استاد حدائق روز چهارشنبه 10 شهریور 1400 مصادف با شب بیست و چهارم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز در ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" به بحث جوانان پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال سیدنا و مولانا مولی الموحدین و امام المتقین امیرالمومنین علی بن ابیطالب «یا معشر الفتیان حصنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم»[1]
سخن پیرامون این قسمت از فرمایش ولی عصر در باب مسئولیت جوانان «و علی الشباب بالانابه و التوبه»[2] عرض کردیم یکی از فرصتهای گرانبهای زندگی هر فردی دوران جوانی اوست. در سخن لقمان حکیم به پسرش میگوید پسرم قیامت وقتی مردم وارد محشر میشوند چهار تا سوال عمومیاز همه میپرسند لدی الورود به محشر به قول امروزیها سورپ رایزت میکند غافلگیرت میکند سوالها را من امشب طرح میکنیم بروید دنبال جوابش. از همین الآن جواب پیدا کنید برای قیامتتان لقمان گفت پسرم تا جواب این سوالها داده نشود اجازه حرکت نمیدهد. یعنی از خاک آمدی بیرون اول میگویند جواب اینها را بده.
یک: جوانی را چگونه گذراندی. بد گذراندی تا هستی توبه کن. پاک کنی این کارنامه زشت را کارنامه سیاه با خود به محشر مبر. همینجا صلح کن با ما چه لازم که در محشر زما شرمنده باشی. برای جوانیمان باید حرف آماده کنیم این یک.
دوم: عمرتان را چگونه خرج کردید مجموعه زندگیت چگونه گذشت. هفتاد سال، هشتاد سال بیشتر کمتر زندگی کردی چطور زندگی کردی؟ عمر سرمایه الهی است در اختیار ما. دلم میخواهد دوست داریم به کسی مربوط نیست نشانت میدهد به کسی مربوط است یا نه؟ پایت از این دنیا بگذار بیرون، علی علیه السلام فرمود مردم امروز روز کار است روز حساب نیست. «الیوم عمل و لا حساب»[3] هر کاری کردید فعلا کارتان ندارم. گرچه نکبت بعضی از کارها در همین دنیا آدم را میگیرد چند تا کار داریم که اینها اگر کسی مبتلا شد چوبش در دنیا هم میخورد. ظلم به مردم، پاسخ خوبی را به بدی دادن، عاق پدر و مادر شدن. اینها از آن گناهانی است که نکبتش در دنیا هم ضربه میزند. خارج از اینها خطاهای که مردم میکنند خدا فرصت میدهد قیامت، «غدا حساب و لا عمل»[4] فردای قیامت روز حسابرسی است دیگر کار از شما قبول نمیکنند.
الآن ماها مثل یک دانشجوی هستیم سر جلسه آزمون امتحان. کارتان ندارد میگویند دو ساعت وقت داری این برگه آزمونت را نوشتی، نوشتی. ننوشتی هم کارت ندارند. ساعت آزمون تمام شد، برگه از شما میگیرند هرچه التماس کنی سوال یادم آمده بنویسم میگویند وقت تمام شد. الآن برگه زندگی زیر دستتان است دارید پر میکنید. کارتان ندارد مامور جلسه ملک الموت وقتی آمد برگه را جمع کرد هرچه بگویی «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ»[5] خدایا برم گردان کارهای فوت شده اعمال ترک شده را جبران کنم جواب میآید. «کَلاَّ»[6] هرگز دیگر بر نمیگردی. لقمان میگوید از عمرتان هم سوال میکند دو.
سومین سوال لقمان میگوید از اموالتان میپرسند میگویند داراییهایت از کجا آوردی حاج آقا این خانه را از کجا آوردی؟
با کدام پول؟ این ثروتها این اموال این داراییها از چه طریقی تو به دست آوردی؟ جواب باید بدهی.
چهارم این داراییهایت اگر از حلال به دست آوردی کجا خرج کردی؟ از کجا کسب کردی سوال سوم، در کجا صرف کردی؟ سوال چهارم.
آن سوال چهارمیاز سوال سومیخیلی سخت است. مردم درآمدهایشان چند شکل دارد. بعضیها از حلال در میآورند در حلال هم خرج میکنند که خوب این موفق است. قیامت هم باید حساب بدهد که من از حلال درآوردم در حلال هم خرج کردم. «من این اکتسبته و فیما انفقته»[7] بعضیها از حلال در میآورند در حرام خرج میکنند پول زحمتکشی را میبرد در مسیر گناه در مسیر اسراف در مسیر معصیت. میگوید آقا پول زحمتکشیام است دوست دارم.
من یادم نمیرود دانش آموزی ابتدایی بودم قبل از انقلاب ظهری بود از مدرسه تعطیل شده بودیم مدرسه ما پشت بازار حاجی بود داشتیم میرفتم طرف منزل دیدم یک کارگری نشسته بود روزنامهای پهن کرده بود یک نصف نانی روی روزنامه گذاشته بود یک شیشهای کنار این نصف نان بود دیدم یک آقایی آدم متدینی بود آدم ظاهر الصلاح متدینی ایستاده بود داشت به این کارگر با تندی حرف میزد من از حرف او پی بردم میگفت خجالت بکش. پول کارگری پول زحمتکشیات را داری میدهی شراب. خوب پول این شراب را میدادی کباب و نون میخوردی نه شراب با نون بخوری. ما که شراب نمیشناختیم من دیدم این آقا داشت به این کارگر با تندی حرف میزد او کارگر هم سرش را انداخته بود پایین چیزی نمیگفت. میگفت داری حمالی میکنی عرق میریزی پول در میآوری در حرام داری خرج میکنی. بعضیها اینطوری هستند پول زحمتکشیاش میشود معصیت. میشود اسراف. از حلال در میآورد در حرام. بعضیها نعوذ بالله از حرام در میآ ورد و میخواهد در حلال خراج کنند پول رباخوری را نعوذ بالله میخواهد بنای خیر بسازد. اجحاف کرده به مردم، احتکار کرده حالا میآید میگوید آقا یک کار خیری هم میخواهیم بکنیم بسته معیشتی هم بدهیم خوب مردم مومن تو اجحاف نکن بسته معیشتی هم نمیخواهد بدهی. موفقترین مردم در کسب درآمد آنهایی هستند که درآمدهای شان از حلال است و بعد هم در حلال هزینه میشود حالا شاهد عرضم این است لقمان میگوید یکی از سوالهای جدی خدا در ورود به محشر فصل جوانی است. خوب امشب بحثی ما را شروع کنیم تحت عنوان عوامل شکوفایی جوان. بعضی جوانها دیدید شکفته میشوند در همان جوانی میدرخشند. موفق هستند جوان بنده سراغ دارم در خارج نماز شب میخواند. در کفرستان نماز قضا ندارد. جوان هم در همین مسجد پای این محراب آمد گفت سال دوم دانشگاه هستم نماز بلد نیستم. نماز یادم بدهید. این کجا بزرگ شده است در کدام خانه؟ در جامعه اسلامی؟ گفتم چه شده به فکر نماز افتادی؟ گفت آقای حدائق مادری داشتم بسیار متدین. پدری دارم لامذهب مطلق. گفت مادرم وقتی نماز میخواند بابایم مسخره میکرد گفت ما دچار یک تحیری شدیم مادر کارش درسته پدر کارش درسته؟ ما هم مثل بابا لاابالی بار آمدیم گفت چند شب قبل مادرم داشت از دنیا میرفت صدایم زد گفت پسرم اگر میخواهی به عنوان یک مادر از تو راضی باشم نمازت را بخوان.
گفت مادر مرد این حرف آخرین لحظات عمر مادر شد یک تلنگر یک اشاره، من را متنبه کرد. یک جوان میبیند اینطوری است در خانواده ای است که متاسفانه الگوی بد، مادرش متدینه است ولی بابا دارد خنثی میکند کار این را. یا بر عکس پسر نوح چرا از نوح برید؟ همسر نوح از نوح برید. زن نوح در برابر نوح ایستاد، پسر هم در برابر پدر ایستاد.
لذا اینکه جوانها حضار محترم، پیغمبر فرمود در انتخاب همسر دو چیز خیلی مهم است. اول ایمان، دوم اخلاق. قیافه، پول، سواد، قومیت، این مال فلان طایفه است این مال این طایفه است اینها همه را بگذار کنار، ایمانش یک، اخلاقش دو، اینها شرط کفویت است. از عوامل شکوفایی جوان من نکاتی را عرض کنم:
یکی از مهمترین مسائلی که در شکوفا شدن جوان و استفاده از فرصت جوانی بسیار تاثیرگذار است شناخت جوانان است. جوان باید شناخت پیدا کند خودش را. خدایش را. ظرفیتهای خودش را بشناسد. قطعا وقتی کسی این سرمایه گرانبهای جوانی را شناخت، از این ظرفیت خوب استفاده میکند. از این فرصت خوب بهره برداری میکند. اینکه علی علیه السلام میفرماید «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[8] آنکه خود را شناخت خدا را شناخته و «من لم یعرف نفسه لم یعرف ربه» آنکه خود را گم کرد خدا را گم کرده. شما مشکل اینهایی که از خدا بریدند چون از خودشان بریدند این خودش را نمیشناسد. دیدید بعضیها زیر خودش را خرج میکند زیرفی خودش را خرج میکند امیرالمومنین فرمود قیمتتان بهشت است به زیر بهشت خودت را نفروش. اگر کسی گوهر وجودی خود شار شناخت به ثمن بخس دنیا به تاراج نمیگذارد ارزش خود را و هویت خود را. مولای متقیان میفرماید «یا معشر الفتیان حصنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم»[9] ای جماعت جوانان، آبروی خودتان شرف خودتان را با ادب حفظ کنید جوان باید اسوه ادب باشد. شما ببینید از امتیازات علی اکبر ادب علی اکبر بود. این جوان هاشمینسبت به پدر حضرت ابا عبدالله الحسین مقدمترین شهید از شهدای بنی هاشم است. با اجازه به میدان میرود وقتی میخواهد شهید بشود با سلام آخر بر پدر به شهادت میرسد. اسوه اخلاق نبوی است خَلقا خُلقا منطقا برسول الله امام حسین فرمود شبیه ترین انسانها از نظر قیافه، گفتار، رفتار به شخص پیغمبر علی اکبر است. ادب ضرورتی است برای جوانان «و دینکم بالعلم»[10] امیرالمومنین فرمود جوانها دینتان را با بالا بردن آگاهیتان حفظ کنید میخواهی حافظ دینت باشی سطح اطلاعات دینیات را ببر بالا سطح آگاهیت را ببر بالا. تو هرچه دینت را بهتر بشناسی ضریب آگاهیات را ببری بالاتر بهتر از دینت حفاظت میکنی.
ما گاهی اوقات دوتا اشکال به دین وارد میکنند اشکال اولی را نمیتوانیم جواب بدهیم نمیتوانیم پاسخ بدهیم نشناختیم دین را. باز خاطره یادم میآید در همین دفتر مسجد یکی از عزیزان فرهنگی شاید حدود شانزده هفده سال قبل گفت آقای حدائق یک جوانی است این فریفته یک هنر پیشه و خواننده فرانسوی شده میخواهم این را یک شب پیش شما بیاورم با او صحبت کنید جوانی هیجده نوزده ساله بود اصلا قیافه این جوان یک قیافه عجیبی بود. لباس خاصی به تنش بود حرف شانزده هفده سال قبل است که این مدهای امروزی هنوز رایج نشده بود یک نخود ریش اینجاش داشت دوتا شقیقه خنجری گذاشته بود موهای بلند، البته من این را خدمت عزیزان عرض کنم اسلام با لباس با مو خانمها اسلام با آرایش مخالف نیست. اسلام میگوید اینها نباید در گناه خرج شود. زن آریشش اگر در کانون خانواده برای شوهر باشد عبادت است. آرایش اگر آمد در جامعه برای نامحرم میشود معصیت. با رنگ لباس که اسلام مخالف نیست. اسلام میگوید اگر رنگ لباست دارد زمزمه گناه را سر میدهد، پوششت دارد بیگانگی با عقل و منطق را نشان میدهد نکن این کار را. اسلام با تابلو گشتن مخالف است. با اینکه مورد اشاره قرار بگیریم این لباس این وضع این آرایش این شکل با این مخالف است تو خلیفة اللهی. این جوان حالا شکلش هم جوری دیگری بود آمد در دفتر. آن آقا هم آورده بود او را. من بعد از اینکه احوالپرسی با او کرد گفتم شما چند سالتان است گفت من نوزده سالم است. گفتم دینت گفت لامذهب. گفت میتوانم راحت حرف بزنم گفتم راحت حرف بزن گفت لا مذهب هیچ چیزی را قبول ندارم. گفتم چه کسی را قبول داری؟ گفت مستر فلانی اسم یک خواننده و هنر پیشه در پاریس را آورد گفت الگوی من او است. گفتم این را کجا پیدا کردی؟ در پاریس زندگی میکردی؟ گفت من خیلی از شهرهای استان فارس هم نرفتم. من این مدت در شیراز عمدتا بودم. گفتم این خواننده را از کجا شناختی گفت از طریق ماهواره و کانالهای ماهوارهای. گفتم علت انتخابت چه بود؟ و از طری اینترنت. گفتم علت انتخابت؟ اول یک مشخصاتی از این فرد گفت. گفت هفته سه روز در پاریس خوانندگی میکند در فلان کاباره پاریس فلان خیابان در فلان اصلا مثل اینکه سالها با این رفیق بوده. خوراک مورد نظر این این است. محل زندگیش در فلان منطقه پاریس است. سنش اینقدر است جزئیات را گفت. حالا به یک جوان دانشجو بگو امام حسین چند سال زندگی کردند؟ امام حسن چند سال زندگی کردند؟ حاج و واج میشود نشناخته که راه را گم کرده. ببینید. نقشه راه دست ما نیست. امامت را شناختی گمراه نمیشوی. این جی پی اسها را دیدید در تلفنهای همراه نصب میکنند. از صد متر مانده به اینکه شما باید جهتت را مشخص کنی به تو هشدار میدهد صد متر مقابل سمت راست. جهتی را که میخواهی بروی راهنماییت میکنی حتی گاهی اوقات خطرها را میگوید در مسیرت دوربین نصب شده دوربین مدار بسته است. مردم پیغمبر و امام را شناختید همین وضعیت را دارد. جهت را گم نمیکنید. راه را بیراهه نمیروید. شروع کرد جزئیات از این خواننده گفتن و خوراکش چیه؟ سنش چقدره؟ اخلاقش چه جوریه؟ گفتم این را شما چطوری پیدا کردید؟ گفت از طریق اینترنت و ماهواره. گفتم چرا این را انتخاب کردی؟ آخه باید علتی هیچ اتفاقی اتفاقی نیست. گفت این چند تا حرف خوب دارد اینها را من را شیفته خودش کرده گفتم میشود آنها را بگویی گفت یکی از حرفهای خوبش این است که میگوید خیلی به دنیا وابسته نشوید دنیا میگذرد. دیدم خیلی حرفی خوبی است. و این را یک جمله به شما بگویم امیرالمومنین فرمود: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[11] همیشه نگاه کن ببین سخن چیست؟ کار به گوینده نداشته باش. حرف ببین چیه؟ اگر گوینده یک آدم آتل و باطل یک آدم فاسد ولی حرف خوب دارد میزند حرف خوبش را قبول کن کار بدش را نپذیر. اگر گوینده یک آدم موجه ولی حرفی که میزند حرف بدی است آدم موجهی است حرف بدی دارد میزند. حرف بدش را نپذیر. آقای حاجی فلانی است، آقای حاجی فلانی دارد اینجا زور میگوید آقا مسئول است. مسئول اینجا دارد اشتباه میکند. «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[12] این منطق دین است. ما مرغوب شخصیتها نشویم. شیفته سخنها بشویم. گفتم ای حرف، حرف خیلی خوبی است گفتم دیگر چه میگوید. یه جمله دیگر گفت. گفت این میگوید تا میتوانید در زندگی دنیاییتان به همدیگر محبت کنید گفتم این حرف هم خیلی حرف قشنگی است آفرین. یک جمله دیگر گفت باز هم تحسینش کردم. گفت آقا شما هم که دارید حرف ما را تایید میکنید من شیفته همینها شدم. گفتم خوب. شما شیفته این حرفها هستی یا شیفته اینکه خواننده است و در پاریس است. گفت نه من شیفته همین حرفهای زیبا شدم. گفتم از این حرفها زیباتر میخواهی برایت بگویم. گفت بگو. گفتم پیغمبر این حرف را میزند. جمله اول. تا این را گفتم دیدم چشمها باز و خیره خیره نگاه به من میکرد. گفتم از این جمله دوم تو زیباتر علی علیه السلام میفرماید. جملهای نقل کردم. دیدم شگفتزده نگاه کرد. چند تا جمله گفتم گفت آقا میدونید مشکل من کجا بود وای به حال بعضی از پدر و مادرها. قیامت سختی دارند. قیامت سختی دارند. گفت مشکل من میدانید کجا بود؟ این حرف همین دفتر است. قیامت این دفتر همین حرفها را شهادت میدهد. گفت مشکل من این بود که در دوران نوجوانی مقطع راهنمایی سوال دینی و اعتقادی برایم زیاد پیش میآ مد در مدرسه از معلم میپرسیدم متاسفانه معلم میگفت خارج از کتاب نپرس. سوال تو کتاب. خارج از کتاب من جواب نمیدهم وقت کلاس را هم نگیر. ای وای بر من. خوب آقا. یا سرت میشود جوابش بده. بذار بعد از کلاس جوابش را بده یا سرت نمیشود راهنماییاش کن پیش کسی که بتواند جوابش را بدهد. آدم منصف کیست؟ یکی بیاید بگوید آقا من مریضم حالم سخت است. میتوانی راهنمایی اش کنی برای سلامتی اش. راهنماییاش کن نمیتوانی آدرس بده پیش طبیب. بگو بابا برو پیش فلان پزشک. گفت در مدرسه که من جواب نمیگرفتم. خانه میآمدم به مادرم میگفتم مادرم میگفت من این چیزها سرم نمیشود از من نپرس وقت مرا نگیر خوب مادر. این دارد میگوید نمیدانم راهنماییش کن. وقت بگذار برای این بچه. این را ببر پیش یک اسلام شناس تا جواب بگیرد. گفت بابایم میآمد منزل به بابایم میگفت بابام میگفت من خسته کار هستم این حرفها را نزن اعصاب ما را خرد نکن. گفت من تصورم این شد اسلام جوابی برای این سوالها ندارد. گفت شیفته آن خواننده فرانسوی شدم. گفتم آقا تو خودت هم به خودت بد کردی. گفت چرا؟ گفتم توانستی پای اینترنت چهار تا دکمه بزنی یک خواننده فرانسوی را پیدا کنی فریفته چهار تا جمله بشوی سرت نمیشد چهار تا دکمه بزنی با سخنان اهل البیت و معارف دین آشنا شوی؟ جوان! امیرالمومنین میفرماید: دینت را با علم حفظ کن. آگاهیات را ببر بالا از دینت بتوانی دفاع کنی. اگر یک جایی به تو گفتند چرا نماز؟ بتوانی حرف بزنی. اگر یک جایی گفتند چرا حجاب دخترم بتوانی از حجاب دفاع کنی. چند درصد جوانهای ما روی واجبات دینیاش میتوانند دفاع کنند؟ آقا چرا خمس؟ برای چه باید خمس بدهیم؟ پول زحمتکشیمان را چرا بپردازیم؟ چرایش را باید بداند باید بتواند از دینش دفاع کند. من پدر باید بتوانم از واجباتم دفاع کنم جوان من پاسخ بگیرد. چند درصد دخترهای جوان ما امروز میتوانند از حجاب دفاع کنند؟ چقدر از واجبات مان میتوانیم دفاع کنیم چقدر میتوانیم در مقام دفاع از حرمت حرام صحبت کنیم دفاع کنیم. اسلام اگر اینجا میفرماید حرام است چرا؟ اگر دانستید میتوانید دینتان را حفظ کنید. میتوانید مدافع دین باشید. سنگربان دین باشید. در یک جمله ای آقا امیرالمومنین میفرماید. «عجبت لمن ینشد ضالته»[13] حضرت میفرماید من تعجب میکنم بعضیها یک چیزی گم میکنند دنبال گمشدهشان میگردند آقا یک ساعت گم کرده یک خودکار گم کرده هی میپرسد از این از آن گاهی اوقات سالها ذهن ما درگیر است میگوید آقا من مسالهام بیست سال قبل در فلان مجلس انگشترم گم شد نمیدانم چی شد ذهن درگیر است امیرالمومنین میفرماید «و قد اضل نفسه فلا یطلبها»[14] بعضیها خودشان را گم کردند دنبال خودشان نمیروند. برای یک چیز بیارزش دنیایی که جبران دارد اگر گم کردیم تلاش میکنیم ذهن مان درگیر است خودمان را گم کردیم پیدا نمیکنیم دنبال خودمان نمیگردیم. برای چه آفریده شدی؟ فلسفه خلقت چیست؟ فلسفه خلقت این است که یک خانه شش دانگی بخری بعد بگذاری بروی. اینکه عبث است. اینکه داری حمالی میکنی برای دیگران. اینکه هرچی به دست آوردی از تو میگیرند شانس بیاوری یک دست کفنی میبری برای این آمدی؟ برای این آمدی که پول روی پول ملک روی ملک امکانات روی امکانات بعدا هم خانه تکانیات کنند روی سنگ غسالخانه انگشتر دستت را هم در بیاورند اگر برای این آمدی که این تلاشهای ما عبث است فلسفه ما چیست؟ آمدن ما برای چیست؟ این را باید بفهمیم. از این دنیا با خود چی میبریم؟
لقمان در یک سخنی به پسرش میگوید پسرم انسانها سه بخش دارند. هر کدام از ما سه مطلب در وجود ما نهفته است.
یک سوم وجود ما مال خدا است یک سوم مال خودمان یک سوم مال دنیا.
آن یک سومیکه مال خداست روح شماست. لذا میگویند نماز بخوان تا روحت پرورش پیدا کند. تمام واجبات در راستای تقویت روح هستند گناه در تضعیف روح است. لقمان میگوید پسرم یک سوم وجودت مال خداست «ثلث لله فروحک» روح تو آن یک سومیاست که مال خداست. آن روحی که وقتی تو کالبدت اجد اعلایمان آدم آمد فرشتهها سجده اش کردم. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ»[15] بعد میگوید پسرم یک سوم مال خودت است. این را باید گم نکنی حواسمان به این باشد. گفت آن یک سومیکه مال خودت است از دنیا، اعمال توست. عزیزان آوردنتان برای همین اعمال. با شما هم اعمالتان میرود و الا آنچه چشم سرما میبیند باید گذاشت و رفت.
الآن روی همین منبری که من منبرم، من به حافظهام که رجوع میکنم دهها عالم را سراغ دارم روی این منبر منبر رفتند منبر هست علما زیر خروارها خاکند. مسجد هست بانی مسجد آنجا آرمیده. جای شماها سالها قبل کیا بودند؟ در عمر پنجاه ساله این مسجد کیا میآمدند نماز خواندند و نیستند؟
این ملک که میبینی گاه از تو و گاه از من
جاوید نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من
گفت پسرم یک سوم مال خودت است آن اعمال تو است. کارهایت را با خودت میبری. آدمیکه خودش را شناخت خوب کار میکند. و آن کارها با او میرود بعد گفت پسرم یک سوم هم سهم کرم و خاک است. و آن یک سوم این جسد تو است. این بدن این چشم این ابرو، این بازو، این هیکل، زیر خروارها خاک میشود محل تاخت و تاز مور و موریانه.
بعد گفت خسران زده و زیانکار کسی است که تمام تلاشش در دنیا برای کرم و خاک باشد.
بعضیها یک مختصر تب که میکند اینقدر اضطراب دارد دغدغه دارد این دکتر این درمانگاه این دارو اما روحمان تب کرده عین خیالمان نیست. بچه هایمان یک شب نماز نخواند بخوابد خیالمان نیست یک شب شام نخورده بخوابد بیدارش میکنیم تب گناه را در رفتار پوشش، گفتار بچهها میبینیم بی توجه هستیم تب ظاهری را میبینیم مضطربیم. لقمان گفت «فالعاجز الخاسر» زیانکار خسران زده کسی است که تمام تلاشش برای این سهم کرم و خاک باشد. امیرالمومنی میفرماید از عوامل شکوفایی جوان شناخت، معرفت، جوانی که خودش را شناخت قافیه را نمیبازد. یوسف خودش را شناخته در خلوت زلیخا زمین نمیخورد آقا شهوت داری؟ تمایلات نفسانی؟ هستند جوانهایی پاک در عین حالی که غریزه دارد در عین حالی که شهوت داره در عین حالی که قدرت دیدن داره اما مدیریت نفس دارد چون شناخت دارد. چون فهمیده که این ظرفیت این امکانات مال اوست. مال خودش نیست. اقا امیرالمومنین میفرماید من تعجب میکنم اگر کسی چیزی گم کرد در صدد پیدا کردن گمشدهاش میگردد ولی بعضیها خودشان را گم کردند فکر پیدا کردن خودشان نیستند. «و قد اضل نفسه فلا یطلبها»[16].
نکته دیگر حضرت میفرماید «من عرف نفسه جاهدها»[17] «و من جهل نفسه اهملها»[18] آنکه خودش را شناخت تلاش میکند در تربیت خودش. تلاش میکند در حفظ خودش. ولی آنکه خودش را نشناخته رها میکند. معرفت، معرفت، شما ببینید یک سکه بهار آزادی را بدهید دست یک بچه دو ساله، چهار تا شکلات هم نشان بدهید، بگویید شکلاتها را میخواهید یا سکه را ؟ بچه میگوید شکلاتها. نمیشناسد قدر این سکه را. چون نمیشناسد اهمال میکند راحت میگذرد اما آنکه قدر میشناسد به این سادگی از دست نمیدهد.
از نکاتی که در بحث شکوفایی جوان در بحث شناخت مطرح است خودشناسی یک یک نکته دیگر هم من اینجا اشاره کنم آنس با قرآن. این ضرورت دارد برای جوان. عزیزان شخصی آمد خدمت امام صادق گفت آقا میخواهم سالم زندگی کنم چیکار کنم؟ این فراز و نشیب دنیایی ما را بازی ندهد، پول، مقام، قیافه، شهوت، نبره ما را. حضرت فرمودند حداقل روزی 50 آیه قرآن بخوان. بیمه کن خودت را. ما چقدر قرآن میخوانیم؟ ما چقدر با قرآن مانوس هستیم؟ جوانهای ما چقدر با قرآن انس دارند؟ او جوانی که با قرآن مانوس است مصون است و بیمه است پیغمبر فرمود «من تعلم القرآن فی شبیبته اختلط بلحمه و دمه»[19] کسانی که در جوانی قرآن میخوانند و قرآن را فرا میگیرند این قرآن با گوشت و خون اینها آمیخته میشود. یعنی میآید در فیزیک بدن اینها.
آقای حبیب بن مظاهر اسدی جزء گل سر سبد اصحاب امام حسین یک جمله سید الشهدا کنار پیکر حبیب فرمودند وقتی حبیب به شهادت رسید حضرت سوگند خوردند و قسم خوردند و بعد فرمودند «لقد کنت فاضلا» تو انسان عالم و فاضلی بودی «تختم القرآن فی لیله واحده» تو در یک شب یک ختم قرآن میخواندی. بيجهت حبيب شد حبیب؟ همینطوریه؟ شد گل سر سبد اصحاب امام حسین. دیدید دو تا شهید در کربلا اینها موقعیت ویژه دارند. در اصحاب حبیب. در بنیهاشم ابالفضل. اصلا اینها جایشان جدا است. اختصاصا بارگاه اینها مستقل است. لذا زائران یک سلام ویژه به اینها میکنند ولی بقیه شهدا همه در کنار هم در تحت لوای امام حسین و در پایین پای حضرت دفن هستند. حبیب شبی یک ختم قرآن میشود حبیب بن مظاهر. ما جوانهایمان را تابستان گذشت بچههای ما چقدر با قرآن آشناست؟ کلاس ساز، تار، موسیقی، دف، تنبک، ثبت نام میکنیم تحت عنوان کلاسهای هنری کلاس قرآن چی؟ کلاس اخلاق؟ آقایی را بنده دیدم ایشان سالیان متمادی در آمریکا است. این را بشنوید پدرها عقب نمانید گفت آقای حدائق بچههای من متولد آمریکا هستند بزرگ شده در آمریکا هستند نماز شبشان تعطیل نمیشود این بچهها آنجا به دنیا آمدند نه در شیراز نه در ایران نه در جمهوری اسلامیگفتم چیکار کردی؟ این آقا وضع مالیاش هم خوب است آنجا کارخانه دارد گفتم من دیدم خدا به من لطف کرده به خانم گفتم اگر این چهها در مدارس آمریکا با این همکلاسیها بروند دین برایشان نمیماند گفتم اینها را باید واکسینه کرد همان حرفی که امام صادق میفرماید: «بادروا اولادکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه»[20] امام صادق میفرماید احادیث اسلامیرا به بچه هایتان یاد بدهید بیاموزید قبل از اینکه دشمن بر شما پیشدستی کند. تا دشمن پاتک نزده تو حالت دفاع را در بچههایت ایجاد کن بچههایت به شناخت برسند گفتم گشتم در یکی از شهرهای آن ایالت یک اسلام شناس را پیدا کردم به آن اسلام شناس گفتم من یک خواهش دارم هفته چند ساعت با هزینه من بلیط هواپیما برایت میگیرم بیا به شهری که ما هستیم خودم خانم بچه هایم میشینیم سوالاتی که بچههای من در مسائل اعتقادی، اخلاقی، احکامیدارند میپرسند شما جواب بدهید. گفت هفته یکبار این آقا را من با هزینه خودم از شهر دیگری میآمد شهر ما پنجشنبهها مینشستیم خودم خانم بچه هایمان گفت هرچه سوال داشتیم میپرسیدیم این جواب میداد گفت بچههای من در مدارس آمریکا همکلاسیهایش یهودی لائیک مسیحی ولی بچهها نماز شبشان تعطیل نمیشود. آقا میشود با مدرک عالیه قرآن بلد نیست بخواند یک سالی در یکی از مراکز دانشگاهی شیراز شب انس با قرآنی بود ماه رمضانی بود تمام مدعوین از اساتید بودند ما را دعوت کردند برای یک جلسه سخنرانی برای یکی از شبهای ماه رمضان من رفتم نشستم مشغول تلاوت قرآن بودند هنوز وقت سخنرانی ما نشده بود آقایی بود مدیر جلسه بود اداره میکرد میگفت آقای داکتر فلان از آیه فلان تا آیه فلان بخوان آقای دکتر فلان تا آیه فلان. به یکی کسی گفت آقای دکتر از آیه فلان شما بخوانید حضار محترم یک سطر قرآن میخواست بخواند هفت هشت تا اشتباه داشت. اینجور باید بچه تربیت کنیم؟ دکتره؟ قرآن نمیتوانست بخواند من که خجالت کشیدم آهسته به آن که جلسه را ا داره میکرد گفتم بگو دیگر نخونه که آبروی هرچه باسواده رفت. و یک جمله میگویم پدرها حواستان جمع. رسول الله فرمود روز قیامت بچهها جلو بابای شان را میگیرد نه مادرها را. مادرها شما معاف هستید. «و من حق الولد علی الوالد»[21] از حقوقی که قیامت بچهها مطالبه میکند از پدران شان سه چیز است «یحسن اسمه»[22] بعضی بچهها یقه پدرها را میگیرند چرا نام خوب برای ما نگذاشتید؟ نام ما دست تو بود این چه اسمیبود برای ما انتخاب کردی؟ «یحسن اسمه»[23] یک. دو: «یعلمه القرآن»[24] بعضی از بچهها قیامت شاکی پدرهای شان میشود میگوید چرا قرآن به ما یاد ندادید ما را با کتاب آسمانی آشنا نکردید. سه. «یزوجه اذا بلغ»[25] میگوید من در آستانه ازدواج رسیدم به گناه کشانده شدم توی پدر بی انصاف هم میتوانستی زنم بدهی من را از گناه حفظ کنی ندادی و نکردی و به گناه آلوده شدم. این سه چیز را بچهها جلو پدرها را میگیرند.
من عرضم را جمع بندی کنم آشنایی با قران پیامبر میفرماید در جوانی با قرآن مانوس شدی تو فیزیک بدن شما گوشت و پوست و استخوانتان این قرآن عجین میشود قرآن حفظتان میکند در یک در آن نامه که امیرالمومنین به امام حسن دارند پایان عرایضم حضرت میفرماید به امام حسن «و ان ابداک بتعلیم کتاب الله و تاویله و شرائع الاسلام و احکامه»[26] آقا امیرالمومنین به امام حسن میفرماید پسرم من در شروع تربیت تو اول کاری که کردم تو را با قرآن آشنا کردم با کلام وحی، «بتعلیم کتاب الله و تاویله»[27] و تاویل آیات توضیح دادم برای تو تفسیر آیه را تاویل آیه را «و شرائع الاسلام و احکامه»[28] پسرم من در شروع تربیتت از شریعت اسلام برای تو گفتم و از احکام دین برای تو سخن گفتم این رسالت یک پدر است پدر نمونه امیرالمومنین فرزند نمونه تربیت میکند امام مجتبی، سیدالشهدا، امام حسین روز عاشورا یکی از افتخاراتش پدرش امیرالمومنین بود. به پنج چیز امام حسین روز عاشورا افتخار کرد. بندگی خدا، تبعیت از پیغمبر، مجالست با مومنین، دامن پاک مادرش فاطمه، تربیت عالمانه و خردمندانه پدرش علی. اینها جزء وظایف پدر است حالا اگر یک فرزندی پدرش غافل بود عرضم تمام بقیه مطلب ان شاء الله بماند شب آینده مطالبی را در بحث عوامل شکوفایی جوان عرض کنیم. یک خاطره را من از نجف اشرف عرض کنم روز یکشنبهای آخرین روز اقامت ما در نجف اشرف بود من آمدم حرم امیرالمومنین به آقا عرض کردم آقا ما هرچه سر ما میشد از زیارتهایی که مربوط به شماست خواندیم. اگر چیزی از قلم افتاده راهنمایی کنید بخوانیم. آقا به خودشان بگویید خاندان کرم هستند گفتید جوابتان ندادند؟ خواستید پاسخ ندادند؟
کی رفته ای زد دل که تمنا کنم تو را به امیرالمومنی قسم تا ما این را گفتیم آمدم کنار دیدم یک آقایی است حدود شصت ساله بود مفاتیح را باز کرده بود آمد گفت آقا میشود این دعا را برای ما بخوانید یک نگاهی کردم دیدم زیارت امیرالمومنین روز یکشنبه است آن روز هم یکشنبه بود و این زیارت هم ما فراموش کرده بودیم بخوانیم زیارت عجیبی هم هست که به امیرالمومنین میگوییم آقا «هذا یوم الاحد و هو یومک و باسمک و انا ضیفک فیه»[29] امروز روز شماست ما هم میهمان شما هستیم. من آمدم کناری بایستم برای این آقا بخوانم یک آدم به ظاهر تحصیل کرده باسواد این زیارت که نصف صفحه مفاتیح بیشتر نبود گفت شما برایم بخوانید. خودش شروع کرد به سخن گفتن گفت آقا من آدم بیسوادی نیستم. من سه تا زبان بین المللی را بلدم حرف بزنم انگلیسی، آلمانی، روسی، گفت من تکنسیَن هواپیمایی هستم سه تا زبان بین المللی بلدم ولی همین جا در حضور امیرالمومنین از پدرم شاکی هستم و قیامت جلو پدرم را خواهم گرفتم گفتم آقا تو حرم امیرالمومنین دعا کن بابات را گفت بابای من دغدغه یادگرفتن زبان انگلیسی را داشت ولی دغدغه یادگرفتن قرآن را برای ما نداشت. آن پدر هم مقصر است. باید هم پاسخ بدهد در پیشگاه خدا باید پاسخ بدهد گفت آقا من اصلا بلد نیستم قرآن بخوانم آمدم نجف، نمیتوانم زیارت بخوانم این زیارت روز یکشنبه میخواهم یکی بخواند که درست بخوانم من زیارت را کلمه کلمه برایش خواندم همراه من خواند گفتم آقای مهندس یک نصیحتت میکنم بابات نکرد تو خودت به حال خودت دلسوزی کن گفت چیکار کنم برو از این قرآنهای نوری بگیر قلم نوری این قرآنهایی که میگذارند روی قرآن با صوت میخوانند از این استفاده کن ضرر را هر جا جلویش بگیری نفع است. انس با قرآن برای همه مخصوصا جوان. جوان به همان نسبت که با قرآن نزدیک شده از گناه دور میشود جوانها قرآن قرآن هیچی که بلد نباشید سوره حمد و توحید را که بلدید سوره حمد را هر کس بخواند ثواب دو سوم قرآن را به او میدهد توحید یک سوم قرآن یک حمد و یک توحید ثواب ختم قرآن دارد. اینکه پیغمبر به حضرت زهرا فرمود دخترم شبها مخواب مگر اینکه یک ختم قران بخوانی و بخوابی که حضرت زهرا تعجب کرد پیغمبر فرمودند دخترم قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را بخوان و بخواب ثواب ختم قرآن را به تو میدهند. ما گاهی اوقات از همین هم صرفنظر میکنیم از همین توفیق هم، خودمان را محروم میکنیم.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
خوب اشاره کردند فرمودند امشب برویم در خانه علی اصغر آقای بردخوانی گفتند که توسلی به آن شیرخوارهی سیدالشهدا پیدا کنید جناب آقای محمدپور هم تشریف دارند ان شاء الله به فیض کافی و وافی خواهند رساند.
در بین شهدای کربلا دو شهید باب الحوائج هستند خردسالها علی اصغر، بزرگسالها ابالفضل العباس.
این که بدین کودکی گناه ندارد
یا که سر رزم این سپاه ندارد
بلکه دل افسرده است و آه ندارد
راه دهید آن که را پناه ندارد
آقا فرمودند زینب علی را بیاور. این آقازاده هم بیتابی میکرد در خیمه. بعضی از اهل ذوق میگویند صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین که بلند شد صدای گریه علی اصغر هم از توی خیمه بلند شد. یک لبیکی به پدر گفت. گفت بابا تو هنوز تنها نشدی. هنوز یک سرباز شش ماهه در قنداقه داری هنوز یک مدافعی از حریم ولایت برای تو مانده آقازاده را آوردند.
هان بیا ای کودک افسردهام
مرغکی لب تشنهی پر بستهام
تا به اوج عشق پروازت دهم
لیک فرجامیز آغازت دهم
طفل ما از عشق کی بیگانه است
بچه پروانه هم پروانه است
حال عجیبی داشت علی، بغل خانمها میگشت از شدت عطش آرام نمیگرفت. به آغوش سیدالشهدا سپردند او را. علی را در آغوش گرفت رو به سوی دشمن کرد
«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل»[30] «اما ترونه کیف یتلذی عطشا» مگر نمیبینید این بچه دارد جان میدهد از تشنگی. اگر به حسین رحم نمیکنید خود این بچه را بگیرید و سیرابش کنید. ای وای. ای وای بر این امت ظالم و قسی القلب. چه کردند؟ یک طفل شیرخواره چقدر آب میخواست سیراب بشود؟ یک وقت تیر حرمله آمد از گوش تا گوش علی
ز سوز تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خواست ناله کند در عوض تبسم کند
همه بگوییم یا حسین.
[1] . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 210.
[2] . المصباح للکفعمی، ص 281.
[3] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 719.
[4] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 719.
[5] . سوره مومنون 99 – 100.
[6] . سوره منون 100.
[7] . تحف العقول، ص 249.
[8] . مصباح الشریعه، ص 13.
[9] . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 210.
[10] . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 210.
[11] . عیون الحکم و المواعظ، ص 241.
[12] . عیون الحکم و المواعظ، ص 241.
[13] . عیون الحکم و المواعظ، ص 329.
[14] . عیون الحکم و المواعظ، ص 329.
[15] . حجر 29.
[16] . عیون الحکم و المواعظ، ص 329.
[17] . عیون الحکم و المواعظ، ص 453.
[18] . شرح آقا جمال خواسناری بر غرر الحکم و درر الکلم، ج 5، ص 178.
[19] . کنز العمال، ج 1، ص 532.
[20] . الکافی، ج 6، ص 47.
[21] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.
[22] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.
[23] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.
[24] . نهج البلاغه، ص 546.
[25] . روضه الواعظین و بصیره المتعظمین ج 2، ص 369.
[26] . تحف العقول ص 71.
[27] . تحف العقول ص 71.
[28] . تحف العقول ص 71.
[29] . جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص 31.
[30] . سفینه البحار، ج 5، ص 57.