استاد حدائق روز دوشنبه مورخ 5 مهر 1400 مصادف با شام اربعین حسینی در مسجدالرسول(ص) به بیان«فضایل امام حسین(ع) در زیارت اربعین» پرداختند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرازی از زیارت اربعین که شب گذشته زینت بخش مجلس قرار گرفت ادامه آن بحث را امشب مطالبی محضر سروران عزیز عرض کنم و تقدیم کنم. امام صادق در این زیارت اربعینی که امروز خواندید و یک در حقیقت شخصیت شناسی نسبت به امام حسین بود دهها ویژگی را امام صادق شهادت میدهد نسبت به سیدالشهدا اصلا به تعبیر حالا امروزیها میگویند بیوگرافی است یک شناسنامهای است برای حضرت ابا عبدالله امام حسین کیست باید دید امام صادق چه میفرماید از کلام معصوم، معصوم را شناخت. در قسمتی از این زیارت امام صادق خطاب به پروردگار عرض میکند «فأعذر فی الدعاء»[1] امام حسین در دعوت مردم به سوی حقیقت و واقعیت حجت را تمام کرد. حضرت دیگر فروگذاری نکرد. آنچه از دست امام حسین برای تقویت دین و هدایت مردم بر میآمد امام کوتاهی نکرد. من امروز داشتم تلویزیون صحنههای از عزاداری مردم سوریه روز اربعین کنار قبر حضرت رقیه. یک دختر سه ساله در سال 61 هجری مظلومانه در خرابه دفن میشود امروز قبر او میشود ملجأ و پناهگاه هر چه زمان از واقعه عاشورا فاصله بیشتری میگیرد بر عظمت بزرگی عزطت سیدالشهدا و اصحاب سیدالشهدا و تاثیر هدایتگذاری امام حسین بر بشریت افزوده میشود امروز صحنههایی را از آلمان نشان میدادند خانمی با سر برهنه ایستاده بود مجذوب عزاداری امام حسین شده بود. چند سال قبل عاشورا تصویری نشان دادند یک جوانی در خود ایالت کالیفرنیای آمریکا داشتند در یکی از شهرها سینه زنی زنجیر زنی یک سربند یا حسین به پیشانی بسته بود خبرنگار رفت جلو مصاحبه کرد گفت من یهودی بودم یک کتاب از حسینبن علی به دست من رسید این کتاب من را مسلمان کرد. دیروز صبح آقایی از کانادا دکتر بهائی آمد در بنیاد مهدویت مشرف به تشیع و اسلام شد آدم تحصیل کرده نه بیسواد حدود چهل سال در کاندا بود آمد نشست صحبت شد گفتم علت اینکه شما مسلمان شدی چیست؟ گفت حسین بن علی. این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست. گفت من گفتم اگر حسین بن علی مسلمان است میخواهم میشوم همان مسلمانی که حسینبن علی بود.
این آقا در سن شصت سالگی آمده دارد میشود شیعه. اشک میریخت گریه میکرد بعد میگفت یک دعا کنید من برسم کربلا. روحم دارد پر میزند برای اینکه خودم را کربلا برسانم «فأعذ فی الدعاء»[2] ای حسین با این دل و جان بشریت چه کردی؟ «فأعذر فی الدعاء و منع النصح»[3] امام حسین در خیرخواهی حق را تمام کرد یعنی هر کسی امروز گزارشهای که میدادند این خارجیهای مسیحی یهودی میگفتند ما از زندگی حسین بن علی میفهمیم که رهبران اسلام به دنبال وحدت به دنبال عزت بشریت بودند. «و منع النصح»[4] امام حسین در خیرخواهی حق را تمام کرد و اینها برای ما پیام است ای حسینیان باید حجت را تمام کنید پدر، در خانه تا از دستت بر میآید حلقه اتصال شود بین فرزندانت و خدا. در میحط کارمان در جامعهمان در شهرمان گاهی اوقات با یک کلام با یک اقدام با یک نوشتن میشود کسی را جذب کرد کسی را هدایت کرد همان کاری که امام حسین کرد من یادم نمیرود سفر اولی که سوریه مشرف شده بودیم تقریبا سی و یک سال قبل بود سال 69 خدا رحمت مرحوم آیت الله والد آیت الله توبایی اینها مشرف بودند. من یک صحنه عجیبی را آنجا دیدم یک سحری بود آمده بودیم برای زیارت قبر حضرت رقیه هوا هم سرد بود پاییز بود اواخر فصل پاییز بود هنوز اذان صبح نشده بود جمعیتی پشت درب حرم حضرت رقیه بیرون تو کوچه هنوز حرم به شکل امروز در نیامده بود اجتماع کرده ما ایستاده بودیم اذان بگویند خادم را درب را باز کند من یک صحنه دیدم، دیدم حدود 6 – 7 خانم بی حجاب نه بدحجاب، بی حجاب یعنی چادر مقنعه روسری که اصلا پاها نیمه لخت لباسهای با اینکه فصل پاییز هم بود مثل سرما در اینها اثر نداشت لباسهای بالاخره تقریبا نیمه لخت 5 – 6 تای بودند گوشه بازار ایستاده بودند اینها هم ایستاده بودند درب باز شود بیایند داخل. خادم درب را باز کرد دیدم اینها آمدند داخل اتاق خادم نگهبانی دم ورودی صحن حضرت رقیه خادم به هرکدام از اینها یک پالتوی بلند کلاهداری داد اینها پوشیدند کلاه هایش را به سر کشیدند پالتوها تا پشت پای اینها را کاملا میپوشاند اینها پوشیده شدند رفتند داخل حرم من رفتم سراغ خادم به خادم سوال کردم هن من لباس مسلمات؟ اینها از زنان مسلمانها هستند اینجوری آمدند چه مسلمانی هستند چه ارادت به حضرت رقیه است اینجوری آمدند زیارت. گفت لا، هنَّ مِن نساء الیهود، گفت اینها زنهای یهودیهای شام هستند گفت یهودیهای شام وقتی گره به زندگی شان میافتد میمانند در کار، یک سحری بلند میشوند میآیند حرم حضرت رقیه حاجت میگیرند و میروند. من یک جمله به همهتان میگویم دختر سیدالشهدا جواب زن یهودی را میدهد جواب شیعه پدرش را نمیدهد؟
اگر یک وقت من خودم را عرض میکنم اگر جواب نگرفتم درست صدا نزدم که جوابم ندادند. گفت پیغمبر که هر کس زد دری عاقبت زان در برون آید سری
گر تو بشینی سر کوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی
امام حسین حجت را تمام کرد در بشریت. تا ابدیت. «ومنع النصح»[5] در خیرخواهی حق را تمام کرد. در باب نصح من یک اشاره کنم که عرض کردیم یکی از صفات همه انبیا خیرخواهی بود یک حدیثی را من محضر عزیزان امشب تقدیم کنم. رسول الله میفرماید اگر کسی 5 چیز را ضامن بشود انجام بدهد من بهشت را برایش تضمین میکند. ضمانتنامه بهشتی شدنتان با پیغمبر این 5 تا کار را انجام بدهید. رسول الله میفرماید «من یضمن لی خمسا»[6] اگر کسی تضمین کند این 5 تا کار را انجام بده «اضمن له الجنه» من رسول الله ضامن هستم این را ببرم بهشت.
یک «النصحیه لله»[7] مردم سعی کنید خیرخواه خدا باشید. در زندگی حرف اصل برایتان خدا باشد در کارتان در برنامهتان در مجالستان رفت و آمدتان دید و بازدیدتان سفرتان حضرتان رضایت خدا را در نظر بگیرید. آنهایی که خیرخواه خدا هستند پیغمبر فرمود بهشت را من ضمانت میکنم. امام حسین خیرخواه خدا بود سروران عزیز وقتی که خبر حرکت امام حسین و عزم حرکت از مدینه به سمت عراق در مدینه منتشر شد خیلیها مخالفت کردند با رفتن حضرت. آن هم روی دلسوزی بود. من به جرأت میتوانم بگویم اگر خیلی از ماها زمان امام حسین بودیم ما مثل آنها همین حرفها را میزدیم اینها افق دیدشان ظاهر را میدید امام حسین افق دیدش آینده بشریت را میدید. تو مو بینی من پیچش ابرو تو ابرو من اشارتهای ابرو.
یکی از کسانی که با این حرکت مخالف بود محمد حنفیه بود برادر امام حسین. آدم شجاعی بود در یکی از جنگها ظاهرا جنگ جمل امیرالمؤمنین یک خطبه خواندند خطاب به محمد حنفیه «اعر الله جمجمتک»[8] آقا فرمودند پسرم جمجمهات را به خدا بسپار. برای اینکه روح حماسی محمد را تقویت کند فرمود جمجمه سرت را به خدا بسپار یعنی نترس از اینکه سر بدهی. آدم رجل شجاعی هم بود حالا موقع حرکت امام حسین بیمار بود و نتوانست همراهی کند حضرت را. محمد حنفیه نیمه شب بود تو منزل گفتند سیدالشهدا دارد از مدینه میرود این با شتاب خودش را رساند در محله بنیهاشم وقتی رسید میخواهم خیرخواه خدا بودن را برایتان بگویم وقتی رسید که آقا امام حسین سوار مرکب بودند زن و بچهها را همه را سوار کرده بودند امام هم مخفیانه داشت خارج میشد چون حکومت اگر متوجه میشد گزارش میکردند اخلال در کار ایجاد میشد امام صلاح بر این دیدند که آهسته و مخفیانه. حضرت داشتند این آیه را میخواندند. «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[9] آیه ای که حضرت موسی هنگام خروج از مصر میخواند که حکایت از ناامنی بی اعتمادی به وضع جامعه دارد. محمد حنفیه رسید دهنه مرکب امام را گرفت گفت برادر کجا؟ آقا فرمودند به سمت عراق. گفت من به شما گفتم مردم کوفه آدمهای خوش استقبال و بد بدرقه ای هستند درست هم میگفت. گفت دو جا شما این مردم را امتحان کردید دو مرتبه یکی در زمان پدرتان یکی در زمان برادرتان امام حسن. در هر دو مورد بد امتحان پس دادند آقا دیگر تجربه نکنید این مردم را. اینها آدمهای پای کار نیستند. دو دوتا چارتا حرف محمد حنفیه پذیرفتنی بود آقا فرمودند «یا اخی جزاک الله خیر الجزا»[10] برادر خداوند جزای خیر به تو بدهد «فقد نصحت و اشرت بالصواب» نصیحت کردی حرف صواب را گفتی اما مطلب چیزی دیگری است. گفت آقا چیه مطلب؟ حضرت فرمودند من امشب. ببینید آقایان در تحیرهایتان در واماندگی هایتان متوسل به خدا و رسول شوید کاری که امام حسین کرد. آقا امام حسین فرمودند برادر من امشب رفتم کنار قبر رسول الله خدا را به پیغمبر قسم دادم گفتم «اللهم ان هذا قبر نبیک و انا ابن بنت نبیک»[11] خدایا این قبر پیامبر توست من هم فرزند دختر پیغمبرت. «و قد حضرنی من الامر ما قد علمت»[12] برای من مساله ای پیش آمده که خدایا میدانی. میخواهند از من بیعت بگیرند برای یک حاکم ظالم فاسق. خدایا به عظمت این مکان و این شخصی که اینجا آرمیده هرچه رضایت شماست و رضایت پیغمبر شماست سر راه من قرار بده. آقا فرمودند برادر لحظه ای خواب مرا در ربود. پیغمبر را در خواب دیدم که من را در آغوش گرفت فرمود «یا حسین اخرج فان الله قد شاء ان یراک قتیلا»[13] حسینم حرکت کن به سمت عراق خدا اراده کرده تو را در خون شناور ببیند. ببیند خیرخواه خدا بودن. خدا میخواهد کشته شوی میگوید چشم. محمد حنفیه گفت برادر پس برای شهادت داری میروی؟ اگر برای شهادت میروی چرا زن و بچهها را میبری هشتاد و چند زن و بچه را کسی به میدان جنگ نمیبرد آقا فرمودند پیغمبر به من فرمودند زن و بچهها را هم با خودت ببر. «ان الله قد شاء ان یراهن سبایا»[14] خدا اراده کرده اینها را در جامعه اسارت ببیند. عزیزان اسارت فی حد ذاته و نفسه ارزش نیست اما اسارتی که زینب کشید ارزش بود. اسارت زینب شد احیاء مردم کوفه. تحول مردم شام. دگرگونی در عالم اسلام. این اسارت ارزشمند است و الا نفس ذلت که خوب نیست نفس اسارت که خوب نیست. امام حسین تا از زبان پیغمبر نظر خدا را متوجه شد حضرت نگذاشت شب به صبح برسد شبانه زن و بچه را سوار مرکب کرد
حرم را از حرم کردند بیرون؛ همه سرگشتهاند در دشت و هامون
عزیزانی که عالم را پناهند، برون کردند از کاخ خداوند
این خیرخواه خدا بودن است پیامبر میفرماید خیرخواه خدا باشید من بهشت را تضمین میکنم یک.
حواسمان باشد حرمت خدا در زندگیها شکسته نشود گاهی اوقات برای اینکه فلانی بدش نیاید حق نمیگوییم. میگویند حاج اقا چرا حرف نزدی میگوید بابا دلگیر میشود. این خیرخواهی خدا است؟ خدا نگران بشود خبری نیست فرزندم برادرم رفیقم شریکم همسایهام بدش بیاید مهم است. «النصیحه لله»[15].
دوم پیغمبر فرمودند «والنصیحه لکتاب الله»[16] خیرخواه قرآن باشید. آنهایی که دلسوزی برای قرآن میکنند قرآن میخوانند به قرآن عمل میکنند حرمت قرآن برای آنها مهم است پیغمبر فرمود بهشت را من ضمانت میکنم.
سوم «و النصیحه لرسوله»[17] دلسوز و خیرخواه پیغمبر باشیم رسول الله فرمود مومن واقعی به من پیغمبر نیست مگر کسی که من را بیشتر از خودش دوست بدارد فرزندان من را بیشتر از فرزندان خودش. یعنی امروز در دو راهی انتخاب خودم و رسول الله پیامبر. یک جایی من گفتم آقای فلانی پیغمبر را این را میگوید گفت حاج آقا این حدیث مال 1400 سال قبل است دورهاش گذشت نمازش هم قضا نمیشود. دورهاش گذشت؟ اینجوری پیغمبر برای ما طراز است؟ قال رسول الله مال1400 سال قبل بود رسول الله میفرماید خوش یمن ترین دختران شما دخترانی هستند که مهریه سبکتری دارند بعضیهای ما چه مهرهای را میبندیم سال تولد. یک آقایی میگفت در همین شیراز جنت تراز بازسکول آوردند کنار جانماز میگفت خودم در مجلس بودم میگفت عروس را کردند روی باسکول کشیدند گفتند به وزنش طلا. این مسلمانی است؟ این عمل به حدیث رسول الله است تو خیلی از زوایای زندگی قال رسول الله رفته حاشیه من نمیخواهم بحث را باز کنم. خیلیهای ما زیر سوال میرویم به خاطر این قال رسول اللههای عمل نشده متروک شده. «والنصیحه لرسوله»[18] سه. «و النصیحه لجماعه المسلمین»[19] پیغمبر فرمود هر کس دلسوز جامعه اسلامیاست رأفت دارد محبت دارد دیگران را از خودش جدا نمیبیند پدر پیر را پدر خودش میبیند این مادر پیر را مادر خودش میبیند ناموس مردم را ناموس خودش نگاه میکند مشکل این جوان را مشکل خودش میداند این میشود خیرخواهی گاهی اوقات میگوییم خانه خودم جوان خودم زندگی خودم. خودم را دارم میبینم بابا این جوان، جوان توست این ناموس، ناموس توست، جامعه اسلامییک پیکره واحد است. همانی که سعدی میگوید.
بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار، دیگر عضوها را نماند قرار
این متن روایت امام صادق است.
امام صادق میفرماید جامعه اسلامی مثل یک بدن واحد است. چطور اگر یک عضوی از اعضای شما بیمار شد همهاعضا تاثیر میپذیرد طرف چشمش درد میکند دیگه دستش، پایش گوشش زبانش هم حوصله و حال ندارد. جامعه باید این باشد. «و النصیحه لجماعه المسلمین»[20] اینکه بگوییم مشکل خودت است این حرفی که سر زبان بعضیها هست میگوییم آقا مشکل دارم میگوید مشکل خودت است به ما چه؟ مشکل خودته شما به عنوان یک مسلمان وظیفه نداری میتونی مشکلش را حل کنی. با قلمت با بیانت، با مالت با امکاناتت کمک کنید مشکل این را حل کنید. عزیزان هرچه خدا در اختیارتان قرار داده اینها امانت است باید بگذاری بروی باید اینها سپرد. شانس بیاوری یک دست کفنی میبریم و بس.
و پنچم پیغمبر فرمود «و النصیحه لدین الله»[21] خیرخواه دین خدا باشید. دین برایتان مهم باشد یک جایی اگر دید ارزشهای دینی حاشیه میرود پای کار باشید. خنده تحویل ندهید طرف دارد جوک تعریف میکند مقدسات دینی را به سخره میکشد طرف میخندد تا دندان آسیابش هم نمایان شود این خیرخواه دین بودن است؟ به پدرمان این حرفها را میزدند میخندیدی به مقدسات دینی توهین میکنند طرف بیتوجه است اصلا بیخیال است. ما یک مقداری این دلسوز دین بودن هم رنگ باخته چرا میگویند مومن در آخرالزمان «المؤمن کالشاة المأبورة»[22] مومن مثل گوسفند سوزن خورده است میگویند گوسفندی که سوزن خورده روز به روز ذوب میشود ذوب میشود ذوب میشود تا میمیرد. یعنی یک مسلمان واقعی بی حرمتی به خدا را بی حرمتی به پیغمبر را بی حرمتی به دین را بی حرمتی به مردم را نمیتواند ببیند. امیرالمؤمنین در صفات المتقین در نهج البلاغه میفرماید: «قلوبهم محزونه»[23] آدمهای با تقوا قلب اندوهگینی دارند این جای سوال است کسی که با تقوا است چرا قلبش اندوهگین است او که کارش درست است چرا اندوهگین است چند تا وجه برای این ذکر شده یکش را من عرض کنم میگویند انسانهای با تقوای پاک خودشان پاک هستند ناپاکی دیگران اینها را متاثر میکند. بی توجهی دیگران به ارزشهای دینی اینها را به هم میریزد.
مرحوم آیت الله العظمی اراکی در حالات استادشان آیت الله العظمیشیخ عبدالکریم حائری فرموده بودند آقای شیخ عبدالکریم مرگش عجیب بود. مؤسس حوزه استاد امام استاد آیت الله العظمی گلپایگانی بنیانگذار حوزه علمیه قم بعد ایشان عنوان کرده بودند آقای شیخ عبدالکریم حائری هیچ باکش نبود سالم جزء مراجع قوی، رشید، در ایام عزاداری امام حسین پای برهنه دنبال هیئتیها میآمد حاج شیخ یک دفعه ذوب شد ذوب تا حاج شیخ مرد. ایشان فرمودند به عقیده شاگردان حاج شیخ، حاج شیخ عبدالکریم نمرد، مگر به خاطر کشف حجاب رضاخانی. این دینداری است. من گناه ببینم بخندم؟ این چه ارادتی است به خدا؟ دروغ میگویم به خدا؟ اگر عزیزان یک وقتی مطلبی دید که دین و خدا تایید نمیکند شما را به هم ریخت پشتش یک الحمد لله بگو. بگو خدا شکرت میکنم که این حال در من هست سالمم. اگر یک جایی مشکلی اقتصادی کسی به همت ریخت شکر کنید که خدایا روحم سالم است. این حالت بی تفاوتی بی خیالی این با دین نمیسازد لذا آیت الله اراکی فرموده بودند کشف حجاب رضاخانی آمد روی کار رضاخان عمدا زنهای بی حجاب را قم میفرستاد که این عاصمه اهل البیت را بشکند آقای حاج شیخ عبدالکریم روزها میخواست حوزه درس نماز برگردد تو این رفت و آمدها ناخواسته مواجه میشد با صحنههای گفت آقای حاج شیخ روز به روز تحلیل رفت، تحلیل رفت، تا مرد. این نشانه سلامتی است. امام حسین را امام صادق میفرماید «فأعذر فی الدعاء و منع النصح»[24] امام حسین پای دین ایستاده برای نجات جامعه بشری قیام کرده برای دفاع از پیغمبر قیام کرد. «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر»[25] «و بذل مهجته فیک»[26] امام صادق به خدا عرض میکند خدایا حسین بن علی جانش را داد تا دوتا اتفاق مبارک بیفتد. من اینجا را جمع بندی کنم عرایض را تمام. نتیجه قیام امام حسین دوتا اتفاق مبارک شد. کلام امام صادق. دو چیز است که عزیزان برای یک جامعه بشری سم است یکی جهل دوم گمراهی.
جهل در برابر علم. نادانی این کاستی است. این ضعف است و دوم ضلالت و گمراهی. بیراهه رفتن. امام حسین قیامش ثمره آن این شد بشریت را از جهالت و ضلالت نجات داد. نقطه مقابل جهل و ضلالت را عرض کنم. علم و عقل. آدم عالم جاهل نیست. آدم دانا جاهل نیست. بیراهه نمیرود. لذا یکی از آثار با برکت قیام امام حسین این بود که بشریت را از این جهل به معرفت و علم رساند. و از گمراهی به عقلانیت. ببینید این عقل و علم نقطه مقابلش میشود همان جهالت و ضلالت. یا عزم و جزم عزم نتیجه علم است. جزم نتیجه عقل است. آدمهای عاقل آدمهای جازمیهستند کلاه سرشان نمیرود شاید بیسواد است اما عاقل است.
پیغمبر یک وقتی در اطراف مدینه یک جوان چوپانی را دیدند این را مرحوم صاحب معالم هم نقل کرده در کتاب معالم الاصول رسول الله به یک جوان چوپان. این جوان چوپان نه دانشگاه آزاد درس خوانده بود نه حوزه علمیه دیده بود نه مراکز آموزش عالی را گذارنده بود نه حکمت و فلسفه خوانده بود پیغمبر دیدنش گفت جوان خدا را میپرستی؟ گفت بله. گفت دلیل بر خدا پرستیات چیست؟ عقل یعنی این. دوتا حرف به پیغمبر زد خدا را ثابت کرد. عرض کرد یا رسول الله من تخصصم چوپانی است حرفهام چراندن گوسفندها است و از جای پای حیوانات نوع حیوان را تشخیص میدهم میفهمم که این جای پای گوسفند است شتر است گاو است حیوان اهلی است وحشی است. و از آن فضولات حیوانات میفهمم چه حیوانی رد شده. خوب چوپان بود تخصصش هم همین بود. گفت «البعرة تدل علی البعیر» و اثر الاقدام تدل علی المسیر» بعد گفت «أفالسماء ذات الادراک» چقدر زیبا استناد کرد؟ گفت من جای پای حیوان را میبینم نوع حیوان را تشخیص میدهم از این جا عبور کرده فضولات حیوانات را میبینم میفهمم چه حیوانی حرکت کرده. آیا آسمان با این عظمت زمین با این گستردگی دلالت بر یک وجود لطیف خبیر به نام خدا نمیکند؟ پیغمبر رو کردن به مسلمانها فرمودند «علیکم بدین الاعرابی» مثل این دین بیاورید. عاقل است لذا جاهل پیغمبر فرمود جاهل کسی است که قدر خودش را نداند. جاهل کسی است که گناه میکند و «عصی الله»[27] نافرمانی خدا «و ان کان جمیل المنظر»[28] اگرچه قیافه زیبایی دارد «و عظیم الخطر»[29] مقام بالایی دارد. شاید یک موقعیت عالی دارد ولی نافرمانی خدا میکند این جاهل است. این عالم واقعی نیست. شاید قیافه زیبا دارد ولی نافرمانی خدا دلیل بر جهل اوست. این هم نکته دیگر که امام حسین امام صادق میفرماید اصلا سیدالشهدا آمد تا بشریت را از این جهل و از این ضلالت به هدایت و سعادت راهنمایی کند.
خدا رحمت کند آیت الله حسن زاده آملی، من حدود بیست و پنج سال قبل این جریان را از خود ایشان شنیدم ببیند عالم این است. یک جایی هم در یک مجلسی اشاره کردم امروز. بیست و چند سال قبل مجلسی بود ایشان جریانی را از دوران طلبگی خودشان گفتند. گفتند من در دوران جوانی و طلبگی شاگردی دوتا برادر را کردم که هر دو علامه هر دو فیلسوف هر دو عارف، هر دو حکیم یکی علامه سید محمد حسین طباطبایی صاحب المیزان و دیگری علامه سید محمد حسن الهی حکمیبرادر علامه طباطبایی. حالا ایشان یکم تفصیلی بین این دو برادر قائل بودند میگفتند این دو برادر در همه صفات و کمالات مثل هم بودند شاگردانی مبرزی مرحوم سید علی قاضی بودند اما یک تفاوتی داشتند آقای آقا سید محمد حسن الهی ایشان میفرمود بذول بود آقای آقا سید محمد حسین صاحب المیزان کتوم بود. میگفتند صاحب المیزان اسرار را به این راحتی نمیگفت. آقا آقا سید محمد حسن الهی وقتی میدید طرف تشنه است اسرار را هویدا میکرد. گفت تفاوت این دو برادر همین بود. گفت من هر وقت خدمت این دو استادم میرسیدم میدانستم اینها از نظر معنوی با استادشان سید علی قاضی با اینکه آن زمان بیش از بیست سال از فوت سید علی قاضی گذشته بود در جوانی ایشان میگفتند میدانستم این دو با استاد ارتباط روحی دارند هر وقتی خدمت اینها میرسیدم میگفتم خدمت آقا رسیدید سفارش ما را هم بکنید. بعد ایشان جریانی نقل کردند گفتند آقای آقا سید محمد حسن الهی بیماری عمل جراحی داشت در قم یک عمل جراحی کردند یکی دو ماه هم در قم دوران نقاحت بود تابستان رسید حوزه تعطیل شد درسها تعطیل آقای آقا سید محمد حسن الهی رفتند تبریز گفتند من هم با خانواده و بچهها رفتم آمل. گفتند یک ظهری بود هوای تابستان و گرم و شرجی آمل من از مسجد آمدم منزل بعد از نهار آمدم استراحت کنم این بچهها خیلی سر و صدا میکردند مانع خوابیدن من میشدند من هر کاری کردم خوابم ببرد دیدم نمیبرد ناراحت شدم آمدم بیرون به بچهها شروع کردم تندی کردند چرا سر و صدا میکنید ساکت باشید یک دفعه خانواده آمد گفت گفت آقا چه شده آقای حسن زاده گفتم خانم همش مقصر تویی. چرا بچهها را ساکت نمیکنی ما میخواهیم یک ساعت بخوابیم اینها نمیگذارند ما بخوابیم ببیند آقایان یک کلمه حرف. آقایون زمانی که آیت الله حسن زاده داشت این داستان را نقل میکرد گریه میکرد. ببینید داستان که نیست! ما میخواهیم با آقای حسنزاده همنشین بشویم با امیرالمومنین با این اخلاق زشتمان؟ هرچه از دهنمان در بیاید بگوییم در خانه بشویم دیکتاتور ساکت حرف نباشد بعد با اولیای الهی همنشین شویم ظلم است خدا ظالم نست. آنی که راه رفته به مقصد رسیده با راه نرفته را یک مقام بدهند؟ کار کرده و بیکار را یک پاداش بدهند؟ این کدام منطق قبول میکند؟ آقای حسن زاده اگر حسن زاده شد دید در این پیام رهبری چه تجلیلی والای از این شخصیت کردند «ذوالفنون» انصافا علامه ذوالفنون بود. گفت من به خانم گفتم خانم شما مقصر هستید که بچهها را ساکت نمیکنید فحش ندید کتک ابدا. جسارت هرگز فقط در همین حد. به بچهها گفت چرا ساکت نمیشوید به خانم گفت شما مقصر هستید گفت یک دفعه به خودم آمدم گفتم حسن زاده پدری یا پلنگ؟ این چه اخلاقی است که تو در خانه داری؟ گفتند از خجالت دیدم در خانه نمیتوانم بمانم این را من خودم از ایشان شنیدم. گفتند لباسم را پوشیدم از خانه آمدم بیرون. رفتم در یک مغازه شیرینی فروشی شیرینی بخرم بیاورم منزل دل خانم و بچهها را به دست بیاورم رفتم تو مغازه به خودم گفتم حسن زاده دل شکسته را با شیرینی میخواهی به دست بیاوری. از مغازه آمدم بیرون. رفتم در یک میوه فروشی یک مقدار میوه بخرم باز دیدم دستم یارای خرید نمیکند حسن زاده دل شکسته را با میوه میخواهی جبران کنی؟ ایشان فرمود دیدم یک پارچه آمل برای من شد ضیق و تنگ دیگر در آمل نمیتوانم بمانم. گفت رفتم دروازه آمل اتوبوسهای بودند برای تهران مسافر سوار میکردند سوار یکی از اتوبوسها شدم رفتم تهران. مغرب رسیدم تهران. نماز مغرب و عشایم را تهران خواندم اتوبوسهای که به مقصد تبریز مسافر میبردند سوار یک اتوبوسی شدم به قصد تبریز اذان صبح تبریز رسیدم خدا وکیلی ما برای یک مشکل اخلاقیمان اینقدر کار کردیم و درست نشده؟ گاهی اوقات رفتیم میگویم آقا ما فلان مشکل داریم چه بکنیم این را بگذاریم کنار دین چه راهکاری دارد؟ ایشان به خاطر یک جمله که به خانمش گفته خانم مقصر تویی؟ بلند میشود میآید تبریز میگوید اذان صبح بود نماز صبح را خواندم هوا داشت روشن میشد رفتم در خانه استادم آیت الله سید محمد حسن الهی در زدم خانواده ایشان آمد دم درب. گفتم آقا تشریف دارند گفتند بله. گفتم به آقا بگویید حسن زاده آملی از آمل آمده. گفت خانواده شان رفت داخل و برگشت گفتند آقا میفرماید بفرمایید داخل. گفت رفتم داخل تو آن اتاقی که آقا نشسته بودند آیت الله سید محمد حسن الهی روی تشکچه نشسته بودند من مقابلشان زانو زدم زمین. سلام کردم فقط یک بیت شعر خواندم دیگر هیچی نگفتم
ما به این در نه پی حشمت و جاه آمدهایم، از بد حادثه اینجا به پناه آمدیم
گفت استاد سر بلند کرد گفت آقای حسنزاده دیشب میخواستم نامهای برای شما بنویسم چون تردید داشتم قم هستید یا آمل؟ نامه را به آدرس اخوی میخواستم بفرستم گفتم آقا مطلب جدیدی بوده امری داشتید گفتند دیشب خدمت آقا رسیدم یعنی آقای آقا سید علی قاضی. آقا فرمودند به این آقای حسن زاده آملی بگویید شما چطور طالب رسیدن به کمالات هستید و حال اینکه در منزل سر خانمت و بچههایت فریاد میزنی نماز شب میخوانی؟ با بداخلاقی؟ زحمت میکشی؟ با منت گذاری؟ آقای حسن زاده میگفت این حرف را که آقا سید محمد حسن الهی زد سرم را انداختم پایین اشکم جاری شد و ایشان میفرمود هرگاه این خاطره یادم میآید اشکم جاری میشود و آن زمانی هم که داشت ایشان تعریف میکرد گریه کرد. تا شب نروی روز به جایی نرسی.
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
صلی الله علیک یابن رسول الله
خوب ما دیگر بحثمان به تاخیر افتاد یکی دو بیت شعر من تقدیم کنم.
و ان شاء الله استفاده کنیم
زبانحال همه ما به امام حسین تو این دو بیت شعر روضه و توسل را عزیز ما حاج آقای نگهبان
حسین جان من از کودکی عاشقت بودهام
قبول نما گرچه آلودهام
مبادا برانی مرا از درت
به پهلوی بشکسته مادرت
جانم حسین جانم حسین
[1] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[2] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[3] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[4] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[5] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[6] . الخصال، ج 1، ص 294.
[7] . الخصال، ج 1، ص 294.
[8] . نهج البلاغه للصبحی صالح ص 11.
[9] . قصص 21.
[10] . بحارالانوار ج 44، ص 329.
[11] . مکاتیب الائمه ج 3، ص 111.
[12] . مکاتیب الائمه ج 3، ص 111.
[13] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 65.
[14] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 65.
[15] . الخصال ج 1، ص 294.
[16] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.
[17] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.
[18] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.
[19] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.
[20] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.
[21] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.
[22] . مجمع البحرین، ج 3، ص 197.
[23] . نهج البلاغه للصبحی صالح، ص 303.
[24] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[25] . زندگانی حضرت امام حسن مجتبی، ص 360.
[26] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.
[27] . کنز الفوائد، ج 1، ص 56
[28] . کنز الفوائد، ج 1، ص 56
[29] . کنز الفوائد، ج 1، ص 56