استاد حدائق شنبه 23 مرداد 1400 مصادف با ششمین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث درس هایی از نهضت سیدالشهدا(ع) پرداختند

دانلود

 جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيم»[1]

سخن در جلسه گذشته پیرامون یکی از درسها ی مهم نهضت امام حسین که یک بعد اجتماعی و تربیتی دارد درس ایثار و فداکاری. امام حسین و اصحابش در این واقعه عاشورا آموختند که برای مردم و به یاد مردم در مسیر رضای خدا حرکت کنیم. عرض کردم اگر امام حسین مصلحت فردی خودش را می‏دید سکوت در مدینه به صلاح امام حسین بود اگر مصلحت فردی بود. امام خود را فدا کرد برای عالم اسلام برای اصلاح امور مسلمان‏ها ‏و برای ساماندهی به وضع جامعه اسلامی. در این فداکاری حضرت همه چیز را هزینه کرد. این درسی است برای همه ارادتمندان به اهل البیت مخصوصا امام حسین که ما از این داده ها ی الهی و فرصت ها ی که خدا در اختیار ما قرار داده در هزینه کردن برای خدا کوتاهی نکنیم.

آیه شریفه که مورد بحث قرار گرفت آیه 92 از سوره مبارکه آل عمران خداوند می‏فرماید به مقام بر نخواهید رسید مگر اینکه انفاق شما از همان چیزی باشد که برای خود دوست دارید. و اگر انفاق کردید از هر چیزی خدا به کار شما آگاه و عالم است. مطالبی در این آیه شریفه است شب گذشته نکته‏ی عرض شد ادامه بحث را من امشب مطالبی را از این آیه و درک و فهمی‏که از این آیه استنباط می‏شود که پیام‌آور فداکاری ایثار نوع دوستی دیگران را دیدن، از این آیه استنباط می‏شود را عرض کنم.

یکی از مطالبی که همه ما به آن توجه داشته باشیم در بحث انفاق یک جهتش فقر زدایی است. نوعا مردم این را می‏بینند. وقتی صدقه می‏دهد طرف انفاق می‏کند می‏گوید دارم مشکل طرف را حل می‏کنم اما مردم بدانید امیرالمومنین فرمود قبل از اینکه گره از کار دیگری بگشایی این گره گشایی از زندگی خودت گره می‏گشاید یعنی شما این پولی که دارید انفاق می‏کنید دارد برمی‏گردد به خودت این را بعضی‏ها ‏نمی‏بیند. اگر تواضع کردی خودت را عزیز کردی. «من تواضع رفعه الله»[2] تواضع کردی خدا عزتت می‏دهد. ما تواضع را می‏بینیم عزت را نمی‏بینیم. انفاق را می‏بینیم اکرام خدا را نمی‏بینیم لذا حضرت می‏فرماید کمک شما هنوز به نیازمند نرسیده ثواب خدا به شما رسیده. پاداش شما به خدا به شما بر می‏گردد یکی از چیزها ی که همه ما داریم حب ذات است. خودت را دوست می‏داری تواضع کن خودت را دوست می‏داری اخلاق به خرج بده این خوش اخلاقی احترام تکریم دیگران تکریم خود شماست «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[3] اگر می‏خواهید به مقام بر برسید باید انفاق شما اکرام شما از همان طریقی باشد که دوست می‏دارید. آنگونه ادب کن که دوست داری به تو ادب کنند. آنگونه اکرام کن که دوست داری به تو اکرام کنند لذا این نکته مهم را عزیزان متوجه باشید که محبت شما به دیگران در واقع تو تعالی شما تربیت شما رشد شما تاثیر دارد خدا بر می‏گرداند به شما این هم مطلب مهمی‏است که این انفاق دستگیری فداکاری ایثار رشد خود انفاق دهنده انفاق کننده مطرح است. اگر خدا می‏فرماید این کار را بکنید می‏خواهند رشد کنید. خدا که محتاج صدقه دادن و خمس دادن من و شما نیست می‏گویند آقا انفاق کن تا رشد کنی انفاق کن تا شخصیتت پرورش پیدا کند انفاق کن تا تو همین زندگی دستت باز بشود. بیش از 90 مورد خدا می‏فرماید بدهید می‏دهم. یک کسی آمد خدمت رسول خدا عرض کرد یا رسول الله وضعم بد است چیکار کنم پیامبر فرمودند برو انفاق کن صدقه بده. دوباره عرض کرد یا رسول الله وضعم بد است چیکار کنم پیامبر فرمود برو انفاق کن صدقه بده. مرتبه سوم عرض کرد یا رسول الله من وضعم بد است چیزی ندارم بدهم شما می‏فرمایید انفاق کن پیغمبر فرمود برو قرض بگیر انفاق بکن خدا ده برابر به تو می‏دهد یکش را بابت بدهی‏ات بپرداز نه تاش را مصرف کن. آقایان به این مکان مقدس اگر کسی با ایمان بدهد محال است خدا جواب ندهد. یک کسی گفت ما هم بکنیم می‏دهد گفتم تو نکن که نمی‏دهد تو می‏خواهی خدا را بیازمایی تو ایمان نداری. یک بخشی از کارهای که نتیجه نمی‏گیریم چون با ایمان نمی‏دهیم. زیارت عاشورا اکسیر اعظم است یک ذکرش زندگی‏ات را زیر و رو می‏کنیم چرا من نتیجه نمی‏گیرم من با اعتقاد نمی‏خوانم نماز باید «قربان کل تقی»[4] باشد ما را ببرد به ملکوت. چرا نمی‏برد؟ چون آن نمازی که باید باشد نیست من از یکی از نمونه ها ی انفاق برایتان بگویم انفاق آمیخته با ایمان. اول خود این شخص انفاق کننده نونش را می‏خورد قبل از اینکه آن انفاق شونده لطف شما به او برسد.

من این را از مرحوم آیت الله آقا میرزا علی آقا مشیکنی رحمت الله علیه شنیدم ایشان می‏فرمودند ما در دوران طلبگی مان در قم شاید این داستان بر می‏گردد به هشتاد سال قبل فرمودند یک روزی بود من از درس درسم تمام شد حوزه درس آمدم بیرون کلی موجودی من 5 ریال بود و این 5 ریال می‏خواستیم برای خانواده اهل منزل آذوقها ی نیازمندی ها ی برای ظهر تهیه کنیم بالاخره لیستی به ما داده بودند سیاهی داده بودند یک چیزهای تهیه کنیم ببریم منزل 5 ریال هم 5 قرون داشتم. گفتند از حوزه درس داشتم می‏آمدم بیرون یکی از دوستان اهل علم من به من برخورد کرد گفت آقای مشکینی 5 ریال داری بدید قرض ما. گاهی اوقات اینجا امتحان می‏کند. ببیند ایمانت چطوره؟ آقا میگه ما پول بدیم خمس بدیم بلای سرما آمد کی تامین‏مان می‏کند می‏گویم اصلا نده. تو به خدا ایمان نداری. یک عمر دم از خدا می‏زنی ولی خدا را باور نداری خدا نمی‏فرماید اگر کسی به من توکل کرد کفایتش می‏کنم «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[5] کی تامینت می‏کند؟ گاهی اوقات ایمان به پولی تو کارت‏مان بیشتر از خداست ایمان به رفیق و پارتی و دوست و آقای فلان مسئول و فلان مدیر کل بیشتر از خداست. یک حرف‌های می‏زنیم که شرک توش است. آقا ما همه چیزمان از شما داریم وامدار شما هستیم. درصد از این حرف‏ها ‏را به خدا تحویل نمی‏دهیم که حقش این است آنجا گفته شود. آقای مشکینی خدا رحمت‌شان کند گفت این همدرس ما آمد گفت 5 ریال دارید بدهید به ما گفتند من بودم و 5 ریال، حالا سر دو راهی قرار گرفتم بدهم به این آقا خودمان چیکار کنیم؟ ندهم این از ما تقاضای کمک کرده گفتند در این مقابله بین عقل و بین هوا و هوس عقل به من گفت بده خدا می‏فرماید «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[6] دادید ده برابر به شما می‏دهد گفت من دست کردم 5 ریال را درآوردم دادم به آن آقا. یک جمله من هم اضافه کنم یکی از علت‌ها‌یی که بعضی‏ها  ‏انفاق‌های شان را نتیجه نمی‏گیرند چون خراب شان می‏کنند منت می‏گذارند. اذیت می‏کنند می‏گوید آقا دوباره پیدات شد؟ فقط ما را شناختی؟ دیگه پیدات نشه از این برها  قرآن می‏فرماید: «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»[7] با منت گذاری و اذیت کردن کارهای نیک‏تان را خراب نکنید گفتند من دادم و هیچ هم نگفتم که خودم نیاز دارم حالا ما دادیم به شما گفتند دادم و او هم رفت از حوزه درس آمدم بیرون، بیرون حوزه درس یکی از علمای آن وقت قم ما را دید گفت آقای مشکینی چطورید؟ گفتم الحمد لله. گفت ایشان دست کرد تو جیبش یک پاکتی درآورد و داد به ما و گفت این متعلق به شما است و رفت گفتم پاکت را نگاه کردم دیدم 5 تومان پول توی پاکت است ما 5 ریال دادیم ده برابر تو فاصله شاید یکی دو دقیقه گفتم الله اکبر از لطف الهی. خدا مردم زیر بار منت شماها قرار نمی‏گیرد خدا کریم علی الاطلاق است. آقای مشکینی گفتند یک چند قدمی ‏رفتم جلوتر یکی دیگر از هم درسی‏های من رسید گفت آقای مشکینی من دیشب خانمم زایمان کرد و هیچ چیزی در منزل ندارم یک 5 تومن دارید بدید قرض ما. خدا کند مردم طعم معامله با خدا را بچشیم. سعدی می‏گوید:

اگر لذت ترک لذت بدانی

از پول گذاشتن لذتی دارد که اگر فهمیدی آن را دیگر جمع کردن پول برایت لذت نیست. دیگر لذت نفس لذت ندارد.

هزاران در از خلق بر خود ببندی

درت باز باشد در آسمانی

گفتند تا گفت آقا دارید یک 5 تومن ما دیدیم 5 ریال خدا چطور کرد 5 تومن گفتم توکلت علیک پاکت 5 تومنی را درآوردم دادم به آن همدرس دیگر ما این هم گرفت و تشکر رفت فرمودند از این بر خیابان عرض خیابان را طی کردم رفتم آن سمت خیابان یکی از تجار مشکین شهر یک دفعه ما را دید توی قم گفت آقای مشکینی من سه روز است تو قم دارم دنبال شما می‏گردم گفتم امری دارید کاری دارید گفت ایشان دست کرد یک پاکتی درآورد به ما داد و رفت گفتند سر پاکت را باز کردم دیدم 50 تومان توی پاکت است. 5 ریال شد 5 تومن 5 تومن شد 50 تومان توی چند دقیقه. که ایشان می‏گفتند من همانجا سر بلند کردم به آسمان گفتم خدایا یک کسی را هم برسانید این 50 تومان را هم قرض بگیرد. شما کجای عالم سود دهی به این فرصت نزدیک و به این حلالی سراغ دارید؟ 5 را بکند 50، 50 را بکند 500 ریال. تو فاصله چند دقیقه. گفتند البته دیگه دعای ما مستجاب نشد. این کار خداست. مردم تو کارها ی خیر نونش را اول شما می‏خورید. یادتان نرود نماز خواندی نفعش را داری می‏بینی هر کاری نیکی در اسلام اگر کسی انجام داد نفع اولیه را خودش می‏برد. صله رحم کردید صله رحم ما می‏گوییم ما بزرگواری کردیم رفتیم دیدن برادر و خواهر می‏گویند مرد مومن تو نون صله رحم را اول تو داری می‏خوری. ظاهرا تو رفتی اما حقیقتا بهره کلی را تو بردی. یک نکته بسیار مهمی‏است که مردم اگر بدانند در هر کار خیر هر کار نیک هر عمل بر نفعش را خودشان اول می‏برند دیگه کوتاهی تو کارها  نمی‏کنند. چون خودش را دوست می‏دارد. پول دوست می‏داری انفاق کن. احترام دوست می‏داری تواضع کن. عزت می‏خواهی بندگی کن. خدا لطفش را به شما بر می‏گرداند این هم یک نکته مهمی‏در این آیه محضر عزیزان مطلب دیگر دل بستگی‏های به دنیا انسان‏ها ‏ را از کارها ی خیر باز می‏دارد. آنچه که بعضی‏ها ‏محروم می‏شوند از کارها ی خیر توفیقات معنوی منشاش وابستگی به دنیا است. دیدید من بارها عرض کردم پول توفیق نمی‏آورد سواد توفیق نمی‏آورد بعضی‏ها ‏سواد دارند پول دارند مقام دارند همه چیز دارند توفیق ندارند چون وابسته به دنیا هستند. بعضی‏ها ‏یک حداقل‏ها ی دارند ولی تو همین حداقل‏ها  ‏چون وابسته نیستند موفق هستند این هم مطلب دیگر. که وابستگی‏ها ی به دنیا سبب می‏شود انسان محروم بشود از رسیدن به مقام ابرار. اینها یی که با امام حسین آمدند همه از دنیا رها  شده بودند یک نفر از این شهدا وابسته به دنیا نبود. آنهایی که شب عاشورا در کنار امام حسین و روز عاشورا به شهادت رسیدند همه رسته تعلقات دنیایی هستند. پشت پا زدند به همه چیز؟

نکته دیگر من اینجا محضر عزیزان عرض کنم در بحث انفاق این هم نکته بسیار دقیقی است که عزیزان توجه داشته باشید در بحث انفاق ارزش واقعی انفاق به آن چیزی است که خودتان دوست می‏دارید. نه فقرا دوست می‏دارند. ببینید گاهی اوقات شخص نیازمند و تهی دست هرچیزی بدهید می‏پذیرد اما قرآن می‏فرماید «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[8] شما چه دوست می‏دارید؟ خودت را تراز قرار بده. آنچه که تو می‏پسندی انفاق کن. نه آنچه که آن نیاز می‏پسندد. پسند شما چیست در حق طرف مقابل؟ آنی که دوست می‏داری هزینه کن نه آنی که مقابل شما می‏پسندد بعضی‏ها ‏به خاطر شدت احتیاج به هر چیزی شما انفاق کنید رضایت می‏دهد و مسلمان‏ها ‏ قدر اسلام را بدانید. اسلام سرتان را بلند بگیرید در برابر دنیا. اسلام مکتب انسان دوستی است نه مال دوستی. این آیه از آیات شریفه‏ی است که مردم را دوست بدارید. نوع دوست باشید. برای دیگران تکریم قائل بشوید. مال دوست نباشید ثروت دوست نباشید. این دین اسلام است. امروز ببینید بعضی از مردم در سراسر دنیا چگونه گرفتار شدند تو همین جریان کرونا، یکی از میلیاردرهای ایتالیا سال گذشته من تصویرش را دیدم فیلمش را دیدم از میلیاردرهای مطرح در ایتالیا بود این بستگانش کرونا گرفتند فوت کردند خودش هم کرونا گرفت بر بلندای کاخ خانه‌اش که ساختمان مجللی بود دید این پول این امکانات او را به جایی نرساند اینها  تضمین حیات برایش نشد صندوق‏های پر از دلار را آورده بود از بلندای کاخش می‏ریخت توی خیابان که خیابان مملو از اسکناس‏ها ی دلار شده بود. نقدینگی‏ها ی که به عنوان دلار توی صندوق‏ها ‏ کرده بود همه را ریخت در خیابان کف خیابان مملو از برگ‏ها ی دلار بعد خودش را هم از بالای این کاخ واژگون کرد به زمین و مرد. این همان پوچی در زندگی است. اسکناس شد برایت همه چیز؟ دنیا شد برای تو همه چیز؟ به یک جایی می‏رسی می‏بینی این اسکناس نجاتت نمی‏دهد این خانه این مکانات مردم آنچه که آرامش به شما می‏دهد « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[9] یاد خدا آرام تان می‏کند یاد خدا ایجاد آرامش می‏کند. پول که آرامش نمی‏آورد مقام که آرامش نمی‏آورد کثرت قوم و قبیله که کسی را آرام نمی‏کند. این هم نکته دیگر که اسلام مکتب انسان دوستی است نه مال دوستی.

البته در بحث انفاق این را فراموش نکنیم محبت به ثروت محبت به دنیا محبت به امکانات در همه انسان‏ها  ‏هست آنچه که موجب خطر می‏شود شدت این محبت‏ها  ‏است. و الا بله ثروت را مردم کار می‏کنند باید برای خدا به دست بیاورد یک کسی آمد خدمت امام صادق عرض کرد «إِنِّي ضَعِيفُ‏ الْعَمَلِ‏ قَلِيلُ الصَّلَاةِ قَلِيلُ الصَّوْمِ»[10] من عملم کم است نمازم کم است روزه‌ام کم است نمازم کم است یعنی همین نمازی 17 رکعت را می‏خوانم روزه ماه رمضان را می‏گیرم. اما هدف و تلاش تو زندگیم این است که «وَ لَكِنْ أَرْجُو أَنْ لَا آكُلَ إِلَّا حَلَالًا»[11] نون حلال به دست بیاورم پول حلال به دست بیاورم تلاشم این است که مال پاک به دست بیاورم. امام باقر فرمود: «أَيُّ جِها دٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج‏»[12] چه تلاشی بالاتر از اینکه انسان شکمش و در مسائل جنسی عفت داشته باشد. رسول الله فرمودند آفرین بر تو. برای همین نمازهای واجبت را می‏خوانی نون حلال داری در می‏آوری. از نظر اخلاقی فاسد نیستی سالم هستی. این بزرگترین اجتهاد است. امام باقر فرمود.

لذا آنچه که موجب خطر است شدت محبت به این تعلقات دنیایی است. البته قرآن می‏فرماید:

«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ»[13] خدا کار به کمیت انفاق ندارد. کار به کیفیت انفاق دارد. مردم کار کم ولی خالصانه. غوغا می‏کند کار کم ولی خالصانه من یک جریانی را از شیراز برای تان بگویم خدا رحمت کند آیت الله والد از مرحوم جد ما نقل می‏کردند که زمانی مرحوم جد ما، یکی از موجهین و متدینین شیراز که ایشان روضه می‏گرفت برای امام حسین دهه اول، و شب عاشورا هم شام می‏داد. این خودش برای مرحوم جد ما نقل کرده بود که ابوی هم ناقل این قضیه بودند این یک سال دهه اول محرم توفیق نصیبش می‏شود برود کربلا خودش نبوده شیراز که مجلس را اداره کند اما به پسرش که گرداننده مجلس بوده سفارش می‏کند بابا من دارم می‏روم مجلس را مثل زمانی که خودم بودم اداره کنید تمام نیازمندی‏های شما را گرفتم برنج را تهیه کردم روغن را تهیه کردم رسم بود قلیان می‏دادند تو روضه‏ها ‏تنباکو درجه یک آماده کردم پذیرایی چیز کم نگذارید مثل خودم بودم. حالا خودم نیستم کار را انجام بدهید این برای مرحوم جد ما نقل کرده بود که من شب عاشورا کربلا بودم تو صحن امام حسین عزادارها  عزاداری می‏کردند یک لحظه رفتم تو فکر گفتم ما اگر شیراز الآن بودیم تو مجلس روضه بالا سر کار بهتر بود یا الآن کربلا هستیم؟ گفت این سوال تو ذهنم آمد بعد خودم به خودم جواب دادم گفتم مسلما اینجا فضیلت دارد شب عاشورا کربلا چه توفیقی از این بالاتر گفت همه آن زحمت‏ها ی که می‏کشیدید برای تقرب به ساحت مقدس سید الشهدا است حالا تقرب مقامی‏و مکانی پیدا کردی گفت خودم را آرام کردم گفت بعد این سوال به ذهنم آمد که این کار ما نزد امام حسین قبوله یا قبول نیست؟ گفت تو گوشه صحن نشسته بودم نیمه‏های شب بود یک لحظه خواب بر من مستولی شد خواب دیدم این حرم و صحن و بارگاه تبدیل به یک صحرای شده وسط این صحرا تختی برپاست وجود مقدس سید الشهدا روی تخت جلوس کردند کنار حضرت قمر بنی ها شم ایستاده جمعیت تا چشم کار می‏کند دور تا دور این تخت سید الشهدا و سریر حضرت جمعیت موج می‏زند گفت آقا رو کردند به قمر بنی ها شم فرمودند برادر اسامی‏کسانی که این ایام برای ما خدمت کردند و زحمت کشیدند را بخوانید. گفت طوماری آوردند قمر بنی ها شم شروع کرد بیان کردن فلانی چه کرده فلانی چه کرده حالا در حد توان تان بالاخره کار دارید به امام حسین دوره تان تمام می‏شود این پول‏ها  ‏را هم بعدا ورثه میل می‏کند

ای که دستت می‏رسد کاری بکن

گفت شروع کرد قمر بنی ها شم گزارش دادن. گفت در اثنای گزارش آقا فرمودند یک اشاره کردند به این تاجر تاجر شیرازی گفت من تو جمعیت نشسته بودم آقا فرمودند برای این تاجر شیرازی بنویسید امسال شب عاشورا برای ما این مقدار برنج پخت کرد نصف آن مقداری که این هر سال پخت می‏کرد را حضرت گفتند. روغن را روغنی درجه 2 مصرف کرده تنباکو هم تنباکوی متوسط تو مجلس امام حسین آورده. وبنویسید آشپزش هم یک چوب کبریت. گفتم من جذبه و ابهت امام حسین ما را گرفت بگم آقا ما برنج دوبرابر این من خریده بودم و گذاشته بودم اینی که فرمودید نصف آن مقدار است روغن هم من روغن درجه یک تهیه کرده بودم روغن درجه یک حیوانی تنباکوی درجه یک شما روغن درجه دو فرمودید بنویسند ولی خوب هیبت امام حسین ما را گرفت ما حرف نزدیم از خواب بیدار شدم. گفت خواب را یادداشت کردم شب عاشورا کربلا این خواب را دیدم. بعد که بر می‏گرده شیراز. بعد که مردم می‏آیند دید و بازدیدها تمام می‏شود بچه‏هایش را صدا می‏زند می‏گوید بیاید به شما کار دارم. به پسرش می‏گوید بابا امسال شب عاشورا چکار کردید؟ یک گزارشی از پخت شب عاشورای تان بدهید می‏گوید بابا امسال چون شما نبودید ما سهمیه برنج را نصفش کردیم این برنج‏های که شما خریده بودید، گفتیم نیستید خودتان نصفش را پخت کردیم دادیم به عزاداران نصفش را گذاشتیم برای مجلس خودتون. گفت زدم پشت دستم گفتم ای داد ای بیداد این نکته اول. گفتم روغن درجه یکی که خریده بودم چی کردید؟ گفت آن روغن هم دیدیم حیف است بدهیم تو مجلس امام حسین گذاشتیم برای مجلس خودت رفتیم از بازار روغن درجه 2 خریدیم. یک وقت نکند برای امام حسین یک چیزی وسطی ضعیفی برای امام حسین برایت می‏نویسند هر قدر پول دادی آش می‏خوری. گفت خوب این هم حل شد. گفت تنباکو را چیکار کردید؟ گفت آن تنباکوی درجه یکی که خریده بودی این وقایع اتفاقیه شیراز جنت طرازتان هست ها . این داستان نود سال قبل این شهر است گفت تنباکو را هم دیدیم حیف آن تنباکوی درجه یک بیاریم تو مجلس امام حسین آن را هم گذاشتیم برای دید و بازدیدهای خودت خرج کردیم. رفتیم تو بازار تنباکوی متوسط خریدیم تو مجلس عزای امام حسین آنها را خرج کردیم. خودت را بر امام حسین ترجیح می‏دهی؟ مجلس خودت را بر مجلس امام حسین. اینها را می‏نویسند. گفت آشپز را صدا بزنید بیاید اینها حل شد آشپز آمد گفت آشپز تو چه کردی؟ گفت یعنی چه کردم؟ گفت فکر کن ببین زمانی که پخت کردی برای امام حسین تو چیکار کردی؟ آشپز فکر کرد گفت من وقتی می‏خواستم این آتش زیر دیگها  را روشن کنم دلم شکست گفتم یا ابا عبد الله اگر منم می‏داشتم من هم برات اطعام می‏کردم و اکرام می‏کردم عزادارها  را ولی دستم خالیه چیزی ندارم یا حسین اما این کبریت تو جیبم کبریت مال خودم است. این کبریت مال چپق خودم است کبریت خودم را درآوردم زدم روشن کردم آتش زیر دیگ را با کبریت خودم روشن کردم. گفت آن یک نخ کبریتت را امام حسین به ابالفضل گفتند بنویس.

مردم خدا کار به کمیت ندارد. کار به کیفیت دارد. بدید با اخلاص بدید. بدید خالصانه و عاشقانه بدید. عرضم را تمام کنم. یادمان نرود که خدا اینها  را می‏بیند اولیا ناظر بر این مسائل هستند و قطعا سعادت انسان‏ها  ‏در پرتو همین نگاه‏های کریمانه و عواطف ارزشمند اجتماعی است.

عرضم را به پایان برسانم با این مطلب به استقبال روضه برویم ان شاء الله عزیزمان جناب آقای حاج حسین آقای مومنی و مداحان عزیز هم به فیض کافی و وافی خواهند رساند.

این بشود مقدمه روضه.

عالی‏ترین انفاق می‏دانید چیست؟

ببینید بعضی‏ها ‏از مال می‏گذرند. بعضی‏ها ‏از مقام می‏گذرند. بعضی‏ها ‏آبرو می‏گذارند. بعضی‏ها ‏جان انفاق می‏کنند. ای درود خدا بر تو ای حسین که جان انفاق کردی. عالی‏ترین و والاترین جلوه انفاق شها دت است. پیامبر فرمود «فَوْقَ‏ كُلِ‏ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[14] بالاتر از هر کار خوبی کار خوبی است. بالاتر از شها دت دیگر ما کاری نداریم. دیگه جانت را داری می‏دهی. مال. بعضی‏ها ‏از مال می‏گذرند اما از جان نمی‏گذرند. عبید الله حر جعفی از مال گذشت از جان نگذشت. وقتی امام حسین را دید گفت آقا یک اسبی دارم هزار دینار طلا می‏ارزد. شمشیری دارم گرانقیمت زرهم را می‏دهم خودم نمی‏آیم. یعنی از پول می‏گذرم ولی از جان نمی‏گذرم. آقا فرمود ما اینها  را که نمی‏خواهیم ما خودت را می‏خواهیم خودت آمدی آمدی ما که محتاج شمشیر و اسب نیستیم. این را بگویم زیاد بگویید. این هم مزد امشب‏تان. یک روز رسول خدا نشسته بودند تو مسجد پیغمبر مسجد النبی یک کسی داشت رد می‏شد این دعا را می‏کرد «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا تُسْأَلُ»‏[15] پیوسته می‏گفت و می‏گذشت خدایا از تو می‏خواهم بهتر چیزی که از تو خواسته اند. بهترین خواسته که از شما خواستند را از شما می‏خواهم هی این را می‏گفت و می‏رفت. پیامبر شنیدند رو کردند به مسلمان‏ها ‏گفتند دعای این فرد اگر به اجابت برسد پاسخی جزی شها دت ندارد. شهادت «خیر ما تسال»[16] است. در دعای افتتاح آقا امام زمان به خدا عرض می‏کند. «قتلا فی سبیلک»[17] کشته شدن در راه خودت را خدایا نصیب ما کن. عالی‏ترین جلوه انفاق، انفاق جان است. بعضی‏ها ‏از پول راحت می‏گذرند از مقام می‏گذرند از خانه می‏گذرد از رفیق می‏گذرد از خودش نمی‏گذرد اینکه شاعر می‏گوید از خودت بگذر ز قید رستن این است. خودت را بشکن که بت شکستن این است

شب ششم یک عرض سلامی‏به آن شهیدی سیزده ساله کربلا کنیم. نوجوان‏ها ‏امام حسین برای تمام طبقات سنی و اجتماعی الگو آورد. قاسم بن الحسن سه ساله بود پدرش امام حسن را شهید کردند. در کنار و جوار امام حسین این آقا زاده تربیت شد. شب عاشورا وقتی امام حسین خبر دادند که فردا روز شهادت است فردا باید از جان‏ها ‏بگذرید. شروع کردند یکی یکی اصحاب عرض ارادت کردن سخن گفتند بماند رعایت وقت کنم قاسم بن الحسن سیزده ساله بود تو آن خیمه سید الشهدا که خیمه فرماندهی بود عقب جمعیت نشسته بود روی سر کاسه زانویش نیم ایستاده گردن می‏کشید امام حسین را نگاه می‏کرد وقتی همه ابراز ارادت کردند اول قمر بنی ها شم سخن گفت زهیر سخن گفت مسلم بن عوسجه به سخن آمد یکی یکی اصحاب پسر پیغمبر سخن از جان مگو جان چیزی ناچیز است جان چیست که شما می‏گویید ما را می‏کشید. ما با تمام وجود زهیر گفت من دوست داشتم خداوند هزار مرتبه من را در راه شما می‏کشت زنده می‏کرد می‏کشت زنده می‏کرد باز می‏گفتم حبیبی یا حسین. قاسم‌بن الحسن خطاب به عمو کرد بعد که همه صحبت کردند گفت عمو جان من هم نصیبی از این شها دت فردا خواهم داشت؟ امام یک سوال کردند نوجوان‏ها ‏برای اینکه تاریخ قضاوت غلط نکند بگویند آقا یک سیزده ساله چه می‏دانست شها دت یعنی چه تو رو دروایستی قرار گرفت امام فرمودند عزیز برادر شهادت نزد تو چگونه است؟ این رو امام پرده برداری کرد از افق بلند قاسم‌بن الحسن این عزیز که مظهر ایثار است از جان گذشته زیباترین تعریف را به امام پاسخ داد. گفت احلی من العسل. ما مردن برای ما اینجوری است؟ احلی من العسل است؟ ما اسم مرگ می‏آورند دست و پای مان می‏لرزد یکی دو روز قبل یکی آمد تو دفتر گفت آقا من شب‏ها ‏وحشت می‏کنم خوابم نمی‏برد از دست مرگ گفتم یک بخشش خوب است یک بخشش شاید مال کارها ی مان است. به امام حسین عرض کرد احلی من العسل. از عسل گواراتر و شیرین تر. آقا فرمودند شهید می‏شوی اما بعد از یک بلوای سختی. آقایون عاشورا شد. جنگ آغاز شد اصحاب پیشی گرفتند بنی ها شم اول شهید علی اکبر بود. امام حسین به علی اکبر فرمودند برو وقتی آمد حضرت علی اکبر را بدرقه کردند اما قاسم بن الحسن تو مقتل دارد آمد رو دست و پای امام حسین افتاد افتاد روی دست و پای سیدالشهدا دست آقا را می‏بوسید پای حضرت را می‏بوسید عمو اذن نبردم بدهید. بعد از شها دت علی اکبر که قاسم بی تاب شده بود علقه عجیبی با علی اکبر داشت. امام حسین تامل می‏کردند به دو دلیل یک قاسم امانت برادر بود. گاهی اوقات دید شما یک یتیمی ‏می‏آید در خانه تان می‏گویید این یتیم است پدر ندارد حواست باشد آنقدر که دغدغه این یتیم را دارید دغدغه بچه‏های خودت را نداری. و نکته دوم امام می‏دانستند قاسم یک نوجوان سیزده ساله است این نامردمان دین ندارند رحم و مروت ندارند در برابر یک نوجوان سیزده ساله اینها ظلم می‏کنند امام پاسخ نمی‏دادند اینقدر دست و پای امام حسین را بوسید که امام را راضی کرد. آقا قاسم را تو بغل گرفتند در مقاتل دارد هر دو گریه کردند. قاسم بر غربت عمو امام بر مظلومیت قاسم. آقا یک پارچه ای دور صورت قاسم درست کردند که آفتاب به چهره اش نتابد. خیلی زیبا بود. مثل پدرش امام حسن که یوسف اهل البیت بود چهره زیبا و از چشم زخم دشمن هم در امان باشد سوار بر مرکب شد راوی می‏گوید پاها ش به رکاب نمی‏رسید. نوجوان سیزده ساله دارید در خانواده تان پاها به رکاب نمی‏رسید رفت سمت دشمن یکی از کوفیان می‏گوید دیدیم یک آقا زاده‌ای گریه می‏کند و می‏آید گفت فکر کردم وحشت او را گرفته دیدم بر امام غریبش گریه می‏کند.

بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت

برگ گل سرخ را باد کجا می‏برد

بهتر شما را کربلایی می‏کنند مداحان عزیز ما جناب آقای محمد پور جناب حاج آقای مومنی دو بیت شعر خواند هم خودش را معرفی کرد هم امام مظلومش را.

ان تنکرونی فانا فرع الحسن

سبط النبی المصطفی و الموتمن[18]

مردم اگر من را نمی‏شناسید من آقا زاده امام حسنم. همان حسنی که سبط پیغمبر بود. یعنی مردم با دست خودتان دارید یادگاران پیامبر را می‏کشید. یه اشاره به خیمه‏ها ‏کرد

هذا حسین کالاسیر المرتهن[19]

این هم عموی مظلومم حسین که بین شما گرفتار آمده جمعی را به درک واصل کرد امام صحنه جنگ را نظارت می‏کردند دشمن دور قاسم، قاسم را احاطه کردند یک نانجیبی با شمشیر به فرق قاسم و یک وقت صدایش بلند شد عمو به فریادم برس. عرضم را تمام کنم راوی می‏گوید امام حسین آمد دشمن را پراکنده کرد راوی می‏گوید گرد و غبار فرو نشست دیدیم حسین سر قاسم را به دامن گرفته فرمود «یعز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک»[20] به خدا قسم قاسم برای عمویت گران تمام شد وقتی صدای عمو زد که به موقع نیامد، وقتی هم آمدم که نفعی برای تو نداشت یعنی عزیزم وقتی آمدم که بدنت زیر سمّ اسب‏ها ‏همه بگوییم غریب حسین

 

[1] . آل عمران، 92.

[2] . نهج الفصاحه، ص 755.

[3] . آل عمران، 92.

[4] . الکافی، ج 3، ص 265.

[5] . طلاق، 3.

[6] . انعام 160.

[7] . بقره 264.

[8] . آل عمران، 92.

[9] . رعد 28.

[10] . المحاسن، ج 1، ص 292.

[11] . المحاسن، ج 1، ص 292.

[12] . المحاسن، ج 1، ص 292.

[13] . انفال 60.

[14] . دعائم الاسلام، ج 1 ص 343.

[15] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 13.

[16] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 13.

[17] . الصحیفه العلویه و التحفه المرتضویه، ص 313.

[18] . تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج 2، ص 304.

[19] . تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج 2، ص 304.

[20] . تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج 2، ص 304.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه