استاد حدائق روز چهارشنبه 10 آذر 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون»[1] صدق الله العلی العظیم
سخن در شبهای پنجشنبه در جلسات گذشته با محوریت پیامبر عظیم الشأن اسلام و سیمای رسول الله در قرآن بود، عرض کردیم یکی از ضرورتها در زندگی هر فرد مسلمانی پیغمبرشناسی است.
همین دیشب چند نفر آمده بودند دفتر مسجد، گرفتار یک بخش از این انحرافات عرفانهای کاذب شده بودند، به اسم رسیدن به خدا، مسیر مسیرِ انحراف و فاصله گرفتن از خدا و دین بود. گفتند ما میخواستیم به خدا برسیم به معنویت برسیم. گفتم شما یک کتاب درباره زندگی رسول الله مطالعه کردید؟ این کارهایی که اینها از شما تقاضا دارند پیغمبر هم تقاضا داشت؟ یک ضعف جدی امروز در بخشی از مسلمانها عدم آشنایی با رسول الله است. لذا عرض کردیم نقشهی راه پیغمبر تراز زندگی است، ما رفتارها و گفتارها را باید با پیغبر محک بزنیم. چقدر تطابق دارد رفتار ما، گفتار ما با رسول اللهی که اسوه است برای بشریت تا ابدیت. به اسم عرفان طرف وقتی به خودش میآید که میبیند فرسنگها مسافت از معنویت و عرفان دور شده است. و اینجور شیطان کلاه سر انسان میگذارد. دیشب من عرض کردم برای آنها، گفتم اینهایی که آمدند کربلا در قتل امام حسین شرکت کردند قربة الی الله آمدند کربلا! این خیلی حرف است. فرمایش حضرت زین العابدین است: «کلٌ یتقرَّب الی الله عزَّ و جل بدمه»[2] شمر قربة الی الله روی سینهی امام حسین نشست، علیاصغر را قربة الی الله هدف تیر قرار دادند، تا کجا شیطان ورود پیدا کرد تا ولی خدا را انسان به مسلخ میکشاند برای نزدیک شدن به خدا. خوب این خطری است که برای دفع این خطر باید راه را پیدا کرد، باید الگو را شناخت، فریب نخورد. خوارج نهروان قربة الی الله جلوی امیرالمومنین صفآرایی کردند، در یک دستشان قرآن در یک دستشان شمشیر. خوب این ضرورت اسوه شناسی و الگوشناسی، و آن طرف مقابل کوفیها، خود سیدالشهدا فرمود افتخار من این است که پیغمبر را الگو قرار دهم. از ویژگیهای رسول الله که خدا در قرآن توصیه میفرماید، پیغمبر مظهر ایمان و دینداری بود، و انسانهای موفق کسانی هستند که به این پیغمبر ایمان داشته باشند.
دو آیه از آیات سوره مبارکهی صف جلسه گذشته زینتبخش مجلس قرار گرفت، که خداوند راه برونرفت از عذاب الیم را بیان کرد. عذاب الیم یعنی همهی گرفتاریها، چه در دنیا و چه در آخرت. خداوند میفرماید اگر از عذاب الیم میخواهید رهایی پیدا کنید و خروج پیدا کنید، راهی جز این ندارید، دستور اول «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[3].
اینجا من یک نکتهای را اضافه کنم، یکی از روشهای خوب تربیتی در مخاطب، اول ایجاد انگیزهی سوال پدید آوردن، بعد سوال را پاسخ دادن است. یعنی طرف قدر بداند، بفهمد اینکه دارد یاد میگیرد و عمل میکند نتیجه و ثمرهاش چیست. الان یکی از مشکلات جوانان ما همین است، بگویید حجاب چه فایدهای دارد، لذاست که از حجاب فاصله میگیرند، نماز چه اثری دارد در زندگی فردی اجتماعی دنیوی و اخروی؟ پاکی و صداقت چه اثری در زندگی ما ایجاد میکند؟ لذا شنیدید این مطلب را که بعضیها به کنایه به متدین میگویند اینهمه مسجد رفتی به کجا رسیدید؟ نمیداند ، شما که نماز خواندید به کجا رسیدید؟ شما که با حجاب هستید چه شدید که ما نشدیم؟ این همان است که نمیداند. لذا پیامبر اول آثار کارهای خوب را بیان میفرمود، امام رضا هم همین را میفرماید. حضرت میفرماید آفرین به جمعیتی که معارف کلام ما اهلبیت را به مردم منتقل میکنند، مردم اگر زیبایی کلام ما را بفهمند از ما تبعیت میکنند. یعنی مردم اگر خوبی سخنان را بفهمند، دنبالهروی میکنند فطرت همهی انسانها پاک است. خدا حتی شمر را به پاکی آفرید. خدا یزید را به پاکی آفرید، اما یزید اگر یزید شد خودش راه بد را انتخاب کرد، این خلاف عدالت الهی است که بگوییم خداوند بعضیها را بد خلق کرده است. معاذ الله! یک فطرت و سرمایه پاک خدا در اختیار همهی انسانها قرار داده، حالا یکسری عواملی موثر میشود، تربیتها پدرها مادرها لقمهها محیطها رفاقتها و تدبیر بدِ انسانها، اینها کنار هم جمع میشود، محیط وراثت تلقین و تقلید باعث میشود یک نفر صالح شود و یک نفر طالح و فاسد. و الّا خدا همه را به نیکی آفریده همه را به خوبی خلق کرده. خدا حتی آن بدهایی را که ما بد میبینیم، نظر رحمت به آنها دارد. در مناجاتی حضرت موسی به خداوند عرض کرد پروردگارا چرا به فرعون فرصت دادی؟ حالا یکی از دانه درشتهای استکبار و فساد و گناه در تاریخ بشریت فرعون است، که خداوند او را به عنوان تندروهای در فساد نام میبرد. حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا چرا به فرعون فرصت دادی؟ گاهی اوقات این حرف را میزنیم، در کار خدا ماندیم چرا به فلانی فرصت داده است؟ چرا فلانی هنوز مثلا موقعیتی دارد؟ چرا فلانی عذاب نمیشود؟ دیگر بدتر از فرعون که نیست. شما امروز خطاکارترین فرد جامعه را بیاورید مطرح کنید، انگشت کوچک فرعون نمیشود، موسی کلیم الله وقتی از خدا سوال کرد خدایا، چرا به فرعون فرصت دادهای؟ وحی آمد موسی، فرعون وظیفهی بندگی را فراموش کرده ما که خداییم وظیفهی عبودیت و بندگی را فراموش نکردیم.
کریمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از درِ خود رد نکردند.
فرعونِ دیکتاتوری که در این فسادش ماند تا عذاب الهی او را در بر گرفت. خوب خداوند همه را به نیکی آفریده، فسادها خطاها ناشی از عملکرد انسانهاست.
روزی که تو را آفرید صورتآفرین، بر آفرینش تو به خود گفت آفرین
صورت نیافریده چنین صورتآفرین، بر صورتآفرین و چنین صورت آفرین
خدا بخاطر خلقت این انسان به ذات مقدسش تبریک گفت. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين»[4] خب سروران عزیز از برکات ایمان میخواهم عرض کنم. اینکه ازمان سوال میکنند از ایمان چه چیزی در میآید؟ پاک زندگی کنیم چه میشود؟ خدا و پیغمبر را ایمان داشته باشیم به کجا میرسیم؟ اصلا این اثر تربیتی ایمان کجاست؟ یکی از آثار مهم ایمان همین محفوظ ماندن از عذاب الیم الهی است. چه در دنیا و چه در آخرت. ما در روایت داریم بعضیها مقامشان عذاب است، ثروت عذاب است، عمر اینها عذاب است، زندگی اینها عذاب است، ظاهر را شما میبینید، حقیقت درون اینها آشفته است. قرآن میفرماید از برکات رهایی از رنج و سختیها «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[5] ایمان جدی به خدا و پیامبر آوردن.
من جلسه قبل هم اشارهای کردم، ما امروز هر چه داریم آسیب میبینیم از بیدینی است. اگر گفتند آقای فلانی مقدس مآب کلاه سرمان گذاشت مقدس مآب است مومن نیست. ایمان بجای مهر و قامت خمیده و محاسن و تسبیح نیست. ایمان یک جهتش را رسول الله میفرماید این است که پیغمبر تعریف میکند. یعنی این نوع انسانها در جامعه سلامت جامعه را تامین میکنند. ما امروز آسیبهایمان از بیدینی و خداگریزی است، در هر زمینهای، در هر قسمتی که شما وارد بشوید. شما ببینید زندگی مشترک موفق، زندگی امیرالمومنین و حضرت زهراست. در آن روزهای پایانی عمر حضرت زهرا، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علامه مجلسی و دیگران هم نقل کردند، حضرت زهرا به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند میخواهم وصیت کنم، حضرت نشستند سر حضرت زهرا را به دامن گرفتند، نکاتی را حضرت زهرا وصیت کرد، حالا بخشیاش نسبت به همین مراسم تجهیزشان بود، من را شبانه غسلم بدهید شبانه حنوط کنید شبانه کفن کنید شبانه دفن کنید، بخشی از وصیتها نسبت به فرزندانشان بود، توصیههایی را که کردند، پایان این وصیتنامه گفتند یا علی اگر در این ایام زندگی مشترک از من خطایی دیدی من را حلال کن. تا این را حضرت زهرا بیان کرد میگویند اشک از دیدگان امیرالمومنین جاری شد. آقا فرمود فاطمه شأن تو بالاتر از آن است که از علی حلالیت بطلبی، زندگی موفق یعنی این. زن و شوهر در راستای آرامش بهتر زندگی قدم بردارند. لذا همان سردار خیبری که زانو خم نکرد در جنگها، امام صادق میفرماید کنار تربت فاطمه زهرا زانو خم کرد. فاطمه را که در قبر گذاشت، آقا قبر را نپوشاند، از قبر آمد بیرون حضرت دو رکعت خواند دست به استغاثه بلند کرد خدایا به علی صبر عنایت کن، بعد حضرت روی قبر را پوشاند. زانوی سردار خیبر خم شده، این زندگی موفقی است. زن و شوهر در راستای احترام یکدیگر، ایمان در جامعه باشد مردم به یکدیگر ظلم نمیکنند.
من یکی دو روایت را محضر عزیزان تقدیم کنم، این روایت را مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل میکند از رسول الهی «ألا أنبِّئُکم لمَ سمِّیَ المومن مؤمناً»[6] پیامبر فرمود به شما بگویم چرا به مومن میگویند مومن؟ چند تا وجه در روایات ذکر شده یکی این است. اصلا چرا میگویند این آقا مومن است؟ مومن را چرا میگویند مومن؟ پیامبر فرمود «لإیمانه الناس علی أنفسهم و أموالهم»[7] چون جان مردم و مال مردم از این فرد در امان است. اگر اموال مردم، نفوس مردم، از ناحیهی شما آسیب نمیبیند مومن هستید. لذا در تعریف مسلمان هم پیغمبر فرمود مسلمان کسی است که مسلمانهای دیگر از دست و زبانش در امان باشند. آنکه از زبانش هراس دارند از قلمش از قدمش از موقعیتش میترسند، میگویند آقا حرف نزن برایت بد تمام میشود، این باید یک تجدید نظری در اسلامش بکند. هراسی که معاصرین امیرالمومنین از علیبن ابیطالب داشتند، خدا رحمت کند امام را، امام میفرمودند اگر از امیرالمومنین میترسیدند از عدالت امیرالمومنین میترسیدند نه از زور بازوی حضرت. اینهایی که در زمان امیرالمومنین هراس داشتند از خلافت حضرت، و این هراس آنها را به جنگ جمل کشاند، این هراس نهروان برپا کرد، این هراس صفین را رقم زد، اینها از عدالت امیرالمومنین هراس داشتند نه از قدرت حضرت و از زورگویی حضرت، این ایمان است! ما به خودمان نمره بدهیم، چقدر مردم از مال ما قدرت ما امکانات ما در امان هستند؟ جان مردم مال مردم ناموس مردم اگر از ما زیان نمیبیند ما مومنیم. بازتاب این حدیث در جامعه میشود یک جامعه آرامش یافتهی موفق ممتاز. مردم در صدد تضییع حقوق یکدیگر نیستند، ناموس دیگری را ناموس خود میبیند، مال دیگری را مال خود میبیند، جوان دیگری را جوان خود میبیند، نگاهش به جامعه متفاوت با نگاهش به خانواده نیست، جامعه را هم یک خانوادهی بزرگتر میبیند. آن پیرمرد را بالاخره پدر خود میبیند.
نمیدانم حاج آقای یقطین یادش است یا نه، حالا چون نشستند یک خاطرهای بگویم از یک سفر عمره. آقا مدیر کاروان بودند در خدمتشان بودیم، در کاروان چند تا ویلچری بودند، مومن این است، یک پیرمردی بود، آمده بود، حالا اگر زنده است خدا طول عمرش بدهد، اگر رحمت خدا رفته خدا رحمتش کند. این آمده بود البته کسی با او همراه نبود، در کاروان بود، یکی دو روز که گذشت خوب حاج آقای یقطین گفتند که چند تا ویلچری داریم باید تکلیف اینها برای اعمالشان مشخص شود، بعضیها همراه داشتند که برای همراههانشان صحبت شد که شب اول وقتی همه میروند برای اعمال، اینها چون معذورند ببرید هتل، فردا اینها را ببرید برای اعمال که با یک آسودگی و آرامش خیال بهتری بروید. یک پیرمردی بود این همراه نداشت، به این صحبت شد، خوب کسی نداشت و بنا شد که اینها یک هزینههایی آن موقع میگرفتند آن تخت روان دور کعبه بود، یک پولی بابت کرایه آن میگرفتند، یک بحثی هم بحث سعیشان بود. مجموعا یک چیزی حدود 250 ریال سعودی اینها باید پرداخت میکردند برای دو دور طواف (تو هفت شوط) و سعی صفا و مروه. با این پیرمرد صحبت شد که آقا شما باید 250 ریال برای این کارها ندارم. گفتند آقا اعمالت است! گفت من یک مقدار پول آوردم میخواهم سوغاتی بخرم. هر چه به این گفتیم دیدیم نخیر او حرفش یک کلام است. من به حاج آقای یقطین گفتم آقا محترمانه از زائران کاروان، آنهایی که توانایی دارند یک پولهایی را دریافت کنید بگویید یک بندهخدایی است اسم هم نیاورید، میخواهیم برای اعمالش کمک جمعآوری کنیم شما هم بانی شوید، حالا بعضیها ده ریال پنج ریال، ایشان زحمت کشیدند. یک آقایی بود در کاروان، حالا آدم بعضیها را نمیشناسد مگر در سفر، چون چند جا میگویند افراد خوب شناخته میشوند یکی در مسافرت است. سراغ این آقا هم رفتند، او هست هنوز در شیراز، ظاهرا پدرش به رحمت خدا رفته بود، حالا وضع مالی خوبی هم داشت، به این هم گفته شد، جواب داد آقا چقدر هزینهی طواف و سعی این است؟ گفتند 250 ریال، گفت همه را من میدهم، ولی شریک قبول نمیکنم. پولهای بقیه را برگردانید، همه با من. گفتند آقا یک عده کمک کردند شما بقیه را بده، گفت نه، کار را که کرد آنکه تمام کرد، یا همه را من میدهم یا من شراکت نمیکنم. ما گفتیم پولهای بقیه را پس بدهید خوب این یکجا دارد همه را میدهد. قبول هم کرد و آن شبی که از مسجد شجره بنای حرکت بود، گفتیم این آقا را ببریم هتل فردا بیاوریم برای اعمال، گفت نه همین امشب. گفت من خودم دلم میخواهد امشب اعمالم را انجام بدهم، این هم بیاید همین امشب اعمالش را انجام بدهد. آن آقا را آوردند همان شب مسجد الحرام و پشت حجر الاسود، دیگر همه میخواستند آماده برای شروع طواف شوند، به ایشان گفته شد که آقا بروید این تختهی روان را اجیر کنید بیایند سوارش کنند طوافش بدهند، آمد نشست جلوی این پیرمرد گفت پدر جان روی دوش من سوار میشوی؟ اذیت نمیشوی کولت کنم طوافت بدهم؟ پیرمرد هم گفت شما خسته نمیشوی؟ گفت نه، گفت عیب ندارد. آن پیرمرد را کول کرد هفت دور روی دوشش طواف داد، خودش هم نیت طواف کرد، نماز و سعی هم خودش با ویلچر او را برد، طواف بعد و بعد هم دادش تحویل کاروان، خسته رفت کنار مسجد الحرام، نشست روی زمین، زیر عرق بود، دو سه روزی هم پیدایش نشد، من همانجا زمزمهی غیبت بعضی از زائران را شنیدم که میگفتند این آقا اینقدر به پول وابسته است که یک قولی داده بود، حاضر نشد پول خرج کند تنِ خودش را به زحمت انداخت. بعضیها در لباس احرام در مسجد الحرام کنار کعبه زبان به غیبت گشودند. یک دو سه روزی هم من این آقا را ندیدم، تا یک روز سر میز غذاخوری دیدم، گفتم فلانی کجا بودی پیدایت نبود؟ گفت من بعد از آن اعمال طواف تب کردم مریض شدم، دو سه روزی هم تب داشتم حالا حالم بهتر است. گفتم یک سوالی من از شما دارم، شما که وعده کردی پول را کامل میدهی، چه شد که خودت انجام دادی؟ گفت حاج آقا تا مسجد الحرام و تا پشت حجر الاسود قصدم پول دادن بود، گفت بعد که آمدم صدا بزنم بیایند اجیر بگیریم این تخت روان را، یکدفعه رفتم در فکر، گفتم این اگر پدر خودت بود چگونه طوافش میدادی؟ فرض کن این پدرت است، این روحیهی ایمان است. این ایمان اگر آمد شما در هیچ بخشی از بخشهای جامعه مشکل پیدا نمیکنی. گفتم اگر این پدرت بود چکار میکردی؟ گفت به وجدانم رجوع کردم، گفتم اگر اینکه روی ویلچر بود پدرم بود خودم میشدم مرکبش، یک چیزهایی را با پول نمیشود بدست آورد. «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[8] یک جاهایی را باید نفست را بیاوری در صحنه، با این بدنت. شما این نمازهایی که میخوانید پیغمبر فرمود اینهایی که در قبرند آرزو میکنند دنیا مال اینها بود برمیگشتند به دنیا، دنیا را میدادند دو رکعت نماز میخواندند. این نماز را با پول میشود مقایسه کرد، حج را با پول میشود مقایسه کرد، روزه را با پول میشود مقایسه کرد؟ گفت من گفتم اگر پدر خودم بود خودم طوافش میدادم. گفت از آن لحظه تصمیمم عوض شد، گفت به نیابت پدرم، فرض میکنم پدرم است، کولش کردم هفت دور چرخاندم، یک آدم متمکنی بود. انسانیت ایمان! گفت سعیش را دادم طوافش را دادم، گفت بعد شده بودم زیر عرق، خسته، کنار مسجد الحرام نشستم بعد هم رفتم هتل مریض شدم. گفت همان شب خواب پدرم را دیدم در لباس احرام آمد پیشم گفت پسرم عمرهی خوبی ما را دادی، اینها در خانهی خدا دیده میشود. این روحیهی ایمان است. ما امروز این را در جامعه کم داریم. بنده در عرصهی اقتصادی نگاهم به مردم این باشد، در عرصه اخلاقی نگاهم این باشد، در عرصه سیاسی نگاهم این باشد، خراب شدن را برای خودم اگر نمیپسندم خراب نکنم دیگران را. بیاحترامی را اگر نمیپسندم بیاحترامی نکنم نسبت به دیگران. لذا خود ایمان یک سلامت گفتار و رفتاری برای انسان ایجاد میکند که رسول الله فرمود جامعه و مردم در اموالشان و انفسشان از شما در امانند. یعنی میگوید این آقا نه زیان به مالم میزند نه زیان به جانم و خانوادهام. دقیقا ما در عصر ظهور داریم که این اوضاع نیست، این وضع دادگاهها نیست، این وضع پاسگاهها نیست، این ناامنیها نیست. در عصر ظهور چون امنیت مطلق است، مردم همه نسبت به یکدیگر اعتماد دارند، ایمانها در حد اعلی، معرفتها تکامل یافته، جامعه یک مدینهی فاضله است. لذا قرآن میفرماید راه برون رفت تبعیت از رسول الله است، تبعیت از خداست، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[9].
من یک روایت دیگر از آقا امام سجاد تقدیم کنم در این بحث ایمان به رسول، اگر ما از پیامبر تبعیت کردیم، این اوصاف برای ما اتفاق میافتد. این اوصاف اگر اتفاق افتاد، ضریب امنیت جامعه بالا میرود، ضریب امنیت خانواده بالا میرود. آقا زین العابدین علیه السلام فرمود «علامات المومن خمس»[10] این ناشی از همان تبعیت اوامر الهی و اوامر رسول است. پنج ویژگی را امام سجاد نام میبرد. اینها را ببینیم در ما ایجاد شده است یا نه، نشانهی ایمان فقط نماز شب نیست، نماز شب فقط یک فضیلت است، نشانهی ایمان این پنج چیزی است که من دارم عرض میکنم. اگر در ما حاصل شده بود مومن هستیم و الّا فقط عادت است. البته شاید یک کارهای ارزشمندی هم در عبادات و خلوت و ذکر عنوان میکنند، اما اگر اینها نیامده، عمده اینهاست، اینها باید حاصل شود، اینها اگر آمد «تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم»[11] اتفاق میافتد. اولین نشانه را آقا زینالعابدین میفرماید «الورع فی الخلوة»[12] اصلا خروجی اعتقاد به خدا، تبعیت از خدا تبعیت از رسول این است که در خلوتتان ورع داشته باشید، در اتاق در بسته، در آنجایی که میگوییم هیچ کسی نیست ولی خدا هست، هنر آنجاست. و الّا بنده الان در مسجد محضر شما عزیزان، برای حفظ آبروی دنیاییام هم که شده هر کاری جلوی شما نمیکنم، هر حرفی هم نمیزنم، و مردم هم همینطور هستند، رعایت ظواهر را میکنند، حالا بعضیها ضریب ادب و معرفتشان بالاست، بعضیها ضعیفتر بعضیها ضعیفتر، به نسبت همان حرمتداری که نسبت به یکدیگر داریم هر کاری را نمیکنیم، در خلوتها اگر انسانها پاکند این تبعیت از خدا و رسول شکل میگیرد. یوسف ورع در خلوت داشت. در جایی که همهی اسباب گناه مهیا بود و یوسف گریز و فرار از گناه را پیشهی خود کرد. آنجایی که هیچکس نیست دوربین نیست، خبری نیست، کسی خبر ندارد، گاهی اوقات طرف یک هفته میرود اروپا، با یک هفته نماز قضا برمیگردد. آقا خبری نیست اینجا همه از خود هستند «الورع فی الخلوة»[13] گناه گناه است چه در خلوت چه در جلوت. «الورع فی الخلوة»[14].
در حالات یکی از بزرگان حوزهی علمیه، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حجت، ظاهرا در حالات ایشان نقل میکنند که یک وقتی اتفاقی در دوران طلبگی برای ایشان افتاده بود در حجره، زمستان سردی بود، در شب زمستانی برف هم آمده بود، خانمی وارد حوزه شده بود، گفته بود من امشب با شوهرم حرفم شده از خانه آمدم بیرون، اهل شهرستانم، کوی و برزن همه برف آمده، پناهگاهی ندارم آمدم در این حوزه چراغ اتاق شما روشن بود، امشب به من پناه بدهید. این عالم وارسته میگوید دیدم که حضور من در یک اتاق با نامحرم کمینگاه شیطان است. یکی از نصیحتهای ناب که شیطان به حضرت نوح کرد به حضرت موسی هم قریب به همین مضامین را گفت. علمای علم اخلاق میگویند به چند طریق میتوانید خودتان را بسازید. یکی از آن راهها گرفتن نقاط ضعفتان از زبان دشمن است. ببینید دشمن روی چه نقاطی از شما دست میگذارد، کار کرده ضعف تو را پیدا کرده، هشیار باش چراغ سبز روشن نکنی. أعدی عدوِّ بشریت ابلیس است.
یکی از نصیحتهایی که شیطان به حضرت نوح کرد، و خدا به توسط جبرئیل فرمود این نصیحتها را بشنو و عمل کن، گفت جناب نوح، در سه جا به بشریت نزدیک هستم، و خیلی کار کردم و مراقب باش در این مواقع قرار نگیر که ضربه میزنم. یکی خلوت با أجنبی است. آقا خدا به حضرت موسی هشدار میزنم. آقا خدا به حضرت موسی هشدار میدهد، شیطان این زنگ خطر را برای نوح به صدا در آورد، این هم مفت نگفت، رایگان تحویل نداد، بعد از فرونشستن طوفان نوح، آمد به حضرت نوح گفت شما یک نفرینی کردید تمام بشریت را فرستادید دار بوار، کار ما را آسان کردید، میخواهم ما بإزای این یک خدمتی به شما بکنم، حضرت نوح خیلی ناراحت شد، گفت من نیازی به نصیحت تو ندارم که جبرئیل آمد گفت خدا میفرماید اینها را بپذیر و بشنو، گفت یکی خلوت با أجنبیه، سومی آنها من هستم. لذا میگویند آقا هر چه پاک باشی شیطان پای کار است. یک کسی گفت آقا به ما شک داری؟ گفتم به تو شک ندارم به شیطانی که دنبال تو است یقین دارم. برسیسای عابد مستجاب الدعوه را ضربه فنی کرد در سنّ پیری، میگویی سن و سالی ازت گذشته و موهایت سفید شده! کاری از او نمیآید! شیطان ذوالفنون میفهمد هر کسی را چگونه زمین بزند، گفت در خلوت با اجنبیه.
دوم در مقام غضب و عصبانیت. حداقلش این است که دو تا حرف از زبانتان خارج میشود بعدا عصبانی میشوید. در عصبانیت یک حرفی میزنید حالا در حدیث هم امام اشاره میفرماید مومن باید «و الحلمُ عند الغضب»[15] در خشم و غضب حلمش را از دست ندهد.
و سوم در مقام قضاوت، گفت در مقام قضاوت هم من خیلی نزدیکم. سعی میکنم حکم ظالمانه صادر شود. این هشداری است که شیطان به حضرت نوح داد. خوب ورع در خلوت یکی از امتیازات است. میگویند این مرجع فرمود وقتی این خانم آمد گفت من در سرما هستم من را در اتاق راه بدهید، میگوید از یک طرف گفتم بیاید داخل با زن شوهردارِ نامحرم، شرع میفرماید «اتقوا مواضع التُهم»[16] حاجی خودت را در موضع تهمت قرار نده، بپرهیز از اینکه در موضع تهمت قرار بگیری، بیاید داخل یک محذور، نیاید داخل این زن بیرون شاید در سرما تلف شود. ایشان به آن خانم فرموده بود بیا داخل، آمد داخل، گفتم این اتاق من است، این امکانات و اتاق در اختیار شما، شما پشت سر من، وقتی رفتم بیرون در را ببند راحت در این اتاق استراحت کن، کسی هم اینجا تردد نمیکند تا صبح، ما هم دو تا عبا داشتیم آمدیم روی دوشمان آمدیم بیرون، تا صبح در این سرما قدم زدیم. تا صبح شد و هوا روشن شد و بعد این خانم رفت و ما رفتیم در اتاق و برکاتی بعد از این پشت سرش آمد برای شیخ، الطافی که خدا رقم زد. «من جدَّ وجد»[17] جوینده یابنده است.
آقایی میفرمایند که من به حضرت پروردگار میگویم که چرا شیطان را عمرش را دراز کردی؟ من در یک دو بیتی شعر جوابتان را میدهم. همین حرفی که شما زدی یک کسی در یک دو بیتی زمان خواجه نصیرالدین طوسی گفت، البته این حرف حرف خیلیهاست. آن شاعر اینرا گفته بود:
ای آنکه به هر گام دو صد دام نهی، به خدا دارد میگوید. میگوید خدایا هر قدمی که برمیداریم دویست تا دام گذاشتی در دست و پا! چشم دادی میگویی نگاه نکن، شهوت دادی میگویی شهوترانی نکن، زبان دادی میگویی غیبت نکن.
ای آنکه به هر گام دو صد گام نهی، گویی کشمت اگر درون گام نهی
خود دام نهی اگر در او گام نهند گیری و کُشی و آسیاش نام نهی
میگوید خدایا شیطان را خودت آفریدی، شهوت هم دادی، اسباب گناه را هم که بعضیها فراهم کردند، بعد به ما میگویی گناه نکن! خوب شهوت خلق نمیکردی شیطان را خلق نمیکردی. میگویند مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی اعلی الله مقامه در یک دو بیتی بر همین سجع و وزن جواب میدهد:
ای آنکه ز جهل گام در دام نهی، وان را غضب و قهر خدا نام نهی
حق دام نهد ولی خبردار کند، عیب از تو بُوَد اگر در او گام نهی
میگوید شیطان یک طرف، 124 هزار پیغمبر، 12 امام، سلسلهی بزرگان و عرفا و مومنین، بیش از 100 کتاب آسمانی یکطرف. حالا اینکه حاج آقا گفتند من یک روایتی بگویم. در قیامت انشاءالله که همه بهشتی هستیم، این را چون هیچکدام جهنم نمیروید میگویم، یک چیزی هم برای رفع خستگیتان و کسالتتان بگویم:
مرحوم آقای طبسی نقل میکند، یک آقایی بود همیشه در منبر از آیات بهشت و نعمتهای بهشت و الطاف الهی در بهشت تعریف میکرد، یک وقتی یکی از پای منبر گفت آقا شما همیشه تفسیرت تفسیر بهشت است، کمی از جهنم بگو تا کمی بترسیم دست و پایمان را جمع کنیم حواسمان را جمع کنیم. گفت ببینید جهنم که همهتان میروید و میبینید، تمام زوایای جهنم را مشاهده میکنید، بهشتی که سر و کارتان نمیافتد، من دارم میگویم که بفهمید چه نعمتی را از دست دادهاید، اما من میخواهم برعکس بگویم، به لطف الهی و فضل اهلبیت انشاءالله همه بهشتی هستید، یک صحنه از مسائل جهنم را من بگویم، چون انشاءالله با توکل به ذات مقدس ربوبی و توسل به ذوات مقدسهی معصومین ما جهنم نمیرویم، بفهمیم در جهنم چه اتفاقاتی میافتد. پیغمبر میفرماید وقتی جهنمیها در جهنم استقرار پیدا کردند بهشتیها هم در بهشت، جهنمیها وقتی شیطان را در جهنم دیدیدند شروع میکنند به دشنا دادن و لعن ابلیس که تو ما را بیچاره کردی تو ما را جهنمی کردی تو دست از سر ما برنداشتی، شروع میکنند، یعنی جهنم یکباره میشود اعتراض علیه ابلیس. ابلیس میگوید همه در محضر خدا هستیم. من یک جمله با همهتان صحبت دارم قضاوت با خودتان. پیغمبر میفرماید یک منبری از آتش در جهنم برپا میکنند شیطان میرود روی آن منبر آتشین، میگوید مردم خدا برای هدایت شما 124 هزار پیغمبر در ادوار مختلف تاریخ فرستاد. بیش از 100 کتاب آسمانی، عقل به شما داد حجت الهی در وجودتان، اینها یک طرف من هم یک طرف. شما حرف همهی انبیا و اولیا و ائمه را رها کردید و سخنان خدا را رها کردید و دنبال راه من آمدید پس خودتان مستوجبید. رسول الله میفرماید اینجاست که اعتراض دوزخیان خاموش میشود و همه سر خجالت میاندازند پایین. این نقل قول از رسول خداست در شرح حال دوزخیان که اگر خداوند ابلیسی آفریده در برابرش حجتهای الهی آفریده. ضمن اینکه این را هم من اضافه کنم، شیطان میگوید «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون»[18] شیطان سلطه پیدا نمیکند بر کسی شیطان فقط کارش وسوسه است. اینکه بعضیها میگویند ما تسخیر شدیم حرف غلطی است، این خلاف عدالت الهی است، شیطان فقط تسویل میکند وسوسه میکند فریب میدهد ولی اینطور نیست که الزاماً کسی را به سمت بدی راهنمایی کند، کما اینکه انبیا هم ارشاد میکنند هدایت میکنند و خدا عقل به انسانها عنایت کرده بنام حجت باطن. این نشانهی اول مومن که عبارت است از ورع در خلوت، با ورع در خلوت خانوادهها آسیب نمیبینند، شما امروز اگر بخواهید سلامت خانوادهها را رقم بزنید ورع در خلوت لازم است. الان شما ببینید خانوادههای متدین و متمکن که در خلوت خودشان هم امکانات اگر باشد گناه نمیکنند.
خانمی آمد به من گفت شوهر ما مبالغ کلانی بدهکار است، یک کارمند ساده است، این حرف سالها قبل است، گفت یک وامی بهش دادند رفته ماهواره خریده، نمیرود بدهیهایش را تسویه کند آمده بر همهی بدهیها بدهی افزوده و بدهکاری معنوی دارد بالا میآورد، ماهواره آورده در منزل، چه ماهوارهای و چه برنامههایی! خوب هستند متمکنین متدین در این شهر، امکانات دارند ولی گناه نمیکنند، ورع دارند ایمان دارند، نقش تربیتی است، تبعیت از خدا و پیغمبر خلوتها را اصلاح میکند. شما در خلوتهایی که قانون قدرت ورود ندارد، یکی از ضعفهای قانون این است که در خلوت حضور ندارد، خلوتها را اگر میخواهید کنترل کنید، اگر میخواهید این جوان جوری تربیت شود که این تلفن همراه به او آسیب نزند، دستش را بگذارید در دست دین، آشنایش کنید به تبعیت از خدا و پیغمبر، او اگر آگاه شد راه را گم نمیکند.
من یک خاطرهای را عرض کنم خدمت عزیزان از حکایتهای سینه به سینه و روایت را تمام کنم. حضرت آیت الله محفوظی که الان از مراجع عظام تقلید در قم هستند، ایشان سالها رئیس بعثهی مرحوم آیت الله العظمی بهجت بودند در حج و رئیس دفتر ایشان در قم بودند. این را من از خود ایشان شنیدم. یک خاطرهای ایشان نقل کرد و یک خاطرهای را من گفتم بعد ایشان دومیاش را نقل کرد. آن خاطرهای که من گفتم این بود که یک آقایی است که سالها مدیر عامل یکی از مجموعههای دولتی این استان بود الان هم از خانوادههای شریف شیرازی هستند. این آقای مدیر عامل یکی از شرکتهای صنعتی برای من نقل کرد، گفت آقای حدائق ما در سال 60 دانشجو بودیم در امریکا برای مقطع فوق لیسانس و دکترای الکترونیک. گفت 23 تا دانشجو بودیم در یکی از شهرهای امریکا مشغول تحصیل بودیم، یک خوابگاهی برای ما استیجار کرده بودند، که دو طبقه پایین، در طبقه همکف یکی از کاوارههای 24 ساعتهی این شهر بود. گفت یعنی ما روزی چند بار که میخواستیم برویم و بیاییم کلاس شرکت کنیم رفت و آمد کنیم چیزی تهیه کنیم، ناخواسته این طبقهی همکف که یک قسمتش سالن رقص بود یک قسمتش شراب فروشی بود یک قسمتش قماربازی بود رد میشدیم، اصلا مرکز فساد 24 ساعتهی آن شهر بود، ما هم دو طبقه بالاتر، 23 دانشجو اکثریت هم مجرد، این آقا الان هست در شیراز، این آقا از دکترهای الکترونیک و سالها مدیرعامل بود در شیراز.
گفت آیت الله محفوظی از طرف حضرت امام آمد امریکا و ایشان سرکشی میکردند شهر به شهر به دانشجوهایی که بودند، میرفتند پیام امام را میرساندند یک احوالپرسی میکردند جویای حال میشدند. گفت یک روز آیت الله محفوظی آمدند در آن خوابگاه ما 23 دانشجو، از طبقه همکف که ایشان را آوردند بالا، تا ایشان صحنهی طبقه همکف را دید و آمد بالا خیلی بهم ریخت، ناراحت شد، به آن مسئولی که مسئول سرآوری امر ما دانشجوها بود، گفت آقا چرا اینجا را برای اینها اجاره کردی؟ شما درِ لانهی زنبور برای اینها خانه اجاره کردی، درست است در این شهر گناه آزاد است، نه اینکه زیر پای اینها مرکز فساد باشد، گفت یک جای دیگری اجاره میکردی. گفت آن آقا گفت که آقا ما خیلی گشتیم یک سالنی مکانی که ظرفیت 23 نفر داشته باشد پیدا نشد، استثنائا امسال اینجا را اجاره کردیم سال دیگر جابجا میکنیم. گفت آیت الله محفوظی یک ساعتی صحبت کرد و همه جمع شدند، گفت آقایان دانشجوها خدا همه جا هست، ایران و امریکا ندارد، گناه هم گناه است، حرام است، نافرمانی خدا هم ایران و امریکا ندارد، خدا یادتان نرود. گفت یک ساعتی در زمینهی تقوا و خداترسی و خدا نگری صحبت کرد، جلسه تمام شد. گفت برنامهی ایشان این بود که در آن مدتی که در آن شهر بود، ایشان تنظیم کرده بودند، هر شب در یکی از این مجموعههای دانشجویی با این دانشجوها بخوابد، گفت یک شب نوبت ما شد، آیت الله محفوظی آمد در همان طبقهای که دو طبقه پایینترش مرکز فساد 24 ساعته بود. گفت ایشان آمد در مجموعهی ما، سحر که ایشان بلند شد برای نافلهی شب، تمام این 23 نفر بلند شدند برای نماز شب، دارند آماده میشوند، بعضیها مشغول بعضیها دارند آماده میشوند، کجا؟ امریکا! دو طبقه زیر پایش فساد 24 ساعته آماده، اینها هم جوان و عمدتا مجرد. ایمان یعنی این، جوان است، احساسات دارد، دل دارد، تربیت نشده است، ایمان نیست، اینها توجیه است. میگذرد، اینها هم یک دورهای دارد، دوره دارد؟ هر جوانی اینجوری است؟ گفت آیت الله محفوظی نماز شبشان را خواندند، نماز صبح به جماعت خوانده شد، گفت بعد از نماز ایشان میخواستند بروند، گفتند آقایان دانشجوها من یک صحبتی با شما دارم و رفع زحمت میکنم. من روز اول که اینجا آمدم به نظرم آمد که باید شما را نصیحت کرد، اما الان به شما میگویم شما من را نصیحت کنید. شمایی که در عنفوان شباب جوانی اینجا هستید و نماز شبتان ترک نمیشود. این نتیجهی چیست؟ اینها را خدا استثنائا خلق کرده؟ این ایمان است، این میشود ورع فی الخلوة، این همانی است که آقا زینالعابدین میفرماید تربیت دینی در خلوت حفظت میکند. این را من برای آیت الله محفوظی در مدینه شاید حدود شانزده یا هفده سال قبل نقل کردم، ایشان گفت آقای حدائق این را یادم است، یک چیز دیگر هم بگویم، ایشان گفت در همان سفرهایی که از طرف امام میرفتم یک شب تلفن من زنگ زد، دیدم یک خانم جوانی پشت تلفن است، این خانم گفت که آقای محفوظی من یک نگرانی سختی دارم و خیلی رنج میبرم، آن خانم گفت من اول خودم را معرفی کنم، گفت من کسی هستم که غذا را برای شما میپزم، ناهارتان شامتان را من تهیه میکنم، فقط یک مطلبی است که خیلی من را رنج میدهد و از شما استمداد میطلبم کمکم کنید. گفتم چی رنجت میدهد؟ گفت من بعضی از شبها نماز شبم فوت میشود! کجا؟ امریکا! کی؟ یک دختر جوان دانشجو! دغدغهی چی؟ نماز شب! الله اکبر!
آیت الله محفوظی گفت پشت تلفن من مثل آدمهای برق گرفته شدم، گفتم خانم میدانی چه میخواهی و چه میگویی؟ نماز شب، توی دختر جوان، در امریکا، ناراحتی و رنج میبری که چرا بعضی از شبها برنمیخیزی؟ در سومین حرم اهلبیت نخوابیم تا اذان صبح. این را بیاورند سر پل صراط نباید سر را بیندازیم پایین؟ بچه را چگونه داریم تربیت میکنیم؟ اولاد داریم چگونه تربیت میکنیم؟ آیت الله محفوظی گفت خانم چی داری میگویی؟ تو دغدغهی نخواندن بعضی از شبها را داری، آنهم نماز شب!؟ گفت آخر حاج آقا میدانید میدانید مسئله چیست؟ من و شوهرم هر دو اینجا دانشجو هستیم، شوهرم هر شب سحرخیز است و نماز شبش ترک نمیشود، من شرمندهام که چرا بعضی از شبها بخاطر خستگی توفیق نماز شب از من گرفته میشود و وقت اذان بیدار میشوم!
مرحوم ملامحسن فیض در محجة البیضاء میفرمایند: به یکی از بزرگان علما گفتند پرحسرت لحظهی زندگی شما چه لحظهای بود؟ گفته بود هیچ لحظهای مثل وقت اذان صبح بر حسرت من افزوده نمیشد. وقتی که صدای اذان صبح را میشنیدم حسرت میخوردم که وقت سحر گذشت، این سحر هم به پایان رسید، توفیق استفادهی از سحر به پایان رسید. «الورعُ فی الخلوة و الصدقة فی القِلة»[19] تمام کنم حدیث را، امام میفرماید نقش تربیتی اطاعت از خدا و رسول، ایمان به خدا و رسول است. در قلِّتتان هم صدقه بدهید. اساسا قرآن میفرماید «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[20] انفاق وظیفهی همه است، غنی و فقیر، میلیاردر و کارمند، آیت الله و طلبه، کارگر و مهندس، همه وظیفه دارند، «فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[21] در فراخدستی و تهیدستی، اما یک چیزی که در انفاق مهم است، روحیهی سخاوت است، این مهم است، بعضیها پول دارند روحیهی سخاوت ندارند، بعضیها چیزی ندارند ولی روحیهی سخاوت دارند.
یک آقایی میگفت حاج آقا در این موکبهای دههی پایانی ماه صفر ایستاده بودم، داشتند غذا توزیع میکردند، گفت ما هم در صف غذا ایستاده بودیم که یک غذایی به ما بدهند. گفت دیدیم یک آقایی آمد، ظاهر خوبی نداشت، معتاد بود، با همان سر و وضع ژولیده، نامناسب آمد در صف، حالا بقول شیرازیها هر کسی هم یک لُقُوزی میخواند و متلکی به او میانداخت. میگفت این هم در صف ایستاد همینطور رفت جلو رفت جلو نوبتش شد یک ظرف غذا به او دادند، گفت حاج آقا چیزی که از این آدم دیدم شاید ربع ساعت در صف بود متلکهای زیادی هم شنید، وقتی بهش غذا دادند، از صف آمد بیرون، چند قدم رفت، یک فقیر دیگر رسید گفت به ما هم چیزی میدهند؟ این غذای خودش را داد و رفت.
کس نمیداند در این بحر عمیق، سنگریزه قُرب دارد یا عقیق
این همان روحیهی سخاوت است، با همان ظاهر آشفته، با همان وضع نیاز میگذرد چون روح سخی است. امام زینالعابدین میفرماید اگر کسی مومن شد در قلت هم صدقه میدهد یعنی ذرهای وابستگی به دنیا ندارد، در همان اندکهای خودش هم اهل انفاق است. اگر روحیهی سخاوت در جامعه شکل بگیرد وضعیت اقتصادی مردم این است؟ اگر مردم سخی شوند به نسبت داراییهای خودشان، شما فقیری پیدا نمیکنید. راوی وقتی به امام صادق عرض کرد خدا چرا نصاب زکات را بیشتر ذکر نکرد تا مشکلات اقتصادی حل شود؟ امام صادق فرمود اگر مردم به وظائف مالی خودشان نسبت به زکات و واجباتِ مالی عمل میکردند، فقیری در زمین باقی نمیماند. مشکل این است که یک بخشی به وظائف عمل نمیکنند.
نکته دیگر حضرت فرمود «و الصبر عند المصیبة»[22] نشانهی تبعیت از خدا و رسول این است که انسانها را در سختیها صبور تربیت میکند، ناسپاسی نمیکنند ناشکری نمیکنند.
چهارم «و الحلم عند الغضب»[23] در برابر عصبانیت و غضب، تحمل و صبر و تسلط در امور دارند، یکدفعه خشمگین نمیشوند تصمیم عجولانه نمیگیرند، اینها آفتهای جامعه است. در جامعه متاسفانه همین عصبانیتها تندخوییها، پرخاشگریها، امساکها، بخلها، بیورعیها، اینها آسیب شده برای جامعه و خانوادهها.
و پنجم حضرت فرمود «و الصدق عند الخوف»[24] نتیجهی تبعیت از خدا و رسول و ایمان به خدا و رسول این است که انسانها را میبرد در مسیر راستگویی حتی جایی که انسان میترسد. «و الصدق عند الخوف»[25] آنجایی هم که خوف دارند که به ضرر اوست، کمااینکه رسول الله فرمود «النجاة فی الصدق کما أنَّ الهلاک فی الکذب» نجات در راستگویی است. یک مشکل هم این است که گاهی این صداقت در گفتار در جامعه کمرنگ میشود، واقعیتها گفته نمیشود. همین دو روز قبل یک آقایی میگفت آقا من بخاطر اینکه فروشم حلال شود، به خود بنده گفت، گفت من جنس خرید پنج سال قبل را دارم خرید یک ماه قبل را هم دارم، گفت دو سه تا از این خریدهای یک ماه قبل را میگذارم کنار آنهایی که خرید پنج سال قبل بود میگویم خداوکیلی اینها را من اینقدر خریدم. گفت اشارهام به خرید یک ماه قبل است، ولی مشتری همه را یکسان میبیند.
نکته پایانی و عرضم تمام، «و الصدق عند الخوف»[26] ما فکر میکنیم آقا امام زمان وقتی ظهور میکند فقط شیعیان دور حضرت هستند. اینطور نیست، وجود مقدس حضرت وقتی ظهور میکند دنیای بشریت به دنبال حضرت میآیند، حالا نمونهاش را عرض میکنم، یک آقایی است در منطقهی جنوب، ایشان از متدینینی است که حسینیه ساخته خدماتی دارد زحمتهای فراوانی کشیده. یک وقتی برای من تعریف کرد گفت آقای حدائق یک وقتی ما با یک توری برای گردشگری رفتیم اروپا، گفت سه روز ما را بردند ایتالیا، یک روز در رُم یک بازدیدی داشتیم از شهر رُم، یکی از این همسفریهای در تور، گفت من یک فروشگاه عینک سازی میخواهم تا عینکی بخرم. گفت مترجم ما را برد در فروشگاه بزرگی که انواع و اقسام عینکها را گذاشته بودند، این آقا خودش نقل کرد برای ما، گفت من خودم این صحنه را دیدم، گفت ویترینی بود، عینکهای مختلفی بود، گفت یک ویترینی بود پنج شش عدد عینک مثل هم با قیمتهای متفاوت در آن ویترین گذاشته بودند، شیشه و فِرِم یکی، ولی قیمتها متفاوت، این آقا گفت که من به آن مترجم گفتم به صاحب فروشگاه بگو بیاید. او آمد، این آقا الان زنده است در جم زندگی میکند، راوی این قضیه الان در جم دارد زندگی میکند. گفت آن صاحب فروشگاه آمد گفتم این عینکها با هم تفاوتی دارد؟ گفت خیر؟ گفتم شیشه و فِرِم؟ گفت شیشهها یکی است و فِرِمها هم یکی است. گفتم چرا قیمتها متفاوت است؟ گفت علت تفاوت قیمتها این است که این شیشهها را از یک معدنی برایمان میآورند که نرخ کارگر و رسیدن این شیشههای عینک به دست ما افرایش پیدا کرده، به نسبتی که افزایش پیدا کرده، خوب ما هم گرانتر داریم میدهیم دست مردم. آن عینکهای ارزانتر را قبلا خریدیم به قیمت قبل میدهیم به تناسب زمان گران شده، گرانتر گرانتر، همه یکی است با پنج شش نوع قیمت. این آقا که خودش سالها حسینیه دارد و سالها در کار خیر است گفت آقای حدائق من یک اشتباهی کردم سوال کردم گفتم تا این عینکهای ارزان است هست کسی این گرانها را هم کسی میخرد؟ این داستان مال رُم ایتالیاست، مال یک فروشندهی مسیحی که دعای ندبه بلد نیست، ولی عملش نشانگر انتظار است. گفتم تا این عینکهای ارزان هست گرانتر را کسی از شما میخرد؟ گفت مسلَّم است که نمیخرد. مشتری اگر آمد و بدردش خورد آن ارزانها را میخرد. گفت من اشتباهی کردم گفتم آقا همهی عینکها را بکن یک قیمت، یک نرخ واحد بده دست مردم، گفت تا این را گفتم دیدم این فروشندهی ایتالیایی یک نگاهی به من کرد، گفت مگر تو دزدی؟ گفت با عِتاب و تشر به من گفت مگر تو دزدی؟ این دزدی است. من چطور به خودم جرأت بدهم جنسی را که ارزانتر خریدم به قیمت گرانتر دست مردم بدهم. این همان انصافی است که در روایات آمده است. میگفت آقای حدائق من اینقدر خجالت کشیدم که سالها دم از اهلبیت میزدم و نگاهم و فکر یک جوری دیگری بود. این همان نکاتی است که اهلبیت میفرمایند، قطعا خوب منتظران امام زمان کسانی هستند که منش و روش و انصافشان منطبق با رضای الهی است.
پروردگارا توفیق پایبندی و عمل به فرامین اهلبیت را در این فرصتهای باقیماندهی زندگانی به همهی ما عنایت و کرامت بفرما.
فرج امام زمان ما را نزدیک بگردان
قلب مقدسش را از کردار و گفتار همهی ما راضی و خشنود بفرما
[1] صف آیه11
[2] بحارالانوار ج44 ص298
[3] صف آیه11
[4] مومنون آیه14
[5] صف آیه11
[6] عللالشرایع ج2 ص523
[7] عللالشرایع ج2 ص523
[8] صف آیه11
[9] صف آیه11
[10] الخصال ج1 ص269
[11] صف آیه10
[12] الخصال ج1 ص269
[13] الخصال ج1 ص269
[14] الخصال ج1 ص269
[15] الخصال ج1 ص269
[16] شرح مصباح الشریعه (ترجمه گیلانی) ص252
[17] نهجالفصاحه ص776
[18] نحل آیه99
[19] الخصال ج1 ص269
[20] آلعمران آیه134
[21] آلعمران آیه134
[22] آلعمران آیه134
[23] آلعمران آیه134
[24] آلعمران آیه134
[25] آلعمران آیه134
[26] آلعمران آیه134