استاد حدائق روز سه شنبه 6 مهر 1400 مصادف با شب بیست و دوم صفر در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا بقیت الله الاعظم ارواحنا له الفداء «و علی النساء بالحیاء و العفة»[1] بحث مجلس با محوریت سخن ولیعصر با عنوان سبک زندگی مهدوی در یک فصلی از این دعا که امام برای گروهی از جامعه شرح وظیفه معین میفرماید یک بخشی از آحاد جامعه خانمها هستند. نکاتی را از حضرت نسبت به جوانان نسبت به دانشمندان، ثروتمندان شرح وظایفی که برای عامه مردم. یک شرح وظایف خاص هم امام برای خانمها از خدا تقاضا میکند. دوتا نکته را در این قسمت دعا امام از خدا مسئلت میکند برای بانوان.
یکی حیا. دوم عفت. «و علی النساء بالحیاء و العفة»[2] منطوق کلام امام این است که برای هر زنی حیا پاکدامنی عفت ضرورت دارد. مفهوم کلام حضرت هم این است که اگر خانمی بیحیا شد بیعفت شد این هم آسیب است. خطر جدی برای یک زن مسلمان بیحیایی است آفت خطرناک برای یک زن بیعفتی است. یکی دو سه جلسه من میخواهم روی حیا و عفت بحث کنم که متاسفانه ما امروزه رنگ بیعفتی و بیحیایی را در خانوادهها و در جامعه داریم آشکارا میبینیم. همین امروز ظهر مادر شوهری آمده بود در مسجد داشت گلایه میکرد از عروسش و نگران حال نوهاش بود گفت حاج آقا اینها بچههای 4 – 5 سالهشان را هم شراب میکنند در دهانشان مجلس مجلس معصیت مرد و زن مخلوط زنها پا میشوند جلو مردان نامحرم دسته جمعی میرقصند اینها را این خانم میگفت و گریه میکرد. اینها بیحیایی است اینها بیعفتی است اسلام که با خوشی با شادی با رنگ با آرایش که مخالف نیست. اسلام میگوید هر چیزی جای خودش. اگر از حدود خودش خارج شد میشود آسیب میشود زیان برای جامعه بعد این خانم حرفش این بود پسرم این منویات رفتار غلط زنش رویش اثر گذاشته میگوید مادر این بچه 4 – 5 ماهه را بردارید خودتان بزرگ کنید. گفتم خانم بردار بزرگ کن نجات بده این بچه را. خوب این بچه دست این طایفه لامذهب، لامذهب بار میآید نه نوه تو اگر بچه کسی دیگری هم بود می دیدی میتوانی بر او اثر بگذاری، از فساد نجاتش بدهی وظیفه داشتی این کار را بکنی. خوب اینها مسائلی است که امروز در جامعه ما در خانوادهها شکل میگیرد. ما داریم ضربه فاصله گرفتن از خدا را میخوریم. یک کسی میگفت آقا دیندار باشیم چه اتفاق میافتیم دیندار باشید دنیایت سالم است این دنیاهای به هم ریخته مال بیدینیهاست. خدا را در نظر بگیریم اقتصادمان اجتماع مان خانوادههای مان آرامش دنیای حسنه آخرت حسنه.
من یک توضیح ترجمهای روی حیا و شرم بدهم بعد وارد بحث بشوم.
حیا چیست؟ عفت چیست؟ اینکه حضرت هر دو را از خدا میخواهد «و علی النساء بالحیاء و العفة»[3] اینها برای خانمها ضرورت دارد حیا و عفت. مخصوصا زن مسلمان. باید زن با حیا باشد. حیا در لغت هم به معنای شرم یا به تعبیر فارسی در ادبیات فارسی میگویند آذرم. آذرم آن حالتی است که انسان شرم دارد. هر کاری را نمیکند هر حرفی را نمیزند هر عملی را انجام نمیدهد نفس خودش را از یک چیزهای میگیرد. نفس او را میکشد به سمت یک کارهای ولی خودش را کنترل میکند. این را میگویند حیا. این حالتی که در انسانها شرم است این زن شرمش میشود با یک مردم نامحرم بگو و بخند بکند. این زن شرمش میشود حالا من عرض کردم دو سه جلسه باید روی این بحث کنیم که باز بشود مصادیق بیحیایی بیعفتی تبیین بشود برسیم به آثار ارزشمند حجاب که از نمادهای باحیایی و با عفتی است و بعد بحث حجاب بحث شود که اگر حجاب در جامعه گسترش پیدا کرد چه میشود حجاب در جامعه فراموش شد چه اتفاقی میافتد؟
خوب این حالت شرم و آذرم و خود را گرفتن از هر کاری، این را میگویند باحیا بودن. البته ما حیای مذموم هم داریم. این هم بماند تا وقتش. حیا هم حیا ممدوح است و هم حیای مذموم. حیای ممدوح همین است که یک نامحرم زن نامحرم در برابر نامحرمها خودش را کنترل کند آقا این مثل داداش مان است یک حرفهایی میزند که باید فقط به محرمش این حرفها را بزند خوب بیحیا این حرفها را نباید تو به دیگران بزنی. این ادبیاتت ادبیات خوبی نیست. بعد میبینید بعضیها حیای مذموم دارند جای که حیا نباید رعایت بشود رعایت میشود. یک جملهای کلی بگویم برای همهتان خوب است. تمام فضائل اخلاقی و رذائل اخلاقی نسبی حسن و قبح دارد مثل مثلا تکبر. تکبر صد درصد بد نیست یک جاهای تکبر خوب است تکبر در برابر متکبرین خیلی ارزشمند است آنی که در برابر خدا تکبر میکند نافرمانی میکند باید به او بیاعتنایی کرد اینجا تواضع معنی نمیدهد اخلاق خیلی خوب است اما یک جاهای این اخلاق جواب نمیدهد. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[4] در برابر دشمنان خدا باید قاطع بود. اینجا نمیشود اخلاق تحویل داد. اخلاق خوب در برابر بندگانی است که با خدا عناد ندارد او که با خدا عناد دارد باید بر او خروشید. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِين»[5] سخاوت خوب است اما یک جاهایی سخاوت زیر سوال است. تمام فضائل و رذائل حسن و قبح نسبی دارند جز دوتا صفت. تنها صفتی که تبصره نخورده و صد درصد حسن دارد و کسی نمیتواند بگوید فلانجا این صفت عیب است عدالت است. عدالت همه جا خوب است حتی نسبت به ظالم. ظالم به تو ظلم کرده تو با عدالت رفتار کن. یک تو گوشی زده میخواهی با عدالت رفتار کنی یک تو گوشی حق نداری بزنی. یک میلیون مالت را برده نمیتوانی یک میلیون و صد برداری عدالت میگوید آنچه انجام داده ظلم کرده به همان اندازه. و تنها صفتی که قبح ذاتی دارد ظلم است ظلم هم صد درصد بد است. و لو نسبت به ظالم. میگویند به ظالم هم ظلم نکن. به ظالم عدالت رفتار کن. این ظلم کرده آقا امیرالمومنین به امام مجتبی فرمودند این ابنملجم اسیر دست شما است من اگر از بستر برخواستم خودم میدانم چه کنم با او. به من آسیب رسانده من یا میبخشم یا قصاص میکنم. ولی تا زمانی که من هستم با او احسان کنید. اسیر دست شما است. تو غذای او، تو رسیدگی به او کم نگذارید. من رفتم دیگه کار دست شما است شما میدانید شما اولیای دم هستید میتوانید ببخشید میتوانید قصاص کنید. این اسلام است. بنا نیست ابنملجمیکه فرق امیرالمومنین را شکافته روز صد تا شلاق به او بخوابنند. این ظلم است ولی خدا را شهید کرده باید یا قصاص شود یا اولیای دم ببخشند. یک جاهای حیا بد است حالا من روایتش را بعدا برایتان میگویم شبهای آینده. حیای که بد است میدانید کجاست؟ بعضی خانمها در برابر شوهرانشان هم به وظایفشان عمل نمیکنند. این همان حیای مذموم است. خانم آمده میگوید آقا ما مدتها است دیگه با حاجی بسترمان جدا است. خوب زن حسابی تو اگر پیرو پیغمبری پیغمبر تا آن روزهای آخر عمرش حق همسرانش ضایع نمیکرد کنار همسرانش میخوابید ما دیگر پیر شدیم پیر شدی از کار افتادی کنار همسرت باش. میگفت بچههای مان بد آموزی دارد بچههایت باید یاد بگیرند شوهرداری را از تو. این حیای مذموم است. که گاهی اوقات مقدس مآبی ما را از انجام وظایف مان باز میدارد. زن در برابر شوهر باید به وظایفش عمل بکند. حالا ولو سنشان بالاست شوهر توست در برابر این شوهر حیا به خرج دادن مذمت شده است. خوب این که ما داریم میگوییم حیا داشته باشد زن در برابر نامحرم است در برابر اولاد جوان عذب اوست. خانم جلو پسر جوانت با لباس بدن نما ظاهر نشو. این بیحیایی است. این پسر 22 ساله تو با لباس خواب میآیی جلو پسرت. بدآموزی داری به او یاد میدهی این بیحیایی است. این حیا. عفت به چه معنایی است؟ عفت در لغت میگویند پدید آمدن حالتی است در نفس انسان که سبب میشود انسان را از غلبه شهوت کنترل کند. این حالت حالت عفت است. اگر میگویند زن باید با عفت باشد یعنی یک حالتی در این زن اتفاق بیفتد که از غلبه شهوت خودش را بگیرد. آنی که رفتار گفتار پوشش بیانگر شهوترانی اوست این بیعفتی است. بله این خانم جوان است میتواند خودنمایی بکند پول دارد که لباس تبرج بپوشد حالا در تبرج هم من صحبت میکنم کجاها تبرج است از نظر اسلام که قرآن میفرماید به زنها تبرج جاهلیتی نداشته باشید. این خانم میتواند اما بر نفس خود مسلط است
گر بر سر نفس خود امیری مردی
این بر خودش سلطه پیدا کرده لذا این حالت عفت یک حالتی بالاتر از حیا است. اگر کسی باحیا شد آنگاه میرسد به مقام عفت. هر کسی که میخواهد باعفت باشد اول باید از دوره حیا بگذرد. مثل کسی که میخواهد برود دانشگاه میگویند دوره آموزش کلاسیک را باید بگذرانی دبستان، دبیرستان تحصیلاتت را تمام کنی تا برسی به مقطع دانشگاه یک روایتی از آقا امیرالمومنین است که حضرت میفرماید: «علی قدر الحیاء تکون العفة»[6] به آن اندازه که حیا داری عفت داری. آن خانم مسلمان به همان نسبت باحیا بودنش باعفت است. لذا هرچه حیا در زن مسلمان تقویت شود عفت در وجود او تقویت میشود میرسد به جایی که بر خودش مسلط بر نفس خودش، محیط من چند روایت اینجا یادداشت کردم محضر عزیزان تقدیم کنم در اهمیت حیا بعد ان شاء الله بحث اگر وقت شد آثار حیا در زندگی و بعدا نمادهای بیحیایی در زندگی انسانها.
رسول الله میفرماید «الحیاء خیر کله»[7] حیاء، تماما خیر است. یک خانمیکه باحیاء است این خیری در زندگی اوست. بله در برابر مرد نامحرم بالاخره صحبتش گفتارش وسوسه انگیز نیست رفتارش یکی از صفاتی که ما در روایات هم داریم برای مردان عیب است برای زنان حسن است در یک جاهایی تکبر است. تکبر برای مردها صفت خوبی نیست البته تکبر در برابر متکبر در برابر دشمنان خدا که خیلی ارزشمند است اما تکبر در برابر یکدیگر حالا صبحها هم در این بیت الحسن فلکه فخر آباد یک فصل دیگری از همین سبک زندگی بحث است که آن رسالت پولدارها است که امام زمان برای ثروتمندها از خدا چه میخواهد آدم پولدار اگر اینجوری باشد پولدار موفقی است ثروتمندها باید یکی اهل تواضع باشند یکی اهل انفاق باشند. پولداری که ثروت متکبرش کرده و پولداری که بخیل شده وای به حالش.
این ثروت دارد بیچارهاش میکند ثروتمندها اگر میخواهند به خودشان نمره بدهند ببیند هرچه پولشان بیشتر میشود تواضعشان بیشتر میشود؟ فروتنیشان بیشتر میشود در برابر دیگران نمیگویند من. ماشین شاسی بلند غافلش نکرده خانه هزار متری سرگرمش نکرده؟ اگر نکرده ثروت ثروت سالمیاست.
اگر فراخ دست است هرچه خدا دارد بیشتر به او میدهد این بیشتر انفاق میکند این پول پولی است که خدا دوست دارد و اگر هرچه بیشتر دارند به او میدهند خسیستر میشود وای از این ثروت.
لذا عزیزان اساس خیر، که رسول الله میفرماید تمام خیر اصلا حیا تمام خیر است. سر تا پا خیر است. حیاء ضرری در آن نیست. زن مسلمان اگر با حیا بود وجودش وجود خیر است آقا امیرالمومنین میفرماید «اعقل الناس احیاهم»[8] عاقلترین مردم باحیاترین مردمند. آنهایی که حیای بیشتری دارند عقل بیشتری دارند اصلا حدیث داریم یکی از نشانههای عقل حیا است. حالا متاسفانه امروز بعضیها عاقل بودن را در تقلب تعریف میکنند. میگویند آقا ببین فلانی 5 سال آمده تو بازار، 50 سال جلو است کلاهبرداری را میگویند عاقل بودن. این تقلب است این شیطنت است این فریب است. طرف آمد خدمت امام صادق عرض کرد «ما العقل»[9] عقل را برایم تعریف کنید. امام صادق فرمود عقل دوتا نشانه دارد آدم هرچه عاقلتر میشود باید بندهتر شود. نشانه عقلتان است که امشب مسجد آمدید اینکه بعضی بیخردان به باخردان میگویند بیعقل میگویند مسجد میروی؟ یک خانهات کم نیست. خمس میدهی؟ عقب ماندهای. انفاق میکنی؟ بنده خدا خودت بخور. کربلا میری؟ پاشو برو آنتلایا مکه پول تو حلق عربها میکنی؟ برو کانادا. انگ بیعقلی را به کیا میزنند؟ به عقلا. کار بر عکس است. آن کسی که حقیقتا عاقل است به او میگویند بیخرد آن بیخرد واقعی اسم خودش را میگذارد عاقل راوی به امام صادق عرض عقل چیست؟ امام فرمود آدم عاقل هرچه عقلش بیشتر میشود بندگیاش بیشتر میشود یعنی در برابر خدا تسلیمتر است. مطیعتر است او کار به حرف مردم ندارد. میگویند نماز بخواند یا نخواند روزه برود یا نرود اصلا برایش مهم نیست او تراز خداست. «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان»[10] آدم عاقل کسی است که هرچه عقلش بیشتر میشود بیشتر به یاد آخرتش است.
یک آقایی من در شیراز میشناختم اسمش را نمیآورم بعضیهایتان میشناسید فقط میگویم خدا رحمتش کند این اواخر عمر به خودش آمد وضع مالی خوبی داشت یکی دو سه تا کار خیر کرد ورثه احساس خطر کردند دیدند حاجی آخر عمری تازه فهمیده باید چیکار بکند؟ دارد به داد خودش میرسد با مرحوم آیت الله والد رحمت الله علیه رفتیم دیدنش مردم عبرت بگیرید. خانمها بشنوید. آقایان بشنوید تا کار دستتان است کار کنید. روزگاری میرسد که ده هزار تومان میخواهید بردارید دیگر اجازهتان نمیدهد. انگ آلزایمری به شما میزند این را من خودم دیدم این داستان مال سی سال قبل است. ما با حاج آقا رفتیم دیدنش دو سه نفر از ورثهاش هم نشسته بود یک دفعه رو کرد به حاج آقا گفت آقا به اینها بگویید این اموال این زندگی من مال شما است؟ شما رفتید اینها را جمع کردید؟ شما اینها را به دست آوردید؟ اینها پولهای زحمت کشی خودم بوده در طول عمرم واقعا هم زحمت کشیده بود ولی خوب ثروت انبوهی به دست آورده بود. گفت دلم میخواهد یک کارهای خیری انجام بدهم دو سه تا کار خیر هم کرد دیگر قیچیاش کردند گفت به اینها بگویید اینها مال شماست؟ به حاج آقا میگفت به اینها بگویید. اینها پول شماست؟ حاج آقا گفتند چه شده؟ گفت من رفتم بانک سال 70 سی سال قبل. ده هزار تومن میخواستم از حساب بردارم ده هزار تومان سال هفتاد نه الآن مامور بانک گفت آقا شما دیگر مهجور التصرف هستید. نامه از دادگاه آوردند تمام حسابهایت را مسدود کردند گفتند این آقا عقلش را از دست داده دیگر هیچی حالش نیست آدم عاقل. آدم بصیر. آدم هوشیار گفتند تمام حسابهایت توقیف تو دیگر حق نداری برداری. گفت حاج آقا ده هزار تومان بخواهم بردارم اینها باید همراهم بیایند اجازه بدهند. بشر تا کار دستت است کار کن. تا از تو بر میآید قدم بردار. یک وقت میزنی پشت دستت.
میگویی خیلی کارها میخواستم بکنم نشد. آن ورثههایش ساکت بودند بعد هم توضیح داد گفت آقا من را بردند دم دادگستری این هم اوضاع آشفته بازار دادگاه حالا یک زد و بندی کرده بودند در دادگاه با بعضی از کسان. آمده بوده و بالاخره قاضی مربوطه پای ماشین دیده بوده حاجی توی ماشین است دو تا سوال از او کرده بود نوشته بود این آقا عقلش را از دست داده مهجور التصرف است. دیگر اجازه به این آقا ندادند ریالی خرج کند تا مرد. گفت اینها پول زحمتکشی خودم است ولی اینها دارند مانع میشوند. حضار محترم آدم عاقل به این میگویند بعد به او میگویند دیوانه. این اعقل الناس است امام صادق فرمود عاقل کسی است که «واکتسب به الجنان»[11] به دنبال کسب بهشت است. کارهایش او را دارد به سمت بهشت میبرد. به یاد آخرتش است. حالا طرف میآید میگوید من فلان اموالم را میدهم برای کار خیر بازماندگانش قیام میکند تو دیوانه شدی عقلت را از دست دادی. دیدم بارها این جریانات را در همین مسجد فرد محترمیبود چندین بار آمد وصیت نامهاش را عوض کرد هی ورثه میفهمیدند ما این را قبول نداریم ما این را زیربارش نمیرویم این را عوضش کن این را کسی عمل نمیکند چرا؟ چون برای فکر خودش است. رسول الله فرمود تا زنده هستید اگر یک دانه خرما با دست خودتان بدهید از کل زندگیتان که بعد از شما برایتان خیرات بشود ثوابش بیشتر است.
عاقل آن است که به یاد آخرتش است. عاقل آن است که بندگی خدا را به جا میآورد. آن که نماز قضا ندارد واجب زمین ندارد عاقل است نه آن تارک الصلاة.
نه آن که دنبال هوسرانی و گناه و ظلم و احتکار است. امام صادق وقتی عقل را تعریف فرمودند «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان»[12] طرف از حضرت سوال کرد پس آقا آن که در معاویه چه بود؟ «فالذی کان فی معاویه»[13] خیلیها میگویند معاویه عاقل بود که جنگ باخته صفین را به پیروزی کشاند. جنگ تمام بود دیگه. مالک رسیده بود پشت خیمه معاویه. حماقت کوفیها شیطنت معاویه و عمرو عاص دست به دست هم داد جنگ پیروز شده به شکست کشیده شد. از امام صادق سوال کرد پس آقا در معاویه چه بود؟ بعضیها میگویند معاویه عاقل بود جنگ باخته را کرد جنگ پیروز امام صادق فرمود خوب بشنوید فرمود «تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بعقل»[14] اینها خدعه است مکر است حیله است شبیه به عقل است ولی عقل نیست.
مردم حواستان باشد تقلب فریب خدعه، پای عقل حسابش نکنید. عقل یعنی صفا صمیمیت درستی پاکی خدا ترسی آخرت نگری نه دنیا پرستی.
لذا حیا را امیرالمومنین میفرماید «اعقل الناس احیاهم»[15] عاقل ترین مردم با حیاترین مردم هستند. و نکته دیگر حدیث دیگری امیرالمومنین میفرماید «الحیاء سبب الی کل جمیل»[16] در کتاب شریف بحار الانوار جلد 74 در فضیلت حیاء حضرت میفرماید انسانهای باحیا در زندگی آنها سبب میشود که اینها را به سوی هر زیبایی دینی و معنوی سوق میدهد. آدمهای باحیا «سبب الی کل جمیل»[17] البته حیا صفت بسیار خوبی برای تمام انسانها است مخصوصا خانمها بله مرد هم باید باحیا باشد آقایی محترم باحیا باش. با ناموس نامحرم مثل زن خودت حرف نزن. بگو و بخند نکن حالا این ارباب رجوع توست یک حرفی میزنی یک جوری حرف میزنی که تو باید با محرم خودت اینطور حرف بزنی این نامحرم توست. مردها هم باید باحیا باشند اما خصوصا خانمها برای خانمها صفت ضروری است «سبب الی کل جمیل»[18] پیامبر میفرماید «الحیاء لا یاتی الا بخیر»[19] حیاء خروجیش خیر است اگر کسی با حیاء شد یقینا به خیر میرسد. یک حدیث دیگری هم از امام صادق عرض کنم این حدیث هم شنیدنی است. در کتاب شریف امالی شیخ طوسی است این حدیث را بگویم عرایض را جمع بندی کنم امام صادق میفرماید خصال پسندیده و صفات شایسته و خوب بعضیها مقید به بعضی دیگر هستند. یک سری صفاتی هستند که اینها حاصل نمیشوند مگر اینکه صفات دیگری اتفاق بیفتد اینها حاصل بشود خداوند این صفات را تقسیم کرده اینکه میگویم خدا تقسیم فرموده در روایات، خداوند یک ظرفیتی به همه داده ظرفیت کمال طلبی است. قاعده این است این که خدا میفرماید «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ»[20] هر کسی را خدا بخواهد رزق میدهد. «یعطی من یشاء»[21] این اراده فاعلی خدا است. خداوند میبخشد خداوند رزق میدهد یعنی «مَنْ يَشاءُ»[22] هدایت هدایت میکند «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[23] گمراه میکند. این به معنای جبر نست. وقتی راوی از امام صادق سوال کرد اینکه خدا میفرماید بعضیها را هدایت میکنیم بعضیها را گمراه. خوب اگر کسی خدا گمراهش بکند این چه تقصیری دارد؟ و اگر کسی خدا هدایت بکند چه لطفی دارد کار خوب او. امام صادق فرمود خدا به انسانها عقل داده خدا به انسانها اختیار داده، اگر انسانها از عقل و اختیارشان درست استفاده کردند در مسیر رضایت خدا حرکت کردند خدا راهنماییشان میکند «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[24] اینجا رفتی سمت خدا دستت را میگیرند و اگر کسی با اینکه خدا اختیار داده عقل داده انبیاء آمدند کتابهای آسمانی آمده پشت کرد به اینها خدا رهایش میکند. خدا نکند خدا کسی را رها کند. گمراه میشود. اینکه رسول خدا نیمه شبها به خدا عرض میکرد «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا»[25] خدایا یک چشم به هم زدن ما را به خودمان رها مکن. یعنی رهای مان کردی زمین خوردیم. واگذار به خود شدیم دیگر از دست رفتیم. اینکه خدا میفرماید «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[26] بنده، اگر پشت کردی به من کردی دیگر کارت ندارم. کارت نداشتم یقینا سقوط کردی.
لقمان به پسرش میگوید اگر هدایت شدی خدا کمکت کرده چون آمدی مسجد نماز خواندی عبادت کردی راه را برایت باز کردند. هی دستت را گرفتند و اگر گمراه شدی و در ضلالت افتادی گناهانت تو را گمراه کرده کاری کردی که واگذار به خودت شدی، واگذار به خودت شدی گمراه شدی.
در این حدیث امام صادق میفرماید خصال پسندیده و مکارم ارزشمند اخلاقی بعضیها مقید به بعضی دیگر هستند «یقسمها الله حیث یشاء»[27] خدا اینها را تقسیم کرده آنگونه که خدا میخواهد یعنی هرچه آقایان ظرفیت نشان بدهید بیشتر به شما میدهند. بعضیها دیدید لیاقتش را دارند بیشتر میدهند بعضیها ظرفیت ندارند شما تو منزل من یک مثالی عرض کنم یک پسر 4 ساله چقدر پول دستش میدهید؟ تراول 100 هزار تومانی دست این بچه میدهید؟ این ظرفیت ندارد چون ظرفیت ندارد نمیدهید. اما جوان 20 ساله فهمیده در خانه به او اعتماد دارید این پول را در اختیارش قرار میدهید به او مسئولیت هم میدهید که برو فلان چیز را تهیه کن به همان اندازه که ظرفیت نشان میدهید خدا به شما امکانات میدهد. نشان میدهید لایق هستید این صفات را بیشتر به شما میدهند لذا این دست خود ما است ما باید چراغ سبز روشن کنیم تا الطاف الهی برای ما جریان پیدا کند. خوب این خصال مکارم چیست که امام صادق میفرماید خدا تقسیم کرده آنگونه که میخواهد.
حضرت میفرماید «تکون فی الرجل و لا تکون فی ابنه»[28] گاهی اوقات بعضی از این صفات در پدر هست در اولادش نیست. بابا این صفت را داشته صفت خوب. بچهاش این صفت را ندارد. نوح پسر. «تکون فی العبد و لا تکون فی سیده»[29] گاهی نوکر این صفت را دارد آقا این صفت را ندارد. عبد این صفت را دارد ارباب این صفت را ندارد. آبدارچی این صفت خوب را دارد مدیر کل این صفت را ندارد. شاگرد این صفت را دارد استاد این صفت را ندارد. اینها اینجوری نیست که هر کسی سوادش بالاتر مقامش بالاتر اینها در او بیشتر باشد. خوب این صفات ارزشمند چیست؟ حضرت نام میبرد.
اول «صدق الحدیث»[30] راستگویی یک از صفات بسیار پسندیده است. که انسان راست بگوید دروغ نگوید. «و صدق الناس»[31] با مردم صادق بودن. صاف بودن. صفت بسیار خوبی است گاهی اوقات میبینیم فرزند راستگو است بابایش متقلب است. پسر یک خوبی دارد پدر این صفت را ندارد. یک وقتی در همین مسجد یک جوانی آمد خمس داد بابایش هم میآمد نماز جماعت. بعد دیدم یکی دو شب بعد آمد گفت حاج آقا این پدر من فهمیده من آمدم خمس دادم گفته غلط کردی رفتی خمس دادی. تو دهنت بوی شیر میدهد کی گفت بروی خمس بدهی من میروم این خمس را از آقای حدائق پس میگیرم حالا این جوان بیست و هفت هشت سالش بود دانشگاهی تحصیلکرده بابا بابای مسجدی نماز خوان. بعضی اوقات مسجد آمدن نماز خواندن شده عادت نیای مثل چیزی است که گم کردی. دید بعضیها عادت کردند صبحانه میخورند عادت کردند نهار اصلا کاری ندارند گرسنه است یا سیر. میشیند پای سفره. اصلا مثل اینکه به وقته سیر هم که باشد میخورد. مسجد هم میآمد نماز جماعت هم این پدر میخواند گفتم به بابات بفرست بیاید پیش من تا نشانش بدهم خمس را. تا حالیش بکنم بگویم ای پدر نادان. عادت داری به عبادت معرفت نداری. تو به جای اینکه این فرزندت را تشویقش کنی میگویی میروم خمس را پس میگیرم. نافهم. ببینید گاهی اوقات بچهها از پدرها جلو میزنند. یا بر عکس در پدر یک چیزی هست در بچه نیست. یکی صدق الحدیث. یکی با مردم صادق بودن است دو. سوم. حضرت میفرماید: «و اعطاء السائل»[32] به فقیر کمک کردن. گاهی اوقات میبینید کارگر همت دارد صاحب کار همت ندارد. حمال بازار است روحیه سخاوت دارد تاجر بازارش روحیه سخاوت ندارد. بچه اعطاء میکند مادر و پدرش اعطا نمیکند. بارها من دیدم یک وقتی روی نافهمیآقا پول را چیکار کردی؟ رفتی بخشیدی؟ دیگه پول به تو نمیدهیم. تو معلومه قدر شناس نیستی. بابا باید این بچه را تشویقش کنی. این اعطاء سائل کرده. میگویند مرحوم محدث قمیمیگوید به یکی از اسخیاء عرب گفتند چی شد شما سخاوتمند شدید گفت مادرم مرا سخاوتمند کرد من از دوران بچگی که میرفتم مکتب مادرم یک درهم میداد به خودم یک درهم هم میداد میگفت این را در مسیر رفت و برگشت نیازمند دیدی کمک کن. گاهی اوقات لقمه غذایی میداد برای خودم یک لقمه غذا میپیچید میگفت این را هم بده به یک گرسنه بخورد. لذت انفاق کردن را از دوران بچگی مادر در ذائقه من ایجاد کرد.
درود خدا بر این مادرها.
اعطاء السائل بعضیها دارند بعضیها ندارند. یک وقت میبینی کارگری ساده است دستش خالی است میبخشد آدم میلیاردر من یک مثالی بزنم در همین مسجد یک شب من داشتم از این درب میرفتم بیرون، حرف چند سال قبل است. یک کارگری عزیزی برادر افغانستانی پای منبر ما بود مهاجر در این مملکت بنده خدا غریب زحمت دارد میکشد کارگر است آمد پای ماشین نمیدانم چی بود آن شب بحث دانشگاه مهدویت شده بود آمد پای ماشین من سوار شدم بروم یک پنج هزار تومانی به من داد سالها قبل گفت آقای حدائق خدا شاهد است بیش از این ندارم بدهم من یک کارگر روزمزدی هستم در این شهر بعضی روزها کار هست بعضی روزها کار نیست این پنج هزار تومن را برای دانشگاه مهدویت قبول میکنید؟
من پولش را پوسیدم گفتم پول تو برکت میکند. میلیاردر هم داریم ککش نمیگزد.
چی میبرند؟ شانس بیارد یک دست کفن. شانس بیاورند یک دست کفن. مردم قرآن میفرماید «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[33] آنی که نزد شماست از بین میرود آنی که نزد خداست ماندگار است. ببینید این بابای مهاجر غریب تو این مملکت کارگر انفاق دارد طرف توانمند ثروتمند. بابا ول مان کن عین خیالش هم نیست.
این اعطاء السائل از آن صفاتی است که امام صادق میفرماید بعضیها دارند بعضیها ندارند. یک وقت بچهها از پدر و مادرها جلو میزنند. یک جوانی اولادی آمده بود مادرش را آورده بود گفت حاج آقا من به مادرم میگویم مادر هر کاری میخواهی برای خودت بکن معلوم نیست ما برایت بکنیم. ما گرفتار کار خودمان هستیم این مال مال توست اموال اموال توست دلسوزی کن برای خودت چقدر زیبا.
به آن مادر گفتم خدا را شکر کن که چنین فرزندی خدا به تو داده. حالا یک بچه ای هم میخواهد اعطا کند آقا نده حکم مهجوریتش را میگیرند دادگاه حکم میدهد که این عقلش را از دست داده. «اعطاء السائل و المکافأة بالصنائع»[34] امام صادق فرمود جبران کردن به خوبی این گاهی اوقات بعضیها دارند بعضیها ندارند. بعضیها کارها را به بدی جواب میدهند. بعضیها کارها را به زیبایی پاسخ میدهند «مکافات بالصنائع»[35] در همه نیست یک وقتی در خانوادهای میبینی پدر مادر محرومند از این صفت فرزند بهرهمند است از این صفت. نوکر این گونه است ارباب آن مدیر آن مسئول از این صفت محروم است.
و نکته دیگر حضرت میفرماید: «و اداء الامانة و صله الرحم»[36] امانتداری صله رحم همه کس ندارند. یک دفعه میبینی در خانوادهای دو سه نفر معتقد به صله رحم هستند دو سه نفر در همان خانه مخالف صله رحم هستند. این همان صفاتی است که امام صادق میفرماید بعضیها دارند بعضیها ندارند. اینها جزء مکارم اخلاق و خصال پسندیده است. یک وقت میبینی پدر ندارد ولی فرزند دارد فرزند ندارد پدر دارد. مادر دارد. صله رحم هم همینطور است. این حالت صله رحم یک وقتی در فامیل و خانوادهای بعضیها به صله رحم پایبند هستند بعضیها به صله رحم بیاعتقادند سراغ عزیز خودش را هم نمیگیرد سراغ نزدیکترین کسان خودش را هم نمیگیرند «و صلة الرحم و التودد»[37] مهربانی و دوستی با دیگران. این صفت هم صفتی است که همه ندارند. بعضیها دارند بعضیها ندارند. در خانواده در دوستان در جامعه مهرورزی در بعضیها هست در بعضیها نیست نکته دیگر حضرت میفرماید «و التودد الی الجار و الصاحب»[38] مهربانی به همسایهها مهربانی و دوستی به رفیق «و قری الضیف»[39] میهمان نوازی. این صفت میهمان نوازی هم صفت عجیبی است بعضیها این حالت در آنها هست میهمان را دوست میدارند بعضیها میهمان خانهشان بیاید مثل اینکه سوزن میرود در قلباش. منصور دوانیقی معلون علت به او دوانیقی میگویند دومین خلیفه عباسی بود قاتل آقا امام صادق. دوانق از سکههای معروف رایج زمان منصور بود. مثل الآن میگویند سکه بهار آزادی. آن موقع یک سکهای بود به نام دوانق سکههای طلای بود منصور دوانیقی سکه طلا خیلی دوست میداشت این مثلا هزاران سکه را میریخت تفریحش همین بود کیف و عیش این بود میرفت کنار این سکهها مینشست دست میکرد زیر اینها میبرد بالا هزاران سکه را هی میریخت روی هم اینها صدا میکردند خوشش میآمد از این صحنه. موقع غذا خوردنش که میشد میگفت درب کاخ را ببندید کسی چشمش به سفره ما نیفتد. میگفت چشم نامرد به سفره مرد نباید بیفتد. آدم خسیسی بود این هم مال پدرسوختگیش بود میخواست فریب بدهد دیگران میگفت چشم نامردم ناپاکان به سفره مرد نباید بیفتد. غذایش را میخورد تمام میشد سفره را جمع میکردند میگفتند درب خانه درب کاخ را باز کنید میگفتند شما که میگفتید چشم نامرد به سفره من گفت نه درب خانه مرد باید به روی مردم باز باشد. بعضیها در یک لقمه کنار سفرهشان کسی بخورد ذوب میشود بعضیها کنار سفرهشان اگر کسی بشیند غذا بخورد رشد میکند. اینهایی که من گفتم امشب به خودتان نمره بدهید ببیند در شما هست یا نیست؟ نکند یک وقتی یک کسی بیاید یک لقمه از غذایت بخواهد بخورد ذوب بشوی سختت بیاید. خیلی صفت بدی است. حضرت ابراهیم یکی از صفات ارزشمند ابراهیم که امام صادق میفرماید ابراهیم به مقام خلیلی الرحمانی نرسید مگر به خاطر این صفت. یک: «لاطعامه الطعام»[40] ابراهیم که شد خلیل الرحمان اطعام الطعام میکرد یعنی سفره دادن را دوست میداشت دوست میداشت پای سفرهاش یکی بشیند. غذای پخته میداد به مردم و دوم: «افشاء السلام» ابراهیم از سلام کردن عارش نمیشد ما نگاه میکنیم سلاممان کنند بابا میرود خانه زول میزند به بچهها، سلامتان را خوردید؟ خوب بیانصاف چرا تو سلام نمیکنی؟ آقای پدر سلام خوب است یا بد؟ اگر خوب است چرا تو سلام نمیکنی؟ مگر پیغمبر اسوه نیست؟ رسول الله در سلام کردن هیچ کس بر ایشان سبقت نمیگرفت. پیامبر حتی به بچههای کوچک تو کوچههای مدینه سلام میکرد. ما گاهی عارمان میشود پشت میز ریاست نشستیم ارباب رجوع باید سلام کند. آبدارچی باید سلام کند. فرزند باید به پدر سلام کند بابا پیش قدم شدی در سلام ثواب بیشتر را به تو میدهند لذا این صفت «قری الضیف»[41] میهمان نوازی از آن صفات بسیار ارزشمند است یک آقایی را من دیدم در تهران میگفت حاج آقا یکی از بهترین لذتهای زندگی من زمانی است که سفره پهن کنم میهمان نشسته دارد غذا میخورد اصلا کیف میکنم که هیچ چیزی با آن برابری نمیکند خیلی صفت خوبی است. این روحیه اکرام میهمان، میهمان نوازی و عرضم را تمام کنم امام صادق فرمود رأس تمام این صفات، این صفاتی که من امشب در این حدیث نام بردم که اینها جزء فضائل اخلاقی است که حضرت فرمود در بعضیها هست در بعضیها نیست راستگویی با مردم صادق بودن به فقرا کمک کردن به خوبی اعمال مردم را پاداش دادن امانتداری صله رحم، مهربانی به همسایگان و دوستان، میهمان نوازی تا اینجا را داشته باشید، امام صادق فرمود: «و رأسهن الحیاء»[42] رأس تمام این صفات خوب، امام صادق میفرماید باحیایی است. گاهی اوقات میبینی فرزند باحیا است مادر. گاهی اوقات میبینی مادر با حیا است فرزند. یک وقت در یک مسجدی رفته بودیم تمام کنم عرایضم را ان شاء الله ادامه بحث شب آینده. «و علی النساء بالحیاء و العفة»[43] یک جوانی مقطع راهنمایی چندین سال قبل این با مادرش مسجد مادر گفت من با این فرزندم مشکلی دارم آمدیم شما راهنمایی کنید گفتم چیه؟ گفت این بچه من میگوید مامان من خجالت میکشم تو در مدرسه من میآیی. من بگویم تو مادرم هستی. و حق هم با پسر بود. پسر دوازده سیزده سالش بود. گفت من این همه زحمت بچهام را کشیدم به بچه گفتم. گفتم بگه که دوباره مادر بشنوه. گفتم چرا خجالت میکشی؟ گفت مادرم با این وضع وقتی میآید مدرسه من جلو همکلاسیها خجالت میکشم در جامعه وقتی مادر با این وضع نامناسبش با من حرکت میکند من شرمنده میشوم این همانی است که امام صادق امشب نقل کردند. گاهی اوقات میبینی حیا در بچه هست در مادر نیست. مادرش است. ولی از حیا محروم است. و این را عرض کنم از امام و روضه بخوانم امام میفرمودند رضوان الله تعالی علیه معمار این انقلاب گاهی اوقات خدا یکی را در خانواده در یک فامیل در یک شهر میکند میزان همه. قیامت برای همین خانم میگوید تو بچهات بود بچه تو میفهمید که این رفتار و پوشش تو خطاست تو نفهمیدی؟ این بچه دوازده ساله خجالت میکشید تو خجالت نکشیدی؟ تو مادر این بودی. یک وقتی میبینید یک نفر در یک خانه یک زن یک مرد میشود میزان همه. یک وقتی میبینید آسیه میشود میزان فرعون، هابیل میشود میزان قابیل. یک وقت در همین شیراز در بازارمان خدا میزان میکشد بیرون. در ادارات مان میزان میآوردند بیرون. در میان جوانها در میان دانشجوها در میان طلبهها در میان همه اقشار اجتماعی خدا میزان میکشد بیرون میگوید فلانی چرا بهتر نبودی فلان کس هم همکار تو در شهر تو زمان تو چرا بهتر از تو کار کرد و تو نکردی؟
شاعر میگوید:
ساعتی میزان اینی ساعت موزون آن
ساعتی میزان خود شو تا شوی موزون خویش
به نقل سید بن طاووس مثل دیروز کاروان اسرا هم آمدند کربلا.
شمیم جان فزای کوی باغم
مرا اندر مشام جان براید
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک ناب و عنبر آید
مهار ناقه را یک دم رها کن
که استقبال خواهر اکبر آید
هنوز ای عمه از گهواره گور
صدای شیرخواره اصغر آید
اسرا مثل برگهای خزان از مرکبها خودشان را فرو افکندند. هر کسی در این صحرا در جستجوی عزیز شهید هست. شاعر میگوید
چون مشام جان زینب تازه شد از بوی یار
گفت یا رب بوی معشوق من آید زین دیار
زینب آمد کنار تربت حسین،
پس از تو جان برادر چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم چه کوچهها که ندیدم
حسین جان
به سخت جانی خود این قدر نبود گمانم
که بیتو زنده ز دشت بلا به شام رسیدم
همه بگوییم یا حسین
[1] . البلد الامین و الدرع الحصین، ص 350.
[2] . البلد الامین و الدرع الحصین، ص 350.
[3] . البلد الامین و الدرع الحصین، ص 350.
[4] . فتح 29.
[5]. مائده 54.
[6] . عیون الحکم و المواعظظ، ص 327.
[7] . مجموعه ورام، ج 1، ص 191.
[8] . شرح آقا جمال خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج 2، ص 380.
[9] . المحاسن، ج 1، ص 195.
[10] . المحاسن، ج 1، ص 195.
[11] . المحاسن، ج 1، ص 195.
[12] . المحاسن، ج 1، ص 195.
[13] . المحاسن، ج 1، ص 195.
[14] . المحاسن، ج 1، ص 195.
[15] . شرح آقا جمال خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج 2، ص 380.
[16] . بحارالانوار، ج 74 ص 230.
[17] . بحارالانوار، ج 74 ص 230.
[18] . بحارالانوار، ج 74 ص 230.
[19] . شرح فارسی شهاب الاخبار ص 23.
[20] . نور 38.
[21] . تحف العقول، ص 444.
[22] . نور 38.
[23] . فاطر 8.
[24] . عنکبوت 69.
[25] . کافی، ج 2، ص 581.
[26] . فاطر 8.
[27] . امالی طوسی، ص 301.
[28] . امالی طوئسی، ص 301.
[29] . امالی طوئسی، ص 301.
[30] . امالی طوئسی، ص 301.
[31] . امالی طوئسی، ص 301.
[32] . امالی طوئسی، ص 301.
[33] . نحل 96.
[34] . امالی طوئسی، ص 301.
[35] . امالی طوئسی، ص 301.
[36] . امالی طوئسی، ص 301.
[37] . امالی طوئسی، ص 301.
[38] . امالی طوئسی، ص 301.
[39] . امالی طوئسی، ص 301.
[40] . علل الشرائع، ج 1، ص 35.
[41] . امالی طوئسی، ص 301.
[42] . امالی طوئسی، ص 301.
[43] . البلد الامین و الدرع الحصین، ص 350.