استاد حدائق روز دوشنبه مورخ 5 مهر 1400 مصادف با شام اربعین حسینی در مسجدالرسول(ص) به بیان«فضایل امام حسین(ع) در زیارت اربعین» پرداختند

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

فرازی از زیارت اربعین که شب گذشته زینت بخش مجلس قرار گرفت ادامه آن بحث را امشب مطالبی محضر سروران عزیز عرض کنم و تقدیم کنم. امام صادق در این زیارت اربعینی که امروز خواندید و یک در حقیقت شخصیت شناسی نسبت به امام حسین بود ده‏‏ها ویژگی را امام صادق شهادت می‏دهد نسبت به سیدالشهدا اصلا به تعبیر حالا امروزی‏‏ها می‏گویند بیوگرافی است یک شناسنامه‏ای است برای حضرت ابا عبدالله امام حسین کیست باید دید امام صادق چه می‏فرماید از کلام معصوم، معصوم را شناخت. در قسمتی از این زیارت امام صادق خطاب به پروردگار عرض می‏کند «فأعذر فی الدعاء»[1] امام حسین در دعوت مردم به سوی حقیقت و واقعیت حجت را تمام کرد. حضرت دیگر فروگذاری نکرد. آنچه از دست امام حسین برای تقویت دین و هدایت مردم بر می‏آمد امام کوتاهی نکرد. من امروز داشتم تلویزیون صحنه‏های از عزاداری مردم سوریه روز اربعین کنار قبر حضرت رقیه. یک دختر سه ساله در سال 61 هجری مظلومانه در خرابه دفن می‏شود امروز قبر او می‏شود ملجأ و پناهگاه هر چه زمان از واقعه عاشورا فاصله بیشتری می‏گیرد بر عظمت بزرگی عزطت سیدالشهدا و اصحاب سیدالشهدا و تاثیر هدایت‏گذاری امام حسین بر بشریت افزوده می‏شود امروز صحنه‏هایی را از آلمان نشان می‏دادند خانمی ‏با سر برهنه ایستاده بود مجذوب عزاداری امام حسین شده بود. چند سال قبل عاشورا تصویری نشان دادند یک جوانی در خود ایالت کالیفرنیای آمریکا داشتند در یکی از شهرها سینه زنی زنجیر زنی یک سربند یا حسین به پیشانی بسته بود خبرنگار رفت جلو مصاحبه کرد گفت من یهودی بودم یک کتاب از حسین‌بن علی به دست من رسید این کتاب من را مسلمان کرد. دیروز صبح آقایی از کانادا دکتر بهائی آمد در بنیاد مهدویت مشرف به تشیع و اسلام شد آدم تحصیل کرده نه بی‌سواد حدود چهل سال در کاندا بود آمد نشست صحبت شد گفتم علت اینکه شما مسلمان شدی چیست؟ گفت حسین بن علی. این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست. گفت من گفتم اگر حسین بن علی مسلمان است می‏خواهم می‏شوم همان مسلمانی که حسین‌بن علی بود.

این آقا در سن شصت سالگی آمده دارد می‏شود شیعه. اشک می‏ریخت گریه می‏کرد بعد می‏گفت یک دعا کنید من برسم کربلا. روحم دارد پر می‏زند برای اینکه خودم را کربلا برسانم «فأعذ فی الدعاء»[2] ای حسین با این دل و جان بشریت چه کردی؟ «فأعذر فی الدعاء و منع النصح»[3] امام حسین در خیرخواهی حق را تمام کرد یعنی هر کسی امروز گزارش‏های که می‏دادند این خارجی‏های مسیحی یهودی می‏گفتند ما از زندگی حسین بن علی می‏فهمیم که رهبران اسلام به دنبال وحدت به دنبال عزت بشریت بودند. «و منع النصح»[4] امام حسین در خیرخواهی حق را تمام کرد و اینها برای ما پیام است ای حسینیان باید حجت را تمام کنید پدر، در خانه تا از دستت بر می‏آید حلقه اتصال شود بین فرزندانت و خدا. در میحط کارمان در جامعه‏مان در شهر‏مان گاهی اوقات با یک کلام با یک اقدام با یک نوشتن می‏شود کسی را جذب کرد کسی را هدایت کرد همان کاری که امام حسین کرد من یادم نمی‏رود سفر اولی که سوریه مشرف شده بودیم تقریبا سی و یک سال قبل بود سال 69 خدا رحمت مرحوم آیت الله والد آیت الله توبایی اینها مشرف بودند. من یک صحنه عجیبی را آنجا دیدم یک سحری بود آمده بودیم برای زیارت قبر حضرت رقیه هوا هم سرد بود پاییز بود اواخر فصل پاییز بود هنوز اذان صبح نشده بود جمعیتی پشت درب حرم حضرت رقیه بیرون تو کوچه هنوز حرم به شکل امروز در نیامده بود اجتماع کرده ما ایستاده بودیم اذان بگویند خادم را درب را باز کند من یک صحنه دیدم، دیدم حدود 6 – 7 خانم بی حجاب نه بدحجاب، بی حجاب یعنی چادر مقنعه روسری که اصلا پاها نیمه لخت لباس‏های با اینکه فصل پاییز هم بود مثل سرما در اینها اثر نداشت لباس‏های بالاخره تقریبا نیمه لخت 5 – 6 تای بودند گوشه بازار ایستاده بودند اینها هم ایستاده بودند درب باز شود بیایند داخل. خادم درب را باز کرد دیدم اینها آمدند داخل اتاق خادم نگهبانی دم ورودی صحن حضرت رقیه خادم به هرکدام از اینها یک پالتوی بلند کلاهداری داد اینها پوشیدند کلاه هایش را به سر کشیدند پالتوها تا پشت پای اینها را کاملا می‏پوشاند اینها پوشیده شدند رفتند داخل حرم من رفتم سراغ خادم به خادم سوال کردم هن من لباس مسلمات؟ اینها از زنان مسلمان‏‏ها هستند اینجوری آمدند چه مسلمانی هستند چه ارادت به حضرت رقیه است اینجوری آمدند زیارت. گفت لا، هنَّ مِن نساء الیهود، گفت اینها زن‌های یهودی‏های شام هستند گفت یهودی‏های شام وقتی گره به زندگی شان می‏افتد می‏مانند در کار، یک سحری بلند می‏شوند می‏آیند حرم حضرت رقیه حاجت می‏گیرند و می‏روند. من یک جمله به همه‏تان می‏گویم دختر سیدالشهدا جواب زن یهودی را می‏دهد جواب شیعه پدرش را نمی‏دهد؟

اگر یک وقت من خودم را عرض می‏کنم اگر جواب نگرفتم درست صدا نزدم که جوابم ندادند. گفت پیغمبر که هر کس زد دری عاقبت زان در برون آید سری

گر تو بشینی سر کوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی

امام حسین حجت را تمام کرد در بشریت. تا ابدیت. «ومنع النصح»[5] در خیرخواهی حق را تمام کرد. در باب نصح من یک اشاره کنم که عرض کردیم یکی از صفات همه انبیا خیرخواهی بود یک حدیثی را من محضر عزیزان امشب تقدیم کنم. رسول الله می‏فرماید اگر کسی 5 چیز را ضامن بشود انجام بدهد من بهشت را برایش تضمین می‏کند. ضمانت‌نامه بهشتی شدن‏تان با پیغمبر این 5 تا کار را انجام بدهید. رسول الله می‏فرماید «من یضمن لی خمسا»[6] اگر کسی تضمین کند این 5 تا کار را انجام بده «اضمن له الجنه» من رسول الله ضامن هستم این را ببرم بهشت.

یک «النصحیه لله»[7] مردم سعی کنید خیرخواه خدا باشید. در زندگی حرف اصل برای‏تان خدا باشد در کارتان در برنامه‏تان در مجالس‏تان رفت و آمد‏تان دید و بازدیدتان سفرتان حضرتان رضایت خدا را در نظر بگیرید. آنهایی که خیرخواه خدا هستند پیغمبر فرمود بهشت را من ضمانت می‏کنم. امام حسین خیرخواه خدا بود سروران عزیز وقتی که خبر حرکت امام حسین و عزم حرکت از مدینه به سمت عراق در مدینه منتشر شد خیلی‏‏ها مخالفت کردند با رفتن حضرت. آن هم روی دلسوزی بود. من به جرأت می‏توانم بگویم اگر خیلی از ماها زمان امام حسین بودیم ما مثل آنها همین حرف‏‏ها را می‏زدیم اینها افق دیدشان ظاهر را می‏دید امام حسین افق دیدش آینده بشریت را می‏دید. تو مو بینی من پیچش ابرو تو ابرو من اشارت‏های ابرو.

یکی از کسانی که با این حرکت مخالف بود محمد حنفیه بود برادر امام حسین. آدم شجاعی بود در یکی از جنگ‏‏ها ظاهرا جنگ جمل امیرالمؤمنین یک خطبه خواندند خطاب به محمد حنفیه «اعر الله جمجمتک»[8] آقا فرمودند پسرم جمجمه‎‏ات را به خدا بسپار. برای اینکه روح حماسی محمد را تقویت کند فرمود جمجمه سرت را به خدا بسپار یعنی نترس از اینکه سر بدهی. آدم رجل شجاعی هم بود حالا موقع حرکت امام حسین بیمار بود و نتوانست همراهی کند حضرت را. محمد حنفیه نیمه شب بود تو منزل گفتند سیدالشهدا دارد از مدینه می‏رود این با شتاب خودش را رساند در محله بنی‏هاشم وقتی رسید می‏خواهم خیرخواه خدا بودن را برای‏تان بگویم وقتی رسید که آقا امام حسین سوار مرکب بودند زن و بچه‏‏ها را همه را سوار کرده بودند امام هم مخفیانه داشت خارج می‏شد چون حکومت اگر متوجه می‏شد گزارش می‏کردند اخلال در کار ایجاد می‏شد امام صلاح بر این دیدند که آهسته و مخفیانه. حضرت داشتند این آیه را می‏خواندند. «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[9] آیه ای که حضرت موسی هنگام خروج از مصر می‏خواند که حکایت از ناامنی بی اعتمادی به وضع جامعه دارد. محمد حنفیه رسید دهنه مرکب امام را گرفت گفت برادر کجا؟ آقا فرمودند به سمت عراق. گفت من به شما گفتم مردم کوفه آدم‏های خوش استقبال و بد بدرقه ای هستند درست هم می‏گفت. گفت دو جا شما این مردم را امتحان کردید دو مرتبه یکی در زمان پدرتان یکی در زمان برادرتان امام حسن. در هر دو مورد بد امتحان پس دادند آقا دیگر تجربه نکنید این مردم را. اینها آدم‏های پای کار نیستند. دو دوتا چارتا حرف محمد حنفیه پذیرفتنی بود آقا فرمودند «یا اخی جزاک الله خیر الجزا»[10] برادر خداوند جزای خیر به تو بدهد «فقد نصحت و اشرت بالصواب» نصیحت کردی حرف صواب را گفتی اما مطلب چیزی دیگری است. گفت آقا چیه مطلب؟ حضرت فرمودند من امشب. ببینید آقایان در تحیرهای‏تان در واماندگی های‏تان متوسل به خدا و رسول شوید کاری که امام حسین کرد. آقا امام حسین فرمودند برادر من امشب رفتم کنار قبر رسول الله خدا را به پیغمبر قسم دادم گفتم «اللهم ان هذا قبر نبیک و انا ابن بنت نبیک»[11] خدایا این قبر پیامبر توست من هم فرزند دختر پیغمبرت. «و قد حضرنی من الامر ما قد علمت»[12] برای من مساله ای پیش آمده که خدایا می‏دانی. می‏خواهند از من بیعت بگیرند برای یک حاکم ظالم فاسق. خدایا به عظمت این مکان و این شخصی که اینجا آرمیده هرچه رضایت شماست و رضایت پیغمبر شماست سر راه من قرار بده. آقا فرمودند برادر لحظه ای خواب مرا در ربود. پیغمبر را در خواب دیدم که من را در آغوش گرفت فرمود «یا حسین اخرج فان الله قد شاء ان یراک قتیلا»[13] حسینم حرکت کن به سمت عراق خدا اراده کرده تو را در خون شناور ببیند. ببیند خیرخواه خدا بودن. خدا می‏خواهد کشته شوی می‏گوید چشم. محمد حنفیه گفت برادر پس برای شهادت داری می‏روی؟ اگر برای شهادت می‏روی چرا زن و بچه‏‏ها را می‏بری هشتاد و چند زن و بچه را کسی به میدان جنگ نمی‏برد آقا فرمودند پیغمبر به من فرمودند زن و بچه‏‏ها را هم با خودت ببر. «ان الله قد شاء ان یراهن سبایا»[14] خدا اراده کرده اینها را در جامعه اسارت ببیند. عزیزان اسارت فی حد ذاته و نفسه ارزش نیست اما اسارتی که زینب کشید ارزش بود. اسارت زینب شد احیاء مردم کوفه. تحول مردم شام. دگرگونی در عالم اسلام. این اسارت ارزشمند است و الا نفس ذلت که خوب نیست نفس اسارت که خوب نیست. امام حسین تا از زبان پیغمبر نظر خدا را متوجه شد حضرت نگذاشت شب به صبح برسد شبانه زن و بچه را سوار مرکب کرد

حرم را از حرم کردند بیرون؛ همه سرگشته‌اند در دشت و هامون

عزیزانی که عالم را پناهند، برون کردند از کاخ خداوند

این خیرخواه خدا بودن است پیامبر می‏فرماید خیرخواه خدا باشید من بهشت را تضمین می‏کنم یک.

حواسمان باشد حرمت خدا در زندگی‏‏ها شکسته نشود گاهی اوقات برای اینکه فلانی بدش نیاید حق نمی‏گوییم. می‏گویند حاج اقا چرا حرف نزدی می‏گوید بابا دلگیر می‏شود. این خیرخواهی خدا است؟ خدا نگران بشود خبری نیست فرزندم برادرم رفیقم شریکم همسایه‏ام بدش بیاید مهم است. «النصیحه لله»[15].

دوم پیغمبر فرمودند «والنصیحه لکتاب الله»[16] خیرخواه قرآن باشید. آنهایی که دلسوزی برای قرآن می‏کنند قرآن می‏خوانند به قرآن عمل می‏کنند حرمت قرآن برای آنها مهم است پیغمبر فرمود بهشت را من ضمانت می‏کنم.

سوم «و النصیحه لرسوله»[17] دلسوز و خیرخواه پیغمبر باشیم رسول الله فرمود مومن واقعی به من پیغمبر نیست مگر کسی که من را بیشتر از خودش دوست بدارد فرزندان من را بیشتر از فرزندان خودش. یعنی امروز در دو راهی انتخاب خودم و رسول الله پیامبر. یک جایی من گفتم آقای فلانی پیغمبر را این را می‏گوید گفت حاج آقا این حدیث مال 1400 سال قبل است دوره‏اش گذشت نمازش هم قضا نمی‏شود. دوره‏اش گذشت؟ اینجوری پیغمبر برای ما طراز است؟ قال رسول الله مال1400 سال قبل بود رسول الله می‏فرماید خوش یمن ترین دختران شما دخترانی هستند که مهریه سبک‏تری دارند بعضی‏های ما چه مهرهای را می‏بندیم سال تولد. یک آقایی می‏گفت در همین شیراز جنت تراز بازسکول آوردند کنار جانماز می‏گفت خودم در مجلس بودم می‏گفت عروس را کردند روی باسکول کشیدند گفتند به وزنش طلا. این مسلمانی است؟ این عمل به حدیث رسول الله است تو خیلی از زوایای زندگی قال رسول الله رفته حاشیه من نمی‏خواهم بحث را باز کنم. خیلی‏های ما زیر سوال می‏رویم به خاطر این قال رسول الله‏های عمل نشده متروک شده. «والنصیحه لرسوله»[18] سه. «و النصیحه لجماعه المسلمین»[19] پیغمبر فرمود هر کس دلسوز جامعه اسلامی‏است رأفت دارد محبت دارد دیگران را از خودش جدا نمی‏بیند پدر پیر را پدر خودش می‏بیند این مادر پیر را مادر خودش می‏بیند ناموس مردم را ناموس خودش نگاه می‏کند مشکل این جوان را مشکل خودش می‏داند این می‏شود خیرخواهی گاهی اوقات می‏گوییم خانه خودم جوان خودم زندگی خودم. خودم را دارم می‏بینم بابا این جوان، جوان توست این ناموس، ناموس توست، جامعه اسلامی‏یک پیکره واحد است. همانی که سعدی می‏گوید.

بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند

 چو عضوی به درد آورد روزگار، دیگر عضوها را نماند قرار

 این متن روایت امام صادق است.

امام صادق می‏فرماید جامعه اسلامی‏ مثل یک بدن واحد است. چطور اگر یک عضوی از اعضای شما بیمار شد همهاعضا تاثیر می‏پذیرد طرف چشمش درد می‏کند دیگه دستش، پایش گوشش زبانش هم حوصله و حال ندارد. جامعه باید این باشد. «و النصیحه لجماعه المسلمین»[20] اینکه بگوییم مشکل خودت است این حرفی که سر زبان بعضی‏‏ها هست می‏گوییم آقا مشکل دارم می‏گوید مشکل خودت است به ما چه؟ مشکل خودته شما به عنوان یک مسلمان وظیفه نداری می‏تونی مشکلش را حل کنی. با قلمت با بیانت، با مالت با امکاناتت کمک کنید مشکل این را حل کنید. عزیزان هرچه خدا در اختیارتان قرار داده اینها امانت است باید بگذاری بروی باید اینها سپرد. شانس بیاوری یک دست کفنی می‏بریم و بس.

و پنچم پیغمبر فرمود «و النصیحه لدین الله»[21] خیرخواه دین خدا باشید. دین برای‏تان مهم باشد یک جایی اگر دید ارزش‏های دینی حاشیه می‏رود پای کار باشید. خنده تحویل ندهید طرف دارد جوک تعریف می‏کند مقدسات دینی را به سخره می‏کشد طرف می‏خندد تا دندان آسیابش هم نمایان شود این خیرخواه دین بودن است؟ به پدر‏مان این حرف‏‏ها را می‏زدند می‏خندیدی به مقدسات دینی توهین می‏کنند طرف بی‏توجه است اصلا بی‏خیال است. ما یک مقداری این دلسوز دین بودن هم رنگ باخته چرا می‏گویند مومن در آخرالزمان «المؤمن کالشاة المأبورة»[22] مومن مثل گوسفند سوزن خورده است می‏گویند گوسفندی که سوزن خورده روز به روز ذوب می‏شود ذوب می‏شود ذوب می‏شود تا می‏میرد. یعنی یک مسلمان واقعی بی حرمتی به خدا را بی حرمتی به پیغمبر را بی حرمتی به دین را بی حرمتی به مردم را نمی‏تواند ببیند. امیرالمؤمنین در صفات المتقین در نهج البلاغه می‏فرماید: «قلوبهم محزونه»[23] آدم‏های با تقوا قلب اندوهگینی دارند این جای سوال است کسی که با تقوا است چرا قلبش اندوهگین است او که کارش درست است چرا اندوهگین است چند تا وجه برای این ذکر شده یکش را من عرض کنم می‏گویند انسان‏های با تقوای پاک خودشان پاک هستند ناپاکی دیگران اینها را متاثر می‏کند. بی توجهی دیگران به ارزش‏های دینی اینها را به هم می‏ریزد.

مرحوم آیت الله العظمی ‏اراکی در حالات استادشان آیت الله العظمی‏شیخ عبدالکریم حائری فرموده بودند آقای شیخ عبدالکریم مرگش عجیب بود. مؤسس حوزه استاد امام استاد آیت الله العظمی‏ گلپایگانی بنیانگذار حوزه علمیه قم بعد ایشان عنوان کرده بودند آقای شیخ عبدالکریم حائری هیچ باکش نبود سالم جزء مراجع قوی، رشید، در ایام عزاداری امام حسین پای برهنه دنبال هیئتی‏‏ها می‏آمد حاج شیخ یک دفعه ذوب شد ذوب تا حاج شیخ مرد. ایشان فرمودند به عقیده شاگردان حاج شیخ، حاج شیخ عبدالکریم نمرد، مگر به خاطر کشف حجاب رضاخانی. این دینداری است. من گناه ببینم بخندم؟ این چه ارادتی است به خدا؟ دروغ می‏گویم به خدا؟ اگر عزیزان یک وقتی مطلبی دید که دین و خدا تایید نمی‏کند شما را به هم ریخت پشتش یک الحمد لله بگو. بگو خدا شکرت می‏کنم که این حال در من هست سالمم. اگر یک جایی مشکلی اقتصادی کسی به همت ریخت شکر کنید که خدایا روحم سالم است. این حالت بی تفاوتی بی خیالی این با دین نمی‏سازد لذا آیت الله اراکی فرموده بودند کشف حجاب رضاخانی آمد روی کار رضاخان عمدا زن‏های بی حجاب را قم می‏فرستاد که این عاصمه اهل البیت را بشکند آقای حاج شیخ عبدالکریم روزها می‏خواست حوزه درس نماز برگردد تو این رفت و آمدها ناخواسته مواجه می‏شد با صحنه‏های گفت آقای حاج شیخ روز به روز تحلیل رفت، تحلیل رفت، تا مرد. این نشانه سلامتی است. امام حسین را امام صادق می‏فرماید «فأعذر فی الدعاء و منع النصح»[24] امام حسین پای دین ایستاده برای نجات جامعه بشری قیام کرده برای دفاع از پیغمبر قیام کرد. «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر»[25] «و بذل مهجته فیک»[26] امام صادق به خدا عرض می‏کند خدایا حسین بن علی جانش را داد تا دوتا اتفاق مبارک بیفتد. من اینجا را جمع بندی کنم عرایض را تمام. نتیجه قیام امام حسین دوتا اتفاق مبارک شد. کلام امام صادق. دو چیز است که عزیزان برای یک جامعه بشری سم است یکی جهل دوم گمراهی.

جهل در برابر علم. نادانی این کاستی است. این ضعف است و دوم ضلالت و گمراهی. بیراهه رفتن. امام حسین قیامش ثمره آن این شد بشریت را از جهالت و ضلالت نجات داد. نقطه مقابل جهل و ضلالت را عرض کنم. علم و عقل. آدم عالم جاهل نیست. آدم دانا جاهل نیست. بیراهه نمی‏رود. لذا یکی از آثار با برکت قیام امام حسین این بود که بشریت را از این جهل به معرفت و علم رساند. و از گمراهی به عقلانیت. ببینید این عقل و علم نقطه مقابلش می‏شود همان جهالت و ضلالت. یا عزم و جزم عزم نتیجه علم است. جزم نتیجه عقل است. آدم‏های عاقل آدم‏های جازمی‏هستند کلاه سرشان نمی‏رود شاید بی‌سواد است اما عاقل است.

پیغمبر یک وقتی در اطراف مدینه یک جوان چوپانی را دیدند این را مرحوم صاحب معالم هم نقل کرده در کتاب معالم الاصول رسول الله به یک جوان چوپان. این جوان چوپان نه دانشگاه آزاد درس خوانده بود نه حوزه علمیه دیده بود نه مراکز آموزش عالی را گذارنده بود نه حکمت و فلسفه خوانده بود پیغمبر دیدنش گفت جوان خدا را می‏پرستی؟ گفت بله. گفت دلیل بر خدا پرستی‏ات چیست؟ عقل یعنی این. دوتا حرف به پیغمبر زد خدا را ثابت کرد. عرض کرد یا رسول الله من تخصصم چوپانی است حرفه‏ام چراندن گوسفندها است و از جای پای حیوانات نوع حیوان را تشخیص می‏دهم می‏فهمم که این جای پای گوسفند است شتر است گاو است حیوان اهلی است وحشی است. و از آن فضولات حیوانات می‏فهمم چه حیوانی رد شده. خوب چوپان بود تخصصش هم همین بود. گفت «البعرة تدل علی البعیر» و اثر الاقدام تدل علی المسیر» بعد گفت «أفالسماء ذات الادراک» چقدر زیبا استناد کرد؟ گفت من جای پای حیوان را می‏بینم نوع حیوان را تشخیص می‏دهم از این جا عبور کرده فضولات حیوانات را می‏بینم می‏فهمم چه حیوانی حرکت کرده. آیا آسمان با این عظمت زمین با این گستردگی دلالت بر یک وجود لطیف خبیر به نام خدا نمی‏کند؟ پیغمبر رو کردن به مسلمان‏‏ها فرمودند «علیکم بدین الاعرابی» مثل این دین بیاورید. عاقل است لذا جاهل پیغمبر فرمود جاهل کسی است که قدر خودش را نداند. جاهل کسی است که گناه می‏کند و «عصی الله»[27] نافرمانی خدا «و ان کان جمیل المنظر»[28] اگرچه قیافه زیبایی دارد «و عظیم الخطر»[29] مقام بالایی دارد. شاید یک موقعیت عالی دارد ولی نافرمانی خدا می‏کند این جاهل است. این عالم واقعی نیست. شاید قیافه زیبا دارد ولی نافرمانی خدا دلیل بر جهل اوست. این هم نکته دیگر که امام حسین امام صادق می‏فرماید اصلا سیدالشهدا آمد تا بشریت را از این جهل و از این ضلالت به هدایت و سعادت راهنمایی کند.

خدا رحمت کند آیت الله حسن زاده آملی، من حدود بیست و پنج سال قبل این جریان را از خود ایشان شنیدم ببیند عالم این است. یک جایی هم در یک مجلسی اشاره کردم امروز. بیست و چند سال قبل مجلسی بود ایشان جریانی را از دوران طلبگی خودشان گفتند. گفتند من در دوران جوانی و طلبگی شاگردی دوتا برادر را کردم که هر دو علامه هر دو فیلسوف هر دو عارف، هر دو حکیم یکی علامه سید محمد حسین طباطبایی صاحب المیزان و دیگری علامه سید محمد حسن الهی حکمی‏برادر علامه طباطبایی. حالا ایشان یکم تفصیلی بین این دو برادر قائل بودند می‏گفتند این دو برادر در همه صفات و کمالات مثل هم بودند شاگردانی مبرزی مرحوم سید علی قاضی بودند اما یک تفاوتی داشتند آقای آقا سید محمد حسن الهی ایشان می‏فرمود بذول بود آقای آقا سید محمد حسین صاحب المیزان کتوم بود. می‏گفتند صاحب المیزان اسرار را به این راحتی نمی‏گفت. آقا آقا سید محمد حسن الهی وقتی می‏دید طرف تشنه است اسرار را هویدا می‏کرد. گفت تفاوت این دو برادر همین بود. گفت من هر وقت خدمت این دو استادم می‏رسیدم می‏دانستم اینها از نظر معنوی با استادشان سید علی قاضی با اینکه آن زمان بیش از بیست سال از فوت سید علی قاضی گذشته بود در جوانی ایشان می‏گفتند می‏دانستم این دو با استاد ارتباط روحی دارند هر وقتی خدمت اینها می‏رسیدم می‏گفتم خدمت آقا رسیدید سفارش ما را هم بکنید. بعد ایشان جریانی نقل کردند گفتند آقای آقا سید محمد حسن الهی بیماری عمل جراحی داشت در قم یک عمل جراحی کردند یکی دو ماه هم در قم دوران نقاحت بود تابستان رسید حوزه تعطیل شد درس‏‏ها تعطیل آقای آقا سید محمد حسن الهی رفتند تبریز گفتند من هم با خانواده و بچه‏‏ها رفتم آمل. گفتند یک ظهری بود هوای تابستان و گرم و شرجی آمل من از مسجد آمدم منزل بعد از نهار آمدم استراحت کنم این بچه‏‏ها خیلی سر و صدا می‏کردند مانع خوابیدن من می‏شدند من هر کاری کردم خوابم ببرد دیدم نمی‏برد ناراحت شدم آمدم بیرون به بچه‏‏ها شروع کردم تندی کردند چرا سر و صدا می‏کنید ساکت باشید یک دفعه خانواده آمد گفت گفت آقا چه شده آقای حسن زاده گفتم خانم همش مقصر تویی. چرا بچه‏‏ها را ساکت نمی‏کنی ما می‏خواهیم یک ساعت بخوابیم این‌ها نمی‏گذارند ما بخوابیم ببیند آقایان یک کلمه حرف. آقایون زمانی که آیت الله حسن زاده داشت این داستان را نقل می‏کرد گریه می‏کرد. ببینید داستان که نیست! ما می‏خواهیم با آقای حسن‌زاده همنشین بشویم با امیرالمومنین با این اخلاق زشت‏مان؟ هرچه از دهنمان در بیاید بگوییم در خانه بشویم دیکتاتور ساکت حرف نباشد بعد با اولیای الهی همنشین شویم ظلم است خدا ظالم نست. آنی که راه رفته به مقصد رسیده با راه نرفته را یک مقام بدهند؟ کار کرده و بیکار را یک پاداش بدهند؟ این کدام منطق قبول می‏کند؟ آقای حسن زاده اگر حسن زاده شد دید در این پیام رهبری چه تجلیلی والای از این شخصیت کردند «ذوالفنون» انصافا علامه ذوالفنون بود. گفت من به خانم گفتم خانم شما مقصر هستید که بچه‏‏ها را ساکت نمی‏کنید فحش ندید کتک ابدا. جسارت هرگز فقط در همین حد. به بچه‏‏ها گفت چرا ساکت نمی‏شوید به خانم گفت شما مقصر هستید گفت یک دفعه به خودم آمدم گفتم حسن زاده پدری یا پلنگ؟ این چه اخلاقی است که تو در خانه داری؟ گفتند از خجالت دیدم در خانه نمی‏توانم بمانم این را من خودم از ایشان شنیدم. گفتند لباسم را پوشیدم از خانه آمدم بیرون. رفتم در یک مغازه شیرینی فروشی شیرینی بخرم بیاورم منزل دل خانم و بچه‏‏ها را به دست بیاورم رفتم تو مغازه به خودم گفتم حسن زاده دل شکسته را با شیرینی می‏خواهی به دست بیاوری. از مغازه آمدم بیرون. رفتم در یک میوه فروشی یک مقدار میوه بخرم باز دیدم دستم یارای خرید نمی‏کند حسن زاده دل شکسته را با میوه می‏خواهی جبران کنی؟ ایشان فرمود دیدم یک پارچه آمل برای من شد ضیق و تنگ دیگر در آمل نمی‏توانم بمانم. گفت رفتم دروازه آمل اتوبوس‏های بودند برای تهران مسافر سوار می‏کردند سوار یکی از اتوبوس‏‏ها شدم رفتم تهران. مغرب رسیدم تهران. نماز مغرب و عشایم را تهران خواندم اتوبوس‏های که به مقصد تبریز مسافر می‏بردند سوار یک اتوبوسی شدم به قصد تبریز اذان صبح تبریز رسیدم خدا وکیلی ما برای یک مشکل اخلاقی‏مان اینقدر کار کردیم و درست نشده؟ گاهی اوقات رفتیم می‏گویم آقا ما فلان مشکل داریم چه بکنیم این را بگذاریم کنار دین چه راهکاری دارد؟ ایشان به خاطر یک جمله که به خانمش گفته خانم مقصر تویی؟ بلند می‏شود می‏آید تبریز می‏گوید اذان صبح بود نماز صبح را خواندم هوا داشت روشن می‏شد رفتم در خانه استادم آیت الله سید محمد حسن الهی در زدم خانواده ایشان آمد دم درب. گفتم آقا تشریف دارند گفتند بله. گفتم به آقا بگویید حسن زاده آملی از آمل آمده. گفت خانواده شان رفت داخل و برگشت گفتند آقا می‏فرماید بفرمایید داخل. گفت رفتم داخل تو آن اتاقی که آقا نشسته بودند آیت الله سید محمد حسن الهی روی تشکچه نشسته بودند من مقابل‎شان زانو زدم زمین. سلام کردم فقط یک بیت شعر خواندم دیگر هیچی نگفتم

ما به این در نه پی حشمت و جاه آمده‏ایم، از بد حادثه اینجا به پناه آمدیم

گفت استاد سر بلند کرد گفت آقای حسن‌زاده دیشب می‏خواستم نامه‏ای برای شما بنویسم چون تردید داشتم قم هستید یا آمل؟ نامه را به آدرس اخوی می‏خواستم بفرستم گفتم آقا مطلب جدیدی بوده امری داشتید گفتند دیشب خدمت آقا رسیدم یعنی آقای آقا سید علی قاضی. آقا فرمودند به این آقای حسن زاده آملی بگویید شما چطور طالب رسیدن به کمالات هستید و حال اینکه در منزل سر خانمت و بچه‏هایت فریاد می‏زنی نماز شب می‏خوانی؟ با بداخلاقی؟ زحمت می‏کشی؟ با منت گذاری؟ آقای حسن زاده می‏گفت این حرف را که آقا سید محمد حسن الهی زد سرم را انداختم پایین اشکم جاری شد و ایشان می‏فرمود هرگاه این خاطره یادم می‏آید اشکم جاری می‏شود و آن زمانی هم که داشت ایشان تعریف می‏کرد گریه کرد. تا شب نروی روز به جایی نرسی.

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

صلی الله علیک یابن رسول الله

خوب ما دیگر بحثمان به تاخیر افتاد یکی دو بیت شعر من تقدیم کنم.

و ان شاء الله استفاده کنیم

زبانحال همه ما به امام حسین تو این دو بیت شعر روضه و توسل را عزیز ما حاج آقای نگهبان

حسین جان من از کودکی عاشقت بوده‏ام

قبول نما گرچه آلوده‏ام

مبادا برانی مرا از درت

به پهلوی بشکسته مادرت

جانم حسین جانم حسین

 

[1] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[2] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[3] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[4] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[5] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[6] . الخصال، ج 1، ص 294.

[7] . الخصال، ج 1، ص 294.

[8] . نهج البلاغه للصبحی صالح ص 11.

[9] . قصص 21.

[10] . بحارالانوار ج 44، ص 329.

[11] . مکاتیب الائمه ج 3، ص 111.

[12] . مکاتیب الائمه ج 3، ص 111.

[13] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 65.

[14] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 65.

[15] . الخصال ج 1، ص 294.

[16] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.

[17] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.

[18] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.

[19] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.

[20] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.

[21] . روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج 2، ص 424.

[22] . مجمع البحرین، ج 3، ص 197.

[23] . نهج البلاغه للصبحی صالح، ص 303.

[24] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[25] . زندگانی حضرت امام حسن مجتبی، ص 360.

[26] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 788.

[27] . کنز الفوائد، ج 1، ص 56

[28] . کنز الفوائد، ج 1، ص 56

[29] . کنز الفوائد، ج 1، ص 56

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه