استاد حدائق روز پنجشنبه 11  شهریور 1400 مصادف با شب بیست و پنجم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز در ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" به بحث جوانان پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

قال الصادق علیه السلام «بادروا اولادکم بالحدیث قبل أن یسبقکم إلیهم المرجئة»[1]

در ادامه مباحث جلسات گذشته سخن پیرامون عوامل شکوفایی جوان از منظر قرآن و روایات بود، با محوریت سخن ولی‌عصر و ضرورت برای هر جوانی «و علی الشباب بالانابة و التوبة»[2]

بحث به اینجا رسید بعد از حساسیت فرصت جوانی و مغتنم شمردن دوران جوانی برای جوانان عزیز، بحثی شروع شد که جوانان چه کنند که از این ظرفیت جوانی به شایستگی استفاده کنند. مواردی در شب‌های گذشته شد، معرفت و شناخت نسبت به خود و خالق سبب می‌شود که جوان از ظرفیت خود خوب استفاده کند، انس جوان با قرآن، این از ضرورت‌های دوران جوانی است که جوان‌ها ارتباط معنوی خودشان را با کلام وحی نباید قطع کنند. روایاتی در این زمینه ذکر شد، دو سه مورد هم من امشب عرض کنم.

ژرف اندیشی در مباحث دینی، جوان ضرورت دارد که دینش را بشناسد، بایدها و نبایدها را بفهمد، بتواند دفاع کند، میراثی و ارثی دینداری را پیشه نکند. نسبت به اینکه چرا این واجب باید انجام داده شود، چرا اینکار حرام است، این‌ها را با دقت بفهمد که بتواند به شایستگی از این مباحث دینی دفاع کند. در حدیثی هم از امام باقر هم از امام صادق نقل شده که هر دو امام فرمودند «لو اتیتُ بشاب من شباب الشیعة لایتفقَّه فی الدین لأدَّبتُه» امام می‌فرماید اگر من به جوانی از جوان‌های شیعه برخورد کردم که «لایتفقَّه فی الدین» در دینش دقت نمی‌کند، این را مؤدبش می‌کنم با ادبش می‌کنم متوجهش می‌کنم که اشتباه داری می‌کنی، دین شناس باش.

این هم نکته‌ی دیگری که جوانهای ما باید مبانی دینی خودشان را بشناسند البته پدر و مادرها مسئولند، دیشب هم بنده اشاره‌ای کردم که نقش پدر و مادر در وصل کردن این فرزند به ارزش‌های دینی، این جوان اگر ارزش‌های دینی را شناخت در سخت‌ترین حالات زندگی دست از عقاید و ارزش‌های دینی خودش بر نخواهد داشت، و حدیثی که از امام ششم ابتدای سخن تقدیم شد، حضرت می‌فرماید: «بادروا»[3] پدر و مادرها مبادرت کنید نسبت به فرزندانتان و آشنا کردن آنها به احادیث دینی «بادروا أولادکم بالحدیث قبل أن یسبقکم إلیهم المرجئة»[4] قبل از اینکه دشمن بر شما پیشی بگیرد، قبل از اینکه دشمن فکر این جوان را بدزدد، قلب این جوان را تسخیر کند پدر تو کار کن! مادر تو حرف بزن! خانمی دختر جوانش را آورد نزد ما، و گفت: حاج آقا این دختر ما را نصیحت کنید در امر حجاب، دو تا جلسه‌ی نیم ساعته این دختر آمد و  نسبت به حجاب با این دختر صحبت کردم، جلسه‌ی سوم حجاب این دختر از مادر بهتر بود، کوتاهی مال کیست؟ مادر فقط آشپزخانه؟ فقط غذای به روز؟ غذای روح فرزندت چه شد؟ امام صادق فرمود: آفرین بر پدر و مادری که هر روز در کانون خانواده می‌گوید «یا أهلا صلاتکم»[5]، یاد خدا در خانه باید احیا شود، تأمین معاش و جسم و سلامتی این حداقل کار است، مبادرت بورزیم در آشنا کردن فرزندانمان به ارزش‌های دین، مثلا من تخصصش را ندارم دستش را در دست دین بگذار، با یک مختصص دین آشنا کن، چطور زمانی که فرزندانمان مریض می‌شوند تخصصش را نداریم که چه دارویی بخورد ارجاع می‌دهیم به یک پزشک حازر، با این فرزندمان همکاری می‌کنیم، وقت می‌گیریم و همراهش می‌رویم تا درمان بشود ولی بیماریهای روحی و اعتقادی را می‌بینیم بی‌خیال و بی‌توجه هستیم می‌گوییم درست می‌شود، مریضی‌اش را نمی‌گوییم خوب می‌شود! بلکه به دنبال درمان می‌رویم. مشکلات اعتقادی و اخلاقی را به همین راحتی می‌گذریم این هم نکته‌ی دیگر و اینکه ژرف اندیشی در مباحث دینی جزء رسالت‌های یک جوان است و جوان اگر بخواهد نیروی جوانی‌اش به شایستگی شکوفا بشود باید بیندیشد در مباحث دینی، در مسائل اخلاقی خودش.

نکته‌ی دیگر که در قرآن هم به طور عموم خدا توصیه فرموده است اهتمام به پرسش‌گری است. اول اینکه این صفت خوبی است چیزی را که نمی‌دانید بپرسید حیا صفت خوبی است اما یک جا حیا بد است، «لا حیا فی الدین» در دین حیا نکن، مسأله سرت نمی‌شود بپرس! نگذار بعد از یک عمر بگویی آقا خجالت کشیدم که بپرسم! برای مثال طرف بعد از 40 سال آمده و می‌گوید من غسل اینجوری می‌کنم و د خب برادر عزیز تو بیست و پنج سال مکلف بودی تو نرفتی مسأله‌ی غسلت را سؤال کنی؟ مباحث دینی را اگر نمی‌دانید بپرسید.

 قرآن می‌فرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»[6] اگر نمی‌دانید از آگاهان بپرسید، اینجا خجالت زشت است باید مسأله‌ات را سؤال کنی این روحیه در همه‌ی انسانها ارزش است این اهتمام به پرسش‌گری مخصوصا جوانها چون آغاز راه است و شروع کارش است و چون آینده مواجه به مسائل گسترده می‌شود، باید باشد. پیامبر اکرم فرمود: «العلم خزائن و مفتاحها السؤال»[7] علم خزائنی است که کلید این خزائن سؤال کردن است، دانش و علم مثل خزینه‌هایی است که باید درش را باز کرد، کلید بازکردنشان سؤال کردن است. چیزی که نمی‌دانید بپرسید و در سخنی هم امیرالمؤمنین می‌فرماید: علم حاصل نمی‌شود مگر به چند روش، یکی از آنها «بکثرة سؤال» زیاد بپرسید چیزی را که نمی‌دانید سؤال کنید، من یک درس از یک تربیت‌یافته‌ی مکتب اسلام عرض کنم، آقای ابوریحان بیرونی صاحب کتاب آثارالبادیة از دانشمندان بزرگ اسلامی است و از منجم‌های بزرگ عالم اسلام و از دوستان ابوعلی سینا است، در حالات ابوریحان بیرونی می‌گویند در ساعات آخر عمر ابوریحان به اینهایی که کنار بسترش بودند گفت در کنار خانه‌ی من، خانه‌ی فقیهی است و بروید آن فقیه را خبر کنید که بیاید و من کارش دارم، اطرافیان فکر کردند ابوریحان می‌خواهد این فقیه بیاید و بر مردن او و مسائل بعد از مردن او تجهیز او، تغسیل او نظارت کند یا ابوریحان یک وصیتی دارد که می‌خواهد به این فقیه بگوید.

فقیه را خبر کردند و آمد و کنار بستر ابوریحان، گفت: آقای ابوریحان چه می‌خواهید؟ (اینها تربیت ‌یافته‌ی اسلام هستن و اسلام این را می‌خواهد، در بستر بیماری، نفس‌های آخر زندگانی ابوریحان رو به فقیه کرد و گفت) من الان یک سؤال شرعی به ذهنم رسید جواب این سؤال را نمی‌دانم، مزاحمت برای شما ایجاد کردم که جواب این سؤال فقهی را از شما بگیرم، آن فقیه رو به ابوریحان کرد و گفت: آقای ابوریحان! اطرافیان شما با چشمان اشک آلود شما را نگاه می‌کنند، حال شما حال رفتن است! در جست و جوی فهمیدن یک سؤال دیگر شرعی هستی؟ یک جمله ابوریحان گفت: آقا این مسأله را من بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟ گفت: مسلماً انسان هر چه سواد و دانشش بیشتر برای خدا کسب کرده باشد، نزد خدا مقامش عالی‌تر و رفیع‌تر است، جواب مسأله رو بگو. آن فقیه می‌گوید جواب مسأله را به ابوریحان گفتم هنوز از خانه‌ی ابوریحان خارج نشده بودم که صدای گریه و شیون اهل منزل بلند شد و ابوریحان روحش به ملکوت پیوست، این اهتمام به پرسش‌گری است، حتی نفس آخرت هم یک چیزی را بیشتر بفهمی قیامت به نسبت همین دانستن مقامت بالاتر است، هر چه برای خدا بیشتر یاد گرفتی جایگاه‌تان عالی‌تر و والاتر است، این مخصوصا در جوانان که هنوز توانایی و قدرت و نیرو، نشاط در اینها به صورت کامل هست این حالت برای جوانها ضرورت دارد.

پیامبر فرمود: «فاسئلوا رحمکم الله»[8] بپرسید و سؤال کنید خدا شما را مورد رحمت قرار می‌دهد و حضرت فرمود: «فإنّه یأجر أربعة السائل و المتکلم و المستمع و المحب لهم»[9] دراین جریان پرسیدن و پاسخ دادن چهار گروه اینها أجر خدا بهشان می‌دهد: آنکه سؤال می‌کند، آنکه جواب می‌دهد، آنکه می‌شنود و آنکه پرسش و پاسخ را دوست می‌دارد، برای مثال سؤال نمی‌کنی ولی یک مسأله‌ی علمی و اخلاقی و دینی را بشنوید و اجر دارید. یک وقت شما سؤال می‌کنید و دیگری هم دوست دارد این سؤال را بشنود و فرمود: خدا به او هم اجر می‌دهد، به شمای سؤال کننده و به آن جواب دهنده و به آن کسی که می‌شنود و آن کسی دوست می‌دارد. به این چهار گروه رسول خدا فرمود: پاداش می‌دهد.

از نکات دیگر در بارورشدن و شکوفایی جوانی، بلند همتی است که یکی از صفات بسیار ارزشمند است، این طبع بلند و نگاه بلند و همت عالی مخصوصا در روایات توصیه شده است و در جوانها لحاظ بشود.

امیر‌المؤمنین فرمود: «من شرفت همّته عزمت قیمته»[10] هر چه همت شما شریفتر، قیمت شما والاتر و عالی‌تر است. به نسبت همت‌تان مزد می‌دهند، همت والا باعث می‌شود عزمت بالا پیدا کند.

وجود مقدس امام صادق می‌فرماید: «ثلاث یحجزن مرء عن طلب المعالی»[11] سه چیز است که انسانها را از رسیدن به درجات عالی و رشد و ترقی بازمی‌دارد، حواستان باشد که اینها در زندگی‌تان نفوذ پیدا نکند، اینها اگر آمد شما به درجات عالی نمی‌رسید، «قصر الهمة»[12] پست همتی، بعضی‌ها همت پستی دارند، همتش بلند نیست، همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده‌اند.

اینکه انسان همتش را عالی قرار بدهد این قصر الهمة سبب می‌شود که انسان از آن طلب مئالی باز بماند.

«قلة الحیلة»[13] کم چارگی یعنی درمانده می‌شود احساس استیلاء و واماندگی می‌کند، این قلیة الحیلة سبب می‌شود انسانها رشد نکنند، بالاخره طرف خداست شما از خدا استمداد می‌طلبید برای خدا کار نشد وجود ندارد «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه»[14] کاری نیست که خدا قدرت بر انجام آن نداشته باشد «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»[15] لذا جوان ارتباطش اگر با پروردگار قوی شد این حالت قلة الحیلة و کم‌چارگی و درماندگی و واماندگی در جوان شکل نمی‌گیرد. برای مثال بعضی‌ها نیروی جوانی دارند ولی احساس واماندگی می‌کند، من چند روز قبل کلیپی را می‌دیدم آقایی را نشان می‌داد دست و پا نداشت و مصاحبه‌ای با او می‌کردند و می‌گفت من در دوران مادرزاد بی دست و پا به دنیا آمده و حالا خدا به ما دو تا دست و دو تا پا داده است ولی بعضی‌هامون همت نداریم و خودمان را باختیم، این شخص توضیح می‌داد که در دوران ابتدایی‌ام دوستانم من را در یک توالت فرنگی انداختند که خفه کنند خادم مدرسه به داد من رسید که دو سه ساعت در این سنگ توالت فرنگی بودم، گفت خادم من را یک نصیحتی کرد (قبلا خدمتان عرض کردم که معرفت با سواد فرق می‌کند، بعضی‌ها سواد ندارند ولی معرفت دارند) اگر می‌خواهی زندگی کنی آنقدر قوی باش و قوی بشو که دیگران تحت فرمان تو قرار بگیرند، این آقایی که دست و پا ندارد الان چندتا کارخانه و چند صد نفر زیر دست او دارند نان می‌خورند و مدیریت می‌کند یک نیم‌تنه‌ی ناقص، آن وقت جوانم هست و هیکلش مثل رستم دستان است خودش را باخته است، یک جوانی به من گفت: زندگی که ما داریم سگ ندارد، معرفتی که سگ دارد تو نداری!

گفتم سگ با همه‌ی حیوانتش یک تکه نان جلویش بیاندازند پایت را نمی‌گیرد، خدا به تو چی داده است؟ همین هیکل 60 ـ70 کیلویی چند میلیارد پولش هست، کبدت را چند می‌دهی؟ قلبت را به چند تومن معامله می‌کنی؟ کلیه‌هایت را چند می‌دهی؟ خدا این نعمت را به تو داده است استفاده نمی‌کنی. خیلی‌ها آقایان من دیدم، من یک کلیپی از شهید رجایی دیدم برای مسئولین ما درس است، در جمعی صحبت می‌کرد می‌گفت: هر از گاهی به من خطاب کنید دور‌گرد، کارگر این برای من ضرورت دارد به من بگویید، شهید رجایی زمانی که رییس جمهور این را گفت، شهید رجایی دورگردی در تهران بود که گاری دست می‌گرفت و بار جابجا می‌کرد، در پرتو آن همت و آن تلاش و آن کوشش و عزم شد رییس جمهور جمهوری اسلامی، و افتخار آفرید و درس شد و سرمشق شد برای همه‌ی مسئولین ما، خب بعضی از مسئولین ما طول و عرض میزشان آنچنان مغرورشان می‌کند که عارشان می‌آید در جمعی بنشینند، خدا رحمت کند امام را، ایشان می‌فرماید: خدا میزان الاعمال هر کسی را کسی مثل خودش در زمان خودش، در رشته‌ی خودش قرار می‌دهد، میزان الاعمال یک مسئول، یک مسئول می‌شود، خواهید دید که شهید رجایی را میزان الاعمال می‌کنند برای تمام مسئولین، سردار سلیمانی میزان الاعمال برای تمام فرماندهان و سرداران می‌کنند، این اقا هم سردار و فرمانده بود ببینید چگونه بود؟

وسط میدان جنگ سوریه نماز اول وقت ظهرش تعطیل نشد، ما اینجوری هستیم؟ چند در صدمان این گونه هستیم نه در میدان جنگ بلکه در محیط کار یا خانه‌ی خودمان، نماز اول وقت همیشه خوانده شده؟ بی جهت سلیمانی سلیمانی می‌شود، خدا حواله‌ی اشتباهی دست کسی نمی‌دهد، اینها همش میزان الاعمال برای رده‌های خودشان می‌شوند، برای مثال خدا در بازار هم میزان الاعمال پیدا می‌کند در همین آشفته بازار امروز خدا میزان می‌کشد، در خانواده‌ها در جمع مادرها و پدرها، آخرالزمان است و اولاد نمی‌توان خوب تربیت کرد، همان زمانی که تو زندگی می‌کردی و همان شهری که تو بودی فلان کس هم پدری کرد و فلان کس مادری کرد و بچه داشت و فرزندش را خوب تربیت کرد، دانشجوی محترم در همان دانشگاهی که توبودی، فلانی هم دانشجو بود و در زمان تو، چرا او آنگونه زندگی کرد و تو اینگونه شدی؟

لذا عزیزان وجود مقدس امام صادق می‌فرماید: کم چارگی ضعف برای جوان و انسان و برای نرسیدن به تعالی و «ضعف الرأی»[16] سستی در رأی و تصمیم، یعنی انسان در رأی و تصمیمش متزلزل باشد، تردید داشته باشد و شک کند و درست کار پیش نبرد. این هم یک نکته‌ی دیگر از ضرورت‌های برای جوانان عزیز.

مورد دیگر امیرالمؤمنین می‌فرماید: عزت‌مندی است، جوان باید روحیه‌ی عزت‌مندی داشته باشد و عزیز باشد، این جمله را من نقل کنم و یک خاطره‌ای از علماء بزرگ این شهر بگویم کلام امیرالمؤمنین، حضرت می‌فرماید :«المنیّة و لا الدنیه و التقلّل و لا التوسل»[17] این را باید با آب طلا قابش کنیم، بارها هم گفتم پای منبر آمدید بنویسید، حافظه‌تان هر چه قوی باشد یادتان می‌رود، ما حرف خوب گوش می‌کنیم و الحمدالله خوب هم یادمان می‌رود، از در مسجد بیرون نرفته فراموش می‌کنیم. حضرت می‌فرماید: «المنیّة و لا الدنیّة»[18] مردن آری پستی هرگز! بمیر ولی پست نشو! جان بده زیرا با ذلت نرو! همان سخنی که امام حسین فرمود«إنیّ أری الموت إلّا السعادة و الحیاة مع الظالمین إلّا برما»[19] مردن سعادت است، زندگی با ظالمین شقاوت است، «المنیّة و لا الدنیّة و التقلل و لا التوسل»[20] به اندک‌ها بسازید ولی به کسی متوسل نشوید، کم بخور آبروتو حفظ کن، دستت راجلو دیگران دراز نکن!

خدا رحمت کند مرحم حضرت آیت الله حاج سید کرامت‌الله ملک حسینی، آقا‌زاده‌ی ایشان حضرت آیت الله سید شرف‌الدین ملک حسینی یک روزی تعریف می‌کردند که می‌گفت پدر آیت الله سید کرامت الله ملک حسینی ایشان وقتی از یاسوج به مدرسه‌ی علمیه‌ی منصوریه برای طلبگی می‌آیند که در آن زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ یوسف حدائق و آیت الله حاج ابوالحسن حدائق سرپرستی حوزه را داشتند و داستان مربوط به سال 19ـ1318 شمسی که حدود 82 سال قبل است، مرحوم آیت الله ملک حسینی می‌گفت پدر ما یک مقداری عسل و کره‌ی محلی و نان محلی آذوقه‌ای برای ما آورده بود و ما را که به مدرسه سپرد و حجره معین کردند و حجره به من داد، یک مقداری پول هم بهمان دادند و می‌خواستند به یاسوج برگردند، ایشان یعنی پدر آیت الله سید کرامت الله ملک حسینی از علماء یاسوج بودند.

پدر من گفت: پسرم! بمیر ولی دست جلوی کسی دراز نکن، با گرسنگی بساز عزت خودت را زیر سؤال نبر، این آخرین توصیه‌ای بود که پدر ما به ما کرد و یاسوج رفت. این برگرفته از حدیث امیرالمؤمنین است «المنیّة و لا الدنیّة»[21] مردن آری! پستی هرگز!  برای مثال بعضی‌ها به چه قیمتی؟ آقا آنجا رفاه است. رفاه آنجا به چه قیمتی؟ جوانی آمد و گفت می‌خواهم به خارج بروم و آنجا همه چیز بساطش مهیّا است، شغل و حقوق و فلان و فلان. پدر و مادر را رها کنیم و برویم. گفتم: ببین دنیا را به تو بدهند برابری نمی‌کند با یک ساعت کنار پدر و مادر نشستن، وقتی از دنیا رفتی و آن دنیا! آن وقت می‌فهمی چه خبر است.

امام رضا می‌فرماید: از نشانه‌های بندگان خوب خدا این است که اینها ذلّت با خدا بودن را از عزّت با دشمنان خدا بودن ترجیح می‌دهند، بعضی‌ها اینجوری نیستند، برای مثال می‌گویند اقا ما یک عزت ظاهری پیدا بکنیم با اهل کفر بهتر از این است که در جامعه‌ی اسلامی باشیم با سختی!

امیرالمؤمنین می‌فرماید: «المنیّة و لا الدنیة و التقلّل و لا التوسل»[22] بابا کم‌خواه باش! حریص نباش! من یک جمله اینجا خدمت همه‌ی حضار محترم عرض کنم من اعتقادم این است حداقل پنجاه درصد از تلاش‌های مردم امروز جامعه‌ی ما برای امروزشان نیست برای سال‌های آینده‌شان هست شما چند درصد سراغ دارید که طرف بگوید من امروز اگر کار نکنم شب نان ندارم بخورم، چند درصد اینجوری هستند؟ قلیل هستند.

آقا تا 50سال دیگرش را جمع کرده است بخورد و از یک آدم گرفتار حریص‌تر به دنبال دنیا در حرکتیم.

بعد هم با نماز قضا و با روزه‌های به جا نیاورده و واجبات زمین‌مانده دنیا را وداع می‌کنیم، اینها نتیجه‌ی همان حرص است، حضرت می‌فرماید: «التقلّل و لا التوسل»[23] جوان باید اینجوری باشد، به اندک بسازد و شرف و آبروی خود را هزینه نکند، وجود مقدس امام صادق می‌فرماید: «من أراد عزاً بلاعشیرة و غنی بلامال و هیبة بلاسلطان فلینتقل من ذلّ معصیة الله الی عزّ طاعته»[24] این روحیه‌ی عزت‌طلبی را اگر کسی می‌خواهد به دست بیاورد امام صادق می‌فرماید: هر کسی می‌خواهد عزیز باشد بدون قوم و قبیله، ببینید بخشی از مردم عزیز هستند برای مثال می‌گوید دایی‌ام فلانی هست، عمویم فلانی هست، پدرم فلانی هست، پسرم فلان کاره است، ما اهل فلان طایفه هستیم، اهل فلان منطقه هستیم، یک جمعیت و عشیره‌ای را به خودش نسبت می‌دهد، عزت و اعتبارش به اعتبار دیگران است، امام ششم می‌فرماید: اگر می‌خواهید عزیز بشوید بدون عشیره و قوم وقبیله و غنی بشوید بدون ثروت، برای مثال ما الحمدالله همه چیزمان ردیف است چون پول زیاد داریم چون امکانات اقتصادی‌مان زیاد هست.

 ولی امام می‌فرماید اگر می‌خواهی به غنا برسی بدون ثروت بدون مال و اگر می‌خواهی به آبرو برسی «هیبة بلاسلطان»[25] یک جایگاه و آبرویی کنید ولی قدرت اجتماعی هم نداشته باشید برای مثال بعضی‌ها هیبت دارند آقای مدیر کل، آقای وزیر، آقای استاندار این هیبتش بخاطر این است که فعلا به او آقای مسئول می‌گویند. بنده مسئول سراغ داشتم وقتی از مسئولیتش تمام و فارغ شد سلامش دیگر کسی نمی‌کرد این خوب است!

مردم یک جوری زندگی کنید که بر دلها حاکم باشید نه دلها، نه تا وقتی پشت میز نشستی سلامت کنند، وقتی بازنشست شدی دیگر نگاهت نکنند تا پول داری می‌گویند آقای حاجی فلانی آمد، ثروتت رفت دیگر جواب سلامت را ندهند، این که خوب نیست، هیبة بلاسلطان می‌خواهی یعنی احترام و جایگاه ارزشمند بدون اینکه قدرت داشته باشی و کاری در دستت نباشد ولی هیبت داشته باشی.

امام صادق می‌فرماید: هر کسی این سه مطلب را هر کسی می‌خواهد پیدا کند «فلینتقل من ذلّ معصیة الله الی عزّ طاعته» از ذلت نافرمانی خدا خارج بشود و در پرتو عزت طاعت خدا خودش را قرار بدهد.

من یک نکته‌ی دقیقی را اینجا عرض کنم امام در کنار معصیت ذلّ آورده است یعنی مردم بدانید طبیعت گناه ذلت است، غیبت ذلیل‌ت می‌کند، معصیت ذلیلت می‌کند، دروغ ذلّت می‌آورد، بداخلاقی ذلّت ایجاد می‌کند، آدمهایی که با خدا نافرمانی می‌کنند اینها ضربه‌اش را می‌خورند در همین دنیا به ذلت گرفتار می‌شود، طاعت عزت می‌آورد، مثلا نماز بخوانیم که چه بشود؟ نماز بخوان تا عزیز بشوی! عزیز نزد کی؟ اول نزد خدا، بعدا خدا به تو عزت نزد مردم می‌دهد. عزیز نزد مردم می‌شوی. مرحوم امام عزیز بود، سردار سلیمانی عزیز بود، اینهایی که بر دلهای مردم نفوذ کردند اینها حواله‌شان را در بندگی خدا گرفتند، آقایی بود که در این شهر به رحمت خدا رفت در یکی از جلسات من اشاره کردم فرزند ایشان از اساتید دانشگاه بود  مجلس فوت این فرد از ما دعوت به سخنرانی شد، آن آقایی که واسطه‌ی دعوت ما بود، گفت: آقای حدائق این آقایی که شما می‌خواهید برایش منبر بروید کارمند ساده‌ی یکی از ادارات شیراز بود ولی خیلی‌ها معتقد بودند این مهره‌ی مار داشت گفتم: مهره‌مار چیه؟ این خرافات چیست که باورتان شده است؟ گفت: این آدم عجیبی بود، با اینکه بازنشست بود و یک کارمند ساده بود و کاری نبود که او دنبال آن کار برود و کار به سامان نرسد، دو سه تا مورد مثال زد گفت من دو سه مورد همراهش بودم، آقایی اومد گفت من در شهرداری یک مشکلی دارم و آقای شهردار باید نظر بدهد و دستش به شهردار نمی‌رسد و مدتها گرفتار شدیم، ببینید آدم خوب این‌طوری است، وقتش را برای خدا قرار داد و برای خلق خدا وقتش را هزینه کرد.

امام صادق فرمود: دو تا صفت است که بالاتر از اینها در عالم وجود ندارد اول ایمان به خدا «خصلتان لیس فوقهما شیء الایمان بالله و نفع إخوان»[26] بعد از ایمان به خدا نفع‌تان به مردم برسد، چقدر نافع هستید برای جامعه و خانواده، خیرت به دیگران می‌رسد؟ اگر می‌رسد شکر خدا را به جا بیاور، اگر بی خیری و بود و نبودت یکسان است مثل بعضی‌ها نبودنشان بهتر است، این نباشد بهتر زندگی می‌کنیم وشرش کمتر است، پناه بر خدا! علی علیه السلام می‌فرماید: به گونه‌ای زندگی کنید وقتی می‌روید مردم احساس کنند  چیزی را از دست دادند، به قول شاعر از شمار نظر یکی کمتر، وزشمار خرد هزاران بیش

بعضی‌ها را دیدید که نظر یک نفر زیر خاک رفته است، خرد می‌گوید هزاران نفر زیر خاک دفن شد. یک آدمی زیر خاک رفت که کار هزاران نفر را انجام می‌داد، این نفع‌رسانی است. حالا کاری هم که از دستمان بر می‌آید نمی‌کنیم، مسئولیت داریم کار انجام نمی‌دهیم، حقوقش را می‌گیریم مشکل حل نمی‌کنیم پناه برخدا!

طرف گفت: در شهرداری مشکل دارد، این آقا کارمند انجا بود گفت: بیا من تو را آنجا ببرم. این آقا بلند شد و همراه این راه افتاد و به شهرداری رسیدند و از دم در سؤال کردند کار با چه کسی دارید؟ گفت: اقای شهردار. به طبقه‌ی بالا رفت و در اتاق آقای شهردار، رییس شهرداری گفت: بفرمایید. و با شهردار روبرو شد و ما تعجب کردیم ایشان گفت: آقا ما یک کاری داریم و از شما یک خواهشی دارند و مشکلی دارد که این خواسته‌ی ایشان قانونی است، تقاضایش را دست شهردار داد و شهردار امضا کرد موافقت کرد و کار انجام شد.

ویک مرتبه‌ی دیگر آقایی آمد گفت: فرزندم در فلان استان سرباز ارتش است و مادرش مریض است هر چه می‌کنیم موافقت به انتقال این به شیراز نمی‌کند، گفت: کارت دست چه کسی است، اون آقا گفت: دست امیر ارتش است، آقایان وقت‌هایتان تمام می‌شود می‌خواهید مثل این آقا گره‌گشا باشید پایان عرضم جمع‌بندی می‌کنم اگر این کار را کردید حرفت گره‌گشا می‌شود، آمدیم دم در ارتش، دم دژبانی حالا در ارتش رفتن سخت است و به همین راحتی نیست، دژبانی گفت: بفرمایید. گفت: کار با امیر داریم، دژبانی زنگ زد و  گفت: دو نفر با شما کار دارند و اجازه دادند که وارد بشوند و دفتر امیر رفتیم و آنجا گفتند بفرمایید؟ گفت: این اقا پسرش در یک استان دیگر است مادر این سرباز مریض است می‌خواهم امیر دستور انتقال بدهد. داخل دفتر امیر رفت و گفت: امیر گفتند داخل بروید. و این آقا با امیر صحبت کرد و امیر گفت: چشم و امضا کرد.

حاج آقا این چه کرده است که این‌گونه درها به سمتش باز می‌شود و به روی بسته است. هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و آن وقت می‌گوییم مهره‌ی مار دارد گفتم: از خصوصیات اخلاقی این آدم برایم بگو، آقای حدائق نماز اول وقت این آدم تعطیل نمی‌شد. در طول زندگانی طراز نماز اول وقت، از این آدم غیبت نشنیدیم، بداخلاقی ندیدیم، این همانی که خدا می‌فرماید، تو اگر آن چیزی بودی که من خدا می‌خواهم قدرت خودم را به تو می‌دهم، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»[27] تو هم حرفت می‌شود حرف خدایی، تو هم دلها تسخیرت می‌شود.

کارمند بازنشسته‌ای هستی ولی هر جا قدم نهد، قدمش خیر مقدم است، حالا آقا می‌بینید زیر مجموعه‌ی خودش را حرفش را گوش نمی‌کند. حرف خدا را شنیدی که خدا حرف ما را نشنید چقدر در برابر خدا غرّش کردیم که دیگران در برابر ما غرّش نکردند.

گفتم: آقا نگو مهره‌ی مار، بگو مدال بندگی، افتخار بندگی این آدم کسب کرده بود، این همانی است که وجود مقدس امام صادق می‌فرماید: از ذلت گناه خودتان را در عزت طاعت بیاورید، طاعت کردی عزیز می‌شوی، بدون پول عزیزی، بدون قدرت عزیزی، بدون اینکه عشیره‌ای به دنبال تو باشد در جامعه پایگاه داری، عشیره نداری، فامیل نداری، طایفه نداری اما عزت پیدا می‌کنی.

جون غلام سیاه‌پوست در رکاب امام حسین شهید شد، عشیره نداشت اما شد اصحاب الحسین، غلام ترک عشیره نداشت شد اصحاب الحسین، خیلی‌ها عشیره داشتند در تاریخ نابود شدند و ماندگار و بایگانی شدند لذا جوانان عزیز عزت‌مندی یکی از نکات دیگر است که جوان باید روحیه‌ی عزتمندی رو در خودش ایجاد کند از خدا بخواهید در خودتان خدا شما را پایین بیاورد، و عظمت خودش (خدا) در شما بالا ببرد، این دعا، دعای نماز شب حضرت زهرای مرضیه است «اللهم ذلّل نفسی فی نفسی و عظّم شأنک فی نفسی»[28] خدایا خودم در خودم پایین بیاور و خودت را در خودم بالا ببر، این را از خدا بخواهید.

در همین اندازه بسنده کنیم.

خوب امشب شب شهادت حضرت زین‌العابدین است، آقا امام سجاد زین‌العابدین، شاهد عینی کربلا، راوی واقعه‌ی کربلا. خوب شب جمعه هم هست شب زیارتی امام حسین است، من چند بیت شعر تلفیق و تجمیع کنم هم عرض ادب به محضر سیدالساجدین هم حضرت سیدالشهدا اباعبدالله الحسین، انشاءالله استفاده کامل‌تر و بهتر را خواهیم کرد.

امام سجاد خود راوی و خود شاهد بر تمام جرائم و جنایات عاشورا بود

خودم دیدم که صحرا لاله‌گون بود، زمین از خون یاران غرق خون بود

خودم دیدم حسینم تشنه جان داد، چه جانی بر لب آب روان داد

آقا امام سجاد در تدفین پیکر تمام شهدا نظارت داشت، بنی‌اسد او را یاری می‌کردند.

خودم در بر گرفتم اکبرم را، خودم دیدم علی‌اصغرم را

بنی‌اسد می‌گویند وقتی زین‌العابدین پیکر سیدالشهدا را در قبر گذاشت، فاصله است بین قبر مطهر امام حسین و خیمه‌گاه، کربلا رفته‌ها بخواهید امشب این راه بسته باز شود، این بیماری منحوس برطرف شود، یک شب جمعه‌ای از نزدیک عرض ادب کنیم. امام قبر را نپوشاند، لحد روی قبر نگذاشت، از قبر بیرون آمد فرمود بنی‌اسد صبر کنید صبر کنید کاری دارم. دیدند آقا از این سمت صحرا رفت به سمت خیمه‌های سوخته، پشت خیمه‌ها خاک‌ها را کنار زد، یک قنداقه‌ی آغشته به خون را از زیر خاک بیرون آورد روی سینه‌ی سیدالشهدا گذاشت، لحد قرار داد و خاک ریخت.

خودم در بر گرفتم علی‌اصغرم را، همه بگوییم غریب حسین

 

[1] الکافی ج6 ص47

[2] دعای حضرت مهدی، مفاتیح الجنان

[3] الکافی ج6 ص47

[4] الکافی ج6 ص47

[5] مجموعه ورام ج2 ص212

[6] نحل آیه43

[7] نهج الفصاحه ص581

[8] تحف العقول ص41

[9] تحف العقول ص41

[10] غررالحکم ص609

[11] تحف العقول ص318

[12] تحف العقول ص318

[13] تحف العقول ص318

[14] طلاق آیه3

[15] یس آیه82

[16] تحف العقول ص318

[17] نهج البلاغه حکم 404

[18] نهج البلاغه حکم 404

[19] لهوف (ترجمه فهری) ص79

[20] نهج البلاغه حکم 404

[21] نهج البلاغه حکم 404

[22] نهج البلاغه حکم 404

[23] نهج البلاغه حکم 404

[24] الخصال ج1 ص169

[25] الخصال ج1 ص169

[26] بحارالانوار ج75 ص374

[27] یس آیه82

[28] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه