استاد حدائق شنبه 23 مرداد 1400 مصادف با ششمین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث درس هایی از نهضت سیدالشهدا(ع) پرداختند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيم»[1]
سخن در جلسه گذشته پیرامون یکی از درسها ی مهم نهضت امام حسین که یک بعد اجتماعی و تربیتی دارد درس ایثار و فداکاری. امام حسین و اصحابش در این واقعه عاشورا آموختند که برای مردم و به یاد مردم در مسیر رضای خدا حرکت کنیم. عرض کردم اگر امام حسین مصلحت فردی خودش را میدید سکوت در مدینه به صلاح امام حسین بود اگر مصلحت فردی بود. امام خود را فدا کرد برای عالم اسلام برای اصلاح امور مسلمانها و برای ساماندهی به وضع جامعه اسلامی. در این فداکاری حضرت همه چیز را هزینه کرد. این درسی است برای همه ارادتمندان به اهل البیت مخصوصا امام حسین که ما از این داده ها ی الهی و فرصت ها ی که خدا در اختیار ما قرار داده در هزینه کردن برای خدا کوتاهی نکنیم.
آیه شریفه که مورد بحث قرار گرفت آیه 92 از سوره مبارکه آل عمران خداوند میفرماید به مقام بر نخواهید رسید مگر اینکه انفاق شما از همان چیزی باشد که برای خود دوست دارید. و اگر انفاق کردید از هر چیزی خدا به کار شما آگاه و عالم است. مطالبی در این آیه شریفه است شب گذشته نکتهی عرض شد ادامه بحث را من امشب مطالبی را از این آیه و درک و فهمیکه از این آیه استنباط میشود که پیامآور فداکاری ایثار نوع دوستی دیگران را دیدن، از این آیه استنباط میشود را عرض کنم.
یکی از مطالبی که همه ما به آن توجه داشته باشیم در بحث انفاق یک جهتش فقر زدایی است. نوعا مردم این را میبینند. وقتی صدقه میدهد طرف انفاق میکند میگوید دارم مشکل طرف را حل میکنم اما مردم بدانید امیرالمومنین فرمود قبل از اینکه گره از کار دیگری بگشایی این گره گشایی از زندگی خودت گره میگشاید یعنی شما این پولی که دارید انفاق میکنید دارد برمیگردد به خودت این را بعضیها نمیبیند. اگر تواضع کردی خودت را عزیز کردی. «من تواضع رفعه الله»[2] تواضع کردی خدا عزتت میدهد. ما تواضع را میبینیم عزت را نمیبینیم. انفاق را میبینیم اکرام خدا را نمیبینیم لذا حضرت میفرماید کمک شما هنوز به نیازمند نرسیده ثواب خدا به شما رسیده. پاداش شما به خدا به شما بر میگردد یکی از چیزها ی که همه ما داریم حب ذات است. خودت را دوست میداری تواضع کن خودت را دوست میداری اخلاق به خرج بده این خوش اخلاقی احترام تکریم دیگران تکریم خود شماست «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[3] اگر میخواهید به مقام بر برسید باید انفاق شما اکرام شما از همان طریقی باشد که دوست میدارید. آنگونه ادب کن که دوست داری به تو ادب کنند. آنگونه اکرام کن که دوست داری به تو اکرام کنند لذا این نکته مهم را عزیزان متوجه باشید که محبت شما به دیگران در واقع تو تعالی شما تربیت شما رشد شما تاثیر دارد خدا بر میگرداند به شما این هم مطلب مهمیاست که این انفاق دستگیری فداکاری ایثار رشد خود انفاق دهنده انفاق کننده مطرح است. اگر خدا میفرماید این کار را بکنید میخواهند رشد کنید. خدا که محتاج صدقه دادن و خمس دادن من و شما نیست میگویند آقا انفاق کن تا رشد کنی انفاق کن تا شخصیتت پرورش پیدا کند انفاق کن تا تو همین زندگی دستت باز بشود. بیش از 90 مورد خدا میفرماید بدهید میدهم. یک کسی آمد خدمت رسول خدا عرض کرد یا رسول الله وضعم بد است چیکار کنم پیامبر فرمودند برو انفاق کن صدقه بده. دوباره عرض کرد یا رسول الله وضعم بد است چیکار کنم پیامبر فرمود برو انفاق کن صدقه بده. مرتبه سوم عرض کرد یا رسول الله من وضعم بد است چیزی ندارم بدهم شما میفرمایید انفاق کن پیغمبر فرمود برو قرض بگیر انفاق بکن خدا ده برابر به تو میدهد یکش را بابت بدهیات بپرداز نه تاش را مصرف کن. آقایان به این مکان مقدس اگر کسی با ایمان بدهد محال است خدا جواب ندهد. یک کسی گفت ما هم بکنیم میدهد گفتم تو نکن که نمیدهد تو میخواهی خدا را بیازمایی تو ایمان نداری. یک بخشی از کارهای که نتیجه نمیگیریم چون با ایمان نمیدهیم. زیارت عاشورا اکسیر اعظم است یک ذکرش زندگیات را زیر و رو میکنیم چرا من نتیجه نمیگیرم من با اعتقاد نمیخوانم نماز باید «قربان کل تقی»[4] باشد ما را ببرد به ملکوت. چرا نمیبرد؟ چون آن نمازی که باید باشد نیست من از یکی از نمونه ها ی انفاق برایتان بگویم انفاق آمیخته با ایمان. اول خود این شخص انفاق کننده نونش را میخورد قبل از اینکه آن انفاق شونده لطف شما به او برسد.
من این را از مرحوم آیت الله آقا میرزا علی آقا مشیکنی رحمت الله علیه شنیدم ایشان میفرمودند ما در دوران طلبگی مان در قم شاید این داستان بر میگردد به هشتاد سال قبل فرمودند یک روزی بود من از درس درسم تمام شد حوزه درس آمدم بیرون کلی موجودی من 5 ریال بود و این 5 ریال میخواستیم برای خانواده اهل منزل آذوقها ی نیازمندی ها ی برای ظهر تهیه کنیم بالاخره لیستی به ما داده بودند سیاهی داده بودند یک چیزهای تهیه کنیم ببریم منزل 5 ریال هم 5 قرون داشتم. گفتند از حوزه درس داشتم میآمدم بیرون یکی از دوستان اهل علم من به من برخورد کرد گفت آقای مشکینی 5 ریال داری بدید قرض ما. گاهی اوقات اینجا امتحان میکند. ببیند ایمانت چطوره؟ آقا میگه ما پول بدیم خمس بدیم بلای سرما آمد کی تامینمان میکند میگویم اصلا نده. تو به خدا ایمان نداری. یک عمر دم از خدا میزنی ولی خدا را باور نداری خدا نمیفرماید اگر کسی به من توکل کرد کفایتش میکنم «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[5] کی تامینت میکند؟ گاهی اوقات ایمان به پولی تو کارتمان بیشتر از خداست ایمان به رفیق و پارتی و دوست و آقای فلان مسئول و فلان مدیر کل بیشتر از خداست. یک حرفهای میزنیم که شرک توش است. آقا ما همه چیزمان از شما داریم وامدار شما هستیم. درصد از این حرفها را به خدا تحویل نمیدهیم که حقش این است آنجا گفته شود. آقای مشکینی خدا رحمتشان کند گفت این همدرس ما آمد گفت 5 ریال دارید بدهید به ما گفتند من بودم و 5 ریال، حالا سر دو راهی قرار گرفتم بدهم به این آقا خودمان چیکار کنیم؟ ندهم این از ما تقاضای کمک کرده گفتند در این مقابله بین عقل و بین هوا و هوس عقل به من گفت بده خدا میفرماید «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[6] دادید ده برابر به شما میدهد گفت من دست کردم 5 ریال را درآوردم دادم به آن آقا. یک جمله من هم اضافه کنم یکی از علتهایی که بعضیها انفاقهای شان را نتیجه نمیگیرند چون خراب شان میکنند منت میگذارند. اذیت میکنند میگوید آقا دوباره پیدات شد؟ فقط ما را شناختی؟ دیگه پیدات نشه از این برها قرآن میفرماید: «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[7] با منت گذاری و اذیت کردن کارهای نیکتان را خراب نکنید گفتند من دادم و هیچ هم نگفتم که خودم نیاز دارم حالا ما دادیم به شما گفتند دادم و او هم رفت از حوزه درس آمدم بیرون، بیرون حوزه درس یکی از علمای آن وقت قم ما را دید گفت آقای مشکینی چطورید؟ گفتم الحمد لله. گفت ایشان دست کرد تو جیبش یک پاکتی درآورد و داد به ما و گفت این متعلق به شما است و رفت گفتم پاکت را نگاه کردم دیدم 5 تومان پول توی پاکت است ما 5 ریال دادیم ده برابر تو فاصله شاید یکی دو دقیقه گفتم الله اکبر از لطف الهی. خدا مردم زیر بار منت شماها قرار نمیگیرد خدا کریم علی الاطلاق است. آقای مشکینی گفتند یک چند قدمی رفتم جلوتر یکی دیگر از هم درسیهای من رسید گفت آقای مشکینی من دیشب خانمم زایمان کرد و هیچ چیزی در منزل ندارم یک 5 تومن دارید بدید قرض ما. خدا کند مردم طعم معامله با خدا را بچشیم. سعدی میگوید:
اگر لذت ترک لذت بدانی
از پول گذاشتن لذتی دارد که اگر فهمیدی آن را دیگر جمع کردن پول برایت لذت نیست. دیگر لذت نفس لذت ندارد.
هزاران در از خلق بر خود ببندی
درت باز باشد در آسمانی
گفتند تا گفت آقا دارید یک 5 تومن ما دیدیم 5 ریال خدا چطور کرد 5 تومن گفتم توکلت علیک پاکت 5 تومنی را درآوردم دادم به آن همدرس دیگر ما این هم گرفت و تشکر رفت فرمودند از این بر خیابان عرض خیابان را طی کردم رفتم آن سمت خیابان یکی از تجار مشکین شهر یک دفعه ما را دید توی قم گفت آقای مشکینی من سه روز است تو قم دارم دنبال شما میگردم گفتم امری دارید کاری دارید گفت ایشان دست کرد یک پاکتی درآورد به ما داد و رفت گفتند سر پاکت را باز کردم دیدم 50 تومان توی پاکت است. 5 ریال شد 5 تومن 5 تومن شد 50 تومان توی چند دقیقه. که ایشان میگفتند من همانجا سر بلند کردم به آسمان گفتم خدایا یک کسی را هم برسانید این 50 تومان را هم قرض بگیرد. شما کجای عالم سود دهی به این فرصت نزدیک و به این حلالی سراغ دارید؟ 5 را بکند 50، 50 را بکند 500 ریال. تو فاصله چند دقیقه. گفتند البته دیگه دعای ما مستجاب نشد. این کار خداست. مردم تو کارها ی خیر نونش را اول شما میخورید. یادتان نرود نماز خواندی نفعش را داری میبینی هر کاری نیکی در اسلام اگر کسی انجام داد نفع اولیه را خودش میبرد. صله رحم کردید صله رحم ما میگوییم ما بزرگواری کردیم رفتیم دیدن برادر و خواهر میگویند مرد مومن تو نون صله رحم را اول تو داری میخوری. ظاهرا تو رفتی اما حقیقتا بهره کلی را تو بردی. یک نکته بسیار مهمیاست که مردم اگر بدانند در هر کار خیر هر کار نیک هر عمل بر نفعش را خودشان اول میبرند دیگه کوتاهی تو کارها نمیکنند. چون خودش را دوست میدارد. پول دوست میداری انفاق کن. احترام دوست میداری تواضع کن. عزت میخواهی بندگی کن. خدا لطفش را به شما بر میگرداند این هم یک نکته مهمیدر این آیه محضر عزیزان مطلب دیگر دل بستگیهای به دنیا انسانها را از کارها ی خیر باز میدارد. آنچه که بعضیها محروم میشوند از کارها ی خیر توفیقات معنوی منشاش وابستگی به دنیا است. دیدید من بارها عرض کردم پول توفیق نمیآورد سواد توفیق نمیآورد بعضیها سواد دارند پول دارند مقام دارند همه چیز دارند توفیق ندارند چون وابسته به دنیا هستند. بعضیها یک حداقلها ی دارند ولی تو همین حداقلها چون وابسته نیستند موفق هستند این هم مطلب دیگر. که وابستگیها ی به دنیا سبب میشود انسان محروم بشود از رسیدن به مقام ابرار. اینها یی که با امام حسین آمدند همه از دنیا رها شده بودند یک نفر از این شهدا وابسته به دنیا نبود. آنهایی که شب عاشورا در کنار امام حسین و روز عاشورا به شهادت رسیدند همه رسته تعلقات دنیایی هستند. پشت پا زدند به همه چیز؟
نکته دیگر من اینجا محضر عزیزان عرض کنم در بحث انفاق این هم نکته بسیار دقیقی است که عزیزان توجه داشته باشید در بحث انفاق ارزش واقعی انفاق به آن چیزی است که خودتان دوست میدارید. نه فقرا دوست میدارند. ببینید گاهی اوقات شخص نیازمند و تهی دست هرچیزی بدهید میپذیرد اما قرآن میفرماید «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[8] شما چه دوست میدارید؟ خودت را تراز قرار بده. آنچه که تو میپسندی انفاق کن. نه آنچه که آن نیاز میپسندد. پسند شما چیست در حق طرف مقابل؟ آنی که دوست میداری هزینه کن نه آنی که مقابل شما میپسندد بعضیها به خاطر شدت احتیاج به هر چیزی شما انفاق کنید رضایت میدهد و مسلمانها قدر اسلام را بدانید. اسلام سرتان را بلند بگیرید در برابر دنیا. اسلام مکتب انسان دوستی است نه مال دوستی. این آیه از آیات شریفهی است که مردم را دوست بدارید. نوع دوست باشید. برای دیگران تکریم قائل بشوید. مال دوست نباشید ثروت دوست نباشید. این دین اسلام است. امروز ببینید بعضی از مردم در سراسر دنیا چگونه گرفتار شدند تو همین جریان کرونا، یکی از میلیاردرهای ایتالیا سال گذشته من تصویرش را دیدم فیلمش را دیدم از میلیاردرهای مطرح در ایتالیا بود این بستگانش کرونا گرفتند فوت کردند خودش هم کرونا گرفت بر بلندای کاخ خانهاش که ساختمان مجللی بود دید این پول این امکانات او را به جایی نرساند اینها تضمین حیات برایش نشد صندوقهای پر از دلار را آورده بود از بلندای کاخش میریخت توی خیابان که خیابان مملو از اسکناسها ی دلار شده بود. نقدینگیها ی که به عنوان دلار توی صندوقها کرده بود همه را ریخت در خیابان کف خیابان مملو از برگها ی دلار بعد خودش را هم از بالای این کاخ واژگون کرد به زمین و مرد. این همان پوچی در زندگی است. اسکناس شد برایت همه چیز؟ دنیا شد برای تو همه چیز؟ به یک جایی میرسی میبینی این اسکناس نجاتت نمیدهد این خانه این مکانات مردم آنچه که آرامش به شما میدهد « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[9] یاد خدا آرام تان میکند یاد خدا ایجاد آرامش میکند. پول که آرامش نمیآورد مقام که آرامش نمیآورد کثرت قوم و قبیله که کسی را آرام نمیکند. این هم نکته دیگر که اسلام مکتب انسان دوستی است نه مال دوستی.
البته در بحث انفاق این را فراموش نکنیم محبت به ثروت محبت به دنیا محبت به امکانات در همه انسانها هست آنچه که موجب خطر میشود شدت این محبتها است. و الا بله ثروت را مردم کار میکنند باید برای خدا به دست بیاورد یک کسی آمد خدمت امام صادق عرض کرد «إِنِّي ضَعِيفُ الْعَمَلِ قَلِيلُ الصَّلَاةِ قَلِيلُ الصَّوْمِ»[10] من عملم کم است نمازم کم است روزهام کم است نمازم کم است یعنی همین نمازی 17 رکعت را میخوانم روزه ماه رمضان را میگیرم. اما هدف و تلاش تو زندگیم این است که «وَ لَكِنْ أَرْجُو أَنْ لَا آكُلَ إِلَّا حَلَالًا»[11] نون حلال به دست بیاورم پول حلال به دست بیاورم تلاشم این است که مال پاک به دست بیاورم. امام باقر فرمود: «أَيُّ جِها دٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج»[12] چه تلاشی بالاتر از اینکه انسان شکمش و در مسائل جنسی عفت داشته باشد. رسول الله فرمودند آفرین بر تو. برای همین نمازهای واجبت را میخوانی نون حلال داری در میآوری. از نظر اخلاقی فاسد نیستی سالم هستی. این بزرگترین اجتهاد است. امام باقر فرمود.
لذا آنچه که موجب خطر است شدت محبت به این تعلقات دنیایی است. البته قرآن میفرماید:
«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ»[13] خدا کار به کمیت انفاق ندارد. کار به کیفیت انفاق دارد. مردم کار کم ولی خالصانه. غوغا میکند کار کم ولی خالصانه من یک جریانی را از شیراز برای تان بگویم خدا رحمت کند آیت الله والد از مرحوم جد ما نقل میکردند که زمانی مرحوم جد ما، یکی از موجهین و متدینین شیراز که ایشان روضه میگرفت برای امام حسین دهه اول، و شب عاشورا هم شام میداد. این خودش برای مرحوم جد ما نقل کرده بود که ابوی هم ناقل این قضیه بودند این یک سال دهه اول محرم توفیق نصیبش میشود برود کربلا خودش نبوده شیراز که مجلس را اداره کند اما به پسرش که گرداننده مجلس بوده سفارش میکند بابا من دارم میروم مجلس را مثل زمانی که خودم بودم اداره کنید تمام نیازمندیهای شما را گرفتم برنج را تهیه کردم روغن را تهیه کردم رسم بود قلیان میدادند تو روضهها تنباکو درجه یک آماده کردم پذیرایی چیز کم نگذارید مثل خودم بودم. حالا خودم نیستم کار را انجام بدهید این برای مرحوم جد ما نقل کرده بود که من شب عاشورا کربلا بودم تو صحن امام حسین عزادارها عزاداری میکردند یک لحظه رفتم تو فکر گفتم ما اگر شیراز الآن بودیم تو مجلس روضه بالا سر کار بهتر بود یا الآن کربلا هستیم؟ گفت این سوال تو ذهنم آمد بعد خودم به خودم جواب دادم گفتم مسلما اینجا فضیلت دارد شب عاشورا کربلا چه توفیقی از این بالاتر گفت همه آن زحمتها ی که میکشیدید برای تقرب به ساحت مقدس سید الشهدا است حالا تقرب مقامیو مکانی پیدا کردی گفت خودم را آرام کردم گفت بعد این سوال به ذهنم آمد که این کار ما نزد امام حسین قبوله یا قبول نیست؟ گفت تو گوشه صحن نشسته بودم نیمههای شب بود یک لحظه خواب بر من مستولی شد خواب دیدم این حرم و صحن و بارگاه تبدیل به یک صحرای شده وسط این صحرا تختی برپاست وجود مقدس سید الشهدا روی تخت جلوس کردند کنار حضرت قمر بنی ها شم ایستاده جمعیت تا چشم کار میکند دور تا دور این تخت سید الشهدا و سریر حضرت جمعیت موج میزند گفت آقا رو کردند به قمر بنی ها شم فرمودند برادر اسامیکسانی که این ایام برای ما خدمت کردند و زحمت کشیدند را بخوانید. گفت طوماری آوردند قمر بنی ها شم شروع کرد بیان کردن فلانی چه کرده فلانی چه کرده حالا در حد توان تان بالاخره کار دارید به امام حسین دوره تان تمام میشود این پولها را هم بعدا ورثه میل میکند
ای که دستت میرسد کاری بکن
گفت شروع کرد قمر بنی ها شم گزارش دادن. گفت در اثنای گزارش آقا فرمودند یک اشاره کردند به این تاجر تاجر شیرازی گفت من تو جمعیت نشسته بودم آقا فرمودند برای این تاجر شیرازی بنویسید امسال شب عاشورا برای ما این مقدار برنج پخت کرد نصف آن مقداری که این هر سال پخت میکرد را حضرت گفتند. روغن را روغنی درجه 2 مصرف کرده تنباکو هم تنباکوی متوسط تو مجلس امام حسین آورده. وبنویسید آشپزش هم یک چوب کبریت. گفتم من جذبه و ابهت امام حسین ما را گرفت بگم آقا ما برنج دوبرابر این من خریده بودم و گذاشته بودم اینی که فرمودید نصف آن مقدار است روغن هم من روغن درجه یک تهیه کرده بودم روغن درجه یک حیوانی تنباکوی درجه یک شما روغن درجه دو فرمودید بنویسند ولی خوب هیبت امام حسین ما را گرفت ما حرف نزدیم از خواب بیدار شدم. گفت خواب را یادداشت کردم شب عاشورا کربلا این خواب را دیدم. بعد که بر میگرده شیراز. بعد که مردم میآیند دید و بازدیدها تمام میشود بچههایش را صدا میزند میگوید بیاید به شما کار دارم. به پسرش میگوید بابا امسال شب عاشورا چکار کردید؟ یک گزارشی از پخت شب عاشورای تان بدهید میگوید بابا امسال چون شما نبودید ما سهمیه برنج را نصفش کردیم این برنجهای که شما خریده بودید، گفتیم نیستید خودتان نصفش را پخت کردیم دادیم به عزاداران نصفش را گذاشتیم برای مجلس خودتون. گفت زدم پشت دستم گفتم ای داد ای بیداد این نکته اول. گفتم روغن درجه یکی که خریده بودم چی کردید؟ گفت آن روغن هم دیدیم حیف است بدهیم تو مجلس امام حسین گذاشتیم برای مجلس خودت رفتیم از بازار روغن درجه 2 خریدیم. یک وقت نکند برای امام حسین یک چیزی وسطی ضعیفی برای امام حسین برایت مینویسند هر قدر پول دادی آش میخوری. گفت خوب این هم حل شد. گفت تنباکو را چیکار کردید؟ گفت آن تنباکوی درجه یکی که خریده بودی این وقایع اتفاقیه شیراز جنت طرازتان هست ها . این داستان نود سال قبل این شهر است گفت تنباکو را هم دیدیم حیف آن تنباکوی درجه یک بیاریم تو مجلس امام حسین آن را هم گذاشتیم برای دید و بازدیدهای خودت خرج کردیم. رفتیم تو بازار تنباکوی متوسط خریدیم تو مجلس عزای امام حسین آنها را خرج کردیم. خودت را بر امام حسین ترجیح میدهی؟ مجلس خودت را بر مجلس امام حسین. اینها را مینویسند. گفت آشپز را صدا بزنید بیاید اینها حل شد آشپز آمد گفت آشپز تو چه کردی؟ گفت یعنی چه کردم؟ گفت فکر کن ببین زمانی که پخت کردی برای امام حسین تو چیکار کردی؟ آشپز فکر کرد گفت من وقتی میخواستم این آتش زیر دیگها را روشن کنم دلم شکست گفتم یا ابا عبد الله اگر منم میداشتم من هم برات اطعام میکردم و اکرام میکردم عزادارها را ولی دستم خالیه چیزی ندارم یا حسین اما این کبریت تو جیبم کبریت مال خودم است. این کبریت مال چپق خودم است کبریت خودم را درآوردم زدم روشن کردم آتش زیر دیگ را با کبریت خودم روشن کردم. گفت آن یک نخ کبریتت را امام حسین به ابالفضل گفتند بنویس.
مردم خدا کار به کمیت ندارد. کار به کیفیت دارد. بدید با اخلاص بدید. بدید خالصانه و عاشقانه بدید. عرضم را تمام کنم. یادمان نرود که خدا اینها را میبیند اولیا ناظر بر این مسائل هستند و قطعا سعادت انسانها در پرتو همین نگاههای کریمانه و عواطف ارزشمند اجتماعی است.
عرضم را به پایان برسانم با این مطلب به استقبال روضه برویم ان شاء الله عزیزمان جناب آقای حاج حسین آقای مومنی و مداحان عزیز هم به فیض کافی و وافی خواهند رساند.
این بشود مقدمه روضه.
عالیترین انفاق میدانید چیست؟
ببینید بعضیها از مال میگذرند. بعضیها از مقام میگذرند. بعضیها آبرو میگذارند. بعضیها جان انفاق میکنند. ای درود خدا بر تو ای حسین که جان انفاق کردی. عالیترین و والاترین جلوه انفاق شها دت است. پیامبر فرمود «فَوْقَ كُلِ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[14] بالاتر از هر کار خوبی کار خوبی است. بالاتر از شها دت دیگر ما کاری نداریم. دیگه جانت را داری میدهی. مال. بعضیها از مال میگذرند اما از جان نمیگذرند. عبید الله حر جعفی از مال گذشت از جان نگذشت. وقتی امام حسین را دید گفت آقا یک اسبی دارم هزار دینار طلا میارزد. شمشیری دارم گرانقیمت زرهم را میدهم خودم نمیآیم. یعنی از پول میگذرم ولی از جان نمیگذرم. آقا فرمود ما اینها را که نمیخواهیم ما خودت را میخواهیم خودت آمدی آمدی ما که محتاج شمشیر و اسب نیستیم. این را بگویم زیاد بگویید. این هم مزد امشبتان. یک روز رسول خدا نشسته بودند تو مسجد پیغمبر مسجد النبی یک کسی داشت رد میشد این دعا را میکرد «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا تُسْأَلُ»[15] پیوسته میگفت و میگذشت خدایا از تو میخواهم بهتر چیزی که از تو خواسته اند. بهترین خواسته که از شما خواستند را از شما میخواهم هی این را میگفت و میرفت. پیامبر شنیدند رو کردند به مسلمانها گفتند دعای این فرد اگر به اجابت برسد پاسخی جزی شها دت ندارد. شهادت «خیر ما تسال»[16] است. در دعای افتتاح آقا امام زمان به خدا عرض میکند. «قتلا فی سبیلک»[17] کشته شدن در راه خودت را خدایا نصیب ما کن. عالیترین جلوه انفاق، انفاق جان است. بعضیها از پول راحت میگذرند از مقام میگذرند از خانه میگذرد از رفیق میگذرد از خودش نمیگذرد اینکه شاعر میگوید از خودت بگذر ز قید رستن این است. خودت را بشکن که بت شکستن این است
شب ششم یک عرض سلامیبه آن شهیدی سیزده ساله کربلا کنیم. نوجوانها امام حسین برای تمام طبقات سنی و اجتماعی الگو آورد. قاسم بن الحسن سه ساله بود پدرش امام حسن را شهید کردند. در کنار و جوار امام حسین این آقا زاده تربیت شد. شب عاشورا وقتی امام حسین خبر دادند که فردا روز شهادت است فردا باید از جانها بگذرید. شروع کردند یکی یکی اصحاب عرض ارادت کردن سخن گفتند بماند رعایت وقت کنم قاسم بن الحسن سیزده ساله بود تو آن خیمه سید الشهدا که خیمه فرماندهی بود عقب جمعیت نشسته بود روی سر کاسه زانویش نیم ایستاده گردن میکشید امام حسین را نگاه میکرد وقتی همه ابراز ارادت کردند اول قمر بنی ها شم سخن گفت زهیر سخن گفت مسلم بن عوسجه به سخن آمد یکی یکی اصحاب پسر پیغمبر سخن از جان مگو جان چیزی ناچیز است جان چیست که شما میگویید ما را میکشید. ما با تمام وجود زهیر گفت من دوست داشتم خداوند هزار مرتبه من را در راه شما میکشت زنده میکرد میکشت زنده میکرد باز میگفتم حبیبی یا حسین. قاسمبن الحسن خطاب به عمو کرد بعد که همه صحبت کردند گفت عمو جان من هم نصیبی از این شها دت فردا خواهم داشت؟ امام یک سوال کردند نوجوانها برای اینکه تاریخ قضاوت غلط نکند بگویند آقا یک سیزده ساله چه میدانست شها دت یعنی چه تو رو دروایستی قرار گرفت امام فرمودند عزیز برادر شهادت نزد تو چگونه است؟ این رو امام پرده برداری کرد از افق بلند قاسمبن الحسن این عزیز که مظهر ایثار است از جان گذشته زیباترین تعریف را به امام پاسخ داد. گفت احلی من العسل. ما مردن برای ما اینجوری است؟ احلی من العسل است؟ ما اسم مرگ میآورند دست و پای مان میلرزد یکی دو روز قبل یکی آمد تو دفتر گفت آقا من شبها وحشت میکنم خوابم نمیبرد از دست مرگ گفتم یک بخشش خوب است یک بخشش شاید مال کارها ی مان است. به امام حسین عرض کرد احلی من العسل. از عسل گواراتر و شیرین تر. آقا فرمودند شهید میشوی اما بعد از یک بلوای سختی. آقایون عاشورا شد. جنگ آغاز شد اصحاب پیشی گرفتند بنی ها شم اول شهید علی اکبر بود. امام حسین به علی اکبر فرمودند برو وقتی آمد حضرت علی اکبر را بدرقه کردند اما قاسم بن الحسن تو مقتل دارد آمد رو دست و پای امام حسین افتاد افتاد روی دست و پای سیدالشهدا دست آقا را میبوسید پای حضرت را میبوسید عمو اذن نبردم بدهید. بعد از شها دت علی اکبر که قاسم بی تاب شده بود علقه عجیبی با علی اکبر داشت. امام حسین تامل میکردند به دو دلیل یک قاسم امانت برادر بود. گاهی اوقات دید شما یک یتیمی میآید در خانه تان میگویید این یتیم است پدر ندارد حواست باشد آنقدر که دغدغه این یتیم را دارید دغدغه بچههای خودت را نداری. و نکته دوم امام میدانستند قاسم یک نوجوان سیزده ساله است این نامردمان دین ندارند رحم و مروت ندارند در برابر یک نوجوان سیزده ساله اینها ظلم میکنند امام پاسخ نمیدادند اینقدر دست و پای امام حسین را بوسید که امام را راضی کرد. آقا قاسم را تو بغل گرفتند در مقاتل دارد هر دو گریه کردند. قاسم بر غربت عمو امام بر مظلومیت قاسم. آقا یک پارچه ای دور صورت قاسم درست کردند که آفتاب به چهره اش نتابد. خیلی زیبا بود. مثل پدرش امام حسن که یوسف اهل البیت بود چهره زیبا و از چشم زخم دشمن هم در امان باشد سوار بر مرکب شد راوی میگوید پاها ش به رکاب نمیرسید. نوجوان سیزده ساله دارید در خانواده تان پاها به رکاب نمیرسید رفت سمت دشمن یکی از کوفیان میگوید دیدیم یک آقا زادهای گریه میکند و میآید گفت فکر کردم وحشت او را گرفته دیدم بر امام غریبش گریه میکند.
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد کجا میبرد
بهتر شما را کربلایی میکنند مداحان عزیز ما جناب آقای محمد پور جناب حاج آقای مومنی دو بیت شعر خواند هم خودش را معرفی کرد هم امام مظلومش را.
ان تنکرونی فانا فرع الحسن
سبط النبی المصطفی و الموتمن[18]
مردم اگر من را نمیشناسید من آقا زاده امام حسنم. همان حسنی که سبط پیغمبر بود. یعنی مردم با دست خودتان دارید یادگاران پیامبر را میکشید. یه اشاره به خیمهها کرد
هذا حسین کالاسیر المرتهن[19]
این هم عموی مظلومم حسین که بین شما گرفتار آمده جمعی را به درک واصل کرد امام صحنه جنگ را نظارت میکردند دشمن دور قاسم، قاسم را احاطه کردند یک نانجیبی با شمشیر به فرق قاسم و یک وقت صدایش بلند شد عمو به فریادم برس. عرضم را تمام کنم راوی میگوید امام حسین آمد دشمن را پراکنده کرد راوی میگوید گرد و غبار فرو نشست دیدیم حسین سر قاسم را به دامن گرفته فرمود «یعز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک»[20] به خدا قسم قاسم برای عمویت گران تمام شد وقتی صدای عمو زد که به موقع نیامد، وقتی هم آمدم که نفعی برای تو نداشت یعنی عزیزم وقتی آمدم که بدنت زیر سمّ اسبها همه بگوییم غریب حسین
[1] . آل عمران، 92.
[2] . نهج الفصاحه، ص 755.
[3] . آل عمران، 92.
[4] . الکافی، ج 3، ص 265.
[5] . طلاق، 3.
[6] . انعام 160.
[7] . بقره 264.
[8] . آل عمران، 92.
[9] . رعد 28.
[10] . المحاسن، ج 1، ص 292.
[11] . المحاسن، ج 1، ص 292.
[12] . المحاسن، ج 1، ص 292.
[13] . انفال 60.
[14] . دعائم الاسلام، ج 1 ص 343.
[15] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 13.
[16] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 13.
[17] . الصحیفه العلویه و التحفه المرتضویه، ص 313.
[18] . تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج 2، ص 304.
[19] . تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج 2، ص 304.
[20] . تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج 2، ص 304.