت خدا رفته، من می‌دانم که او راضی نبود این پول گیر بچه‌هایش بیاید، من این پول‌ها را بدهم برایش نماز و روزه؟ گفتم اگر بدهی قیامت مسئولی. گفت حاج آقا این بچه‌هایش نماز نمی‌خوانند پدر راضی نبود. گفتم تمام شد پدر تا خودش بود اختیار با او بود، برادران و خواهران، تا زنده‌اید کار دست شماست، نفستان از شمارش افتاد دیگر اموال مال شما نیست. حاج خانم این گردنبدت می‌شود مال ورثه، النگویت می‌شود مال وراث، صاحب آن‌ها هستند، خانه‌ای که الان درش هستی رحمت خدا رفتی مالکش دیگری است، حساب نقدی ماشین نقلیه‌ات همه می‌شود مال ورّاث.

ای که دستت می‌رسد کاری بکن، پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

گفتم تا وقتی خودش بود اختیار مالش را داده بود دست شما، شما هم باید عمل می‌کردی، رحمت خدا رفت اموال مال ورّاث است، اموال مال ورثه است شما نمی‌توانی بگویی این ورثه نماز نمی‌خواند من بهش نمی‌دهم. پول ورثه را بهش بده، او هر کاری کرد خودش مسئول است. خوب این در اموالی است که همه سهم دارند، عدالت یعنی باید برسانی حق را به صاحب حق. بیت المال را همه حق دارند. قبض برق می‌آید برای رئیس جمهور تعرفه‌اش یکی است، برای آن کارگر هم تعرفه‌اش یکی است. قبض مصرف گاز می‌آید، گاز بیت المال است، برای مدیر کل، شهردارش، آیت الله العظمی، تاجر بازار، بسیجی، حزب اللهی، فقیر یک تعریفه دارد. این بیت المال است علی رؤسهم باید تقسیم شود. اما یک جاهایی عدالت یعنی مراتب اجتماعی دیده شود. شما یک وقتی یک جایی دارید یک کاری می‌کنید چند نفر دارند کار می‌کنند؟ همه را یکسان نباید ببینی، یکی استادکار است دارد کار بنایی می‌کند، یکی کارگر است، هر دو هم زحمت کشیدند هر دو هم عرق ریختند، مزدی که به استاد کار ریختی به کارگر می‌دهی؟ یک تیم جراحی آمدند یک مریض را جراحی کردند، ‌اجرت و حق العملی که به آن پزشک جراح داده می‌شود، به آن پرستار کنار دست آن طبیب جراح داده نمی‌شود، شاید هر دو هم بگویند آقا ما به اندازه‌ی هم وقت گذاشتیم، به اندازه‌ی هم وقت صرف شده، می‌گویند کاری که او می‌کند تو نکردی. این علی شئونهم است. بعضی‌ها این عدالت را در این دو تا قالب جابجا می‌کنند. فکر می‌کنند اگر گفتند عدالت در یک مجموعه‌ای باید همه را از دم مثل هم حقوق بدهند این ظلم است. یکی تجربه‌اش بیشتر است سوابقش بیشتر است، این را باید دید این فضیلت را. یک کسی سال اول خدمتش است، یکی سال بیستم خدمتش است، خدا هم این‌کار را نمی‌کند، پیغمبر فرمود ثواب یک ضربه شمشیر امیرالمومنین «تعدل عبادة الثقلین»[20] عبادت انسان‌ها و جنیان همه یک طرف، یک ضربت شمشیر امیرالمومنین یک‌طرف. آن ضربت شمشیر از ید امیرالمومنین با آن اخلاص برای خدا، برابری می‌کند با عبادت همه‌ی انسان‌ها و جنیان.

چرا در حالات بعضی‌ها داریم خوابشان از عبادت بعضی‌ها بیشتر است. بعضی‌ها بخوابند هم ثواب عبادت هم بهشان می‌دهند، بعضی‌ها عبادت بکنند هم اتلاف وقت است. لذا عدالت در شئون، یعنی شأن‌ها را ببینید. قطعا شما پدرید مادرید بچه‌هایی دارید، یک فرزندت دانشجو است او را یک مقداری بیشتر باید کمکش کنید. یک فرزند دیگر دانش آموز است نیازش کمتر است. شما می‌گویید من به حسب نیاز او دارم کمک می‌کنم، او هزینه‌اش بیشتر است خرجش بیشتر است، این خرجش کمتر است. این را نمی‌گویند ظلم، این هم نوعی عدالت است. این یک تفکیکی در حقوق علی السویه یا حقوق آمیخته با شئون. یک وقتی در ذهنمان نیاید آقا چرا در یک مجموعه‌ای به مدیر کل یک حقوقی می‌دهند چند برابر آبدارچی. خوب کاری که آن مدیر کل کشیده تلاشی که او کرده قطعا او نکرده. در بحث انسانیت معنویت و تقوا آن یک بحث دیگری است. اما بحث حقوق مالی، شئون را باید دید، در اموال عمومی علی السویه باید دید.

صلی الله علیک یا مولاتنا یا فاطمة الزهرا.

حدود 22 سال قبل بود یا 23 سال قبل، یک شب ما پشت بقیع بودیم، یک شب از مداحان و ذاکران مشهدی، نیمه شبی بود، ساعت یک و نیم دو بامداد بود، یکی از کاروان‌های شیرازی دعوت کردند، آن موقع هنوز این وهابی‌های معلون مانع نمی‌شدند پشت قبرستان بقیع آن قسمت بالا را، و زائران می‌آمدند جا می‌گرفتند و مخصوصا خانم‌ها که اجازه آمدن به قبرستان به این‌ها داده نمی‌شد، شب‌ها فرصت خوبی بود، زائران می‌آمدند پشت قبرستان بقیع، نیمه شب توسل پیدا می‌کردند. یک شب در یکی از همین کاروان‌های شیرازی یک مداح مشهدی آمد چند تا بیت شعر خواند، به یاد آن عزیز به حق پیوسته و به یاد آن شب، انشاء الله این جمع را در مدینه‌ی منوره ببینم و این اشعار را آن‌جا زمزمه کنیم. روضه من همین چند بیت، انشاءالله حاج آقای خائف‌پناه کامل‌تر و شایسته‌تر به فیض خواهند رساند، خدا رحمت کند آقای حاج ولی رنجبر را، و خدا رحمت کند شهید عزیز این خانواد، شهید بهنام رنجبر را، که امشب مخصوصا به یاد این عزیزی که از اصحاب محترم همین مسجد بود و هفته‌ی گذشته به لقای الهی پیوست، مجلس منعقد و برپاست. آن آقای مشهدی، خدا رحمتش کند، می‌گفت مردم می‌خواهم از مدینه با شما سخن بگویم. مدینه می‌خواهد برای شما حرف بزند، بعد یک چند بیت شعر خواند:

منم شهر مدینه غم‌انگیز دیارم، دلم خانه‌ی غم‌هاست غم فاطمه دارم

حدیث گل و آتش شنیدید و ندیدید، مردم مدینه نبودید چه گذشت بر خاندان رسول

حدیث گل و آتش شنیدید و ندیدید، رخ و ضربت سیلی شنیدید و ندیدید

علی خانه نشین شد شنیدید و ندیدید، گلش نقش زمین شد شنیدید و ندیدید

این یک بیت را بخوانم و عرضم تمام

غریبی علی را شنیدید و ندیدید، کتک خوردن زهرا شنیدید و ندیدید

کتک خوردن زهرا شنیدید و ندیدید

یا فاطمه یا فاطمه، یا فاطمه یا فاطمه

 

[1] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

[2] منهج الدعوات و منهج العبادات ص141

[3] اقبال الاعمال، ص120

[4] منهج الدعوات و منهج العبادات ص141

[5] صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق

[6] صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق

[7] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

[8] غررالحکم ص26

[9] امالی صدوق ص290

[10] یونس آیه31

[11] غررالحکم ص23

[12] من لایحضره الفقیه ج4 ص378

[13] غررالحکم ص23

[14] نحل آیه90

[15] نحل آیه90

[16] نحل آیه90

[17] نحل آیه90

[18] نحل آیه90

[19] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی

[20] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص122

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه