استاد حدائق روز دوشنبه مورخ 3 آبان 1400 مصادف با ایام ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق (ع) به بیان ویژگی های آن حضرت به عنوان « اسوه اخلاق » پرداختند.

 

دانلود

 جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم»[1] اگر چه بحث پیرامون قناعت و سبک زندگی مهدوی از نگاه ولی‌عصر بود، اقتضای ادب و احترام به مناسبت این ایام که تحت الشعاع نام رسول خدا و رئیس مذهب امام جعفر صادق است، آیه‌ای که تلاوت شد یکی از آیات کریمه‌ی قرآن در تبیین شخصیت رسول خداست، آیه چهارم از سوره مبارکه قلم «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم»[2] خداوند عظیم اخلاق پیغمبر را اخلاق عظیم توصیف می‌کند. نسبت به این اخلاق من امشب مطالبی را خدمت عزیزان عرض کنم، این بحث هفتگی ما انشاءالله هفته‌ی آینده.

من یک جمله‌ای این‌جا داخل پرانتز عرض کنم، این انگشتری که گیر این آقازاده آمد، آقای سید علی انوار، این‌جا یک درس توحیدی من محضر همه‌‌تان عرض کنم. یکی از راه‌های قانع شدن این است که باورتان شود که بیش‌تر از رزقتان نمی‌توانید مصرف کنید. ایام میلاد امام صادق هم هست، شخصی به امام صادق عرض کرد شما چطور زندگی می‌کنید سبک زندگی‌تان چیست؟ امام چهار مطلب فرمودند یکی این بود. فرمودند «علمت انَّ رزقی لایاکله غیری فاطمأننتُ»[3] دانستم رزق من را کسی غیر از من نمی‌خورد آرامش پیدا کردم. مردم یک رزقی داریم که دنیا دست به دست هم بدهد از شما نمی‌تواند بگیرد، و اگر دنیا را داشته باشید رزقتان نباشد نمی‌توانید استفاده کنید. ببینید امشب رزق معنوی‌تان آمدن در این مسجد بود، رزق معنوی بنده این بود که به فیض جماعت برسم، رزق معنوی بنده این است که امشب دقائقی وقت شما را بگیرم، رزق همه ما امشب حضور در خانه خداست. امروز از زندگی دنیایی‌تان چقدر استفاده کردید چی خوردید چی پوشیدید این رزق شماست. این لباسی که برای شماست رزق امشب شماست لباس‌‌های دیگر هم دارید ولی این را چرا پوشیدید؟ این رزق امشب شماست. این انگشتری که آقای سید علی گیرش آمد 5 سال پیش ما مانده بود، رزق ما در حد نگهداری‌اش بود، باید برسد آن کسی که رزقش است به دستش. یک چیزهایی مردم پیشتان است ولی رزقتان نیست مالتان است رزقتان نیست حسابش را باید پس بدهی ولی خودت نمی‌توانی استفاده کنی، این باید برسد به دست همان کسی که رزقش است. لذا امام سجاد در دعای ابوحمزه به خدا عرض می‌کند خدایا رزق زیاد به ما بده نه مال زیاد، از خدا رزق بطلبید «و ارزقنی رزقا واسعا من فضلک الواسع»[4] رزق فراوان از فضل بی‌پایانت به ما بده، اگر پول داری بتوانی مصرف کنی. آقا میلیاردر است خوراکش قرص است و کپسول و دارو در رژیک مطلق، طرف کارگر صفر است از همه خوراکی می‌تواند استفاده کند. نه چربی دارد نه قند دارد نه بیماری کبد دارد نه مشکلات اسید اوریک دارد، یک کارگر ساده است، آقا ترلیاردر در قرنطینه‌ی خوردن، چه ارزشی دارد! این نگاه توحیدی است و کمکمان می‌کند در قانع شدن، باورمان باشد که در حد رزقمان می‌توانیم استفاده کنیم. گاهی اوقات دیدید یک چپزهایی به شما می‌رسد شما مصرف نمی‌کنید تا می‌رسید به کسی که خدا دلتان را منقلب می‌کند که بدهید به او. بارها دیدم افرادی را از دنیا رفتند ورثه‌اش آمدند گفتند آقا این لباس یا کفش پدرمان خرید ولی یک‌بار هم نپوشید. خاطرش بود که بپوشد، شما بدهید به یک فرد متدینی طلب مغفرت برایش کند. رزقش نبود، می‌‌خرد در خانه‌اش است ولی رزقش نیست. این را هم یادمان نرود، آن‌چه داریم رزق ما نیست، آن‌چه مصرف می‌کنیم رزق ماست، این کمک می‌کند ما را در قانع شدن، مردم اگر این نگاه را در خودشان تقویت کنند حرص نمی‌زنند حریص نمی‌شوند نگاهشان به دنیا نگاه امانت می‌شود و این نگاه امانتی انسان را از حرص دور می‌کند. صلواتی ختم کنید.

یکی از ویژگی‌های بارز رسول خدا که در پیشرفت اسلام بسیار تاثیر داشت اخلاق پیغمبر بود. امروز متاسفانه بعضی از ما مسلما‌ن‌ها بداخلاقیم، امان از آخوند بد اخلاق، امان از مسجد بد اخلاق، امان از هیئتی بد اخلاق امان از نماز شب خوان بد اخلاق، اخلاق! پیغمبر با اخلاق جذب می‌کرد، ما بعضی وقت‌ها با بد اخلاقی دفع می‌کنیم، خدا می‌فرماید رسول الله تو اخلاقت اخلاق عظیمی است. این آیه 4 از سوره مبارکه قلم، مقدمه آیه را خدا با نون و قلم سوگند یاد می‌کند «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُون»[5] این هم ارزش کار فرهنگی را می‌رساند که خداوند سوگند می‌خورد به ابزار تعلیم و ابزار رشد فرهنگی تا می‌‌رسد رسول الله این‌ها به تو می‌گویند دیوانه، تو دیوانه نیستی، شما اخلاق عظیم داری. لذا عزیزان گاهی اوقات برای حرف زدن حقت برای کار درستت انگ دیوانگی هم شاید بهتان بزنند، به پیغبر زدند، به رسول الله گفتند دیوانه‌ای به رسول الله جسارت کردند گفتند ساحری، به پیغمبر نسبت دادند پسر شما ابراهیم پسر شما نیست، پیغمبر ایستاد. رسول الله آن اوضاع آشفته‌ی عربستان را که زمینه‌ی کار نبود متحول کرد، شخصیت‌هایی تربیت کرد که شدند «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصار»[6] ‌من در جمعی از مدیران امروز جلسه‌ای بود عرض کردم گفتم به یک مدیری می‌گویند آقای مدیر بیا مدیریت کن، این اداره این نیرو این برنامه این اعتبار، شما فقط مجموعه را پیش ببر، این یک مدیر است، یک مدیر را هم می‌گویند آقا شدی مدیر، نه نیرو داری نه پول داری برنامه خودت باید بریزی کارها را خودت باید انجام دهی، صفر تا صد را برو جلو، خیلی فرق می‌کند. پیامبر مدیری بود که زمینه‌ی کار در حجار نبود، قرآن این‌گونه توصیف می‌کند «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقا»[7] در اوج کفر در اوج نفاق بودند این مردم، مردمی که این‌قدر انسانیت درشان مرده بود که پاره تن خودشان را زنده زنده به گور می‌‌کردند، ‌دختر زدنه به گور می‌کردند! شما کار پیغمبر را اگر بخواهید رصد کنید پیغمبر چه کرد، ببینید پیغمبر در کدام محیط شروع به کار کرد؟ پیغمبر عرب جاهلیتِ متعصب سنگ‌دل را کرد مجاهد فی سبیل الله شهید فی سبیل الله، ما گاهی در تربیت بچه‌هایمان ماندیم، چرا؟ ببینیم پیغمبر چه می‌کرد، روش پیغمبر چه بود که آن افراد فاصله گرفته از ارزش‌ها را انسان‌های بزرگ کرد، عربی که برای یک دانه ملخ جان دیگری را می‌گرفت چنان پیغمبر این‌ها را تربیت کرد که در جبهه‌ی جنگ در آستانه‌ی شهادت آب برایش می‌آورند قبول نمی‌کند، می‌گوید بدهید به آن رزمنده‌ی دیگر او حالش از من بدتر است، نفس آخر ایثار می‌کند، «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم»[8] ‌من یک اشاره‌‌ای کنم دو تا روایت را یادداشت کردم، از آن روایت‌‌های ناب که باید بنویسید و هر روز نگاهش کنید گرچه ما در جلساتمان عادت به نوشتن نداریم، خوب می‌نویسیم و خوب فراموش می‌کنیم. بارها شده من این احادیث را برای یهودی‌ها و مسیحی‌های توریست خواندم و به سوغات بردند اما ماها هنوز از مجلس فارق نشده فراموشمان می‌شود. بارها این روایت امیرالمومنین را عرض کردم علی علیه السلام می‌فرماید هر چه می‌نویسید می‌ماند هر چه حفظ می‌کنید فراموش می‌شود. حافظه‌ات حاج آقا هر چقدر هم قوی باشد، دوران پیری و فرسودگی استعداد و حافظه، گاهی اوقات انسان اسم اطرافیانش هم یادش می‌رود. وقتی نوشتی در همان کهنسالی هم که دفتر را باز می‌کنی حدیث یادت می‌آید. این را عادت کنیم. خدا رحمت کند ابوی ما را، از آغاز طلبگی ما به من سفارش می‌کردند می‌گفتند بابا همیشه یک دفترچه و یک خودکار همراهت باشد، هر جا سخنی نکته‌ای مطلب آموزنده‌ای شنیدی بنویس، و خود ایشان این کار را می‌کردند. ما در بحث اسنادی که از ایشان باقی مانده نوشتند در سال 1335 در فلان مجلس این بیت شعر را شنیدم، این نکته را فلان کس گفت. این هم یک سند می‌شود برای آیندگانتان هم برای خودتان.

پیامبر اسوه‌ی اخلاق بود، من توصیه‌ای که محضر عزیزان می‌کنم که نسبت به خصوصیات اخلاقی پیغمبر یک مطالعه‌ی جدی داشته باشید، یک حدیثی است از وجود مقدس آقا امام حسین که از امیرالمومنین نقل می‌کند، روایت در سنن بیهقی است که امام حسین از امیرالمومنین سوال کرد که اخلاق جدمان رسول الله را برای ما بگویید. در نظام خلقت در بین انسان‌ها عارف‌ترین انسان به شخصیت پیغمبر علی‌بن ابیطالب بود که از بدو تولد در آغوش رسول الله بود تا لحظه‌ی ارتحال پیغمبر کنار پیغمبر بود. شاعر می‌گوید

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، قدر گل بلبل بداند قدر پیغمبر علی

آقا امیرالمومنین اوصافی را از پیغمبر یاد می‌کنند برای امام حسین که پیغمبر اخلاق فردی‌اش چگونه بود اخلاق جمعی‌اش چگونه بود، با مردم چگونه رفتار می‌کرد در خانه خودش لباسش را وصله می‌زد کارهای شخصی‌اش را خودش انجام می‌داد، شخصیت اول عالم بشریت! پیغمبر خودش دنبال کارهایش می‌رفت با غلام‌ها غذا خوردن کسر شأن برایش نبود، خیلی مواردی را امیرالمومنین یاد می‌کند و از اخلاقیات رسول الله سخن می‌گفت. این را من اعتقادم این است که جوان‌هایتان را تشویق کنید که یک مروری روی این منش و روشی که امیرالمومنین از پیغمبر نقل می‌کند داشته باشید.

اما حالا بحثی که من محضر عزیزان عرض کنم ضمن این‌که آیه اشاره می‌فرماید که کمالات پیامبر با وجود او عجین شده بود و بر این ویژگی‌ها رسول الله تسلط داشت، امام صادق در ذیل این آیه شریفه، مرحوم شیخ طوسی در امالی نقل می‌کند که امام صادق می‌فرماید که هنگامی که خدا پیغمبر را مخاطب قرار داد «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم»[9] امام صادق فرمود منظور از اخلاق عظیم دو چیز بود: یکی سخاوت پیغمبر و دوم حُسن خلق پیغمبر. پیغمبر هم در سخاوت نظیر نداشت و هم در اخلاق نظیر نداشت. این نکته‌ای است که امام صادق در کتاب شریف امالی نقل می‌کند. اما این حدیثی که گفتم باید بنویسید روزی چندبار نگاهش کنید و به خودتان نمره بدهید. روایت در سنن النبی است در کتاب‌های دیگر روایی ما هم نقل شده است، در کتاب شریف کافی این حدیث نقل شده مخصوصا من این روایت را نقل کردم چون دو شخصیتی که ایام مناسب با ‌آن‌ها و منتسب به آن‌هاست، رسول الله و امام صادق در این حدیث هستم. ناقل حدیث امام صادق است از رسول الله نقل می‌کند از آباء گرامش، که امام صادق می‌فرماید پیامبر فرمود «ألا اُخبرُکم بأشبهکم بی» مسلمان‌ها شما را خبر دهم که شبیه‌ترین شماها نسبت به منِ پیغمبر کیست؟ چه کسانی به پیغمبر شبیهند؟ امروز ما می‌خواهیم در جامعه نمره بدهیم. این آقا این خانم این فرد این مذهبی این مسئول، چه کسانی به پیغمبر شبهیند؟ رسول الله هشت ویژگی را نام می‌برد، مسلمان‌ها گفتند قالوا بلی رسول الله می‌خواهیم بدانیم که وجه شباهت با شما چیست؟ حالا این روایت را که من عرض می‌کنم در خلوتتان به خودتان نمره بدهید. بارها عرض کردم ما با هر کسی رودربایستی داریم با خودمان نباید رودربایستی داشته باشیم. ببینیم این‌ها در ما هست یا نیست، اگر هست الحمدلله رب العالمین حفظش کنیم و اگر نیست مومن تا فرصت داری برو بدست بیاور. و این را هم من اضافه کنم، از این صفات هشت‌گانه در روایت داریم پنج‌تا را داریم رسول الله جای دیگر نام می‌برد که در همین هشت صفت است که پیغمبر می‌فرماید این‌ها در هر کسی باشد قیامت به من نزدیک‌تر است. مردم قیامت روز سختی است، قیامت همه در گریز و فرارند، اولیای الهی متمسک به رسول الله می‌شوند، امیرالمومنین متوسل به پیغمبر می‌شود، شاخص نجات به امر خدا پیغمبر است و به امر الهی اولیا در کنار پیغمبرند، آن‌جا در قیامت مردم دست و پا می‌زنند خودشان را به پیغمبر می‌رسانند، رسول الله می‌فرماید این‌ها در هر کسی باشد قیامت به من نزدیک است، نجات پیدا می‌کند، عامل نجاتتان در قیامت، عامل موفقیتتان در دنیا، وجه شباهتتان با رسول الله این‌هایی است که امام صادق از رسول الله نقل می‌کند.

نکته اول پیغمبر فرمود «احسنکم خُلقا»[10] هر کسی که اخلاق بهتری دارد به من پیغمبر شباهت بیش‌تری دارد. اخلاق، در رفتارمان در گفتارمان، آقا امیرالمومنین به امام حسین فرمود پسرم پیغمبرم هیچ‌گاه به زشتی یاد نمی‌کردف این اخلاق است! به تندی برخورد نمی‌کرد، «لا بفضٍ» به کلام فض و کلام غلیط رسول الله کسی را مخاطب قرار نمی‌داد، «احسنکم خُلقا»[11] می‌گویند نشانه‌ی اخلاق این است که در حرف زدنتان پاکیزه حرف بزنید، یعنی اگر دارید حرف می‌زنید توهین نکنید جسارت نکنید غیبت نکنید تحقیر نکنید، این اخلاق است، تواضع داشته باشید، با چهره‌ی باز با دیگران روبرو شوید، اصلا از خصوصیات رسول الله این بود پیامبر در هر مجلسی که حاضر می‌شد چهره‌ی بِشر داشت یعنی چهره‌ی گشاده داشت، بعضی‌ها را دیدید آدم می‌ترسد با آن‌ها حرف بزند، چنان اخم کردند که آدم ساکت می‌شود. این اخلاق پیغمبری نبود، رسول الله با همه با یک چهره گشاده و باز، با بِشر وجه روبرو می‌شد «احسنکم خُلقا»[12] این یک.

دومین مطلب رسول الله می‌فرماید «ألینکم کنفاً»[13] ‌هر کسی که تواضع بیش‌تری دارد نرم‌خو تر است، انسان‌های نرم‌خو، انسان‌هایی که سخت نیستند یک‌کلام نیستند، دیدید بعضی‌ها قُد هستند، می‌گویند روی حرف من حرف نباشد! تو کی هستی؟ بابا تو یک بنده هستی از بندگان خدا، تازه معصومش نمی‌فرمود روی حرف من حرف نباشد. امام حسین شب عاشورا فرمود با من کار دارند شما بروید، نفرمود الزاما بمانید، پیغمبر در جریان جنگ احد کار را به مشاوره گذاشت نظر خودشان را دادند در مدینه بمانید و بجنگید، مسلمان‌ها گفتند می‌رویم در صحرا با دشمن روبرو می‌شویم پیغمبر گفت برویم. حالا آقا آن‌قدر غرور پیدا کرده می‌گوید همین که می‌گویم.

یک خاطره‌ای را نقل کنم از سفرهای حج، این‌ها از حکایت‌های سینه به سینه است، داستان مال 15 سال قبل است. یک بعد از ظهری بود ما در بعثه‌ی آیت الله مکارم نشسته بودیم دیدم یک آقای تهرانی آمد در بعثه یک سوالی کرده بود از یکی از آقایان گفته بودند برو پیش آقای حدائق آمد پیش من. گفت آقا من امشب دارم می‌روم مسجد شجره محرم بشوم به احرام حج تمعتع، مقلد آیت الله العظمی مکارم هستم اما یک سوال دارم. گفتم بفرمایید. گفت 22 سال است با دخترم قهر هستم، الان کمی مضطرب شدم مسجد شجره بروم آیا خدا از من نگران نیست، خدا من را می‌پذیرد؟ گفتم برای چی قهری؟ پیغمبر این‌جوری بود؟ فقط بلدی نماز بخوانی؟ در این ایام کرونا از حال بستگانتان باخبرید، از حال دیگران مطلعید؟ یک جایی عرض کردم کرونا هم تمام می‌شود ولی شد حجت بر بشریت تا ابدیت، قیامت می‌گویند برای حفظ سلامتی‌ات ماسک زدی اگر کسی هم ماسک نزده بود تذکر می‌دادی ماسک بزن، گناه را دیدی و به کسی که غیبت می‌کند دروغ می‌گوید جوسازی می‌کند حرف نزدی، از جانت ترسیدی از سلامت روحت نترسیدی؟ ما به همین اندازه‌ای که در زدن ماسک احتیاط می‌کنیم اگر احتمال بدهیم یک کسی ناقل کرونا است درِ خانه را باز نمی‌کنیم، ولی چطور بعضی‌هایمان درِ خانه‌مان را به روی بعضی‌ها باز می‌کنند؟ بدانیم در یک مجلسی آدم آلوده به کرونا است شرکت نمی‌کنیم، در این ایام کرونا سراغ داشتم افرادی که اصلا پا در مسجد نگذاشتند از ترس کرونا و نیامدند تا الان، شما را به خدا قسم تا همین اندازه که رعایت کرونا می‌کنیم رعایت مجلس حرام کردیم؟ آقایی که برای حفظ جانت جماعت نمی‌آیی از ترس این‌که شاید کرونا بگیری، در مجلس عروسی که مجلس گناه است به همان اندازه اهتمام دادی؟ قیامت خدا این را می‌کند حجت. نمی‌شد؟ می‌گوید برای کرونا شد برای گناه نشد؟ این هم شد یک اتمام حجت الهی برای همه. رعایت می‌کنیم ماسک را می‌زنیم مریض نشویم اما در عرصه‌ی گناه قرار می‌گیریم، البته من از همین فرصت هم استفاده کنم این دغدغه‌ای که امروز هم بعضی‌ها می‌گفتند، رواج فساد و گناه، در همه‌ی بخش‌ها...، جدی باید از مسئولین خواست، اصل معنویت است اصل ایمان است اصل اخلاق است، ارزش یک جامعه به معنویت یک جامعه است، یک مقداری مسئولین ما باید همت کنند، حالا دولت قبل رها کرده بود، این دولت جدید باید اهتمام بدهد، حرمت‌ها را ارزش‌های الهی باید رعایت شود، بی‌بندوباری و فساد...

دو سه روز قبل در یک جلسه‌ای بودم دو سه نفر از این‌هایی که در زمینه‌ی آسیب‌های اجتماعی کار می‌کردند گزارش‌هایی به من می‌دادند که آدم وحشت می‌کرد در این شیراز جنت‌تراز چه اتفاقاتی دارد می‌افتد که نمی‌شود پشت بلندگو گفت نمی‌شود رسانه‌ای کرد، باورتان نمی‌شود بگویند آقا فلان اتفاق‌ها دارد در این شهر می‌افتد، فراتر از ارتباط‌های نامشروع گفتند، کجا هستند مسئولین؟ رسالت این‌ها در جمع کردن گناه است، همان اندازه که من روی کرونا دارید کار می‌کنید روی گناه هم کار کنید. همان اندازه که برای یک کمربند ایمنی بستن به راننده تذکر می‌دهند جریمه می‌کنند که سلامت جان او را تضمین می‌کنند کمربند اخلاق را نبستند را هم تذکر بدهید، و کار دارد به جایی می‌رسد که متدینین می‌گویند دیگر ما هم جرأت حرف زدن نداریم. و این هشدار را پیغبر قرن‌ها قبل داد. پیغمبر فرمود مسلمان‌ها روزگاری بر مسلمان‌ها خواهد گذشت «اذا فسدت نسائکم و فسق شُبَّانکم»[14] بخشی از زن‌ها می‌روند به سمت فساد، جوان‌ها به گناه، و امر به معروف و نهی از منکر صورت نمی‌گیرد. عرض کردند یا رسول الله «و یکون ذلک»[15] چنین خواهد شد؟ پیغمبر فرمود بله بدتر از این هم می‌شود. پیغمبر فرمود وضعیت به گونه‌ای خواهد شد که امر به معروف ترک می‌شود نهی از منکر فراموش می‌شود، گفتند یا رسول الله چنین می‌شود مسلمان‌ها امر به معروف را ترک می‌کنند؟ رسول الله فرمود «و شرُّ من ذلک»[16] از این هم بدتر، کار به جایی می‌رسد که معروف می‌شود منکر و منکر می‌شود معروف! نماز می‌شود منکر، حجاب می‌شود منکر، بی‌حجابی‌ می‌شود معروف، تارک الصلاتی می‌شود معروف، مجلس گناه می‌شود به‌روز بودن، احتکار می‌شود موفقیت، ربا خوری می‌شود زرنگی، قرض الحسنه و صداقت در تجارت می‌شود عقب ماندگی و تحجر، پیغمبر فرمود کار به این‌جا می‌رسد، بخاطر این‌که مسلمان‌ها از گام اول حرف نزدند، ما پیغمبر را تراز قرار بدهیم. خوب رسول الله فرمود آن‌هایی که اخلاقشان نیکوتر «ألینکم کنفاً»[17] ‌نرم‌خوتر باشد...، بله البته در همین امر به معروف و نهی از منکر گام اول امر به معروف نرم‌خویی است، با قول لیِّن می‌گویند حرف بزنید، بارها من عرض کردم وقتی خدا حضرت موسی و هارون را مامور کرد به دیکتاتور تاریخ فرعون بروید نصیحت کنید، این ابلاغیه‌ی خدا به این دو پیامبر است «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»[18] ‌موسی هارون حالا که می‌خواهید به فرعون حرف بزنید لیِّن سخن بگویید نرم، عاطفی، شاید فرعون آدم شد. گام نخست در حرف زدن با محبت با عطوفت با نرم‌خویی است، اگر طرف زیربار نرفت بعد گام‌های بعد و روش‌های بعد را باید پیش گرفت. پیامبر نرم‌خو بود در مراوده‌ی اجتماعی‌اش، این دوم.

سوم «أبرُّکم بقرابته»[19] از خصوصیات پیغمبر این بود که پیغمبر به بستگان خودش نیکوکارترین افراد بود. یعنی پیامبر هوای خانواده را داشت هوای فامیل را داشت هوای خویشاوندان خودش را داشت حتی آ‌ن‌هایی که با پیامبر همراه نبودند. فامیل بودند ولی در جهت مخالف پیغمبر بودند. ما چقدر به قرابت خودمان أبَرّیم، نیکوکاریم؟ این اخلاق پیغمبر است. ‌کسانی که امروز به خانواده و فامیل و بستگان خودشان اهل احسان و نیکوکاری هستند این‌ها به پیغمبر شبیهند، این نکته سوم.

چهارم پیغمبر فرمود «أشدکم حبا إخوانکم فی دینه»[20] ‌کسانی که محبتشان نسبت به برادران دینی‌شان بخاطر دینداری‌شان است. این یک درس است، یعنی تراز دوستی باید خدا باشد، یکدیگر را دوست بدارید برای خدا تا جایی پای هم باشید که رضایت خداست. یک جایی رفیقت شریکت همسایه‌ات از خدا زاویه گرفت تو هم زاویه بگیر. پیغمبر محبتش به برادران ایمانی‌اش بخاطر دینداری‌شان بود. رسول الله سیاه افریقایی بلال را دوست می‌دارد بخاطر دینداری بلال. پیامبر آن عرب بیابان‌گرد را دوست می‌دارد کار ندارد از کدام قبیله است از کدام طائفه است. تراز بندگی خداست، برادران عزیز خواهران محترمه امروز هم تراز دوستی باید خدانگری باشد، با کسانی باشیم که با خدا هستند، هر کسی از خدا برید ولو نزدیک‌ترین کسان شما بخاطر خدا فاصله بگیرید. یکی از پسران نوح از خدا برید، خدا به حضرت نوح می‌فرماید جناب نوح این پسرت کنعان «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح»[21]‌ این عمل غیرصالح است، دیگر ازش ببر، فاصله بگیر. من نمی‌دانم خاطر بعضی از عزیزانی که سنشان اقتضا می‌کند هست یا نیست، سال 63 یا 64 بود، تقریبا 35 یا 36 سال قبل، یکی از افراد گروهک منافقین را گرفته بودند که این در یک انفجاری دست داشت و عده‌ای را به شهادت رسانده بود، اصالتا هم اصفهانی بود، خوب باید اعدام می‌شد چون عده‌ای را به شهادت رسانده بود، قبل از اعدامش مادرش با او یک ملاقاتی داشت، که من یادم است، حالا بروید در آرشیو سخنرانی‌های امام که امام بعد از آن فیلمی که در تلویزیون پخش شد و آن صحنه ملاقات مادر و فرزند را نشان دادند، امام یک تجلیلی از آن مادر اصفهانی کردند که فرمودند از این مادر اصفهانی باید درس گرفت دینداری را، این بانوی محجبه‌ی دیندار باایمان اصفهانی، حالا شاید شما بگویید آقا اگر محجبه‌ و باایمان بود چرا پسرش شد منافق؟ پسر آدم ابوالبشر هم شد قاتل، بنا نیست حالا هر کسی پدرش پیغمبر خدا بود پسرش بشود پیغمبر، یک بخشش اختیار خود انسان است، یک وقتی در کانون ائمه بعضی از بچه‌ها مخالف و در مسیر ائمه نبودند، امام صادق یک پسرش شد عبدالله بن جعفر مقابل موسی‌بن جعفر زاویه گرفت، امام هادی یک فرزندش شد جعفر کذاب بعد از امام عسکری مدعی امامت و ولایت شد که بعد توبه کرد. بعضی از فرزندان امیرالمومنین مثل عمر اطرف و عبیدالله ‌بن علی با امام حسین نیامدند کربلا و علت اصلی شکست مختار هم همین عبیدالله ‌بن علی بود که حالا در تاریخ  بحثش فراوان است. حالا پدر خوب است، یک وقتی «يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَي»[22] ‌پدر زنده است اما یک آدم مرده‌ای ازش پا می‌گیرد این را هم خدا می‌خواهد خبر بدهد ضمانت‌نامه ندارد حاجی اگر نماز شب خوانی بچه‌ات نماز شب خوان بشود، یک بخشش شمایی یک بخشش مادر است یک بخش عمده‌اش خود فرد است. جبری نیست خوب بودن جبری نیست بد بودن، این که حالا پدرش بد است الزاما باید این هم بد باشد؟ نه این‌طور نیست  «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّت»[23] یک وقتی می‌بینید از یک آدم بد یک انسان خوب پا می‌گیرد، این نشان می‌دهد نظام عالم نظام اختیار است، خدا عقل داده خدا اختیار داده، بله تربیت پدر تربیت مادر لقمه معاشرت محیط، این‌ها تاثیرگذار است در این رشد و تعالی انسان‌ها.

خوب این خانم اصفهانی خانم واقعا متدینه‌ی محجبه‌، خودم این صحنه را در تلویزیون دیدم، عرض کردم سی و چند سال قبل که امام در قید حیات بودند، این پسر داشت گریه می‌کرد، حکم اعدامش صادر شده بود، مثلا یک ساعت دیگر می‌خواست اعدام شود، آخرین دیدار با مادر. مادر است عاطفه دارد بچه را به دنیا آورده، اما ببینید، درود خدا بر این مادر باایمان، عاطفه، محبت، و رضای امام تحت لوای خدا قرار گرفته. این بچه گریه می‌کرد می‌گفت می‌خواهند مرا اعدام کنند، مادر گفت پسرم اشتباه کردی، حرف گوش نکردی، با نااهلان رفاقت کردی، دستت را به خون بی‌گناهان آغشته کردی، به سزای اعمالت باید در دنیا برسی، حق این است، ولی توصیه‌ای که مادرانه به تو می‌کنم این است که از این فرصت‌‌ها آخر عمرت استفاده کن از خدا طلب مغفرت بجوی، خالصانه و صادقانه عفو بجو از خدا، من هم دعایت می‌کنم که خدا اسباب رحمت را برایت فراهم کند. هی این جوان گریه می‌کرد و این مادر با قاطعیت خداپسندانه حرف می‌زد، حالا می‌گویند آقای حاجی به دخترت بگو حجاب را رعایت کند ناراحت می‌شود. قیامت توقع نداشته باشید با این خانم اصفهانی در بهشت خدا یک جور نگاه کند به شما.

حالا این یک مادر، یک مادر دیگر را هم بگویم.

خانمی می‌گفت چند سال قبل در راهپیمایی 22 بهمن دیدم چند تا دختر جوان پوشششان خوب نبود، موها نمایان بود آمده بودند در مراسم 22 بهمن یک خانم محجبه‌ای هم با این‌ها بود. این‌ها با این خانم می‌گفتند می‌خندیدند گرم گرفته بودند. این خانم که نقل می‌کرد برای من از بستگان من بود. گفت من دیدم این دخترهای جوان با این خانم چادری خیلی مأنوسند و خیلی به احترام می‌گذارند، گفت آهسته رفتم کنار آن خانم چادری، گفتم خانم ببخشید این دخترها با شما نسبتی دارند؟ گفت دخترهای من هستند، گفتم دخترهای شما هستند؟ گفت بله، گفتم شما که الحمدلله خودت محجبه هستی حجابت کامل است، بچه‌هایت هم به انقلاب اعتقاد دارند آمدند مراسم 22 بهمن راهپیمایی شرکت کردند ولی خوب چرا حجاب این‌ها ضعیف است چرا مثل شما نیستند؟ گفت خیلی هم بهتر از چادری‌ها هستند! پناه بر خدا. گاهی اوقات یک حرف‌هایی می‌زنیم عروارض و مالیاتش سنگین است. یک وقت‌هایی را دیدید غیبت یک طائفه می‌کنیم، مثلا لرها این‌چنین هستند، آن‌وقت قیامت می‌بینید هر چی لر است جلویتان را می‌گیرد. استغفار کنید از این ‌غیبت‌های کلی. ترک‌ها این‌طوری هستند شمالی‌ها اینطورند. شمالی‌ها! آنوقت خواهی دید، ترک‌ها! آن وقت آیت الله العظمی خوئی هم جلویت را می‌گیرد علامه طباطبایی هم جلویت را می‌گیرند این‌ها ترک بودند. مسئولان این‌‌طور، هر چی مسئول است جلویت را مدعی‌ات می‌شوند. مراقب حرف زدنمان باشیم، آن خانم گفت دخترهای من از خیلی چادری‌ها بهترند. گفتم خانم تو خودت چادری هستی، تو داری خودت را هم می‌بری زیر سوال، گفت این‌ها دلشان پاک است، گفت من که نگفتم ناپاک است، می‌گویم به پاکی‌شان بیفزایند چرا حجابشان کامل نیست؟ گفت چنان سر و صدایی این خانم بلند کرد که همه برگشتند نگاه کردند. بچه‌‌هایتان تا کجا؟ آن می‌شود یک خانم اصفهانی، فرزندش دارد یک ساعت دیگر اعدام می‌شود محکم برای خدا حرف می‌زند و نصیحت می‌کند و این هم می‌شود یک مادری که می‌گویند حرف خدا بزن نمی‌زند تازه مدعی هم هست. حاج آقا چرا به نوه‌ات حرف نمی‌زنی؟ ما یک مشکل امر به معروفمان همین است جایی که باید گفته شود نمی‌شود، این جوان این دختر این پسر این خانم اول در خانه خودش باید بهش بگویند پدرش باید بهش حرف بزند شوهرش باید بگوید فرزندش پسرش خواهرش برادرش این‌‌ها که دارند می‌بینند حرف نمی‌زنند، در جامعه که می‌آید از صد نفر یک نفر می‌گوید، این خانم آن یک نفر را بدهکار می‌کند، می‌گوید همه ساکت همه با سکوتشان تایید می‌کنند من را، من پدرم حرف نمی‌زند، پدربزرگم هیچ نمی‌گوید شما می‌فهمید؟ این سبب می‌شود که یک احساس حقانیتی بکند. حضار محترم پیغمبر به قرابت خودش مهربان است «و أشدکم حبا إخوانکم فی دینه»[24] ‌اساس محبت پیغمبر بخاطر دینداری است، پیغمبر با کسانی بود که با خدا بودند، دوست می‌داشت کسانی را که خدا را دوست می‌داشتند، این باید برای ما بشود تراز، ما در دوستانمان کسانی که بندگی خدا بیشتر می‌کنند باید این‌ها را بیشتر دوست بداریم. در روایت داریم نهی شده وای بحال کسی که ثروتمندی را برای ثروتش دوست بدارد، این شرک است، پولداری بیاید و بخاطر پولش جلوی پایش بلند شود. بله پولدار متدین را بخاطر پولش احترامش کنید ارزشمند است مسئول متدین را بخاطر تدینش احترامش کنید ارزشمند است، ولی یک مسئولی که معلوم نیست دینش چطور است را بخاطر میز ریاستش اکرام کردن این بوی شرک می‌دهد. مبنای پیغمبر دوستی و محبت برای خدا بود این هم نکته‌ای دیگر.

از ویژگی‌های دیگر رسول الله که خود پیغمبر می‌فرماید هر که درش باشد به من شباهت دارد، «أصبرکم علی الحق»[25] کسانی که در برابر حق صبورند، حق صبر می‌خواهد، حق یعنی هر چه خدا می‌پسندد، ولی یک جاهایی باید صبر کرد، نماز خواندن حق است روزه گرفتن حق است خمس دادن حق است امر به معروف و نهی از منکر حق است، آن‌چه رضایت خداست حق است، این‌ها صبر می‌خواهد، هر چه ضریب صبرتان در کارهایی که خدا می‌پسندد بیشتر باشد به خدا نزدیک‌ترید. «أصبرکم علی الحق»[26] یعنی نماز اول وقت، «أصبرکم علی الحق»[27] یعنی حاج آقا بعد از هشتاد سال یاد خمس دادن نیفت. از سال اول تکلیف خمس می‌دادی؟ حالا یادت آمد؟ «أصبرکم علی الحق»[28] یعنی اگر یک جایی دیدی حرمت خدا در یک مجلسی دارد شکسته می‌شود از جا برخیز، مجلس هر کسی می‌خواهد باشد، حرمت خدا از همه چیز مهم‌تر است. حق یعنی خدا را بکن تراز، پای رضایت الهی بایستی، بایدها و نبایدهای الهی را عمل کنی، هزینه بشوی برای دین. امام حسین «أصبرکم علی الحق»[29] بود، پای حق ایستاد جان داد پای حق ایستاد آبرو داد پای حق ایستاد همه‌ی عزیزانش را تقدیم کرد، امام حسین پرورش یافته‌ی مکتب رسول الله است. اصلا یکی از افتخارات امام حسین روز عاشورا همین بود حضرت فرمود من از من از پیغمبر درس گرفتم. اسوه‌ی امیرالمومنین اسوه‌ی امام حسین اسوه‌ی امام صادق الگوی همه‌ی ائمه رسول الله است.

«أصبرکم علی الحق أکظمکم للغیظ»[30] ششمین ویژگی ‌پیغمبر فرمود کسانی که خشم خود را فرو می‌نشانند، این‌‌‌ها به پیغمبر شبیهند، مدیریت خشم دارند تا عصبانی‌شان کردند این‌ها زود جوش نمی‌آورند یک‌دفعه بهم نمی‌ریزند.

یک آقایی می‌گفت حاج آقا من تا آن رویم بالا نیامده خیلی آدم خوش اخلاقی هستم، اگر آن رویم بالا آمد از خودم بدتر خودم هستم. گفتم آن رویت را که بالا آوردند باید نشان بدهی آدم خوبی هستی. دریا اگر ساکن است، کشتی سواری روی آب ساکن آرام خیلی هنر نیست، کشتی را مدیریت کردن در امواج دریا هنر است، زندگی‌ات وقتی موج برداشت، بتوانی خودت را بگیری، «أکظمکم للغیظ»[31] مدیریت در خشم و غضب داشتن. در جاهایی که پیامبر را ناراحت می‌کردند رسول الله اکظم بود ‌فرو می‌نشاند خشم را غضب را، مدیریت داشت در این مطلب.

 نکته هفتم «أحسنکم عفوا»[32] رسول الله زیبا و نیکو می‌بخشید. من یک نکته اینجا ما یک عفو داریم یک صفح داریم، این «أحسنکم عفوا»[33] برمی‌گردد به همان صفح که خدا هم در قرآن می‌فرماید صفح جمیل، عفو یعنی بخشیدن گذشت کردن، گاهی اوقات یک کسی می‌آید می‌گوید آقا غیبتت کردم پشیمانم، می‌گویی برو بخشیدم. یک کسی می‌آید می‌گوید آقا ما پولی به تو بدهکاریم نداریم بدهیم، می‌گویی برو گذشتیم. گاهی اوقات در این بخششمان یک تذکری هم می‌دهیم می‌گوییم آقا تو که نمی‌توانی پس بدهی چرا گرفتی؟ برو حالا دیگر نمی‌خواهد بدهی، خوب تو چرا غیبت کردی؟ یک ملامتش می‌کنیم و بعد می‌گوییم گذشتیم حالا برو غیبت نکن. این را می‌گویند گذشتن و عفو. اما صفح یعنی گذشتنی که منت سر طرف نمی‌گذارند، «أحسنکم عفوا»[34] ‌یعنی این، یعنی دیگر خجالت نمی‌دهی طرف را شرمنده‌اش نمی‌کنی، اگر آمد گفت حاج آقا غیبتت کردم می‌گویی آقا برو گذشتیم دعا کن خدا هم از سر تقصیرات ما درگذرد، خدا پدرت را بیامرزد که به خودت آمدی و متوجه شدی یک تشکر هم ازش می‌کنیم. یک دلداری هم بهش می‌دهیم خدا دوستت می‌داشت که برگشتی قدر خودت را بدان. این صفح است. لذا می‌گویند در تاریخ سه تا گذشت نظیر نداشته، یکی گذشت حضرت یوسف به برادرانش، این صفح است. حضرت یوسف بعد از سال‌ها دوری از پدر در چاه افتادن زندان رفتن کاخ عزیز مصر بازار بردگان، منشأ همه‌ی این ‌گرفتاری‌ها برادران نادان حسود بودند، یوسف بر اریکه‌ی قدرت، برادارن محتاج قحطی زده، آمدند در آن جلسه دومی که یوسف را شناختند، حضرت یوسف همان جلسه اول این‌ها را شناخت، این‌ها وقتی یوسف را شناختند خیلی خجالت کشیدند، برادری که زدند او را به قصد کشت، در یک چاه بیراهه‌ای انداختند که اگر لطف خدا نبود زنده بیرون نمی‌آمد. حالا هر برادری بود چکار می‌کرد؟ پدر در فراغ این پسر آن‌قدر گریه کرد که نابینا شد «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم»[35] ‌این برادران تا یوسف را شناختند که این حاکم امروز مقتدر مصر برادر دیروز کتک ‌خورده‌ی آن‌هاست گفتند «يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاة»[36] ‌ نگفتند برادر، خجالت می‌کشدید، گفتند ای بزرگ مصر گرفتار آمدیم درمانده شدیم، رو به تو آوردیم به ما محبت کن و صدقه‌ای به ما بده خدا اجر متصدِّقین را می‌دهد. می‌دانید حضرت یوسف چه کرد؟ آقا بی‌جهت یوسف یوسف شد؟ می‌خواهی با این یوسف در قیامت در بهشت رفت و آمد داشته باشی اخلاق یوسفی را باید در خودت ایجاد کنی. حضرت یوسف یک جمله گفت، فرمود «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْم»[37] ‌از این لحظه حرف گذشته را دیگر پیش نکشید، تمام شد گذشته پایان یافت، اسمی از گذشته به میان نیاورید. حالا می‌بینی زن و شوهر با هم اختلاف دارند حرف 20 سال قبل را هی پیش می‌کشند، یادت است خانه‌ی پدرت این حرف را زدی، یادت است این‌کار را کردی؟ این اخلاق پیغمبری است این اخلاق پیغمبران است؟ این بیچاره یک‌بار عذرخواهی کرد، تمام شد دیگر خفتش نده خجالتش نده، هی گذشته را به رخش نکش. یوسف فرمود «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْم»[38] ‌این را می‌گویند «أحسنکم عفوا»[39] این را می‌گویند صفح جمیل، گذشتی که دیگر درش منتی نیست، نه تنها حضرت یوسف این حرف را زد، کار دیگری هم کرد، این برادران گرسنه بودند قحطی زده بودند، حضرت یوسف فرمودند سفره پهن کنید، سفره پهن کردند انواع غذاها را آوردند روی سفره، به برادران گفت پای سفره بنشینید، نشستند، خود حضرت یوسف مثل یک خدمتکار دور سفره پروانه صفت می‌چرخید که این برادران اگر چیزی کم دارند و لازم دارند بهشان بدهد. برادران خجابت می‌کشیدند غذا بخورند، می‌گفتند ‌آقا شما بنشینید ما رویمان نمی‌شود ما غذا بخوریم توی عزیز مصر به ما خدمت کنی. مردم از یوسف یاد بگیرید، فرمود من باید به مصری‌ها درس بدهم احترام به برادر بزرگتر را.

جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرِّه، کمال یوسفی باید تو را تا ماه کنعان شد

چشم و ابرو کسی را ماندگار نمی‌کند، آن‌چه که یوسف را ماندگار تاریخ کرد کمالات یوسف بود.

جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرِّه، کمال یوسفی باید تو را تا ماه کنعان شد ‌

دومین صفح تاریخ عفو زیبا، گذشت پیغمبر نسبت به ابوسفیان بود. در فتح مکه پیغمبر یک اطلاعیه‌ای را دستور داد بگویند، فرمود: ابوسفیان، پناهندگان در خانه‌ی ابوسفیان، همه را بخشید، ابوسفیان کسی بود که در این مدتی که پیغمبر در مکه، هشت‌ سالی که پیامبر در مدینه بود، هر جنایتی اتفاق می‌افتاد دست منحوس ابوسفیان در کار بود، پول ابوسفیان فکر ابوسفیان نیروی ابوسفیان، پیغمبر فرمود إذهبوا انتم الطلقا، می‌توانیم این‌طور عمل کنیم، دیگر حرفش را هم پیش نکشیم؟ می‌توانیم ساخته شویم؟ آقا یک مطلب از طرف دارد می‌گوید یک آدم نمک نشناسی است 15 سال قبل در حق ما این‌کار را کرد، هنوز یادت است؟ هنوز ذهنت درگیر است؟ این اخلاق اخلاق اولیا نیست.

و سومین صفح زیبای تاریخ صفح امام حسین نسبت به حر، حر صبح عاشورا وقتی آمد گفت آقا پشیمانم آقا بخشید او را، و حال این‌که حر به حرکت امام حسین آسیب رساند، مسیر حرکت را از سمت کوفه منحرف کرد به کربلا و روز دوم محرم وقتی دستور توقف در کربلا آمد گفت آقا نزدیک فرات خیمه‌هایتان را برپا نکنید، اما صبح عاشورا وقتی آمد گفت آقا پشیمانم، امام فرمودند سرت را بالا بگیر، او را در بغل گرفتند بخشیدند او را، افتخار ثابت بودن در جهاد در راه سیدالشهدا را به حر دادند، حر گفت آقا اجازه بده اولین نفری که در راه شما می‌جنگد من باشم، آقا فرمودند برو. این نکته‌ای که پیغمبر فرمود «أحسنکم عفوا»[40] ‌‌چقدر ما عفو زیبا داریم؟ این‌هایی که بدی کردند کم‌لطفی در حقتان کردند زیبا بخشیدید، دلتان را پاک کردید؟ اگر کردید اخلاق پیغمبری است.

و نکته پایانی رسول الله فرمود «أشدکم من نفسه انصافاً فی الرضا و الغضب»[41] عزیزان دو جا موقع طغیان انسان‌هاست که احتمال لغزش این‌جا زیاد است، یکی رضا دوم غضب. یک‌جایی وقتی جمع همه دوستند همه خودی هستند همه از خودند، امکان دارد انسان چشمش را روی یکسری از حقیقت‌ها ببندد، و یک‌جا هم وقتی طرفمان کسانی هستند که همه با ما مخالفند، آن‌جا هم ممکن است تندروی کنیم ناحق بگوییم. پیغمبر در هر دو حالت چه نسبت به دوستانش در مقام رضا چه نسبت به دشمنانش در مقام غضب انصاف داشت، یعنی رسول الله آن‌چه برای خودش می‌پسندید برای دیگران هم می‌پسندید. انصاف یعنی مردم را مثل خودتان ببینید، آقای فروشنده انصاف داشتن یعنی این‌که خودت اگر خریدار بودی دوست داشتی چکار با تو بکنند، همان‌کار را بکن. آقای مدیر انصاف داشته باش اگر خودت ارباب رجوع بودی دوست داشتی چگونه تحویلت بگیرد ارباب رجوع را آن‌گونه تحویل بگیر. شمایی که پشت سر دیگری داری حرف می‌‌زنید یک‌جوری حرف بزنید که اگر همین حرف‌‌ها را پشت سرت خودت بزنند بدت نیاید. انصاف در جلسات عمومی این است که یکدیگر را جوری تحویل بگیریم که اگر خودمان را این‌جوری تحویل گرفتند بدمان نیاید. دوست دارید وقتی در مجلسی وارد می‌شوید احترامتان کنند احترام کنید سلامتان کنند سلام کنید. لذا ببینید پیغمبر انصاف داشت، پیغمبر به همه سلام می‌کرد حتی به بچه‌های کوچک در کوچه‌های مدینه این انصاف رسول الله است پیغمبر سلام کردن را دوست می‌داشت خودش پیش‌قدم بود در سلام کردن، «أشدکم من نفسه انصافاً فی الرضا و الغضب»[42] ‌در رضا و غضب ما انصاف را فراموش نکنیم. این هشت ویژگی را رسول الله فرمود در هر کسی باشد در قیامت با ما محشور است.

این اشعاری که می‌خواهم بخوانم به خط آیت الله والد حاج شیخ محمد رضا حدائق نوشته شده است. حاج آقا این اشعار را بیش از پنجاه سال قبل نوشتند، امشب من دستنوشته‌ی ایشان را دارم می‌خوانم هر چه خدا به برکت این اشعار لطف می‌کند یقینا به ایشان هم می‌رسد، این‌که می‌گویند مردم بنویسید بعد از پنجاه سال دیگر بچه‌هایتان نوه‌هایتان می‌خوانند شما پای این سفره بهره‌مند می‌شوید.

خواهم به عشق مصطفی از دل دمادم دم زنم، دم از صفات پاک آن بحر بنی‌آدم زنم

بهر بنی‌آدم از او دم آ‌ن‌چه می‌خواهم زنم، دیباچه‌ی اوهام را از وصف او برهم زنم

وز فرط شادی و شعف آتش به جان غم زنم، تا از طفیل وصف او پا بر سر عالم زنم

کو هست ختم الانبیا سرمایه‌ی عز و شرف

در عرش اعلا ذات حق آن شب دو منبر ساخته، بر عرشه‌ی هر منبری تاجی زگوهر ساخته

بر روی هر تاجی عیان لوحی مدوَّر ساخته، بر روی هر لوحی چنین مکتوب دفتر ساخته

کین تاج‌ها را ذات حق بهر دو رهبر ساخته، یک را برای احمد و یک بهر جعفر ساخته

تا محنت و غم را کنند از ملک هستی برطرف

او آمده دین نوی بر مومنین اهدا کند، این آمده بر روی ما باب فضیلت وا کند

او آمده پرونده‌‌ی اسلام را امضا کند، این آمده اسلام را با علم خود احیا کند

او آمده تا نقشه‌ی دون همتان ملغی کند، این آمده دانشگه صدق و صفا برپا کند

او هست ختم المرسلین این خسرو دین را خلَف

او آمده شور و شعف بر خلق ارزانی کند، روی زمین را روشن از انوار یزدانی کند

اکناف عالم را بری از جهل و نادانی کند، خلق جهان را آگه از آیات ربانی کند

با خاک یکسان مکتب اعمال شیطانی کند، با مقدم فرخنده‌اش نعمت فراوانی کند

شاهان عالم چون گدا او پادشاه لو کَشَف

این آمده تاج شرف بر تارک عالم زند، با علم و فضل و دانشش آتش به جان غم زند

کاخ بنی‌العباس را مردانه سان برهم زند، بر قاب أو أدنای حق چون شیر حق پرچم زند

دم از مقام و قدر او در باغ خود آدم زند، نام دلارای وَرا چون سکه را بر هم زند

دارند جمع حوریان از بهر خدمت صف به صف

ای عاشقان ای عاشقان عشق‌‌آفرین آورده حق، از بحر رحمت جلوه‌‌گر درِّ ثمین آورده حق

دو رهبر و دو سرور زیباجبین آورده حق، ای عارفان ای عارفان حق الیقین آوده حق

بر حلقه‌ی انگشتر خاتم نگین آورده حق، از بهر یاری بشر یار و معین آورده حق

کز مقدم فرخنده‌شان آکنده شد دل از شعف

این هم مطلع آخر و تمام کنم

از مقدم ختم رسل نوشیروان مدهوش شد، وز جلوه‌ی انوار او آتش‌کده خاموش شد

دریاچه‌ی ساوه تهی از آب و جنب و جوش شد، وانگه سماو پر زآب لرزان قصور شور شد

این نکته بر لوح دلِ خلقِ جهان منقوش شد، با شادی و شور و شعف ژولیده هم آغوش شد

دیگر چنین زیبا دُری ایزد ندارد در صدف

اللهم عجل لولیک الفرج و سَهِّل له المخرَج و أوسِع له المنهَج

پروردگارا مهم‌ترین عیدی ما را در این ایام مبارک و فرخنده تعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان مقرّر بفرما

 

[1] قلم آیه4

[2] قلم آیه4

[3] مستدرک الوسائل ج12 ص172

[4] مفاتیح الجنان دعای ابوحمزه ثمالی

[5] قلم آیه1

[6] توبه آیه100

[7] توبه آیه97

[8] قلم آیه4

[9] قلم آیه4

[10] الکافی ج2 ص241

[11] الکافی ج2 ص241

[12] الکافی ج2 ص241

[13] الکافی ج2 ص241

[14] الکافی ج5 ص59

[15] الکافی ج5 ص59

[16] الکافی ج5 ص59

[17] الکافی ج2 ص241

[18] طه آیه44

[19] الکافی ج2 ص241

[20] الکافی ج2 ص241

[21] هود آیه46

[22] روم آیه19

[23] انعام آیه95

[24] الکافی ج2 ص241

[25] الکافی ج2 ص241

[26] الکافی ج2 ص241

[27] الکافی ج2 ص241

[28] الکافی ج2 ص241

[29] الکافی ج2 ص241

[30] الکافی ج2 ص241

[31] الکافی ج2 ص241

[32] الکافی ج2 ص241

[33] الکافی ج2 ص241

[34] الکافی ج2 ص241

[35] یوسف آیه84

[36] یوسف آیه88

[37] یوسف آیه92

[38] یوسف آیه92

[39] الکافی ج2 ص241

[40] الکافی ج2 ص241

[41] الکافی ج2 ص241

[42] الکافی ج2 ص241

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه