استاد حدائق روز دوشنبه 25 مرداد 1400 مصادف با هفتمین روز از ماه محرم در منزل آقای شهریزی به بیان ادامه مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لي وَ لا تَكْفُرُون»[1]
سخن در چند جلسهی گذشته پیرامون موجبات رحمت و عواملی که سبب نزول رحمت الهی در زندگی بشر میشود. با استناد به آیاتی از کلام الله مجید نکاتی را خدمت عزیزان عرض کردیم، و آخرین بحث بحث صبر و شکیبایی، در برابر ناملایمات و سختیها و مشکلات و معاصی و جرائم و اطاعات و طاعات و واجبات، اینها موجب رحمت در زندگی بشر میشود.
امروز نکتهی دیگری را من محضر عزیزان اشارهای داشته باشم از موجبات رحمت که در روایات هم به آن تاکید شده در روایات هم اشاره شده.
مداومت به ذکر. گاهی اوقات بعضیها میپرسند که آقا ما این ذکر را داریم چه اثری دارد؟ خود این واژه، خود این لفظی که یا ذات مقدس پروردگار، یا اولیاء معصومین توصیه کردند که به این مداومت کنید، این یک اثرات وضعی در فرد ایجاد میکند اول در بالا آدن سطح صبر و معرفت فرد. و یک بازتابی هم در زندگی فردی و اجتماعی او میگذارد. این مفایتح الجنانی که انصافا زحمات مرحوم شیخ عباس قمی اعلی الله مقامه و کتابهای دعایی که از بزرگان علمای شیعه بدست ما رسیده و مرهون تلاشهای ماست. تعقیبات یومیه، اذکاری که در مناسبتهای مختلف توصیه شده که این ذکرها گفته شوند.
نقش به یاد خدا بودن این است که خدا متوجه حال شما قطعا میشود، گرچه به این معنا نیست که خدا العیاذ بالله از حال بندگان خود غافل است.
گفت پیغمبر هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آید کسی
شما صدا زدید، بهتان توجه میکنند.
زیر هل یارب تو لبیک ماست.
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[2] نوع کسانی که به جایی رسیدند، من در حد اطلاعات محدود خودم ندیدم کسی به واسطهی مثلا اعتبارهای اجتماعی و سواد و ثروت، آن جایگاه رفیع را در جامعه پیدا کند، اینها نیمه شب زحمت کشیدند روز خرج کردند. بعضیها میخواهند پر بخوابند پر بخورند به درجاتی هم برسند، این شدنی نیست.
حافظ میگوید
هر گنج سعادت که خداوند داد به حافظ، از یُمن دعای شب و وِرد سحری بود
خیلی از شخصیتهای بزرگ عالم اسلام حتی در خارج از قالب روحانیت، در اقشار و طبقات مختلف اجتماعی، اینها حواله را در آن اذکار و سحرخیزی دریافت کردند.
خدا رحمت کند آیت الله سید محمد باقر شفتی در اصفهان که مسجد سید منتسب به این شخص است، میگویند جایگاهی داشت در اصفهان از نظر علمی از نظر اجتماعی حتی از نظر اقتصادی، که میگویند کسی رفت در خانهی حاکم اصفهان که از منصوبین به قاجاریه بود، گفت یک کمکی به ما بکنید. آن حاکم اصفهان گفت دنیا میخواهی سید محمد باقر شفتی آخرت میخواهی سید محمد باقر شفتی. یک کسی بود که حاکم مقتدر آن وقت در برابر او از نظر اقتصادی اظهار ضعف میکرد.
میگویند یک وقتی حاکم اصفهان کنیز خانهی سید شفتی را دید، آن خادمهای که در خانه کار میکرد، کارهای منزل را انجام میداد. به این کنیز گفت سید محمد باقر شفتی حال خلوتش چگونه است؟ دیدید بعضیها در جامعه یک حال عمومی دارند، موفقیتها یک جای دیگر حواله گرفته. هیچ اتفاقی اتفاقی نیست. نظالم حسابرسی الهی آنقدر دقیق است که ذرة المثقالها را میدهد. بنده خودم را عرض میکنم، من کار نمیکنم میگویم شانس ندارم، خدا اقبال بدهد، خدا پیشانی بلند بدهد، این توهین به عدالت خداست. یعنی خداوند با شانس کار را پیش میبرد؟ در نظام دستگاه عدالت الهی پارتی بازی است؟ این چه تعبیری است که بنده از روی نادانی این حرف را میزنم. خدا میفرماید اینقدر نظام حسابرسی ما دقیق است که «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»[3] ما ذرة المثقال کار خیر را به شما نشان میدهیم به شما، و ذرة المثقال کار شر را به شما نشان میدهیم.
این طور نیست که کسی کار خوبی بکند فراموش شود، ظلمی بکند رسیدگی نشود، اینکه شانس نداریم این حرف غلطی است. «من جدَّ وجد من لجَّ ولج»[4]
حاکم اصفهان به این کنیز گفت حال درون خانه سید چطور است؟ گفت سید محمد باقر شفتی یک عالم برجستهی اصفهان بود، بین مردم حضوری که داشت، مردم از خلوت درونی آن عالم وارسته خبر نداشتند، این کنیز در حد سواد خودش و شناخت خودش و ادبیات خودش حرف زد. گفت سید محمد باقر شفتی شبها دیوانه در خانه میشود روزها عاقل میشود. این کنیز بیش از این هم نمیفهمید. حاکم حساس شد گفت یعنی چه شبها دیوانه میشود روزها عاقل است؟
گفت شبها وقتی از نیمهی شب میگذرد، دیگر اهل منزل همه به خواب رفتهاند وقت بیداری سید است. از اتاق میآید بیرون، پای برهنه، در حیاط دور حیاط هی قدم میزند، هی با دست به سر میزند، سر برهنه میگوید سیدی العفو سیدی العفو. یک ایت الله العظمی! آنوقت میخواهیم نماز صبحمان را لب طلایی بخوانیم، دمدم طلوع آفتاب، بعد برویم اعلی علیین با عرفا هم نفس و همنشین شویم. خیلی پر توقعیم، خیلی پرتوقعیم.
گفت ساعتی این آقا فقط در حیاط پای برهنه، سیدی العفو سیدی العفو، اشک میریزد، بعد میآید کنار حوض آب میخواهد وضو بگیرد مدتی به آب نگاه میکند اشک میریزد، وضو میگیرد
الهی عطا کن بر این بنده قلبی، خدایا یک قلبی بده که سرشار از یاد شما و ذکر شما و نام شما باشد. گفت وضو میگیرد میرود در اتاق، مشغول نماز شب و نافله میشود چه نافلهای! آن کنیز گفت مثل آدمهای دیوانه و مارگزیده تا صبح به خودش میگزد. نماز صبحش را که میخواند کارش را انجام میدهد لباس میپوشد میآید در جامعه یک چیز دیگر است، یعنی مردم آن حال شبانهاش را نمیبینند. مردم دیدید امام آخرین شب قبل از عمل، نماز شبش را امام سرم و سُن به امام وصل بود ایستاده خواند، ما مساجدمان شده نمایشگاه صندلی! تا مختصر کسالتی داریم در عبادت یادمان میآید برای نماز کمرمان درد میکند، مهرهی چهار و پنجمان درگیر است. برای دویدن در بازار هیچ باکی نیست. کم میگذاریم کم دریافت میکنیم. آنجا سرمایهگذاری نمیکنی بعد میگویی چرا نمیدهند. خوب به نسبت همین که داری کار میکنی دارند بهت میدهند.
آقا امیرالمومنین به امام حسن فرمود پسرم بیحالی و تنبلیات را در گناه ببر، نشاط و رغبت و شادابیات را در عبادت، به گناه بگو حال ندارم بگو کمرم درد میکند، در مجلس معصیت بگو نمیتوانم بایستم نه در پیشگاه الهی.
یک سالی در سفر عمره بود یک آقایی با ما همسفر بود آدم تحصیلکردهی دانشگاهی بود. در کاروان زائرها مُحرِم شدند آمدند، من دیدم نماز طوافش را و نماز طواف نسائش را در صندلی پشت مقام ابراهیم خواند، صندلی گذاشت، یک دستمال کاغذی هم در دستش، رکوع و سجده میرفت، نماز واجب طوافش! یکسالی آیت الله والد با ما بودند، گفتم آقا من این نوع اعمال بعضیها را که میبینم بعضیها حلال میآیند حرام برمیگردند. عمره رفتن باید آدابش را رعایت کنی. تو خمس احرامیات را ندادی. تو در این پول آمدنت محل بحث است، اعمال را درست انجام نمیدهی، دقت در انجام مناسک نمیکنی، خوب قبل از آمدنت مشکل نداشتی، آمدی 24 چیز بر خودت حرام کردی و از احرام بیرون نیامدی برگشتی.
این آقا را من دیدم نماز را روی صندلی میخواند، در کاروان ما بود آدم باسوادی بود، از باب وظیفهی شرعی رفتم جلو گفتم آقای دکتر معذرت میخواهم شما این نماز واجب طوافت بود روی صندلی خواندی؟ گفت بله. گفتم دو رکعت نماز شما میخواهی بخوانی چرا نایستادی بخوانی؟ گفت حاج آقا من مهرهی چهار و پنجم درد میکند کمی درگیر است نمیتوانم.
گفتم بارها من دیدم شما سمت هتل میآیید بستههای سنگین سوغاتی در دو تا دست مثل رستم میآوری به سمت هتل آنجا مهرهی کمرت درگیر نیست؟ مریضی فقط در خانهی خدا، بیماری فقط در عبادت یادمان میآید؟ گفت من برای نماز مشکل دارم. گفتم برادر عزیز، حالا خدا رحمتش کند فوت کرد. گفتم چون دوست میدارم میگویم حرف من را قبول نداری در کاروانی که هستیم چهار تا آیت الله هستند، آیت الله والد بودند، آیت الله ادیب بود، مرحوم آیت الله زبرجد بود، یکی دیگر از علمای دیگر هم بود که اینها در کاروان بودند. گفتم برو از این آقایان سوال کن حرف من را گوش نکن، بپرس مسئلهات را، یکی دو روز گذشت گفتم چکار کردی؟ گفت اینها هم حرف شما را میزنند، گفتم آقا تا مکهای برو نماز را بخوان. گفت اصلا من میروم بعثهی مقام معظم رهبری. دو رکعت نماز میخواهی بخوانی چطور میپییچی بهم که از زیر بار تکلیف الهی فرار کند. خدا کند اگر سواد بیاید معرفت هم بیاید.
من در پرانتز فقط یک جمله بگویم. مردم سواد با علم فرق میکند. سواد یعنی آشنایی من با چند تا روایت، چند آیه، چند تا حدیث، سواد این است، من بشوم پزشک تخصص پیدا کنم سواد است بشوم استاد دانشگاه اطلاعاتی پیدا کنم سواد است، اما علم نیست. ما در مدارسمان امروز پرداختیم به رشد سواد نه علم، در دانشگاههایمان همین وضعیت است و داریم آسیب میبینیم.
امام صادق فرمودند در علم چهار اتفاق باید بیفتد: خودشناسی، خداشناسی، وظیفهشناسی و دشمنشناسی. ببینید نسبت به دو سال قبلتان نسبت به اینها رشد کردی، اگر کردی عالمی. خودت را شناختی؟ خدا را نسبت به دو سال قبل بهتر شناختی، عالمی. آسیبها خطرها دشمن را میشناسی؟ آقا را میبینی هر چه سنش بالاتر میرود عبادتش میآید پایینتر، در خودشناسی افت میکند، در دشمنشناسی تنزل پیدا میکند. آن علم است. و الّا اینکه ما بچههایمان سال اول میروند مدرسه با فطرت پاک، این دبیرستان که فارغ التحصیل میشود تارک الصلاة میشود، این یک مشکلی است که باید رصد بشود.
افراد میروند دانشگاه، سال اول دانشگاه و فارغ التحصیل شدنش باید در این معیاری که امام صادق نام میبرد اینها رشد کنند. این دانشجو اگر نماز اول وقت میخواند، حالا که شد استاد دانشگاه نماز شبش نباید ترک شود. این طلبهی سال اول با طلبهی سال دهم باید متفاوت باشد، نباشد سواد است و خدا در قرآن دو جا از باسوادهای بیمعرفت تعبیر تند دارد، یکی الاغ در سوره جمعه نسبت به علمای یهود «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا»[5] دوم سوره اعراف، بلعم باعورا، سگ «َمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْب»[6] سواد داری چقدر معرفت داری؟
این گفت میروم بعثهی مقام معظم رهبری. ظهر پنجشنبهای بود که ما دیگر جمعه داشتیم بازمیگشتیم، سالن غذاخوری دیدمش، گفتم آقا چکار کردی؟ گفت من بعثهی مقام معظم رهبری هم رفتم آنها هم حرف شما را میزدند، اصلا شما آخوندها همهتان سخت گیرید. گفتم آقا برو عمرهات را درست کن حرف گوش کن. از باب اینکه دوست میدارم میگویم. گفت ببین آقای حدائق، حالا نمیدانم بعد مشرف شد یا نه، ولی آن سال این حرف را زد. گفت من یک فیش عمرهی دیگر هم دارم چند سال دیگر نوبتم است. آینده اگر آمدم عمره یک نماز هم بدون صندلی بخاطر شما میخوانم. گفتم بخاطر من؟ نخوان! ما گفتیم و با همان وضع هم برگشت، یک آدم باسواد، یک آدم پرادعا. این اطاعت خدا نیست، این بیاد خدا نیست. گاهی عبادتها شده خودخواهی شده منیت شده عادت نه عبادت. بقول آیت الله مشکینی نرمش است نماز نیست. قرآن میفرماید «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»[7] یاد کنید منِ خدا را تا یادتان کنم. اگر یاد نمیشویم یاد نمیکنیم. کی صدا زدید که جوابتان نداد. آخر صدا زدن ما هم اینجوری است، امام صادق میفرماید اگر میخواهید صداها حرفها اثر کند، زبانت با قلبت باید یکی شود. ما زبانمان میگوید خدا، قلبمان جای دیگر است. مریض داریم میگوییم خدایا شفا بده، یا سیدالشهدا شما واسطه شوید، اما در دلمان به کس دیگر دل بستیم. تعدادی را نام میبریم در عرض آنها خیلی هنر کنیم خدا هم قرار دارد. گاهی اوقات در طول آنها خداست. اول فلانی دوم فلانی سوم آقای فلانی آخر هم خدا. لذا دیدید بعضیها از همه جا که ناامید میشوند میآیند در خانهی اهلبیت، همهی درها به رویشان بسته میشود بعد یادشان به اهلبیت میافتد. اینها خاندان کرمند، ولی این روش هم روش خوبی نیست. قرآن میفرماید «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»[8] یاد کنید خدا را یاد میکند شما را. نه اینکه خدا شما را فراموش کرده، ولی همینکه خدا را صدا بزنید مورد توجه ویژه قرار میگیرید. یکی از مصادیق بارز ذکر اهتمام به نماز است.
یک آقایی آمد گفت آقا من دو تا مهندسی دارم کار گیرم نمیآید. گفتم آقای مهندس نماز هم میخوانی؟ گفت إی، گفتم خدا هم میفرماید کار إی!
جبرئیل بر رسول الله نازل شد یا رسول الله خدا میفرماید به بندگان ما بگو میخواهید بدانید نزد ما چه جایگاهی دارید؟ به خودتان رجوع کنید ببینید خدا نزد شما چه جایگاهی دارد، خودتان را بشناسید. در زندگیتان خدا چقدر مهم است. در روابطتان خدا چه نقشی دارد، فامیل یا خدا؟ ما گاهی اوقات یک مجلس معصیتی میرویم آقای فلانی بدش نیاید ناراحت نشود. خدا نگران از این رفتن است، عین خیالمان نیست. گاهی اوقات دختر ما پسر ما عروس و داماد ما نگران نشوند، راضی میشویم و رضایت به مجالس گناه میدهیم. خدا در حاشیه است. گاهی اوقات منیَّتها خودخواهیها هوای نفس ما غلبه پیدا میکند در بر روابطها، در تجارتمان در اقتصادمان در داد و ستدمان، نگاه نمیکنیم خدا چه میپسندد، خودمان را میبینیم، نباید انتظار داشته باشیم که گفتیم یا رب لبیک بشنویم. این بهترین معیار در شناختن خود است. آنگونه که خدا نزد شما نقش پیدا کرده، نزد خدا جایگاه دارید. خدا در حاشیه اشت در حاشیهاید. این کلام الهی است به توسط امین وحی جبرئیل برای رسول الله.
خدا میفرماید یاد کنید یادتان میکنم «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لي»[9] سپاسگذاری کنید نسبت به نعمتهایی که خدا به شما داده «وَ لا تَكْفُرُون»[10] در برابر نعمتهای الهی زبان ناسپاسی نگشایید. خوب اینجا من یک روایت از آقا امیرالمومنین عرض کنم در بحث عوامل رحمت که عرض کردیم یکی از آنه ذکر است، علی علیه السلام میفرماید «بذکر الله تستنزِل الرحمة»[11] مردم ذکر خدا یاد خدا رحمت را نازل میکند. این که گرفتار یکسری مشکلات هستیم، به همان نسبت گرفتاری غفلت آمده، یاد خدا اتفاق نیفتاده و الّا هر کجا خدا را کسی با اخلاص علم و زبان او یکسان، صدا بزند خدا پاسخ میدهد.
من در همین شیراز یک آقایی را دیدم، میگفت آقای حدائق، البته کار بزرگی در جوانیاش کرده بود. میگفت من اگر صبح یک چیزی را از خدا بخواهم تا شب نشده خدا میدهد. این حرف شنیده حرفش را میشنوند.
امام هادی علیه السلام میفرماید «من أطاع الله یُطاع»[12] ما حرفمان را نمیشنوند چون حرف خدا را نشنیدیم. پدر میآید میگوید آقا این فرزندان ما یک جور دیگر هستند، تو خودت به وظائفت عمل کردی که حرفت را نشنیدند؟ آنهایی که یاد خدا، اطاعت از اوامر الهی میشود اصل، اینها رحمت خدا برایشان نازل میشود. میخواهد مشمول وسعت رحمت الهی در زندگی بشوید یاد کنید خدا را. یاد البته هم ذکر لسانی است، هم ذکر قلبی است، هم ذکر عملی است. این را هم بزرگان مراتبی ذکر میکنند، یک مرتبهاش ذکر زبانی است. البته این ذکر زبانی باید با معرفت باشد. اگر بگوییم لاحول و لاقوة الَّا بالله، امام باقر میفرماید معنایش این است که هیچ زیانی نیست که از من رفع شود و هیچ نفعی نیست که به من برسد جز به عنایت الهی. یعنی با معرفت هم بگوییم این مطلب را. ذکر گفتید، تستنزل الرحمة، رحمت بر شما نازل میشود. یاد خدا را با زبان کردید، اینها برکات دارد، ما داریم جایی که یاد خدا میشود ملائکة الله حضور پیدا میکنند شیاطین خارج میشود، یک نکتبی که گاهی اوقات بعضیها گرفتار شدند، آقا نزد دعانویس رفتیم اینطور شده اینطور نوشته، اینها مال ضعف ایمان است.
ببینید الان میگویند کرونا است. کرونا را اول میگویند پیشگیری کنید، مقاوم سازی کنید، در خودتان مقاومت ایجاد کنید پیشگیری کنید تا مبتلا نشوید، این هست، در جامعه گسترش پیدا کرده، شما مراقب باش، ما گاهی اوقات این پیشگیری و مقاومت را در خودمان ایجاد نمیکنیم، در برابر گناه، در برابر معصیت. خود این ذکر لسانی ایجاد مقاومت میکند، ذکر قلبی، خدا رحمت کند امام را. من این را عرض کنم عرائض را جمع کنم.
امام در باب ذکر میفرمودند ذکر لسانی با ذکر قلبی مثل استاد است و شاگرد. امام میفرمودند، اصول تحول انسانها از زبانها شروع میشود یعنی اول باید زبانت را عادت بدهی. امام عسگری فرمود تنبلترین مردم کسانی هستند که زبان در اختیارشان است ذکر نمیگویند. ما گاهی اوقات یک ساعت پیادهروی میکنیم یک دور، صلوات صد مرتبه نمیفرستیم که سه دقیقه هم بیشتر طول نمیکشد. میگوید آقا ذکر بگو میگوید توفیق نیست. غیبت بکن موتورش روشن میشود. بخواهد تهمت بزند و تجسس در زندگی مردم، فکش خسته نمیشود، اما بگویند آقا یک مقدار ذکر بگو!
امام میفرماید اگر زبانتان راه افتاد ذاکر شد، رفته رفته قلبت هم ذاکر میشود، بعضیها را دیدید قلبشان ذاکر است، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[13] قلب آرام است. میگویند دلار گران شد عین خیالش نیست، فراز و نشیبهای اجتماعی روحیهی او را متزلزل نمیکند. ذرهای هراس نسبت به فردای زندگی ندارد، چون معتقد است خدای امروز خدای فرداست. چون معتقد است خزائن هستی تحت نظارت الهی است. قلب آرامش پیدا میکند، آقا بچههایمان چه بر سرشان میآید، با این وضعیت اقتصادی که به اینها زن میدهد کی شوهر میشود. آینده چکار کنیم؟ در آینده چکار کنیم در درآمدمان میمانیم! بابا ایمان یک مقدار ضعف کرده ضعیف است. «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[14] یاد خدا اگر آمد قلب استوار میشود قلب قوی میشود.
بعد امام میفرماید قلبت ذاکر میشود. ذاکر شدن قلب در گرو ذاکر شدن لسان است. قلب اگر ذاکر شد مملکت وجودیتان ذاکر میشود. یعنی پایت ذاکر میشود، دیگر با این پا در هر مجلسی نمیروی، دستت ذاکر میشود دیگر با این دست هر چیزی نمینویسی. چشمت حاج آقا ذاکر میشود با این چشم به هر صحنهای نگاه نمیکنی. با این زبان هر چه از دهنت درآمد نمیگویی. با این گوشت هر سخنی استماع نمیکنی، وجود میشود ذاکر. وجود ذاکر شد خود این فرد میشود ذکر عملی برای همه. بعضیها دیدید رفتارشان درس است، حرف زدنشان درس است، غذا خوردنشان درس است، زندگی اینها درس است، اصلا بین مردم که میگردند به تعبیر امام صادق «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»[15] بغیر زبان مردم را به ما دعوت کنید. اصلا این آدم بگردد بین مردم و مردم او را ببینند، رفتار او اخلاق او برخورد او به خدا و دین و آخرت تشویق میشود. این میشود ذکر قلبی.
لذا از عوملی که ما را مشمول رحمت الهی میکند با محوریت آن سخن ولی عصر که روز آغازین مجلس گفتیم «و علی موتاهم برالرأفة و الرحمة»[16] میخواهید مشمول رحمت شوید، زبان را هم ذاکر کنید و از یاد خدا غافل نشوید. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حقیقت، یاد کنید گذشتگان را که وقتی رفتید یادتان کنند. یک وقتی از خود ایشان من شنیدم. گفت آقای حدائق ما طلبهی مدرسهی منصوریه بودیم خدمت مرحوم جدتان. گفت با ابوی شما داشتیم میآمدیم مدرسهی منصوریه. مرحوم جد شما آیت الله شیخ آقای شیخ ابوالحسن حدائق از حوزه آمدند بیرون، داشتند میرفتند، در جهت مقابل هم داشتیم میرفتیم، گفت حاج شیخ داشتند میرفتند ما داشتیم میرفتیم حوزه، با فاصلهی مثلا 15 متری در جهت یکدیگر، گفت آقای حاج شیخ یک لحظه ما را دیدند با هم داشتیم صحبت میکردیم، مطلبی بود میخندیدیم صحبت میکردیم، گفت رسیدند به ما و سلام کردیم، گفت آقای حاج شیخ فرمودند که شما هم از وقتتان استفاده نمیکنید. گفتیم آقا چه شده؟ گفتند ما دیدیم در این راه داشتید میخندیدید و میآمدید، در این فاصله میدانید چند تا ذکر میتوانستید بگویید و چقدر رشد کنید. مردم زمانی این زبان شما از کار میافتد، تا در اختیارتان است کار کنید. از این فرصت و از این سرمایه برای خودتان استفاده کنید.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز بردند در خانهی آن طفل شیرخواره و باب الحوائج کربلا علی اصغر که با آن دستان کوچکش مشکلات بزرگ را حل میکند و خدا را قسم میدهیم به آین آبرودار کربلا که مشکلات جامعهی اسلامیما، نظام بشریت، مخصوصا برطرف شدن این بلیهی کرونا از سر عموم انسانها.
این آقازاده از شدت عطش تلظی میکرد، دست و پا میزد، مادرها بیشتر درک میکنند این مطلب را، بچههای شیرخواره وقتی مشکل پیدا میکنند یا مریض یا گرسنه، گریه میکنند با گریه کردن منتقل میکنند مشکل خود را.
تلظی را علمای اهل لغت میگویند آن حالت ماهی گفته میشود که زنده زنده از آب به خشکی انداخته میشود. آن لحظاتی که این ماهی دارد جان میدهد برای رسیدن به آب، عرب میگوید تلظی. آقا سیدالشهدا وقتی آمدند پشت خیمهها برای وداع، دیدند صدای گریهی علی از درون خیمه بلند است. مادر بغل میکند آرام نمیشود،
مگو شیر مگو شیر حرم آب ندارد
عمه بغل میکند آرام نمیگیرد، خواهر در آغوش میگیرد آرام نمیگیرد.
آقا فرمود یا زینب «ناولینی ولدیَ الصغیر»[17] علی را بیاورید، در آغوش پدر که قرار گرفت یک وقت امام حسین رو به لشکر کرد «یا قوم ان لمترحمونی»[18] اگر به حسین رحم نمیکنید «فارحموا هذا الطفل»[19] این طفل را رحم کنید، یک بچهی شیرخواره چقدر آب میخواهد سیراب شود، اف بر این مردم! آقا امام حسین در منزلگاه شِراف دشمن را سیراب کرد، نامردمان از دست امام حسین آب نوشیدید، حالا آب بستهاید بر حسین، بر علی اصغر!
این که بدین کودکی گناه ندارد، یا که سر رزم این سپاه ندارد
بلکه دل افسرده است و آه ندارد، راه دهید آنکه را پناه ندارد
بگویم چگونه جواب دادند؟ پاسخی که به امام حسین دادند را من یک نقل قول از حضرت زینب بعد از شهادت کنم.
علی دلها بسوزد برای تو، هر طفل شیرخواره را که از شیر مادر جدا میکنند با ناز و محبت، با مهر و عطوفت، اما تو را از شیر مادر گرفتند، بجای محبت با تیزی نوک پیکان حرمله
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند، آنچه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
[1] بقره آیه152
[2] عنکبوت آیه69
[3] زلزله آیه7
[4] شرح مصباح الشریعه، (ترجمه گیلانی) ص16
[5] جمله آیه5
[6] اعراف آیه176
[7] بقره آیه152
[8] بقره آیه152
[9] بقره آیه152
[10] بقره آیه152
[11] تصنیف غررالحکم ص188
[12] الکافی ج1 ص138
[13] رعد آیه28
[14] رعد آیه28
[15] بحارالانوار ج67 ص309
[16] دعای حضرت مهدی
[17] لهوف ترجمه فهری ص117
[18] لهوف ترجمه فهری ص117
[19] لهوف ترجمه فهری ص117