استاد حدائق روز چهارشنبه 28 مهر 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»[1]
خوب در ایام بابرکت میلاد باسعادت دو شخصیت بزرگ نظام خلقت حضرت رسول خدا و امام جعفر صادق هستیم، فضای جامعه معطر بنام رسول الله و امام صادق است.
آیهای که تلاوت شد آیه 159 از سوره مبارکهی آلعمران. چهار دستور خداوند در این آیه به رسول الله میدهد بعنوان برجستهترین مدیر نظام خلقت و شخصیت برتر نظام هستی که بکار گرفتن اینها در زندگی روزمره برای ما رمز موفقیت است. آیه هم یک شأن نزولی دارد، و شأن نزول این آیه هم بعد از اتمام جنگ احد و شکست جنگ احد بود. یک نکتهای را هم عرض کنم خدمت عزیزان. مسلمانها با موفقیتهایشان نباید مغرور شوند، آقا ما فلانجا اینکار را کردیم شد، میتوانیم! میتوانیم یعنی چی؟ خدا کمکت کرده. ما اینکار را کردیم، تو کردی؟ ولت کنند خودت را هم نمیتوانی جمع کنی.
پیروزی شیرین جنگ بدر مسلمانها را تا حدودی مغرور کرد. رسول خدا پیشنهاد کردند حالا که کفار دارند میآید ما در جنگ روبروی دشمن از مدینه خارج نشویم در مدینه بمانیم از داخل شهر با دشمن در بیرون شهر بجنگیم، راههای خروجی شهر را ببندیم و داخل شهر بمانیم. خوب میگوید:
تو میبینی و من پیچش مو، تو ابرو من اشارتهای ابرو
مسلمانها این پیروزی بدر کمی مغرورشان کرد، گفتند یا رسول الله ما در بدر تجربهی نظامی نداشتیم تعداد نیروهای ما کم بود تجهیزات جنگی ما اندک بود دشمن را شکست دادیم، در این جنگ که هم تجربه داریم هم تواناییمان زیاد شده هم تعدادمان فراوان است برای چه در شهر بمانیم؟ میرویم به مصاف دشمن و دشمن را شکست میدهیم. پیامبر فرمودند رای شماها این است؟ برویم. پیامبر برای آرای مسلمانها هم ارزش قائل بود. این هم یک درسی است. گرچه این احترام گذاشتن به این رای مردم هزینهی سنگینی داشت و هزینهی سنگینش شد شهادت حضرت حمزه و شهادت 70 نفر از بهترین مسلمانها و شکست جنگ احد، اما این هزینهی سنگین یک درسی شد برای مسلمانها تا ابدیت که اگر یک جایی هم مشورت میگیرید آن فرد عاقل خردمندی که در این جمع دارد نظر میدهد به رأیش احترام بگذارید. ده نفر نشستند دارند نظر میدهند ببینید عاقلتر خردمندتر دیندارتر دلسوزتر کیست؟ به رأی او یک توجه جدی داشته باشید. خوب جنگ به شکست منتهی شد، متاسفانه یک تغییر تاکتیک نظامی هم اتفاق افتاد، عزیزانی که منطقهی احد مشرَّف شدید زیارت قبور شهدای احد، قسمتی است بنام جبل الرمات که یک مکان سوق الجیشی بود که این پشت نیروهای اسلام بود پیامبر هم احساس خطر میکردند که از اینجا دشمن نفوذ کنند، این قسمت را رسول الله 50 تیرانداز گذاشتند فرمودند ما پیروز شویم یا شکست بخوریم شما از اینجا تکان نخورید چون دشمن میتواند از این تنگه دور بزند و بیاید ما را از دو طرف محاصره کند و متاسفانه این کار هم نشد، آغاز جنگ، جنگ داشت میرفت به سمت پیروزی که این نگهبانهای جبل الرمات رها کردند این تنگه را، اکثریتشان برای جمعآری غنائم آمدند وسط میدان، خالدبن ولید با 200 سرباز از دور منطقه را رصد میکرد، دور زدند و مسلمانها را از دو طرف قیچی کردند، پیروزی احد شد شکست.
خوب جنگ به شکست منتهی شد، در وسط میدان هم مسلمانها رسول الله را رها کردند، وقتی مصعببن عمیر شهید شد، چون مصعببن عمیر را از نظر قامت از دور بعضیها فکر میکردند رسول الله است، او در وسط میدان که به زمین افتاد، مشرکین شایعه کردند که رسول الله کشته شد. قاطبه مسلمانان جبهه را رها کردند رفتند سمت مدینه، پیامبر ماند و عدهی معدودی در رأس اینها امیرالمومنین وسط میدان. پیامبر از این امت به چند جهت گلایه داشت، یکی اینکه نصیحت رسول الله را در وسط جنگ گوش نکردند یک، تنگهی جبل الرمات را رها کردند دو، حالا پیغمبر هم کشته شده باشد که شما نباید جبهه را رها کنید خدای پیغمبر که هست. اگر پیغمبر رفت اسلام که نرفته، شما چرا جبهه را ترک کردید؟ چرا رویارویی با کفر را ترک کردید؟ اینهم نگرانی سوم پیامبر از این امت.
