استاد حدائق روز سه شنبه 9  شهریور 1400 مصادف با شب بیست و سوم محرم در مسجدالنبی(ص) در ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" به بحث جوانان پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال مولانا بقیت الاعظم «و علی الشباب بالانابة و التوبة»[1]

سخن پیرامون این قسمت از فرمایش حضرت ولی عصر نسبت به جوانان که دو نکته را امام از خدا برای جوان تقاضا می‏کند یکی نکته انابه آن روحیه سرزنش کردن نفس اماره که در جوان باید قدرت پیدا کند. چون خود دوران جوانی دوران شکوفایی است اگر این شکوفایی این قدرت این توانایی این زیبایی این حافظه رها شد مدیریت نشد طغیانگری ایجاد می‏شود. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[2]

چون زمینه آماده است اگر از آن طرف مدیریت نشود طغیان‌گری اتفاق می‏افتد. حالا در سنین پیری زمینه‏اش دیگر نیست شهوتی نیست قدرتی نیست آن توانایی نیست در جوانی چون مقتضیات موجود است باید مدیریتش کرد یک جهت انابه است آن حالت سرزنش کردن نفس و جلو طغیان‌گری نفس را با انابه گرفتن. و دوم هم توبه. که جوان اگر خطایی از او سرزد برگردد دو جا در قرآن خداوند توصیه به عجله نموده با اینکه عجله ذاتا بالاصاله و نگاهی اول می‏گویند کار خوبی نیست اما دو جا می‏گویند عجله کنید.

یکی در کارهایی خیر «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[3] در کار خیر سرعت ببخشید. وقت نماز است بگو نماز. واجب را گذار زمین بماند. کار خیر را نگذار به تاخیر بیفتد. امشب بدهی‏ات را بدهی بهتر از فردا است. امشب عذر خواهی بکنی دلی را شکستی بهتر از فردا است. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[4] واجب الحج هستی امسال بروی حج بهتر از سال دیگر است. در کارهای خیر سرعت ببخشید. عجله کنید. دوم در توبه کردن و مغفرت جستن. «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»[5] توبه هم از خدا عجله کنید. الآن همین جایی که نشسته‏اید این جمع محترم اگر اشتباهی خطایی به ذهن ما الآن آمد که بین ما و خدا است همین جا بگو «استغفر الله ربی و اتوب الیه» دیگر نگو باشد نیمه شب بگویم شاید نیمه شب نبودی شب قدر بیاید شاید شب قدر نبودی. بودی توفیق توبه پیدا نکردی. در حال رانندگی یادت آمدت به یک اشتباه اخلاقی سریع بگو «استغفر الله ربی و اتوب الیه» لذا این روحیه توبه کردن صفت بسیار خوبی است مخصوصا برای جوانها. جوانها باید نگذارند این آثار گناه فطرت پاک اینها را تیره کند. من این حدیث نورانی امام صادق را هم تکمیل عرایضم عرض کنم. امام ششم می‏فرماید وقتی کسی گناه می‏کند «اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نکتة سوداء»[6] وقتی کسی خطایی از او سر می‏ند یک لکه سیاه روی قلب او قرار می‏گیرد. حالا ما هواس ما نیست. مومن همین غیبتی که کردی لکه سیاه آمد روی قلبت. همین تکبر لکه سیاه ایجاد کرد. همین بداخلاقی  لکه سیاه پدید آورد همین نگاه به حرام یک لکه سیاه روی قلبت نقش می‏بندد. امام فرمود «فان تاب»[7] اگر این طرف تا این لکه پدید آمد گناه را کرد می‏گوید استغفر الله ربی و اتوب الیه «انمحت»[8] این لکه محو می‏شود از بین می‏رود اما بدا به حال کسانی که این قسمت روایت آنها را بگیرد. «او ان زاد زادت»[9] اگر گناه تکرار شد توبه نکرد لکه‏ها هم افزایش پیدا می‏کند گناه به دنبال گناه لکه‏های سیاه به دنبال لکه‏های سیاه. می‏دانید کار به کجا می‏رسد کار به جایی می‏رسد که امام صادق فرمود «حتی تغلب»[10] غلبه پیدا می‏کند لکه‏های سیاه بر تمام قلب او. «فتصیر اعلاه اسفله»[11] قلب واژگون می‏شود. اعلای قلب می‏شود اسفل. اسفل قلب می‏شود اعلا. یعنی این قلب دیگر قلب نیست. می‏رسید به آنجایی که قرآن می‏فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[12] بعضی‏ها دیدید حرف حق به آنها می‏زنید مسخره‏تان می‏کند. می‏گویید قیامت می‏گوید برو بابا. نماز بخوان توهین می‏کند. چرا؟ اینها را که خدا پاک آفرید.

روزی که آفرید تو را صورت آفرین، بر آفرینش تو به خود گفت آفرین

روزی که خلقمان کردند پاک خلقمان کرد چرا بعضی‏ها به اینجا می‏رسد قلب دیگر تیره شد. قلب واژگون شده دیگر امام صادق فرمود: «فلا یفلح ابدا»[13] دیگر این فرد روی رستگاری را نخواهد دید یعنی خودش پل‏های برگشت خودش را خراب کرده است. بعضی‏ها می‏بینی به مقدسات دینی حالا تکبر مراتب دارد یک وقت تکبر در برابر خلق خدا است. یک خرده قویتر می‏شود تکبر در برابر اولیای خدا است. یک خرده قدرت پیدا می‏کند تکبر در برابر کلام خدا است. شدت پیدا می‏کند تکبر در برابر ذات خدا است. می‏شود فرعون. می‏گوید من یکی خدا هم یکی. «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏»[14] لذا است برای اینکه قلبتان واژگون نشود تیره نشود می‏گویند آقا تا گناه کردی توبه کن. فرصت نده این لکه‏ها نماند روی قلب. یک دفعه این لکه‏ها دست به دست هم بدهد قلبت را واژگون کند. شخصیت و هویتت را نابود کند. مخصوصا جوانها. «و علی الشباب بالانابه و التوبه»[15].

 دیشب من آیه‏ای را از سوره مبارکه قصص آیه 14 تلاوت شد چند تا مطلب را در این آیه حائز اهمیت است. من وقت نشد اشاره ای کنم. اشاره ای کنم و یک روایت از مولای متقیان امیرمومنان تقدیم کنم. آیه مربوط به حضرت موسی است «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[16] که عرض کردیم امام صادق می‏فرماید موسی در سن هیجده سالگی شد پیغمبر. جوانها چند سال تان است؟ پاک زندگی کنی 18 ساله صلاحیت نبوت پیدا می‏کنی. حالا حضرت عیسی در گهواره پیغمبر شد او اعجاز الهی ابود. اما ببینید نیروی جوانی را فراموش نکنید آقا ما کسی نیستیم پیامبر خیلی از مسئولیتها را به جوانها می‏داد. اسامه بن زید هجده ساله را پیامبر لشکر آماده کردند بفرستند به سمت روم در آن روزهای پایانی عمر رسول الله بود پیامبر عده ای از بزرگان اصحاب را کردند زیر مجموعه اسامه بن زید. یک نفرین هم کردند «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه»[17] خدا لعنت کند کسانی که از لشکر اسامه تمرد کند. حضرت فرمودند بروید اسامه فرمانده است. 18 سالت شد صلاحیت داری فرماندهی را قبول کنی. ما امروز در جامعه‏مان اگر کار می‏خواستیم مثل پیغمبر انجام بدهیم استاندار را یک جوان 18 ساله قرار بدهد خود متدین مسخره نمی‏کند؟ خدا وکیلی حرف بزنید. شهرتان را بدهند دست یک جوان 18 ساله. سرزنش نمی‏کنید وزیر را و مسئولین را؟ و حال آنکه پیغمبرتان این کار را می‏کرد. پیامبر بزرگان مدینه آمدند خدمت رسول الله در مکه. رسول الله هنوز در مکه بودند آمدند خدمت پیامبر گفتند آقا یک نماینده‏ای بفرستد در مدینه از اسلام برای مردم بگوید تبلیغ دین بکند پیامبر مصعب بن عمیر 18 ساله به عنوان سفیر کبیر پیغمبر اعزام شد به مدینه. یک جوان 18 ساله رفت مدینه یک سال و نیم در مدینه بود. جوانها خود باوری پیدا کنید. جوانها ایمان انسان را به کجا می‏رساند؟ این آقای مصعب‌بن عمیر نه تلفن همراه داشت نه با اینترنت وصل بود. نه خط ارتباطی با رسول الله داشت. نه کارت اعتباری به او داده بودند به بنده می‏گوید کار کن می‏گویم پول نیست. دنبال کارهای مالی هستیم آقا که حمایت می‏کند؟ خدا. چرا چشم‏مان به دست این و آن است. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[18] امیرالمومنین فرمود من از کل قرآن یک را برگزیدیم یعنی همه قرآن را می‏شود در این آیه جمع کرد این آیه را باز کنید یعنی همه قرآن. کسی که به خدا توکل کند خدا او را کفایت می‏کند. ما تا می‏گوید کار کنید آقا حمایت نیست آقا پول نیست آقا اعتبار نیست آقا امکانات نیست. مصعب بن عمیر رسول الله فرمودند برو مدینه کار فرهنگی کن. گفت چشم. تا آن لحظه آنچه از آیات مکی نازل شده بود مصعب بن عمیر حفظ کرده بود آیات مکی تا آن زمانی که در مکه بود. این جوان با دست خالی ولی با توکل به خدا آمد مدینه. یک سال و نیم مصعب‌بن عمیر در مدینه بود. نیمی‏از مردم مدینه را مسلمان کرد. جوان چرا نمی‏توانی روی دوتا جوان دیگر اثر بگذاری؟ آقای محترم چرا روی جوان خودت نمی‏توانی اثر بگذاری. مصعب بن عمیر چه داشت که یک شهری را منقلب کرد دست خالی. یک سال و نیم در مدینه نیمی‏از مردم مدینه را مسلمان کرد. زمینه را آماده کرد برای تشریف فرمایی پیغمبر که پیامبر هجرت کردند آمدند مدینه ما گاهی اوقات روی طایفه خودمان روی بچه‏های خودمان روی همسایه خودمان در شهر خودمان چرا در آنها چه بود که در من نیست؟ این نیروی جوانی است.

شما امروز بگویند یکی از سفرای جمهوری اسلامی‏یک جوان 18 ساله است خیلی‏ها مسخره می‏کنند. آقا کار را دادید دست یک جوان خام؟ خدا کار داد دست موسی. موسی 18 ساله شد پیغمبر اولوالعزم. پیامبر مکه را فتحه کردند سال هشتم هجرت. مدتی در مکه بودند خواستند برگردند به مدینه. مکه یک فضای خاصی بود ابوسفیان در مکه بود سران قریش در مکه بودند. این‌ها با قدرت اسلام، اسلام را قبول کردند با شعف دل این‌ها اسلام را نپذیرفته بودند باید یک انسان سیاستمداری گذاشته می‏شد راس کار. جوانی که 21 سالش بود. پیامبر فرمودند این آقا نماینده من در مکه کارهای مکه زیر نظر او. نماینده من یعنی امام جمعه. استاندار. فرماندار. شهردار همه کاره. نماینده رسول الله یعنی همه چیز دستش بود. وقتی پیامبر 21 ساله را معین کردند بعضی از مسلمانها شروع کردند انتقاد کردن و نق زدن که آقا صلاح نیست مکه دست یک جوان 21 ساله سپرده شود ابوسفیان در مکه است. مادر فتنه در مکه است.  جوان 21 ساله تجربه کار ندارد. پیامبر شنیدند یک خطبه خواندند. این قسمت از خطبه پیامبر را بخوانم.

رسول الله فرمود: «فلیس الاکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر»[19] سن و سال زیاد دلیل بر فضیلت نیست. فضیلت دلیل بر بزرگی است. چند سالش است این بزرگی نمی‏آورد. چقدر فضیلت دارد چقدر خدمت کرده؟ پیامبر فرمودند این جوان افضل است پس اکبر است. این روش رسول الله است. خوب قرآن می‏فرماید موسی وقتی که به بلوغ فکری و عقلی رسید «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[20] ما نیکوکاران را اینگونه پاداش می‏دهیم یعنی موسی نیکوکار بود یک جوان پاک بود که شد پیغمبر. آدم فاسد گناهکار را که به این مقامات نمی‏رسانند. در سه جای قرآن «حکما و علما» با هم آمده من یک توضیحی روی تفاوت بین حکم و علم عرض کنم. که در آین آیه هم حکم مقدم بر علم است. حکم را مفسرین بزرگان اهل لغت می‏گویند فهم درست و دقیق و قدرت بر داوری صحیح. بعضیها می‏بینید سواد ندارند ولی فهم صحیحی دارند. بیسواد است ولی با فهم است. درس نخوانده نه دانشگاه دیده نه حوزه علمیه. در جریانات فتنه سال 88 آقایی از مدیر کل‏های  استان بود برای خود من نقل کرد این آقا با اینکه باسواد بود مدرک فوق لیسانس داشت مدیر اجرایی در استان بود در همان جریان فتنه یک مقداری به سمت و سویی انحراف کشیده شده بود. این برای نقل کرد گفت حاج آقا همان ایام یک شب رفته بودم دیدن مادر بزرگم مادر بزرگ ما یک پیر زن بیسواد یک خانم 80 و چند ساله گفت نشسته بود کنارش تلویزیون داشت صحنه‏هایی را از فتنه گری آشوبگران نشان می‏داد گفت مادر بزرگ ما دشت نگاه می‏کرد گفت مادر بزرگ ما به همان لهجه شیرازی گفت ننه اینها دارند اشتباه می‏کنند اینها دشمن دورشان زده اینها به صلاح اسلام و جامعه اسلامی‏نیست دلیل بر بطلان کار اینها این است که یورش به حسینیه آورده‏اند عزاداران امام حسین را زدند گفت اصلا این حرف‏هایی که این مادر بزرگ بیسواد ما می‏زد مثل یک تحلیل‌گر سیاسی من مدیر عامل استان چیزهایی که این مادر بزرگ می‏گفت من متوجه نبودم این را می‏گویند حکم. از خدا بخواهید فهم‌مان بالا برود. نه فقط سوادمان. سواد رفت بالا فهم توش نبود می‏شود یک الاغ یا سگ. خدا دو جا باسوادهای بی فهم را دوتا تعبیر تند کرده یکی الاغ علمای یهود سوره جمعه آیه 5. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»[21] فهم نداشتی مثل الاغ کتاب کردند بارت. حافظه مثل کامپیوتر ولی فهم صفر. همان که می‏گوید من دوران دانش‌آموزی نماز شب می‏خواندم ولی الآن فارغ التحصیل دانشگاه هستم تارک الصلاة هستم این همان الاغی است که خدا می‏فرماید. با یک درجه تخفیف. با یک درجه تشدید خدا بلعم باعورا را تشبیه به سگ می‏کند. «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»[22] فهم اگر نباشد پول بیاید می‏شود قارون. فهم و درک درست اگر نباشد قدرت باشد می‏شود عبد الملک مروان ملعون. عبد الملک می‏گویند تا قدرت به او نرسیده بود از خلفای اموی به او می‏گفتند حمامه المسجد کبوتر مسجد هر کس عبد الملک را می‏خواست در مسجد پیدایش می‏کردند آمدند گفتند بابایت مرد تو شدی خلیفه عالم اسلام قرآن را بست بوسید گذاشت کنار گفت هذا فراق بینی و بینک روز جدایی من و قرآن رسید. فهم نباشد قدرت می‏آید می‏شود عبد الملک می‏شود معاویه می‏شود مامون عباسی زیبایی اگر با فهم آمیخته می‏شود یوسف. زیبایی اگر با فهم آمیخته نشد می‏شود اوضاع که شما می‏بینید در خیابانها در اماکن یک چشم و ابرو دادند می‏گذارد به نمایش می‏گذارد به مانور. حکم یعنی فهم درست و قدرت بر داوری صحیح. این را می‏گویند حکم. علم چیست؟ علم به معنای داشتن آگاهی و اطلاعات علمی. این علم است. اطلاعاتی داریم بنده مدرک گرفتم به من می‏گویند آقای مهندس آقای دکتر. ببینید در این جریان واقعا مایه تاسف است در این آیام کرونا امروز یک جایی مجلسی بود بعضی از دوستان آمارهایی می‏دادند می‏گویند آقا سرم کم است. چرا کم است؟ خدا پول داده فهم نداده. می‏آید سرم را انبار می‏کند ضرورت مردم را می‏کشد در انبارها دست می‏گذارد روی نفسگاه مردم چقدر بعضی‏ها خبیثند آمار را شنیدید واکسنهای جعلی در تهران آقا دکتر است پزشک است و عده دیگر واکسن تقلبی درست کردند می‏دهند در بازار به چه قیمتی؟ به قیمت جان مردم؟ این‌ها واقعا از حیوان پست‏تر هستند. سواد دارد معرفت و فهم ندارد. این همانی است که شاعر می‏گوید:

گزیده‏تر برد کار را

شما امروز در این آشفته بازار امروز ببینید رحم انسانیت مروت مردم جامعه را کی باید بسازد؟ ولی فقیه فقط دولت؟ همه مسئولیم. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[23] پیغمبر فرمود همه مسئولید بازاریش مسئول، کارمندش مسئول، نظامیش مسئول، روحانیتش مسئول، دانشگاهی‏ها مسئول، نمایندگانش مجلس مسئول، وزراء مسئول خانم‏ها مسئول همه مسئولید.  ما داریم کارمان را خوب انجام می‏دهیم؟ ما به همدیگر رحم نمی‏کنیم؟ جنس 5 سال مانده در انبار را الآن داریم به قیمت امروز تضاعف یافته می‏دهیم و لطف خدا را فراموش کردیم. و نادیده گرفتیم امروز یکی از آقایان پزشکان می‏گفت یک دارویی بنده هفته قبل مریض فرستادم با این قیمت الآن رفته همان دارو را بگیرد دو برابر به او می‏گویند. و حال آنکه یقین دارم این دارو داروی جدید نیست که قیمت جدید خورده باشد داروی قبل است در دست این آدم. این مسلمانی است؟ این همان است که من یک وقت گفتم بعضی‏ها را تشبیه به حیوانات هم بکنید بترسید قیامت از شما شکایت کند. زیباترین تعریف را قرآن کرده است. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»[24] بدترین جانوری روی زمین خدا می‏فرماید، بدترین جانور روی زمین کسانی هستند که «الصُّمُّ الْبُكْمُ»[25] خودشان را به کری می‏زند گوش دارد. یک گوش در و یک گوش دروازه، خود را به لالی می‏زند. زبان دارد از حق دفاع نمی‏کند.  حق نمی‏گوید خلاصه مطلب «الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»[26] از عقلش و عقلانیتش استفاده نمی‏کند. ما امروز جامعه ما مبتلا به همین است. جامعه که رحم و انصاف و مروت و انسانیت رفته کنار، این فهم نیست. حکم نیست. حکم یعنی فهم درست و قدرت بر داوری صحیح این را می‏گوید انسان حکیم انسان عالم کسی است که اطلاعاتی دارد آگاهی به مسائلی دارد من دو سه نکته در این آیه شریفه سوره مبارکه قصص تقدیم کنم.

یکی از نکات در این آیه این است که لطف الهی به نیکوکاران سنت خدا است. خدا زیر بار منت آدم‏های نیکوکار نمی‏رود. مردم یقین بدانید نیت کار خیر هم بکنید خدا ثوابتان می‏دهد. خدا شرمنده‏تان نمی‏شود «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[27]. موسی پاک زندگی کردی، سالم زیستی ا هیجده سالگی تو را پیغمبر قرار می‏دهیم. ما زیر بار منتت قرار نمی‏گیریم. این را یادمان نرود. آقا ما دادیم ندیدیم. خلاف می‏گوید هر کسی این حرف را می‏زند پرداخت کردی توش ریا بوده پرداخت کرده اشکال داشته که ندیدی محال است کسی برای خدا قدمی ‏بردارد و خدا پاسخگوی زحمت او نباشد. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[28] این سنت خدا است که پاداش هر نیکوکاری را خدا عنایت می‏کند و تفضل می‏کند.

من یک خاطره را از آیت الله والد برایتان بگویم این از حکایت‏های سینه به سینه است در کتابها گیرتان نمی‏آید این در کتابها نیست این در سینه است بشنوید مرحوم آیت الله والد می‏فرمودند یک آقایی بود از سادات کَشفی خدا رحمت کند ایشان را گفتند ایشان برای من نقل کرد که اوایلی بود که تلگراف خانه شیراز راه افتاده بود گفتند ایشان گفت من در این تلگراف خانه کار داشتم آمدم بروم داخل از پله‏های تلگراف بروم بالا دیدم یک پیر مردی با عصا ایستاده می‏خواهد از پله‏ها برود بالا ولی توان بالا رفتن ندارد. حالا زانوهایش قدرت یاری نمی‏کند گفت فهم یدم که یک کسی می‏خواهد دستش را بگیرد. آقا دست گرفتی دستت را می‏گیرد زیر پا زدی زیر پایت را می‏زند. زبان بد گذاشتی آثارش را می‏بینی عالم بزرگتری دارد به نام خدا. مردم از این خدا بترسید. دلم می‏خواد. زورمان می‏رسد؟ برو هر کاری می‏خواهی بکن پناه بر خدا. مرحوم آقای کشفی گفته بود که برای حاج آقای والد گفت من دیدم این پیر مرد می‏خواهد برود بالا قدرت بالا رفتن ندارد گفتم پدر جان می‏خواهی بروی بالا گفت بله. گفت من چهل و پنج سالم بود گفتم اجازه می‏دهید کمکت کنم گفت خدا خیرت بدهد. گفت زیر بغل این پیرمرد را گرفتم پله پله بردم تو پیچ پله‏ها پیر مرد ایستاد یک قامتی راست کرد یک نفس عمیقی کشید گفت پسرم اسمت چیه؟ گفتم من فلانی هستم. گفت خدا خیرت بدهد ان شاء الله خیرش را ببینی. خدا بزارد در سفره‏ات این محبتی که به ما کردی. گفتم آقا اسم شما چیست؟ گفت اسم خودش را هم گفت. گفت بردمش طبقه دوم تلگراف خانه او رفت دنبال کرش ما هم رفتیم دنبال کارمان. دیگر این را ندیدم. مرحوم آقای کشفی برای حاج آقا نقل کرده بود گفت 25 سال از این قضیه گذشت ما شدیم یک پیرمرد هفتاد ساله گذرمان افتاد به تلگراف خانه عصا به دست آمدم می‏خواستم بروم طبقه بالا

 قوتم از زانو و بازو برفت، آه ز رخ رنگ ز مو هم برفت

دیدم توان بالا رفتن ندارم ایستادم یک کسی بیاید ما را کمک کند دیدم یک آقایی میانسالی آمد شخص 50 ساله رسید گفت آقا می‏خواهی بروی بالا گفتم بله گفت اجازه می‏دهید کمکتان کنم گفتم خدا خیرت بدهد گفت این دست ما را گرفت پله پله برد در پیچ پله‏ها یک دفعه یادم آمد 25 سال قبل در همین ساختمان به همین نحو من زیر بغل پیرمردی را گرفتم بردم بالا گفتم الله اکبر. گفت آن جوان گفت آن آقا گفت چرا آقا تکبیر گفتی. گفت من همین محبت را در حق یک بنده خدایی 25 سال قبل کردم الآن تو باید بیایی ما را کمک کنی. گفت یک دفعه به ذهنم آمد که فامیل این طرف را بپرسم گفتم آقا فامیل شما چیه؟ گفت تا فامیلش را گفت. دیدم هم فامیل با آن فردی بود که 25 سال قبل من او را از پله‏ها بردم بالا. گفتم فلانی با شما نسبتی داشت. گفت خدا رحمتش کند پدرم بود. گفتم الله اکبر از این عدالت الهی 25 سال قبل زیر بغل پدرت را همینجا گرفتم بالا بردم باید بعد از 25 سال تو که فرزند او هستی جواب کار من را همینجا بدی.

مردم این دنیا است! هرکی به هر کی است! هر کاری دلمان خواست بکنیم؟ خدا چیکاره است؟ خدا می‏فرماید «ان لم انتقم من الظالم فانا الظالم» اگر من از ظالم انتقام نگیرم، خودم ظالمم. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[29] نیکویی کردی محبت کردی محبت می‏بینی. حالا ما گاهی اوقات می‏بینیم حواسمان نیست که این حواله کجاست؟ آقا امروز روز خوبی بود توفیقات مان زیاد بود ببینیم قبلش چیکار کرده بودی که حواله‏اش را گرفتی؟ اینکه شاعر می‏گوید:

عیسی به ره دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

می‏گوید تعجب کرد که چه کردی که این طور شد. محبت، محبت می‏بینید بدی، تبعات بدی را به دنبال دارد. نکته دیگر خوب در این آیه حکم بر علم مقدم است ما باید تلاش کنیم فهم دینی‏مان را قدرت بر داوری صحیح را در خودمان افزایش بدهیم. این مقدم بر علم است. و الا به بنده بگویند آقای حجت الاسلام پرفسور دکتر مهندس ولی قدرت بر داوری صحیح فهم دینی نداشته باشم این ارزشی ندارد تو یاران امام حسین می‏بینید غلام ترک هست ولی حکیم است عبید الله حر جعفی پر ادعا هم هست ولی حکیم نیست. خیلی‏ها بودند امام حسین را در آغوش پیامبر دیده بودند ولی حکیم نبودند و بعضی‏ها این صحنه‏ها را ندیده بودند شما ببینید جوان مسیحی که مسلمان می‏شود ده یازده روز بیشتر با امام حسین نبود می‏شود اصحاب الحسین به شهادت می‏رسد مادرش به عنوان مادر شهید در تاریخ می‏ماند بعضی‏ها 58 سال امام حسین را در مدینه دیده بودند امام حسین را تنها گذاشتند خدا نکند فهم دینی افت کند. از خدا بخواهید فهم مان برود بالا. قدرت بر داوری صحیح برود بالا. حالا ان شاء الله یادم بود بگذارید شب شهادت امام سجاد شب جمعه یک روایت نابی از روایات ناب امام سجاد را تقدیم کنم که اصلا تمام دین را امام سجاد در سه تا جمله جمع می‏کند. یکیش همین است فهم صحیح دینی. اصلا دیندار یعنی این. به نماز شب که نیست. من زیارت عاشورا تعطیل نشود ولی در فهم دینی ضعیفم. در قدرت داوری صحیح ضعیفم. این نشد دینداری. امام برای دینداری معیار تعریف می‏کند.

این هم نکته دیگر حکمت بر علم مقدم. و قطعا کار خوب عزیزان جوانها بحثش پاداش آخرت نیست خدا در دنیا هم پاداش می‏دهد. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[30] مربوط به دنیا است اولا. ما خوبیهای تان را اول در دنیا جواب می‏دهیم بعد در آخرت. اول در دنیا دریافت می‏کنید بعد در آخرت. یک کسی آمد گفت آقا ما خوب باشیم  تا برسیم آخرت و بهشت و کذا و کذا. گفتم اول خدا در دنیا به شما می‏دهد. اول دنیایت را دنیای حسنه می‏کند بعد آخرتت را آخرت حسنه. دنیایم حسنه نیست عملم حسنه نیست « رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَة»[31] ببینید در قرآن عزیزان 115 مرتبه واژه دنیا با مشتقاتش و 115 مرتبه واژه آخرت با مشتقاتش ذکر شده است این حکایت از این می‏کند که به همان اندازه که خدا نگاه به آخرت دارد نگاه به دنیا دارد. دنیای تان را خوب فهمیدید استفاده کردید آخرت تان را یافتید. دنیا را باختی آخرت را از دست دادی. این جمله حکیمانه معمار انقلاب امام راحل که می‏فرمودند الآن هم مردم روی صراطند. یعنی می‏خواهی ببینی قیامت چگونه می‏گذری ببین الآن قدمت را کجا زمین می‏گذاری؟ الآن چیکاره‏ای امروز ما دنیای ما حکایت کننده آخرت ما است. آخرتتان را می‏خواهید بفهمید چه وضعی دارد ببینید دنیا چه وضعی دارید. در دنیا به چه کسانی هستید؟ در آخرت هم با همان‏ها هستید فکرتان در دنیا چیست؟ عملتان در دنیا چیست؟ آخرت نتیجه‏اش را خواهید دید. «الدنیا مزرعه الاخره»[32] این هم نکته دیگر.

وعده‏های خدا هم تخلف ناپذیر است خدا می‏فرماید: موسی «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»[33] جوان پاک سالم ما او را می‏کنیم پیغمبر پارتی بازی نیست کار کرده حالا این حرف غلط که گاهی اوقات سر زبان بعضی‏ها شنیده می‏شود می‏گوید ما شناس نداریم خدا شناس بدهد خدا پیشانی  بدهد. این حرف حرف بدی است. این به نظر من توهین به عدالت الهی است. من کوتاهی خودم را می‏گذارم پای حساب نعوذ بالله بی تقدیری خدا. شانس نداریم یعنی چه؟ آن که به مقصد رسید راه را طی کرده آن کس تا شب نروی روز به جایی نرسی تا غم نخوری به غمگساری نرسی.

این راه را طی کرده رسیده به مقصد من طی نکردم راه را به مقصد نرسیدم می‏گویم شناس ندارم. ببینید چه کرده هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست. لذا این مطلب که وعده‏های الهی تخلف ناپذیر است خدا خدا ذره المثقال‏ها را جواب می‏دهد. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ‏»[34] این قانون الهی است. حالا بنده می‏گویم شناس ندارم کار نکردم. کاری که این کرده من کردم؟ راهی که این رفته من رفتم؟ تلاشی که این کرده می‏گویند آیت الله العظمی‏بروجردی یک وقت نشسته بودند جمعی از علما در محضر ایشان ذکر خیری از آیت الله العظمی‏آقای سید ابوالحسن اصفهانی به میان  آمد بعضیها گفتند ما در عجبیم آقای سید ابوالحسن یک دفعه رشد کرد و حال اینکه از نظر علمی‏بعضی‏ها بودند که از آقای سید ابوالحسن اصفهانی هم جلوتر بودند ولی آقای سید ابوالحسن مطرح شد آقای سید ابوالحسن شهره آفاق شد. از آقای بروجردی سوال کردند خوب همه این‌ها شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بودند می‏گویند مرحوم آقای بروجردی فرموده بود من مقامات بالاتر از این را برای آقای سید ابوالحسن انتظار داشتم گفته بودند چرا؟ گفته بود یاد نداریم در دوران جوانی و طلبگی‏مان سحرگاهی به حرم امیرالمومنین وارد شده باشم که مرحوم آقای سید ابوالحسن مقدم بر ما و طلاب نجف گوشه‏ای حرم مشغول راز و نیاز و دعا و توسل نبود. ما آن حالات سحرها و نیمه شب سید را که می‏دیدیم می‏گفتیم باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است.

بعضی‏ها حواله را نیمه شب می‏گیرند روز خرج می‏کنند

هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ، از یمن دعای شب و ورد سحری بود

«وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[35] سید ابوالحسن رو به ما می‏آوری نیمه شبها عزیز عالم می‏کنیم تو را. به همان اندازه که تو عرف عوام می‌گویند پول بدهی آش و سبزی شیراز می‏کنی. هر قدر پول دادی بهت می‏دهند بنا نیست که قدر رب پول بدهی سه کیلو آش به تو بدهند هیچ آدم عاقلی این کار را نمی‏کند خدا مظهر عقل است مظهر انصاف است مظهر عدل است یکی دو نکته دیگر هم عرض کنم البته الطاف الهی نزولش شرایط مناسب می‏خواهد بعضی‏ها  می‏گویند آقا چرا ما این شرایط برای ما رقم نخورد می‏گوید تو شرایطش را فراهم کردی؟ تو شدی آنکه خدا می‏خواهد و خدا نکرد؟ تو یا رب گفتی حقیقتا لبیک نیامد؟ ما در یا رب گفتن ما گاهی اوقات شرک است گاهی اوقات تردید است گاهی اوقات با شک و با ناباوری می‏گوییم. و قطعا این بلوغی که در این آیه شریفه است این هم یک نکته بسیار مهمی‏است. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ»[36] این بلوغ اشاره هم به رشد جسمانی و نیروی جسمانی است و هم به کمال و بلوغ فکر و عقل و درایت و تصمیم. یعنی همه اینها باید کنار هم قرار بگیرد بعضی‏ها فکر می‏کنند می‏گویند فقط ما بالغ شدیم خوب بالغ شدی از نظر جسمی ‏بالغ شدی از نظر فکری هم بالغ شدی؟ رسیدی به سن بلوغ اما در بندگی خدا داری لنگ می‏زنی. تو از نگاه دین از نگاه توحید و قرآن آن بلوغی که باید اتفاق بیفتد برایت نیفتاده. در کنار توانایی جسمی‏توانایی فهم و قدرت صحیح بر تصمیم گیری و داوری.

من یک روایت از امیرالمومنین عرضم را تمام کنم تقدیم به پیشگاه امیرالمومنین صلواتی ختم کنید. مولای متقیان می‏فرماید: چهار چیز است «اربعه اشیاء لا یعرف قدرها الا اربعه»[37] چهار چیز است که قدر این چهار چیز را نمی‏دانند مگر چهار گروه. یک «الشباب لا یعرف قدره الا الشیوخ»[38] قدر جوانی را پیرمردها می‏دانند. دخترها قدر جوانی را پیرزنها می‏دانند. می‏گویید نه از آنها بپرسید. می‏گوید جوانی می‏گوید ای کاش می‏دانستم پیر می‏گوید ای کاش می‏توانستم. کلام امیرالمومنین است. قدر این نعمت جوانی را می‏خواهی بفهمید بشینید پای صحبت کهنسال‏ها. بگویید آقا نگاه‏تان نسبت به جوانی چیست؟ در جوانی چیکار باید بکنیم؟ ببیند چه می‏گویند تجربه ارزشمند که در سالهای عمر به دست آورده‏اند و رایگاه به اختیار جوان قرار می‏دهند «الشباب لا یعرف قدره الا الشیوخ»[39] این یک. دومین چیزی که قدرش را دیگری می‏داند «و العافیه لا یعرف قدرها الا اهل البلاء»[40] سلامتی را قدر نمی‏دانند مگر کسانی که گرفتار بلا و مریضی شده‏اند. عافیت البته در اینجا چون عبارت دیگر حضرت بحث صحت هم دارند عافیت یعنی یک زندگی آرام، یک زندگی آسوده، این را مردم قدر نمی‏دانند تا گرفتار مشکلات بشوند. «لا یعرف قدرها الا اهل البلاء»[41] از بلاها گرانفروشی است گران شدن قیمت‌ها. از بلایای این فاصله گرفتن مردم از یکدیگر قدر این عافیت را چه کسانی می‏دانند این زندگی آسوده و خوب را. وقتی که انسان از دست بدهد. من یک جایی عرض کردم ما در روایات داریم دیدن مریض فضیلت دارد این را من برای اساتید محترم علوم پزشکی و تیم کرونا دکترهایی که بالای سر مریض‏ها می‏رفتند یک جلسه‏ای داشتیم برای جمع پزشک‏ها گفتم. گفتم امام صادق می‏فرماید وقتی کسی به قصد عیادت مریض حرکت می‏کند هفتاد هزار فرشته خدا همراهش می‏کند این هفتاد هزار فرشته پیوسته استغفار می‏کنند برای کی؟ برای این کسی که به عیادت مریض می‏رود. تا کی؟ تا این شخص از دیدن مریض بر می‏گردد می‏آید خانه خودش. آقایی که دیدن مریض می‏روی به خودت خدمت کردی نه به مریض. هفتاد هزار دعاگو برای خودت راه انداختی. اما متاسفانه در این مرض منحوس کرونا می‏گویند دیدن مریض هم نروید. ما می‏گوییم. ناقل است. اصلا مرض هم یک مرض دیگری است. البته روایت داریم. در روایت داریم هر چه مردم به گناهان جدیدتر مبتلا می‏شوند خداوند اینها را به مرض‏ها و بلاهای جدیدتر مبتلا می‏کنند کرونا 50 سال قبل نبود چون گناهان که امروز ملت انجام می‏دهند 50 سال قبل نبود یک خطاهایی یک جرایمی‏یک مفاسدی این هم نکته دوم.

سوم امیرالمومنین فرمود «و الصحة لا یعرف قدرها الا المرضا» سلامتی نعمتی است که قدرش را نمی‏دانند تا از دستش بدهند. آدم وقتی مریض شد وقتی بیمار شد وقتی در جا افتاد وقتی می‏بیند حالا مشکل پیدا کرد آن وقت می‏گوید عافیت سلامتی صحت چه نعمت ارزشمندی است. اینها هشدار است. تا سلامتی را دارید قدر بدانید. قدرش را یک وقتی در دوران مریضی نفهمید. اگر الآن قدر دانستی درست از این سلامتیت استفاده می‏کنی. و چهارم حضرت فرمود: «و الحیاة لا یعرف قدرها الا الموتی» این نعمت را الآن همه ما داریم حالا بعضی‌ها شاید نعمت جوانی رفته. بعضیها شاید بالاخره عافیت رنگ باخته. ولی تمام جمع امشب و کسانی که دارید صحبت را می‏شنوید این نعمت چهارم را همه شما دارید حداقل این را قدر بدانید. امیرالمومنین می‏فرماید زندگانی خیلی‏ها قدرش را نمی‏دانند تا بمیرند. می‏دانید کی قدرش را می‏دانند حضرت در یک روایت دیگر می‏فرماید: «نقلوا علی اینها را وقتی دارند می‏برند طرف قبرستان روی تخته تابوت، زیر تابوتشان دارند لا اله الا الله می‏گویند یک دفعه بیدار می‏شوند که ای داد.

افسوس بر آنچه برده ام باختنی است

بشناخته‏ها تمام نشناختنی است

برداشته‏ام هر آنچه بگذاشتنی است

بگذاشته‏ام هرآنچه برداشتنی است

یک چیزهایی گذاشتیم که باید بر می‏داشتیم یک چیزهایی برداشتیم که اینها را باید گذاشت. سرگرم دنیا شدیم گذاشتیم از آخرت غافل شدیم و ترک کردیم کارهایی که باید انجام می‏پذیرفت. این مطلب چهارم را زن و مرد جمع حاضر فرصت را غنیمت بدانید تا نفس می‏رود و می‏آید تا این حیات هست قدرش را بدانید تا به مردن نرسید.

خوب بسنده کنم.

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

صلی الله علیک یابن رسول الله

آقا سیدالشهدا آموختند از زندگی‏تان خوب استفاده کنید. «انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمن الا برما»[42] مردن در راه خدا سعادت زندگی با ظالمین جز خسران و پشیمانی و ندامت چیزی دیگری نخواهد بود.

ایام ایام ‏سوگواری سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا است ابا عبدالله الحسین و ایام اسارت اسرا است به سمت شام و در مسیر شام مصائبی که رقم خورد بر اهل البیت من یکی از مصائب را عرض کنم شهر کوفه شهری بود که آقا امیرالمومنین بیش از 4 سال در این شهر زندگی کرده بود مردم علی را می‏شناختند فرزندان امیرالمومنین را می‏شناختند زن‌های کوفی زینب را می‏شناختند یک وقت دختر امیرالمومنین وارد کوفه شد دید مردم آمدند به تماشا دارند نگاه می‏کنند چنان دختر امیرالمومنین خطبه‏ای خواند که ابی‌مخنف می‏نویسد زن و مرد گریه می‏کردند حضرت زینب فرمود خدا چشمان شما را از اشک نخشکاند از حسین دعوت کردید در قتلش شرکت کردید حالا در عزایش گریه می‏کنید؟ به ابن زیاد ملعون گفتند اگر دختر علی را ساکت نکنی کاری که حسین در سر داشت زینب عملی می‏کند گفتند چی کنیم زینب را ساکت کنیم؟ گفتند سر بریده حسین زینب را آرام می‏کند این خاتون بنی‌هاشم از بعد از ظهر عاشورا دیگر سر برادر را ندیده بود تا روز دوازدهم در کوفه یک وقت صدای صوت قرآن دلنشین به گوش زینب رسید سر از کجاو بیرون آورد بالا نیزه نگاه کرد از روی تعجب سر برادر را دید خطبه را ترک کرد چند بیت شعر عربی خواند:

یا هلالا لما استتم کمالا غاله خسفه فابدا غروبا

ای مه نو که هنوزت نشده وقت کمان، ناگهان برده خسوفت ز جفا سوی زوال

می‏گویند چرا خاتون بنی هاشم تا سر برادر را دید گفت ماه شب اول؟ چرا نفرمود یا قمر، ای ماه شب چهارده وجوهی را بزرگان نقل کردند. من یک وجهش را عرض کنم تمام کنم. عزیزان به فیض بهتر برسانند. ماه شب اول وقتی رویت می‏شود یک مقداری کمی ‏بیشتر از قرص ماه دیده نمی‏شود آی اراداتمندان به امام حسین زینب نگاه کرد دید صورت برادر را خاکستر و خون پوشانده همه بگوییم غریب حسین

 

[1] . دعای حضرت مهدی، مفاتیح الجنان

[2] . علق، 6 – 7.

[3] . بقره 148.

[4] . بقره 148.

[5] . حدید 21.

[6] . الکافی،  ج 2، ص 271.

[7] . الکافی،  ج 2، ص 271.

[8] . الکافی،  ج 2، ص 271.

[9] . الکافی،  ج 2، ص 271.

[10] . الکافی،  ج 2، ص 271.

[11] . الوافی، ج  5 ص 999.

[12] . اعراف، 179.

[13] . الکافی، ج 2، ص 271.

[14] . نازعات 24.

[15] . المصباح للکفعمی، ص 281.

[16] . قصص 14.

[17] . المسترشد فی امامه علی بن ابی طالب(ع)، ص 116.

[18] . طلاق 3.

[19] . التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری(ع)، ص 557.

[20] . قصص 14.

[21] . الجمعه، 5.

[22] . اعراف 176.

[23] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 1، ص 37.

[24] . انفال 22.

[25] . انفال 22.

[26] . انفال 22.

[27] . قصص 14.

[28] . قصص 14.

[29] . قصص 14.

[30] . قصص 14.

[31] . بقره 201.

[32] . مجموعه ورام، 347.

[33] . قصص 14.

[34] . زلزله 7 – 8.

[35] . قصص 14.

[36] . قصص 14.

[37] . المواعظ العددیه ص 218.

[38] . المواعظ العددیه ص 218.

[39] . المواعظ العددیه ص 218.

[40] . المواعظ العددیه ص 218.

[41] . المواعظ العددیه ص 218.

[42] . در سوگ امیر آزادی ص 25.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه