استاد حدائق به مناسبت ایام فاطمیه اول روز یکشنبه 28 آذر 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به «جلوه های شخصیت حضرت فاطمه(س)» پرداختند.

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قالت مولاتُنا فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین «و جعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک و الصلاة تنزیهاً عن الکبر و الزکاة تذکیة للنفس و نِماءاً للرزق و الصیام تثبیتاً للاخلاص»[1]

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله والد ما را می‌فرمودند اگر دلتان برای خودتان می‌سوزد بیاد امواتتان باشید، چون یکی از پر ثواب‌ترین کارهای خیر، خیرات برای اموات است، حالا چه خیرات مادی و چه خیرات معنوی. در یک روایتی جبرئیل به رسول الله عرض کرد در کار برای اموات، خدا هفتاد هزار برابر بهتان برمی‌گرداند. شما یک وقت برای خودتان کار می‌کنید یک به یک است، یک وقتی برای اموات کار می‌کنید آن‌ها نیستند تشکر کنند، دستشان از دنیا کوتاه است، یعنی نهایت اخلاص در کارتان است، برای اموات جزء یکی از پرثواب‌ترین کارهاست. مجددا برای شادی ارواح مومنین و مومنات صلوات دیگری ختم بفرمایید.

خوب محور صحبت به اعتبار ایام فاطمیه‌ی اول، فرازهایی از فرمایشات این بزرگ بانو در خطبه‌ی فدکیه بود. سخن از نظم اجتماعی گفته شد، و سخن از وحدت در جامعه بود که حضرت زهرای مرضیه راه‌کار رسیدن به نظم و اتحاد و انسجام جامعه را در تبعیت از اولیای دین نام بردند. من دو سه فراز دیگر را امشب که شب پایانی مجلس است، مطالبی را محضر عزیزان عرض کنم. حضرت زهرای مرضیه می‌فرماید «و جعل الله لکم الایمان تطهیراً من الشرک» خداوند سبحان ایمان را سببی برای پاک شدن شما از شرک و آلودگی‌های اعتقادی و رفتاری قرار داد. خوب نقطه‌ی مقابل شرک همان اخلاص است، می‌خواهید به اخلاص برسید، و می‌خواهید از شرک رهایی پیدا کنید، از دوگانه‌ پرستی‌ها فاصله بگیرید، راه‌کارش این است که انسان ایمانش را تقویت کند. این‌که بعضی‌ وقت‌ها بعضی‌ها می‌پرسند ایمان چه خاصیتی دارد، حالا ما مومن شدیم به کجا می‌رسیم. گرچه در قرآن آثار فراوانی را برای مومنین ذکر می‌فرماید که در پرتو ایمان این نکات ارزشمند برای شما رقم می‌خورد. حالا در این حدیث حضرت زهرای مرضیه می‌فرماید یکی از دستاوردهای ایمان برای مومنین همان تقویت اخلاص این‌‌ها و دور شدن از شرک است. این‌ها دیگر آلودگی شرکی پیدا نمی‌کنند. در کارهایشان برنامه‌هایشان عبادت‌هایشان، دیگران برایشان مهم نیستند خدا مهم است. این خیلی مهم است. البته این را هم عرض کنم، گاهی اوقات شرک در رفتار مسلمان‌‌ها و مومنین هم داخل می‌شود. در یک روایتی رسول الله می‌فرماید «الشرک أخفی من دبیب النمل علی صفاة سوداء فی لیلة ظلماء»[2] این جا چند تا نکته را پیامبر نام می‌برد. صفا یعنی سنگ سیاه و محکم، این کوه صفا که می‌گویند برگرفته از همین است، این کوه یکپارچه سنگ‌های مستحکم و تیره و مشکی دارد، صفا یعنی سنگ‌های سیاه محکم، لیل مظلِم یعنی شب تاریک، مثل شب اول ماه شب آخر ماه. «الشرک أخفی من دبیب النمل»[3] نمل هم یعنی مورچه، مورچه در شب تاریک روی سنگ سیاه اگر حرکت کند، کسی متوجه حرکت او نمی‌شود، حالا یک وقتی روی چیزی حرکت می‌کند که او تولید صدا می‌کند یا یک وقتی روز است و شما به برکت نور مورچه را می‌بیند، در تاریکی مطلق بر سنگ سیاه حرکت مورچه صدایش شنیده نمی‌شود. رسول الله می‌فرماید مسلمان‌ها حواستان باشد شرک پنهان‌تر از این می‌آید سراغتان، مخفی‌تر از این سر در کارهایتان پیدا می‌کند. یک وقتی می‌بینم بنده کاری کردم به خودم برمی‌گردم می‌بینم آن رنگ اخلاص درش نبوده است.

خدا رحمت کند مرحوم حضرت امام در اربعین حدیث دارند، یکی از بزرگان علمای نجف امام می‌فرمایند او 20 سال صف اول جماعت جا می‌گرفت. امام نبود ماموم بود اما صف اول می‌آمد، چون در جماعت یک ثواب عمومی به همه‌ی جماعت می‌دهد، یک ثواب‌های ویژه به صفوف جماعت می‌دهد، صف هر چه جلوتر ثواب ویژه بیشتر. لذا یکی از جاهایی که ما در فقه داریم می‌شود معامله کرد خرید و فروش کرد جای نمازگزار است. نه این‌که مسجد را می‌شود فروخت. شما اگر زودتر آمدید برای جماعت جا گرفتید، این امتیاز و اولویت برای شما باقیست. یکی می‌رسد می‌گوید آقا این جایی که شما جلوتر گرفتید به من واگذار کن من این مبلغ را به شما می‌دهم، امتیاز این‌جا را به من بده شما برو عقب‌تر. این از آن پول‌های مشروعی است که فقها روی آن حرفی ندارند. اشکالی ندارد، می‌گویند حق تقدم خودش را، نه مسجد را، نه مکان را، اولویت در سبقت مکان را دارد واگذار می‌کند. این‌قدر اهمیت دارد، امام فرموده بودند، این عالم یک روز می‌آید برای نماز، صف اول جا نمی‌شود صف دوم جا می‌گیرد. بعد می‌فرماید به خودم رجوع کردم دیدم برایم کسر شأن شد، مثل این‌که صف دوم نماز خواندن کلاس ما را پایین آورد، می‌گوید مرور مجدد کردم، گفتم اصلا ما این 20 سال برای صف اول نماز می‌خواندم نه برای خدا، تمام این 20 سال نماز را اعاده می‌کند. «الشرک أخفی من دبیب النمل علی صفاة سوداء فی لیلة ظلماء»[4] بعد رسول الله فرمود «من صلَّی و هو یرائی فقد أشرک»[5] اگر کسی نماز بخواند و ریا کند مشرک است «من صام و هو یرائی فقد اشرک»[6] اگر کسی روزه بگیرد و ریا کند مشرک شده است، «و من تصدَّق و هو یرائی فقد أشرک» صدقه بدهد و ریا کند باز مشرک است، این شرک می‌آید جلو. برای این‌که از گزند شرک محفوظ بمانیم حضرت زهرا می‌فرماید ایمان! رضایت الهی را نصب العین خود قرار دادن، من یک تعریف مختصر فشرده، به تعبیر امروزی‌ها MP3 از ایمان تقدیم کنم از امام صادق که این را در حافظه می‌شود جا داد و حفظ کرد. امام صادق فرمود «الایمان أن یُطاع الله و لایُعصی»[7] ایمان یعنی اطاعت خدا کنی و ترک نافرمانی خدا داشته باشی. هر کسی این را رعایت کند ایمان دارد، یعنی تراز بشود خدا، آن‌چه خدا نمی‌پسندد را بگذارید کنار، آن‌چه خدا می‌پسندد را انجام دهید، این را می‌گویند مومن، امروز هم اکثر عزیزان مستحضرید و واقف، نوع آسیب‌هایی که اجتماعات بشری دارند می‌بینند از بی‌ایمانی است، نه در این مملکت، در جای جای کره‌ی خاکی، هر کسی که دست به جنایت می‌زند، خلاف می‌کند، حق‌کشی می‌کند، مال مردم می‌خورد، دست‌اندازی در اموال عمومی می‌کند، این‌ها را نگاه کنید این‌ها ایمان ندارند، تظاهر ایمان با خود ایمان دو تاست. بله محاسن داشتن یک امتیاز است ولی ایمان نیست. امام صادق فرمود «أن یُطاعَ الله»[8] اطاعت خدا کند، و ترک نافرمانی الهی. دیشب یکی از عزیزانی که در فرودگاه کار می‌کند در فضای مجازی برای ما یک تصویری را فرستاده بود که یک مسافر اتریشی در فرودگاه شیراز، این مقدار دلار، این مقدار پول، ارز فراوانی را جا گذاشته بود که معادل 90 میلیون تومان می‌شد، این مسافر هم پرواز کرده بود رفته بود تهران، ایمان این است، آن کارمند محترمی که در فرودگاه کار می‌کرده، وقتی مطلع می‌شوند اطلاع‌رسانی می‌کنند، پول را برمی‌گردانند به آن شخصی که پول را گذاشته بود و فراموش کرده بود. آقا در همین شهر است، این ایمان است، بعضی‌ها را می‌بینید برای یک مختصر پول جنایت می‌کنند. و من بارها هم عرض کردم، خوب برادر عزیزمان جناب آقای نجابت هم در مجلس هستند، از کارهای خوبی که الحمدلله در این مقطع دارد اتفاق می‌افتد، حضور مسئولین در جمع مردم است. گاهی اوقات شما دستتان به تهران و مجلس نمی‌رسد، مجلس می‌آید در مجلس شما. حالا عزیزانی که یک وقت مشکلاتی دارند و گرفتاری‌هایی دارند، و حق هم همین است، اصلا روش رسول الله همین بود، «طبیبٌ دوَّارٌ بطبِّه»[9] پیامبر پزشک سیار بود، چهره به چهره، کوچه به کوچه، در اختیار مردم در خدمت مردم، برای رفته مشکلات مردم، این روش روشِ رسول الله است که هر مسئولی که عمل می‌کند انصافا شایسته‌ی تقدیر است. من خدمت این برادر عزیز و همه‌ی عزیزان عرض کنم، امروز ما در تمام نهادها و بخش‌ها و دوائر دولتی، اگر بخواهیم یک ساماندهی عالی شکل بگیرد، در تقویت ایمان مردم، مردم اگر ایمانشان قوی شد، خلاف نمی‌کنند، اجحاف نمی‌کنند، قانون را دور نمی‌زنند، از مالیات فرار نمی‌کنند، می‌شود حاج محمد حسینی در همین شیراز که می‌رود مدعی می‌شود به سر ممیز که چرا مالیات من را یک سوم حساب کردید، اشتباه کردید در محاسبه‌ی مالیات من. این است ایمان، حالا بعضی‌ها اولاق و مدارک جعلی می‌برند که از زیر بار مالیات گریز پیدا کنند. «تنزیها لکم من الشرک»[10] حضرت زهرای مرضیه می‌فرماید ایمان داشته باشی آن آلودگی‌های شرک می‌رود کنار، خالص می‌شوی، این نکته اول، که البته در بحث ایمان این نکته را هم که کلامی از وجود مقدس امام جواد است تقدیم کنم، یکی از راویات کوتاه و جامع از نظر بار معنوی فرمایش امام نهم است. آقا امام جواد می‌فرماید مومن به سه تا ویژگی نیاز دارد. این‌ها را سعی کنید بعنون ویژگی‌های ضروری در خودتان ایجاد کنید، اگر می‌خواهید برسید به آن ایمانی که «تنزیهاً لکم من الشرک»[11] دیگر شرک سراغتان نیاید. در کارها رنگ نبازد اعمالتان، عبادت‌هایتان. امام جواد می‌فرماید:

