استاد حدائق به مناسبت ایام فاطمیه اول روز شنبه 27 آذر 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به «جلوه های شخصیت حضرت فاطمه(س)» پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قالت فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین «و جعل ... الله طاعتنا نظامً للملَّة إمامتنا أماناً من الفُرقة»[1]
محور سخن و گفتگو، سخنان نورانی حضرت زهرای مرضیه بود، بخشی از خطبهی فدکیهی حضرت که در دفاع از ولایت و امت و حقوق از دست رفتهی مسلمانان حضرت زهرا سخنرانی نمود، دو جملهی کوتاه از این خطبهی عظیم، نسبت به سر و سامان یافتن ساختار جوامع بشری است. اینکه جامعه اگر بخواهد ساخته شود چه اصولی باید رعایت شود. دو نکته حضرت زهرای مرضیه بعنوان دو اصل کلی در اصلاح جوامع بشری نام میبرد. یکی اصل رعایت نظم در جامعه، و دوم رعایت وحدت و انسجام در جامعه است. اینها رمز پیشرفت یک جامعه است. جامعهای سر و سامان مییابد که مردم یکدیگر را از خودشان جدا نبینند، این حالت انصاف در جامعه باشد، نظم هم حاکم باشد، نظم در همهی عرصهها، نظم در برنامههای برنامهمان، نظم در عبادتمان، نظم در اقتصادمان، این را رعایت کنیم، راهکار رسیدن به این دو اصل کلی که یکی نظم است، حضرت فرمودند «جعل ... الله طاعتَنا نظاماً للملَّة»[2] از ما اگر اطاعت کردید نظم پیدا میکنید. مومن واقعی مومن منظم است. بینظمی چه در عبادت چه در کار چه در اقتصاد یعنی ضعف ایمان.
من یک خاطرهی آموزندهای را از فیلسوف شهید مرحوم آیت الله مرتضی مطهری اعلی الله مقامه خدمت شما عرض کنم. ایشان در خاطرات خودش مینیوسد، یک درس بزرگی آیت الله العظمی بروجردی به من و مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی راشد که شبهای جمعه در رادیو تهران، گفتند یک درس بزرگی آیت الله بروجردی به ما داد. قضیه از این قرار بود، ایشان گفتند ما درس آیت الله بروجردی شرکت میکردیم، یک روز آیت الله بروجردی به من گفت آقای مطهری من مشتاقم آقای راشد را از نزدیک ببینم و صحبتی دارم با ایشان. ایشان گفتند خوب من تهران میرفتم دانشگاه هم تدریس داشتم درس آیت الله بروجردی هم شرکت میکردم، گفتند اگر یک وقتی با آقای راشد تنظیم شد من مشتاقم ایشان را ببینم. مرحوم شهید مطهری میفرماید تهران من در دانشگاه به آقای راشد گفتم آیت الله العظمی بروجردی مشتاقند شما را ببینند، حالا اگر یک فرصتی قم آمدید برویم محضر ایشان. فرمودند یک صبح دوشنبهای بود اول صبح مثلا حدود ساعت هشت صبح دیدم آقای راشد در منزل ماست، آیت الله بروجردی درسشان ساعت 9 شروع میشد، آقای راشد آمد گفت آقا برویم یک ساعت هنوز به درس آقا وقت مانده، من آمدم قم ببینم آقا امری داشتند در خدمتشان هستم. مرحوم شهید مطهری میفرماید با آقای راشد حرکت کردیم سمت دفتر آیت الله العظمی بروجردی و بیت ایشان، وقتی رسیدیم حدود هشت و ربع بود، به خادم آقا گفتیم به آقا بفرمایید مطهری و راشد تربتی آمده. گفت خادم رفت، برگشت گفت آقا میفرمایند من وقت ملاقات ندارم. شهید مطهری میفرماید من خیلی جا خوردم، جلوی آقای راشد، راشد هم یک شخصیتی بود برای خودش، استاد دانشگاه تهران بود، ما گفته بودیم آیت الله بروجردی با شما کار دارد؟ گفت به خادم گفتم به آقا گفتی کی دم در است؟ گفت بله اسم آوردم، گفتم آقا مطهری و آقای راشد تربتی، آقا فرمودند من وقت ندارم. گفتند آقای راشد هم یک مقداری نگران شد ولی اظهار نکرد، به من گفت آقا را دیدید بگویید من انجام وظیفه کردم آمدم، من باید بروم تهران کار دارم، سلام ما را به آقا برسانید. آقای راشد رفت، ما هم ساعت 9 رفتیم درس آیت الله بروجردی را شرکت کردیم. درس که تمام شد آیت الله العظمی بروجردی از منبر که داشت میآمد پایین در پله منبر ایستاد، در جمع علمای حاضر در درس یک نگاهی کرد ما را دید، گفت آقای مطهری بیا، گفت رفتم نزدیک، حالا مکدر هم بودیم از آقا که دم خانهشان رفتیم ما را نپذیرفت. گفت سلام کردند، فرمودند من دارم میروم منزل با آقای راشد بیایید تا ببینم شما را. گفتم آقا ما وقتی که میآییم ما را نپذیرفتی، آقای راشد هم ناراحت شد گلهمند شد رفت تهران، بخاطر شما آمده بود، شما فرموده بودید میخواهم آقای راشد را ببینم، حق این بود که ما را میپذیرفتید، ایشان رفت! گفتند این درس بزرگی که آیت الله بروجردی به متفکری مثل شهید مطهری داد این بود. حاجی یک وقت خیلی بزرگی ولی یک چیزهایی سر دستی را از قلم انداختی. حواسمان هست. گفت آیت الله العظمی بروجردی فرمودند آقای مطهری من گفته بودم میخواهم آقای راشد را ببینم، وقت تعیین کرده بودم؟ حق این بود اگر ایشان امروز میخواست بیاید قم از قبل به من خبر میدادید که ایشان روز دوشنبه این ساعت در قم است تا من وقت معین میردم. شما با بینظمی آمدید در خانهی من، نظم برنامهی مطالعهی من را میخواهید بهم بزنید. ساعت هشت تا نه وقت مطالعهی درس خارج من است، هیچکس را نمیپذیرم، و از این بینظمیها الی ما شاء الله انجام میدهیم. میگوید گرای فلانی را گرفتم در خانه است، حسن حسین تقی همه بروم خانهاش، این اخلاق اسلامی است! یک وقتی یک کسی گفت آقا ما میخواهیم بیاییم منزل شما ولی بیخبر بیاییم، گفتم شما اشتباه میکنید نمیخواهد بیایید. قرآن میفرماید وقتی جایی میخواهید بروید دو کار انجام دهید. اول، اطلاع دهید، یعنی نظیم، خبر بدهید. وقتی هم وارد میشوید با ادب و سلام وارد شوید «لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا»[3] شهید مطهری میفرمود این درسی که آیت الله بروجردی به ما داد، فهمیدیم ما اشتباه کردیم، خوب ما که میخواهیم برویم سراغ آقا باید وقت تنظیم کنیم، آقا چه ساعتی ما بیاییم، چه ساعتی شما وقتتان اجازه میدهد، مرحوم شهید مطهری میفرماید رفتم تهران به آقای راشد گفتم میدانی آیت الله بروجردی چرا ما را نپذیرفت؟ گفت چرا؟ گفتم چون با بینظمی رفتیم، استاد دانشگاه رفتیم شخصیتی هستیم ولی اینجا اشتباه کردیم. گفت بعد مرحوم راشد فرمود از قول من به آیت الله العظمی بروجردی سلام برسانید و بگویید ارادت منِ راشد به شما دوچندان شد. خدا بزرگ میکند، وقتی کار را درست انجام دادید تحبیب قلوب میشود.
شبهای گذشته هم عرض کردم، هم در نظام تکوین بطور کلی رقم خورده، هم در نظام تشریع. هم تکوینا و هم تشریعا، تمام قوانین اسلام نظم است. یک قانون از قوانین مسلَّمهی اسلام را کسی نمیتواند امروزه روی آن دست بگذارد بگوید با منطق با انصاف با عقل مغایرت دارد، امروز در پرتو عملکرد به دستورات دین کسی نمیتواند ایراد وارد کند، شما امروز از نمازخوانها دارید آسیب میبینید یا از تارک الصلاةها؟ از قرض الحسنه امروز جامعه دارد آسیب میبیند یا از رباخوری. از راستگویی مردم زیان دیدند یا از تهمت و دروغ و افترا. از حجاب جامعه پسرفت پیدا کرده یا از بیحجابی و بیتقوایی. اینها نظم است برای سعادت بشری.
حضرت زهرای مرضیه میفرماید تبعیت از ما نظم میبخشد، شما از ما اگر درست اطاعت کردید، «جعل الله ... طاعتَنا نظاماً للملَّة»[4] نظم میآید در زندگی، برنامههایتان منظم میشود زندگی نظم یافته میشود، لذا عرض کردیم تمام واجبات نظم است، همهی دستورات الهی نظم است، گردش لیل و نهار نظم است.
فراز دوم، مطلب دیگری که برای سلامت جامعه بسیار موثر است، رعایت اتحاد انسجام و وحدت است. یکی از شیطنتهای دشمنان پیوسته این بوده که بین مردم را تفرقه بیندازد. این ضرب المثلی که از بیگانگان نقل شده که تفرقه بینداز و حکومت کن، این نگاه دشمنان اسلام است. گاهی اوقات بعنوان شیعه و سنی این کارها را کردند و خود اولیای الهی آموختند که بازی این وسوسهها را نخورید، اسلاس اسلام و شاکلهی اسلام از همه چیز مهمتر است، باید این وحدت رعایت شود. «و امامَتنا أماناً من الفُرقة» اما وحدت واقعی و حقیقی اتفاق نمیافتد مگر کسانی در رأس قرار بگیرند که شایستگی امامت دارند. امروز اینهمه پراکندگیها در نظام اسلام بیانگر این است که آن شخصیتهایی که صلاحیت این را داشتند که امامت کنند رفتند در حاشیه! علیبن ابیطالب را بردند در حاشیه اوضاع شد آن، آقا امام مجتبی را بردند در حاشیه وضعیت شد آن، بنیامیه شد سکاندار، سیدالشهدا، زینالعابدین، باقرالعلوم امام صادق و بنیالعباس سکاندار شد! «و إمامتنا أماماً من الفُرقة»[5] در عصر ظهور مرزها را برمیدارند، این بازیهای امروز دیگر برداشته میشود «إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى»[6] همه از یک پدر و مادرید، همه از یک رگ و ریشهاید، بگونهای تعصبها واهی پیدا کردهایم، ما مال فلان فلان منطقه شما مال فلان منطقه، ما از خاندان فلانی شما از خاندان فلانی در شأن هم نیستیم، اینها را کی گفته؟ و حال اینکه سیرهی رسول الله این نبود، امام زمان وقتی میآید و تشریف میآورد این مرزها را برمیدارد، دنیا یک مملکت، حکومت یک حکومت، مردم در کنار هم اخوة میشوند، برادر و خواهر میشوند، نگاهشان نسبت به یکدیگر این است، ما گاهی این مملکت نسبت به مملکت دیگر، این قومیت نسبت به قومیت دیگر، این شهر نسبت به آن شهر، گاهی اوقات این هیئت نسبت به آن هیئت، این مسجد نسبت به آن مسجد! چقدر شیطان بازی میدهد. «و إمامتنا أماماً من الفُرقة»[7] و لذا این تفرقهها ناشی از ضعف ایمان است، این تفرقهها ناشی از ضعف ایمان است.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله والد ما، من در همان آغاز طلبگی بودم، ایشان چند تا نصیحت به من کردند، چهل سال قبل، گفتند بابا در این رشته آمدی، اگر روزی پیشرفت طلبهای، عالمی تو را رنج داد بدان کارت برای خدا نیست. به شماها هم میگویم، آقایان در هر پست و رشتهای هستید، اگر دیدید کسی دارد به اسلام به مردم به جامعه بهتر خدمت میکند برایتان گران تمام شد بدانید در کارتان اخلاص نیست. اگر دیدید کارمندی در عرض شما دارد بهتر کار میکند، تاجری بهتر دارد تلاش میکند، و من رنج بردم از این، این ضعف ایمان است. بعد فرمودند اگر پیشرفت حوزهای پیشرفت مسجدی تو را رنج داد بدان اخلاص نیست. ما همه در یک خط مقدم نبرد با ابلیس و ابلیس صفتان، باید پیشرفت متدینین ما را خوشحال کند نه ما را ناراحت کند. این تفرقهها ناشی از ضعف ایمان است.
«و إمامتنا أماماً من الفُرقة»[8] من چند نکته را در مورد همین وحدت و عوامل وحدت عرض کنم. اول یکی از آیاتی که خداوند در قرآن اشاره به وحدت دارد سوره نساء آیه 59 است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[9] که این مؤید کلام حضرت زهرای مرضیه «و إمامتنا أماماً من الفُرقة»[10] اولوالامر کار بیاید دستشان تفرقه نیست، امروز مشکل ما این است که صاحب الزمان در پس پردهی غیبت است، عالم اسلام اینطور متشطط و متفرِّع، بعد یک گروههای انحرافی خطرناکی مثل داعش وهابیت سلفیت در این وسط سر بلند میکنند. قرآن میفرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا»[11] ای مومنین از خدا اطاعت کنید از رسول اطاعت کنید و پیامبرش، و از اولوالامر اطاعت کنید. این سه مورد را خدا امر به اطاعت میفرماید «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»[12] اگر در کاری هم دچار مشکل شدید، دعوایتان، نزاعتان را ارجاع بدهید به خدا، ارجاع بدهید به رسول، ببینید من بارها عرض کردم عزیزان الان هم اشاره میکنم، من تا این لحظه ندیدم یک خانوادهای که واقعا معتقد به خدا و پیغمبر باشند کارشان بکشد به دادگاه خانواده. فصل الخطاب خداست، فصل الخطاب پیغمبر است. آن مردی که خودخواهی میکند میگوید روی حرف من حرف نباشد او ایمانش ضعیف است، ولو نماز شب میخواند. این عادت است نه عبادت. من بارها مواجه بودم خانمی میآید آقایی میآید همسر من، شوهر من ادعای دینداریاش هم میشود، ولی این کارها را هم انجام میدهد بدخُلقیها را انجام میدهد، بعد میگویم برویم پیش یک اسلامشناس، میگوید خودم همه چیز سرم میشود. این را هم بگویم اینهایی که گاهی میگویند من همه چیز بلند بدانید هیچ چیزی بلند نیست. خدا به پیغمبرش میفرماید نصیحت بگیر. مشورت بگیر، غرور پیدا نکن، «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[13] این توصیهی خداست به رسول الله. عقل کل هستی، شخصیت برتر هستی، ولی از مشورت گرفتن غافل نشو. پدربزرگی، استاد دانشگاه و حوزهای، اول شخصیت بازاری؟ «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[14] از مشورت گرفتن غافل نشو. قرآن میفرماید رجوع کنید کارها را، به خدا رسول پیغمبر، و در مسائلی هم اختلاف پیدا میکنید ببینید خدا چه میفرماید. فصل الخطاب باید خدا و رسول الله و اولوالامر باشد «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ»[15] اگر میگویید معتقد به خدا هستید، اگر میگویید معتقد به روز جزا و قیامت هستید، توحید و معادتان قوی است، در مسائل اختلافی باید ببینید خدا چه میگوید، آنجایی که رأی الهی است باید تسلیم شد و قبول کرد. لذا مومنین همینطورند، یک جایی رای حق صادر میشود تسلیم است. سخن حق میشوند کوتاه میآید، آنکه کوتاه نمیآید میخواهد استدلال کند در برابر قانون خدا، ولو میگوید مومن هستم اشتباه میکند ضعف ایمان دارد. این از آیاتی است که گویایی وحدت جامعه در پرتو اطاعت از خدا، اطاعت از رسول، اطاعت از اولوالامر، که حضرت زهرای مرضیه همین مطلب را در این قالب کوتاه «و إمامتنا أمانا من الفُرقة»[16] در مسجد پیغمبر بیان کرد. دو سه مطلب را من پیرامون این آیه شریفه محضر عزیزان عرض کنم، برای سعادت جامعهی بشری قطعا مردم باید نظام اسلامی را و احکام اسلامی را بپذیرند، و از رهبران الهی در قول و عمل تبعیت کنند.
حالا من نمیخواهم جزء جزء روایات را بیرون بیاورم، یکی از روایات رسول الله این است، پیغمبر میفرماید مهریهی دخترانتان را سنگین نگیرید، چقدر رعایت میشود؟ در مسائل اقتصادی مسائل اجتماعی مسائل تربیتی، گاهی اوقات صحبت میکنند، میگوید آقا این دورهاش گذشته، امروز جواب نمیدهد، سخن رسول الله مال 1400 سال قبل است، این قرآنی که برای هدایت بشریت است در آن عصر تعریف میشود، مشکل ما این است که ما خوب مسلمانی نمیکنیم.
آبادی بتخانه ز ویرانی ماست، جمعیت کفر از پریشانی ماست
اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست در مسلمانی ماست.
این یک نکته که ما در قول و عمل طبق این آیه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[17] در همهی ابعاد، مطیع باشیم، اوامل الهی را مطیع باشیم، اوامر الهی را مطیع باشیم اوامر رسول را.
و مطلب دیگر اینکه مراتب را هم باید در این آیه در نظر گرفت، اصلا ما ارادتمان نسبت به پیغمبر بخاطر خداست، ارادتمان به اهلبیت بخاطر خداست.
من یک داستان از زمان رسول خدا بگویم، بچههایمان را اینجور تربیت کنیم. یک روز یک پدری با پسر هشت نه سالهاش آمد محضر رسول خدا، اینها سلام کردند نشستند خدمت پیغمبر، پیامبر به آن پسر هشت نه ساله فرمودند من را بیشتر دوست میداری یا پدرت؟ حالا به بعضی از بچهها بگویند پدرت را بیشتر دوست میداری یا پفک نمکی، یا چیپُف، یا چیتوز؟ میگوید سر و جانم فدای چیتوز. آقا فرمودند ما را بیشتر دوست میداری یا پدرت را؟ حالا این بچه اگر میخواست با بیسیاستی حرف بزند میگوید پدرم، نانمان میدهد خرجمان را میدهد، پیغمبر چکار میکند. بچه است هشت نه سالش هم بیشتر نیست. اگر میخواست با سیاست حرف بزند بگوید یا رسول الله هم شما را هم پدرم را، شما پیغمبر این پدرم. اما ببینید چه گفت این بچه! مسلمانها اولاد را اینگونه تربیت کنید. تربیت یعنی این! عرض کرد یا رسول الله من شما را بیشتر از پدرم دوست دارم، پیغمبر فرمودند چرا؟ گفت چون احترام به پدر را از شم آموختم! آفرین بر این تربیت. آفرین بر این تربیت، آفرین بر این تربیت. رسول الله فرمودند احسنت، آفرین. و این را هم بگویم، اگر یک روزی فرزندت آمد گفت بابا من امام زمان را با شما مقایسه نمیکنم، امام زمان در رأس محبت ماست، به خدا قسم دست این بچه را باید ببوسید. این بچه پشتت را خالی نمیکند. این فرزند ترکت نمیکند، آنکه شما را برای خدا دوست میدارد رهایت نمیکند، آنکه میگوید بابا همه به قربان شما، یک وقتهایی که به مقاصدت ترسی رهایت میکند. پیغمبر فرمودند آفرین بر تو.
فرمودند یک سوال دیگر ازت میکنم، من را بیشتر دوست میداری یا خدا؟ اینجا ماها بودیم چه میگفتیم؟ میگفتیم هر دو، شما رسول الله، او پروردگار. این نوجوان عرض کرد یا رسول الله من شما را هم برای خدا دوست دارم. پیغمبر این نوجوان را بوسیدند، فرمودند مسلمانها بچههایتان را اینگونه تربیت کنید، ما ارادتی که به رسول الله داریم برای خداست. ارادتی که به علیبن ابیطالب درایم برای خداست، عشقی که به امام حسین مردم دارند به اعتبار خداست.
آقا امیرالمومنین سه برادر از یک پدر و مادر دارد، شما این ارادتی که به علیبن ابیطالب دارید به برادران دیگر حضرت هم دارید؟ ادب میکنیم احترام میکنیم، حضرت جعفر شهید جنگ موته است سفیر کبیر رسول الله در حبشه است، اما اصلا قابل مقایسه نیست علیبن ابیطالب با جعفر، با طالب، با عقیل! تراز باید بشود خدا، حب و بغضتان رنگ الهی بگیرد. رسول خدا فرمود «هل الدین الا الحب فی الله و البغض فی الله»[18] دین یعنی دوستی برای خدا، دشمنی برای خدا. با کسی که با خدا زاویه گرفته زاویه بگیرید، ولو پسرتان. خدا به حضرت نوح میفرماید «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»[19] جناب نوح این پسر از خدا بریده رهایش کن تا برود. این باید دستخوش سیل بشود، اصرار هم بهش نکن، شوهر زاویه گرفت باید مثل زاویه عمل کرد در برابر این شوهر باید ایستاد. فرعون با خدا زاویه گرفته آسیه در مقابل او زاویه میگیرد، تراز خداست. لذا رسول الله در روایتی میفرماید یا علی مومن واقعی به من پیغمبر و شما نیست، مگر کسی که منِ رسول الله را از خودش بیشتر دوست بدارد، و فرزندان من را از فرزندان خودش بیشتر دوست بدارد. این اصلا نشانهی ایمان است، امروز اگر رسول الله را از خودتان بیشتر دوست میدارید این ایمان ایمان واقعی است. علیبن ابیطالب همینگونه بود، امیرالمومنین در شب لیلة المبیت که ترور قتل پیغمبر طراحی شده بود، و شبانه چهل جوان قریش میخواستند بریزند پیغمبر را در بستر به شهادت برسانند و امین وحی جبرئیل این خطر را گوشزد کرد و پیغمبر به امیرالمومنین بیان کردند، و قرار بر این شد که علیبن ابیطالب در بستر پیغمبر بخوابد، پیغمبر مخفیانه از خانه خارج شود، امیرالمومنین میدانستند که اینها چه نقشهی شیطانی دارد. اگر ما بودیم پیغمبر میفرمودند میخواهند ما را ترور کنند شما جای ما بخواب، که 99 درصد احتمال کشته شدن شما هم هست، ما زنده برویم بیرون. میگفتیم یا رسول الله ما را هم با خودت ببر ما میخواهیم کفش جلوی پایتان جفت کنیم، آبی دستتان بدهیم، چرا ما باید کشته شویم، اگر کشته شدن بد است چرا برای ما خوب است؟ امیرالمومنین فقط یک سوال از پیغمبر پرسید! عرض کرد یا رسول الله من بخوابم در بستر شما، شما سالم از این ماجرا خارج میشوید؟ پیغمبر نفرمود یا رسول الله من زنده میمانم یا نه. از جان خود سراغ نگرفت. این نشانهی ایمان است. و امیرالمومنین فرزندان خودش را خرج فرزندان رسول الله کرد. یک جریانی از جنگ صفین بگویم:
آقا امام حسن و امام حسین یادگاران رسول الله بودند، اینها پدربزرگشان رسول الله است، فرزندان زهرای مرضیه هستند. توصیهی پیغمبر و حضرت زهرا بود در آن واپسین لحظات عمر شریف به این دو عزیز. راوی میگوید در جنگ صفین یک روز امیرالمومنین محمد حنفیه را صدا زدند پرچم دادند دستش فرمودند «أعر الله جمجتک»[20] جمجمهات را به خدا بسپار، یعنی نترس، به مصاف خصم برو، ولو سر بدهی، محمد حنفیه هم آدم رشید و شجاعی بود، یا یک تعداد از نیروها به قلب لشکر شام حمله کرد، ساعتی درگیر، برگشت عقب، دشمن را عقب راند، خسته، عرق از سر و روی این جوان هاشمی جاری بود. آمد خدمت امیرالمومنین گزارش عملیات داد، آقا دشمن را عقب راندیم، آقا فرمود احسنت پسرم تعدادی نیروی تازه نفس بردار، به میمَنهی لشکر شام حمله کنید، دشمن از آن سمت دارد میآید، دوباره محمد حنفیه تعدادی نیروهای تازهنفس را برداشت، حمله کرد به میمَنهی دشمن، دشمن را عقب راند، برگشت بعد از ساعتی خدمت حضرت، خسته، این فرماندهی جوان، گزارش عملیات داد، آقا فرمودند احسنت پسرم، تعدادی نیروی تازه نفس دیگری را بسیج کن فرماندهی کن به میسَرهی لشکر، سمت چپ لشکر شام حمله کن، اینجا دارد محمد حنفیه گریه کرد، آقا فرمودند پسرم گریه میکنی؟ من که پدر تو هستم هیچگاه در میدان خصم با رزم احساس تزلزل و ضعف به خودم راه ندادم، گفت پسر جان از یک چیز گریه میکنم، من فرزند شما هستم، حسن و حسین هم فرزندان شما هستم. دو مرتبه مسئولیت خطیر فرماندهی را به من واگذار کردی، و این دفعهی سوم است، اما یکبار به حسن و حسین امر به فرماندهی نکردی! تا این را محمد حنفیه گفت، آقا محمد را در بغل گرفتند، مورد تفقُّد قرار دادند و بوسیدند و نوازش کردند، فرمودند پسرم تو فرزند منی، حسن و حسین یادگاران پیغمبرند، من بچههای خودم را فدای بچههای پیغمبر میکنم. تو خودت را با حسن و حسین مقایسه میکنی! این ایمان است. امروز امام زمان جلوتر است یا بچههایمان؟ عروسی میخواهیم بگیریم امام زمان راضی است از مجلسمان؟ میگوید آقا یک شب هزار شب نمیشود. حاجی حرف بزن. جای امر به معروف است، خوب دور هم نشستید، منکر دارد رواج پیدا میکند، نهی کن، حاضر است قلب امام زمان شکسته شود، اما فرزند او از او خاطرش آزرده نشود، این نیست ایمان. پیغمبر فرمود رضایت فرزندان من را بر رضایت فرزندانتان ترجیح بدهید. در دو راهی بین فرزندانم و امام زمان که امروز نزدیکترین کس روی کرهی زمین به وجود مقدس رسول الله و حضرت زهراست، رضایت امام زمان شرط است، رضایت او مهم است، این هم نکته دیگر در این آیه شریفه که ما این مسائل را در تبعیت از اولیای الهی در نظر بگیریم، و یک نکته دیگر من در این آیه شریفه عرض کنم، عزیزان برنامهی عملی اسلام، یک برنامهی کامل هم در در اعتقادی، عبادی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی است. «أَطِيعُوا اللَّهَ»[21] عبادی اعتقادی «وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»[22] اعتقادی اجتماعی و سیاسی. اینهایی که میگویند دین از سیاست جداست، هر کسی این حرف غلط را زد، این آیه مبارکه 59 سوره نساء را برایش بخوانید، بگویید اسوه سیاستمداران عالم رسول الله، اسوه پاکی و عبادت و بندگی و کمالات معنوی رسول الله، تلفیق این با اعتقاد پاک و تعبیت از خدا، خدا این دو را در کنار هم یاد میکند. اصلا دین آمیختهی با سیاست است، یعنی تدبیر ادارهی جامعه، دین که نیامده فقط برای مسجد ما و ایام حج و محرم و صفری برنامه داشته باشد. رسول الله در حجة الوداع فرمود مسلمانها من خدا را شاهد میگیرم، و درشت خُرد و کلان، کلی و جزئی نیازهای جامعهی بشری را برای شما بازگو کردم، مطلبی ناگفته نماند، حتی آداب دستشویی رفتن را هم برای شما بازگو کردم. کدام دین را به این کمالات میبینید؟ بله اسلام برای تمام ابعاد زندگی بشر برنامه دارد، کوچهی بنبست ندارد. شما یک مسئلهی فقهی را از یک مرجع و یک فقیه بپرسید که بگوید من نمیدانم، با استناد به قرآن و روایات نتواند پاسخ بدهد، با عمومات آیات الهی و ادلهی روایی ما نتواند پاسخگو باشد، لذا دین آمیختهی با سیاست، و یک نکتهی هشدار دهنده هم در این آیه است، خدا میفرماید اطاعت کنید از خدا، اطاعت کنید از رسول الله و اولی الامر، و در دعواها و مخاصمهها هم رجوع کنید به خدا و پیغمبر «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ»[23] اگر واقعاً مومن هستید. این یک هشدار است، این شرطی که خدا میگذارد و هشدار هم این است، که اگر کسی مخالفت کرد با احکامی از احکام الهی، مخالفت کرد با دستوری از دستورات نبوی و اولوالامر، در ایمان خودش تجدید نظر کند.
در مسجد شجره بودیم، لحظهی احرام، یعنی لحظهی حساس، به قول فوتبالیستها در وقت اضافی، دیدم یک پیرمرد هفتاد و چند ساله که در شیراز هم زندگی میکرد، آمد گفت آقای حدائق ما تا حالا خمس نمیدادیم، یک نگاه به او کردم گفتم تا حالا خمس نمیدادی؟ گفت نه. گفتم اگر نمیآمدی عمره، چکار میخواستی بکنی؟ خوب این ترسیده بود، چون فقها نوعا دارند که اگر کسی لباس احرامیاش خمس بهش تعلق گرفته باشد و ندهد، محرِم میشود ولی با لباس غصبی از احرام خارج نمیشود، یعنی 24 چیز را بر خودش حرام میکند و برمیگردد. تعارف بردار نیست که حکم خداست. آقا کجا آمده؟ یکبار آمده، قرآن میفرماید «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ»[24] اگر ایمان به خدا و روز آخرت و روز جزا دارید ،باید تابع باشید، اگر تبعیت نمیکنید، یک جاهایی به سلیقهات جور در نمیآید، یک حکم از احکام الهی را نمیتوانی بپذیری، یک حرام از حرامهای شرعی در زندگی رفته در حاشیه، توجهی بهش نداریم، میگوییم یک شب هزار شب نمیشود، اینها ضعف ایمان است. اینها دستاندازهای شیطان است که راه پیدا کرده در زندگی. گفتم آقا اینجا باید یاد خمس کنی. نمیآمدی چه میکردی؟ عمره مشرَّف نمیشدی با این وضع میرفتی چه وضعی به تو میگذشت. «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ»[25] ایمان به خدا داری باید مطیع باشی، این از عوامل وحدت که حضرت زهرای مرضیه هم فرموند «و اجعل طاعتنا نظاماً للملۀ»[26] من این فراز را جمع کنم و دو نکته دیگر هم در تکمیل عرائضم تقدیم کنم و مطالب را به پایان برسانم.
از عوامل دیگری که در وحدت جامعه نقش اساسی ایفا میکند با استفاده از آیات و روایات، چون وقت ضیق است، گذرا من عرض کنم و بگذرم، حضور در جماعات مذهبی مخصوصا مسجد، و نماز جماعت ایجاد وحدت میکند. دیدید وقتی مردم میآیند کنار همدیگر، آقای مدیر کل ایستاده کارگر شهرداری هم ایستاده وزیر مملکت هم ایستاده، یعنی وحدت، اینها همه در کنار هم، الان همهی جمعی که در کنار هم هستید، همه عزیز همه در هر قسمتی صاحب اثر و صاحب خدمت، با مشاغل مختلف، ولی در کنار یکدیگر، یکی از فلسفههای تاکید در جماعت همین است، دلها به هم نزدیک شود. حاج آقا ما در مسجد میآییم احوال یکدیگر را میپرسیم جویای حال یکدیگر میشویم، همدیگر را میشناسیم، یک وقت من یک گرهی دارم، که گره کور من را همین آقایی که آمده در مسجد میتواند حل کند. زمان رسول الله هم همین بود. مسجد محل رفع مشکلات مردم بود، مسجد محل گسترش معارف اسلامی بود، مسجد محل مباحثهی معارف علمی بود، زمان پیغمبر اینگونه بود، لذا حضور در مسجد و جماعات که قرآن هم میفرماید «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ»[27] آیه 43 سوره مبارکه البقره، یکی از جاهایی که دلها را نزدیک میکند اجتماعات را قوی میکند، حضور در جماعتها، حضور در نمازهای جمعه در محافل عمومی مذهبی، اینها سبب شوکت و وحدت جامعهی اسلامی میشود.
نکته پایانی، مسلَّماً رعایت دستورات اسلامی ایجاد وحدت میکند. من مواردی را گذرا عرض کنم، اینها همش پشتوانهی روایی دارد. وقت به پایان رسیده تلگرافی عرض میکنم. ببینید عزیزان از مسائل توصیههای اسلام عیادت از بیمار است، عیادت از بیمار ایجاد وحدت میکند، شما وقتی دیدن یک مریضی میروید دلها نزدیک میشود به هم، عیادت از مریض که در اسلام اینهمه تاکید شده، این را هم بگویم دیدن مریض میروید به خودتان خدمت میکنید. ماههای اول کرونا بود، اساتید علوم پزشکی جلسهای گرفته بودند که خیلیها میترسیدند کنار کرونایی بروند. آقای دکتر لطفی رئیس علوم پزشکی، حدود سی چهل نفر از پزشکان بودند دکتر لطفی هم بود. گفتند آقا بیا دربارهی اهمیت رسیدگی به بیمار صحبت کن، من دو سه تا روایت گفتم یکی را عرض کنم، امام صادق فرمود وقتی کسی برای عیادت بیمار حرکت میکند، خدا هفتاد هزار فرشته را با او همراه میکند، حاجی به خودت داری خدمت میکنی نه به آن مریض، نانش را خودت میخوری، هفتاد هزار فرشته، اینها چکار میکنند؟ اینها برای این عیادت کننده طلب مغفرت میکنند پیوسته، تا این میرود دیدن مریض، از عیادت برمیگردد به همان جایی که شروع کرد و حرکت کرد، در این فاصله، رفتن برگشتن، هفتاد هزار دعاگو او را دارند دعا میکنند. بقول مرحوم آیت الله والد سفره پهن است، استفاده کن کم است. عیادت بیمار، ایجاد وحد میکند.
باز در اسلام تشییع جنازه ایجاد وحدت میکند، وقتی ما میرویم هم تسلِّی خاطر بازماندگان و هم دیگران را میبینیم، هم برای خودمان سازندگی دارد، امام صادق فرمودند وقتی تشییع جنازه میت میروید فرض کنید جنازه خودتان است، بگویید این من هستم که دارند غسلش میدهند، این منم که دارند کفنش میکنند، این منم که بر او نماز میخوانند این منم که الان خاک سپرده شد. بعد حضرت فرمود وقتی از قبرستان برمیگردی، بگو خدا یک فرصت دوباره بهم داده است، یعنی رفتنتان به قبرستان و برگشتنتان باید متفاوت باشد. از احکام اسلامی این است که دستگیری از مستمندان ایجاد وحدت میکند. آنهایی که بذولند، خدومند، انفاق میکنند، در خدمت به جامعه تلاش میکنند، مردم حرف اینها را میپذیرند و مردم به اینها متمایلند. و اینکار سبب میشود که اصلا جامعه انسجام پیدا میکند، باز روایت داریم هدیه دادن از همین مقوله است. سلام کردن به مردم ایجاد وحدت میکند، سلام وقتی شما میکنید یعنی آقا از من به تو خطری نمیرسد، ما یک مشکلمان این است که نهی از منکر میکنیم بدون سلام، امر به معروف میکنیم بدون سلام.
من یادی کنم از یکی از مبلغین برجستهی شهر، خدا رحمت کند، مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای شیخ الاسلامی، داستان شاید مربوط به 28 سال قبل است، زمانی که این چهارراه زرگری زیرگذر نداشت، زیرگذر را هنوز نساخته بودند، یک شب شنبهای بود ما با حاج آقای شیخ الاسلامی داشتیم میآمدیم، در این تقاطع چهارراه زرگری، از پل زرگری آمدیم چهارراه، خوب میخواستیم ایشان را ببریم منزل، بنده خودم هم راننده بودم ایشان هم بغل دست ما بود. مشتریهای بلوار شهید چمران هم داشتند میآمدند، در این چراغ خطر، ماشینها آمدند و پشت چراغ خطر، یک ماشینی کنار دست ما، موسیقی نه از این موسیقیها، حالا بعضیها رعایت حال دیگران را نمیکنند. اسلام میفرماید اذان اعلامی مسجد هم اگر همسایه مسجد را اذیت میکند صدایش را بیاورید پایین. آقا میخواهی قرآن بخوانی اذیت دیگران نکن، اگر میدانی قرآن خواندنت همسایه را اذیت میکند آهسته بخوان. اسلام با ایذا و اذیت مخالف است، حالا این موسیقی بلندی گذاشته بود، چند تا خانم عقب بودند، راننده و دو تا آقا جلو، چراغ وسط ماشین هم روشن، اینها کنار ماشین ما قرار گرفتند، قهقه میزدند موسیقی هم میکوبید، ماشینهای اطراف هم نگاه میکردند و میخندیدند. حالا اینها دو تا عمامه بسر را دیده بودند، من به حاج آقای شیخ الاسلامی گفتم آقا میخواهید آرامشان کنم؟ خدا رحمتشان کند گفتند حاج آقا حرف نزن که اینها یکی گفتی دهتا بهت میگویند. گفتم من الان آرامشان میکنم. برگشتم این آقایی که کنار پنجره بود و شاید نیم متر با ما فاصله داشت، یک نگاهی کردم دیدم همه اینها سرها را انداختند پایین که من مثلا چیزی نگویم به اینها. یک پنج شش ثانیهای نگاه کردم راننده سرش را بلند کرد. تا سرش را بلند کرد گفتم سلام علیکم. خداییش چقدر با سلام رفتید جلو نتیجه نگرفتید؟ آقای فروشنده سلام کن، خریدار سلام کن، استاد سلام کن، استاد الاساتید که رسول الله بود، میگویند پیامبر به بچههای در کوچههای مدینه هم سلام میکرد! بنده گاهی اوقات آرَم میشود، این کیست که به او سلام کنم! مسلمان رسول الله الگوی توست، پیغمبر به بچهها هم سلام میکرد. من گفتم سلام علیکم، تا گفتم سلام علیکم، یکدفعه راننده گفت حاج آقا سلام علیکم خوبید، گفتم حال شما خوبه؟ این حال شما خوبه دو تا معنا داشت، هم احوالپرسی بود، تعریض به اینکار بود. گفت ممنونم خیلی متشکرم، من نگفتم ضبط را خاموش کنید، ضبط خاموش شد، خندهها آرام شد، همه ساکت، ماشینهای اطراف همه متعجب بودند ما چه گفتیم به اینها که ساکت شدند پرخاش نکردند، تا در چراغ خطر بودیم اینها دیگر روشن نکردند، حالا بعد روشن کردند یا نکردند من اطلاع ندارم. مومن وقتی میشود با سلام کردن دل طرف را بدست بیاور. سلام نام خداست، و این اسم معجزه میکند، لذا اینها موجب وحدت میشود.
صله رحم، خدمت به مردم، قرض الحسنه دادن، اینها از مواردی است که کسانی که اینکارها را انجام میدهند، دلها را تجمیع میکنند، اصلا آدمهای خیِّر را مردم دوست میدارند به نیکی یاد میکنند از اینها، آدمهای با اخلاق را مردم دوست میدارند، یک وقت میبینی مردم در فامیل خودش در بین غریبهها پایگاه دارد چون آدم بااخلاقی است، یک وقت نزدیکترین کسانش هم از او منتفرند، چون انسان بداخلاقی است.
خوب بسنده کنم، «و جعل الله طاعتنا نظاماً للملَّة»[28] این اطاعت متاسفانه به فراموشی سپرده شد، کار بجایی رسید که یگانه یادگار پیغمبر در آن غربت بسر برد تا مثل امروز بنا به روایت 75 روز زندگانی بعد از پدر به لقای الهی شتافت. انشاءالله عزیزمان جناب حاج آقای صلاحی را فیض خواهند رساند و مجلس را به ذکر حضرت زهرای مرضیه بهرهمند خواهد کرد. امشب خانهی امیرالمومنین چه خبر است؟
بیبی وصیت کرد علی من را شب غسل بده، شب من را حنوط کن، شب کفن بر من بپوشان، و شب من را به خاک بسپار و جای قبر را به کسی نشان نده، این قبر باید مخفی بماند تا مهدی بیاید. یکی از کارهایی که زمان امام زمان اتفاق میافتد همین است. مدینه رفتهها، عزیزان در مجلس نوعا کسانی هستند که در عرصهی حج و عمره خدمتگذارید. یکی از سردرگمیهای زائران در مدینه همین است، هی میآیند میگویند آقا قبر حضرت زهرا کجاست؟ زائر یک پایش در حرم است یک زیارت آنجا میخواند، یکسر میآید بقیع، پشت بقیع
یا فاطمه من عقده دل وا نکردم، گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
این قبر باید مخفی بماند، و این هم سند غربت امیرالمومنین است، اصلا این مخفی بودن قبر دلیل بر این است که امیرالمومنین غریب بود، اهلبیت از آن وضعیت راضی نبودند. یکی از علمای بزرگ میگوید اگر از حضرت زهرا سوال میشد بیبی چرا وصیت کردید شما را شبانه دفن کنند؟ دفن شبانه برای چه بود؟ شاید بیبی میفرمود این برای حال دل خودم بود، نمیخواستم کسانی که دستشان را از دست ولیخدا بیرون کشیدند تابوت من را به دوش بگیرند، بر پیکرم نماز بخوانند، و در تشییعم شرکت کنند، نمیخواستم اینها شرکت کنند، اما اگر از این بانوی بزرگ سوال شود که چرا وصیت به غسل شبانه کردی؟ حنوط شبانه چرا؟ بیبی میفرمود این برای حال دل علی بود. حضرت زهرا ملاحظهی دل امیرالمومنین کرد، نمیخواست چشمان امیرالمومنین به آن آثار جرم و جنایتها بیفتد.
شهر پیغمبر محیط غم شده، زانوی سردار خیبر خم شده
زانویش لرزید اما پا فشرد، دستها را جانب تابوت برد
معمولا وقتی یک خانمی را میخواهند به خاک بسپارند صدا میزنند هر کسی با این خانم محرم است بیاید کمک کند. شیعیان حضرت زهرا تنها محرم فاطمه زهرا در آن تاریکی شب علی بود، حسنین در سنین طفولیت نظاره میکردند، با اشک پدر را همراهی میکردند، اما یک وقت محرم بیبی به کمک علی شتافت.
ناگهان از آن مزار بینشان، آشکارا شد دو دست باغبان
باغبانم هست و بودم را بده، یا علی یاس کبودم را بده
زبان حال مولا و عرضم تمام
یا محمد از رُخت شرمندهام، فاطمه جان داده و من زندهام
شاخهی یاست اگر بشکسته بود، دستهای باغبانت بسته بود
همه بگوییم یا زهرا
[1] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[2] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[3] سوره نور آیه27
[4] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[5] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[6] حجرات آیه12
[7] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[8] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[9] آلعمران آیه59
[10] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[11] آلعمران آیه59
[12] آلعمران آیه59
[13] آلعمران آیه160
[14] آلعمران آیه160
[15] آلعمران آیه59
[16] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[17] آلعمران آیه59
[18] نهجالفصاحه ص539
[19] هود آیه46
[20] نهجالبلاغه خطبه11
[21] آلعمران آیه59
[22] آلعمران آیه59
[23] آلعمران آیه59
[24] آلعمران آیه59
[25] آلعمران آیه59
[26] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99
[27] بقره آیه43
[28] الاحتجاج علی اهل اللجاج ج1 ص99