استاد حدائق روز پنجشنبه 15 مهر 1400 مصادف با روز سی ام صفر در بیت الحسن(ع) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[1].
صدق الله العلی العظيم
سخن با محوريت کلام ولیعصر به اينجا رسيد که در دعای شريف حضرت برای فقراء امام دو چيز را برای کسانی که در زندگی دچار مشکلات اقتصادی شدند، اينجا فقراء فقراء اقتصادی منظور است، شما بعضيها هم فقراء دينی هستند فقراء فرهنگياند آن يک راهکار ديگر و بايد برود کسب کند معارف را بيندوزد آموزههای دينی را اينهای که دچار مشکلات اقتصادیاند حضرت از خدا تقاضا نمود که به اينها خدايا صبر عنايت کن و قناعت را.
سخن پيرامون صبر بود در باب صبر آياتی مورد بحث قرار گرفت از سوره مبارکه البقره که به پنج نوع انسانها در دنيا مورد آزمون قرار میگيرند من يک روايت شنيدنی امروز برايتان بگويم که اين بايد ما را تنظيم کند در برنامههای زندگیمان در ذيل اين آيه که امروز بحث ماست، در آيه 155 خدا میفرمايد به پنج شکل شماها آزموده میشويد گرسنگی، ترس، فقر، مشکلات مالی، مشکلات جسمی، بيماریها، کسالتها و از دست دادن ثمرات زندگی، نتيجه زندگی يک عمر جمع کردید يکدفعه میرود، يکدفعه آقا به دلايلی حالا کوتاهی کرد، حالا میگويم يک علت عمدهی اين که گاهی اوقات نعمت از کف میرود بیعلت هم نيست گاهی اوقات میبينيد طرف مليادر بود، بالشت زير سرش را میدهد میگويد بفروشيد پول داروی امروزم را جور کنيد ببينم خدا راضی میشود، اين امکانات همانطور که در روايتی که میخواهم بخوانم قرض است مال خودتان نيست اول نگاهتان را به هرچه داريد نگاه امانت بکنيد نه نگاه ماليت، خانهام است خانهات کجا بود، خدا میفرمايد قرضت دادم، شيلاز قرض است اموال قرض است وجودتان قرض است مال ماست، خوب استفاده کرديد اضافهاش میکنيم بد استفاده کردي ازت میگيريم حالا روايت را بعد عرض میکنم که اين روايت خيلی جهت زندگیها را بايد تنظيم کنيم افق ديدمان را نسبت به خودمان و دنيامان روشن کنيم، قرآن در آيه 156 بعد از بيان اشکال امتحانات میفرمايد رسول ما بشارت بده صابرين را: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»[2]؛ اينها امتحانات خداست گرسنگی، ترس، ورشکستگی، بيماری، ثمرات بشارت ده صابرين را صابرين کيا هستند؟ «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ[3]» وقتی که با مصيبتی رو به رو میشوند با جريان سختی رو به رو میشوند میگويند از خدائيم و بازگشت ما به سوی خداست، آيه بعد خيلی اين آيه عجيبه، خداوند سه بشارت میدهد به انسانهای صبور، صبوری که در اين فراز و نشيبها عوض نمیشوند، پول بيايد نمازش قضاء نمیشود، ورشکسته بشود نمازش ترک نمیشود مريض باشه همان ببندهی است که سالم باشد، عليا مجلله زينب کبری(ع) شب يازدهم محرم هم نماز شبش تعطيل نشد، ما گاهی اوقات يک جلسه غافلمان میکند از نماز اول وقت اينها صابرند، صابر اگر شديد خدا میفرمايد سه وعده از طرف من به شماها داده میشود، «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ»[4] اول درود من بر آنهاست بر صابرين، حالا يک اشاره میکنيم که ما چه کنيم که صابر بشويم اصلاً فرمول صابر شدن چيست؟ اول «عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ»[5]، خدا میفرمايد درود ما بر آنها اين يک، عزيزان در دو جای قرآن خدا میفرمايد درود من بر آنها يکی بر شخص شخيص و رفيع رسول خاتم «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً[6]» خدا میفرمايد خدا و فرشتگان بر پيغمبر درود میفرستند، اين يک آيه، يک آيه هم اين آيه سوره مبارکه البقره آيه 167: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»[7] اگر صبر کردي صلوات خدا و درود خدا شامل حال شماست اين يک، «وَ رَحْمَةٌ»[8] رحمت الهی شامل حالت میشود دو، «وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[9] ببينيد در خيلی از آيهها خدا می فرمايد اين کارها را بکنيد اميد اين است که هدايت بشويد اميد اين است که با تقوی بشويد: «لَعَلَّهُمْ»[10]، «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[11] اميد اين است که با تقوی بشويد، برويد تضمين هم نيست درست کار را انجام بدهيد میشويد با تقوی درست انجام ندادي، به تقوی نمیرسيد به هدايت نمیرسيد اما در اين آيه قطعاً خدا میفرمايد هدايت شده، اگر شدي صابر هدايت يافتهی.
اين حديث را من يادداشت کردم محضر عزيزان بخوانم حديث بسيار عجيبی است، در چند کتب روايي شيعه بحار، خصال بزرگان نقل کردند امام صادق(ع) در ذيل همين آيه 157 سوره مبارکه البقره اشاره میفرمايد، اين حديث افق نگاه ما را به زندگی بايد تغيير بدهد، اصلاً واقع بينانه نگاه زندگی کنيم نگاه داراييهايمان کنيم نگاه خودمان کنيم، آقا امام صادق(ع) نقل میفرمايد از رسول الله که پيغمبر فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِّي جَعَلْتُ الدُّنْيَا بَيْنَ عِبَادِي قَرضاً»[12] من دنيار بين بندهايم به عنوان قرض تقسيم کردم يعنی مال قرضي است هرچه داري، حواست باشد اين خانهی که هستيد بيست سال ديگر يکی ديگر است، يک آقای خدا حمتش کند در شيراز يک وقتی ما را صدا زد منزلش اولاد نداشت، همسر نداشت، داشت درد دل میکرد اسم چند نفر از بستگانش را آورد گفت من به اينها اجازه میدهم بيايند منزلم راهشان نمیدهم، خب خيلی صحبتها کرد و نگرانیهای داشت، آقايون تا دو ماهی گذشت رحمت خدا رفت، خب به ما هم خيلی محبت داشت و بازماندگانش گفتند آقا ظهر بياييد منزلش و به شما خيلی علاقه داشت نهار آنجا باشيد ما رفتيم همانجايي که دو ماه قبل خودش بود نشسته بودند، میخواستند سفره پهن کنند ديدم دو سه از آنهای که اسمشان را آورد و به من میگفت راهشان نمیدهم در خانه، اينها نزديک من ايستاده بودند داشتند باهم حرف میزدند حالا ما استراق سمع نمیکرديم گاهی آدم يک چيزی به گوشش میخورد، ديدم يکی میگفت اين خانه را تفکيکش میکنيم شمالی، جنوبی اين قدرش مال تو، اين قدرش، روز خاک سپارش، اين لباسی که الآن براي تو است فردا برای کي است؟ میتوانی بگويي فردا برای من است، میتواني ادعا کني که اين خانهی که امروز در او هستم فردا هم هستم، بابا دنيا قرض است، خدا میفرمايد به عنوان قرض دادم مال من است دست شما، وبستگیات را بگذار کنار، هرچه داريد قرض است، بچههاتان، خودتان، اموالتان، نظام خلقت، اين که بابا طاهر عريان میگويد به دريا بنگرم در يا تِه بينم يا تو بينم، به صحری بنگرم، به هرجا بنگرم و کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا، يکش میگفت آقا يخچال فيرزر را تو ببر، کولر گازی را تو، فلان چيز را تو، همين طور که نشسته بودم گفتم حاجی کجايي، هنوز ليلة الدفنت نرسيده خانهات را دارند تقسيم میکنند، اين دنياست، خدا میفرمايد من دنيا را به عنوان قرض دادم دست مردم مال من است دادم دست شما اگر نشان دادی لايقی، زيادش میکنم، ديديد يک وقت به يک کسی پولی میدهيد گوييد برو کار کن به بچهتان اگر پول را خرابش کرد ديگه نمیدهيد، اگر خوب استفاده کرد حمايتش میکنيد، خدا میفرمايد من دنيا را به عنوان قرض بين بندههام تقسيم کردم اگر اينها خوب استفاده کردند و از اين قرض من درست استفاده کردند ده برابر و هفتصد برابر و بيشتر میدهد که اين بشارتها هم در قرآن آمده، ما داريم بعض از خرجها را خدا هفتاد هزار برابر، يکصد هزار برابر برای اموات تا هفتاد هزار برابر جوابت میدهد اگر از اين قرض خدا در مسير خدا استفاده کردی، و تو هم خوب استفاده کردی و صاحب مال راضی بود خدا میفرمايد ده برابر، هفتصد برابر بيشتر هم میدهم اين جايي که عمل به وظيفه کنيد.
«وَ مَنْ لَمْ يکن يُقْرِضْنِي مِنْهَا قرضاً»[13] خدا میفرمايد اگر اين قرضی را که من به شما دادم در مسير من و رضای من هزينه نکرديد، و در حقيقت در راه خدا خرج نکرديد، «فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَيئاً قَسراً»[14]، من به زور ازت میگيرم، دادمت، نشان ندادي لايقی، ازت پس میگيرم ظرفيت نشان ندادی، اخذت منها قسراً به زور ازت پس میگيرم، اما باز اينجا رحمت خدا را ببينيد، الله اکبر، خدا يک چيزی داده دست اين بنده اين بنده لياقت نشان نداد و خوب استفاده نکرد خدا میفرمايد به زور پسش میگيرم، در اين پس گرفتن هم باز فرصت برايت میگذارم اگر حالا که ازت گرفتم در اين پسر گرفتن صبر کردی، آنجا که خوب امتحان پس ندادی، داديمت خوب خرج نکردی، حالا که ازت گرفتيم يک امتحان ديگر است اينجا صبر کن اينجا درست عمل کن، اگر در پس گرفتن خوب صبر کردی من سه چيز را به تو میدهم، همين آيه شريفه: «أَعْطَيْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ»[15] سهتا خصلت، سه ويژگی بهت میدهم که «لَوْ أَعْطَيْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِكَتِي لَرَضُوا»[16] اگر يکی از اين سه چيز را به فرشتهها بدهم اينها راضیاند، ببينيد آقايون چه خدای مهربانی، ما گاهی اوقات به يک کسی طرف معامله میشويم خوب کار نمیکند که اصلاً قيدش را میزنيم خدا قيدمان را نمیزند میفرمايد من بهت دادم کار نکردی بد عمل کردی، حالا که ازت گرفتم در پس گرفتن خوب عمل کن، حالا که آنجا ندرخشيدی در صبر کردنش بدرخش، اگر در صبر کردن خوب نقش آفرينی کردی، سه چيز را به تو میدهم که اگر يکی از اين سه چيز را به فرشتهها بدهم راضیاند، الصلاة و الهداية و الرحمه، صلوات من، درود من يک، هدايت من و رحمت من اين سه چيز را من به شما میدهم بعد عرض شود که امام صادق(ع) می فرمايد پيغمبر اين آيه را خواند، ان الله عز و جلّ يقول: «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[17] اين نگاه بايد تو جامعه احياء بشود، حالا میگويد خانهی من، مال من، مال تو کجا بود؟ مال خداست قرض هست دست شما، هرچه داريد قرض است نگاهتان نگاه قرضی باشد نگاه امانت، آقا زحمت کشيديم پول زحمت کشی است، با چه زحمت کشيدی؟ با بدنت؟ بدن مال اوست، با عمرت؟ عمرت را خدا داده؟ توفيق را خدا داده، اين افق نگاه اگر اصلاح بشود اين وابستگیها میرود کنار، و اين يکی از راهکارهای رسيدن به صبر نگرش انسانها به زندگی است، بعضيها میگويند میخواهيم صبور باشيم، میگويند آقا حواست باشد هرچه داری مال خودت نيست مال خداست، الآن شما ببينيد در اين مکان مقدس ذرهی به اين مکان وابسته نيستيد چرا؟ چون میگويد مال من نيست، به اين صندلی وابسته هستيد، به اين مکان وابستهايد تو جامعه جاهای که میرويد وابستگی برايتان ايجاد نمیشود اما گاهی اوقات طرف میبينيد، به ساعت پشت دستش وابسته است خب نگاه به ساعتت هم همان باشد نگاه به فرش در خانهات هم همان باشد، نگاه به خودت هم همان باشد، ابالفضل نگاه به دستش همين بود قرض است:
و اللّه إن قطعتم يميني إني احامي أبدا عن ديني[18]
دستم را گرفتيد دينم را نمیتونيد بگيريد دست مال خدا بود، در راه خدا دادم.
در زمان رسول خدا(ص) خانوادهی بودند در مدينه اين آقا مرد کشاورز بود صبحها میرفت سر کار شب بر میگشت اينها يک پسری داشتند، اين پسر هشت ساله شد، بچه مريض شد دو سه شب بود وقتی که اين پدر از سرکار میآمد غروب میآمد اين بچه از درد ناله میکرد يعنی صدای ناله اين بچه بلند بود، يک شب قبل از آمدن اين بچه به منزل، بچه مرد، قبل از آمدن پدر، اين زنی با ايمان ببين اين نگاه نگاه قرضی است بچهات هم قرض است خودت هم قرضی، طرف يک مريضی پيدا میکند نماز ترک میکند ای بيمعرفت عرض کردم آن هفتهی قبل يک کسی آمده بود خانمی در دفتر ما يک حرفهای میزد، گفتم خانم خجالت بکش، خواهرت کرونا گرفته مرده اين فضولیها را نکن به خدا توهين میکني، اينها نگاه وابستگی است، گفت خواهرم نماز شب میخواند گفتم نماز شب بخواند، مگر بايد هر نماز شب خوانی تا الی يوم الدين زنده بماند خودت را اصلاح کن، ادعای ديانت میشود ولی وابستگی داری به دنيا، اين خانم با ايمان زمان پيغمبر در مدينه میدانست شوهرش الآن مياد اين بچه يک دانه پسر هم داشتند اين هم طفلک از دنيا رفت بچه را برداشت برد گذاشت در اتاق ديگر در را بست سفره غذا را پهن کرد مثل هر شب خودش را آراسته کرد شوهر آمد منزل، ديد صدای گريه چه نميآيد خب فکر پدر ناراحت بود بچه چند روز مريض بود ناله میکرد گفت خانم بچه حالش چطوره؟ صداش نميآيد نمیخواست يکدفعه به شوهر اين خبر را بدهد که بچه فوت کرد، به کنايه گفت گفت هدئت صوته[19]، صداش خاموش بود، صداش خاموش شد از نظر کنايي يعنی به رحمت خدا رفت، شوهر نفهميد فکر کرد بچه خواب رفته، نشست شامش را خورد، بعد از شام دوباره سراغ گرفت، گفت خب بچه چه شد صداش خاموش شد، خواب رفت، خانم فهميد که نه، شوهر نگرفته، گفت آقا من يک سؤالی ازت میپرسم جواب بده، بعداً حال بچه را بهت میگم، گفت بگو، گفت امروز که شما نبوديد در اين محله ما يک اتفاقی افتاد، گفت چه اتفاقی؟ گفت يک کسی امانتی را سالها نزد کسی سپرده بود مأموری از طرف صاحب امانت آمد گفت امانت را پس بده، آن امانتدار گفت پس نمیدم سالها پيش من بوده ديگه تحويل نمیدم اختلاف شد بين امانتدار و آن مأموری که از طرف صاحب امانت آمده بود، به نظر شما حق با کدام يکی از اين دو نفر بود، شوهرش گفت خانم مسلم و مشخصه حق با صاحب امانته، سالها امانت دست اين امانت دار بوده بايد برگرداند نمیتواند بگويد نمیدهم گفت نظرت اين است؟ گفت بلی، گفت غير از اين هم خطاست، گفت آقا پسر ما سالها امانت بود پيش ما اين نگاه قرضی است، امشب قبل از آمدن شما نماينده خدا آمد برد او را پيش خدا، گفت بچه مرد؟ گفت بلی شوهر آرام شد، گفت راست میگويي اين بچه امانت بود دست ما، آقا آن شب گذشت فردا اين بچه را بردند دفن کردند خبر به رسول الله رسيد، که يک زنی با ايمانی با اين مقدمه شوهرش را آرام کرد، پيغمبر در حق اين خانواده دعا کرد و به برکت دعای پيغمبر خدا چهار پسر به اين خانواده داد که هر چهار پسر تاريخ مینويسند از قراء عرب شدند اين نگاه نگاه قرضی است آقا هرچه داری قرض است.
يک وقت دارالرحمه رفته بوديم تشييع جنازهی حالا من از زمان پيغمبر نگويم از زمان خودمان بگويم، دوتا صحنه در يک روز خدا به من نشان داد، صد و هشتاد درجه متفاوت، ورودی دارالرحمه ديدم يک آقايي هيکل مثل رستم دم در غسال خانه ايستاده بود خودش را بلند میکرد میزد زمين فحش خدا میداد، خودش بلند میکرد میزد تو ديوار فحش امام حسين میداد، ای فلان فلان شدهی امام حسين، ای خدای چنان، ملت هم همه رفته بودند کنار، خداي چنان مادرم را کشتی، ای حسين چه کار کردی؟ ما میخواستيم برويم يک آقای بود جوانش غرق شده بود چه جوانی؟ چه جوانی؟ جوانی که در سيزده سالگی نامه برای آيت الله العظمی بهجت نوشته بود من دستخط آيت الله بهجت را ديدم، زير آن نامه آيت الله بهجت نوشته بود من افتخار میکنم در زمانی زندگ میکنم که نوجوانهای مثل شما زندگی میکند اين جوان در بيست سالگیاش رفته بود کسی را پشت سد نجات بدهد، آن را نجات داد خودش غرق شد، ما برای تشييع او رفته بوديم اين اعجوبه را هم من ديدم، يکی همرام بود گفت آقا حداق برو يک نصيحتش بکن، گفتم مگر تو ديوانهی اين داره فحش به خدا میدهد اين داره توهين به امام حسين میکند با اين میشود حرف بزني، خب عقل داشته باش، امر به معروف و نهی از منکر ظرفيت قابليت، پذيرش شرائط، اينها را ما نخوانديم بلد نيستيم فکر میکنيم هرجا بايد حرف زد گفتم بلی من در يک صورت باش حرف میزنم، چهار، پنجتا بشويد برويد بگيريدش يک آدم در و ديوانهی است بگيريدش آن وقت باش حرف میزنم میگم ببين خدا نهنهات را که برد برد، بابات را هم میبرد خودت را هم میبرد، همه را هم میبرد فضولی هم موقوف، حالا خودت را بزن در ديوار آقايون اين صحنه را من ورودی دارالرحمه ديدم رفتم کنار قبر آن جوان، همه گريه میکردند پدر اين جوان حتی لباس مشکی نپوشيده بود، ايمان را ببينيد نگاه قرضی را ببينيد حاج آقا همه چيز مال خداست اگر نگاهت اين جوری شد در مصيبت استواری صبوری.
يک مداحی آورده بودند از مداحان محترم شيراز حالا خدا سليقه هم بدهد به ما، ما داريم وقتی مصيبت رسيدهی ديديد مطالبی بگوييد که اين آرامش پيدا کند نه نمک بر زخمهاش بپاش هدف گرياندن نيست هدف آرامش دادن است، اين آقا با اين که فرد محترمی هم بود، میديد همه دارند گريه میکنند باباش ايستاده بود فقط باباش میگفت الحمدلله ربّ العالمين، الحمدلله ربّ العالمين، اين میديد پدر نه گريه میکند نه شيون میکند، میگفت آقای فلانی بيا حجله پدرت را ببين، پسرت را که داماد نکردی، بيا بگذارش تو حجله قبر بيا رخت دامادی را تنش ببين اينها را میگفت مردم زار میزدند اين پدر هی میگفت الحمدالله رب العالمين، الحمدلله رب العالمين، من آهسته رفتم به آن مداح گفتم چه داری میگويي؟ مردی حسابی پشت بلندگو بگو از اين پدر بچه ياد بگيريد ايمان يعنی اين؟ صبوری شکيبايي تو اين آدمی که با ايمانه دارد صبر میکند حمد خدا را میکند هی داغش را تازهتر میکني، اين صحنه را هم من آن روز ديدم يکی کفر میگفت يکی الحمدلله ربّ الله العالمين.
تفاوت کجاست؟ تفاوت تو نگاههاست اگر دنيا را قرض ديدی خدا میفرمايد لايق بودی، من بيشترش میکنم لذا آقايون نعمت الهی، «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ[20]»، میخواهی، پول برايت بماند قرض خداست خرج کن خدا میفرمايد ده برابر، هفتصد برابر بيشتر میدهم، میخواهی سلامتی بماند جوری استفاده کن که خدا بپسندد نعمت را در مسير خدا استفاده کنيد خدا افزايش میدهد، بد استفاده کرديم خدا می فرمايد ازت میگيريم، ولی اگر پس هم گرفتيم توبيخت نمیکنيم، طردت نمیکنيم، باز خدا رحمة للعالمين است تو بد کردی، تو بد درس و امتحان پس دادی در اين امتحانی که پس دادی باز آنجا اگر خوب صبر کردی باز سه چيز به تو میدهيم صلوات و هدايت و رحمت.
خب در اين آيه من چند نکته را محضر عزيزان عرض کنم که قرآن میفرمايد: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[21] چند چيز عزيزان موجب تقويت بنيهی صبره، يکش همين که وجود پيامبر از خدا ذکر میفرمايد که نگاهتان نگاه عاريه باشد نگاه امانت باشد، مرحوم آيت الله العظمی شيخ عبدالکريم حائری من وقت مجلس را نمیگيرم داستان مفصلی است که حاج شيخ از اميرالمؤمنين و سيد الشهداء استاد امام بنيانگذار حوزه علميه قم، بعد از اين که از محضر ميرزای شيرازی فارغ التحصيل شد آمد بياد ايران رفت نجف سه ماه نجف ماند از اميرالمؤمنين میخواست که يکی از صاحب نفسان و انسانهای برجسته را به من نشان بديد که اين بشه الگوی زندگیام، آخر عرض کردم يک روز گفتم الگو داشتن مثل اين دستگاهها جی پی اس و نقشههای راهنماست ديگه راه را گم نمیکنی، سه ماه نجف ماند نتيجه نگرفت با زن و بچه آمد کربلا سه ماه کربلا ماند شش ماه حاج شيخ اين را من با دو واسطه از آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری نقل میکنم، خدا رحمت کند مرحوم حضرت ححت الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمد آيتاللهی ايشان نقل میکرد میگفت از آقای حاج شيخ مرتضی حائری آيت الله شيخ مرتضی حائری فرزند حاج شيخ که گفت بود پدر ما اين جريان را يک وقت روی منبری درس خارج قم نقل کرده بود حالا خلاصه عرض کنم بعد از شش ماه پافشاری امام حسين میگويند حاج شيخ عبدالکريم فردا سحر حرم که میروي، يک جوان هجده سالهی هست با اين مشخصات میرود و اين جوانی که از انسانهای بزرگ است اين را ما به تو معرفی کرديم، درسی که اين جوان به حاج شيخ عبدالکريم داد چه بود؟ روز قبل به حاج شيخ میگفت عمامه من عاريتی است، عبا و قبای من عاريتی است، فردای آن روز جلو حاج شيخ عبدالکريم مرد و دفن شد، حاج شيخ در حوزه علميه قم روی منبر فردا آن درسی که آن جوان از طرف امام حسين به من داد اين بود میخواست بگويد آقای حاج شيخ عبدالکريم مرجعيت عاريتی است، دنيا عاريتی است ثروت عاريتی است، رياست عاريتی است همه چيز مان عاريتی است وابسته به اين موقعيتها نشويد اينها عاريتی است اين خيلی کمک میکند انسان را در روش زندگی دنيا را قرض ببينيم.
يک کلام از اميرالمؤمنين عرض کنم چند نکته را در تقويت صبر، آقا اميرالمؤمنين در مراتب صبر نسبت به صبر در برابر مصيبت امام میفرمايد: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَاتُ»[22] وابستگیهاتان را کم کنيد، وابستگیها را به دنيا کاهش بدهيد هرچه وابسته نباشيد صبر و شکيباييتان بيشتر میشود بعضيها به خودشان هم وابسته نيستند، به آنچه خدا داده وابسته نيستند زهد، زهد يعنی عدم وابستگی، امام صادق در بيان زهد فرمد زهد معناش نخوردن نيست، نپوشيدن نيست، ملياردر باشه ولی زاهد باش وابسته نباش، هرچه داری بگو مال خداست قرض است اين زهده، بعضیها هيچ ندارند همان حد اقلی که دارند وابسته است، بعضیها خدا همه چيز را ريخته در دامنش سليمان ابن داوده، ولی وابسته نيست، اميرالمؤمنين است شش کشور اسلامی تحت فرمانش است فرمود به خدا قسم حکومت بر شما مردم از آبی که از بينی يک بزغاله ميآيد پايين نزد من بیارزشتره، برای خدا قبول کردم اين زاهده، زاهد را امام صادق فرمود خدا بين اين دو آيه قرآن ترجمه کرده و تفسير فرموده: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ»[23] زاهد يعنی هرچه ازش میگيرند، از خدا نمیبرد، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم» زاهد هرچه بهش میدهند مغرور نمیشود، از خدا غافل نمیشود، دنيا بياد سمتش همانی است که دنيا بهش پشت کند، ببينيد اميرالمؤمنين را چهار مرحله برای زندگی حضرت بزرگان نقل میکنند، از ولادت از ولادت حضرت تا بعثت حضرت که ده سالگی حضرت بود، از دوران پذيرش اسلام و تحقق اسلام تا ارتحال پيغمبر تا سی و سه سالگی، از سی و سه سالگی تا پنجا و هشت سالگی دوران انزوای حضرت و گوشه نشينی حضرت، از پنجا و هشت سالگی تا شصت و سه سالگی دوران امارت و خلافت حضرت در تمام اين دورهها اخلاق اميرالمؤمنين، رفتار حضرت عبادت حضرت سلوک حضرت تغيير نکرد همان علی ابن ابی طالب زمان پيغمبر، همان علی ابن ابی طالب در بيست و پنج سال خانه نشينی بود و همان علی ابن ابی طالب در چهار سال و شش ماه خلافت داری و حکومت داری.
يک آقای مدير کلی، میگفت آقا ما نوع نمازهامان قضاء میشود همهاش تو مأموريت و جاده و اين ور و آن ور، گفتم بد داری امتحان پس میدهی، حالا شده آقای مدير نمازت میآيد تو حاشيه نشان دادی که لايق نيستی، پس عزيزان زاهد يعنی کسی که وابستگی نداره به سمتش بياد بهش پشت کند، هيچ تو روحيهی او اثر نمیگذاره اين هم يک عامل ديگر در رسيدن به صبر.
ايمان به خداوند صبرها را زياد میکند، اصلاً از اثرات و آثار يادخدا وقتی شما يادخدا کرديد باورتان شد که امانتی اوست و از او به شما رسيده وسوسههای شيطانی بازیتان نمیدهد، ديديد شيطان بعضيها را چه جوری وسوسه میدهد، میگويند خدا چه خدايي؟ اين چه عدالتی است؟ اين چه حکمتی است؟ میگويد تو کار خدا ماندند، اين هم وسوسه شيطانه، چرا از تو گرفت؟ چرا تو مريض بشوی؟ اگر يادخدا کرديد وسوسههای شيطانی به سراغ شما نخواهد آمد از اثرات ايمان به خداوند و ياد خداوند آنهای که ياد خدا میکنند کلمات کفر آميز نمیگويند، میشود همان آقايي که جوانش را دارند دفع میکنند هی میگويد الحمدلله ربّ العالمين اين ايمان است اين يادخداست.
و يادخدا کرديد برای ديگران هم درس هستيد، من امروز خاطره آن آقا را گفتم شد درس برای همهمان بیايمانی آن آدم را هم گفتم شد درس برای همهمان، با ايمان بودی میشوی الگو میشوی درس، میشوی سر مشق و نکتهی ديگر اگر کسانی با ايمان شدند و يادخدا را فراموش نکردند اين موجب تسکين و تسلی خاطر میشود اين که انسان از خدا بخواهد از خدا جدا نشود حالا تعلقات دنيايي امکانات دنيايي آقا اميرالمؤمنين عرض میکند خدايا اگر در جهنم هم ببری اهل جهنم را خبر دار میکنم بحبّی لک که دوستت میداريم ما اگر حضرت در دعای کميل دارد امشب میخوانيد حضرت به خدا عرض میکند اگر ما را پروردگارا به دوزخ ببريد بر عذاب شايد صبر کنم بر فراق نمیتوانم صبر کنم اين ايمانه يعنی در سختیها از شما نمیتوانم جدا بابشم با شما باشيم هرجا باشيم بهشت است اين که شاعر میگويد:
راستی مردان جانباز خدا مینخواهند از خدا جان را جدا انبياء را تن بود زندان جان، جان نخواهند جز بهشت جاويدان
آن بهشت جاويدان قرب حق است در بهشت هست هرکه با حق ملحق است
هرکه کارهاش را خدا تأييد میکند عيناً اين که در بهشته، يکی دو نکته ديگر اعتقاد به مقدرات الهی ضريب صبرتان را میبرد بالا معتقد باشيد خدا تقديراتی دارد و مقدراتی دارد که ما نمیدانيم ما متوجه نيستيم، چرا اين آقا رحمت خدا رفت؟ چرا اين مشکل پيش آمد؟ چه اتفاقی افتاد آن بخشش که به تصميم و تقدير خداست به ما مربوط نيست قطعاً درش حکمت است اين را هم در خودمان تقويت کنيم و از مواردی که صبر را افزايش میدهد جلسه اول عرض کرديم نماز خداوند میفرمايد بر پاداشتن نماز: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ»[24] خود نماز صبورتان میکند و لذا در بحرانهای زندگی يکجايي که گير افتادی میبينی حالت را شيطان دارد منقلب میکند سريع بلند شد وضوء بگير دو رکعت نماز، ببين چه میبينی بسنده کن «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[25]
روز شهادت امام رئوفه، يک جريان از عنايت امام رضا و که ببينيم امروز در خانهی که آمديم، در يکی دو جلسه هم من ديشب عرض کردم ماه صفر پايان زيبائيه، با امام رئوف تمام میشود، يعنی کارنامه دو ماه عزاداریات را از يد با کفايت ثامن الحجج میگيری مرحوم نوری اعلی الله مقامه مینويسد در شهر يزد دوتا برادر بودند، يکی عالم بود يک برادر ديگه فاسق و فاجر بود اصلاً اينها دوتا افق رفتاری و فکری متفاوت داشتند خيلی اين برادر عالم هم رنج میبرد از اين برادری که رعايت ضوابط شرعی را نمیکرد چون مردم میآمدند گزارش را به اين برادر میدادند، برادرت اين کار را کرد، اين کار را کرد، چون مثلاً يک سالی عدهی میخواستند از يزد بروند مشهد زيارت قافلهی میخواستند بروند اين عالم هم همراه کاروان، از يزد که حرکت کردند يک چند منزلی که رفتند ديدند يک شبهی سياهی از سمت يزد دنبال اينها داره میآيد آمد آمد تا رسيد به کاروان ديدند همان برادری بالاخره لا ابالی است آن آقای عالم به برادرش گفت برادر کجا داری میآيي؟ گفت من هم میخواهم بيايم مشهد گفت برادر البته من يک جمله بگم يک جايي هم عرض کردم آن قدری که آن قدری که افراد فاصله گرفتهی از دين به اين جلسات نياز دارند اين جمع حاضر نياز ندارند، دارو برای که ضرورت دارد؟ بيمار، آنی که در حد آن بيماری نيست میگويند آقا اکسيژن بايد گذاشت رو دهان کسی که ديگه تنفسش مشکل دارد، به آدم سالم که اکسيژن نمیگذارند که اين جلسات اولويت حق آنهای است که ديگه نماز را گذاشته کنار، ائمه را گذاشته کنار، سبب بشويد جذب کنيد بشويد حلقه اتصال، گذشت ماه صفر ولی آينده حاجی آقا اگر يکجايي میخواهی بروی، در فاميلت اگر جوانی از دست رفته هزينه کن بگو عمو جان، دايي جان، پسرم، برادرم من میخواهم بروم هيئت میآيم دنبالت خودم میشوم رانندهات شخصيت بهش بده بيا باهم بريم هيئت و بعد هم خودم برت میگردانم، بعد هم که داري میآوريش بگو خدا يا رسول الله ما اين را آورديم من از اين دستم بيش از اين بر نمیآمد سپردمش به شما شما اين را اصلاحش کن، من که نمیتوانم، اگر شما نمیپسنديد اصلاحش کنيد ببينيد چه میبينيد؟ من سراغ داشتم کسانی را که بعضیها هزينه کربلاشان را دادند، بابا تو فاميلمان يک جوانی بود اصلاً از همه چيز بريده بود، گفتم کربلا میروی، دوست داری بروی ببيني چه خبره؟ من بانی میشوم، ثبت نامش کردم هزينهاش را دادم، در کاروان اسمش را نوشتم گفت وقتی که میخواست برود بدرقهاش کردم يک پيغام به امام حسين خودم دادم گفتم يا اباعبدالله من حريف اين نمیشدم فرستادمش اگر دوست نداری اين شيطانی بشود، و شيطان او را ببرد کمکش کنيد، گفت آقا از کربلا برگشت آدم ديگری شد اين جوان لا ابالی دنبال برادر میآمد گفت برادر تو کجا میآيي؟ گفت میخواهم بيام مشهد، ما هم میخواهيم بياييم خدمت امام رضا، گفت برادر اگر داری میآيي ادب در مسير را حفظ کن، توهين به زائرها، به همسفریها نکن، قول داد يک دو سه روزی که از سفر گذشت اين اخلاق زشتش دو باره برگشت اين همسفریها میآمدند به اين عالم میگفتند آقا برادرت اين حرف را زد اين کار را کرد اين برادر عالم هم گفت برادر خودت را اصلاح کن ما زائر امام رضا هستيم تو قول دادی آمدند تا رسيدند نيشابور صبح نيشابور بودند يکدفعه اين برادر مريض شد ببين خدا وقتی بخواهد کسی را ببرد هزارتا دکتر هم بريزند هيچ کار نمیتوانند بکنند بارها گفتم اطباء به اندازه سوادشان کار میکنند، بارها پرفسورهای پزشکی را ديدم میگويند آقای حدائق برای فلان مريض فقط دعا ديگر از ما کاری ساخته نيست، گاهی اوقات اين قدر پول ذليل میشود اين قدر سواد بیقدرت میشود در برابر اراده الهی آقا اين صبح مرض شد يکدفعه مرض شدت پيدا کرد ظهر مرد حالا تازه يک نيم روز وقتش دادند بعضيها با يک سکتهی قلبی صدق الله العلی العظيم.
مدير کل بنده تو شيراز سراغ داشتم چای شيرين کرد بنوشد کنار اسکان چايي صدق الله مديرها ياد بگيرند مديری سه صد نفر زير دستاند همانجا میبريمت جمع میکنيم، آقا اين برادر صبح مرض شد ظهر مرد برادر عالم گفت خب اين برادر ما به عشق امام رضا آمد غسلش دادند تو غسالخانه نيشابور کفنش کردند، در يک نمدی پيچيدند اين را گذاشتند روی مرکب گفت ببرين مشهد دفنش کنيد حالا که به عشق امام رضا آمد برود مشهد به خاک سپرده بشود، آوردنش عرض شود که مشهد و تو حرم امام رضا هم سه بار دور ضريح طوافش دادند بردند در قبرستان مشهد به خاک سپردند برادر عالم میگويد شب ليلة الدفنش نماز خواندم قرآنی هم برای روحش خواندم، دوتا مطلب من را رنج میداد يکی از يک طرف کارهای ناشايست او و وضعيت عالم برزخ او نگران بودم که الآن چه وضعی در آن عالم دارد؟ از يک طرف ديگر میگفتم خب اين به عشق امام رضا آمد و آورديم تو حرم هم طوافش داديم امام رضا بیدشت نمیگذارند برود، ما بين اين دو حالت بوديم گفتم خدايا حال برادرم را تو عالم برزخ به ما نشان بده، گفت شب خواب برادر را ديدم، ديدم لباس سفيدی زيبايي بر تن دارد در يک باغی دارد قدم میزند فهميدم عالم برزخ است، قدر خودت را بدان کجا آمدی امروز؟ گفتم فهميدم عالم برزخه سلام کردم برادر تو را چه به اينجا؟ اينجا کجاست؟ گفت اينجا باغ برزخی من است خانه برزخی من، گفتم تو که دستت از عمل خالی بود اينجا را که به تو داد گفت علی ابن موسی الرضا، گفتم میشود بگويي بر تو چه گذشت؟ گفت برادر در نيشابور که مريض شدم لحظه مردن حضرت ملک الموت آمد جانم را بگيرد فقط همين اندازه بگويم مثل گوسفندی که زنده زنده پوستش را میکنند روح از بدنم خارج شد فريادها میزدم شماها نمیفهميديد، گفت تمام وجودم يکپارچه شد آتش، من را آورديد در غسالخانه گفتم حالا اين غسال آب میريزه آتشها خاموش میشود گفت سنگ غسالخانه شد آتش غسال آب میريخت مثل آتش مذاب میکردند در دهن من، دست میکشيد دست غسال میشد آتش گفت زجرها کشدم نالهها زدم ولی شماها نمیفهميديد گفت من را تو کفن پيچيديد لايههای کفن شد شد لايههای آتش نمک دورش پيچيديد شد آتش مضاعف روی مرکب گذاشتيد مرکب شد آتش از نيشابور تا مشهد عذابم میکردند آقا کاری حساب داره، گستاخی و خدا گريزی و ناسپاسی بايد مکافاتش را پس بده، عدالت خدا اين را اقتضاء میکند، گفت رسيديم مشهد تا دم در حرم امام را داشتند من را عذاب میکردند مأموران عذاب الهی، گفت من را از آن مرکب بلند کرديد رو دست که در تابوت گذاشتيد آورديد داخل حرم آتشها خاموش شد مأمورهای عذاب بيرون حرم ايستادند، گفت همينجايي که قبر آقاست يک تختی بود امام رضا نشسته بودند رو تخت جمعيت زيادی دور حضرت داشتند طواف میکردند گفت من را آورديد دور حضرت يک دور چرخانديد ديگر حالا عذاب نمیشدم بدنم عادی شد آتشی نبود، گفت يک دور چرخانديد مقابل صورت حضرت با فاصله يک پيره مرد محاسن سفيدی موقری ايستاده بود آن پيره مرده رو کرد به من گفت تا اينجا هستی به آقا التماس کن يک کاری برايت بکنند، از اينجا بردنت بيرون عذاب بيرون حرم در انتظار توست، التماس کن به حضرت، گفت و کردم به امام رضا گفتم آقا غلط کردم اقا پيشمانم آقا به دادم برس دستم بگير گفت حضرت سرشان را انداخته بودند پايين اصلاً نگاهی من هم نمیکردند، گفت دور دوم من را چرخانديد رسيدم به آن پيره مرد که دور دوم تمام شد، گفت يک کاری بکن برای خودت التماس کن به حضرت گفت دوباره شروع کردم التماس کردن چهره به چهره حضرت بود آقا پيشمانم آقا ناديمم آقا اشتباه کردم گفت باز حضرت سر را بلند هم نکردند اصلاً نگاهی من کنند، گفت سرشان را پايين بود، گفت دور سوم شروع شد رسيدم به آن پيره مرد که ديگر داشتند من را میبردند گفت کاری نکردی برای خودت دارند میبرند تو را از حرم، تمام شد فرصت، گفت به پيره مرده گفتم آقا هرچه به حضرت التماس میکنم اصلاً امام توجه نمیکند، نگاه نمیکند.
گفت آقا را قسم بده به پهلوی شکسته مادرش فاطمه، گفت رو به حضرت گفتم آقا تو را به پهلوی شکسته مادرت نگاهم کن، گفت تا اسم مادرش را آوردم حضرت سر بلند کرد يک نگاهی به من کرد مثل اين که بغض راه سخن گفتن را بر حضرت مسدود کرده بود آقا بغض آلود اين حرفها را زد، فرمود فلانی گرچه جايي برای شفاعت تو باقی نگذاشتی، اما چه کنم که نام مادرم را بردی، دست بلند کرد آقا دعا کرد، گفت برادر همه اينها مرحمتی امام رضاست، دو سه بيت شعر بگم عزيزان فيض بدهند:
السلام ای شهيد خراسان ای پناه همه بیپناهان
تو جگر گوشهی مرتضايي تو علی ابن موسی الرضايي
دو ماه عزاداری کردی، بگوييم آقا مزد اين دو ماه اين بيت شعر ما باشد:
جان زهراء و جان جوادت وقت مردن کن از ما عيادت
ای رضا جان ای رضاجان ای رضا جان.
[1] - بقره/157.
[2] بقره 156
[3] - بقره/156.
[4] - بقره/157
[5] - بقره/157
[6] - احزاب/56.
[7] - بقره/157.
[8] - بقره/157.
[9] - بقره/157.
[10] - بقره/187
[11] - بقره/21
[12] الکافی ج2 ص92
[13] الکافی ج2 ص92
[14] الکافی ج2 ص92
[15] الکافی ج2 ص92
[16] الکافی ج2 ص92
[17] البقره آیه156 و 157
[18] - شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج3، ص: 192.
[19] در منابع حديثی و تفسيری يافت نشد.
[20] - ابراهيم/7.
[21] - بقره/167
[22] -الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 50.
[23] -الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 246.
[24] - بقره/153.
[25] - بقره/157