در برگشت رسول الله با خاطری مکدَّر از این مردم داشتند به مدینه برمیگشتند، جراحتهای فراوانی بدن پیامبر برداشته بود، که من یک وقت جایی عرض کردم خودم از آیت الله العظمی وحید شنیدم، حالا در مصادر به این تعبیر من برخورد نکردم با نقل تاریخی، ولی این مرجع بزرگ میفرمود. میفرمودند اینقدر زخمهای پیامبر عمیق بود که فتیله میکردند میگذاشتند اینها را لای زخمهای بدن پیامبر، یعنی بحث جراحت نبود، بدن چاک برداشته بود. دو دندان شکسته شده بود، صورت پیغمبر بدن پیغمبر کاملا مجروح. رسول الله با آن بدن آسیب دیده و پرجراحت و دندان شکسته برمیگشتند به سمت مدینه ولی مکدر از این مردم. آیه نازل شد، آیه 159 از سوره مبارکه آلعمران «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[2] رسول الله رحمت خدا شامل حالت شده با مردم نرمی. اول اینجا یک نکتهای بگویم: دست سخاوتمند داری بگو خدا، دستگیری میکنی بگو خدا، قدم خیر برمیداری خدا، زبان خیر میگذاری خدا، پای حساب زرنگی خودمان نگذاریم. خدا به رسول الله میفرماید اخلاقت لطف خداست. اگر با مردم نرمی، با مردم مهربانی «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[3] رحمت خدا شامل حالت شده است.
لقمان در یک وصیتی به فرزندش میگوید پسرم اگر نجات پیدا کردی رحمت خدا شاملت شده است، «فإن نجوتَ فبرحمة الله و ان هلکتَ فبذنوبک»[4] هر جا زمین میخوری بدان گناهانت زمینت زدند هر جا سربلندی بدان لطف خدا شامل حالت شده است. لذا عزیزان موفقیتهایتان توفیقاتتان در معنویت در مادیت، آقا امروز روز خوبی بود برایمان گرفت، نمیدانم از کدام دست بلند شده بودیم؟ خُضَعبلات یعنی چی؟ بگو امروز لطف خدا شامل حال من شد، امروز رحمت شامل حال من شد که روز پرتوفیقی بود روز پر خدمتی بود. خدا به پیغمبری که به اخلاقش سوگند یاد میکند، «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»[5] اخلاقت اخلاق عظیم است، خدا میفرماید رسول الله رحمت خدا شامل حالت شده خدا لطف کرده خوشاخلاقی، و اگر آدم بداخلاقی بودی همه از دورت پراکنده میشدند. پس درس اول هر کسی که در اخلاق موفق است لطف خداست.
درس دوم مردم از انسانهای بداخلاق گریزانند. کاسب بداخلاق، مدیر بداخلاق، استاد بداخلاق، روحانی بداخلاق، پدر بداخلاق، پدربزرگ بداخلاق...
یک آقایی آمد پیش ما گفت حاج آقا ما دنبال خانهی اجارهای میگردیم، حالا سبب خیر شوید چه اشکالی دارد؟ یک کار خیری میخواهی بکنید محلش را نمیدانید، به رفقا بگویید آقا من یک چنین تصمیمی دارم اگر محلی پیدا شد من این کار را میخواهم بکنم یک وقتی میبینیم کسی مراجعه کرد. حالا بنده بگویم من که بنگاه املاک نیستم که تو از من خانه میخواهی. حالا بگوید سبب خیر من بشوم یک توفیقی است، «حوائج الناس الیکم نعمة من الله»[6] ما خیلی از فرصتها را داریم و میخواهیم کار هم بکنیم ولی به کسی هم نمیگوییم و نمیکنیم. حالا پول اضافی داری میخواهی بدهی قرض کسی، بگو آقا من یک پولی دارم برای یک کسی که تایید شود و نیاز داشته باشد برای یک مدت میخواهم قرض. آقا من فلان کار را میخواهم بکنم یک اتاق خالی داریم دست کسی میخواهیم بدهیم، مطمئن باشید به ما معرفی کنید.
او آمد به ما گفت حاج آقا ما دنبال یک خانهایم اگر کسی خانهای داشت رعایتمان کنند، اجاره هم میدهیم، به من سفارش کرده بود. بعد از مدتی فرزند آن آقا آمد گفت که سوالی دارم میخواهم شما را ببرم در مسیر سوال بپرسم، در مسیر که میرفتیم گفت حاج آقا اجازه میدهید در راه که داریم میرویم پدربزرگمان را هم سوار کنیم امروز منزل ما مهمان است. گفتم چه اشکالی دارد در مسیر داریم میرویم، خدا رحمت کند مرحوم حضرت آیت الله والد وقتی سوار ماشین میشدند میگفتند به راننده اگر کسی را در راه خواستی سوار کنی سوار کن، حالا داری میروی یک کسی را هم به مقصد برسان. رفتیم در یکی از خیابانهای شیراز این آقا نگهداشت و رفت پایین پدربزرگ را خبر کند تا بیاید، من چون پدر این آقا به من گفته بود دنبال خانه میگردیم. وقتی سوار شد گفتم پدربزرگ شما اینجا زندگی میکند با مادربزرگ شما. گفت مادربزرگ ما فوت کرده پدر بزرگ ما تنهاست، گفتم اینجا مستاجر است؟ گفت نه این خانهی خود ایشان است. یک خانهی دو طبقه، طبقهی بالا کاملا تخلیه و خالی، طبقهی پایین هم یک اتاقش پدربزرگ ما زندگی میکند. گفتم خانه خانهی پدربزرگ شماست؟ گفت بله، گفتم خانه خالی است و پدربزرگ تنها دارد زندگی میکند؟ گفت بله. گفتم پدر شما یکی دو هفته قبل آمد دنبال خانه میگشت! آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم! خوب این خانهی خالی پدرتان بیاید کنار پدرش زندگی کند، کنار این پدربزرگ پیرمرد زندگی کند. گفت حاج آقا اسمش را نیاور، این پدربزرگ اینقدر بداخلاق است که نمیشود تحملش کرد. ما در دربدری مستاجر بودن زندگی کنیم شرف دارد در زندگی کردن کنار این پدربزرگ با این بداخلاقی.
خدا نکند کسی سوء خلق پیدا کند. خودش خودش را بایکوت میکند. خدا به پیغمبر میفرماید اگر شما تندخور بودی بداخلاق بودی مردم از دور شما متفرق میشدند، کسی نمیماند دور شما. پیامبر کسانی را آورد سر خط که اینها به پاره بدن خودشان رحم نمیکردند، یعنی دختر خودش را زنده به گور میکرد، جنگهای قبیلهای در منطقه حجاز ریشه کهن داشت، این قلوب متفرقهی سخت سنگ را پیغمبر نرم کرد. عربی که برای یک دانهی ملخ جان هم را میگرفتند بخاطر فقر و تهیدستی، اینها را چنان پیغمبر تقویت کرد که در جبههی جنگ آب میآورند برای رزمندهای که در آستانهی شهادت است قبول نکرد، گفت بدهید به آن رزمندهی دیگر حالش از من بدتر است. بردند سراغ آن، او هم قبول نکرد گفت ببرید آن رزمنده، راوی میگوید تا هشت نفر را آب بردم، نفر هشتمی شهید شده بود، برگشتم هفتمی شهید شده بود، ششمی شهید شده بود، تمام این هشت نفر لبتشنه شهید شدند اما حاضر نشدند در کنار آنها لبتشنهای باشد و اینها سیراب شوند. اینها کار پیغمبر است اینها تربیت رسول الله است، اینها نتیجهی اخلاق است. متدین باید بااخلاق باشد، مسجدی باید بااخلاق باشد. بعضیها را دیدید از دین زده میشونند در مسجد؟ میآید یکدفعه در مسجد یک برخورد تند با او میکنند رها میکند و میرود. از یک آدم متدین در فامیلش یک صحنهای میبیند دیگر اصلا قید اسلام را میزند و حال اینکه این هم غلط است، نه من نه شما نه دیگران الگو نیستیم، ما مسلمانیم الگو رسول الله است. یک نگاه غلطی که امروز در جامعه است، از یک آدم محاسن سفیدی اگر اشتباهی دیدند میگذارند پای اسلام! بگذارید پای خودش. من اگر در این لباس اشتباه کردم چه ربطی به روحانیت دارد چه ربطی به این لباس دارد چه ربطی به اسلام دارد؟ بگویید این آقا آدم متخلفی است، آقا این کارمند خلاف کرده کارمندان دیگر چه گناهی دارند؟ این نانوا نان سوخته دست شما داده چرا همهی نانواها را سرزنش میکنی؟ این پزشک در تشخیص اشتباه کرده پزشکان دیگر چه اشتباهی کردهاند؟ این منطق منطق درستی نیست «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»[7]
یک نکته آموزندهی دیگر در این آیه این است که ما بتوانیم با مردم نرم باشیم این هدیه الهی است، نرمش با مردم یکی از الطاف الهی است، البته نرمش نه به این معنا که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، نرمش یعنی اینکه حرف حقتان را بزنید بر حرفتان هم بایستید ولی نه با خشونت نه با تندی. این دارد اشتباه میکند، تذکر اگر میخواهید بهش بدهید یکجوری تذکر بدهید که آبرویش نرود. اینها هم روش دارد شیوه دارد.
و نکته دیگر قطعا کسانی که از یک اخلاق بدی بهرهمند شدند، اخلاق بد روش اینهاست، اینها در مردمداری آدم موفقی نیستند. دیدید اولیای خدا بر دلها حکومت میکردند نه بر تنها. بعضیها بر تن حاکمند، آقا تا مدیر است این زیرمجموعهاش مجبور است حرفش را بشنوند. ولی بعضی مدیرها بر دلها حاکمند، دلی هستند زیرمجموعه دوستش میدارد. حاضرند همه چیز را برایش هزینه کنند، این شرط موفقیت است.
من در همین شیراز جلسهی تودیع دو مدیر مهم استان را دعوت داشتم. یک تودیع که روز آخر کار مدیر بود خداحافظی داشت میکرد، زیرمجموعهاش هم آمده بودند از جاهای دیگر هم آمده بودند. من خودم دیدم بعضی از زیرمجموعهها آهسته بشکن میزدند، میگفتند دورهاش تمام شد نجات پیدا کردیم الحمدلله که رفت. یک مدیر دیگر هم من دیدم در تودیعش زیرمجموعهاش اشک میریخت گریه میکرد. خود این اخلاق، نرمش با مردم، با مردم راه آمدن، زبان مردم را فهمیدن، این روش روش رسول خداست. به پیغمبر توهینهای فراوان تهمتهای فراوان، کراراً عرض کردم هیچکس در نظام خلقت به اندازهی پیغمبر اذیت نشد. نوع انبیا را کشند شکنجه کردند، عذابها و توهینهایی که به انبیا کردند اصلا قابل مقایسه با رسول الله نبود. پیغمبر فرمود «ما اوذِی نبیٌ مثلا ما اوذیتُ»[8] هیچ یپامبری به اندازهی من مورد اذیت قرار نگرفت، مجمون گفتند ساحر گفتند، خداوکیلی به کدامیک از ماها میگویند دیوانه، بالاخره به یک مسجدی بیایند توهین کنند جسارت کنند... من یک جایی امروز عرض کردم گفتم اگر این صحنه را هر جایی سر ما بیاورند دیگر پایمان را آنجا نمیگذاریم. رسول الله در حجر اسماعیل بود، شکمبهی پر از کثافت حیوانی که کشته بودند را آوردند گذاشتند روی کمر رسول الله در مکه، زمانی که رسول الله در مکه بود. حالا یک مسجدی را در مسجد یک کاری سرش بیاورند دیگر پایش را در آن مسجد میگذارد! ولمان کن آقا! ما یک جا جواب سلاممان را ندهند دیگر نمیرویم، اینقدر کمحوصلهایم اینقدر ظرفیتها کم است. رسول الله سر بلند نکرد بگوید تو کیستی! خوب عزیزان این درسی که از زندگی پیامبر باید آموخت، این پیامبری که رحمة للعالمین است این پیامبری که اسوهی اخلاق است، مدارای با مردم و نرمش است.
طرف آمده بود در مدینه، عربی از بَرِّ بیابان آمد گفت یا محمد قصه بگو، مسلمانها خروشیدند قصه بگو یعنی چی؟ مگر پیامبر قصهگو است؟ مگر قرآن قصه است! پیغمبر فرمود هر کسی به اندازهی معرفتش حرف میزند، بنشین آقا برایت قصه بگویم. همه که یکسان نیستند، همه که معرفتشان یک معرفت نیست، معرفت سلمان با معرفت اباذر متفاوت است. معرفت یک پدر با یک جوان متفاوت است. ما از هر کسی به حسب ظرفیت او معرفت او باید انتظار داشته باشیم و از این آیه من این نکته را هم اشاره کنم، قطعا کسانی که در مدیریتشان میخواهند موفق باشند، مدیریت موفق با عطف و عطوفت باید همراه باشد. اصلا مدیر موفق مدیری است که از ابزار گذشت و مهربانی استفاده کند. مدیر یککلام، مدیری که بگوید حرف مرد یک کلام است. حالا شاید اشتباه کردی تو که معصوم نیستی حرف خدا یکی است، تازه حرف خداوند هم که یکی است یک جاهایی تبصره ایجاد کرده. آقا روزه باید بگیری سخن خداست اما اگر مریضی اگر مسافری بگذار ایام دیگر بگیر. اگر بیماریات ادامه پیدا کرد مد طعام بده، اگر توانایی پرداخت مد طعام را نداری استغفار کن. بله وضو باید داشته باشید برای نماز، آب برایت ضرر دارد تیمم کن. ایستاده نمیتوانی نماز بخوانی نشسته بخوان. گاهی اوقات آنقدر بعضیها غرور دارند، آقا روی حرف من حرف نباشد همین است که گفتم. این نگاه صحیح که قطعا کسانی که مدیریت میکنند رهبری جمعی را به عهده دارند عطوفت و گذشت باید سیرهی اینها باشد. خدا چهار تا دستور در این آیه به پیغمبر داد من این چهار دستور را اشاره کنم.
خدا میفرماید رسول الله اخلاق سبب شد مردم دور تو جمع شدند، این اخلاق هم لطف خداست. الان که داری برمیگردی به سمت مدینه با این مردمی که تو را تنها گذاشتند اینگونه رفتار کن: «فَاعْفُ عَنْهُمْ»[9] اول از اینها بگذر، گذشت! بد کردند؟
من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق میان من و تو چیست بگو
آقا امیرالممومنین میفرماید بدی مردم را اگر با بدی جواب بدهید دارد تایید میکنید کار بد را. آقا دشنام داد ما هم دشنام دادیم، خوب قیامت دیگر حرف برای گفتن نداریم. میگویند آقا دشنام خوب بود یا بد بود؟ بد بود چرا تو دشنام دادی؟ خوب بود چرا اعتراض میکنی! در هر دو جهتش محکومی. لذا این گذشت نسبت به کسانی که در حق ما بدی کردند، و البته اینها پشیمانند، «فَاعْفُ عَنْهُمْ»[10] به یکی میگوییم واگذارت کردیم به قیامت، خدا رحمت کند آیت الله والد ایشان میفرمودند بهشت پر کردن هنر است نه جهنم پر کردن، ما گاهی اوقات در نفرینهایمان جهنم را پر میکنیم، واگذارت کردیم به خدا، خدا جوابت را بدهد، بگو خدا هدایتت کند، خدا هدایتت کند یعنی آدم بشوی بهشتی بشوی، خدا سزایت بدهد یعنی انتقام ازت بگیرند زمین بخوری خروجیاش دوزخی شوی. دوزخی شدن خوشحالی شیطان درش است، بهشتی شدن خشنودی پیغمبر درش است. امام سجاد در دعای ابوحمزهی ثمالی به خدا عرض میکند «فإن ادخلتنی الجنة ففی ذلک سرور نبیک»[11] بهشت من را ببری پیغمبر خوشحال میشود دوزخ مرا ببری شیطان خوشحال میشود و خدایا به خودت سوگند، خشنودی پیغمبر میدانم نزد شما از خشنودی شیطان محبوبتر است. لذا گذشت نسبت به کسانی که پشیمان شدند، حالا کسی در حق شما یک اشتباهی کرد خطایی کرد، بعد بیاید بگوید معذرت میخواهد بگوید آقا ببخشید، بگویید گذشتم «فَاعْفُ عَنْهُمْ»[12] بگذرید «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»[13] نهتنها گذشت کن و ببخش و درگذر، بلکه استغفار هم برای آنها بکن. این خیلی روح بلندی میخواهد. انسان بگوید گذشتم دعایت هم میکنم که خدا هم بگذرد. خیلی ارزش دارد. از این بدی تو درگذشتم دعا میکنم که خداوند هم تو را مشمول مغفرت قرار دهد، دعا کنیم آن کسی را که بدی کرد پشیمان شد عذرخواهی کرد که خدا هم از او بگذرد. از یکی از نشانههای مکارم اخلاق و یکی از توصیههایی که رسول الله میفرماید خدا به من سفارش کرد این را رعایت کنم «أن أعفوَ عمَّن ظلمَنی»[14] رسول الله فرمود خدا به من سفارش نمود بگذرم از کسی که در حق من ظلم کرد بدی کرد ولی پشیمان شد. ظلم کرد حالا میگوید آقا من معذرت میخواهم، بگذرم و از او درگذرم. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[15] نکتهی دیگر در این آیه شریفه خدا به پیغمبر توصیه میفرماید مشورت بگیر در کارها از مردم، گرچه رسول الله قبل از جنگ احد مشورت گرفتند و این مشورت نتیجهی مطلوب نداد، اما خدا میفرماید رسول الله مشورت زیر سوال نمیرود، اینها بد مشورت دادند. دیدید یک وقتی من یک مسجدی میروم یک مسجدی برخورد میکند مسجدی بد برخورد میکند مسجدی بد برخورد کرده مسجد که بد نمیشود. اساس و حیثیت مسجد احترام و جایگاهش محفوظ است، این بد عمل کرد. اگر یک کسی به شما بد مشورتی داد و این مشورت نتیجهی عکس داد، اصل مشورت زیر سوال نیست، این مشورت مشورت بدی بوده. لذا خداوند به رسول الله تاکید میفرماید «شاوِرْهُمْ»[16] 70 سالمان است 80 سالمان است، علوم در مچمان است همه چی سرمان میشود هر تار مویمان صدها تجربه دارد، اینها را بگذار کنار، یک وقت میبینی یک پسربچه یک چیزی بهت میگوید که من در این سن و سال متوجه نیستم. یک ضعفی که بعضی از ما مسلمانها داریم، عارمان میشود که مشورت بگیریم در کارها. آقا بلدیم نیازی نداریم نمیخواهد به ما یاد بدهند. خدا به پیغمبر که عقل کل نظام خلقت است میفرماید «و شاوِرْهُمْ»[17] از مردم شور بگیر، این مخصوصا برای مدیران درس است، مدیر موفق مدیری است که رای و نظر و شور افراد را بگیرد. من این خاطره را یک وقت در ایام ارتحال امام شاید در اینجا یا جای دیگری گفتم. این را من خودم از حاج عیسی خادم امام شنیدم، سال هفتاد بود سی سال قبل، آقای حاج عیسی آمد شیراز، یک شب آوردندش مسجدالنبی، همان ایام ارتحال امام بود. من گفتم مردم این خادم امام آمده، حدود هشت نه سال با امام بود هر چه از امام دیده که ما میتوانیم استفاده کنیم برایتان تعریف میکند. میکروفن دادیم دست حاج عیسی شروع کرد تعریف کردن از خاطرات امام. یکیش را من بگویم. گفت امام بعضی اوقات با من مشورت میکرد! بابا کلاست که پایین نمیآید، امام! استاد الاساتید، فقیهی بزرگ، یک شخصیت اصولی، فلسفی، حاج عیسی یک آدم بیسواد. گفت گاهی اوقات امام صدا میزدند میگفتند حاج عیسی بیا، من میرفتم داخل، من بودم و امام. گفت امام میگفتند حاج عیسی من یک نظری از تو میخواهم، گفتم اماما چه نظری؟ گفت امام میفرمودند که سران جبهه و جنگ یک عملیاتی را میخواهند در هفتهی آینده انجام بدهند ساعت عملیات را از من خواستند که من بگویم چه ساعتی این عملیات اتفاق بیفتد. ببینید این هم ادب فرماندهان نظامی است که باز تربیت اسلامی اقتضا میکند که از امام بعنوان یک رهبر نظر بخواهند، همینطور هم باید باشد. بله قرآن میفرماید «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر»[18] از کارشناسها بپرسید از آگاهان بپرسید، اما یک وقتی میبینید همان که کارشناس نیست خدا حرف را سر زبان همان همان جاری میکند. وقتی به قول خدا اهمیت داده. گفت امام فرمودند یک عملیاتی میخواهد اتفاق بیفتد ساعت عملیات را از من میخواهند، این را حاج عیسی در حضور همه تعریف کرد، گفتم اماما من نه سر رشتهای در جنگ دارم نه نظامیام نه سواد اینکار را دارم، امام فرمودند میدانم تو هم نظرت را بگو. گفت یکی دو بار امام اصرار کردند من ساعتهایی که گفتند میگویم تو هم نظرت را بگو. گفت آقا فرمودند یک زمان برای عملیات قبل از اذان صبح، زمان دیگر گفتند بعد از نماز صبح، یک زمان گفتند نیمهی روز، یک ساعت بعد از مغرب، یک ساعت هم نیمهشب. گفتم اماما من نظامی نیستم وارد هم نیستم، امام فرمودند تو رأیت را بگو. گفت کمی فکر کردم گفتم اماما به نظر من بهترین وقت در این اوقاتی که فرمودید بعد از نماز صبح است. گفت امام فرمودند چرا؟ حالا ببینید یک آدم سواد «اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه»[19] باتقوا باش، خدا میشود معلم. بیسواد باش با تقوا، خدا الهام میکند به دلت آنچه که مصلحتت هست. بیتقوا باش علامه دهر باش، فکرت میشود گمراهی. گفت به امام گفتم اماما دلیل من به اینکه میگویم بعد از نماز صبح این است که عراقیها یک بخش عمدهشان تا نیمه شب و نزدیک اذان صبح در این سنگرها مشغول لهو و لعب هستند، مشغول عیاشی و لهو و لعب، آن ساعت صبح اینها خوابند، دیدید بعضیها وقتی که باید بیدار باشند خوابند، وقتی که باید خواب باشند بیدارند، اصلا ما در ساعت خوابمان هم یکجور دیگر شدهایم، تا یک و دو بعد از نیمه شب بیداریم، آن ساعتی که باید بیدار شویم بیاییم سر خط، تازه میرویم در رختخواب میرویم ته خط و تازه وقت خوابمان شده. ساعت بیدار دلان خواب بر ما غلبه پیدا میکند. از نظر علمی طبی و پزشکی هم آن خواب بخش نیمهی اول شب مفید است و خیلی مؤثر است و خیلی مفید است. گفت به امام گفتم که اینها نوعا بیدارند، آن ساعت بعد از اذان صبح اینها خوابند، این یک امکان خوب برای رزمندههای ما که اینها آمادهی جنگ نیستند، مهمتر اینکه رزمندهها نماز صبحشان را خواندند اهل تهجدند با یک انرژی قوی معنوی جنگ را آغاز میکنند، روز هم خورشید طلوع میکند روشنایی روز هم اینها را در تثبیت مواضعشان کمک میکند، گفت برای نیمهروز و مغرب و نیمهشب هم دلیل آوردم که بدرد نمیخورد. گفت امام فرمودند که نظر خود من هم همین است. گفت امام فرمودند تماس بگیرید به فلان شخص بگویید ساعت عملیاتی که خواسته بودید بعد از نماز صبح شد. حالا آقایان این کلاس امام میآید پایین؟ حاج آقا اگر با نوهات مشورت کردی یک حرفی زد که زد تو خال، کلاس توی پدربزرگ میآید پایین؟ کلاس شمای پدر میآید پایین؟ اگر آقای شهردار با کارگر شهرداری مشورت کرد این اُفت برای شهردار است؟ این افت است برای یک مدیر که با آبدارچیاش مشورت کند و رأی بهتر را عمل کند «شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[20] خود این مشورت گرفتن در کارها ضمن اینکه مشورت منافاتی هم با حاکمیت و با قاطعیت ندارد، «فَبَشِّر عِبادی الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»[21] خدا میفرماید حرفها را بشنوید بهترینها را برگزینید و انتخاب کنید.
دستور چهارم «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»[22] خدا میفرماید رسول الله وقتی که تصمیم به کاری گرفتی دیگر توکل به خدا کن کار را پیش ببر «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»[23] که خدا انسانهای متوکل را دوست میدارد، که این هم درسی درش نهفته است که در کنار مشورت باز توکل به خدا یادمان نرود. آقا ما مشورت گرفتیم رأی همه را گرفتیم، باز «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه»[24] به خدا توکل کن و توجهت نسبت به پروردگار باشد، ابتدائاً مشورت سپس توکل به خداوند تا انسان بتواند در کارها موفق باشد. این چهار دستوری که خداوند به پیامبر در امور میدهد که ما در کارهای روزمرهمان روابط خانوادگی و اجتماعیمان در خودمان روحیهی گذشت و عفو را و زبان خیر برای دیگران گذاشتن را، روحیهی مشورت پذیری را و آن روحیهی توکل به خدا را در خودمان ایجاد کنیم.
یک جمله هم از امیرالمومنین ذیل توکل عرض کنم، در یکی از سخنان آقا امیرالمومنین حضرت میفرماید من چهار کتاب آسمانی را خواندم و از هر کدام جملهای انتخاب کردم، «قرأت التورات و الانجیل و الفرقان و اخترتُ من کلِّ کتابٍ کلمة» انتخاب امیرالمومنین از قرآن که من میگویم عصارهی قرآن را حضرت در این آیه جمع کرده، یعنی این آیه را بازش کنید میشود کل قرآن، و کل قرآن باید ما را برساند به اینجا، اگر رسیدهایم الحمدلله اگر هنوز در نیمه راهیم بگوییم خدایا ما را موفق کن، حضرت فرمود «و من الفرقان وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» بخشی از آیه 3 سوره مبارکه طلاق، این آیه هم مشهور است در نقلها که میگویند حضرت امام در جوانیشان در مشهد آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی را زیارت کرده بود، آقای شیخ حسنعلی چیز عجیبی بوده اعجوبه بوده در علوم غریبه و سیر و سلوک و مراحل معنوی. امام به ایشان میگویند که علم کیمیا را به من یاد بده، حاج شیخ میگوید من یک چیزی به شما یاد میدهم که از علم کیمیا با ارزشتر است، چند مطلب را به امام توصیه میکنند یکی همین است. که میگویند بعد از نمازهای یومیه این آیه سه و قسمت پایانی آیه دوم سوره طلاق را مداومت داشته باشید که عجیب هم هست برای توسعهی رزق و گشایش در زندگی هم خیلی موثر است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدراً»[25] این مجموع آیه سه و قسمت پایانی آیه دو سوره طلاق را آقای حسنعلی نخودکی در جوانی امام به ایشان توصیه میکنند که بعد از نمازهای یومیه مداومت داشته باشید. حالا شاهد عرضم اینجا بود قسمتی از این آیهی 3 همینی است که امیرالمومنین علیه السلام میفرماید از کل قرآن انتخاب کردم «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[26] هر کسی به خدا اعتماد کند و توکل کند خدا کفایتش میکند. بارها بنده این جمله را عرض کردم من تا الانی که محضر شما عزیزان هستم یاد ندارم و سراغ هم ندارم کسی بگوید یکجا به خدا اعتماد کدرم خدا پشت ما را خالی کرد. یک نفر را بیاورید، خلاف میگوید اگر کسی بگوید، خودش را بازی داده، میگوید برای خدا بوده برای ریا بوده. کار برای خدا به اسرع وقت به نتیجه میرسد. کار برای خدا بیپاداش نمیماند. کسی که به خدا اعتماد کند خدا او را کفایت میکند، حالا شاید شما بگویید ما یک آدمی را دیدیم آدم مومن متدین سرطان دارد، امیرالمومنین میفرماید آن بندههای خوب خدا اگر مریض هم میشوند خدا چنان حالتی به آنها میدهد که قبول این بیماری تحمل این بیماری برای آنها لذتآفرین میشود. ما نیستیم در آن قالب، اینها همانی است که بزرگان میفرمایند یُدَرک و لایوصَف که خدا رحمت کند شیخ بهائی میفرماید توکل یعنی کارهایتان را به خدا واگذار کنید شما وظیفه را انجام بده نتیجه با خداست، کلَةُ الامر کلِّه لله، تمام کارها را به خدا واگذار کردن، این میشود توکل، و از خدا نتیجه خواستن، انتظار پاداش را از او داشتن و خواستن نه از خلق.
این هم نکاتی که حالا به اعتبار این ایام تقدیم شد خدا رحمت کند حاج محمود آقای سیفی را، یادمان نرود رفتگان را تا یادشان نرود آیندگان ما را. یاد کردید یادتان میکنند. یادتان رفت آینده فراموش میشوید. من یک چند طلیعه از اشعار حاج محمود آقای سیفی را که نسبت به میلاد رسول الله و آقا امام صادق علیه السلام سروده را تقدیم کنم، ظاهرا عزیزان مداح هم نیستند، ما افتخار میکنیم که انشاءالله قبول کنند به مداحی ما را و انشاءالله شما هم نفسها را امشب آزاد کنید این نفسها بشود سرمایه برایتان، برای شب اول قبر و عالم برزخ و قیامت.
میلاد رسول الله آن جلوهی جانان است، آن جلوهی جانان است
از مقدم او عالم چون روضهی رضوان است، چون روضهی رضوان است
یارا زخُم توحید، شد جام جهان لبریز، از عطر گل امید، دنیا شده عنبر بیض
میلاد رحمة للعامین است، این جهان زینت عرش برین است
یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن
بیاد همه درگذشتگان
یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن
از نور وجود او عالم شده غرق نور عالم شده غرق نور
در عالم امکان شد توحید خدا معمور توحید خدا معمور
آتشکدهها خاموش، بتها همه ویران شد، لات و حُبَل و عزا، در گل همه مدفون شد
جشن میلاد عشق و حقپرستی، شد زوال آیین بتپرستی
یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن
مدینه زمزمه کنی
یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن
ترجیع سوم را تقدیم کنم و زیاده مزاحم نشوم
هر برکت و هر دولت از مقدم احمد بود از مقدم احمد بود
هر نعمت و هر رحمت از نور محمد بود از نور محمد بود
خورشید رخ ماهش مرآت جمال حق، اوصاف کمال او اوصاف کمال حق
حضرتش نور و منظور ولایت، وز طی نور او نور ولایت
یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن
تعجیل فرج امام زمان
یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لویک الفرج و سهِّل له المخرج و أوسِع له المنهَج
پروردگارا مهمترین عیدی ما را در این ایام فرخنده تعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان مقرّر بفرما.
[1] آلعمران آیه159
[2] آلعمران آیه159
[3] آلعمران آیه159
[4] من لایحضره الفقیه ج2 ص282
[5] قلم آیه4
[6] غررالحکم ص238
[7] آلعمران آیه159
[8] کشف الغمة فی معرفة الائمة ج2 ص537
[9] آلعمران آیه159
[10] آلعمران آیه159
[11] مفاتیح الجنان دعای ابوحمزه ثمالی
[12] آلعمران آیه159
[13] آلعمران آیه159
[14] تحف العقول ص36
[15] آلعمران آیه159
[16] آلعمران آیه159
[17] آلعمران آیه159
[18] انبیا آیه7
[19] بقره آیه282
[20] آلعمران آیه159
[21] زمر آیه17 و18
[22] آلعمران آیه159
[23] آلعمران آیه159
[24] آلعمران آیه159
[25] طلاق آیه2 و3
[26] طلاق آیه3