استاد حدائق روز چهارشنبه 10  شهریور 1400 مصادف با شب بیست و چهارم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز در ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" به بحث جوانان پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال سیدنا و مولانا مولی الموحدین و امام المتقین امیرالمومنین علی بن ابیطالب «یا معشر الفتیان حصنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم»[1]

سخن پیرامون این قسمت از فرمایش ولی عصر در باب مسئولیت جوانان «و علی الشباب بالانابه و التوبه»[2] عرض کردیم یکی از فرصتهای گرانبهای زندگی هر فردی دوران جوانی اوست. در سخن لقمان حکیم به پسرش می‏گوید پسرم قیامت وقتی مردم وارد محشر می‏شوند چهار تا سوال عمومی‏از همه می‏پرسند لدی الورود به محشر به قول امروزیها سورپ رایزت می‏کند غافلگیرت می‏کند سوال‏ها را من امشب طرح می‏کنیم بروید دنبال جوابش. از همین الآن جواب پیدا کنید برای قیامت‏تان لقمان گفت پسرم تا جواب این سوال‌ها داده نشود اجازه حرکت نمی‏دهد. یعنی از خاک آمدی بیرون اول می‏گویند جواب این‌ها را بده.

یک: جوانی را چگونه گذراندی. بد گذراندی تا هستی توبه کن. پاک کنی این کارنامه زشت را کارنامه سیاه با خود به محشر مبر. همین‌جا صلح کن با ما چه لازم که در محشر زما شرمنده باشی. برای جوانی‏مان باید حرف آماده کنیم این یک.

دوم: عمرتان را چگونه خرج کردید مجموعه زندگیت چگونه گذشت. هفتاد سال، هشتاد سال بیشتر کمتر زندگی کردی چطور زندگی کردی؟ عمر سرمایه الهی است در اختیار ما. دلم می‌خواهد دوست داریم به کسی مربوط نیست نشانت می‏دهد به کسی مربوط است یا نه؟ پایت از این دنیا بگذار بیرون، علی علیه السلام فرمود مردم امروز روز کار است روز حساب نیست. «الیوم عمل و لا حساب»[3] هر کاری کردید فعلا کارتان ندارم. گرچه نکبت بعضی از کارها در همین دنیا آدم را می‏گیرد چند تا کار داریم که اینها اگر کسی مبتلا شد چوبش در دنیا هم می‏خورد. ظلم به مردم، پاسخ خوبی را به بدی دادن، عاق پدر و مادر شدن. اینها از آن گناهانی است که نکبتش در دنیا هم ضربه می‏زند. خارج از اینها خطاهای که مردم می‏کنند خدا فرصت می‏دهد قیامت، «غدا حساب و لا عمل»[4] فردای قیامت روز حسابرسی است دیگر کار از شما قبول نمی‏کنند.

الآن ماها مثل یک دانشجوی هستیم سر جلسه آزمون امتحان. کارتان ندارد می‏گویند دو ساعت وقت داری این برگه آزمونت را نوشتی، نوشتی. ننوشتی هم کارت ندارند. ساعت آزمون تمام شد، برگه از شما می‏گیرند هرچه التماس کنی سوال یادم آمده بنویسم می‏گویند وقت تمام شد. الآن برگه زندگی زیر دستتان است دارید پر می‏کنید. کارتان ندارد مامور جلسه ملک الموت وقتی آمد برگه را جمع کرد هرچه بگویی «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ‏»[5] خدایا برم گردان کارهای فوت شده اعمال ترک شده را جبران کنم جواب می‏آید. «کَلاَّ»[6] هرگز دیگر بر نمی‏گردی. لقمان می‏گوید از عمرتان هم سوال می‏کند دو.

سومین سوال لقمان می‏گوید از اموالتان می‏پرسند می‏گویند دارایی‏هایت از کجا آوردی حاج آقا این خانه را از کجا آوردی؟

با کدام پول؟ این ثروتها این اموال این دارایی‏ها از چه طریقی تو به دست آوردی؟ جواب باید بدهی.

چهارم این دارایی‏هایت اگر از حلال به دست آوردی کجا خرج کردی؟ از کجا کسب کردی سوال سوم، در کجا صرف کردی؟ سوال چهارم.

آن سوال چهارمی‏از سوال سومی‏خیلی سخت است. مردم درآمدهایشان چند شکل دارد. بعضی‌ها از حلال در می‏آورند در حلال هم خرج می‏کنند که خوب این موفق است. قیامت هم باید حساب بدهد که من از حلال درآوردم در حلال هم خرج کردم. «من این اکتسبته و فیما انفقته»[7] بعضی‏ها از حلال در می‏آورند در حرام خرج می‏کنند پول زحمتکشی را می‏برد در مسیر گناه در مسیر اسراف در مسیر معصیت. می‏گوید آقا پول زحمت‌کشی‌ام است دوست دارم.

من یادم نمی‏رود دانش آموزی ابتدایی بودم قبل از انقلاب ظهری بود از مدرسه تعطیل شده بودیم مدرسه ما پشت بازار حاجی بود داشتیم می‏رفتم طرف منزل دیدم یک کارگری نشسته بود روزنامه‏ای پهن کرده بود یک نصف نانی روی روزنامه گذاشته بود یک شیشه‏ای کنار این نصف نان بود دیدم یک آقایی آدم متدینی بود آدم ظاهر الصلاح متدینی ایستاده بود داشت به این کارگر با تندی حرف می‏زد من از حرف او پی بردم می‏گفت خجالت بکش. پول کارگری پول زحمت‌کشی‏ات را داری می‏دهی شراب. خوب پول این شراب را می‏دادی کباب و نون می‏خوردی نه شراب با نون بخوری. ما که شراب نمی‏شناختیم من دیدم این آقا داشت به این کارگر با تندی حرف می‏زد او کارگر هم سرش را انداخته بود پایین چیزی نمی‏گفت. می‏گفت داری حمالی می‏کنی عرق می‏ریزی پول در می‏آوری در حرام داری خرج می‏کنی. بعضی‌ها اینطوری هستند پول زحمتکشی‏اش می‏شود معصیت. می‏شود اسراف. از حلال در می‏آورد در حرام. بعضیها نعوذ بالله از حرام در می‏آ ورد و می‏خواهد در حلال خراج کنند پول رباخوری را نعوذ بالله می‏خواهد بنای خیر بسازد. اجحاف کرده به مردم، احتکار کرده حالا می‏آید می‏گوید آقا یک کار خیری هم می‏خواهیم بکنیم بسته معیشتی هم بدهیم خوب مردم مومن تو اجحاف نکن بسته معیشتی هم نمی‏خواهد بدهی. موفقترین مردم در کسب درآمد آنهایی هستند که درآمدهای شان از حلال است و بعد هم در حلال هزینه می‏شود حالا شاهد عرضم این است لقمان می‏گوید یکی از سوالهای جدی خدا در ورود به محشر فصل جوانی است. خوب امشب بحثی ما را شروع کنیم تحت عنوان عوامل شکوفایی جوان. بعضی جوانها دیدید شکفته می‏شوند در همان جوانی می‏درخشند. موفق هستند جوان بنده سراغ دارم در خارج نماز شب می‏خواند. در کفرستان نماز قضا ندارد. جوان هم در همین مسجد پای این محراب آمد گفت سال دوم دانشگاه هستم نماز بلد نیستم. نماز یادم بدهید. این کجا بزرگ شده است در کدام خانه؟ در جامعه اسلامی؟ گفتم چه شده به فکر نماز افتادی؟ گفت آقای حدائق مادری داشتم بسیار متدین. پدری دارم لامذهب مطلق. گفت مادرم وقتی نماز می‏خواند بابایم مسخره می‏کرد گفت ما دچار یک تحیری شدیم مادر کارش درسته پدر کارش درسته؟ ما هم مثل بابا لاابالی بار آمدیم گفت چند شب قبل مادرم داشت از دنیا می‏رفت صدایم زد گفت پسرم اگر می‏خواهی به عنوان یک مادر از تو راضی باشم نمازت را بخوان.

گفت مادر مرد این حرف آخرین لحظات عمر مادر شد یک تلنگر یک اشاره، من را متنبه کرد. یک جوان می‏بیند اینطوری است در خانواده ای است که متاسفانه الگوی بد، مادرش متدینه است ولی بابا دارد خنثی می‏کند کار این را. یا بر عکس پسر نوح چرا از نوح برید؟ همسر نوح از نوح برید. زن نوح در برابر نوح ایستاد، پسر هم در برابر پدر ایستاد.

لذا اینکه جوانها حضار محترم، پیغمبر فرمود در انتخاب همسر دو چیز خیلی مهم است. اول ایمان، دوم اخلاق. قیافه، پول، سواد، قومیت، این مال فلان طایفه است این مال این طایفه است اینها همه را بگذار کنار، ایمانش یک، اخلاقش دو، این‌ها شرط کفویت است. از عوامل شکوفایی جوان من نکاتی را عرض کنم:

یکی از مهمترین مسائلی که در شکوفا شدن جوان و استفاده از فرصت جوانی بسیار تاثیرگذار است شناخت جوانان است. جوان باید شناخت پیدا کند خودش را. خدایش را. ظرفیت‌های خودش را بشناسد. قطعا وقتی کسی این سرمایه گرانبهای جوانی را شناخت، از این ظرفیت خوب استفاده می‏کند. از این فرصت خوب بهره برداری می‏کند. اینکه علی علیه السلام می‏فرماید «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[8] آنکه خود را شناخت خدا را شناخته و «من لم یعرف نفسه لم یعرف ربه» آنکه خود را گم کرد خدا را گم کرده. شما مشکل این‌هایی که از خدا بریدند چون از خودشان بریدند این خودش را نمی‏شناسد. دیدید بعضی‌ها زیر خودش را خرج می‏کند زیرفی خودش را خرج می‏کند امیرالمومنین فرمود قیمت‏تان بهشت است به زیر بهشت خودت را نفروش. اگر کسی گوهر وجودی خود شار شناخت به ثمن بخس دنیا به تاراج نمی‌گذارد ارزش خود را و هویت خود را. مولای متقیان می‏فرماید «یا معشر الفتیان حصنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم»[9] ای جماعت جوانان، آبروی خودتان شرف خودتان را با ادب حفظ کنید جوان باید اسوه ادب باشد. شما ببینید از امتیازات علی اکبر ادب علی اکبر بود. این جوان هاشمی‏نسبت به پدر حضرت ابا عبدالله الحسین مقدمترین شهید از شهدای بنی هاشم است. با اجازه به میدان می‏رود وقتی می‏خواهد شهید بشود با سلام آخر بر پدر به شهادت می‏رسد. اسوه اخلاق نبوی است خَلقا خُلقا منطقا برسول الله امام حسین فرمود شبیه ترین انسانها از نظر قیافه، گفتار، رفتار به شخص پیغمبر علی اکبر است. ادب ضرورتی است برای جوانان «و دینکم بالعلم»[10] امیرالمومنین فرمود ‌جوان‌ها دینتان را با بالا بردن آگاهی‌تان حفظ کنید می‏خواهی حافظ دینت باشی سطح اطلاعات دینی‏ات را ببر بالا سطح آگاهیت را ببر بالا. تو هرچه دینت را بهتر بشناسی ضریب آگاهی‏ات را ببری بالاتر بهتر از دینت حفاظت می‏کنی.

ما گاهی اوقات دوتا اشکال به دین وارد می‏کنند اشکال اولی را نمی‏توانیم جواب بدهیم نمی‏توانیم پاسخ بدهیم نشناختیم دین را. باز خاطره یادم می‏آید در همین دفتر مسجد یکی از عزیزان فرهنگی شاید حدود شانزده هفده سال قبل گفت آقای حدائق یک جوانی است این فریفته یک هنر پیشه و خواننده فرانسوی شده می‏خواهم این را یک شب پیش شما بیاورم با او صحبت کنید جوانی هیجده نوزده ساله بود اصلا قیافه این جوان یک قیافه عجیبی بود. لباس خاصی به تنش بود حرف شانزده هفده سال قبل است که این مدهای امروزی هنوز رایج نشده بود یک نخود ریش اینجاش داشت دوتا شقیقه خنجری گذاشته بود موهای بلند، البته من این را خدمت عزیزان عرض کنم اسلام با لباس با مو خانم‏ها اسلام با آرایش مخالف نیست. اسلام می‏گوید این‌ها نباید در گناه خرج شود. زن آریشش اگر در کانون خانواده برای شوهر باشد عبادت است. آرایش اگر آمد در جامعه برای نامحرم می‏شود معصیت. با رنگ لباس که اسلام مخالف نیست. اسلام می‏گوید اگر رنگ لباست دارد زمزمه گناه را سر می‏دهد، پوششت دارد بیگانگی با عقل و منطق را نشان می‏دهد نکن این کار را. اسلام با تابلو گشتن مخالف است. با اینکه مورد اشاره قرار بگیریم این لباس این وضع این آرایش این شکل با این مخالف است تو خلیفة اللهی. این جوان حالا شکلش هم جوری دیگری بود آمد در دفتر. آن آقا هم آورده بود او را. من بعد از اینکه احوالپرسی با او کرد گفتم شما چند سالتان است گفت من نوزده سالم است. گفتم دینت گفت لامذهب. گفت می‏توانم راحت حرف بزنم گفتم راحت حرف بزن گفت لا مذهب هیچ چیزی را قبول ندارم. گفتم چه کسی را قبول داری؟ گفت مستر فلانی اسم یک خواننده و هنر پیشه در پاریس را آورد گفت الگوی من او است. گفتم این را کجا پیدا کردی؟ در پاریس زندگی می‏کردی؟ گفت من خیلی از شهرهای استان فارس هم نرفتم. من این مدت در شیراز عمدتا بودم. گفتم این خواننده را از کجا شناختی گفت از طریق ماهواره و کانال‌های ماهواره‏ای. گفتم علت انتخابت چه بود؟ و از طری اینترنت. گفتم علت انتخابت؟ اول یک مشخصاتی از این فرد گفت. گفت هفته سه روز در پاریس خوانندگی می‏کند در فلان کاباره پاریس فلان خیابان در فلان اصلا مثل اینکه سال‌ها با این رفیق بوده. خوراک مورد نظر این این است. محل زندگیش در فلان منطقه پاریس است. سنش اینقدر است جزئیات را گفت. حالا به یک جوان دانشجو بگو امام حسین چند سال زندگی کردند؟ امام حسن چند سال زندگی کردند؟ حاج و واج می‏شود نشناخته که راه را گم کرده. ببینید. نقشه راه دست ما نیست. امامت را شناختی گمراه نمی‏شوی. این جی پی اس‏ها را دیدید در تلفنهای همراه نصب می‏کنند. از صد متر مانده به اینکه شما باید جهتت را مشخص کنی به تو هشدار می‏دهد صد متر مقابل سمت راست. جهتی را که می‏خواهی بروی راهنماییت می‏کنی حتی گاهی اوقات خطرها را می‏گوید در مسیرت دوربین نصب شده دوربین مدار بسته است. مردم پیغمبر و امام را شناختید همین وضعیت را دارد. جهت را گم نمی‏کنید. راه را بیراهه نمی‏روید. شروع کرد جزئیات از این خواننده گفتن و خوراکش چیه؟ سنش چقدره؟ اخلاقش چه جوریه؟ گفتم این را شما چطوری پیدا کردید؟ گفت از طریق اینترنت و ماهواره. گفتم چرا این را انتخاب کردی؟ آخه باید علتی هیچ اتفاقی اتفاقی نیست. گفت این چند تا حرف خوب دارد اینها را من را شیفته خودش کرده گفتم می‏شود آنها را بگویی گفت یکی از حرف‌های خوبش این است که می‏گوید خیلی به دنیا وابسته نشوید دنیا می‏گذرد. دیدم خیلی حرفی خوبی است. و این را یک جمله به شما بگویم امیرالمومنین فرمود: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[11] همیشه نگاه کن ببین سخن چیست؟ کار به گوینده نداشته باش. حرف ببین چیه؟ اگر گوینده یک آدم آتل و باطل یک آدم فاسد ولی حرف خوب دارد می‏زند حرف خوبش را قبول کن کار بدش را نپذیر. اگر گوینده یک آدم موجه ولی حرفی که می‏زند حرف بدی است آدم موجهی است حرف بدی دارد می‏زند. حرف بدش را نپذیر. آقای حاجی فلانی است، آقای حاجی فلانی دارد اینجا زور می‏گوید آقا مسئول است. مسئول اینجا دارد اشتباه می‏کند. «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[12] این منطق دین است. ما مرغوب شخصیت‏ها نشویم. شیفته سخن‌ها بشویم. گفتم ای حرف، حرف خیلی خوبی است گفتم دیگر چه می‏گوید. یه جمله دیگر گفت. گفت این می‏گوید تا می‏توانید در زندگی دنیایی‏تان به همدیگر محبت کنید گفتم این حرف هم خیلی حرف قشنگی است آفرین. یک جمله دیگر گفت باز هم تحسینش کردم. گفت آقا شما هم که دارید حرف ما را تایید می‏کنید من شیفته همین‏ها شدم. گفتم خوب. شما شیفته این حرف‌ها هستی یا شیفته اینکه خواننده است و در پاریس است. گفت نه من شیفته همین حرف‌های زیبا شدم. گفتم از این حرفها زیباتر می‏خواهی برایت بگویم. گفت بگو. گفتم پیغمبر این حرف را می‏زند. جمله اول. تا این را گفتم دیدم چشم‌ها باز و خیره خیره نگاه به من می‏کرد. گفتم از این جمله دوم تو زیباتر علی علیه السلام می‏فرماید. جمله‏ای نقل کردم. دیدم شگفت‌زده نگاه کرد. چند تا جمله گفتم گفت آقا می‏دونید مشکل من کجا بود وای به حال بعضی از پدر و مادرها. قیامت سختی دارند. قیامت سختی دارند. گفت مشکل من می‏دانید کجا بود؟ این حرف همین دفتر است. قیامت این دفتر همین حرفها را شهادت می‏دهد. گفت مشکل من این بود که در دوران نوجوانی مقطع راهنمایی سوال دینی و اعتقادی برایم زیاد پیش می‏آ مد در مدرسه از معلم می‏پرسیدم متاسفانه معلم می‏گفت خارج از کتاب نپرس. سوال تو کتاب. خارج از کتاب من جواب نمیدهم وقت کلاس را هم نگیر. ای وای بر من. خوب آقا. یا سرت می‏شود جوابش بده. بذار بعد از کلاس جوابش را بده یا سرت نمی‏شود راهنمایی‏اش کن پیش کسی که بتواند جوابش را بدهد. آدم منصف کیست؟ یکی بیاید بگوید آقا من مریضم حالم سخت است. می‏توانی راهنمایی اش کنی برای سلامتی اش. راهنمایی‌اش کن نمی‏توانی آدرس بده پیش طبیب. بگو بابا برو پیش فلان پزشک. گفت در مدرسه که من جواب نمی‏گرفتم. خانه می‏آمدم به مادرم می‏گفتم مادرم می‏گفت من این چیزها سرم نمی‏شود از من نپرس وقت مرا نگیر خوب مادر. این دارد می‏گوید نمی‏دانم راهنماییش کن. وقت بگذار برای این بچه. این را ببر پیش یک اسلام شناس تا جواب بگیرد. گفت بابایم می‏آمد منزل به بابایم می‏گفت بابام می‏گفت من خسته کار هستم این حرفها را نزن اعصاب ما را خرد نکن. گفت من تصورم این شد اسلام جوابی برای این سوال‌ها ندارد. گفت شیفته آن خواننده فرانسوی شدم. گفتم آقا تو خودت هم به خودت بد کردی. گفت چرا؟ گفتم توانستی پای اینترنت چهار تا دکمه بزنی یک خواننده فرانسوی را پیدا کنی فریفته چهار تا جمله بشوی سرت نمی‏شد چهار تا دکمه بزنی با سخنان اهل البیت و معارف دین آشنا شوی؟ جوان! امیرالمومنین می‏فرماید: دینت را با علم حفظ کن. آگاهی‏ات را ببر بالا از دینت بتوانی دفاع کنی. اگر یک جایی به تو گفتند چرا نماز؟ بتوانی حرف بزنی. اگر یک جایی گفتند چرا حجاب دخترم بتوانی از حجاب دفاع کنی. چند درصد جوانهای ما روی واجبات دینی‏اش می‏توانند دفاع کنند؟ آقا چرا خمس؟ برای چه باید خمس بدهیم؟ پول زحمتکشی‏مان را چرا بپردازیم؟ چرایش را باید بداند باید بتواند از دینش دفاع کند. من پدر باید بتوانم از واجباتم دفاع کنم جوان من پاسخ بگیرد. چند درصد دخترهای جوان ما امروز می‏توانند از حجاب دفاع کنند؟ چقدر از واجبات مان می‏توانیم دفاع کنیم چقدر می‏توانیم در مقام دفاع از حرمت حرام صحبت کنیم دفاع کنیم. اسلام اگر اینجا می‏فرماید حرام است چرا؟ اگر دانستید می‏توانید دینتان را حفظ کنید. می‏توانید مدافع دین باشید. سنگربان دین باشید. در یک جمله ای آقا امیرالمومنین می‏فرماید. «عجبت لمن ینشد ضالته»[13] حضرت می‏فرماید من تعجب می‏کنم بعضی‏ها یک چیزی گم می‏کنند دنبال گمشده‏شان می‏گردند آقا یک ساعت گم کرده یک خودکار گم کرده هی می‏پرسد از این از آن گاهی اوقات سالها ذهن ما درگیر است می‏گوید آقا من مساله‏ام بیست سال قبل در فلان مجلس انگشترم گم شد نمی‏دانم چی شد ذهن درگیر است امیرالمومنین می‏فرماید «و قد اضل نفسه فلا یطلبها»[14] بعضیها خودشان را گم کردند دنبال خودشان نمی‏روند. برای یک چیز بی‏ارزش دنیایی که جبران دارد اگر گم کردیم تلاش می‏کنیم ذهن مان درگیر است خودمان را گم کردیم پیدا نمی‏کنیم دنبال خودمان نمی‏گردیم. برای چه آفریده شدی؟ فلسفه خلقت چیست؟ فلسفه خلقت این است که یک خانه شش دانگی بخری بعد بگذاری بروی. اینکه عبث است. اینکه داری حمالی می‏کنی برای دیگران. اینکه هرچی به دست آوردی از تو می‏گیرند شانس بیاوری یک دست کفنی می‏بری برای این آمدی؟ برای این آمدی که پول روی پول ملک روی ملک امکانات روی امکانات بعدا هم خانه تکانی‏ات کنند روی سنگ غسال‌خانه انگشتر دستت را هم در بیاورند اگر برای این آمدی که این تلاش‌های ما عبث است فلسفه ما چیست؟ آمدن ما برای چیست؟ این را باید بفهمیم. از این دنیا با خود چی می‏بریم؟

لقمان در یک سخنی به پسرش می‏گوید پسرم انسان‌ها سه بخش دارند. هر کدام از ما سه مطلب در وجود ما نهفته است.

یک سوم وجود ما مال خدا است یک سوم مال خودمان یک سوم مال دنیا.

آن یک سومی‏که مال خداست روح شماست. لذا می‏گویند نماز بخوان تا روحت پرورش پیدا کند. تمام واجبات در راستای تقویت روح هستند گناه در تضعیف روح است. لقمان می‏گوید پسرم یک سوم وجودت مال خداست «ثلث لله فروحک» روح تو آن یک سومی‏است که مال خداست. آن روحی که وقتی تو کالبدت اجد اعلای‏مان آدم آمد فرشته‏ها سجده اش کردم. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ»[15] بعد می‏گوید پسرم یک سوم مال خودت است. این را باید گم نکنی حواسمان به این باشد. گفت آن یک سومی‏که مال خودت است از دنیا، اعمال توست. عزیزان آوردنتان برای همین اعمال. با شما هم اعمالتان می‏رود و الا آنچه چشم سرما می‏بیند باید گذاشت و رفت.

الآن روی همین منبری که من منبرم، من به حافظه‏ام که رجوع می‏کنم ده‏ها عالم را سراغ دارم روی این منبر منبر رفتند منبر هست علما زیر خروارها خاکند. مسجد هست بانی مسجد آن‌جا آرمیده. جای شماها سال‌ها قبل کیا بودند؟ در عمر پنجاه ساله این مسجد کیا می‏آمدند نماز خواندند و نیستند؟

این ملک که می‏بینی گاه از تو و گاه از من

جاوید نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من

گفت پسرم یک سوم مال خودت است آن اعمال تو است. کارهایت را با خودت می‏بری. آدمی‏که خودش را شناخت خوب کار می‏کند. و آن کارها با او می‏رود بعد گفت پسرم یک سوم هم سهم کرم و خاک است. و آن یک سوم این جسد تو است. این بدن این چشم این ابرو، این بازو، این هیکل، زیر خروارها خاک می‏شود محل تاخت و تاز مور و موریانه.

بعد گفت خسران زده و زیانکار کسی است که تمام تلاشش در دنیا برای کرم و خاک باشد.

بعضیها یک مختصر تب که می‏کند اینقدر اضطراب دارد دغدغه دارد این دکتر این درمانگاه این دارو اما روحمان تب کرده عین خیالمان نیست. بچه هایمان یک شب نماز نخواند بخوابد خیالمان نیست یک شب شام نخورده بخوابد بیدارش می‏کنیم تب گناه را در رفتار پوشش، گفتار بچه‏ها می‏بینیم بی توجه هستیم تب ظاهری را می‏بینیم مضطربیم. لقمان گفت «فالعاجز الخاسر» زیانکار خسران زده کسی است که تمام تلاشش برای این سهم کرم و خاک باشد. امیرالمومنی می‏فرماید از عوامل شکوفایی جوان شناخت، معرفت، جوانی که خودش را شناخت قافیه را نمی‏بازد. یوسف خودش را شناخته در خلوت زلیخا زمین نمیخورد آقا شهوت داری؟ تمایلات نفسانی؟ هستند جوانهایی پاک در عین حالی که غریزه دارد در عین حالی که شهوت داره در عین حالی که قدرت دیدن داره اما مدیریت نفس دارد چون شناخت دارد. چون فهمیده که این ظرفیت این امکانات مال اوست. مال خودش نیست. اقا امیرالمومنین می‏فرماید من تعجب می‏کنم اگر کسی چیزی گم کرد در صدد پیدا کردن گمشده‏اش می‏گردد ولی بعضی‌ها خودشان را گم کردند فکر پیدا کردن خودشان نیستند. «و قد اضل نفسه فلا یطلبها»[16].

نکته دیگر حضرت می‏فرماید «من عرف نفسه جاهدها»[17] «و من جهل نفسه اهملها»[18] آنکه خودش را شناخت تلاش می‏کند در تربیت خودش. تلاش می‏کند در حفظ خودش. ولی آنکه خودش را نشناخته رها می‏کند. معرفت، معرفت، شما ببینید یک سکه بهار آزادی را بدهید دست یک بچه دو ساله، چهار تا شکلات هم نشان بدهید، بگویید شکلات‌ها را می‏خواهید یا سکه را ؟ بچه می‏گوید شکلات‌ها. نمی‏شناسد قدر این سکه را. چون نمی‏شناسد اهمال می‏کند راحت می‏گذرد اما آنکه قدر می‏شناسد به این سادگی از دست نمی‏دهد.

از نکاتی که در بحث شکوفایی جوان در بحث شناخت مطرح است خودشناسی یک یک نکته دیگر هم من اینجا اشاره کنم آنس با قرآن. این ضرورت دارد برای جوان. عزیزان شخصی آمد خدمت امام صادق گفت آقا می‏خواهم سالم زندگی کنم چیکار کنم؟ این فراز و نشیب دنیایی ما را بازی ندهد، پول، مقام، قیافه، شهوت، نبره ما را. حضرت فرمودند حداقل روزی 50 آیه قرآن بخوان. بیمه کن خودت را. ما چقدر قرآن می‏خوانیم؟ ما چقدر با قرآن مانوس هستیم؟ جوانهای ما چقدر با قرآن انس دارند؟ او جوانی که با قرآن مانوس است مصون است و بیمه است پیغمبر فرمود «من تعلم القرآن فی شبیبته اختلط بلحمه و دمه»[19] کسانی که در جوانی قرآن می‏خوانند و قرآن را فرا می‏گیرند این قرآن با گوشت و خون اینها آمیخته می‏شود. یعنی می‏آید در فیزیک بدن اینها.

آقای حبیب بن مظاهر اسدی جزء گل سر سبد اصحاب امام حسین یک جمله سید الشهدا کنار پیکر حبیب فرمودند وقتی حبیب به شهادت رسید حضرت سوگند خوردند و قسم خوردند و بعد فرمودند «لقد کنت فاضلا» تو انسان عالم و فاضلی بودی «تختم القرآن فی لیله واحده»  تو در یک شب یک ختم قرآن می‏خواندی. بي‌جهت حبيب شد حبیب؟ همینطوریه؟ شد گل سر سبد اصحاب امام حسین. دیدید دو تا شهید در کربلا این‌ها موقعیت ویژه دارند. در اصحاب حبیب. در بنی‏هاشم ابالفضل. اصلا اینها جایشان جدا است. اختصاصا بارگاه اینها مستقل است. لذا زائران یک سلام ویژه به این‌ها می‏کنند ولی بقیه شهدا همه در کنار هم در تحت لوای امام حسین و در پایین پای حضرت دفن هستند. حبیب شبی یک ختم قرآن می‏شود حبیب بن مظاهر. ما جوانهای‏مان را تابستان گذشت بچه‏های ما چقدر با قرآن آشناست؟ کلاس ساز، تار، موسیقی، دف، تنبک، ثبت نام می‏کنیم تحت عنوان کلاسهای هنری کلاس قرآن چی؟ کلاس اخلاق؟ آقایی را بنده دیدم ایشان سالیان متمادی در آمریکا است. این را بشنوید پدرها عقب نمانید گفت آقای حدائق بچه‏های من متولد آمریکا هستند بزرگ شده در آمریکا هستند نماز شب‏شان تعطیل نمی‏شود این بچه‏ها آنجا به دنیا آمدند نه در شیراز نه در ایران نه در جمهوری اسلامی‏گفتم چیکار کردی؟ این آقا وضع مالی‏اش هم خوب است آنجا کارخانه دارد گفتم من دیدم خدا به من لطف کرده به خانم گفتم اگر این چه‏ها در مدارس آمریکا با این هم‌کلاسی‏ها بروند دین برای‏شان نمی‏ماند گفتم اینها را باید واکسینه کرد همان حرفی که امام صادق می‏فرماید: «بادروا اولادکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه»[20] امام صادق می‏فرماید احادیث اسلامی‏را به بچه هایتان یاد بدهید بیاموزید قبل از اینکه دشمن بر شما پیشدستی کند. تا دشمن پاتک نزده تو حالت دفاع را در بچه‏هایت ایجاد کن بچه‏هایت به شناخت برسند گفتم گشتم در یکی از شهرهای آن ایالت یک اسلام شناس را پیدا کردم به آن اسلام شناس گفتم من یک خواهش دارم هفته چند ساعت با هزینه من بلیط هواپیما برایت می‏گیرم بیا به شهری که ما هستیم خودم خانم بچه هایم می‏شینیم سوالاتی که بچه‏های من در مسائل اعتقادی، اخلاقی، احکامی‏دارند می‏پرسند شما جواب بدهید. گفت هفته یکبار این آقا را من با هزینه خودم از شهر دیگری می‏آمد شهر ما پنجشنبه‏ها می‏نشستیم خودم خانم بچه هایمان گفت هرچه سوال داشتیم می‏پرسیدیم این جواب می‏داد گفت بچه‏های من در مدارس آمریکا همکلاسی‏هایش یهودی لائیک مسیحی ولی بچه‏ها نماز شب‏شان تعطیل نمی‏شود. آقا می‏شود با مدرک عالیه قرآن بلد نیست بخواند یک سالی در یکی از مراکز دانشگاهی شیراز شب انس با قرآنی بود ماه رمضانی بود تمام مدعوین از اساتید بودند ما را دعوت کردند برای یک جلسه سخنرانی برای یکی از شب‏های ماه رمضان من رفتم نشستم مشغول تلاوت قرآن بودند هنوز وقت سخنرانی ما نشده بود آقایی بود مدیر جلسه بود اداره می‏کرد می‏گفت آقای داکتر فلان از آیه فلان تا آیه فلان بخوان آقای دکتر فلان تا آیه فلان. به یکی کسی گفت آقای دکتر از آیه فلان شما بخوانید حضار محترم یک سطر قرآن می‏خواست بخواند هفت هشت تا اشتباه داشت. اینجور باید بچه تربیت کنیم؟ دکتره؟ قرآن نمی‏توانست بخواند من که خجالت کشیدم آهسته به آن که جلسه را ا داره می‏کرد گفتم بگو دیگر نخونه که آبروی هرچه باسواده رفت. و یک جمله می‏گویم پدرها حواستان جمع. رسول الله فرمود روز قیامت بچه‏ها جلو بابای شان را می‏گیرد نه مادرها را. مادرها شما معاف هستید. «و من حق الولد علی الوالد»[21] از حقوقی که قیامت بچه‏ها مطالبه می‏کند از پدران شان سه چیز است «یحسن اسمه»[22] بعضی بچه‏ها یقه پدرها را می‏گیرند چرا نام خوب برای ما نگذاشتید؟ نام ما دست تو بود این چه اسمی‏بود برای ما انتخاب کردی؟ «یحسن اسمه»[23] یک. دو: «یعلمه القرآن»[24] بعضی از بچه‏ها قیامت شاکی پدرهای شان می‏شود می‏گوید چرا قرآن به ما یاد ندادید ما را با کتاب آسمانی آشنا نکردید. سه. «یزوجه اذا بلغ»[25] می‏گوید من در آستانه ازدواج رسیدم به گناه کشانده شدم توی پدر بی انصاف هم می‏توانستی زنم بدهی من را از گناه حفظ کنی ندادی و نکردی و به گناه آلوده شدم. این سه چیز را بچه‏ها جلو پدرها را می‏گیرند.

من عرضم را جمع بندی کنم آشنایی با قران پیامبر می‏فرماید در جوانی با قرآن مانوس شدی تو فیزیک بدن شما گوشت و پوست و استخوان‏تان این قرآن عجین می‏شود قرآن حفظتان می‏کند در یک در آن نامه که امیرالمومنین به امام حسن دارند پایان عرایضم حضرت می‏فرماید به امام حسن «و ان ابداک بتعلیم کتاب الله و تاویله و شرائع الاسلام و احکامه»[26] آقا امیرالمومنین به امام حسن می‏فرماید پسرم من در شروع تربیت تو اول کاری که کردم تو را با قرآن آشنا کردم با کلام وحی، «بتعلیم کتاب الله و تاویله»[27] و تاویل آیات توضیح دادم برای تو تفسیر آیه را تاویل آیه را «و شرائع الاسلام و احکامه»[28] پسرم من در شروع تربیتت از شریعت اسلام برای تو گفتم و از احکام دین برای تو سخن گفتم این رسالت یک پدر است پدر نمونه امیرالمومنین فرزند نمونه تربیت می‏کند امام مجتبی، سیدالشهدا، امام حسین روز عاشورا یکی از افتخاراتش پدرش امیرالمومنین بود. به پنج چیز امام حسین روز عاشورا افتخار کرد. بندگی خدا، تبعیت از پیغمبر، مجالست با مومنین، دامن پاک مادرش فاطمه، تربیت عالمانه و خردمندانه پدرش علی. اینها جزء وظایف پدر است حالا اگر یک فرزندی پدرش غافل بود عرضم تمام بقیه مطلب ان شاء الله بماند شب آینده مطالبی را در بحث عوامل شکوفایی جوان عرض کنیم. یک خاطره را من از نجف اشرف عرض کنم روز یکشنبه‏ای آخرین روز اقامت ما در نجف اشرف بود من آمدم حرم امیرالمومنین به آقا عرض کردم آقا ما هرچه سر ما می‏شد از زیارت‌هایی که مربوط به شماست خواندیم. اگر چیزی از قلم افتاده راهنمایی کنید بخوانیم. آقا به خودشان بگویید خاندان کرم هستند گفتید جوابتان ندادند؟ خواستید پاسخ ندادند؟

کی رفته ای زد دل که تمنا کنم تو را به امیرالمومنی قسم تا ما این را گفتیم آمدم کنار دیدم یک آقایی است حدود شصت ساله بود مفاتیح را باز کرده بود آمد گفت آقا می‏شود این دعا را برای ما بخوانید یک نگاهی کردم دیدم زیارت امیرالمومنین روز یکشنبه است آن روز هم یکشنبه بود و این زیارت هم ما فراموش کرده بودیم بخوانیم زیارت عجیبی هم هست که به امیرالمومنین می‏گوییم آقا «هذا یوم الاحد و هو یومک و باسمک و انا ضیفک فیه»[29] امروز روز شماست ما هم میهمان شما هستیم. من آمدم کناری بایستم برای این آقا بخوانم یک آدم به ظاهر تحصیل کرده باسواد این زیارت که نصف صفحه مفاتیح بیشتر نبود گفت شما برایم بخوانید. خودش شروع کرد به سخن گفتن گفت آقا من آدم بیسوادی نیستم. من سه تا زبان بین المللی را بلدم حرف بزنم انگلیسی، آلمانی، روسی، گفت من تکنسیَن هواپیمایی هستم سه تا زبان بین المللی بلدم ولی همین جا در حضور امیرالمومنین از پدرم شاکی هستم و قیامت جلو پدرم را خواهم گرفتم گفتم آقا تو حرم امیرالمومنین دعا کن بابات را گفت بابای من دغدغه یادگرفتن زبان انگلیسی را داشت ولی دغدغه یادگرفتن قرآن را برای ما نداشت. آن پدر هم مقصر است. باید هم پاسخ بدهد در پیشگاه خدا باید پاسخ بدهد گفت آقا من اصلا بلد نیستم قرآن بخوانم آمدم نجف، نمی‏توانم زیارت بخوانم این زیارت روز یکشنبه می‏خواهم یکی بخواند که درست بخوانم من زیارت را کلمه کلمه برایش خواندم همراه من خواند گفتم آقای مهندس یک نصیحتت می‏کنم بابات نکرد تو خودت به حال خودت دلسوزی کن گفت چیکار کنم برو از این قرآن‏های نوری بگیر قلم نوری این قرآنهایی که می‏گذارند روی قرآن با صوت می‏خوانند از این استفاده کن ضرر را هر جا جلویش بگیری نفع است. انس با قرآن برای همه مخصوصا جوان. جوان به همان نسبت که با قرآن نزدیک شده از گناه دور می‏شود جوان‌ها قرآن قرآن هیچی که بلد نباشید سوره حمد و توحید را که بلدید سوره حمد را هر کس بخواند ثواب دو سوم قرآن را به او می‏دهد توحید یک سوم قرآن یک حمد و یک توحید ثواب ختم قرآن دارد. اینکه پیغمبر به حضرت زهرا فرمود دخترم شب‌ها مخواب مگر اینکه یک ختم قران بخوانی و بخوابی که حضرت زهرا تعجب کرد پیغمبر فرمودند دخترم قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را بخوان و بخواب ثواب ختم قرآن را به تو می‏دهند. ما گاهی اوقات از همین هم صرفنظر می‏کنیم از همین توفیق هم، خودمان را محروم می‏کنیم.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

خوب اشاره کردند فرمودند امشب برویم در خانه علی اصغر آقای بردخوانی گفتند که توسلی به آن شیرخواره‏ی سیدالشهدا پیدا کنید جناب آقای محمدپور هم تشریف دارند ان شاء الله به فیض کافی و وافی خواهند رساند.

در بین شهدای کربلا دو شهید باب الحوائج هستند خردسال‌ها علی اصغر، بزرگسال‌ها ابالفضل العباس.

این که بدین کودکی گناه ندارد

یا که سر رزم این سپاه ندارد

بلکه دل افسرده است و آه ندارد

راه دهید آن که را پناه ندارد

آقا فرمودند زینب علی را بیاور. این آقازاده هم بیتابی می‏کرد در خیمه. بعضی از اهل ذوق می‏گویند صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین که بلند شد صدای گریه علی اصغر هم از توی خیمه بلند شد. یک لبیکی به پدر گفت. گفت بابا تو هنوز تنها نشدی. هنوز یک سرباز شش ماهه در قنداقه داری هنوز یک مدافعی از حریم ولایت برای تو مانده آقازاده را آوردند.

هان بیا ای کودک افسرده‏ام

مرغکی لب تشنه‏ی پر بسته‏ام

تا به اوج عشق پروازت دهم

لیک فرجامی‏ز آغازت دهم

طفل ما از عشق کی بیگانه است

بچه پروانه هم پروانه است

حال عجیبی داشت علی، بغل خانمها می‏گشت از شدت عطش آرام نمی‌گرفت. به آغوش سیدالشهدا سپردند او را. علی را در آغوش گرفت رو به سوی دشمن کرد

«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل»[30] «اما ترونه کیف یتلذی عطشا» مگر نمی‏بینید این بچه دارد جان می‏دهد از تشنگی. اگر به حسین رحم نمی‏کنید خود این بچه را بگیرید و سیرابش کنید. ای وای. ای وای بر این امت ظالم و قسی القلب. چه کردند؟ یک طفل شیرخواره چقدر آب می‏خواست سیراب بشود؟ یک وقت تیر حرمله آمد از گوش تا گوش علی

ز سوز تیر چنان دست و پای خود گم کرد

که خواست ناله کند در عوض تبسم کند

همه بگوییم یا حسین.

 

[1] . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 210.

[2] . المصباح للکفعمی، ص 281.

[3] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 719.

[4] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 719.

[5] . سوره مومنون 99 – 100.

[6] . سوره منون 100.

[7] . تحف العقول، ص 249.

[8] . مصباح الشریعه، ص 13.

[9] . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 210.

[10] . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 210.

[11] . عیون الحکم و المواعظ، ص 241.

[12] . عیون الحکم و المواعظ، ص 241.

[13] . عیون الحکم و المواعظ، ص 329.

[14] . عیون الحکم و المواعظ، ص 329.

[15] . حجر 29.

[16] . عیون الحکم و المواعظ، ص 329.

[17] . عیون الحکم و المواعظ، ص 453.

[18] . شرح آقا جمال خواسناری بر غرر الحکم و درر الکلم، ج 5، ص 178.

[19] . کنز العمال، ج 1، ص 532.

[20] . الکافی، ج 6، ص 47.

[21] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.

[22] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.

[23] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.

[24] . نهج البلاغه، ص 546.

[25] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.

[26] . تحف العقول ص 71.

[27] . تحف العقول ص 71.

[28] . تحف العقول ص 71.

[29] . جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص 31.

[30] . سفینه البحار، ج 5، ص 57.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه