استاد حدائق به مناسبت ایام فاطمیه اول روز چهارشنبه 24 آذر 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به «جلوه های شخصیت حضرت فاطمه(س)» پرداختند.

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قال رسول ­الله  صلیّ الله عليه و آله و سلّم: «إِنِّي سَمَّيْتُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[1] در آستانه ورود  به شهادت حضرت زهرا به روايت 75 روز زندگانی بعد از پدر در اين شب­ها توفيقی انشاء­الله نصيب شود مروری بر جلوه­های از شخصيت اين بزرگ بانوی عالم هستی و نظام آفرينش، فاطمه کيست؟ امشب روی اين نام مبارک که در روايت داريم فاطمه نام در هر خانه­ای باشد: «لَايَدْخُلُ الْفَقْرُ بَيْتاً فِيهِ اسْمُ... فَاطِمَةَ مِنَ النِّسَاء».[2] فقر داخل نمي­شود بعض اسم­ها اثر وضعي دارد نام فاطمه كه نوع ائمه معصومين ما اگر دختر در منزل داشتند فاطمه نام داشتند، وجود مقدس آقا امام مجتبي وجود مقدس سيدالشهداء زين العابدين، باقرالعلوم، امام صادق موسي ابن جعفر، ائمه را مي­بينيد همه فاطمه نام در خانه خود و به احترام حضرت زهراء مرضيه اصلاً اين نام آن قدر عظمت دارد كه در حالات امام باقر دارد حضرت زماني تب شديد كردند در آن اوج بيماري يك وقت سه مرتبه ديدند امام باقر بلند صدا زد فاطمه بنت محمد مي­گويند سه مادرش جده­اش حضرت زهراء را برد آقا فرمودند به بركت نام مادر تشفي جستند چه سري در اين اسم است چه رمز و رازي در اين نام است من يك جهتش را عرض كنم اين روايتي كه من امشب محضر شما عزيزان عرض مي­كنم شايد نوادر رواياتي است كه در سلسله سندش معصومين از امام هادي گرفته تا وجود مقدس امام مجتبي و اميرالمؤمنين از رسول­الله نقل كردند، اين حديثي كه من امشب طليعه سخن تقديم شد كه رسول­الله در فلسفه نام گذاري نام دخترشان به نام فاطمه سر آن را اين بيان مي­كنند حالا در مصادر روايي شيعه ما در كتاب­هاي حديث ما اين روايت امام باقر مي­فرمايد حدثني عن ابيه عن ابيه عن ابيه تا مي­رسد به اميرالمؤمنين رسول ­الله آقا موسي ابن جعفر باز به همين عبارت حدثني عن ابيه عن ابيه عن ابيه تا مي­رسد به اميرالمؤمنين رسول ­الله آقا موسي ابن جعفر باز به همين عبارت حدثني عن ابيه عن ابيه عن ابيه مي­آيد تا ­رسول ­الله، علي ابن موسي الرضا تا امام هادي تمام اين ائمه در سلسله سند اين روايت را نقل كردند با اين عبارت كه من از پدرم نقل مي­كنم پدرم از پدرش نقل مي­كند و به طروق متعدد از ائمه اين حديث نقل شده كه پيامبر فرمود فاطمه را فاطمه ناميدم به اين جهت هم خودش هم دوستدارانش از آتش دوزخ جدا شدند اين اول يك بشارتي است براي تمام محبين حضرت زهراء: «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[3] اما اين­جا نكته­اي است خوب اگر به همين سياق باشد و به همين روش كه هركسي حضرت زهراء را دوست مي­دارد جهنمي نخواهد شد، گاهي اوقات بعضي­­ها سوء استفاده مي­كنند از اين حديث در كوتاهي وظايف­شان مي­گويند ما كه تضمين شديم ائمه هم تأييد كردند حضرت زهراء را دوست مي­داريم قيامت هم جهنم نخواهيم رفت.

البته يك نكته را من اين­جا قبل از ورود به اصل حديث عرض كنم شخصي آمد خدمت امام صادق عليه ­السلام گفت آقا شما قيامت شيعيان­تان را دستگيري مي­كنيد؟ آقا فرمودند بلي، گفت اگر شيعيان شما گنه­كار بميرند؟ امام فرمودند از زماني كه مي­ميرند تا زماني كه اين­ها را مي­آورند صحراي محشر اگر با گناه رفته باشند و خودشان را  اصلاح نكرده باشند دوره تصفيه اعمال اين­­هاست در اين دوره اين­ها بازسازي مي­شوند اصلاح مي­شوند قيامت كه مي­آيند ما دستگيري­شان مي­كنيم حضرت فرمود در اين مقطع دست ما كوتاه است عدالت الهي بايد اجراء بشود، روايت مي­فرمايد: «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[4] بلي جهنم را از شما دفع كردند اما بحث برزخ يك بحث ديگري است اگر كسي كوتاهي كرده بايد خودش را اصلاح كند اين نكته اول.

نكته دوم اين كه اين محبت به چه معنايي است اين كه رسول­الله مي­­فرمايد: هركسي فاطمه زهراء را دوست بدارد حد دوستي در همين اندازه است كه بنده نام فرزندم را فاطمه بگذارم نام مباركش را م در خانه تابلو كنم و هرجا هم مجلسي به نام حضرت است شركت كنم ولي در رفتار و اعمال همسو نباشم با حضرت زهراء اين محبت است، محبت حدودش چه است؟ مرحوم علامه مجلسي رضوان­الله تعالي عليه مي­فرمايد محبت يعني تبعيت اصلاً محب واقعي يعني مطيع، آن كسي دوستدار كسي است بايد مطيع او باشد، مرحوم امام هم اين را مي­فرمودند امام رضوان الله تعالي عليه اسناد به اين آيه مي­فرمودند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ »[5] خدا مي­فرمايد رسول­ما به مردم بگو اگر خدا را دوست مي­داريد از من پيغمبر تبعيت بكنيد تا خدا دوستان بدارد، آقا من بنده­اي خدا هستيم بندگي به شعار نيست به عمل است، به عمل كار بر آيد به سخن داني نيست، محبت يعني تبعيت يعني پيروي، امام هم مي­فرمودند از اين آيه استفاده مي­شود كه اساس محبت يعني پيروي از اولياء الهي لذا اين كه روايت مي­فرمايد هركسي فاطمه زهراء را دوست بدارد يعني در عمل نشان بدهد بنده تربيت فرزندان حكايت از تربيت فاطمي بكند زندگي­ام را حضرت زهراء تأييد بكند معاشرت ما اجتماع ما جامعه ما خانواده ما اين­ها رنگ و بوي فاطمي پيدا كند اين مي­شود محبت البته مرحوم مجلسي مي­فرمايد محبت يعني تبعيت اما آن كسي هم كه محبت دارد در تبعيت ضعيف است اين محبت باز به داد مي­شود در قيامت.

من محبت را يك مقدار بازش كنيم بحث امشب ما كه نويد و بشارتي كه رسول­خدا مي­دهد دوستداران حضرت زهراء مرضيه از آتش جهنم بريده شدند و جدا شدند اين محبت كجاها بايد خودش را نشان بدهد سلمان حديثي را از رسول­الله نقل مي­كند كه پيامبر در حديثي علي ابن ابي­طالب را تشبيه مي­فرمايد به سوره توحيد: «يَا عَلِيُّ مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[6] پيغمبر فرمودند علي جايگاه تو در اسلام مثل جايگاه سوره توحيد قرآن است، بعد رسول­الله اشاره فرمودند سوره توحيد از ويژگي­هايش اين است كه يك  مرتبه اگر كسي تلاوت كرد ثواب قرائت يك سوم قرآن را به او مي­­دهد و دو مرتبه تلاوت كرد ثواب تلاوتي و قرائتي دو سوم قرآن سه مرتبه تلاوت كرد ثواب ختم قرآن را بهش مي­دهند، اين در يكي توصيه­هاي رسول­الله به حضرت زهراء هم ذکر شده که پيغمبر يک شب به حضرت زهراء فرمودند دخترم نخواب مگر اين که قبل از خوابيدن قرآن را ختم کنی و بخوابی، که حضرت زهراء می­فرمايد من متحير شدم در اين وقتی کم ختم قرآن و دو سه نکته ديگر نخواب مگر اين که همه انبياء و اولياء و صلحاء را از خود راضی کنی و بخوابی توصيه­های دادند يکش همين بود که وقتی حضرت زهراء سؤال کردند که پدر جان چگونه می­شود يک ختم قرآن در اين زمان کم؟ پيغمبر فرمودند دخترم قبل از خوابيدن سه مرتبه سوره توحيد را بخوان سه مرتبه سوره توحيد را بخوان و بخواب ثواب يک ختم قرآن را برايت می­دهند عزيزان روايت داريم قبل از خواب با وضوء بخوابيد از لحظه­ای که می­خوابيد تا زمانی که سر از بستر بلند می­کنيد ثواب تهجد و شب زنده­داری را برايتان می­دهد خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والدم می‌گفتند سفره پهن است استفاده کننده کم است هم جور استفاده می­کنند گاهی به يک کسی گفتم وضوء بگير بخواب گفت خوابم می­پرد خوابم می­پرد می­خواهيم پرخوور و پرخواب باشيم، پر ثواب هم باشيم خب خيلی راه تقرب به الهی و بهره­برداری و کسب فضيلت فراوان تشبيه رسول­الله اميرالمؤمنين را به سوره توحيد پيغمبر فرمودند يا علی نکته اين­­جاست.

اگر کسی شما را با زبانش دوست بدارد يک سوم ايمان او کامل است اين يک قسم از محبت است که يک بخشی از ارادتمندان اهل البيت در اين يک قسمت اند که اين­ها محبت­شان محبت گفتاری است محبت لسانی است اين محبت محبت کامل نيست البته يک سوم محبت هست فقد کمل ثلث الايمان پيغمبر فرمود يک سوم ايمان اين­­ها کامل است به واسطه اين محبت من يک بشارت هم خدمت­ همه تان بدهم امشب يک دعای ويژه­ای به پدر و مادرهايتان بکنيد ما در درس در جمع طلاب اين هفته اين روايت را خواندم آقا امام صادق(ع) می­فرمايد وقتی به خودتان رجوع می­کنيد و نسبت به ما اهل البيت خنکی محبت ما را در درون­تان احساس می­کنيد يعنی وقتی به خودتان رجوع می­کنيد می­بينيد ائمه را دوست می­داريد علاقمندی به اهل البيت هستيد خنکی اين محبت را در نهادت احساس می­کنی حضرت فرمود اين دليل بر پاک زادگی و حلال زادگی شماست بدا به حال کسی که به وجودش رجوع کند عداوت اهل البيت داشته باشد امشب يک ياد ويژه کنيد از گذشتگان­تان ياد ويژه کنيد از پدر و مادرهايتان که اين محبتی که در وجود شماهاست سرمايه پاکی آن­هاست اين يک سوم محبت محبت گفتاری اما با اين کار تمام نمی­­شود اين يک قسمت از محبت است.

بعد رسول­الله فرمود اگر کسی يا علی شما را با زبانش و قلبش دوست بدارد: وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَكَ بِلِسَانِهِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ»[7] دو سوم ايمان او شکل يافته و کامل شده الحمدلله اين در همه ارادتمندان در جمع محترم هست هم قلباً هم گفتاری لساناً ائمه را دوست می­داريم اين دو سوم ايمان است باز اين محبت کامل نشد کمال محبت رسول­الله می­فرمايد در اين­جاست اگر کسی در گفتار و در درون اهل البيت را دوست بدارد و در رفتار و اعمال هم آن­ها را ياری کند: فقد کمل حقيقة الايمان[8]، حقيقت ايمان در اين کامل است اين همان محبتی است که در روايات می­فرمايند با اين محبت مردی شهيد مردی: «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً»[9] اين حديث را خود حضرت زهراء از پدرش رسول­الله نقل می­­کند با اين محبت اگر رفتی در بستر مرده­­ای ثواب شهيد برايت ثبت می­کنند هنر نمايي محبت عزيزان در اين قسمت سوم است در رفتار ما در اعمال ما در معاشرت­های ما ما نشان بدهيم چقدر با اهل البيت اطاعت می­کنيم تبعيت می­کنيم زندگی­های ما با اهل البيت همسوی دارد يا ندارد؟ بعد پيغمبر فرمود يا علی اگر زمينيان همانند آسمانيان و ملائکة الله شما را دوست می­داشتند يعنی محبت محبت کامل بود خدا هيچ کس را با آتش دوزخ عذاب نمی­کرد: «يَا عَلِيُّ لَوْ أَحَبَّكَ أَهْلُ الْأَرْضِ كَمَحَبَّةِ أَهْلِ السَّمَاءِ لَكَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّارِ»[10] کسی با آتش مجازات نمی­شد و عذاب نمی­شد خب از اين حديث استفاده می­شود که در هرجا که بحث محبت اهل البيت است بعنوانه سرمايه بهشتی شدن ياد می­­کند بعضی­ها خرده می­گيرند آقا صرف دوستی انسان را بهشتی می­کند اين­­ها که می­گويند ما ائمه را دوست می­داريم کلاه سر مردم می­گذارند اين­ها هم بهشتی اند می­گوييم آقا محبت يک ارکان سه­گانه­ای دارد يک رکن مهمش عمل است ما در عمل­مان نشان بدهيم دنباله رو اين­ها هستيم به صرف گفتن بلی يک سوم محبت لسانی است که در گفتار اظهار ادب می­کنيم اما اگر اين گفتار در کنار محبت درونی و در کنار محبت رفتاری شکل نگيرد به آن­­ ثواب­­های که انسان بايد برسد دسترسی پيدا نمی­کند اين که پيغمبر فرمود: «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[11] هم خود فاطمه زهراء هم تمام دوستداران او از آتش دوزخ بريده شدند و جدا شدند البته در اسرار ديگری اين نام عنوان­های ديگر هم دارد که در روايت داريم: «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[12] باز در سرّ نام فاطمه امام عليه­السلام می­­فرمايد فاطمه را فاطمه ناميدند چون واقعاً از فاطمه شناسی مردم بريده شدند ببينيد هرچه ما می­گوييم هرچه می­شنويم قطره­ای است از اقيانوس فضائل اين بزرگ بانو فاطمه کيست؟ پيغمبر می­داند کيست، من بالاتر بگويم فاطمه کيست؟ خدای فاطمه می­شناسد فاطمه را که در آن حديث می­فرمايد خطاب به پيغمبر: «لولاك لما خلقت الأفلاك»‏[13]، رسول­الله اگر برای تو به خاطر تو نبود هستی  را نمی­آفريدم ولولا عليّ لما خلقتك‏[14]‏ اگر به خاطر علی نبود شما آفريده نمی­شديد و اگر به خاطر فاطمه نبود لما خلقتكما[15] اصلاً شماها را نمی­­آفريدم علت مبقيه اسلام حضرت زهراست آنچه که سبب شد اسلام بماند فاطمه زهرا بود اين که قرآن در سوره کوثر يکی از پيام­­های اين سوره کوتاه مبارک: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»[16] يعنی کثرت نام رسول­­الله از اين دختر شکل می­گيرد فاطمه کيست بايد پای سخن رسول­الله نشست که هرگاه فاطمه زهراء وارد می­شد پيامبر تمام قامت قيام می­کرد و خطاب می­کرد پدرت به فدايت باد، فاطمه کيست بايد ديد اميرالمرمنين چگونه تجليل می­کند از اين بزرگ بانو آن سردار خيبر هنگام خاکسپاری فاطمه زهراء زانو زمين زد امام صادق می­فرمايد فاطمه زهراء را اميرالمؤمنين در قبر گذاشت قبر را نپوشاند از قبر اميرالمؤمنين خارج شد دو رکعت نماز خواند و از خدا تقاضای صبر کرد بعداً قبر فاطمه را پوشاند فاطمه را بايد پای سخن امام مجتبی نشست پای سخن سيدالشهداء نشست، از افتخارات سيدالشهداء روز عاشورا: «حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَت»‏[17] دامن پاک مادرش را به عنوان سند افتخار خودش نام می­برد کربلا با همه عظمت جلوه­ای از بيت ساده­ای فاطمه است فاطمه کيست؟ بايد پای سخن اهل البيت امام صادق امام باقر وجود مقدس علی ابن موسی الرضا اهل البيت چگونه ياد می­کردند از اين مادر و از اين بزرگ بانو لذا پيغمبر می­فرمايد در حديث مردم فاطمه زهراء را نشناختند اين چيزی که ماها می­دانيم يک اجمالی است و يک شکسته بسته­ای است گرچه همين مختصر را هم متأسفانه آنگونه که بايد پی­ببريم پی­نبرديم من روايتی را در ادامه اين مطالب از وجود مقدس آقا امام باقر تقديم کنم اين­که رسول­الله می­فرمايد زهرای مرضيه هم خودش هم دوستدارانش از آتش دوزخ جدايند که عرض کردم رعايت دوستدار واقعی بودن اين است که ما در همه شئونات نشان بدهيم دوستدار اهل بيت هستيم بنده در گفتارم در رفتارم در همه اوضاع زندگی فردی و اجتماعی­ام من را ببينند زندگی من را ملاحظه کنند بگويند اين ارادتمند به حضرت زهراست آدم متقلبی نيست آدم بد اخلاقی نيست حقيقتاً پيروی از فرهنگ اهل البيت می­کند اين روايت هم آقايون روايتی عجيبی است در علل الشرايع شيخ صدوق و در کتاب­های روايي نقل شده امام باقر عليه­السلام می­فرمايد وقتی قيامت صورت می­گيرد: «لِفَاطِمَةَ وَقْفَةٌ عَلَى بَابِ جَهَنَّمَ»[18] در روايت داريم اول کسی هم که امر صادر می­شود به سمت بهشت برود حضرت زهراست اما ببينيد اين بزرگ بانو چه می­کند، کنار جهنم حضرت زهراء يک توقفی دارد امام باقر می­فرمايد: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ»[19]به بعضی از دوستداران حضرت زهراء و دوستداران اهل البيت که در دنيا اين­­ها گناه زياد کرده بودند امر می­کنند اين­ها را ببريد طرف آتش بعضی از همين ارادتمندانی که حالا در برزخ هم شايد يک بخشی از تصفيه­­ها را پس دادند قيامت هم امر می­شود که اين­ها را ببريد طرف دوزخ بعد امام عليه­السلام می­فرمايد: «كُتِبَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ أَوْ كَافِرٍ»[20] اصلاً قيامت اين جوری است: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[21] يعنی مردم همديگر را که می­بينند می­فهمند چه کاره بودند پرده­­ها می­زنند بالا در دنطا پرده­ها افتاده شما از من مطلع نيستيد من از باطن شما مطلع نيستيم ما ظاهر هم را می­بينيم روی همين ظاهر هم قضاوت می­کنيم قيامت از يکی از ويژگی­هايش اين است که پرده­ها می­روند کنار درون­ها آشکار می­شود مردم می­فهمند چه می­کرده اين و به چه علتی دارند می­برندش دوزخ و اين چوب کدام کار را دارد می­خورد حتی در روايتی رسول­الله می­فرمايد بعض از چهره­ها حکايتی از رفتارهای دنيايي دارد متکبرين را در روايت داريم اين­ها را زير دست و پای محشری­ها لِه می­شوند هرکه اين صحنه را می­بيند می­فهمد که اين­ها متکبر بودند بعضی­ها را پيامبر می­فرمايد در قيامت زبان­ها را می­جوند که از گزش اين زبان عفونتی خارج می­شود که روی سينه او جاری می­شود و اين عفونت اهل معشر را اذيت می­کند و اين­ها کسانی بودند که: هم المُغْتابُون[22] غيبت مي­كردند يعني قيامت نمي­خواهند بگويند اين غيبت مي­كرده همين كه سيماي او را مي­بينند حكايت از رفتار او در دنياست، خب در پيشاني­ها ثبت شده كه اين مؤمن است يا كافر، امام باقر مي­فرمايد: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ»[23] به دوستداراني كه اين­ها گناه زياد كرده بودند امر مي­شود ببريد اين­­ها را دوزخ اين مؤمن بوده اهل البيت را دوست مي­داشته اما گناه هم مي­كرده ارادت به حضرت زهراء داشت اما معصيت هم در كارنامه­اش ديده شده و اين­ها هنوز يك بخشش تصفيه نشده كار كشيده به محشر حضرت زهراء كنار باب جهنم توقف دارند امام باقر مي­فرمايد تا اين محب را مي­آوردند ببرند دوزخ حضرت زهراء مي­فرمايد: يا ربي فبعزتك و جلالك[24]، به عزت و جلالت سوگند: «سَمَّيْتَنِي فَاطِمَةَ»[25] من را فاطمه ناميدي فاطمه يعني كسي كه هم خودش هم دوستداران او از آتش دوزخ جدا شده­اند پروردگارا اين دوستان ما بود از طرف پروردگار خطاب مي­آيد به عزت و جلالم قسم تو فاطمه هستي فاطمه يعني كسي كه هم خودش و هم دوستدارانش از آتش دوزخ جدايند ما دستور داديم اين را ببرند طرف آتش كه شما وساطت كنيد و مقام و عظمت شما را محشريان پي­ببرند اين محبت به حضرت زهراي مرضيه البته اين روايت دليل بر اين نمي­شود كه ما كوتاهي كنيم در رفتار دنياي­مان در اعمال دنياي­مان چون ما ائمه را دوست مي­داريم واجبات­ مان در حاشيه برود محرمات بيايد در متن زندگي اين­ها با آن محبت سازگاري ندارد خدا رحمت كند مرحوم آيت­الله ابن يوسف حدائق من يك وقتي از ايشان شنيدم مي­فرمودند شاعري بود در شيراز تخلصش حاجب بود اين يك وقت براي اميرالمؤمنين يك شعري سرود بيت پاياني را اين گونه به پايان رساند

حاجب اگر معامله روز حشر با علي است، من ضامنم كه هرچه تواني گناه كني

حالا گاهي اوقات در عالم نظم و شعر و مدح و توصيف گاهي اوقات تندروي هم مي­كنيم به اين بي­حسابي هم نيست كه حالا چون اميرالمؤمنين طرف حساب است هرچه دلت مي­خواهيد گناه كن، ايشان مي­­فرمودند همان شبي كه اين شعر را سرود خواب اميرالمؤمنين را ديد آقا فرمودند حاجب براي ما شعر سرودي گفتبلي فرمودند شعرت را بخوان اين شروع كرد اشعار را خواندن خواندن خواندن تا رسيد به بيت پاياني

حاجب اگر معامله روز حشر با علي است، من ضامنم كه هرچه تواني گناه كن

آقا فرمودند اجازه مي­دهي در اين بيت آخر ما يك تصرفي بكنيم در شعر شما گفت آقا شما صاحب اجازه هستيد آقا فرمودند اين گونه بگو

حاجب اگر معامله روز حشر با علي است، شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن

بابا اگر مي­خواهي با اميرالمؤمنين رو به رو بشوي اگر ما انتظار داريم كه در قيامت با اين­­ها رو به رو بشويم در برزخ عنايت اين­ها شامل حال ما بشود شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن، اما همان که مرحوم مجلسی فرمود خود همين علاقه به اهل البيت عشق به اهل البيت سرماطه بزرگری است.

من جريانی را از مرحوم علامه نوری عرض کنم عرائض را در اين قسمت جمع­بندی کنم که قطعاً محبت­­ها و عنايت­های اهل البيت دستگيری می­کند اما مکافات اعمال بد را هم انسان­ها بايد پاسخ­گو باشند مرحوم علامه نوری يکی از عزيزان گفتند اين جريان را اشاره کنيد يک قتی هم شايد در جلساتی من اشاره کرده بودم مرحوم علامه نوری رضوان الله تعالی عليه می­فرمايد در شهر يزد يک عالمی زندگی می­کرد از موجهين در يزد بود برادری داشت اين برادر برادر بی­­بند و باری بود برادری حالا مقيدی به مسائل دينی نبود اخلاق خوبی هم نداشت مردم هم از او فراری بودن دو متأذی بودند بعضی­ها ديديد زبان­شان و رفتارشان به مردم اذيت می­رساند پيغمبر فرمود مسلمان کسی است که مسلمان­ها ديگر از دست و زبانش در امان باشند اگر يک وقتی ديدين از زبان­تان می­ترسند از موقعيت­­تان می­ترسند می­گويد فلانی هيچی نگو خطرناک است برايت بد می­شود در اسلام مان بايد تجديد نظر کنيم اول شخصيتی جامعه باشی نبايد از موقعيتت بترسند هراسی اگر کسی از شما داشته باشد بايد از عدالت شما داشته باشد نه از مقام­تان نه از قلم­تان نه از ثروت­تان آقا حرف نزن نانت را می­برند اين مسلمانی نيست بلی بايد از مؤمن ترسيد رو عدالت مؤمن، اميرالمؤمنين اگر از حضرت يارانش هراس داشتند از عدالت حضرت هراس داشتند نه نعوذ بالله از ظلم و قدرت حضرت که حضرت چون قدرت دارد ظلم می­­کند اين خلاف عدالت است و خلاف شرع است اين آقا خب در جامعه يزد شهر يزد مردم ازش متأذی بودند ولی برادری داشت عالم مقبول جامعه، ايشان می­فرمايد يک سالی کاروانی عازم شدند برای زيارت حضرت علی ابن موسی الرضا به سمت مشهد کاروان پياده­ای حرکت کردند اين برادر عالم هم در آن کاروان بود اين­ها يک چند فرسخ از يزد خارج شده بودند ديدند از شهر يزد انتهای دور دست جاده يک کسی دارد دنبال اين کاروان می­آيد آن شبه آمد و آمد تا رسيد به کاروان ديدند که برادر همين عالم است همان برادری که زبانش، رفتارش تأييد نبود آدم بد اخلاقی بد زبانی بود و مردم هم ازش رنگ می­بردند برادر عالم رفت جلو گفت برادر کجا داری می­آيي؟ گفت من هم می­خواهم بيايم مشهد، گفت مشهد شما با اين جمعيت برگرد برو يزد گفت من هم می­خواهم بيايم خدمت امام رضا، اتفاقاً من اين را عرض کنم يک آقايي در اين شيراز خدا رحمتش کند می­گفت من هر وقت می­بينم يک کسی از خدا بريده آقايون ببينيد اين پول­ها نمی­ماند بايد بگذاريد برود ولی اگر خودتان خرج کرديد با خودتان می­بريد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[26] خدا رحمتش کند قرآن می­فرمايد آنچه که نزد شماست فانی است آنچه که نزد خداست باقی است ايشان از کارهای که می­کرد می­گفت من يک بليط برايش می­گيرم می­گويم يک سفر برو مشهد مهمان من جا هم برايت معين می­کنم سه روز مشهد، خورد و خوراک و رفت و آمديد با من برو آنجا در حرم امام رضا يک سلامی هم بکن، حالا برو ببين اعتقادی نداری برو از نزديک، گفت وقتی راهش می­کنم يک پيغام هم به امام رضا می­دهم آقا از من کاری نمی­آمد فرستادمش خدمت شما اگر نمی­پسنديد اين بی­راهه برود متحولش کنيد برگردد آن آقا خدا رحمتش کند گفت آقا حدائق خيلی­­ها اين جوری برگشتند آن زمانی که کربلا زمينی بود راهی کربلا می­کرد می­­گفت يک سفر برو کربلا سياحت است من نمی­گويم زيارت برو آنجا ببين می­گفت بعد طرف که بر می­گشت متحول بر می­گشت ما گاهی اوقات در فاميل­مان می­بينيم جوانی دارد از دست می­رود حاضر هستيم اين سرمايه گذاری را بکنيم اين پول­های که دست من و شماست وقتی آمدن­مان دست­­ما نبود وقتی رفتن ما هم در اختيار ما نيست اين­ها فعلاً در همين مقطع دنيا دست ماست تا حدی که استفاده کرديد استفاده کرديد آن مقدارش که ماند ديگر مال شما نيست من اعتقادم اين است که اين جلسات حق آن­­های است که فاصله گرفتند از دين، مجالس مذهبی حق آن­­های است که با دين قهرند الحمدلله شما متدينين که نيکان هستيد و خوب هستيد آن­­های حق­شان دارو را بايد بدهند به آن مريضی که در آستانه مرگ است او ضرورت برايش دارد اکسيژن را بايد بگذارند روی دهان کسی که نفسش دارد بند می­آيد بعضی­­ها در معنويت دارد نفس­شان بند می­آيد آن معنويت­ها را اين­ها نياز دارند آن برادر عالم گفت آقا برگرد مردم اذيت می­شوند اين برادر اصرار کرد گفت من هم می­­خواهم بيايم خدمت امام رضا ما هم بياييم  زيارت ما هم بياييم آدم بشويم برادر برايش شرط کرد گفت به شرطی بيا که در اين سفر به کسی توهين نکنی جسارت نکنی اين هم قبول کرد گفت اخلاقت را عوض کن يک دو سه روز با کاروان بود و يک مقدار رعايت می­کرد دوباره اخلاق زشت برگشت تندی و بی­ادبی و گستاخی و زائرها می­آمدند خدمت اين عالم می­گفت آقا برادرت اين حرف را زد برادرت اين کار را کرد اين بی­چاره عالم هم شرمنده می­شد می­گفت برادر آبرو ما را نبر تو قول دادی در کاروان رعايت احترام و ادب کنی با همين وضع آمدند تا رسيدند نيشابور، صبحی بود در نيشابور اين برادر يک دفعه صبح مريض شد در آتش تب می­سوخت ظهر تمام کرد ببين خدا وقتی بخواهد کسی را ببرد، حداقلش هم ديگر ساده­ترين راهش ايست قلبی است حالا کرونا بهانه است آقا تصادف کرد سکته­ مغزی سکته­­ قلبی اين­ها همه­اش ظاهر مسأله است خدا می­­خواهد قدرت را نشان بدهد آقايون من در همين شيراز اطبای را سراغ داشتم در رشته­­ی تخصصی­شان رفتند در همان رشته­ای که مريض درمان می­کردند خودشان رفتند خدا می­خواهد نشان بدهد در تخصصت می­برمت که فکر نکنی متخصص هستی کاری از دست می­آيد اين بشود درس برای بشريت تا ابديت اين برادر صبح مريض شد ظهر تمام کرد بردنش غسال‌خانه نيشابور غسلش دادند کفن کردند در نمد پيچيدند برادر عالم گفت اين برادر ما به شوق امام رضا آمد از يزد بيرون حيف است نيشابور دفن بشود می­برمش مشهد مشهد دفنش می­کنيم حالا که زنده بود نتوانيست بيايد جسدش را ببريم در حرم امام رضا يک طواف بدهيم و ببريم دفن کنيم آوردند مشهد و بردند در حرم علی ابن موسی الرضا دور ضريح مطهر طواف دادند سه مرتبه بردند قبرستان مشهد دفن کردند برادر عالم می­گويد من از يک طرف نگران بودم اين برادر ما با اين دست خالی کوله­باری تهی، اخلاق بد امشب که شب ليلة الدفن اوست بر او چه می­گذرد در اين نگرانی بسر می­بردم اين آدم موجهی نبود از يک طرف هم گفتم اين به عشق امام رضا آمد مشهد مشرف شود که بيايد مشرف بشود مشهد بين راه فوت کرد قطعاً امام رضا ناديده نمی­­گيرند اين حرکت را اين­ هم محبتی که «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[27] اين همانی است که امام صادق می­فرمايد شکر کنيد در دل­­تان وقتی اهل البيت را دوست می­داريد «فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ»[28] حمد خدا را به جا بياوريد هر وقت در خودت می­روی می­­گويي فاطمه زهراء ا دوست می­داری اميرالمؤمنين را دوست می­­داری بگو: الحمدالله ربّ اللعالمين، آن برادر می­­گويد شب ليلةالدفنش نماز را خواندم طلب مغفرتی هم برايش کردم از خدا خواستم که وضعيت برادر ما را در عالم برزخ به ما نشان بدهند گفت شب خوابيدم و خواب ديدم در عالم برزخ هستم در يک باغ زيبای هستم از دور برادر ما آمد به سمت من گفت برادرم آمد سمت من ديدم لباس زيبای بر قامت پوشيده سرحال شاداب فهميدم عالم عالم برزخ است و اين مقام مقام برزخی اوست گفتم برادر تو را چه به اين مقام به اين مکان به اين باغ تو که دستت تهی بود از اعمال، گفت همه اين­ها مرحمتی امام رضاست گفتم می­­شود بگويي بر تو چه گذشت؟ گفت شروع کرد نقل کردن گفت برادر در نيشابور وقتی مريض شدم زمانی که روح از بدن من می­­خواست خارج بشود فقط همين اندازه برايت بگويم که گوسفند را ديدی اگر زنده زنده بخواهند پوستش را بکنند چگونه جان می­دهد من مثل گوسفندی که زنده زنده می­خواهند پوستش را بکنند جان دادم گفت لحظه­­ای جان سپردن فرياد­ها می­زدم شماها نمی­فهميديد آقا کار حساب دارد يک عمر زبانت رها شده بايد مالياتش را پس بدهی، خلاف عدالت است کجا بايد تصفيه شود اصلاً مردن شروع رسيدن به نتايج اعمال است گفت برادر روح از بدنم رفت يکپارچه بدنم شد آتش در آتش می­سوختم و شماها متوجه نبوديد من را برديد غسالخانه نيشابور گفت گذاشتيد رو سنگ غسالخانه سنگ غسالخانه شد آتش غسال آمد گفتم الآن اين غسال لباس­­های آتش گرفته ما را در می­آورد آب می­­ريزد بدن از سوختن آرامش پيدا می­کند گفت غسال لباس­ها را آورد آب می­ريخت مثل آتش مذاب می­ريخت رو تن من فرياد می­زدم کانّ اين که اين غسال‌خانه نيشابور می­لرزيد ولی شماها و اطرافيان اصلاً متوجه نبوديد گفت اين غسال دست رو بدن ما می­کشيد مثل اين که آتش به تن من فرو می­رفت گفت نمی­دانی چه کشيدم تا غسلم دادند کفنی آورديد کفنی­ها شد پرده­های آتش که به دور من پيچيده شد، من را در برد پچيديد برد شد آتش اضافی، در تابوت گذاشتيد شد آتش، روی مرکب گذاشتيد مرکب هم شد آتش، گفت از نيشابور تا مشهد مأمورهای عذاب من را عذاب می‌کردند گفت تا رسيديم در صحن مطهر آقا علی ابن موسی الرضا برای وارد شدن به حرم گفت تا آنجا عذاب بود من را خواستيد وارد حرم کنيد مأمور عذاب ديگر ايستادند آتش خاموش شد حالت من شد يک حالت عادی روی دوش شما من را برديد در حرم گفت همين­جای که قبر مطهر آقا علی ابن موسی الرضاست آقا جلوس کرده بودند تختی بود امام رو تخت نشسته بودند مردم دور حضرت طواف می­کردند گفت رو دوش شما من را طواف داديد يک دور طواف داديد دور حضرت مقابل حضرت با فاصله يک پيره مرد محاسن سفيدی ايستاده بود اين پيره مرد به من گفت تا در حرم هستی کارت ندارند تمام عذاب­های نيشابور تا مشهد بيرون حرم منتظرت هست، به احترام امام رضا اين­جا کارت ندارند تا اين­­جا هستی به حضرت التماس کن امام يک کاری برايت بکند گفت رو کردم به حضرت گفتم آقا به دادم برسيد پشيمان هستم نادم هستم عذرخواه هستم گفت آقا علی ابن موسی ابن الرضا سرشان پايين بود اصلاً نگاهی من هم نکردند هيچ نگفتند، گفت من را شروع کردند دور دوم طواف دادند دور دوم طواف تمام شد پيره مرد گفت يک کاری بکن يک التماسی بکن گفت دوباره شروع کردن به حضرت التماس کردن آقا سرشان پايين بود هيچی نگفتند گفت دور سوم شروع شد داشت تمام می­شد که ما را از حرم ببرند بيرون پيره مرده گفت کاری نکردی و بردند تو را گفتم هرچه به آقا می­گويم آقا جواب نمی­دهد اصلاً نگاه هم نمی­کنند گفت آقا را قسم به پهلوی شکسته مادرش فاطمه گفت تا اين را گفت گفتم آقا تو را به پهلوی شکسته مادرت تو را به فاطمه زهراء يک عنايتی کن گفت تا اسم فاطمه زهراء را آوردم آقا سرشان را بلند کردند و يک نگاهی به من کردند گفت مثل اين که بغض راه سخن گفتن را بر حضرت بسته بود آقا فرمودند فلانی گرچه جايي برای شفاعت کردن باقی نگذاشتی اما چه کنم که نام مادرم فاطمه را بردی، می­گويد حضرت حدست دعا بلند کردند و به برکت دعای آقا علی ابن موسی الرضا ما را از آن گرفتاری­­ها خلاص دادند و رهايي بخشيدند و اين جايگاهی که می­­بينيد همه به برکت وساطت و شفاعت امام رضا و نام حضرت زهرای مرضيه.

گر نگاهی به ما کند زهرا، درها را دوا کند زهراء

کم مخواه از عطای بسيارش، کآن چه خواهی عطا کند زهراء

بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کند زهراء، گر نگاهی به ما کند زهراء

اين فاطمه و اين عظمت زبان حال اميرالمؤمنين را شاعر در شعر گفته روضه من همين دو سه بيت و عزيز ما فيض بهتر بدهند به مجلس، قربان دردلهای اميرالمؤمنين

در وسط کوچه تو را می­زدند، کاش به جای تو مرا می­­زدند

گوشه­ای چشم تو چرا شد کبود، کاش به جاي تو علی مرده بود

وای من و وای من و وای من، ميخ در و سينه زهرای من

دردها را زهراء پنهان می­کرد لذا وقتی اميرالمؤمنين حضرت زهراء را به خاک سپرد عرض کرد يا رسول­­الله فاطمه دارد می­آيد به شما خواهد گفت بر ما چه گذشت اما يک مکثی مولا کرد فاطمه­ای که درد خود را از علی پوشيده می­­داشت به پيغمبر هم نخواهد گفت يک وقت آقا فرمود يا رسول­الله شما حال فاطمه را بپرسيد همه بگوييم يا زهراء.

 

[1] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص46.

[2] وسائل الشيعة ج‏21 ص396.

[3] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص46.

[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص46.

[5] آل­عمران 31.

[6] الخصال ج‏2 ص580.

[7] الخصال ج‏2 ص580.

[8] با اين تعبير در جامع احاديث يافت نشد.

[9] بحارالانوار ج23 ص233.

[10] الأمالي( للصدوق) النص ص34.

[11] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص46.

[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏43 ص65.

[13] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-1-فاطمة(س) ص44.

[14] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-1-فاطمة(س) ص44.

[15] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-1-فاطمة(س) ص44.

[16] کوثر 1.

[17] اللهوف على قتلى الطفوف/ ترجمه فهرى النص ص98.

[18] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.

[19] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.

[20] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.

[21] طارق 9.

[22] تاج العروس من جواهر القاموس ج‏3 ص270.

[23] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.

[24] اين عبارت يافت نشد.

[25] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.

[26] نحل 96.

[27] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص46.

[28] الامالی(للصدوق) النص 475.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه