استاد حدائق روز دوشنبه 26 مهر 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال مولانا بقیة الله الاعظم «و علی الفقراء بالصبر و القناعة»

سخن پیرامون این فراز از فرمایش ولی‌عصر در سبک زندگی مهدوی و تقاضایی که حضرت از محضر پروردگار برای انسان‌های نیازمند و تهی‌دست می‌نماید. دو مطلب در این قسمت دعا امام عصر از خداوند مسئلت می‌فرماید یکی صبر و دوم قناعت.

بحث صبر گذشت، آثار قناعت و اهمیت قناعت از نگاه قرآن هم در آیه‌ی 97 از سوره مبارکه نحل در جلسه قبل گذشت که امیرالمومنین حیات طیبه را قناعت یاد می‌فرماید «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»[1] ‌‌که مولای متقیان می‌فرماید حیات طیبه یعنی روح قناعت پیدا کردن در زندگی دنیایی.

بحث امشب ما در تکمیل عرائض جلسه‌ی گذشته روش‌ها و راه‌کارهای قانع زیستن. انَّما هذا اول الکلام. ما می‌خواهیم قانع شویم چه کارهایی باید بکنیم قانع باشیم حریص نباشیم. نقطه مقابل قناعت حرص است و امیرالمومنین در نهج‌البلاغه در صفات متقین یکی از ویژگی‌های انسان‌های باتقوا را حضرت می‌فرماید «و تهرجا عن حرصٍ» انسان‌های باتقوا خودشان را از باز می‌دارند از حرص و طمع، از طمع و ولع نسبت به دنیاطلبی و مال‌اندوزی. این از صفات انسان‌‌های باتقواست. اسلام با ثروت مخالف نیست اسلام با دنیا مخالف نیست، اسلام می‌فرماید حرص نزن، ثروتمندی ثروتمند قانع باش، مدیری قانع باش، روح قناعت را در خودت احیا کن، گدا باشد حریص باشد آفت است، ثروتمند باشد حریص باشد آفت است. لذا عرض کردم در جلسات قبل، قناعت هم برای غنی هم برای فقیر، هم برای عالم برای جاهل، هم برای پیر هم برای جوان، برای مرد زن شهری روستایی ارزش است که انسان آن‌چه خدا بهش مرحمت کرده رضایت بدهد.

این را هم قبل از ورود به بحث اشاره کنم، گاهی اوقات انسان خودش را در صفات مثبت می‌تواند پیدا کند، گاهی اوقات آثار منفی خودش را نشان می‌دهد، آدم سالم چه کسی است؟ آدم سالم کسی است که از نظر جسم کسالتی دردی رنجی نداشته باشد، این دلیل بر سلامت است، نقطه مقابلش که بیماری و درد و تب و کسالت است اگر در شما نبود معلوم است آدم سالمی هستید. یک وقتی ضعف سلامت را در بیماری می‌شود پیدا کرد، می‌گویی آقا من فلان درد را دارم می‌گویند سالم نیستی، این دردت نشان‌گر بیماری توست. یک وقتی انسان در آن حالات خوب قناعت خودش را پیدا می‌کند که قانع است، یک وقتی در آثار منفی حرص خودش را می‌تواند پیدا کند، من حالا وقت مجلس را نمی‌خواهم بگیرم، در روایات یکی از آثار حرص نگرانی و تشویش خاطر است. آدم‌های حریص، کسی که قانع نیست، فکرش مشوش است، استرس دارد اضطراب دارد. خدا رحمت کند سعدی را،

آن‌که را خیمه به صحرای قناعت زده‌اند، گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست

دیدید اوضاع اقتصادی اوضاع اوضاع اجتماعی! آقا دلار چه می‌شود این دولت چه می‌کند، میوه گران شد فلان چیز ارزان شد، اصلا همش در تشویش است، چرا؟ چون توحیدش ضعیف است. بله مسائل اقتصادی است، ما متاسفانه امروز یک بخشی از ارزش‌‌های اجتماعی‌مان رفته در حاشیه. بنده خدا همین امروز عصر زنگ زده بود می‌گفت حاج آقا جایی رفتیم برای خواستگاری فرزندمان، می‌گویند خانه کجا دارد، حقوق چقدر دارد، امکانات چقدر دارد؟ بهش گفتیم بابا خدای دیروز خدای امروز هم نیست. مردم خدا که مربوط به زمان پیغمبر نبود. همان خدایی که رسول الله را کمک کرد همین امروز هم خداست، ما در توحیدمان مشکل داریم.

گفت می‌گویم شما که متدین هستید شما که اهل نمازید، شما همش دارید از مادیات می‌پرسید، از اخلاق انسانیت پاکی و ایمان این اصلا سوال نمی‌کنید که اصل این است. گفت پدر دختر می‌گفت این‌ها مال دوره‌ی قبل است زمانه عوض شده است! ما عوض شدیم نه احکام دین، ما رنگ باخته‌ایم نه اسلام، بله ما عوض شدیم، دوره عوض شده چون ما عوض شدیم. دوره عوض شده قرآن عوض شده روایات عوض شده، قال الصادق‌ها مال زمان امام صادق است! خدا خدای آن دوره است. امروز از خدا کاری ساخته نسیت؟ این‌‌ها مال این است که حریص شدیم، دنبال آن‌چیزی که باید باشیم که ایمان است و اخلاق، نیستیم؛ و به دنبال آن‌چیزی که اسلام می‌گوید خیلی بهش توجه نکنید یعنی مادیات و دنیا، غرق شدیم.

خدا به حضرت موسی فرمود موسی تا ندیدی ثروت خدا پایان یافته غم روزق و روزی را نخور، خدا ورشکست شده این‌جور نگرانی؟

آقا استخاره کنید ارز بخریم یا دلار بخریم یا سکه بخریم یا طلا بخریم، این را بگذاریم آن را بگذاریم، پولمان می‌آید پایین! خدا که نمی‌آید پایین. در همین آشفته بازار چند روز قبل یک کسی زنگ زد گفت حاج آقا من یک مال ارثی گیرم آمده اول ارث خمس دارد یا نه؟ گفتم خمس اگر از کسی که خمس می‌داده به تو رسیده ارث ندارد. گفتم منافع خمس البته ارث دارد. گفت سال‌‌هاست این پول ارثی را جایی گذاشتم که منفعت مادی ندارد، گفتم جایی گذاشتم که منفعت مادی ندارد، گذاشتم در یک صندوق قرض الحسنه گفتم به مردم وام بدهید، مردم این‌ها را خدا روز قیامت می‌کند میزان الاعمال، ما دو دو تایمان چهارتاست، گاهی اوقات حاضر نیستند بعضی‌ها خیرشان به دیگران برسد، سال‌ها پول ارثی‌اش را گذاشته در صندوق قرض الحسنه که حالا بعضی از مادی‌ نگرها باشند می‌گویند آقا پولت خیلی بی‌ارزش شده، پول پنج سال قبل پول الان نیست، ولی خدا ارزش را می‌دهد خدا زیر بار منت بشر قرار نمی‌گیرد. از آثار قانع نبودن همین تشویش خاطر، پراکندگی حواس‌ها، چشم طمع به مال مردم داشتن نشانه‌ی قانع نبودن است. حسرت اموال دیگران را خوردن، خانه‌ی فلانی ماشین فلانی امکانات فلانی، طمع دارد به اموال دیگران، این معلوم است که روح حریص است، قانع نشده، این‌ها بیماری است.

از نشانه‌های دیگر که در روایات داریم احساس امنیت در معاش زندگی‌شان نمی‌کنند، امکانات دارد ولی احساس امنیت ندارد، می‌گوید فردا اگر یک وقتی اوضاع یک‌جور دیگری شد روز کوری روز پیری پوشکی شدیم سکته‌ی مغزی کردیم چه کسی به دادمان می‌رسد با این پول‌ها می‌شود کار کرد؟ این‌ها مال ضعف روحیه‌ی قناعت است. حالا پایان عرائضم عرض می‌کنم، آیه‌ای را تقدیم می‌کنم که آن آیه می‌‌فرماید این‌هایی که قانع نیستند چه به سرشان می‌گذرد، زندگی دنیایی چقدر بر این‌ها سخت می‌گذرد. احساس حقارت کردن در روایت داریم از آثار حرص است، از توابع بی‌قناعتی است، آدم‌هایی که قانع نیستند احساس حقارت می‌کنند، وقتی می‌بینند در دنیا یکی از آن‌ها جلوتر است احساس پستی می‌کند که ما نسبت به او عقب هستیم، ولی بعضی‌ها آن‌قدر روحشان بلند است که می‌شود علامه سبزواری و ناصرالدین شاه را خجالت می‌دهد ناصرالدین شاه قاجار را خجالت می‌دهد، بعضی‌ها پول را خجالت می‌دهند، بعضی‌ها پول را خجالت می‌دهند مقام را خجالت می‌دهند دنیا را شرمنده می‌کنند، این هم نکته دیگر که در روایات داریم از آثار قانع نبودن احساس حقارت نکردن، نگرانی نسبت به مال و مقام و ثروت و منسَب، نسبت به این چیزهایی که خدا بهشان داده نگرانند، آقا این پولمان چه می‌شود این مقاممان را ازمان نگیرند، دغدغه‌ی عزلش را دارد، دغدغه‌ی ورشکستگی‌اش را دارد، دغدغه‌ی این وابستگی‌های دنیایی را دارد، یک نگرانی پیوسته در وجود اوست، این‌ها از آثار قانع نبودن است. امام زمان برای کسانی که در زندگی دنیایی در سختی‌ هستند از خدا تقاضا می‌کند که خدایا به این‌ها روح قناعت بده، اگر در سختی است این سختی او را رنج ندهد، لذت ببرد، و لذا بعضی‌ها آقایان در حداقل‌ها هستند در اوج خوشی هستند. بعضی‌ها خدا بهشان خیلی عنایت کرده ولی متاسفانه در رنج و عذابند.

در حالات رسول خدا دارد عصر بود هوای گرم تابستان بود، رسول الله در بیرون مدینه بودند داشتند می‌آمدند سمت مدینه، پیامبر تشنه بود، رسیدند به یک قبیله‌ای رئیس این قبیله صدها رأس شتر گاو و گوسفند داشت، یک سرمایه‌داری بود برای خودش آن زمان. پیامبر رسیدند به آن قبیله ظرف‌های بزرگی را شیر دوشیده بودند پر از شیر، قدَح‌های شیر، پیغمبر رئیس قبیله دیدند رئیس قبیله هم پیغمبر را شناخت، خدا نکند روح کسی گدا شود، پول باشد روح گدا شود. روح گدا سینه تنگ، بخیل، حریص، رسول الله به آن آقای رئیس قبیله گفتند یک ظرف شیر بده، تشنه بودند. نادان رسول الله لب به شیر تو بزند از زمین و آسمان برایت خیرات می‌بارد، تو باید خودت التماس کنی به رسول الله که آقا تشریف بیاورید. رسول الله فرمود یک ظرف شیر به من بدهید. ببینید آقایان اگر کسی حریص شد سرنوشتش چگونه می‌شود؟ پول بی‌نیازتان می‌کند! امام صادق فرمود از خواسته‌های مردم یکی همین است، خیلی‌ها می‌خواهند بی‌نیاز باشند اما خیلی‌ها بی‌نیازی را در پول زیاد می‌دانند و جستجو می‌کنند خدا در قناعت قرار داده است. «اما الغنا فموجود فی القناعة فمن طلبَه فی کثرة المال لم‌یجدوه»[2] رسول الله فرمودند یک ظرف شیر بدهید. این دامدار ثروتمند عرب رو کرد به رسول الله گفت یا رسول الله این شیرهایی که در ظرف است، این‌ها خوراک امشب قبیله‌ی ماست، شیرهایی هم که در پستان‌های شترها و گاوهاست خوراک فردای قبیله‌ی ماست. یعنی خیلی محترمانه گفت شیر به شما نمی‌دهم. یک ظرف من چقدر است؟ با این نرخ امروز با این بازار آشفته یک پاکت چند است؟ رسول خدا، افتخار اولین و آخرین از تو یک ظرف شیر خواست، ای حریص طماع، قدَح‌های پر از شیر پیش روی توست، تا این را گفت، کریمان با بدان هم بد نکردند! پیغمبر دعایش کردند، فرمودند «اللهم اکثر ماله»[3] خدایا ثروتش را افزایش بده، این پول دوست می‌دارد پول بهش بده این مال دوست دارد مال بهش بده. رفتند و مسلمان‌ها هم خیلی تعجب کردند، در نزدیکی‌های مدینه یک چادری بود یک جوان تهی‌دست یک گوسفندی داشت چادر در سیاه خودش هم نشسته بود، رسول الله رسید به آن خیمه، فرمود صاحب خیمه آب داری؟ یک ظرف آب به من بده. این آمد بیرون دید رسول الله است. معرفت کاری به سن و سال ندارد، کاری به پول‌داری و فقر ندارد، کاری به روستایی و شهری ندارد، از خدا بخواهیم معرفت‌ها زیاد شود. گفت سمعاً و طاعتاً یا رسول الله. دوید از پشت خیمه بیرون و یک ظرفی برداشت از پستان گوسفند شیر دوشید آورد خدمت رسول الله. پیغمبر نفرمودند شیر می‌خواهم فرمودند آب بیاور، این رفت شیر آورد. حضرت فرمودند «اللهم ارزُقه کفافاً»[4] خدایا به اندازه‌ی کفاف به این آدم عنایت کن. مسلمان‌ها گفتند یا رسول الله آن عرب ثروتمندی که شما بهش گفتید شیر بده و نداد گفتید خدایا مالش را زیاد کن، این جوان عربی که ازش آب خواستید شیر آورد می‌گویید به اندازه‌ی کفاف! کفاف یعنی دستتان جولی خلق الله دراز نباشد حالا در حسابت پول باشد یا نباشد. شبت با آبرو بگذرد، زندگی‌ات با آبرو بگذرد، حالا در حساب جاری‌ات هزار تومن یا یک میلیارد، تامین باشید، از خدا کفاف را بخواهید نه زیادی ثروت را. رسول الله فرمودند «اللهم ارزُقه الکفاف»[5] عرض کردند یا رسول الله برای این عرب جوان تهی‌دست کفاف خواستی، یعنی به اندازه‌ی کفایت گیرش بیاید و تامین باشد؟ حضرت فرمود قوتُ آل محمد کفافاً»[6] ما خاندان رسالت از خدا به اندازه‌ی کفاف تقاضا می‌کنیم. چیزی بخواهید که پیغمبر می‌خواهد، ایام میلاد رسول خداست، پیامبر را خدا می‌فرماید اسوه است برای بشریت «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»[7] بخواهید تامین باشید، به خوبی و به آبرومندی اداره بشود زندگی‌تان، حالا پول در حساب باشد یا نباشد، تازه در حساب باشد دغدغه‌تان زیاد است. خوب عزیزان در طرق قانع شدن و روش‌های این‌که انسان خودش را تربیت کند قانع شود، یکی از روش‌های قانع زیستن روحیه‌ی زهد را در خود تقویت کردن است، یکی از راهکار‌ها همین است. زُهد یعنی سعی کنید وابستگی به دنیا پیدا نکنید، در دنیا باشید با دنیا نباشید، دنیا مزرعه است دنیا به تعبیر امیرالمومنین «مسجد اولیاء الله»[8] سجده‌گاه اولیای خداست همین دنیا اگر وابستگی آمد، «حب الدنیا رأس کل خطیئة»[9] منشأ تمام بدبختی‌ها می‌شود این وابستگی‌ها. زاهد یعنی کسی که وابسته نیست، می‌خواهید قانع باشید زاهد باشید. علی علیه السلام می‌فرماید «من زهد فی الدنیا هانت علیه المصیبات»[10] زاهد شدی وابسته نشدی سختی‌های دنیا قامت تو را خمیده نمی‌کند، ثروتمند باش بنده‌ی ثروت نباش، ریاست داشته باش در قید و بند ریاست نباش. آقا امیرالمومنین در شروع خلافت خطبه‌ای خواند فرمود به خدای علی سوگند حکومت بر شما مردم از آبی که از بینی یک بزغاله می‌آید پایین پست‌تر است. حالا بعضی‌ها برای مقام چطور دست و پا می‌زنند! آقا سفارش ما را بکنید آقا به فلان کس توصیه کنید فلان کس را انتصاب کنند فلان کس را بگذارند در فلان مقام. «من زهد فی الدنیا هانت علیه المصیبات»[11] وابسته نشدی سختی‌ها برایت پست می‌شود. شاعر یک تمثیل زیبایی دارد، مَثَل انسان‌ها و دنیا را مثال می‌زند‌. می‌گوید مَثَل انسان‌‌ها و دنیا مثل کشتی است و دریا، کشتی اگر روی دریا باشد این امتیاز است، آب دریا اگر آمد در کشتی کشتی را غرق می‌کند و این خسران است، لذا شاعر می‌گوید مثل کشتی باش که روی آب باشی نه این‌که آب بیاید درونت. مردم در دنیا باشید ولی با دنیا نباشید، حب نیاید این‌جا، باش در دنیا زندگی بکن از امکانات الهی استفاده بکن اما وابستگی پیدا نکن.

شاعر می‌گوید:

 آب در کشتی هلاک کشتی است، آب در بیرون کَشتی پُشتی است

من یک خاطره را برای عدم وابستگی بگویم، این‌ها حالا گفتنش برای بنده و شنیدنش برای شما راحت است، در مقام امتحان کسی بر بیاید از عهده‌ی امتحان خیلی سخت است.

مرحوم میرزا ابوالقاسم قمی صاحب قوانین الاصول از شاگردان مرحوم صاحب حدائق اعلی الله مقامهما. میرزا ابوالقاسم از عراق آمد قم و عالم بزرگ ایران شد، هم‌درس سید مهدی بحرالعلوم و هم درس سید مهدی فتونی و شیخ جعفر کاشف الغطا، این‌ها از علمای بنام عالم اسلام بودند. ایشان در قم معاصر بود با فتحعلی شاه قاجار، فتحعلی شاه را آن‌طور که تاریخ نقل می‌کند همسران زیادی داشت اولادهای زیادی هم داشت، حالا رقمش را نمی‌گویم، تاریخ می‌گوید بیش از صدها دختر و پسر از فتحعلی شاه مانده، حالا روحیه‌ی عجیبی داشت که هر جا می‌رسید دختری از قبیله‌ای می‌گرفت که خوب البته این تالی فاسدی هم داشت. یکی از کارهایی که فتحعلی شاه می‌کرد دنبال خوب می‌گشت برای دخترانش، اگر یک جایی جوانی از یک خانواده‌ی خوبی می‌دید به تعبیر امروزی‌ها انتخابش می‌کرد و اسباب ازدواج یکی از دخترانش را برای این فراهم می‌کرد. می‌گویند یک وقتی آمد قم دیدن مرحوم صاحب قوانین، میرزا ابوالقاسم قمی، منزل این عالم بزرگ این شاه قاجار نشسته بود، یک وقت دید یک جوان خوش‌سیمای رشید رعنایی آمد در مجلس داشت پذیرایی می‌کرد، حالا چای بوده شربت بوده هر چه بوده، شاه قاجار از قیافه‌ی این جوان خیلی خوشش آمد. به میرزای قمی گفت آقا این جوان نسبتی دارد با شما؟ مرحوم میرزا گفت آقا این پسر من است. گفت آقا خوب شد، من دلم می‌خواست با بیت مرجعیت یک وصلتی بشود یک پیوندی بشود من دوست دارم آقازاده‌ی من بشود داماد من، یکی از دخترهای من بشود عیال ایشان.

بعضی‌ها هنوز کفویت را نمی‌فهمند، فکر می‌کنند کفویت در پول است کفویت در سواد است، این‌‌ها غلط است، کفویت در دو چیز است، ایمان اخلاق. میلیاردر باش، عیالت فقیر، زن میلیاردر مرد فقیر ولی با ایمان و با اخلاق، سر کارشان به دادگاه خانواده نمی‌رسد. مرد آیت الله العظمی، زن در حد پنجم ابتدایی، خروجی‌اش می‌شود آیت الله العظمی ما در بیت مراجع داشتیم. کفویت است؛ طرف می‌گوید آقا ما کفو نیستیم، چرا؟ داماد دکتری دارد عروس دیپلم دارد، این حرف‌ها با روایات نمی‌سازد. ایمان و اعتقادات قوی دینی، اخلاق. این‌‌ها زندگی را به سرمنزل مقصود می‌رساند و امروز هم هر چه زندگی‌ها دارد ضربه می‌‌بیند یا از ضعف ایمان است یا از ضعف اخلاق. بنده خودم شاهد بودم دو تا پزشک متخصص بعد از سال‌ها زندگی کارشان کشید به طلاق. هر دو تحصیل کرده‌ی عالیه‌ی دانشگاهی، هر دو استاد، دو سه جلسه هم پیش من آمدند هر چه هم صحبت کردیم نشد چرا؟ چون مشکل ایمانی در کار بود.

مرحوم میرزای قمی به شاه قاجار فرمود آقا این‌ها کفو هم نیستند، گفت چرا؟ گفت او دختر شاه است با یک تربیت دیگر بزرگ شده، این پسر طلبه است با یک تربیت دیگر پرورش پیدا کرده، از نظر اعتقادی و از نظر روحی این‌ها در تراز هم نیستند. شاه اصرار کرد گفت نه آقا دختر من باید با بیت مرجعیت وصلت کند، دوباره میرزا بهانه آورد، گفت آقا بچه‌ی ما بچه‌ی طلبه است با زندگی طلبگی مانوس است، دختر شما دختر سلطان است با آن تشریفات دربار بزرگ شده، این نمی‌تواند آن زندگی را برایش فراهم کند. گفت خانه‌اش با من درآمد با من تامین زندگی با من، از نظر مالی و دنیایی همه چیز با من، فقط شما اجازه بدهید این وصلت سر بگیرد. هر کاری میرزا کرد شاه را بست. قرار بر این شد که شاه برود تهران، بعد از چند روز جناب میرزای قمی و داماد و بعضی از بستگان بیایند تهران مجلس عقد برگزار شود.

شاه قاجار رفت، می‌گویند میرزا نیمه‌شب بلند شد، بچه‌ات را این‌جوری دوست می‌داری؟ فقط به امام حسین شعار می‌دهیم خودم و زندگیم فدات! می‌گویند نیمه‌شب میرزا برخواست برای تهجد، عرض کرد پرودگارا این بچه را تا این لحظه خوب تربیت کردم، و می‌دانم اگر پای این به دربار قاجاریه رسید و پول شبهه‌ناک این‌ها در شکم این بچه آمد ایمانش ساقط می‌شود، مردم امان از لقمه‌ی حرام و لقمه‌ی شبهه‌ناک. بارها عرض کردم امام حسین را در کربلا همین لقمه‌ی حرام مردم کوفه را بسیج کرد بر علیه امام حسین، لقمه‌ی حرام سبب شهادت امام حسین شد، کوفی‌‌ها شکمشان پر از لقمه‌ی حرام شده بود. میرزا به خدا عرض کرد خدایا اگر شاه قاجار دست بردار نیست، من مطمئنم نان این شاه ایمان بچه را خراب می‌کند. اگر شاه دست‌بردار نیست اجل فرزندم را برسان تا این بچه پاک است برود. این را می‌گویند زاهد. به فرزند خوبت هم وابسته نشوی، فرزندت را برای خدا بخواه نه خدا را برای فرزندت. می‌گویند همان نیمه شب فرزند میرزا تب شدید گرفت، یکی دو روز گذشت بچه از دنیا رفت. فرزند را بردند قبرستان قم تشییع کردند در بازگشت از تشییع پیک فتحعلی شاه رسید حامل نامه‌ای از شاه بود که ما تدارک مراسم ازدواج را آمده کرده‌ایم تشریف بیاورید تهران. میرزای قمی فرمود آن پسری که شاه دنبالش بود ما تحویل خدا دادیم و زیر خروارها خاک دفن شد. می‌خواهی دنیا بازیت ندهد، به خودت هم وابسته نباش، دیدید بعضی‌ها سرتان می‌گیرند تارک الصلاة می‌شوند، دیدید بعضی‌‌ها ماست گران می‌شود نماز نمی‌خواند، دیدید بعضی‌ها نوسان اقتصادی و اجتماعی با اهلبیت بیگانشان می‌کند، این‌ها آدم‌های وابسته‌اند، ولی بعضی‌ها دنیا اینها را بگذارد در تنگنای فشار خم به ابرو نمیآورند. همه چیز ‌را می‌دهد از عقیده دست برنمی‌دارد، می‌شود زینب در مجلس ابن‌زیاد، «ما رأیت الا جمیلا»[12]‌ فرمود ما از خدا جز زیبایی چیزی ندیدیم. مردم می‌خواهید می‌خواهید قانع بشوید زاهد باشید، وابستگی‌ها را در خودتان بیاورید پایین. هم نسبت به دیگران هم نسبت به خودتان. آقا چسبندگی روده پیدا کردم! در همین مسجد در همین مسجد یکی از آقایان محترم مسجدی بود، سرطان کبد داشت خیلی‌هایتان هم نمی‌دانستید، جزء اول کسانی بود که می‌آمد در مسجد برای نماز. من به نحوی شنیده بودم که این آقا سرطان کبد دارد یک شب گفتم حاج آقا حالت چطور است؟‌ گفت حاج آقا حالی دیگر نمانده، خیلی‌ها نمی‌دانستند این سرطان کبد دارد! گفتم زحمتت نیست مسجد می‌آیید؟ گفت می‌توانم و این تن یاری می‌کند حیفم می‌آید نمازم را در مسجد بخوانم. بعد یک جمله گفت حکایت کننده‌ی همین روحیه‌ی زهد است. گفت حاج آقا همه چیز مال خداست، یک زمانی کبدمان سالم بود، حالا هم کبدمان بیمار است، مال من که نیست مال خداست هر جوری صلاح می‌داند عمل کند. گاهی اوقات طرف بیماری پیدا می‌کند با خدا بیگانه می‌شود، مشکل مالی پیدا می‌کند با خدا قهر می‌کند، فرزندش دانشگاه نمی‌رود، آقا من اعتقاداتم بهم ریخته، بستگانش کرونا می‌گیرند، از خدا می‌بُرد این‌ها وابستگی است. زُهد زُهد انسان‌ها را قانع می‌کند. این نکته اول.

نکته دیگر پیروی و تاثیرپذیری از اولیای الهی است. می‌خواهید قانع شوید زندگی اولیای الهی را مطالعه کنید. میرزای قمی اگر میرزای قمی است الگوی او امیرالمومنین است. الگوی او سیدالشهداست، الگوی موسی‌بن جعفر است که در زندان هم سجده‌های طولانی و عبادت او تعطیل نمی‌شود، بعضی از ما می‌گوییم خدایا مزد ما این بود، حق ما این بود؟ این پاکی و درستی و یک عمر مسجد رفتن این‌جوری باید سرمان بیاید، مریضی برای پدر من، بیماری برای مادر من، ورشکستگی برای ما؟ این‌ها وابستگی است. مردم یک مقداری زندگی اولیا را با دقت بیشتری مطالعه کنید. یک جمله از امیرالمومنین عرض کنم. آقا امیرالمومنین فمرد «انظروا اهلَ‌بیت نبیکم»[13] نگاهتان به اهل‌بیت پیغمبر باشد «فألزِموا سمتَهم»[14] در جهت آن‌ها حرکت کنید «لاتستَبِقوا علیهم»[15] مراقب باشید بر این‌ها سبقت نگرید که گمراه می‌شوید «فتضِلُّوا»[16] اگر از ائمه جلو زدید مسیر گمراهی است. دیدید بعضی‌ها تندروی دارند ترمز بریده هستند، عرفان‌های نوظهور، کارهایی که اصلا در دین مشروعیت ندارد، حرف‌‌هایی که بر زبان هیچ ولیی از اولیا جاری نمی‌شده این حرف‌ها را می‌زده. مردم امیرالمومنین شناس باشید، امام صادق شناس باشید، پیغمبر را بشناسید، میلاد رسول الله پیش روی ماست، بارها من این را عرض کردم، ما یک دورا زندگی پیغمبر را از آغاز تا پایان خواندیم، یک دور زندگی امیرالمومنین، یک دور نهج‌البلاغه از آغاز تا پایان ترجمه‌اش را، ترجمه‌اش را! رمّان الی ماشاءالله، کتاب‌های قصه‌ی بی‌اساس الی ماشاءالله، سخن‌های ناروا فراوان، بگویند ده تا جمله از امیرالمومنین بگویید، آن وقت می‌بینید جرجرداق مسیحی می‌گوید بیش از ده‌ها مرتبه نهج‌البلاغه را از آغاز تا پایان خواندم و در هر مرتبه‌ای نکته‌ای جدیدی یافتم. ائمه را بشناسیم پیغمبر را بشناسیم، این‌که علی علیه السلام فرمود به خدای علی سوگند اگر به من بگویند حکومت دنیا را به تو واگذار می‌کنیم ما بإزای آن دانه‌ی خردلی را به ظلم از دهان موری بستان این‌کار را نمی‌کنم، چقدر روح باید بلند باشد! دانه‌ی خردل از دهان یک مورچه بگیر حکومت دنیا را بگیر! بعضی‌ها برای مختصر مال دنیا و یک ترفیع مقام چه تخلفاتی که نمی‌کنند! «فألزِموا سمتَهم»[17] در جهت اهلبیت حرکت کنید ‌پیشی بر اهلبیت نگیرید که گمراهی به سراغ شما می‌آید، دعا همان‌ است که ائمه گفتند.

یک کسی آمد خدمت امام صادق عرض کرد آقا این دعا از شماست، یک دعایی خواند، امام فرمدند بله، گفت می‌خواهم یک کلمه آخرش اضافه کنم، امام فرمود اگر اضافه کردی دیگر آن‌چه که وعده کردیم بهش نمی‌رسی. ادب داشته باش، من یک نکته همین‌جا بگویم، در نماز شب می‌گویند هفت مرتبه بگو هذا مقام العائذ بک من النار، کردی هفت‌تا دیگر اثر هفت‌تا را ندارد. چهل مومن شد چهل و یکی گذشتی، شد سی و نه تا نرسیدی. معصوم می‌داند در این عدد چهل چه حکمتی است. طرف می‌آید می‌گوید آقا من هر شب هفتاد تا را نام می‌برم، گفتم هفتصد تا را نام ببر دیگر اثر چهل‌ تا را ندارد. در اذکاری که اولیا می‌گویند این عدد این زمان در این مکان، این‌ها مثل کلید روی قفل است، در همان زمان در همان مکان با همان عدد با همان کیفیت باید رعایت شود سبقت نگیرید، «و لاتتأخَّروا منهم فتهلکوا»[18] امام فرمود اگر از ائمه عقب افتادید هلاک می‌شوید. سبقت بر ائمه گمراهی و ضلالت، عقب‌ ماندن از ائمه هلاکت، همراهی از ائمه سعادت. می‌خواهید قانع شوید ائمه را بشناسید.

می‌بینید نامی که از ائمه امروز در جهان بشریت مانده بخاطر ثروت بود بخاطر قدرت بود بخاطر شمشیر بود؟ ثروتمندان معاصر پیامبر امروز نامی از آن‌ها هست؟ قدرتمندان معاصر امیرالمومنین نامی به نیکی از آن‌ها هست؟ اگر امروز اولیای الهی جاودانه‌ی تاریخند برای چه بوده؟ یک نکته است که ما برای قانع زیستن تاثیرپذیری از اولیای الهی.

این هم نکته‌ای دیگر که در روایات اشاره شده: عزت و آبرو در پروتو قناعت رقم می‌خورد. آدم‌های حریص آبروی خودش را به ثمت بخس می‌فروشد، عمرسعد حریص بود، حالا حرص‌ها مراتبی دارد، در کربلا بعضی‌ها برای یک من گندم در قتل امام حسین شرکت کردند این کف کار بود، یک من گندم امروز بگویید سی هزار تومن، برای سی هزار تومن پول آمدند در قتل امام حسین شرکت کردند. حریص اگر آدم شد برای سی هزار تومن! و بعضی‌ها مثل عمرسعد برای حکومت ری عزت و آبرو و شرفت خودشان را فروختند! اما انسان قانع حبیب‌بن مظاهر اسدی بزرگ قبیله‌ی اسد است، شخصیت اول طائفه‌ی اسد است، پشت‌پا زد به این مقام چون قانع است، وابسته به این جایگاه نبود آمد خودش را رساند به امام حسین و برای دفاع از امامت و ولایت شهید شد. آقای زهیربن قین با این‌که در یک مقطعی از تاریخ برید از ولایت اما عاقبت بخیر شد و آمد. زهیر نشان داد قانع است، از همه چیز برای خدا گذشت. لذا کسانی که به آبرو و عزت نفس می‌اندیشند قناعت، این توجه به آبرو و عزت نفس انسان‌ها را قانع می‌کند. آدم‌هایی که قانعند، در برابر هر بنی‌بشری سر فرود پایین نمی‌آورند. تملق هر کسی را نمی‌گویند، زبان به زیاده‌گویی و گزافه‌گویی نمی‌گشایند.

من همین‌جا باز جمله‌ای را از امیرالمومنین بیان کنم، حضرت در توصیف انسان‌های سعادتمند، می‌خواهید به عزت نفس برسید به آبرو برسید به قناعت برسید راهش این است، این هم یکی از راه‌کارهای مهم قناعت، امیرالمومنین می‌فرماید انسان‌های سعادتمند چهارتا نشانه دارند، این‌که گذشتگان ما پیشینیان ما بزرگترهای ما در دعاهایشان می‌گفتند انشاءالله اهل سعادت بشوی سعادتمند بشوی، آخر به حلوا حلوا که دهان شیرین نمی‌شود، باید کار کرد، می‌خواهی سعادتمند بشوی راهش این است که حضرت می‌فرماید. امیرالمومنین می‌فرماید انسان‌های سعادتمند چهار نشانه دارند، اگر این‌ها در شما ایجاد شد می‌رسید به آن روحیه‌ی قناعت. دو تایش در مباحث تربیتی اخلاقی و روحی است، دو تایش هم در مباحث اقتصادی و دنیایی و مادی است. امام می‌فرماید در مسائل تربیتی و معنوی و اخلاقی «ذکر الذنوب الماضیة»[19] این نشانه اول، مردم اشتباهات گذشته‌تان را فراموش نکنید. الان به ما بگویند آقا امروز چند شنبه بود؟ دوشنبه، بگویند آقا روز شنبه‌ی همین هفته، دو روز قبل چند تا غیبت کردی؟ چه کسی یادش است؟ یادمان رفته که فاصله گرفتیم از سعادتمندی، ولی بعضی‌ها یادشان است، بگویند دیروز یا همین امروز چند تا نافرمانی خدا کردید، یادمان است؟ در خانه در بازار در جامعه در اداره چند تا کارهایت را خدا راضی نبود؟ حرف زدن‌هایت برنامه‌هایت داد و ستدهایت، یادمان است؟ علی علیه السلام می‌فرماید سعادتمند کسی است که «ذکر الذنوب الماضیة»[20] اشتباهات گذشته‌اش را فراموش نکند. من خودم از فرزند حاج شیخ عباس قمی اعلی الله مقامه مرحوم آیت الله حاج شیخ محسن محدث‌زاده قمی شنیدم، با حاج شیخ محسن محدث‌زاده من هشت نه سفر توفیق داشتیم تمتع همسفر بودیم، خاطرات فراوانی را از پدرش صاحب همین مفاتیح نقل می‌کرد. می‌گفت آن ساعات پایانی عمر پدر، مرحوم حاج شیخ عباس صاحب مفاتیح، خیلی مضطرب بود، گفتند آقا چرا مضطربی؟ فرموده بود من در همه‌ی عمرم یعنی بیش از هفتاد سال یک دورغ گفتم و الان شرمنده‌ام چگونه به محضر خدا بروم. همین‌‌طوری مفاتیح الجنان مفاتیح الجنان شده که در خانه‌ی همه‌ی ما کنار قرآن هم مفاتیح است؟ ببینید چه کرده ایشان؟ بیش از هفتاد سال یک دروغ، یک دروغش دو دروغ نشده، چرا؟ چون یادش نرفته. بعد گفته بودن آقا آن دروغ چه بوده؟ فرموده بود من در دوران جوانی‌ام حج مشرف شده بودم در مسجد الحرام یکی از محدثین اهل‌سنت آمد، من رفتم گفتم آقا یک اجازه نقل حدیثی به ما بدهید؟ آن عالم سنی به من گفت آقا شما شیعه هستی یا سنی؟ من دیدم اگر بگویم شیعه هستم اجازه نقل حدیث را به من نمی‌دهد، توریه کردم گفتم سنی هستم، ولی نگاهم و نیتم یعنی تابع سنت رسول الله هستم، تابع سنت پیامبر نه مذاهب اربعه، او فکر کرد من تابع مذاهب اربعه هستم نوشت و اجازه نقل حدیث را به ما داد، حاج شیخ فرمود این لحظات پایان زندگی پشیمانم که چرا آن حرف را هم زدم. می‌خواهی سعادتمند شوی اشتباهات خودت را فراموش کن. حالا ما برعکس عمل می‌کنیم اشتباهات مردم را یادمان نمی‌رود اشتباهات خودمان یادمان می‌رود. آقا فلانی پنج سال قبل فلان‌جا چنین حرفی زده است، بابا دلت را خالی کن از کینه، این‌ها کینه‌ات را زیاد می‌کند، آن‌که نباید یادت برود اشتباهات خود توست خطاهای خود توست.

چرا حالا از حاج شیخ عباس قمی بگویم، من در همین شیراز آقایی بود من اسمش را در بعضی از جلسات آورم، آقای حاج محمد حسینی از تجار بازار وکیل شیراز، من از خود ایشان شنیدم گفت آقای حدائق پنجاه سال در بازار کار کردم یک دروغ نگفتم، و اعلام کرده بود اگر کسی ثابت کند من یک دروغ گفته‌ام به ازای هر دروغی دویست هزار تومن من می‌دهم، نمی‌شد دروغ نگویی؟ روز قیامت همین آقا را می‌آورند سر پل صراط، می‌گویند این هم در شیراز کاسب بود، این هم بازاری بود، در بازار وکیل بود، بیش از پنجاه سال یک دروغ نگفت، شما چرا این‌کار را کردی؟ گذشته‌ات را یاد نرفت دروغ تکرار نمی‌شود، «ذکر الذنوب الماضیة»[21]

دوم «نسیان الحسنات الماضیة»[22] امیرالمومنین فرمود آن‌که باید یادت برود خوبی‌های خودت است، مردم خوبی‌های خودتان را فراموش کنید. نماز شب می‌خوانی، این را خیلی رویش مانور نده، روزی چقدر قرآن می‌خوانی این را بگذار کنار، معنویاتی کسب کردی، این‌ها را خیلی بزرگش نکن، حسناتتان را فراموش کنید، بگویید در خانه اگر کس است یک حرف بس است، چون خوبی‌هایتان اگر یادتان نرفت، اول متکبر می‌شوید، مطالبه‌گر می‌شوید، آقا ما این‌جوری هستیم خدا به ما ندهد به چه کسی بدهد؟ طلبکار خدا می‌شود و بعدا در جا می‌زنی. دیدید به بعضی‌ها می‌گویید بیا مسجد نماز بخوان، می‌گوید حالا من که مسجد نمی‌آییم ولی نماز که می‌خوانیم بعضی‌ها نماز هم نمی‌خوانند، این دو تا مطلب از نشانه‌های سعادتمندان، این‌ها که دارم عرض می‌کنم انشاءالله که در همه‌تان است، اگر نیست از امشب بروید بدستش بیاورید. از امشب قلم بردار روی کاغذ اشتباهاتت را بنویس. این‌قدر صدقه دادم به فلانی را بگذار کنار، یک آقایی را دیدم یک جایی پول داد دفترش را درآورد نوشت: ده تومن به فلانی، گفتم بابا ننویس، این را که نوشتی دیگر نمی‌دهی، دیگر تکرار نمی‌کنی، می‌گویی امروز صدقه‌ام را دادم، این را نباید تو ثبت کنی، گناهت را ثبت کن.

دو تا دیگر در مسائل اقتصادی که نشانه‌ی سعادتمندان است و تمام کنم. این‌ها خیلی تاثیرگذار است در روحیه‌ی قناعت، کمک می‌کند به قانع شدن، علی علیه السلام می‌فرماید «نظرُه الی من هو دونه فی الدنیا» اگر می‌خواهی سعادتمند بشوی اگر می‌خواهی روحیه‌ی قناعت درت ایجاد شود همیشه در مسائل دنیایی پایین‌دستانتان را نگاه کنید. ببینید آقایان از شما ضعیف‌تر هم هست، از شما بدحال‌تر هم هست، سری به این بیمارستان‌ها بزنید، گاهی می‌بینید طرف دو ماه در بیهوشی است، آقا ما در ویلچر می‌رویم، بعضی‌ها خوابیدند دارند پوشکشان می‌کنند برو نگاه کن! یک مقداری در مسائل دنیایی پایین دستت را نگاه کن، آقا مغازه ما جنوب‌ شهر است، بعضی‌ها مغازه ندارند، واحد ما یک خوابه است، بعضی‌ها در چادر زندگی می‌کنند، بابا یک طبقه از خودت پایین‌تر را نگاه کند تا حمد خدا سر زبانت بیاید، بگویی الحمدلله رب العالمین، طلبکار نشوی، متاسفانه مردم بالعکس عمل می‌کنند در مسائل دنیایی‌شان بالادست‌ها را نگاه می‌کنند! ما جنوب شهر هستیم آن‌‌ها بالا شهر هستند، ما خانه‌مان صد متری است آن‌ها پانصد متری است، ما ماشینمان پراید است آن‌ها شاسی بلند است. این‌جور می‌شوند حریص دنیا، می‌شود همین وضعی که می‌بینی. همین وضعی که امروز بشریت با آن درگیر است، می‌خواهی قانع شوی، از خودتان پایین‌تر را در زندگی ببینید تا قدر نعمت را بدانید، «نظرُه الی من هو دونه فی الدنیا»[23] آن‌جایی که باید به بالادستت نگاه کنی «و الی مَن هو فوقه فی الدین»[24] در معنویات بگرد از خودت موفق‌تر را پیدا کن از خودت بهتر را پیدا کن، اهل نماز شبی؟ یک کسی موفق‌تر از خودت را پیدا کن که برسی به او، نه این‌که بگویی آقا من نماز می‌خونم مسجد می‌آیم فلانی مسجد هم نمی‌آید، همینی هم که می‌آیی از دست می‌دهی. لذا اگر کسی در مادیات زیردست خودش را نگاه کرد قطعا به همین چیزی که خدا به او داده رضایت پیدا می‌کند حمد خدا را بجا می‌آورد ناسپاسی نمی‌کند، این هم نکته دیگر از فرمایشات آقا امیرالمومنین که برای عزت نفس و آبرو ما نگاه کنیم نگرشمان در مسائل دنیایی مسائل معنوی را منطبق کنیم با آن دستورالعملی که اولیا به ما دادند. البته حالا آیه‌ی 55 سوره توبه را که خدا به پیامبر اکرم توصیه‌‌ای می‌فرماید «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُون»[25] یک نکاتی در این آیه است و یک آسیب‌هایی را خدا در این آیه برای انسان‌های طماع و دنیاپرست یاد می‌کند که خطاب به رسول الله است، چون وقت گذشت بیش از این مصدِّع نمی‌شوم.

چند نکته را در این آیه و یکی دو آیه دیگر را در اتمام و اجمال بحث قناعت به شرط حیات انشاءالله جلسه آینده محضر عزیزان عرض خواهیم کرد، انشاءالله خداوند این راه بسته را با سقوط آل‌سعود باز کند و توفیق حاصر شود از نزدیک زیارت کنیم، گرچه هفته آینده در آستانه‌ی میلاد باسعادت رسول خدا هستیم، اما گفتند دل‌ها مدینه‌ای است و مدینه برویم، من یکی دو بیت شعر زبان حال مدینه را، و انشاءالله آقای حسام‌زاده می‌خواهد توسل پیدا کند و فیض دهند به مجلس و محفل.

منم شهر مدینه غم‌انگیز دیارم، دلم خانه‌ی غم‌هاست غم فاطمه دارم

اصلا خود مدینه یک حزن عجیبی دارد، آقایانی که مشرف شدید از مرحوم علامه امینی نقل می‌کند که من هر وقت مدینه مشرف می‌شدم گویا صدای ناله‌ی زهرای مرضیه در گوشم طنین می‌انداخت.

حدیث گل و آتش شنیدید و ندیدید، رُخ و ضربت سیلی شنیدید و ندیدید

علی خانه نشین شد شنیدید و ندیدید، گلش نقش زمین شد شنیدید و ندیدید

یا فاطمه یا فاطمه

 

[1] نحل آیه97

[2] الخصال ج1 ص198

[3] الکافی ج2 ص141

[4] الکافی ج2 ص141

[5] الکافی ج2 ص141

[6] مجموعه ورام ج1 ص115

[7] احزاب آیه21

[8] نهج‌البلاغه حکمت 131

[9] الکافی ج2 ص131

[10] الکافی ج2 ص50

[11] الکافی ج2 ص50

[12] اللهوف (ترجمه فهری) ص160

[13] نهج‌البلاغه خطبه97

[14] نهج‌البلاغه خطبه97

[15] نهج‌البلاغه خطبه97

[16] نهج‌البلاغه خطبه97

[17] نهج‌البلاغه خطبه97

[18] نهج‌البلاغه خطبه97

[19] تحریر مواعظ العددیه ص331

[20] تحریر مواعظ العددیه ص331

[21] تحریر مواعظ العددیه ص331

[22] تحریر مواعظ العددیه ص331

[23] تحریر مواعظ العددیه ص331

[24] تحریر مواعظ العددیه ص331

[25] توبه آیه55

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه