استاد حدائق روز سه شنبه 16 شهریور 1400 مصادف با شب اول صفر در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سیدنا و مولانا زین العابدین و سیدالساجدین علیبن الحسین «رایت الخیر کله قد اجتمع فی قطع الطمع عما فی ایدی الناس»[1]
تقدیم به پیشگاه باعظمت حضرت زین العابدین و سیدالساجدین علیبن الحسین صلوات غرّایی ختم نمایید.
جهت شادی و ترویح ارواح طیبه علما شهدا روح ملکوتی حضرت امام اعلی الله مقامه شهدای فجر انقلاب دفاع مقدس و دفاع از حرم درگذشتگان از جمع محترم و این مسجد بنیانگذاران این بنای مقدس و درگذشتگان از فامیل محترم برادر عزیزمان جناب آقای حاج امان جوانمردی که این ده شب اول ماه صفر سنت حسنه و روضه سالانه است که این شبها به یاد درگذشتگان این فامیل محترم خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج صدر الله جوانمردی و مرحوم آقای حاج کریم آقای صدقی مرحوم آقای حاج مسعود جوانمردی رحمت الله علیهم رحمت واسعه، تقدیم به پیشگاه با عظمت سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین صلوات غراتری ختم نمایید.
خوب سخن پیرامون عوامل شکوفایی جوان در دوران جوانی با محوریت فرمایش ولی عصر یکی از نکاتی که در شکوفایی انسانها بسیار موثر است و مخصوصا جوانان عزیز توجه به این اصل در رشد پرورش سازماندهی نمودن فصل جوانی بسیار تاثیرگذار است در روایت داریم احساس بینیازی از غیر خدا این باید در انسان ایجاد بشود. در روایات هم تاکید شده است به اینکه از ما فی ایدی الناس قطع طمع کنید یعنی آنچه که دست مردم است چشم به دست مردم نداشته باشید چشم به عنایت خدا داشته باشید. این بزرگتان میکند ما یکی از مشکلات این است که گاهی اوقات اینقدر که تملق خلق خدا را میگوییم درصدش تملق خدا را نمیگوییم. شهید ثانی اعلی الله مقامه از فقهایی بزرگ عالم اسلام است ایشان جریانی را نقل میکند میگوید گاهی اوقات ما در سفرهایی که میرفتیم خوب در قدیم مرکبها اسب بود الاغ بود امکانات امروزی نبود چندین قرن در گذشته شهید میفرماید گاهی اوقات در این مسیرهایی که میرفتیم یک دفعه میخوردیم به یک قافلهای قبیلهای عشیرهای اینها سگهای نگهبان داشتند این سگهای نگهبان وقتی میدیدند چند تا آدم غریب از دور دارد میآید پارس کنان حمله میکردند به سمت اینهایی که ناآشنا بودند و غریب بودند شهید ثانی اعلی الله مقامه اینجا یک جریانی را قضیهای را نقل میکند گاهی اوقات این افراد تا میدیدند سگها میآید سمت شان شروع میکردند فریاد زدن و صدا زدن صاحب سگ که مثلا آقا صاحب سگ صاحب گله سگات را بپا جلو سگات را بگیر دارد به ما حمله میکند میگفت صداها بلند میشد آن حالا چوبان یا آن صاحب قبیله متوجه میشد فریاد میزد سگها بر میگشتند نکته اینجاست این فقیه بزرگ عالم اسلام میفرماید اگر درصدی از آن التماسی که اینها در وجودشان به صاحب سگ میکردند به خدا میکردند خدا سگ نفسشان را رام میکرد. این قدری که پیش این آقای مدیر پیش فلان مسئول گردن یله میکنیم برای خدا یله کردیم؟ جدی از خدا خواستیم خدا نداده؟ امام صادق علیه السلام میفرماید نشانه استجابت دعا این دو چیز است: میخواهی بفهمی دعایت مستجاب شده؟ ببین این دو حالت در تو اتفاق افتاده یا نه؟ یک: انقطاع از ماسوی الله. وقتی داری دعا میکنی دیگر چشم امید به این و آن نداشته باش. احساس نیاز به غیر خدا نکن اگر میگویی خدا، بگو خدا و همه چیز غیر از خدا را ببر تو حاشیه. انقطاع از ماسوی الله و دوم: نشانه این انقطاع این است که انسان اشکش هم جاری میشود این معلوم است که دیگر وصلی. مقام مقام استجابت دعا است. البته این به این معنا نیست که اگر کسی مشکلی داشت دنبال رفع مشکلش به دیگران مراجعه نباید بکند چرا؟ روابط اجتماعی حکایت از همین میکند آقا کار دارد به مسئول مربوطه رجوع میکند مریض میشود به پزشک مراجعه میکند ولی برادر عزیز خواهر محترمه به پزشک مراجعه میکنید دارو دست پزشک است درمان نزد خدا است. مگر هر کسی دارو میخورد خوب میشود؟ شما ببینید خیلیها دارو میخورد صدق الله هم میگویند اطباء گذشته که خوب اینها من دیده بودم در مطبهایشان خدا رحمت کند مرحوم دکتر لقمانی مرحوم دکتر ذکری اینها زیر شیشه میزشان نوشته بودند الدواء عندنا و الشفاء عند الله. دارو پیش ما است درمان نزد خدا است حقیقتا هم همین است. پزشکها چیکار میکنند پزشکها نسخه مینویسند دارو میدهند گاهی اوقات این دارو مریض را میکشد غیر از این است؟ یکدفعه نیم دانند این بیمار یک حساسیت در وجودش است که این دارو عامل مرگش میشود پزشک هم مقصر نیست در حد اطلاعات خودش و تشخیص خودش تجویز دارو میکند ما اگر به دیگران مراجعه میکنیم دیگران را مسبب الاسباب نبینیم. دیگران را واسطه ببینیم. همه کاره نبینیم این همانی است که باید در انسانها ایجاد بشود و مخصوصا در جوان. جوان باید این روحیه بینیازی از غیر خدا در او شکل بگیرد کار اگر میکند پول دست این آقا است برکت دست خدا است خدا هم گاهی دلها را نرم میکند همینی که پوش دستش است میآورد پرداخت میکند این روایت منصوب از آقا امام زین العابدین در کتاب شریف کافی جلد دوم خیلی سخن سخنی عظیمی است امام سجاد میفرماید: «رایت الخیر کله قد اجتمع فی قطع الطمع عما فی ایدی الناس»[2] حضرت زین العابدین میفرماید تمام خیر و خوبیها همه را در این یافتم که انسان طمعش را از آنچه نزد مردم است قطع کند. آقای فلانی پول دارد خدای که به فلانی داد به شما هم میتواند بدهد. تو وظیفهات را ا نجام بده تو خوب بندگی بکن خدا خوب خدایی میکند. این خیر است. که انسان قطع طمع بکند از آنچه که در دست انسان هاست. «عما فی ایدی الناس»[3] لذا اگر یک اتفاقی افتاد ارادتها میشود خالصانه دوستیها میشود مخلصانه کارها رنگ اخلاص میگیرد دیگر طمع در کار نیست که آقا فلانی چون میتواند کار بکند ما فعلا چون پول دستش است چون مقام دستش است دیدید بعضیها ثروت را از آنها بگیرید دیگر محلشان نمیگذارند مسئول است تا مسئول است محترم است گذاشتنش کنار دیگر کارمندانش هم جواب سلامش را نمیدهند. بعضی پدرها بچهها به خاطر پولشان دوستشان میدارند چون تربیت، تربیت غلط است. میگوید فعلا میگویند یک عارفی در تشییع جنازهای رفته بود دید اینهایی که در تشییع زیر تابوت بودند یک خانمی می گفت ای وای شوهر زحمتکشم مرد یکی گفت بابای نون رسانم مردم یکی میگفت همسایه دلسوزمان مرد، همسایهای که کمک میکرد یکی گفت برادر جانرسمان مرد، میگویند این عارف گفت باید بر این میت گریه کرد همه برای خودشان گریه میکنند یکی نمیگوید این آقا امشب شب اول قبر چه به او میگذرد. این دارد گریه میکند میگوید نونرسان مرد این که به دادمان میرسد رفت این دلش برای خودش میسوزد نه دلش برای متوفی. یکی ندیدم آن عارف گفت که بگوید ای وای این ساعتی دیگر در قبر تنها است و کسی کنارش نیست. این را هم من اضافه کنم اصلا محبت واقعی محبتی است که افراد یک دیگر را برای خود فرد دوست بدارند نه برای خودشان خیلی از ما مردم همدیگر را دوست میداریم برای خودمان. میگوییم این فلانی پول دارد به دردمان میخورد برای پولش دوستش میداریم این آقا فعلا مدیر کل است کار از او بر میآید هوایش را باید داشته باشم این قلمش میخوانند به درد میخورد اینها محبت نیست. این محبت محبت واقعی نیست. محبت واقعی آن است که کسی، کسی را برای خودش دوست بدارد امام زمان را برای چه دوست میداریم؟ سوال؟ بعضیها امام زمان را میخواهند برای اینکه شوهری گیر دخترشان بیاید واقعیت است امام زمان را میخواهد که چکهای فرم خوردهاش پاس بشود امام زمان را صدا میزند این را من در یک جلسه عرض کردم زمان حیات آیت الله العظمی گلپایگانی سال 71 کسی مدتها مسجد جمکران شبهای چهارشنبه میآمد بعد یک خوابی دید آمد خدمت آیت الله العظمی گلپایگانی تعریف کرده بود که آقا من یک شب چهارشنبه شب مهمی هم بود مصادف با یکی از اعیاد بزرگ شده بود جمکران مملو از جمعیت، گفت دلم شکست گفتم امام زمان صحن و شبستان همه پر همه دارند یابن الحسن میگویند همه دارند شما را صدا میزنند آقا چرا نمیآیید با یک حالت عتابی با یک حالت گلایهای به حضرت گفتم دلم هم شکست اشکم هم جاری شد گوشه ای مسجد لحظاتی خواب من را در ربود. ببینید امشب به خودمان نمره بدهیم نکند امام زمان را اینجوری صدا بزنیم بعد میگوییم آقا چرا نمیآید آقا بیاید چیکار بکند. یابن الحسن کجایی. با این اوضاعمان با این وضع اجتماعیمان با این اوضاع اداراتمان بازارمان اقتصادمان تربیتمان خانوادههایمان گفت یک لحظه خواب به چشمانم آمد در عالم خواب محضر حضرت مشرف شدم آقا فرمودند چه میگویی؟ گفتم آقا چرا نمیآیید؟ این یک جلسه است امشب هزاران در جمکران آمدند برای شما از سراسر کشور آمدند خوب این مردم تا کی بگویند یابن الحسن؟ آقا فرمودند تو کل این جمعیتی که امشب آمدند دو نفرش برای من آمده بقیه برای خودشان آمدند. بقیه کار خودشان را دارند دنبال میکنند آن دو نفر هم یک پیرمرد روحانی است آن قسمت از مسجد نشسته و یک جوانی هیجده نوزده ساله است آن گوشه مسجد. این دو نفر برای من آمدند بقیه کار خودشان را دارند. میگوید یک دفعه از خواب بیدار شدم اول رفتم سراغ آن دو نفری که حضرت آدرس داده بودند آن پیرمرد روحانی کهنسال را پیدا کردم نشستم کنارش دیدم در حال خودش بود سلام کردم گفتم آقا معذرت میخواهم میشود یک سوال کنم گفت بفرمایید. گفتم امشب آمدید جمکران برای چه؟ گفت آمدهام به حضرت بگویم آقا ما قابل نیستیم خودت دعا کن فرجت نزدیک شود. گفت آقا خودت مشکل نداری. گفت مشکل ما نبودن حضرت است مردم به خدا قسم ولی عصر بیاید دیگر این اوضاعی که شما میبینید دیگر نیست. این ظلمها این اجحافها این بیانصافی این بیعدالتیها این ناامنیها همه رخت بر میبندند عقول کامل میشود درون انسانها پاک میشود بخواهیم که این لیاقت را درک کنیم و داشته باشیم دولتش را درک کنیم. که امام صادق فرمود اگر من در دولت ولی عصر باشم «لو ادرکت لخدمته ایام حیاتی»[4] خدمت میکنم به صاحب الزمان. این حرف، حرف رئیس مذهب است. آن آقای روحانی پیرمرد گفت آقا فقط آمدم بگویم آقا خودت دعا کن گفتم آقا حاجتی ندارید. گفت نه مشکل اصلی ما نبودن حضرت است. اینها همهاش حاشیه است اصل آنجا است. از کنار آن پیرمرد روحانی بلند شدم رفتم آن جوان را پیدا کردم دیدم جوانی هیجده نوزده ساله زانو به بغل گرفته بود سر را گذاشته بود روی زانوهایش سلام کردم سر بلند کرد دیدم چشمان نمناکش را به روی من گشود گفتم آقا قبول باشد زیارتتان نمازتان عبادتان یک سوال دارم برای چه آمدی جمکران گفت دیدم دقیقا حرف آن پیرمرد روحانی را تکرار کرد گفت آقا آمدم بگویم آقا ما که قابل نیستیم برای فرجت دعا کنیم خودت برای آمدنت دعا کن. ما با این زبانهای آلوده با این رفتارهای نامناسب ما که قابل نیستیم آقا خودت یک دعایی بفرما. گفتم حاجتی نداری گفت حاجتم فقط آمدن حضرت است. خواسته ای نداری؟ خواستهام ظهور حضرت است یک جوان در آستانه زندگی. که باید بگوید آمدم امام زمان شغل برایم فراهم کند زن پیدا کند خانه پیدا کند چه بشود گفت از این کنار این جوان بلند شدم آمدم وسط جمعیت نشستم کنار دست یک نفر این آمد در دفتر آیت الله العظمی گلپایگانی نقل کرد آن سال من قم بودم مردم اینها درس همین مملکت است. این داستان مال سی و شش هفت سال قبل است. گفت آمدم کنار دست یک نفر نشستم گفتم آقا قبول باشد میشود یک سوال کنم گفت بفرما گفتم جمکران آمدی برای چی؟ گفت ما آمدیم یک دختر دم بختی دارم یک داماد خوبی حضرت برای ما برساند. این اولیش. مردم نمیگویم نگویید. ولی به خدا قسم در روایت داریم خدا میفرماید این را بشنوید خدا میفرماید آنهایی که در دعا من را میخواند بیشتر به آنها میدادم تا آنهایی که در دعا خودشان را میخواهند. هی ردیف میکنیم آقا قسطمان خانهمان دختر پسر بابا اینها بله. اصل را از دست ندهید. اصل را فراموش نکن. ما اصل را رها کردیم به فرع پرداختیم. گفت رفتم کنار یک دیگر نشستم آقا شما چه مشکلی دارید گفت ما یک بدهی بالا آوردیم طبلکارها ولمان نمیکند آمدیم آقا اسباب اش را فراهم کند بدهیهای ما ادا شود کنار دست سومی ما یک مریضی داریم آمدیم حضرت دعا کنند مریض ما خوب شود خدا وکیلی امام زمان را فقط برای درمان مریض باید بخواهیم وقتی کرونایی داریم یادمان بیفتد به زیارت عاشورا. وقتی دکتر مریض را جواب کرد یادمان به دعای توسل بیفتد؟ وقتی جوان کنکوری داریم دعای توسل بگیریم؟ اینها شرک نیست؟ طرف آمد به امام سجاد گفت آقا مریض داریم دعا کنید خدا شفایش بدهد حضرت فرمودند ما دعایتان میکنیم ولی چرا در گفتاریها به یاد ما هستید؟ چرا وقتی گرفتاری ندارید از ما یاد نمیکنید؟ درد اینجاست. امامت را فقط باید در گرفتاریها صدا بزنی اصلا ما در روابط اجتماعیمان اگر کسی هی به شما مراجعه کند وقتی گرفتار است شما پیش خودت نمیگویی یک بار احوال ما را برای خودمان نپرسید یک بار نمیگوید آقا میخواهم فقط حالت را بپرسم بس. اصلا محبت واقعی این است که طرف را برای طرف دوست داشته باشی نه طرف را برای خودتان.
ما خدا را برای خدا بخواهیم نه خدا را برای امکانات مان این داستان آموزنده را باز بشنوید. آقا امام باقر آمده بودند حج همزمانی که امام وارد مسجد الحرام شدند هشام بن عبدالملک هم وارد شد. هشامبن عبدالملک خلیفه اموی بود با گروهی امرای بنیامیه از یک قسمت دیگری مسجد الحرام وارد مسجد الحرام شد آن سال یک اتفاقی افتاده بود. حاکم مدینه یکی از باغات امام باقر را به ظلم مصادره کرده بود. گرفته بود باغ حضرت را یک عده از شیعیان همراه امام حضرت بودند دیدند هشام وارد شد یکی از ارادتمندان حضرت گفت یابن رسول الله فرصت خوبی است خلیفه الآن در مسجد الحرام است بروید به خلیفه اموی بگویید. بگویید این باغ را والی مدینه به ظلم از شما گرفته حکم برگشتن باغ را از خلیفه بگیرید. آقایان ما بودیم نمیکردیم میگفتیم حق ما است. من گاهی اوقات بارها دیدم در جلسات امام حسین یک مسئولی وارد میشود دیگر طرف کار ندارد دارند دعا میخوانند منبر هستند از این گوشه مجلس طرف بلند میشود بغل دست آن مسئول آقا یک چیزی بنویسید بابا کجا آمدی؟ حداقل حرمت جلسه را حفظ کن حرمت امام حسین را حفظ کن حرمت مسجد را حفظ کن یادش میرود که برای امام حسین آمده یک مسئولی که یک چند صباحی کار دستش است یکدفعه همه چیز را فراموش میکند بروید از خدا بخواهید روحیه بینیازی از غیر خدا در شما شکل بگیرید. روحیه بینیازی همینی که در امام باقر است آمد به حضرت گفت آقا بروید به هشام بگویید به ظلم این باغ را از شما گرفتند باغ را برگرداند قطعا اگر امام باقر میرفتند طرح میکردند مساله را هشامبن عبدالملک برای ظاهر سازی هم که بود خواسته امام را اجرا میکرد برای اینکه بگوید ما به اهل البیت ارادت داریم ما دوست داریم خاندان اهل البیت را میگفت غلط کرد حاکم مدینه باغ باید برگردد. تا گفت آقا بروید به هشام بگویید باغ را برگرداند امام فرمودند «ویحک» وای بر تو امام فرمودند من در مسجد الحرام از خدا هم باغم را نمیخواهم چه برسد به هشام. شیعه یاد بگیر از امام باقر حرم امام رضا میرویم چیزهایی میگوییم که آنجا جایش نیست. آنی که باید بگوییم نمیگوییم. نسخه پیچیدیم همهاش در دنیا غرقیم اصل را ول کردیم که اگر آن اصل اتفاق بیفتد تمام اینها حاشیه است. اینها رقم میخورد. چونکه صد آمد نود هم پیش ماست. صد را ول کردیم. گفت آقا شما پس در مسجد الحرام برای چی آمدید؟ این را من به شما میگویم ان شاء الله راه حج باز بشود با سقوط این آل سعود وهابی مسجد الجرام رفتید کنار کعبه قرار گرفتید این جمله امام باقر را آنجا بگویید. یاد کنید آنجا کنار کعبه. گفت آقا شما آمدید مسجد الحرام از خدا چه بخواهید؟ آقا فرمودهاند من آمدهام مسجد الحرام از خدا خدا را بخواهم. از خدا، خدا را بخواهم. بگویم خدایا یک لحظه ما از شما جدا نشویم. همین.
با خدا باش و پادشاهی کن
بی خدا باش و هرچی خواهی کن
آنی که با خدا است همه چیز دارد. «من کان لله کان الله له»[5] با خدا بودی خدا با شماست. این مشکلات مال این است که با خدا نیستیم اگر کسی با خدا بود مریضی هم برایش لذت است. یک کسی از امیرالمومنین پرسید این بندگان خوب خدا وقتی بیمار میشود حضرت فرمود یک شعفی خدا به اینها میدهد در همان حالت بیماری لذت میبرد. حالا بنده حسش نمیکنم نیستم در آن مقام. مومن آنی که با خدا است خدا بیماری هم که میدهد درک و ظرفیت و تحمل را هم عنایت میکند.
لذا این روحیه بینیازی که در سخنی امیرالمومنین میفرماید «الغنی الاکبر»[6] بینیازی بزرگ حالا ببینیم ما گاهی میگوییم بینیازیم الحمد لله محتاج کسی نیستیم محتاج بچههایمان نیستیم وضع مالی مان خوب است زندگی مان میچرخد این بی نیازی ظاهری است. بی نیازی بزرگ میدانید چیست؟ امیرالمومنین میفرماید «الغنی الاکبر الیاس عما فی ایدی الناس»[7] غنای اکبر این است که از آنچه که دست مردم است مایوس شویم اگر این حالت در شما است خدا را شکر کنید. چشمتان به دنبال پول و مقام موقعیت دیگران نباشد. این عالیترین جلوه بینیازی است. لذا انسانها فریفته نمیشوند فراز و نشیب دنیا عوض شان نمیکند چون ذرهای وابستگی به این ظواهر فریبنده دنیا ندارد. «الغنی الاکبر الیاس عما فی ایدی الناس»[8] این هم نکته دیگر که مخصوصا جوانان عزیز چون یکی از مصائبی که انسانها را میبرد به سمت انحراف به سمت گناه، همین چشم طمع به فرصتها موقعیتها امکانات یکدیگر داشتن است. این چشم طمعها اخلاصها را میآورد پایین. ایمانها را سست میکند این هم نکته دیگر.
مطلب دیگری را که من عرض کنم باز در رشد و تعالی انسانها مخصوصا برای جوانها بسیار موثر است رعایت توکل در زندگی است. ببینید توکل مرحوم شیخ بهایی اعلی الله مقامه میفرماید «التوکل کِلَهُ الامر کله الی الله» کار بکنید زحمت بکشید نتیجه را از خدا بخواهید. شما وظیفهتان را خوب انجام بدهید چه در میآید آن با خدا مربوط است.
یکی کسی آمد محضر امیرالمومنین حضرت در یک حدیثی گزینش خودشان را از کتابهای بزرگ آسمانی که نام بردند از قرآن امام فرمودند من این آیه را برگزیدم «و من الفرقان»[9] «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[10] از قرآن این آیه را انتخاب کردم کسی که به خدا توکل کند خدا او را کفایت میکند شما یک نفر را دارید به خدا توکل کرده باشد خدا کفایتش نکرده باشد. یک مورد دارید؟ واقعا بگوید من برای خدا دادم و خدا نداد. برای خدا حرف زد خدا حمایت نکرد. محال است. مگر اینکه در کارش یک ناخالصی است. توکل یعنی تفویض کارها برای او. خدا را در کار دیدن.
امیرالمومنین میفرماید از کل قرآن این قسمت از آیه سه سوره طلاق «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» امام میفرماید انتخاب من از کل قرآن این آیه است. این پیام هم دارد.
یعنی همه قرآن شما را باید برساند به توکل به خدا. اگر بنده قرآن میخوانم به سر میگیرم حفظ میکنم ولی گاهی اوقات ایمانم به پول در کارتم از ایمانم به وعده خدا بیشتر است. این هنوز نرسیدم به توکل. متوکل کسی است که باور دارد خدا زیر بار منت او قرار نمیگیرد. یقین دارد انفاق کرد خدا پاسخ میدهد. بارها بنده عرض کردم بعضیها راه پولدار شدن را هم گم کردهاند بیش از نود مورد خدا در قرآن میفرماید بدهید میدهم. اینی که بعضیها میدهند نتیجه نمیگیرند چون خالصانه نمیدهند پول مشکل دارد. محال است کسی برای خدا انفاق بکند خدا به اضعاف مضاعفه به او برنگرداند. گاهی اوقات طرف نپرداخته ریختند در حسابش. بارها من دیدم افرادی که میگوید آقا ما نیتش را کردیم خدا رحمت یکی آقای حاج ناصر آقای ذوجاجی بود که حالا حاج آقای ارتفاعی میشناختن ایشان را تو بازار بود ایشان روضه هم میگرفت خدا رحمت شان کند حالا ببیند کار خیر یکدفعه به ذهن انسان میآید تاجر پارچه بود در بازار وکیل. و خدا رحمت کند پدر ایشان را از خوبان بودند ده شب ایام فاطمیه در منزل شان خیابان ولیعصر قصر الدشت ایشان روضه میگرفت من دیده بودم این آقای حاج ناصر آقای ذوجاجی از شش ماه مانده به سال خمسیاش میآمد چکهای مدتی میداد برای 9 ماه بعد میآمد خدمت حاج آقا در همین دفتر میگفت آقا من سال خمسیام شش ماه دیگر است چک میخواهم بدهم چک میخواهم بدهم برای 9 ماه دیگر علی الحساب این را از ما بگیرید. حاج آقای والد هم خیلی سخت شان بود چکهای مدتی را ایشان نمیگرفتند میگفتند آقا این چک پیش خودت باشد زمانش که رسید بیاورید بدهید دست ما. مسئولیتی میدهید پیش ما ما دغدغه داریم که حفظش کنیم نگه داریم یک وقت حاج آقا از او پرسید این چی کاری است که تو داری میکنی تو هنوز سال خمسیات نرسیده بعد هم برای 9 ماه دیگر چک میخواهی بدهی پیش من برای چه باید باشد. ننویس همان موقع بیاور بده. این را من از حاج ناصر آقای ذوجاجی شنیدم به حاج آقا گفت آقا من ایمان دارم این چک را که مینویسم و لو برای 9 ماه دیگر میدهم تحویل شما خدا الآن میگذارد توی حسابم. الآن برکتش را میبینم. چک پاس نشده را خدا به نیت عمل میکند البته واقعا آدم با تقوایی هم بود آدم مومنی هم بود آقا کی دادی که ندادن به تو. کی قدم برداشتی که راه برایت باز نکردند؟ قرآن میفرماید «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[11] آمدی در مسیر ما حرکت کردی راه برایت باز نشد؟ صدا زدی جواب نگرفتی؟ در زدی
گفت پیغمبر که هر کس زد دری
عاقبت زان در برون آید سری
گر تو بنشیدی سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
این کار برای خداست این روحیه توکل به خداوند داشتن. که انسان ترازش را خدا در نظر بگیرد «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[12] و خدا در آیه 159 سوره آل عمران به پیغمبر میفرماید:
«فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»[13] رسول الله وقتی تصمیم گرفتی به کاری. میخواهی کاری را انجام بدی توکل به خدا کن. نترس. خدا حمایت میکند و خدا پشتیبانی میکند. حالا این توکل یک نعمتی است در هر کسی که باشد مخصوصا جوانی که آغاز راه اوست. شروع زندگی اوست با توکل قدم بردارد.
می گویند به فقیهی بزرگ عالم اسلام آخوند خراسانی که شد در راس روحانیت شیعه قرار گرفت در عراق سوال کرده بودند از دوران طلبگیاش ایشان گفته بودند زمانی که من طلبه بودم از خراسان عازم بودم برای نجف خودم بودم لباس تنم و دو جلد کتاب. کل دارایی من آن روز با توکل به خدا حرکت کردم خدا حمایتم کرد امروز هم در راس روحانیت شیعه هستم خدا نگذاشته ما در بمانیم.
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[14] قطعا خدا تامین میکند و خدا کفایت میکند کسانی که به خدا توکل میکنند و خدا را در زندگی طارز خودشان قرار میدهند. یک نکته دیگر را هم من اشاره کنم محضر عزیزان جمع بندی کنم عرایض را.
یکی از نکاتی دیگر ببینید اسلام دین اعتدال است یکی کسی آمد خدمت امام صادق گفت آقا از اعتدال در اقتصاد به ما بگویید در همه کارها میگویند اعتدال. آقا همه زندگیت نشود پول. اسکناس اسکناس اسکناس
برده از مرد و زنان هوش و حواس
بده. پول حد دارد حتی عبادت هم باید اعتدال داشته باشد. در عبادت هم میگویند اعتدال داشته باشد در هر کاری در خوردنت در پوشیدنت در روابطت میانهروی «الاسلام هو الاعتدال» شخصی آمد خدمت امام صادق گفت آقا اعتدال در اقتصاد را برای مان مثال بزنید. امام دست کردند یک مشت خاک گرفتند در دستشان. گفت این را میبینی؟ گفت بله. آقا فرمودند این حالت که خدا داده چیزی را نه خودت میخوری نه به کسی میخورانی. این را میگویند بخل. این بد است. یک جوری عمل نکنید که وقتی رفتید بعد بشکن بزنند بگویند الحمد لله که مُرد به ما پول رسید خیلی بد است. تا هستید بخورید و بخورانید. امام فرمودند این حالت حالت بخل است. بعد امام دستشان را باز کردند اینجوری همه خاکها ریخت فرمود این هم بد است. که هرچه داری بدهی برود خودت بشوی محتاج. این هم خوب نیست. مشت دیگر خاک حضرت در دست کردند دستشان را اینجوری باز کردند از لا به لای انگشتان حضرت یک مقداری خاک ریخت و یک مقداری در کف دست شان باقی ماند امام فرمودند این اعتدال است. چیزی بخور چیزی بده چیزی بِنه. در عبادت هم جوانها اعتدال. ما بعضی جوانها تندروی میکنند این هم بد است. همانطوری که در مسائل دنیایی تندروی غلط است در عبادت هم تند روی وزیاده روی مسموم است این روایت را بشنوید.
پیامبر اکرم فرمود «ان هذا الدین متین»[15] دین اسلام دین متین است. «فاوغلوا فیه برفق»[16] دین را با حالت رفق و مدارا بپذیرید. «و لا تکرهوا عباده الله الی عباد الله»[17] بندگی خدا را به تلخی و زشتی به بندگان خدا القا نکنید. حاج آقا میخواهی بچهات نماز خوان شود از زمان زدهاش نکن. گاهی اوقات ما سلیقه هم نداریم میخواهیم نماز خوان تربیت کنیم تارک الصلاه تربیت میکنیم. یک جوانی آمد به من گفت آقا نماز شب خواندن بابایم ما را تارک الصلاه کرد این همین است که پیغمبر میفرماید اینجوری نباشید. گفتم نماز شب بابایت. گفت بله. گفت این بابای من نماز شبش دینی است شبها که بلند میشود تمام چراغهای خانه را روشن میکند مرد حسابی تو میخواهی نماز مستحبی بخوانی خواب دیگران را چرا خراب میکنی؟ گفت دستشویی میرود محکم در را به هم میزند که همه از خواب بپرند هی فریاد میزند بلند شوید تارک الصلاتها کی گفته که اگر کسی نماز شب نخواند تارک الصلاه است. کجا گفتهاند ای نادان. به کسی که نماز شب نمیخواند میگویی تارک الصلاه؟ گفت بعد میآید میایستد میخواهد بگوید الله اکبر یک الله اکبری میگوید مثلی که رعد و برق میآید صدای از اعشای وجودی اش میزند بیرون الله اکبر ما وحشت زده از خواب میپریم میگوییم خدا لعنتت کند مردم آزار. دوباره میرود رکوع الله اکبر گفت تا خواب ما میگیرد دوباره یک الله اکبر گفت اصلا این نمازش تئاتر است. خدا وکیلی این نماز است؟ پیغمبر اینجور نماز شب میخواند؟ اهل البیت اینگونه نماز شب میخواندند این همان است که رسول الله میفرماید. دین خدا را به تلخی و زشتی به مردم یاد ندهید. گفت حاج آقا من از اصل نماز زده شدم. میگویم این نماز شبی که بابای متدین ما میخواند گفتم بابایت که متدین نیست بابایت عادت کرده به شب زندهداری اینکه دینداری نیست او باید برود استغفار کند از این نماز شب. گفتم تو هم داری اشتباه میکنی بابایت اشتباه میکند بد نماز میخواند و بد دعوت نماز میکند تو هم اشتباه میکنی که پای حساب دین داری میگذاری. عزیزان دین یعنی پیغمبر. دین یعنی امیرالمومنین دین یعنی امام جعفر صادق دین یعنی قرآن من و شما که دین نیستیم. از آیت اللهش گرفته بیایید پایین فلان حاجی بازار فلان مسجدی فلان متدین فلان هیئتی اینها مسلمان هستند اسلام نیستند. بنده اگر اشتباه کردم چرا ربطی به اسلام دارد؟ ایراد زمانی کسی میتواند بگیرد که بیایید به معصومین ایراد بگیرد. بگوید پیغمبر نماز اینگونه میخواند. امیرالمومنین اینگونه نماز میخواند و دیگران را زده کرد. و الا فلان کس بد نماز خواند بد خواند اشتباه کرد. پیغمبر فرمود دین خدا را و عبادت خدا را به بندگان خدا به اکراه وارد نکنید یکی از دختران امام میگوید من شبی با بچههایم جماران مانده بودیم خدمت امام میگوید سحر شد وقت صبح یکی از نوههای امام میگوید خواب سنگین بود دختر امام میگوید رفتم میخواستم دخترم را بیدار کنم بلند شو آفتاب زد چند بار پاشو پاشوی بلند گفتم یک دفعه امام از آن اتاق آمدند گفتند این چه اخلاقی زشتی است که شما به کار میبرید برای دعوت نماز با تغیّر. با تندی گفت بعد امام آمدند نوازش کردند عزیزم وقت نماز است بلند شو نمازت را بخوان این زبانت که میچرخد بگوید عزیزم چرا با تندی حرف میزنی؟ چرا کاری میکنیم که زده بشوند؟ اکراه میکنیم و بچه را میآوریم در مسجد حالا خسته شده بابا همراهت آمده مسجد حوصله سخنرانی ندارد میگوید بابا بلند شو برویم. بلند شو برو. نگذار خاطره تلخی در ذهنش از آمدن مسجد روضه هیئت دعا در ذهنش بماند. بعد رسول الله فرمود «فتکونوا کراکب المنبت الذی لا سفرا قطع و لا ظهرا ابقی»[18] پیغمبر فرمود اگر با بداخلاقی و تندروی خواستید کسی را به دین آشنا کنید میشوید مثل سوارکار تازهکاری که دید بعضیها تازه میخواهند سواری یاد بگیرند «لا سفرا قطع»[19] چون تازه کار است نمیتواند با این مرکب نمیتواند به مقصد برسد. نه به مقصد میرسد «و لا ظهرا ابقی»[20] نه مرکبی برایش میماند. این چون وارد نیست میخواهد از این مرکب تندروی استفاده کند مرکب هم میاندازد او را زمین و میرود. نه مرکبی میماند نه به سفر میرسد. این اعتدال در عبادت اعتدال در بندگی خدا خانمها آقایان عبادت هم باید اعتدال داشته باشد. آقایی از خانمش گله میکرد میگفت خانم ما همه اش سر جا نماز است خانم سر جا نماز برای چی هستی؟ به امام حسین قسم زن در آشپزخانه کار کند برای خدا مثل زیارت عاشورا خواندن میشود من امام حسین را قسم خوردم قیامت ثابت میکنم. با نیت. یعنی یک زن بگوید خدایا خدمت به خانواده و شوهر را شما میپسندید من اگر وقتم اقتضا میکردم زیارت عاشورا میخواندم حالا اقتضا نمیکند در آشپزخانه هستم یقینا ثواب زیارت عاشورا را به او میدهند بلا شک آن نیتی که «انما الاعمال بالنیات»[21] ما در گرو نیتهایمان هستیم. لذا است که همان میانهروی ما یک جوری عبادت نکنیم که دیگران از عبادت ما زده بشوند. بگوید آقای فلانی همهاش اصلا نمیشود به او حرف بزنی دائما دارد ذکر میگوید بالاخره حرف به دیگران هم برای خدا بزنید همان هم ذکر است همان صحبت شما با دیگران هم تاثیر ذکر میگیرد.
بسنده کنم شب اول ماه صفر برادر عزیزمان جناب حاج آقای مولا هم تشریف دارند به فیض میرسانند روز اول صفر حسب شواهد تاریخی، کاروان اسرا به شام رسیدند. شام سرزمینی بود که بنیامیه سالیان متمادی روی ذهن مردم کار کرده بودند البته گرچه در مقاتل نوشتهاند 11 نفر از اصحاب پیغمبر که پیغمبر را دیده بودند اینها در شام بودند ولی قاطبه مردم اهل البیت را ندیده بودند آشنا نبودند با اهل البیت. حتی تبلیغات بنیامیه ذهن اینها را نسبت به امیرالمومنین بدبین کرده بود امیرالمومنین را تارک الصلاة میدانستند میگویند به یک فرد شامی وقتی خبر شهادت امیرالمومنین رسید گفت کجا علی کشته شد گفت کوفه کجای کوفه مسجد کجای مسجد محراب مسجد گفت علی در محراب مسجد چی میکرد گفتند مشغول نماز بود گفت مگر نماز میخواند؟ این تبلیغات بنیامیه است و عزیزان از تبلیغ دشمن غافل نشوید. حالا در آفتها و آسیبهای جوانی میگویم تبلیغات خیلی کار میکند این شبکههای مجازی امروز این رسانههای بین المللی این تلفنهای همراه که در جیب هر بنیبشری هست و در کمترین لحظاتی با سراسر میتوانند وصل بشوند مقدسات اعتقادی را به چالش کشیدند و به مسخره گرفتهاند امروز یک کسی آمده بود در موبایلش گفت آقا یک چیزی نقد اذان گذاشتند یک مقدارش را گذاشت گفتم دیگر نگذار اذان را مسخره میکنند خدا را مسخره میکنند دین را مسخره میکنند تبلیغات است. دشمن دارد کار میکند من پدر من مادر من مربی من طلبه هم کار نکردم دشمن از آن طرف کار کرده هزینه کردند سرمایهگذاری میکنند ما سرمایهگذاری نمیکنیم ما هزینه نمیکنیم من خدا به من داده نمیگیرم دوتا کتاب بدهم دست دوتا جوان مسلمان بگویم این کتابها را بخوان امام حسینت را بهتر بشناس. ولی یهود دارد این کار را میکند اسرائیل دارد این کار را میکند یکی از فعالترین مراکز شیعه شناسی امروز روی کره زمین در تلاویو اسرائیل است دارند کار میکنند که ببیند شیعه را چگونه از تشیع جدا کنند؟ چگونه وارد بشوند و الآن هم در این گزارشاتشان میگویند قدم به قدم آمدند جلو اول نسبت به خانمها گفتند چادر را از مشکی بکنیم رنگی. چادر رنگی مانتوی بلند اینها در گزارشهای یهودیها است که دارم میگویم مانتو بلند و پوشیده و مشکی بشود مانتوی رنگی مانتوی رنگی مانتوی کوتاه مانتوی کوتاه اوضاعی که شما امروز دارید میبینید. رفته رفته بی حجابی. الآن شما میبینید در بعضی از اماکن معابر بعضی خانمها با گستاخی دیگر روسری را بر میدارد دیگر دارد عادی هم میشود بعد هم میگویی حرف بزن میگوید ولش کن حرف به اینها اثر ندارد صحبت فایده ندارد من دو سال قبل در یک بانکی بودم حالا چهار راه زرگری بانک صادرات یک کاری داشتیم نشسته بودم رئیس بانک هم نشسته بود دیدم یک خانم در صف مشتریها است سر برهنه ایستاده در صف مشتریها من یک لحظه دیدم اول تردید کردم گفتم شاید روسری اش افتاده بعد دیدم اصلا روسری هم ندارد به آن مسئول انتظامات بانک گفتم بیا یک آقایی در جداری بود آمد گفتم این خانم روسری سرش نیست گفت نه گفتم برو بهش تذکر بده گذاشتنت اینجا برای چی؟ فقط پول را بدزدند باید جلویش را بگیری خوب دین دارد دزدیده میشود عقیده دارد دزدیده میشود گفتم برو بهش تذکر بده گفت حاج آقا ولش کن اینها حرف اثر ندارد به رئیس بانک گفتم شما یک تذکری بده گفت حاج آقا ما از این چیزها زیاد میبینیم شما خیلی خودتان را ناراحت نکن نگاه شان نکن شدیم این. کارمندش حرف نزد شاید سی چهل نفر در بانک بودند حرف نزد این خانم کارش تمام شد آمد برود گفتم خوب حالا ما. خدا میفرماید اینها حرف نزدند چرا شما حرف نزدید چرا تو ساکت ماندی؟ آمد برود تا آمد این خانم از بانک بیرون گفتم خانم خانم جلو همه ببیند فساد اگر علنی شد باید علنی حرف بزنید فساد پنهانی پنهانی. اگر کسی در خلوت خودش یک کار خلافی میکند آبرویش را در جمع نبر ولی اگر کسی آمد بی آبرویی در جمع میکند در جمع باید به او تذکر داد. گفتم خانم خانم برگشت گفت بفرمایید. گفتم اینجا کجا است؟ گفت شیراز است گفتم دین و ایمان شما چیست؟ گفت من مسلمانم گفتم کجا اسلام به شما اجازه داده اینجوری بیاید بیرون رو سریات کو؟ سر برهنه آمدی مسلمانی اینجوری آمدی بیرون؟ گفت خدا در قرآن فرموده فقط حجاب برای زنهای پیغمبر است زنهای دیگر نمیخواهد حجاب رعایت کند گفتم آیه قرآن هم تحریف میکنی؟ کجای قرآن خدا فرموده حجاب مال زنان رسول الله است؟ تفسیر به رای از قرآن میکنی؟ گفت من دیگه فهمم همین است درکم همین است ول کرد رفت. یک چند دقیقهای گذشت دیدم برگشت گفت آقا آقا گفتم بفرمایید با همان سر برهنه مردم یک چیزی به شما بگویم متدین پا منبریها منتظر باشید خدا عقوبتی که به متدینین میکند سخت از عقوبتی است که به افراد بیتدین میکند چرا؟ چون اینها میبینند حرف نمیزنند. میبینید بیخیالید میبینیم عروسمان یک جور دیگر میرود داماد دارد یک کار دیگر میکند بچههایمان یجور دیگر ساز را کوک میکنند میگوید ولشان کن قربونش برم دلگیر میشود. برگشت گفت آقا آقا گفتم بفرمایید. گفت ببینید در اسلام زن عجوزه حجاب نمیخواهد رعایت کند همان زنه گفت. گفت من یک زن عجوزه هستم حجاب نمیخواهد داشته باشم اینها القائات همین ماهوارهها است. شبکهها است در گوش اینها کردند به دروغ. گفتم عجوزه میدانی به کی میگویند؟ عجوزه به یک پیر زنی دم دم مرگ پمپرزی میگویند یک اسلکتی از او مانده اصلا کسی رغبت نمیکند که به او نگاه جنسی کند به این میگوید عجوزه تو عجوزه هستی با این وضعت؟ با این هیکلت؟ گفت اصلا من یک زن عجوزه هستم یک زن نفهم هستم دلم خواسته اینجوری بیایم. گفتم خوب برو. جلو همه ثابت کردی هم عجوزهای هم نفهمی. بعد که رفت به رئیس بانک گفتم میدانی ما چه مشکلی داریم در جامعه؟ یک نفر میگوید دهها نفر ساکت هستند. اینها کجا بزرگ شدند؟ اینها دخترها و زنهای کدام خانه هستند. شیراز جنت تراز است؟ اینها در خانهشان مرد ندارند بزرگتر ندارند برادر ندارند؟ پدر ندارند؟ همسایه ندارند؟ میآید در جامعه هیچ کس حرف نمیزند یک نفر حرف میزند آن یک نفر میشود بدهکار. و این هشدار را بگویم و تمام روضه بخوانم خدا به شعیب پیغمبر فرمود شعیب صد هزار نفر از امتت را میخواهم مجازات کنم شصت هزار نفر خوبها چهل هزار نفر بدها. یعنی سه پنجم عذاب برای خوبها دو پنجم برای بدها حضرت شعیب عرض کرد خدایا بدها بد کردند خوبها چرا؟ خطاب شد اینها گناه را دیدند و حرف نزدند. اینها اعتراض نکردند الآن اسرائیل در گزارشات شان میگویند ما رفته رفته گام به گام آمدیم در بحث خانمها بی حجابی را داریم جا میاندازیم. بی عفتی را جا میاندازیم اسلام با آرایش مخالف نیست اما میگوید زن مسلمان آرایش در جای خودش. نه در ملأعام نه اینکه جامعه را به فساد بکشی. نه اینکه طلاق رو به افزایش ازدواج رو به کاهش کشیده شود. خوب وضع شام وضع عجیبی بود. مثل فردا به حسب تاریخ هزار زن رقاصه بنیامیه بسیج کرده بودند دور کجاوه حضرت زینب میکوبیدند و میرقصیدند حالا شما ببینید اسرا چه حالی داشتند؟
میان همه دلها امان از دل زینب
سرهای بریده بالای نیزه، این زنهای رقاصه میرقصیدند دف میزدند شادی میکردند ورود اسرا به شام صبح بود ورود اینها به خرابه شام غروب بود یعنی یک روز اینها را در شام گرداندند و شادی میکردند مردم. به قول یکی از بزرگان میگفت من در عجبم آقا زین العابدین حضرت زینب اینها نماز ظهر و عصرشان را بر فراز شتر با چه حالی خواندند؟ اینها پای دین ایستادند استقامت به خرج دادند آقای سهل صاعدی از اصحاب رسول الله بود میگوید دیدم مردم لباس نو پوشیدند شهر را آزین بستند گفتم چه خبر است؟ گفتند خارجی آوردند مردهای شان را کشتند زن و بچههایشان را اسیر آوردند مردم دارند شادی میکنند سهل ساعدی میگوید آمدم دیدم نزدیک یک وقت دیدم امام زینالعابدین روی مرکب است گفتم ای وای بر من اینها میگویند خارجی نوه رسول الله را به اسارت گرفتند؟ میگوید آمدم خدمت امام سجاد عرض کردم السلام علیک یابن رسول الله سلام بر تو ای فرزند رسول خدا ای کاش مرده بودم و امروز شما را در این هیئت با این وضع نمیدیدم میگوید گفتم آقا کاری از دستم میآید کمک کنم؟ هر کاری از من بیاید بفرمایید انجام بدهم آقا فرمودند سهل ساعدی آیا پول همراهت تو است؟ گفتم آقا پول دارم فرمودند سهل ساعدی ببر یک مقداری پول بده به این نیزه دارهای که سرهای بریده را بالای نیزه کردند بگو این نیزهها سرها را از بین کجاوهها ببرند بیرون دوتا مطلب را امام فرمود عرض کنم به فیض برسانم اول فرمود این سرها را از بین کجاوهها بیرون ببرند دیگر زن و بچهها طاقت دیدن سرهای بریده را ندارند. اما یک جمله دیگر هم حضرت به سهل ساعدی فرمود. فرمود سهل ساعدی بگو این سرها را از بین کجاوهها نیزهدارها خارج کنند تا مردم شام به این سرها نگاه کنند این قدر به حرم آل الله نگاه نکنند.
همه بگویید غریب حسین.
[1] . کافی، ج 3، ص 382.
[2] . کافی، ج 3، ص 382.
[3] . کافی، ج 3، ص 382.
[4] . الغیبه للنعمانی، ص 245.
[5] . شرح مصباح الشریعه ص 178.
[6] . نهج البالغه، ص 534.
[7] .نهج البلاغه، ص 534.
[8] .نهج البلاغه، ص 534.
[9] . جامع الاخبار ص 184.
[10] . طلاق 3.
[11] . عنکبوت 69.
[12] . طلاق 3.
[13] . آل عمران 159.
[14] . طلاق 3.
[15] . کافی، ج 2، ص 86.
[16] . کافی، ج 2، ص 86.
[17] . کافی، ج 2، ص 86.
[18] . کافی، ج 3، ص 222.
[19] . کافی، ج 3، ص 222.
[20] . کافی، ج 3، ص 222.
[21] . مصباح الشریعه، ص 53.