اول، «توفیق من الله»[12] این توفیق از خدا دو تا مطلب درش نهفته است:

اول این‌که تا به امروز تا به این لحظه به هر جا رسیدید بگویید از خداست. آقایان دارای هر پستی هستید، دارای هر رشته‌ و رَستهای هستید، دارای هر جایگاهی هستید مِن الله است، از اوست، «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»[13] ‌یک وقتی نگویید زرنگی من سیاست من روابط من کار را پیش برد، رها کنند خودت را از زمین نمی‌توانی بلند کنی.

راوی آمد خدمت امام باقر علیه السلام، عرض کرد آقا این ذکر لاحول و لا قوة الا بالله یعنی چه؟ تفسیرش کنید. آقا فرمود «لاحول لنا عن معصیة الله الا بعون الله»[14] از گناه کسی نمی‌تواند ما را بازدارد، مگر کمک خدا. «و لاقوة لنا فی طاعة الله الا بتوفیق الله»[15] توفیق عبادت هم حاصل نمی‌شود مگر این‌که لطف او شامل شود. در دعای امام عصر هم داریم «اللهم ارزقنا توفیق الطاعة»[16] امشب آمدید مسجد کار خدا نیست، یقین بدانید لطف خداست. رهایمان کنند معلوم نیست از کجا جمعمان کنند، شک نکنید. امشب نماز اول وقت خواندی مسجد آمدی کار خیر کردی در مسیر خیر قدم برمی‌داری؟ لاحول و لاقوة الا بالله، توفیق در عبادت کار اوست، دوری از گناه کار اوست. آقا می‌خواستند فریبمان بدهند فریب نخوردیم. تو فریب نخوردی؟ خدا به داد تو رسید. در یک جلسه‌ای عرض کردم حضرت ایوب به خدا عرض کرد خدایا شاکرم که در ایام عمرم برای دنیایم از شما چیزی نخواستم. می‌گویند تا حضرت ایوب این را عرض کرد توده ابری آمد بالای سر حضرت ایوب، از توده‌ی ابر صدا برخواست، ایوب، این‌که تاکنون از ما دنیا طلب نکردی این توفیق را هم ما به تو دادیم. یک وقت فکر نکی آدم حسابی و علیه السلامی هستم تا حالا دست برای دنیا به خدا دراز نکردم. این دست دراز نشده برای دنیا هم کار اوست. آن داستان زیبای آیت الله العظمی خوئی، و آن شهرت علمی و گسترش علمی که یک وقتی در یک مجلسی عرض کردم؛ این‌ها همه لطف الهی است، این را فراموش نکنیم، امام جواد می‌فرماید «توفیقٍ من الله»[17] یعنی مومن هیچ کار خوبت را پای خودت نگذار، نماز شب خواندی، زیارت رفتی، خمس دادی، «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»[18] ‌همه از اوست.

آمدند خدمت آیت الله العظمی خوئی و از ایشان سوال شد، این در زندگی‌نامه ایشان نوشته شده. سوال کردند آقا این‌همه توفیقات علمی و اجتماعی شما از کجا بود؟ خوب ایشان جزء نوادر مراجعی بود که در فقه، اصول، رجال و تفسیر مرجع صاحب‌نظر و صاحب‌اثر و تالیف بود. بزرگانی از مراجع را ایشان تربیت کرد. می‌گویند وقتی از ایشان سوال شد ایشان فرموده بود من یک جریانی می‌گویم تا بفهمید این توفیقاتم از کجاست. تربیت یافتگان مکتب اهلبیت این‌گونه هستند. ‌ایشان فرموده بود یک وقتی حضرت ابراهیم به خدا عرض کرد خدایا زنبور عسل چگونه زنبور تولید می‌کند؟ جبرئیل نازل شد ابراهیم خدا می‌فرماید کف دستت را باز کن، ابراهیم کف دست را باز کرد، زنبور عسلی آمد دو سه دور دورِ دست حضرت ابراهیم چرخید وز وز کرد و رفت، بعد خطاب شد ابراهیم دستت را برگردان، دست را برگرداند دید یک قطره عسل پشت دستش است. حضرت ابراهیم عرض کرد پروردگارا سوال ما یکی بود دو تا شد، ما در تولید عسل از این حشره سوال کردیم که چه فعل و انفعالاتی در این حشره‌ی خُرد اتفاق می‌افتد، این شاخک‌ها را در برگه‌ها و گل و گیاه فرو می‌کند، در کمتر زمانی عسل مصفایی که فیه شفا است می‌دهد تحویل. خدایا ما در این سوال داشتیم سوال دوم این‌که در کف دست ما پرواز می‌کرد اما در پشت دست ما عسل ایجاد شد!

وحی آمد ابراهیم زنبور عسل کارش وز وز کردن است، تولید عسل کار ماست، این را آیت الله العظمی خوئی تعریف کردند، بعد به آن عالمی که من تردید دارم آیت الله بهجت بوده یا یکی دیگر از علما، ایشان فرموده بودند من کارم وز وز کردن است، تاثیر قلم کار اوست، تاثیر سخن کار اوست، همه‌ی ما وز وز می‌کنیم، یک وقت نگویید من.

این‌همه آوازه‌ها از شه بود، گر چه از حلوقم عبدالله بود

«توفیقٍ من الله»[19] مومن ‌موفقیت‌هایش را از خدا می‌داند و نشانه‌اش را هم می‌دانید چیست؟ این را هم من سربسته بگویم و بگذرم، نشانه‌ی مومن این است که هر چه بیشتر به او می‌دهند عبادتش بیشتر می‌شود. ثروت بیشتر، عبادت بیشتر، مقام عالی‌تر، عبادت بیشتر.

من خدمت برادر عزیزم جناب آقای نجابت عرض کنم، خدا عبادتی که از نماینده‌های مجلس انتظار دارد از عامه‌ی مردم انتظار ندارد. عبادتی که خدا از مسئولین علما ثروتمندان، کسانی که امکانات به این‌ها دادند، یا ثروت یا مقام یا شهرت یا علم یا قدرت

هر که بامش بیش، برفش بیشتر

انتظارات هم بیشتر است، چون خداوند قابل دانسته واگذار کرده امکانات را، بحسب ا‌ین‌ها انسان باید بندگی خدا را بیشتر کند. عبادتی که خدا از یک پیرمرد 80 ساله انتظار دارد از یک میانسال چهل پنجاه سال انتظار ندارد. می‌گویند 80 سال پای سفره‌ایم ما، هشتاد پای سفره‌ی ما، هشتاد سال پای سفره‌ی ما!

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله والد، چند سالی که در منزل بودند، گاهی اوقات می‌گفتم آقا شما زحمتتان است، نماز را روی صندلی بخوانید. می‌گفتند من نزدیک 90 سال از خدا عمر گرفتم خجالت می‌کشم نماز را نشسته بخوانم، ما این ‌همه از خدا لطف دیدیم، حالا نماز را با هر وضعی بود بخوانیم. هر چه انسان بیشتر رشد کند برای خدا عبادتش باید بیشتر شود. لذا امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض می‌کند خدایا مقام ما را در جامعه بالا نبر «و لاترفعنی عند الناس درجةً الا و قد حطَطتَنی عند نفسی مثلَها»[20] همین‌طور که در جامعه می‌رویم بالا، در خودمان بیاییم پایین، این مقام مقام خوبی است یعنی به نسبت رشد اجتماعی افت باطنی پیدا کنیم. هر چه مردم روی ما بیشتر حساب باز می‌کنند ما روی بی‌کسی خودمان بیشتر حساب باز کنیم. این ارزشمند است. امشب هم هدیه‌ی حضرت زهرا یکی از دعاهای حضرت زهرا در قنوت نماز شب است. من این را تقدیم می‌کنم. «اللهم ذلِّل نفسی»[21] خدایا خودم را در خودم پایین ببر. خودم را در خودم ذلیل کن، ذلت جلوی مردم بد است، ولی ذلت در درونِ خودتان ارزش است. از خدا بخواهید جلوی هیچ‌کس ذلیل نشوید. ولی از خدا بخواهید در پیشگاه خدا و در وجود خودتان افت پیدا کنید. «اللهم ذَلِّل نفسی عند نفسی و عظِّم شأنک فی نفسی» آن‌چه که در من باید رشد کند خدایا عظمت شما باشد. عامیانه‌ی فارسی‌اش می‌شود این. خدایا خودم را در خودم پایین بیاور، خودت را در خودم بالا ببر. و لذا خوبان عالم هر چه به رفتن نزدیک‌تر می‌شوند در عبادت جدی‌تر می‌شوند. در بندگی کوشاتر می‌شوند، در خدمت به خلق تلاش‌گرتر می‌شوند. علامه نوری استاد حاج شیخ عباس قمی، صاحب مستدرک الوسائل، که من اعتقادم این است که در صد سال گذشته دیگر محدثی مثل حاج شیخ حسین نوری تاریخ شیعه ندیده که قبر آن استاد و شاگرد در صحن امیرالمومنین در ورودی یکی از حجره‌هاست. در حالات حاج شیخ حسین نوری نقل می‌کنند، اواخر عمر، ایشان دیگر کهنسال شده بود، دیگر از منزل هم بیرون نمی‌آمد، علما و طلاب می‌آمدند در محضر ایشان در منزل، بارها دیده بودند یک کسی می‌آمد مشکلی داشت، تا به آقای حاج شیخ حسین نوری می‌گفت آقا من مشکلی دارم، مثلا پیرزنی می‌آمد گرفتاری داشت، آقا ارجاع نمی‌کرد به دیگران، خودش بلند می‌شد عبا را می‌پوشید، این مجتهد محدِّث کهنسال، با عصا همراه این پیرزن می‌رفت، برای رفع مشکلش، شاگردها ایراد می‌گرفتند آقا شما مرید دارید ارادتمند دارید بگویید، حرف شما را انجام می‌دهند اطاعت می‌کنند، زیبنده‌ی شما نیست، صلاح نیست! حاج شیخ حسین نوری فرموده بود من متخصص حدیث اهلبیت هستم، در تمام روایات اهلبیت...؛ ایشان در مستدرک الوسائل، شاید هزاران روایت را از وسائل الشیعه استخراج کرد و جمع‌آوری کرد، و یک دائرة المعارف روایات اهلبیت است، ایشان می‌فرماید من در روایات که غور کردم، بعد از واجبات، در کارهای مستحبی، مدت‌ها به این اعتقاد بودم که در بین کارهای مستحبی در عالم اسلام کاری بالاتر از زیارت سیدالشهدا وجود ندارد، اعتقادم این بود بعد از واجبات در مستحبات...، بعد ایشان فرموده بود من به روایاتی برخورد کردم که دیدم از زیارت امام حسین هم مهم‌تر وجود دارد، و آن رفع گرفتاری مردم است. جناب آقای دکتر نجابت قدر بدانید. گاهی اوقات خسته می‌شوید از مراجعات، این خستگی‌ها ترفیع درجه است. مسئولین وقت می‌گذارند، من این را یک جایی عرض کردم، چند هفته‌ی قبل تهران بودم، نگهبان وزارت کشور، گفت آقا من یک چیزی بگویم قدر استاندارتان را بدانید. گفت هفته‌ی گذشته ما دیدیم یک موتور سیکلتی آمد یکی پیاده شد از پشت موتور، آمد طرف ورودی وزارت که بیاید داخل، گفتیم آقا چکار داری؟ گفت من کار دارم جلسه دارم با وزیر کشور، شما کی هستی؟ ما استاندار فارس. گفت این اولین باری بود من می‌دیدم یک مسئول عالی‌ رتبه پشت ترک موتور بنشیند! من آقای دکتر را دیدم، این‌‌ها خدمت به مردم است، این‌ها را خدا می‌بیند، خدا مزد می‌دهد، خدا عزت می‌دهد، خالصانه کار کردید، آن نگهبان وزارت کشور که ما را هم نمی‌شناخت سر زبانش می‌آید که به ما بگوید، ما هم امشب سر زبانمان می‌آید به شما می‌گوییم، این کار خداست.

تو بندگی چو گدایان بشرط مزد نکن، که خواجه خود روش بنده‌پروری داند.

من بعدها آقای دکتر ایمانیه را دیدم گفتم آقا این جریان موتور و تهران و وزارت کشور چیست؟ گفت شما از کی شنیدید؟ گفتم نگهبان وزارت کشور گفت. ایشان گفت من یک جلسه‌ای داشتم با وزیر در ترافیک تهران گیر کردم، دیدم دارد وقت از دست می‌رود کار هم کار مردم است، خوب حالا اگر یک آدم بی‌توجهی بود، می‌گفت آقا نرسیدیم در ترافیک بودم و هفته‌ی بعد...؛ گفت از ماشین پیاده شدم یک موتوری گرفتم و گفتم من را برسان وزارت کشور. ما خادم مردمیم، ما آمدیم برای خدمت مردم. این همان چیزی است که وجود مقدس آقا امام جواد می‌فرماید، این موفقیت‌ها را از خدا بدانید، این توفیقات را از خدا بدانید. علامه نوری می‌فرماید من وقتی به این روایت رسیدم که از زیارت امام حسین خدمت به مردم است، دلم می‌خواهد تا می‌توانم و تا هستم و از من می‌آید، خودم مشکلات مردم را حل کنم حواله به کسی ندهم. آقایان بالاتر از این بگویم،  امام مجتبی، در طواف واجب بودند، طواف واجب در مسجد الحرام، در حال طواف، یک کسی آمد خدمت امام حسن  گفت آقا یک مشکلی دارم شما الان بیایید مشکلم حل می‌شود. عده‌ای از یاران حضرت همراه حضرت مشغول طواف بودند، یک وقت دیدند امام حسن طواف را رها کرد، از دور کعبه امام فاصله گرفتند، یکی از یاران عرض کردند یابن رسول الله طواف واجب است، کجا می‌روید؟ امام فرمودند برمی‌گردم طواف را از نو انجام می‌دهم، کار این مسلمان را اگر الان بدادش نرسم فرصت از دست می‌رود. این فرهنگ‌نامه‌ی شیعه است.

یک کارمندی می‌گفت به مدیرمان زنگ زدم ساعت سه بعداز ظهر، گفت حالا وقت زنگ زدن است، وقت اداری است! فردا زنگ بزن. آن هم یک مدیر است. یکی می‌شود دکتر ایمانیه، یکی هم می‌شود این مدیر، کی گفت ساعت سه زنگ بزن! «توفیقٍ من الله»[22].

من دو ویژگی دیگر از وجود مقدس امام جواد عرض کنم، امام می‌فرماید «و واعظٍ من نفسه»[23] می‌خواهید این ایمان متبلور بشود‌ در خودتان برای خودتان واعظ قرار بدهید. ننشینید دیگران نصیحتتان کند، خودتان موعظه کنید خودتان را. وقت بگذارید برای خودتان. ما گاهی اوقات این‌قدری که دلسوز مردم هستیم، بعضی‌هایمان دلسوز خودمان نیستیم. شخصی به رسول الله عرض کرد می‌خواهم خدا رحمم کند چکار کنم؟ پیغمبر فرمود «إرحَم نفسَک»[24] به خودت رحم کن، واعظ من نفس یعنی محاسبه‌ی نفس، آقا امام صادق به عبدالله بن جُندَب فرمودند آقای عبدالله جُندَب «حقٌ علی کلِّ مسلمٍ یَعرفُنا أن یعرضَ عملَه فی کلِّ یومٍ و لیلةٍ علی نفسه»[25] هر کسی ما را می‌شناسد و به ما ارادت دارد، در هر شبانه‌روزی دو مرتبه باید خودش را محاسبه کند. این قاعده اگر اجرایی شد، لغزش‌ها و خطاها و گناهان و تند‌روی‌ها و کندروی‌ها می‌رود کنار. امام به عبدالله جُندَب فرمودند یکی در پایان شب، و یکی در پایان روز، پایان شب نگاه کن بر روزی که گذشت، چون حالا ما کارهای امروزمان هنوز یادمان است، اگر به ما بگویند هفته‌ی گذشته چکار کردی؟ خیلی می‌خواهد حافظه‌ی قوی و ذهن وقّادی باشد که یادش مانده باشد. اما امروز که به شب رسیده فراموش نکردیم کارها را. امام فرمودند «فإن رأی حسنةً»[26] اگر در این روزی که گذشت، کار نیک از تو سر زده، «إستزاد منها»[27] فردا هم انجام بده «و إن رأی سیئةً»[28] اگر دیدی خطایی از تو سر زده «استغفر منها»[29] نگذار شبت به صبح برسد، همان شب توبه کن جبران کن خطای مرتکب شده‌ی روزت را. بعد امام فرمودند صبح هم که شد برنامه‌ی شب تا صبحت را ملاحظه کن، دیشب کجا بودی، با چه کسانی بودی؟ وضع شب تا به صبح تو به رضایت خدا سپری شد یا با سخط خدا. اگر به خوبی گذشت، إستزاد و اگر به خطا گذشت إستغفرَ. اگر ما در هر 24 ساعت دو مرتبه اعمالمان را رصد کنیم خودمان را ویزیت کنیم قطعا این وضعیت پیش نمی‌آید.

حاج شیخ عباس قمی فرموده بود در 70 سال زندگی من یک دروغ گفتم، این همان محاسبه‌ی نفس است، این همان عمل به کلام امیرالمومنین است: «حاسِبوا أنفسکم قبل ان تحاسبوا و زِنوها قبل أن توزَنوا»[30] قبل از این‌که دیگران مچمان را بگیرند، خودمان مچ خودمان را بگیریم. یکی از فقهای بزرگ عالم اسلام، مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی است که انصافا این کتاب عروة الوثقای ایشان شد محور درس خارج همه‌ی فقهای بعد از ایشان. ایشان تبع شعر هم داشته، طلیعه‌ی شعر‌هایش را این‌گونه می‌گفت:

کاظما تا کی بخواب غفلتی! فقیهی که می‌گویند تالی‌تِلو معصوم بود، خودش را این‌گونه در قالب شعر توبیخ می‌کرد سرزنش می‌کرد. امام جواد می‌فرماید «و واعظٍ من نفسه»[31] برای خودتان واعظ قرار دهید نصیحت‌گر قرار دهید، امیرالمومنین می‌فرماید باتقواها «فهم لأنفسهم متَّهِمون»[32] انسان‌ها باتقوا خودشان را می‌برند زیر سوال، انگشت اشاره را سمت دیگران نمی‌کنند، آیا من دخیل در این کار نبودم من کوتاهی نکردم، من سبب نبودم؟ «و واعظٍ من نفسه»[33].

و سویم نکته و عرائض را جمع‌بندی کنم. «و قبول ممن ینصحهُ»[34] از ویژگی‌هایی که ایمان را پرورش می‌دهد و ما را می‌رساند به آن مدارج عالیه‌ی ایمانی، خصلت نصیحت‌پذیری است. ما اگر موعظه‌ای شنیدیم، نصیحتی به ما گفتند، بپذیریم آن را. گاهی اوقات حجاب موقعیت‌ها و جایگاه‌ها سبب می‌شود که نپذیریم. می‌گویند یک وقتی آقای حاج شیخ رجبعلی خیاط رفت مشهد خدمت آیت الله العظمی میلانی. مرحوم آیت الله العظمی میلانی به شیخ رجبعلی خیاط گفتند آقا یک نصیحتی کنید. «و قبول ممن ینصحهُ»[35] ‌نصیحت‌پذیر باشیم بدمان نیاید از نصیحت. چه اشکالی دارد من به مومنی بگویم آقا اگر مطلبی به ذهنت می‌آید به ما بگو «المومن مرآة المومن»[36] تا آقا گفتند نصیحتم کنید، می‌گویند یک جمله گفت شیخ رجبعلی خیاط، صدای آیت الله میلانی بلند شد، گفت آقا همه چیزت خوب است، فقط بیت المال و وجوهات می‌آید دستت، این‌ها را کمی نگه‌ می‌داری، رد کن، مردم گرفتارند، می‌گویند شروع کرد ایشان گریه کردن.

حاج آقا یک وقتی بدهی خمس نداشته باشی بگویی نه ما پیر و نه خدا بخیل! حالا که نمردیم، حق فقرا را از اموالمان خارج کنیم. آقای سید هاشم حداد آهنگر از کربلا می‌آید تهران، علامه حسینی تهرانی می‌گوید شهید مطهری خواهش می‌کرد از او، می‌گفت یک وقت یک ساعته برای من بگیر با سید هاشم حداد می‌خواهم خلوت کنم. گفت یک اتاق زیر شیروانی داشتیم، سید هاشم حداد می‌رفت در آن اتاق، شهید مطهری هم می‌رفت، یک ساعت یک ساعت و نیم شهید مطهری زانو می‌زد استفاده می‌کرد. یک وقتی علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی می‌گوید گفتم آقا چی است این مطلب که شما دو نفری...! گفت شهید مطهری فقط یک جمله می‌گفت: سرِّ مگو را از سید هاشم می‌پرسم «و قبول ممن ینصحهُ»[37] این‌که ما بپذیریم نصیحت را از نصیحت کننده. بدمان نیاید موعظه‌های دیگران ارشاد‌های دیگران، این سبب رشد انسان‌ها می‌شود. لذا حضرت زهرا فرمود ایمان را خدا سببی برای پاکیزیگی شما از شرک قرار داده.

یکی از عزیزان گفتند چون ایام فاطمیه است، آن جریان آقای سید یحیی یزدی که در همین شیراز اتفاق افتاد بازگو کنید، انشاءالله حاج آقای نصیرزاده هم در مجلس هستند به فیض می‌رسانند و از نفس پاک این عزیز هم استفاده خواهیم کرد. این را من با دو واسطه از آقا سید یحیی یزدی نقل می‌کنم. ایشان را من ندیدم فکر نمی‌کنم کسی در مجلس باشد که ایشان را دیده باشد. چون ایشان مال زمان رضاخان و اواخر دوران رضاخان و آغاز دوران پهلوی دوم بوده، زمانی که بهائیت در شیراز جولان می‌دادند، مجالس مفصلی داشتند، مرحوم آقا سید یحیی یزدی خدا رحمت کند آیت الله سید حسین یزدی را، فرزند آقا را می‌بینیم پدر را یاد می‌کنیم. اولاد از خودتان بجا بگذارید. «تناکَحوا تناسَلوا»[38] پیغمبر فرمود تشکیل زندگی بدهید فرزندان صالح و سالم از خودتان از خودتان باقی بگذارید، منِ پیغمبر روز قیامت به زیادی امتم حتی به بچه‌های سقط شده افتخار می‌کنم. الان آقازاده‌ی آیت الله مرحوم سید حسین یزدی را دیدیم، یادمان به آن عالم بزرگ هم افتاد. خدا رحمت کند همه‌ی علمای این شهر را.

آقا سید یحیی یزدی خوب منبرهایی که می‌رفت، محور بحثش کوبیدن بهائیت بود، چون این زمان هم بهائیت خیلی تبلیغ می‌کردند، هر مجلسی می‌رفت به نحوی ارشاد می‌کرد مردم را که حواسشان باشد فریب این افکار باطل و پوسیده‌ی بهائیت را نخورند. خود ایشان نقل کرده بود که یک شب من در منزل بودم، دیگر شب‌ها مغرب که می‌شد، برق نبود، دیگر امنیت هم غروب می‌کرد، دیگر کسی جرئت نمی‌کرد از منزل بیرون بیاید. گفت یک شب ما منزل بودیم دیدیم در خانه را در می‌زنند، رفتم پشت در، گفتم کی هستی؟ گفت آقا ما از مریدان شما هستیم، یک مریضی داریم در حالت سکرات موت است می‌خواهیم شما بیایید یک حدیث شریف کسایی ‌بالای سر این مریض بخوانید بلکه حالا یا خدا شفا بدهد، یا این‌که راحت بشود «و علی مرضی المسلمین بالشفاء و الراحة»[39] گفتم بروید فردا صبح بیایید. گفت آقا این حالت سکرات دارد ما به نفس شما معتقدیم. اصرار روی اصرار، گفت با اصرار زیاد قبول کردم، رفتم لباس پوشیدم همراه این آقا رفتم، چراغی دستش بود، در کوچه پس‌کوچه‌های شیراز، ما را برد ما هم نفهمیدیم کجا داریم می‌رویم. گفت رسیدیم در یک خانه‌ای در زد، یک کسی آمد در را باز کرد تا وارد خانه شدم، دیدم بلند صدا زد گفت آوردمش! گفت از این آوردمش من احساس بدی بهم دست داد. آن احترام و دست بوسیدن و آقا نفستان شفا است و این آوردمش! گفت رفتم داخل دیدم در آن مهمان‌خانه‌ی منزل تمام سران بهائیت نشستند. تا وارد شدم بزرگ بهائیت گفت سید هر چه از دهانت درآمد گفتی! آبرو برای ما در این شهر نگذاشتی، امشب می‌خواهم جبران کنم. گفت دیدم بساط کشتن ما را آماده کردند و هیچ کس هم مطلع نیست که امشب ما در دست این‌‌ها گرفتاریم. گفت یکدفعه مضطر شدم و یادم آمد که کار من نشر معارف اهلبیت بود، حضرت فاطمه زهرا اگر نخواهد این‌جا بداد ما برسد کجا برسد! گفت به بزرگ بهائیت گفتم من که در دست شما اسیرم، به من اجازه بدهید دو رکعت نماز بخوانم بعد هر کاری خواستید بکنید. گفت آمدم گوشه‌ی حیاط ایستادم روی زمین دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرای مرضیه خواندم. در پایان نماز و در سجده، یا مولاتی یا فاطمه أغیثینی، یا مولاتی یا فاطمه أغیثینی، 530 مرتبه این ذکر را گفتم، ولی با یک توجهی می‌گفتم، پیشانی طرف راست طرف چپ، پیشانی بر مهر و این اذکار را تکرار کردم، گفت ذکرها که تمام شد سر را بلند کردم دیدم محکم در خانه را دارند می‌زنند و یک صدایی از بیرون منزل بلند شد: سید یحیی یزدی را بدهید. گفت این بهائی‌ها دست‌پاچه شدند، وحشت کردند دویدند آمدند یکی‌شان دست ما را ما را بوسید گفت آقا یک دعایی برایمان بخوانید یک حدیث کسایی! گفتم حدیث کساء به کمرتان بزند. گفت آمدم دم در دیدم دو نفر ایستادند، دو نفر رشید بلند قامت یک چراغ هم در دستشان است. گفتند آقا سید یحیی یزدی بیا برویم، گفت اگر از همان‌جا می‌گفتند برو منزلت خانه‌ام را پیدا نمی‌کردم، در کوچه‌ پس‌کوچه‌های شیراز ما را آوردند تا در منزل، گفت آمدم بروم منزل، گفتم از این‌ها بپرسم کی به شما گفت ما در دست این‌ها گرفتاریم، گفت برگشتم گفتم آقا کسی که نمی‌دانست شما را کی فرستاد؟ گفتند سید یحیی یزدی ما را فاطمه زهرا فرستاد.

گر نگاهی به ما کند زهرا، دردها را دوا کند زهرا

کم مخواه از عطای بسیارش، کانچه خواهی عطا کند زهرا

بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کن زهرا

وصیت بی‌بی بود، علی شب‌ها بیا بالای قبرم قرآن بخوان،

شب  است و همه خلق در خواب و تنها، یکی بر سر قبر زهرا نشسته

سر قبر زهرای پلهو شکسته، علی آن أبر مرد دوران نشسته

بگفتا که ای همسر مهربانم، علی بی‌ تو تنهای تنها نشسته

یک گزارشی آقا از وضع عزیزانش به زهرا داد

حسن از دوری روی ماهت، دل افسرده و زار و تنها نشسته

حسین تو تنها در خانه با چشم گریان، سراپا همه شور و غوغا نشسته

زجا خیز ای مادر زینبینم، زداغ تو لاله به صحرا نشسته

همه بگوییم یا زهرا

 

[1] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99

[2] وسائل الشیعه ج6 ص254

[3] وسائل الشیعه ج6 ص254

[4] وسائل الشیعه ج6 ص254

[5] بحارالانوار ج67 ص222

[6] بحارالانوار ج67 ص222

[7] الکافی ج2 ص33

[8] الکافی ج2 ص33

[9] غررالحکم ص437

[10] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99

[11] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99

[12] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[13] هود آیه88

[14] الفقه المسوب الی الامام الرضا ص408

[15] الفقه المسوب الی الامام الرضا ص408

[16] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

[17] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[18] هود آیه88

[19] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[20] صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق

[21] زندگانی حضرت زهرا ص1063

[22] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[23] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[24] الکافی ج1 ص360

[25] تحف العقول ص301

[26] تحف العقول ص301

[27] تحف العقول ص301

[28] تحف العقول ص301

[29] تحف العقول ص301

[30] مجموعه ورام ج1 ص298

[31] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[32] نهج‌البلاغه خطبه متقین

[33] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[34] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[35] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[36] تحف العقول ص173

[37] الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج1 ص331

[38] مستدرک الوسائل ج14 ص153

[39] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه