استاد حدائق روز سه شنبه 9 شهریور 1400 مصادف با شب بیست و سوم محرم در مسجدالنبی(ص) در ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" به بحث جوانان پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا بقیت الاعظم «و علی الشباب بالانابة و التوبة»[1]
سخن پیرامون این قسمت از فرمایش حضرت ولی عصر نسبت به جوانان که دو نکته را امام از خدا برای جوان تقاضا میکند یکی نکته انابه آن روحیه سرزنش کردن نفس اماره که در جوان باید قدرت پیدا کند. چون خود دوران جوانی دوران شکوفایی است اگر این شکوفایی این قدرت این توانایی این زیبایی این حافظه رها شد مدیریت نشد طغیانگری ایجاد میشود. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[2]
چون زمینه آماده است اگر از آن طرف مدیریت نشود طغیانگری اتفاق میافتد. حالا در سنین پیری زمینهاش دیگر نیست شهوتی نیست قدرتی نیست آن توانایی نیست در جوانی چون مقتضیات موجود است باید مدیریتش کرد یک جهت انابه است آن حالت سرزنش کردن نفس و جلو طغیانگری نفس را با انابه گرفتن. و دوم هم توبه. که جوان اگر خطایی از او سرزد برگردد دو جا در قرآن خداوند توصیه به عجله نموده با اینکه عجله ذاتا بالاصاله و نگاهی اول میگویند کار خوبی نیست اما دو جا میگویند عجله کنید.
یکی در کارهایی خیر «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[3] در کار خیر سرعت ببخشید. وقت نماز است بگو نماز. واجب را گذار زمین بماند. کار خیر را نگذار به تاخیر بیفتد. امشب بدهیات را بدهی بهتر از فردا است. امشب عذر خواهی بکنی دلی را شکستی بهتر از فردا است. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[4] واجب الحج هستی امسال بروی حج بهتر از سال دیگر است. در کارهای خیر سرعت ببخشید. عجله کنید. دوم در توبه کردن و مغفرت جستن. «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»[5] توبه هم از خدا عجله کنید. الآن همین جایی که نشستهاید این جمع محترم اگر اشتباهی خطایی به ذهن ما الآن آمد که بین ما و خدا است همین جا بگو «استغفر الله ربی و اتوب الیه» دیگر نگو باشد نیمه شب بگویم شاید نیمه شب نبودی شب قدر بیاید شاید شب قدر نبودی. بودی توفیق توبه پیدا نکردی. در حال رانندگی یادت آمدت به یک اشتباه اخلاقی سریع بگو «استغفر الله ربی و اتوب الیه» لذا این روحیه توبه کردن صفت بسیار خوبی است مخصوصا برای جوانها. جوانها باید نگذارند این آثار گناه فطرت پاک اینها را تیره کند. من این حدیث نورانی امام صادق را هم تکمیل عرایضم عرض کنم. امام ششم میفرماید وقتی کسی گناه میکند «اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نکتة سوداء»[6] وقتی کسی خطایی از او سر میند یک لکه سیاه روی قلب او قرار میگیرد. حالا ما هواس ما نیست. مومن همین غیبتی که کردی لکه سیاه آمد روی قلبت. همین تکبر لکه سیاه ایجاد کرد. همین بداخلاقی لکه سیاه پدید آورد همین نگاه به حرام یک لکه سیاه روی قلبت نقش میبندد. امام فرمود «فان تاب»[7] اگر این طرف تا این لکه پدید آمد گناه را کرد میگوید استغفر الله ربی و اتوب الیه «انمحت»[8] این لکه محو میشود از بین میرود اما بدا به حال کسانی که این قسمت روایت آنها را بگیرد. «او ان زاد زادت»[9] اگر گناه تکرار شد توبه نکرد لکهها هم افزایش پیدا میکند گناه به دنبال گناه لکههای سیاه به دنبال لکههای سیاه. میدانید کار به کجا میرسد کار به جایی میرسد که امام صادق فرمود «حتی تغلب»[10] غلبه پیدا میکند لکههای سیاه بر تمام قلب او. «فتصیر اعلاه اسفله»[11] قلب واژگون میشود. اعلای قلب میشود اسفل. اسفل قلب میشود اعلا. یعنی این قلب دیگر قلب نیست. میرسید به آنجایی که قرآن میفرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[12] بعضیها دیدید حرف حق به آنها میزنید مسخرهتان میکند. میگویید قیامت میگوید برو بابا. نماز بخوان توهین میکند. چرا؟ اینها را که خدا پاک آفرید.
روزی که آفرید تو را صورت آفرین، بر آفرینش تو به خود گفت آفرین
روزی که خلقمان کردند پاک خلقمان کرد چرا بعضیها به اینجا میرسد قلب دیگر تیره شد. قلب واژگون شده دیگر امام صادق فرمود: «فلا یفلح ابدا»[13] دیگر این فرد روی رستگاری را نخواهد دید یعنی خودش پلهای برگشت خودش را خراب کرده است. بعضیها میبینی به مقدسات دینی حالا تکبر مراتب دارد یک وقت تکبر در برابر خلق خدا است. یک خرده قویتر میشود تکبر در برابر اولیای خدا است. یک خرده قدرت پیدا میکند تکبر در برابر کلام خدا است. شدت پیدا میکند تکبر در برابر ذات خدا است. میشود فرعون. میگوید من یکی خدا هم یکی. «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»[14] لذا است برای اینکه قلبتان واژگون نشود تیره نشود میگویند آقا تا گناه کردی توبه کن. فرصت نده این لکهها نماند روی قلب. یک دفعه این لکهها دست به دست هم بدهد قلبت را واژگون کند. شخصیت و هویتت را نابود کند. مخصوصا جوانها. «و علی الشباب بالانابه و التوبه»[15].
دیشب من آیهای را از سوره مبارکه قصص آیه 14 تلاوت شد چند تا مطلب را در این آیه حائز اهمیت است. من وقت نشد اشاره ای کنم. اشاره ای کنم و یک روایت از مولای متقیان امیرمومنان تقدیم کنم. آیه مربوط به حضرت موسی است «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[16] که عرض کردیم امام صادق میفرماید موسی در سن هیجده سالگی شد پیغمبر. جوانها چند سال تان است؟ پاک زندگی کنی 18 ساله صلاحیت نبوت پیدا میکنی. حالا حضرت عیسی در گهواره پیغمبر شد او اعجاز الهی ابود. اما ببینید نیروی جوانی را فراموش نکنید آقا ما کسی نیستیم پیامبر خیلی از مسئولیتها را به جوانها میداد. اسامه بن زید هجده ساله را پیامبر لشکر آماده کردند بفرستند به سمت روم در آن روزهای پایانی عمر رسول الله بود پیامبر عده ای از بزرگان اصحاب را کردند زیر مجموعه اسامه بن زید. یک نفرین هم کردند «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه»[17] خدا لعنت کند کسانی که از لشکر اسامه تمرد کند. حضرت فرمودند بروید اسامه فرمانده است. 18 سالت شد صلاحیت داری فرماندهی را قبول کنی. ما امروز در جامعهمان اگر کار میخواستیم مثل پیغمبر انجام بدهیم استاندار را یک جوان 18 ساله قرار بدهد خود متدین مسخره نمیکند؟ خدا وکیلی حرف بزنید. شهرتان را بدهند دست یک جوان 18 ساله. سرزنش نمیکنید وزیر را و مسئولین را؟ و حال آنکه پیغمبرتان این کار را میکرد. پیامبر بزرگان مدینه آمدند خدمت رسول الله در مکه. رسول الله هنوز در مکه بودند آمدند خدمت پیامبر گفتند آقا یک نمایندهای بفرستد در مدینه از اسلام برای مردم بگوید تبلیغ دین بکند پیامبر مصعب بن عمیر 18 ساله به عنوان سفیر کبیر پیغمبر اعزام شد به مدینه. یک جوان 18 ساله رفت مدینه یک سال و نیم در مدینه بود. جوانها خود باوری پیدا کنید. جوانها ایمان انسان را به کجا میرساند؟ این آقای مصعببن عمیر نه تلفن همراه داشت نه با اینترنت وصل بود. نه خط ارتباطی با رسول الله داشت. نه کارت اعتباری به او داده بودند به بنده میگوید کار کن میگویم پول نیست. دنبال کارهای مالی هستیم آقا که حمایت میکند؟ خدا. چرا چشممان به دست این و آن است. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[18] امیرالمومنین فرمود من از کل قرآن یک را برگزیدیم یعنی همه قرآن را میشود در این آیه جمع کرد این آیه را باز کنید یعنی همه قرآن. کسی که به خدا توکل کند خدا او را کفایت میکند. ما تا میگوید کار کنید آقا حمایت نیست آقا پول نیست آقا اعتبار نیست آقا امکانات نیست. مصعب بن عمیر رسول الله فرمودند برو مدینه کار فرهنگی کن. گفت چشم. تا آن لحظه آنچه از آیات مکی نازل شده بود مصعب بن عمیر حفظ کرده بود آیات مکی تا آن زمانی که در مکه بود. این جوان با دست خالی ولی با توکل به خدا آمد مدینه. یک سال و نیم مصعببن عمیر در مدینه بود. نیمیاز مردم مدینه را مسلمان کرد. جوان چرا نمیتوانی روی دوتا جوان دیگر اثر بگذاری؟ آقای محترم چرا روی جوان خودت نمیتوانی اثر بگذاری. مصعب بن عمیر چه داشت که یک شهری را منقلب کرد دست خالی. یک سال و نیم در مدینه نیمیاز مردم مدینه را مسلمان کرد. زمینه را آماده کرد برای تشریف فرمایی پیغمبر که پیامبر هجرت کردند آمدند مدینه ما گاهی اوقات روی طایفه خودمان روی بچههای خودمان روی همسایه خودمان در شهر خودمان چرا در آنها چه بود که در من نیست؟ این نیروی جوانی است.
شما امروز بگویند یکی از سفرای جمهوری اسلامییک جوان 18 ساله است خیلیها مسخره میکنند. آقا کار را دادید دست یک جوان خام؟ خدا کار داد دست موسی. موسی 18 ساله شد پیغمبر اولوالعزم. پیامبر مکه را فتحه کردند سال هشتم هجرت. مدتی در مکه بودند خواستند برگردند به مدینه. مکه یک فضای خاصی بود ابوسفیان در مکه بود سران قریش در مکه بودند. اینها با قدرت اسلام، اسلام را قبول کردند با شعف دل اینها اسلام را نپذیرفته بودند باید یک انسان سیاستمداری گذاشته میشد راس کار. جوانی که 21 سالش بود. پیامبر فرمودند این آقا نماینده من در مکه کارهای مکه زیر نظر او. نماینده من یعنی امام جمعه. استاندار. فرماندار. شهردار همه کاره. نماینده رسول الله یعنی همه چیز دستش بود. وقتی پیامبر 21 ساله را معین کردند بعضی از مسلمانها شروع کردند انتقاد کردن و نق زدن که آقا صلاح نیست مکه دست یک جوان 21 ساله سپرده شود ابوسفیان در مکه است. مادر فتنه در مکه است. جوان 21 ساله تجربه کار ندارد. پیامبر شنیدند یک خطبه خواندند. این قسمت از خطبه پیامبر را بخوانم.
رسول الله فرمود: «فلیس الاکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر»[19] سن و سال زیاد دلیل بر فضیلت نیست. فضیلت دلیل بر بزرگی است. چند سالش است این بزرگی نمیآورد. چقدر فضیلت دارد چقدر خدمت کرده؟ پیامبر فرمودند این جوان افضل است پس اکبر است. این روش رسول الله است. خوب قرآن میفرماید موسی وقتی که به بلوغ فکری و عقلی رسید «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[20] ما نیکوکاران را اینگونه پاداش میدهیم یعنی موسی نیکوکار بود یک جوان پاک بود که شد پیغمبر. آدم فاسد گناهکار را که به این مقامات نمیرسانند. در سه جای قرآن «حکما و علما» با هم آمده من یک توضیحی روی تفاوت بین حکم و علم عرض کنم. که در آین آیه هم حکم مقدم بر علم است. حکم را مفسرین بزرگان اهل لغت میگویند فهم درست و دقیق و قدرت بر داوری صحیح. بعضیها میبینید سواد ندارند ولی فهم صحیحی دارند. بیسواد است ولی با فهم است. درس نخوانده نه دانشگاه دیده نه حوزه علمیه. در جریانات فتنه سال 88 آقایی از مدیر کلهای استان بود برای خود من نقل کرد این آقا با اینکه باسواد بود مدرک فوق لیسانس داشت مدیر اجرایی در استان بود در همان جریان فتنه یک مقداری به سمت و سویی انحراف کشیده شده بود. این برای نقل کرد گفت حاج آقا همان ایام یک شب رفته بودم دیدن مادر بزرگم مادر بزرگ ما یک پیر زن بیسواد یک خانم 80 و چند ساله گفت نشسته بود کنارش تلویزیون داشت صحنههایی را از فتنه گری آشوبگران نشان میداد گفت مادر بزرگ ما دشت نگاه میکرد گفت مادر بزرگ ما به همان لهجه شیرازی گفت ننه اینها دارند اشتباه میکنند اینها دشمن دورشان زده اینها به صلاح اسلام و جامعه اسلامینیست دلیل بر بطلان کار اینها این است که یورش به حسینیه آوردهاند عزاداران امام حسین را زدند گفت اصلا این حرفهایی که این مادر بزرگ بیسواد ما میزد مثل یک تحلیلگر سیاسی من مدیر عامل استان چیزهایی که این مادر بزرگ میگفت من متوجه نبودم این را میگویند حکم. از خدا بخواهید فهممان بالا برود. نه فقط سوادمان. سواد رفت بالا فهم توش نبود میشود یک الاغ یا سگ. خدا دو جا باسوادهای بی فهم را دوتا تعبیر تند کرده یکی الاغ علمای یهود سوره جمعه آیه 5. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»[21] فهم نداشتی مثل الاغ کتاب کردند بارت. حافظه مثل کامپیوتر ولی فهم صفر. همان که میگوید من دوران دانشآموزی نماز شب میخواندم ولی الآن فارغ التحصیل دانشگاه هستم تارک الصلاة هستم این همان الاغی است که خدا میفرماید. با یک درجه تخفیف. با یک درجه تشدید خدا بلعم باعورا را تشبیه به سگ میکند. «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»[22] فهم اگر نباشد پول بیاید میشود قارون. فهم و درک درست اگر نباشد قدرت باشد میشود عبد الملک مروان ملعون. عبد الملک میگویند تا قدرت به او نرسیده بود از خلفای اموی به او میگفتند حمامه المسجد کبوتر مسجد هر کس عبد الملک را میخواست در مسجد پیدایش میکردند آمدند گفتند بابایت مرد تو شدی خلیفه عالم اسلام قرآن را بست بوسید گذاشت کنار گفت هذا فراق بینی و بینک روز جدایی من و قرآن رسید. فهم نباشد قدرت میآید میشود عبد الملک میشود معاویه میشود مامون عباسی زیبایی اگر با فهم آمیخته میشود یوسف. زیبایی اگر با فهم آمیخته نشد میشود اوضاع که شما میبینید در خیابانها در اماکن یک چشم و ابرو دادند میگذارد به نمایش میگذارد به مانور. حکم یعنی فهم درست و قدرت بر داوری صحیح. این را میگویند حکم. علم چیست؟ علم به معنای داشتن آگاهی و اطلاعات علمی. این علم است. اطلاعاتی داریم بنده مدرک گرفتم به من میگویند آقای مهندس آقای دکتر. ببینید در این جریان واقعا مایه تاسف است در این آیام کرونا امروز یک جایی مجلسی بود بعضی از دوستان آمارهایی میدادند میگویند آقا سرم کم است. چرا کم است؟ خدا پول داده فهم نداده. میآید سرم را انبار میکند ضرورت مردم را میکشد در انبارها دست میگذارد روی نفسگاه مردم چقدر بعضیها خبیثند آمار را شنیدید واکسنهای جعلی در تهران آقا دکتر است پزشک است و عده دیگر واکسن تقلبی درست کردند میدهند در بازار به چه قیمتی؟ به قیمت جان مردم؟ اینها واقعا از حیوان پستتر هستند. سواد دارد معرفت و فهم ندارد. این همانی است که شاعر میگوید:
گزیدهتر برد کار را
شما امروز در این آشفته بازار امروز ببینید رحم انسانیت مروت مردم جامعه را کی باید بسازد؟ ولی فقیه فقط دولت؟ همه مسئولیم. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[23] پیغمبر فرمود همه مسئولید بازاریش مسئول، کارمندش مسئول، نظامیش مسئول، روحانیتش مسئول، دانشگاهیها مسئول، نمایندگانش مجلس مسئول، وزراء مسئول خانمها مسئول همه مسئولید. ما داریم کارمان را خوب انجام میدهیم؟ ما به همدیگر رحم نمیکنیم؟ جنس 5 سال مانده در انبار را الآن داریم به قیمت امروز تضاعف یافته میدهیم و لطف خدا را فراموش کردیم. و نادیده گرفتیم امروز یکی از آقایان پزشکان میگفت یک دارویی بنده هفته قبل مریض فرستادم با این قیمت الآن رفته همان دارو را بگیرد دو برابر به او میگویند. و حال آنکه یقین دارم این دارو داروی جدید نیست که قیمت جدید خورده باشد داروی قبل است در دست این آدم. این مسلمانی است؟ این همان است که من یک وقت گفتم بعضیها را تشبیه به حیوانات هم بکنید بترسید قیامت از شما شکایت کند. زیباترین تعریف را قرآن کرده است. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»[24] بدترین جانوری روی زمین خدا میفرماید، بدترین جانور روی زمین کسانی هستند که «الصُّمُّ الْبُكْمُ»[25] خودشان را به کری میزند گوش دارد. یک گوش در و یک گوش دروازه، خود را به لالی میزند. زبان دارد از حق دفاع نمیکند. حق نمیگوید خلاصه مطلب «الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»[26] از عقلش و عقلانیتش استفاده نمیکند. ما امروز جامعه ما مبتلا به همین است. جامعه که رحم و انصاف و مروت و انسانیت رفته کنار، این فهم نیست. حکم نیست. حکم یعنی فهم درست و قدرت بر داوری صحیح این را میگوید انسان حکیم انسان عالم کسی است که اطلاعاتی دارد آگاهی به مسائلی دارد من دو سه نکته در این آیه شریفه سوره مبارکه قصص تقدیم کنم.
یکی از نکات در این آیه این است که لطف الهی به نیکوکاران سنت خدا است. خدا زیر بار منت آدمهای نیکوکار نمیرود. مردم یقین بدانید نیت کار خیر هم بکنید خدا ثوابتان میدهد. خدا شرمندهتان نمیشود «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[27]. موسی پاک زندگی کردی، سالم زیستی ا هیجده سالگی تو را پیغمبر قرار میدهیم. ما زیر بار منتت قرار نمیگیریم. این را یادمان نرود. آقا ما دادیم ندیدیم. خلاف میگوید هر کسی این حرف را میزند پرداخت کردی توش ریا بوده پرداخت کرده اشکال داشته که ندیدی محال است کسی برای خدا قدمی بردارد و خدا پاسخگوی زحمت او نباشد. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[28] این سنت خدا است که پاداش هر نیکوکاری را خدا عنایت میکند و تفضل میکند.
من یک خاطره را از آیت الله والد برایتان بگویم این از حکایتهای سینه به سینه است در کتابها گیرتان نمیآید این در کتابها نیست این در سینه است بشنوید مرحوم آیت الله والد میفرمودند یک آقایی بود از سادات کَشفی خدا رحمت کند ایشان را گفتند ایشان برای من نقل کرد که اوایلی بود که تلگراف خانه شیراز راه افتاده بود گفتند ایشان گفت من در این تلگراف خانه کار داشتم آمدم بروم داخل از پلههای تلگراف بروم بالا دیدم یک پیر مردی با عصا ایستاده میخواهد از پلهها برود بالا ولی توان بالا رفتن ندارد. حالا زانوهایش قدرت یاری نمیکند گفت فهم یدم که یک کسی میخواهد دستش را بگیرد. آقا دست گرفتی دستت را میگیرد زیر پا زدی زیر پایت را میزند. زبان بد گذاشتی آثارش را میبینی عالم بزرگتری دارد به نام خدا. مردم از این خدا بترسید. دلم میخواد. زورمان میرسد؟ برو هر کاری میخواهی بکن پناه بر خدا. مرحوم آقای کشفی گفته بود که برای حاج آقای والد گفت من دیدم این پیر مرد میخواهد برود بالا قدرت بالا رفتن ندارد گفتم پدر جان میخواهی بروی بالا گفت بله. گفت من چهل و پنج سالم بود گفتم اجازه میدهید کمکت کنم گفت خدا خیرت بدهد. گفت زیر بغل این پیرمرد را گرفتم پله پله بردم تو پیچ پلهها پیر مرد ایستاد یک قامتی راست کرد یک نفس عمیقی کشید گفت پسرم اسمت چیه؟ گفتم من فلانی هستم. گفت خدا خیرت بدهد ان شاء الله خیرش را ببینی. خدا بزارد در سفرهات این محبتی که به ما کردی. گفتم آقا اسم شما چیست؟ گفت اسم خودش را هم گفت. گفت بردمش طبقه دوم تلگراف خانه او رفت دنبال کرش ما هم رفتیم دنبال کارمان. دیگر این را ندیدم. مرحوم آقای کشفی برای حاج آقا نقل کرده بود گفت 25 سال از این قضیه گذشت ما شدیم یک پیرمرد هفتاد ساله گذرمان افتاد به تلگراف خانه عصا به دست آمدم میخواستم بروم طبقه بالا
قوتم از زانو و بازو برفت، آه ز رخ رنگ ز مو هم برفت
دیدم توان بالا رفتن ندارم ایستادم یک کسی بیاید ما را کمک کند دیدم یک آقایی میانسالی آمد شخص 50 ساله رسید گفت آقا میخواهی بروی بالا گفتم بله گفت اجازه میدهید کمکتان کنم گفتم خدا خیرت بدهد گفت این دست ما را گرفت پله پله برد در پیچ پلهها یک دفعه یادم آمد 25 سال قبل در همین ساختمان به همین نحو من زیر بغل پیرمردی را گرفتم بردم بالا گفتم الله اکبر. گفت آن جوان گفت آن آقا گفت چرا آقا تکبیر گفتی. گفت من همین محبت را در حق یک بنده خدایی 25 سال قبل کردم الآن تو باید بیایی ما را کمک کنی. گفت یک دفعه به ذهنم آمد که فامیل این طرف را بپرسم گفتم آقا فامیل شما چیه؟ گفت تا فامیلش را گفت. دیدم هم فامیل با آن فردی بود که 25 سال قبل من او را از پلهها بردم بالا. گفتم فلانی با شما نسبتی داشت. گفت خدا رحمتش کند پدرم بود. گفتم الله اکبر از این عدالت الهی 25 سال قبل زیر بغل پدرت را همینجا گرفتم بالا بردم باید بعد از 25 سال تو که فرزند او هستی جواب کار من را همینجا بدی.
مردم این دنیا است! هرکی به هر کی است! هر کاری دلمان خواست بکنیم؟ خدا چیکاره است؟ خدا میفرماید «ان لم انتقم من الظالم فانا الظالم» اگر من از ظالم انتقام نگیرم، خودم ظالمم. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[29] نیکویی کردی محبت کردی محبت میبینی. حالا ما گاهی اوقات میبینیم حواسمان نیست که این حواله کجاست؟ آقا امروز روز خوبی بود توفیقات مان زیاد بود ببینیم قبلش چیکار کرده بودی که حوالهاش را گرفتی؟ اینکه شاعر میگوید:
عیسی به ره دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
میگوید تعجب کرد که چه کردی که این طور شد. محبت، محبت میبینید بدی، تبعات بدی را به دنبال دارد. نکته دیگر خوب در این آیه حکم بر علم مقدم است ما باید تلاش کنیم فهم دینیمان را قدرت بر داوری صحیح را در خودمان افزایش بدهیم. این مقدم بر علم است. و الا به بنده بگویند آقای حجت الاسلام پرفسور دکتر مهندس ولی قدرت بر داوری صحیح فهم دینی نداشته باشم این ارزشی ندارد تو یاران امام حسین میبینید غلام ترک هست ولی حکیم است عبید الله حر جعفی پر ادعا هم هست ولی حکیم نیست. خیلیها بودند امام حسین را در آغوش پیامبر دیده بودند ولی حکیم نبودند و بعضیها این صحنهها را ندیده بودند شما ببینید جوان مسیحی که مسلمان میشود ده یازده روز بیشتر با امام حسین نبود میشود اصحاب الحسین به شهادت میرسد مادرش به عنوان مادر شهید در تاریخ میماند بعضیها 58 سال امام حسین را در مدینه دیده بودند امام حسین را تنها گذاشتند خدا نکند فهم دینی افت کند. از خدا بخواهید فهم مان برود بالا. قدرت بر داوری صحیح برود بالا. حالا ان شاء الله یادم بود بگذارید شب شهادت امام سجاد شب جمعه یک روایت نابی از روایات ناب امام سجاد را تقدیم کنم که اصلا تمام دین را امام سجاد در سه تا جمله جمع میکند. یکیش همین است فهم صحیح دینی. اصلا دیندار یعنی این. به نماز شب که نیست. من زیارت عاشورا تعطیل نشود ولی در فهم دینی ضعیفم. در قدرت داوری صحیح ضعیفم. این نشد دینداری. امام برای دینداری معیار تعریف میکند.
این هم نکته دیگر حکمت بر علم مقدم. و قطعا کار خوب عزیزان جوانها بحثش پاداش آخرت نیست خدا در دنیا هم پاداش میدهد. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[30] مربوط به دنیا است اولا. ما خوبیهای تان را اول در دنیا جواب میدهیم بعد در آخرت. اول در دنیا دریافت میکنید بعد در آخرت. یک کسی آمد گفت آقا ما خوب باشیم تا برسیم آخرت و بهشت و کذا و کذا. گفتم اول خدا در دنیا به شما میدهد. اول دنیایت را دنیای حسنه میکند بعد آخرتت را آخرت حسنه. دنیایم حسنه نیست عملم حسنه نیست « رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَة»[31] ببینید در قرآن عزیزان 115 مرتبه واژه دنیا با مشتقاتش و 115 مرتبه واژه آخرت با مشتقاتش ذکر شده است این حکایت از این میکند که به همان اندازه که خدا نگاه به آخرت دارد نگاه به دنیا دارد. دنیای تان را خوب فهمیدید استفاده کردید آخرت تان را یافتید. دنیا را باختی آخرت را از دست دادی. این جمله حکیمانه معمار انقلاب امام راحل که میفرمودند الآن هم مردم روی صراطند. یعنی میخواهی ببینی قیامت چگونه میگذری ببین الآن قدمت را کجا زمین میگذاری؟ الآن چیکارهای امروز ما دنیای ما حکایت کننده آخرت ما است. آخرتتان را میخواهید بفهمید چه وضعی دارد ببینید دنیا چه وضعی دارید. در دنیا به چه کسانی هستید؟ در آخرت هم با همانها هستید فکرتان در دنیا چیست؟ عملتان در دنیا چیست؟ آخرت نتیجهاش را خواهید دید. «الدنیا مزرعه الاخره»[32] این هم نکته دیگر.
وعدههای خدا هم تخلف ناپذیر است خدا میفرماید: موسی «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»[33] جوان پاک سالم ما او را میکنیم پیغمبر پارتی بازی نیست کار کرده حالا این حرف غلط که گاهی اوقات سر زبان بعضیها شنیده میشود میگوید ما شناس نداریم خدا شناس بدهد خدا پیشانی بدهد. این حرف حرف بدی است. این به نظر من توهین به عدالت الهی است. من کوتاهی خودم را میگذارم پای حساب نعوذ بالله بی تقدیری خدا. شانس نداریم یعنی چه؟ آن که به مقصد رسید راه را طی کرده آن کس تا شب نروی روز به جایی نرسی تا غم نخوری به غمگساری نرسی.
این راه را طی کرده رسیده به مقصد من طی نکردم راه را به مقصد نرسیدم میگویم شناس ندارم. ببینید چه کرده هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست. لذا این مطلب که وعدههای الهی تخلف ناپذیر است خدا خدا ذره المثقالها را جواب میدهد. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[34] این قانون الهی است. حالا بنده میگویم شناس ندارم کار نکردم. کاری که این کرده من کردم؟ راهی که این رفته من رفتم؟ تلاشی که این کرده میگویند آیت الله العظمیبروجردی یک وقت نشسته بودند جمعی از علما در محضر ایشان ذکر خیری از آیت الله العظمیآقای سید ابوالحسن اصفهانی به میان آمد بعضیها گفتند ما در عجبیم آقای سید ابوالحسن یک دفعه رشد کرد و حال اینکه از نظر علمیبعضیها بودند که از آقای سید ابوالحسن اصفهانی هم جلوتر بودند ولی آقای سید ابوالحسن مطرح شد آقای سید ابوالحسن شهره آفاق شد. از آقای بروجردی سوال کردند خوب همه اینها شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بودند میگویند مرحوم آقای بروجردی فرموده بود من مقامات بالاتر از این را برای آقای سید ابوالحسن انتظار داشتم گفته بودند چرا؟ گفته بود یاد نداریم در دوران جوانی و طلبگیمان سحرگاهی به حرم امیرالمومنین وارد شده باشم که مرحوم آقای سید ابوالحسن مقدم بر ما و طلاب نجف گوشهای حرم مشغول راز و نیاز و دعا و توسل نبود. ما آن حالات سحرها و نیمه شب سید را که میدیدیم میگفتیم باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است.
بعضیها حواله را نیمه شب میگیرند روز خرج میکنند
هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ، از یمن دعای شب و ورد سحری بود
«وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[35] سید ابوالحسن رو به ما میآوری نیمه شبها عزیز عالم میکنیم تو را. به همان اندازه که تو عرف عوام میگویند پول بدهی آش و سبزی شیراز میکنی. هر قدر پول دادی بهت میدهند بنا نیست که قدر رب پول بدهی سه کیلو آش به تو بدهند هیچ آدم عاقلی این کار را نمیکند خدا مظهر عقل است مظهر انصاف است مظهر عدل است یکی دو نکته دیگر هم عرض کنم البته الطاف الهی نزولش شرایط مناسب میخواهد بعضیها میگویند آقا چرا ما این شرایط برای ما رقم نخورد میگوید تو شرایطش را فراهم کردی؟ تو شدی آنکه خدا میخواهد و خدا نکرد؟ تو یا رب گفتی حقیقتا لبیک نیامد؟ ما در یا رب گفتن ما گاهی اوقات شرک است گاهی اوقات تردید است گاهی اوقات با شک و با ناباوری میگوییم. و قطعا این بلوغی که در این آیه شریفه است این هم یک نکته بسیار مهمیاست. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ»[36] این بلوغ اشاره هم به رشد جسمانی و نیروی جسمانی است و هم به کمال و بلوغ فکر و عقل و درایت و تصمیم. یعنی همه اینها باید کنار هم قرار بگیرد بعضیها فکر میکنند میگویند فقط ما بالغ شدیم خوب بالغ شدی از نظر جسمی بالغ شدی از نظر فکری هم بالغ شدی؟ رسیدی به سن بلوغ اما در بندگی خدا داری لنگ میزنی. تو از نگاه دین از نگاه توحید و قرآن آن بلوغی که باید اتفاق بیفتد برایت نیفتاده. در کنار توانایی جسمیتوانایی فهم و قدرت صحیح بر تصمیم گیری و داوری.
من یک روایت از امیرالمومنین عرضم را تمام کنم تقدیم به پیشگاه امیرالمومنین صلواتی ختم کنید. مولای متقیان میفرماید: چهار چیز است «اربعه اشیاء لا یعرف قدرها الا اربعه»[37] چهار چیز است که قدر این چهار چیز را نمیدانند مگر چهار گروه. یک «الشباب لا یعرف قدره الا الشیوخ»[38] قدر جوانی را پیرمردها میدانند. دخترها قدر جوانی را پیرزنها میدانند. میگویید نه از آنها بپرسید. میگوید جوانی میگوید ای کاش میدانستم پیر میگوید ای کاش میتوانستم. کلام امیرالمومنین است. قدر این نعمت جوانی را میخواهی بفهمید بشینید پای صحبت کهنسالها. بگویید آقا نگاهتان نسبت به جوانی چیست؟ در جوانی چیکار باید بکنیم؟ ببیند چه میگویند تجربه ارزشمند که در سالهای عمر به دست آوردهاند و رایگاه به اختیار جوان قرار میدهند «الشباب لا یعرف قدره الا الشیوخ»[39] این یک. دومین چیزی که قدرش را دیگری میداند «و العافیه لا یعرف قدرها الا اهل البلاء»[40] سلامتی را قدر نمیدانند مگر کسانی که گرفتار بلا و مریضی شدهاند. عافیت البته در اینجا چون عبارت دیگر حضرت بحث صحت هم دارند عافیت یعنی یک زندگی آرام، یک زندگی آسوده، این را مردم قدر نمیدانند تا گرفتار مشکلات بشوند. «لا یعرف قدرها الا اهل البلاء»[41] از بلاها گرانفروشی است گران شدن قیمتها. از بلایای این فاصله گرفتن مردم از یکدیگر قدر این عافیت را چه کسانی میدانند این زندگی آسوده و خوب را. وقتی که انسان از دست بدهد. من یک جایی عرض کردم ما در روایات داریم دیدن مریض فضیلت دارد این را من برای اساتید محترم علوم پزشکی و تیم کرونا دکترهایی که بالای سر مریضها میرفتند یک جلسهای داشتیم برای جمع پزشکها گفتم. گفتم امام صادق میفرماید وقتی کسی به قصد عیادت مریض حرکت میکند هفتاد هزار فرشته خدا همراهش میکند این هفتاد هزار فرشته پیوسته استغفار میکنند برای کی؟ برای این کسی که به عیادت مریض میرود. تا کی؟ تا این شخص از دیدن مریض بر میگردد میآید خانه خودش. آقایی که دیدن مریض میروی به خودت خدمت کردی نه به مریض. هفتاد هزار دعاگو برای خودت راه انداختی. اما متاسفانه در این مرض منحوس کرونا میگویند دیدن مریض هم نروید. ما میگوییم. ناقل است. اصلا مرض هم یک مرض دیگری است. البته روایت داریم. در روایت داریم هر چه مردم به گناهان جدیدتر مبتلا میشوند خداوند اینها را به مرضها و بلاهای جدیدتر مبتلا میکنند کرونا 50 سال قبل نبود چون گناهان که امروز ملت انجام میدهند 50 سال قبل نبود یک خطاهایی یک جرایمییک مفاسدی این هم نکته دوم.
سوم امیرالمومنین فرمود «و الصحة لا یعرف قدرها الا المرضا» سلامتی نعمتی است که قدرش را نمیدانند تا از دستش بدهند. آدم وقتی مریض شد وقتی بیمار شد وقتی در جا افتاد وقتی میبیند حالا مشکل پیدا کرد آن وقت میگوید عافیت سلامتی صحت چه نعمت ارزشمندی است. اینها هشدار است. تا سلامتی را دارید قدر بدانید. قدرش را یک وقتی در دوران مریضی نفهمید. اگر الآن قدر دانستی درست از این سلامتیت استفاده میکنی. و چهارم حضرت فرمود: «و الحیاة لا یعرف قدرها الا الموتی» این نعمت را الآن همه ما داریم حالا بعضیها شاید نعمت جوانی رفته. بعضیها شاید بالاخره عافیت رنگ باخته. ولی تمام جمع امشب و کسانی که دارید صحبت را میشنوید این نعمت چهارم را همه شما دارید حداقل این را قدر بدانید. امیرالمومنین میفرماید زندگانی خیلیها قدرش را نمیدانند تا بمیرند. میدانید کی قدرش را میدانند حضرت در یک روایت دیگر میفرماید: «نقلوا علی اینها را وقتی دارند میبرند طرف قبرستان روی تخته تابوت، زیر تابوتشان دارند لا اله الا الله میگویند یک دفعه بیدار میشوند که ای داد.
افسوس بر آنچه برده ام باختنی است
بشناختهها تمام نشناختنی است
برداشتهام هر آنچه بگذاشتنی است
بگذاشتهام هرآنچه برداشتنی است
یک چیزهایی گذاشتیم که باید بر میداشتیم یک چیزهایی برداشتیم که اینها را باید گذاشت. سرگرم دنیا شدیم گذاشتیم از آخرت غافل شدیم و ترک کردیم کارهایی که باید انجام میپذیرفت. این مطلب چهارم را زن و مرد جمع حاضر فرصت را غنیمت بدانید تا نفس میرود و میآید تا این حیات هست قدرش را بدانید تا به مردن نرسید.
خوب بسنده کنم.
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
صلی الله علیک یابن رسول الله
آقا سیدالشهدا آموختند از زندگیتان خوب استفاده کنید. «انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمن الا برما»[42] مردن در راه خدا سعادت زندگی با ظالمین جز خسران و پشیمانی و ندامت چیزی دیگری نخواهد بود.
ایام ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا است ابا عبدالله الحسین و ایام اسارت اسرا است به سمت شام و در مسیر شام مصائبی که رقم خورد بر اهل البیت من یکی از مصائب را عرض کنم شهر کوفه شهری بود که آقا امیرالمومنین بیش از 4 سال در این شهر زندگی کرده بود مردم علی را میشناختند فرزندان امیرالمومنین را میشناختند زنهای کوفی زینب را میشناختند یک وقت دختر امیرالمومنین وارد کوفه شد دید مردم آمدند به تماشا دارند نگاه میکنند چنان دختر امیرالمومنین خطبهای خواند که ابیمخنف مینویسد زن و مرد گریه میکردند حضرت زینب فرمود خدا چشمان شما را از اشک نخشکاند از حسین دعوت کردید در قتلش شرکت کردید حالا در عزایش گریه میکنید؟ به ابن زیاد ملعون گفتند اگر دختر علی را ساکت نکنی کاری که حسین در سر داشت زینب عملی میکند گفتند چی کنیم زینب را ساکت کنیم؟ گفتند سر بریده حسین زینب را آرام میکند این خاتون بنیهاشم از بعد از ظهر عاشورا دیگر سر برادر را ندیده بود تا روز دوازدهم در کوفه یک وقت صدای صوت قرآن دلنشین به گوش زینب رسید سر از کجاو بیرون آورد بالا نیزه نگاه کرد از روی تعجب سر برادر را دید خطبه را ترک کرد چند بیت شعر عربی خواند:
یا هلالا لما استتم کمالا غاله خسفه فابدا غروبا
ای مه نو که هنوزت نشده وقت کمان، ناگهان برده خسوفت ز جفا سوی زوال
میگویند چرا خاتون بنی هاشم تا سر برادر را دید گفت ماه شب اول؟ چرا نفرمود یا قمر، ای ماه شب چهارده وجوهی را بزرگان نقل کردند. من یک وجهش را عرض کنم تمام کنم. عزیزان به فیض بهتر برسانند. ماه شب اول وقتی رویت میشود یک مقداری کمی بیشتر از قرص ماه دیده نمیشود آی اراداتمندان به امام حسین زینب نگاه کرد دید صورت برادر را خاکستر و خون پوشانده همه بگوییم غریب حسین
[1] . دعای حضرت مهدی، مفاتیح الجنان
[2] . علق، 6 – 7.
[3] . بقره 148.
[4] . بقره 148.
[5] . حدید 21.
[6] . الکافی، ج 2، ص 271.
[7] . الکافی، ج 2، ص 271.
[8] . الکافی، ج 2، ص 271.
[9] . الکافی، ج 2، ص 271.
[10] . الکافی، ج 2، ص 271.
[11] . الوافی، ج 5 ص 999.
[12] . اعراف، 179.
[13] . الکافی، ج 2، ص 271.
[14] . نازعات 24.
[15] . المصباح للکفعمی، ص 281.
[16] . قصص 14.
[17] . المسترشد فی امامه علی بن ابی طالب(ع)، ص 116.
[18] . طلاق 3.
[19] . التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری(ع)، ص 557.
[20] . قصص 14.
[21] . الجمعه، 5.
[22] . اعراف 176.
[23] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 1، ص 37.
[24] . انفال 22.
[25] . انفال 22.
[26] . انفال 22.
[27] . قصص 14.
[28] . قصص 14.
[29] . قصص 14.
[30] . قصص 14.
[31] . بقره 201.
[32] . مجموعه ورام، 347.
[33] . قصص 14.
[34] . زلزله 7 – 8.
[35] . قصص 14.
[36] . قصص 14.
[37] . المواعظ العددیه ص 218.
[38] . المواعظ العددیه ص 218.
[39] . المواعظ العددیه ص 218.
[40] . المواعظ العددیه ص 218.
[41] . المواعظ العددیه ص 218.
[42] . در سوگ امیر آزادی ص 25.