استاد حدائق روز دوشنبه 4 مرداد 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سبک زندگی مهدوی پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»[1]
صدق الله العلی العظیم
شام میلاد باسعادت امام دهم، این ایام فرخنده را محضر شما عزیزان حاضر در مجلس تبریک و تهنیت عرض میکنم.
موضوع بحث ما در جلسات گذشته با محوریت سخنی از فرمایشات امام عصر، و این قسمت از دعای حضرت که برای اموات، حضرت از خدا تقاضای رأفت و رحمت میکند. بحث به اینجا رسید که ما که زنده هستیم یک فکری کنیم برای دوران مردنمان.
برگ عیشی به گور خویش فرست، کس نیارد زپس تو پیش فرست.
ما هم روز مردن پیش رو داریم، بنا نیست که بمانیم. در همین مسجد خیلیها آمدند و رفتند. در این شیراز جنت تراز، قرنهای گذشته شخصیتها و بزرگانی بودند رفتند زیر خاک، قبرستانها را که قدم میزنید یک زمانی شهر دست اینبود. الان دست من و شماست، ما زندگی میکنیم فردا هم دست دیگران. خوب ما هم آینده در زمرهی موتا قرار میگیریم، اگر بخواهیم رحمت و رأفت برای ما رقم بخورد، یک بخش عمدهاش دست خود ماست.
بحث آمد پیرامون این بحث که عوامل جلب رحمت از نگاه قرآن کدام است؟ این آیهای که امشب تلاوت شد، آیه مبارکهی انعام، یکی از عوامل رحمت را خداوند در این آیه شریفه انس با قرآن نامیده است. میخواهید مورد رحمت قرار بگیری، مورد رأفت قرار بگیری مورد رحمت قرار بگیری، تا هستی زبانت کار میکند قرآن بخوان. سوادش را نداری نگاه به قرآن بکن. من یک پیشنهادی خدمت عزیزان میکنم. بعضی سورهها را عزیزان حافظند، بگذارید وقتی میخواهید ثواب کسب کنید کامل کسب کنید، چه اشکالی دارد شما همان سوره حمد را هم که میخواهی بخوانی از بری، قرآن را باز کن از رو بخوان که هم چشمت عبادت کند هم زبانت. دلت برای خودت بسوزد، «النظر الی المصحف عبادة»[2] نگاه به صفحه قرآن عبادت است. سواد نداری، چشم که داری، وضو بگیر بنشین، قرآن را ورق بزن آیات را نگاه کن، با چشمت ثواب کن. سواد خواندن نداری با گوشت عبادت کن. بالاخره از این اعضا و جوارح انسان استفاده کند.
قرآن میفرماید «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ»[3] قرآن کتابی است که خدا میفرماید ما نازل کردیم، و این کتاب کتابِ مبارکی است از این کتاب تبعیت کنید، «وَ اتَّقُوهُ»[4] تقوا هم پیشه کنید.
دو تا نکته در این آیه حائز اهمیت است، تبعیت از قرآن که از اوامر الهی یکیش تقواست و رعایت تقوا. این میرساند که قرآن خواندن تنها هم کافی نیست، قرآن خواندنی مفید است که انسان باتقوا باشد. والّا حجاجبن یوسف ثقفی ملعون حافظ قرآن بود، او بیست سال شد استاندار کوفه در عراق، از سال 75 تا 95 هجری، صدهزار شیعه را کشت! حافظ کل قرآن! در روایت داریم «ربَّ تال القرآن و القرآن یلعنه»[5] چه بسا کسانی قرآن میخوانند ولی قرآن لعنتشان میکند.
میگویند یک عارفی رفت قبرستان، جسدی را دفن کرده بودند، قاری آمده بود بالای قبر داشت قرآن میخواند، آن عارف میشناخت آن متوفی را، گفت نخوان که این آیاتی که تو داری میخوانی میشود عذاب برای او در زیر خاک. تو داری آیه نماز میخوانی او تارک الصلاة مرد. تو داری آیه اطاعت امر خدا را میخوانی این همش نافرمانی کرد. آیه به آیهاش دارد زیر خاک برای این میشود عذاب. قرآنی که درش عمل باشد. ما قرآن نخوانیم، ربا بخوریم، اجحاف بکنیم، زبانمان تقوا نداشته باشد، درون خانهمان مورد تایید دین نباشد، زندگی اجتماعیمان زندگی سالمی نباشد، خوب این قرآن خواندن مفید فایده نیست. قرآنی که آیه میفرماید واتَّقو، تقوا هم بدنبالش بیاد. هم قرآن بخوانید، هم تقوا پیشه کنید. «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»[6] خدا میفرماید امید است مورد رحمت قرار بگیرید، میخواهید مورد رحمت قرار بگیرید، «و علی موتاهم برأفة و الرحمة»[7] یکیش همین، انس با قرآن داشته باشید، قرآنی که با تقوا عجین شده باشد. تلاوت قرآن، تقوا.
من اینجا چند نکته را عرض کنم، تفصیل بحث اهمیت انس با قرآن را یک جلسه دیگر، یک حدیث از فرمایشات صاحب امروز که گذشت، امام دهم را تکمیل عرائضم قرار دهم. اصلا یکی از اسامی قرآن مبارک است. مبارک یکی از نامهای قرآن است. «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ»[8] مبارک یکی از نامهای قرآن است.
بزرگان مفسر میگویند دو تا معنا در مبارک نهفته است. یک معنای مبارک، یعنی کتابی است که ریشهی قوی و ثابتی دارد، مسلمانها سرتان را بگیرید بالا، کتابی دارید که بعد از گذشت قرنها این دنیای پر تزویر پرنیرنگی که دشمنها میخواهند خرده بگیرند، به یک آیه قرآن نتوانستند نقد علمی، نقد اخلاقی و نقد تربیتی وارد کنند. ما افتخار میکنیم به این کتابی که قرنها از صدورش میگذرد و هر چه بشریت از زمان صدور قرآن فاصله میگیرد، و هر چه بشریت از نظر اطلاعات علمی دارد رشد پیدا میکند، قدر این کتاب آسمانی بیشتر دانسته میشود. ما افتخار میکنیم به این کتاب. شما ببینید من نمیخواهم کتابهای آسمانی را نقد کنم، تورات انجیل، خوب اینها ما اعتقادمان این است که دست برده شده در اینها، تحریف شده، بعضی از مطالب در این کتابهای آسمانی ذکر میکنند که اصلا عقل بچهی ممیز هم قبول نمیکند. خدا شبهای جمعه میآمد روی زمین کشتی میگرفت با حضرت یعقوب، یک شب جمعه یکبار خدا یعقوب را زد زمین، بار دوم خدا یعقوب خدا را زد زمین، بار سوم یعقوب خدا را ضربه فنی کرد! خداوکیلی این خداست! خدایی که ضربه فنی بندهاش شود میشود گفت خدا! این در کتاب است! و یعقوب از روی سینهی خدا بلند نشد تا میخواست صبح شود، خدا گفت بابا بلند شو الان آبرویم میرود ملائکهها همه میفهمند. یعقوب گفت یک لقب به من بده تا بلند شوم. لقب اسرائیل را به یعقوب داد و یعقوب هم بلند شد. دیگر خدا هم با خودش عهد کرد با هیچ بندهای کشتی نگیرد!
شما ذرهای از این خذعبلات را در کتاب آسمانیتان میبینید؟ تمام دستورات قرآن برگرفته از عقل و حکمت و درایت است. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ»[9] این کتاب قوی است، این کتاب ثابتی است.
یکی از اساتید دانشگاه در کانادا، یک وقتی برای ما نقل کرد، گفت آقای حدائق تا ابتدای سال 2002 میلادی بشریت قائل بر این بود که طفل در شکم مادر دو مرحله را طی میکند، گفت از سال 2002 به بعد دانشمندان دنیا به این نتیجه رسیدند که طفل در شکم مادر سه مرحله را طی میکند. گفت بعد دیدیم خدا در قرآن هم همین را میفرماید «في ظُلُماتٍ ثَلاث»[10] طفل در شکم مارد سه مرحله را طی میکند. خدا کی فرموده 1400 سال قبل، بشریت 18 سال قبل.
این کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، خیلی از شگفتیهای علمی امروز را ما میبینیم در کتاب آسمانی ما در قرآن، در صدر اسلام خدا بیان کرده، حرکت وضعی و انتقالی زمین کی فهمیده شد؟
میگویند گالیله بیش از سیصد سال قبل گفت زمین در حال چرخش است، علمای مسیحیت تکفیرش کردند، تا مرحلهی اعدام رفت توبه کرد، خدا در قرنها قبل در صدر اسلام به پیغمبر میفرماید زمین مثل شتر ضلول است، ضلول، عرب به شتری میگوید که خیلی آهسته و ملایم حرکت میکند، راکب و سواری خودش را اذیت نمیکند، و این راکب روی این شتر خواب میرود ساعتها و نمیفهمد که این شتر در حال حرکت است.
مردم شتر زیر پایتان، کرهی زمین الان دارد حرکت میکند ولی احساس میکنید؟ چطور شب راحت میخوابید، چطور شب راحت کسب و کار میکنید، چطور شب و روز زندگی میکنید! خدا میفرماید زمین مثل ضلول است.
امام زمان وقتی ظهور میکند با همین قرآن دنیای بشریت را هدایت میکند. «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ»[11] هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در این کتاب ذکر شده. حالا یک کسی بیاید بگوید آقا انرژی هستی در کجای قرآن است؟ میگویم بله این قرآن را باید بدهیم دست کارشناسش که امام عصر است، همهی اینها را برایت میآورد. امیرالمومنین فرمود قرآن دریای عمیقی است که «لایُدرَک قعرُه»[12] عمق این دریا کسی نمیتواند بفهمد. قرآن ظاهرش و باطنش بطنهایی دارد که حضرت میفرماید «شِعاعا لایُظلَم ضوئُه»[13] نورانیتی است که تاریکی درش نیست، هدایتی است که گمراهی درش نیست. پیامبر فرمود «اذا التبسَت علیکم الأمور کقطع اللیل المظلم»[14] وقتی که کارها برایتان پیچیده شد شبهه ناک شد، راه را از بیراهه تشخیص نمیدهید، نمیدانید چکار کنید، «فعلیکم بالقرآن»[15] به قرآن رجوع کنید «و هو أوضح دلیل إلی خیر سبیل»[16] بهترین راهنما برای رسیدن به بهترین مقاصد و اهداف قرآن است «و هو أوضح دلیل إلی خیر سبیل»[17] بعد پیغمبر میفرماید «فمن جعله أمامَه قادَه الی الجنة»[18] کسی که قرآن را پیشوای خودش قرار میدهد، میخواند و عمل میکند و بکار میگیرد، مسیرش مسیر بهشتی شدن است «و من جعله خلفَه»[19] کسی که قرآن را پشت سرش انداخت، بیاعتنایی به قرآن کرد، «سَاقَه الی النار»[20] مسیرش مسیر دوزخ است. ما اگر بخواهیم مشمول رحمت الهی قرار بگیریم انس با قرآن.
جوانها جوانی آمد به امام صادق عرض کرد میخواهم از گزند آفات شیطان و گناه محفوظ بمانم چه کنم؟ امام فرمودند مقید باشید حداقل روزی پنجاه آیه قرآن بخوانید. این واکسینهات میکند، سالم نگهت میدارد. راوی آمد به امام رضا عرض کرد آقا در چند روز یک ختم قرآن میکنید؟ آقا فرمود سه روز یک ختم. گفت آقا سه روز یک ختم! امام فرمودند من قرآن را با تدبر میخوانم، اگر میخواستم بدون تدبّر بخوانم، بیش از این هم میخواندم. خوب متاسفانه در خیلیها قرآن شده کتاب دکور. کتاب مقدس در این حد که در جلد مخملی، در یک جعبهی خاتمی، روی یک رحل زیبایی بشود دکور خانهی ما. بعد میگویند چقدر از این قرآن استفاده میکنید؟
چند روز قبل یک بنده خدایی میگفت آقا من خواب دیدم در عالم خواب داشتم قرآن را آتش میزدم. گفتم به خودت مراجعه کن. اول دوستت میداشتند که در خواب هشدارت دادند، بیدارت کردند. آن که امیدی به تربیتش است بیدارش میکنند. دیدید مریض اگر بیمار میشود اگر دکتر امید به درمانش است برایش دارو میدهد، اگر امید به درمانش بدهد دارو میدهد، امید به درمانش داشته باشد میگوید این دوره درمانی را رعایت کن، تا کجا، حتی تا عمل. میگوید عمل کن خوب میشود.
اما پناه بر خدا، اگر مریضی دیگر امیدی به بهبودیاش نباشد، دکتر به بازماندگان و بستگان این بیمار میگوید پولتان را حرام نکنید، دارو هم نخرید، این را هم اذیتش نکنید، بگذارید این چند صباح بگذرد. اگر یک شب در خواب تلنگر بهت میزنند دوست میدارند، میخواهد بیدارت کنند بیاورندت سر خط.
گفتم چکار کردی که آتش زدی؟ گفت ما چند تا قرآن در خانمان است، اصلا نمیخوانم، گفتم حقیقتش مثل قرآن سوزاندن است. متاسفانه ما حقیقت قرآن را فقط روی سر مسافر گرفتن، خانهی نو را با قرآن افتتاح کردن، مریضی که میخواهد برود بیمارستان از زیر قرآن رد شدن، عروسی که میخواهد از عقدش بسته شود یک قرآنی هم میگذارند، و در همان مجلس آیات متعدد قرآن در معنا دارد لگدمال میشود. آیات حجاب، آیات نماز، آیات امر به معروف و نهی از منکر. چون بخشی از این مجالس عروسی دارد پامال میشود اگر دیدهی واقعبین بود، قرآن را داریم به ظاهر احترام میکنیم، به واقع داریم لگدمال میکنیم.
حضار محترم قرآن کتاب مبارکی است، یک معنای مبارک یعنی کتاب کتاب قوی است، کتاب کتاب ثابتی است. این کتاب برای بشریت تا ابدیت تا قیام قیامت راهنماست. و یک معنای دیگر اینکه این قرآن دارای مطالبی اساسی و تغییر ناپذیر و استوار است، در هر دورهای برای هر مقطعی برای هر گروهی، قرآن کتاب انسان ساز و کتاب هدایتگر است.
من دو سه نکته هم در این آیه شریفه عرض کنم و سخنی از امام هادی عرض کنم.
خوب از این آیه شریفه استفاده میشود که خدا میفرماید قرآن کتابی است که برنامه زندگی بشریت درش تدوین شده، و رسول الله هم توصیه کردند در آن آخرین لحظات زندگیشان که کتاب الله و عترتی اهلبیتی، قرآن و عترت را فراموش نکنید. عمل به قرآن، پیروی از اهلبیت سعادت را برای شما رقم میزند. و قطعا در این آیه شریفه خدا میفرماید «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا»[21] تبعیت کنید از این قرآن، تبعیت دو جا عنون پیدا میکند. یکی در اطاعت از حق، انجام واجبات، و دوم پرهیز از باطل و محرمات، این تبعیت است. آدمی تابع خداست که بگوید من در حق تبعیت میکنم بایدهای دینی را انجام میدهم نبایدهای دینی را هم ترک میکنم. این میشود تقوا. راوی به امام صادق عرض کرد که آقا تقوا را برای ما تعریف کنید، امام فرمودند «لایراک الله حیث نهاک»[22] تقوا یعنی خدا تو را نبیند در حال عملی که تو را نهی کرده است. تو را در حال عملی که نهی شده نبیند، این آدم باتقواست. اگر کسی بگوید آقا من نافرمانی خدا نمیکنم، این اول؛
و دوم «لایفقدک عند طاقة امرک بها» طاعتی که از تو انتظارش میرود فوت نشود. آدم باتقوا نماز ترک شده، روزهی ترک شده، واجبات زمین مانده در کارنامهی او نیست. به او میگویند آدم باتقوا. هم در انجام واجبات، هم در ترک محرمات، اگر کس کوشا بود، میشود انسان باتقوا. حالا بعضیها را میبینی در انجام واجباتشان قوی هستند، اما در ترک محرماتش ضعیف است. محرمات را نمیتواند بگذارد کنار. نماز شب خوب میخواند، غیبت هم میکند. مسجد خوب میآید، بداخلاقی هم... خمس میدهد احتکار هم میکند متاسفانه. این میشود بیتقوایی.
قرآن میفرماید «هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا»[23] تقوا پیشه کنید، اگر اینها را پیشه کنید «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»[24] امید این است که انشاءالله مشمول الهی قرار بگیرید. از عواملی که میتواند ما را مشمول رحمت خدا قرار بدهد، انس با قرآن، عمل به آیات قرآن و رعایت تقواست. و خداوند حجت را بر بشریت تمام کرده، میفرماید «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ»[25] ما حجت را بر شما تمام کردیم، دیگر راه سعادت را برای شما تبیین کردیم. تا این قسمت، از عرض بنده را داشته باشید؛
اما روز میلاد امام دهم را پشت سر گذاشتیم، من در تکمیل عرائضم، چون بحث تبعیت از قرآن و تقوا پیش آمد، یک دستورالعملی هم از امام هادی به همه تقدیم کنم بعنوان عیدی. این دستور العمل چهار تا پیام دارد. امام هادی علیه السلام میفرماید «من اتقی الله یُتَقی»[26] مردم اگر تقوای الهی پیشه کردید از خدا ترسیدید، از شما حساب میبرند، ازمان حساب نمیبرند چون از خدا حساب نمیبریم، از سایهی خودمان میترسیم چون از خدا نمیترسیم. هر کسی از خدا ترسید دیگران ازش حساب میبرند، یعنی خدا یک عظمتی میدهد یک ابّهتی میدهد، یک بزرگی به او میدهد، کسی هم نیست، شاید یک کارگری است. دیدید بعضی وقتها در یک جلساتی یک وقت یک آدم سادهای وارد میشود، مجلس مجلس لهو و لعبی است همه دست و پایشان را جمع میکنند. این آقا نه مدیرکل است، نه قدرت شهر دستش است، نه قدرت اجرایی دارد، یک آدم متدین باتقواست خدا یک عظمتی به او داده که وقتی وارد شد، آقای فلانی آمد ساکت ساکت حرف نزنید. جلوی فلانی زشت است، این همان است که حوالهی خداست. میخواهی حرمتت شکسته نشود، حرمت خدا را نشکن. میخواهی محترم بمانی، احترام بگذار به اوامر خدا. حرمت شکشتی حرمتت شکسته شد. «من اتقی الله یُتَقی»[27] امام هادی فرمود اگر تقوا پیشه کردید از شما حساب میبرند. از خدا ترسیدید از شما میترسند، گاهی اوقات میبینید یک زن است، میشود زینب. یزیدی که مردم جرأت ندارند به یزید حرف بزنند، با القاب امیرالمومنینی با این سخن میگویند. حضرت زینب فریاد زد «أظننتَ یا یزید»[28] گمان کردی یزید با کشتن و به شهادت رساندن حسینبن علی و اسارت ما پیروز شدی؟ این چه نیرویی است! طرف میخواهد دو تا کلمه حرف بزند قدرت ندارد اما بعضیها در برابر قدرتهای بزرگ عام میایستند. خدا رحمت کند امام را، امام از خدا میترسید، دنیای استکبار از امام میترسید. در حالات امام نقل میکنند سال 42 بعد از آن سخنرانی معروف حضرت امام بر علیه دستگاه پهلوی، یک بخش از سخنرانی امام این بود: آن کسی که دستور حملهی به فیضیه را داد که به وقتش دستور خواهم داد گوشش را ببرند، امام این سخنرانی را در قم که انجام دادند، منظورشان از آن فرد سرهنگ مولوی بود، سرهنگ مولوی ملعون که دستور حمله به فیضیه را داده بود. خوب گذشت چند شب بعد نیمه شب، امام در اندرونی منزل بودند، دیدند صدای کتک و شتم و ضرب از بیرونی منزل دارد میآید.
در همین محلهی یخچال قاضی قم که خانهی امام الان هم هست، یکی از دفترهای مقام معظم رهبری هم آنجاست، امام میبیند سروصدا دارد میآید، از اندرونی میآیند در بیرونی، میبینند ماموران حکومت ریختند دارند اینهایی که در بیرونی خانهی امام بودند در آن منزل بیرون، دارند کتک میزنند. امام با آن لباس عربی در منزل بودند میگویند چکار دارید به اینها؟ چرا به اینها میزنید؟ آن مسئولشان، افسری که با سربازها بوده میگوید ما دنبال خمینی هستیم. امام میفرماید خمینی منم، اینها را چرا میزنید؟ آن افسر میگوید آقا لباستان را بپوشید ما باید شما را ببریم تهران.
امام هم میروند لباسشان را میپوشند، «من اتقی الله یَتَقی»[29] از خدا ترسیده، شاه کیست، افسر کیست، ساواک کیست؟ ما که خیلی میترسیم چون از خدا نمیترسیم، بدون تعارف.
امام میروند لباسشان را میپوشند میگویند بیایید برویم. امام را سوار یک ماشینی میکنند، خود امام میگویند من بودم عقب یک افسر نشسته بود جلو یک سرباز نشسته بود یک راننده. آها سه نفر بودند ما یک نفر. امام فرمودند از قم که حرکت دادند ما را، اینها از جاده بیراهه ما را میبردند تهران که یک وقت مردم در تعقیب امام نیایند، امام را از دست اینها آزاد کنند. امام میفرمایند من دیدم که هم راننده هم افسر و هم راننده از وحشت دارند میلرزند. اسیر در دست دشمن، دشمن در دست او اسیر! مرحوم امام میفرمودند من اینها را دلداری میدادم که آقا چرا میترسید! ناراحت نباشید، نگران چی هستید؟ حالا امام باید بترسد. این را باید بهش برسی، این همان است که عرفا میگویند یُدرَک و لایُوصَف، باید برسی بهش، درکش کنی وصفش نمیشود کرد. میشود؟ بله اگر باتقوا شدی میشود.
بعد امام فرمودند در اثنای راه صبح شد وقت نماز صبح شد به آن افسر گفتم ماشین را بزنید کنار من دو رکعت نمازی بخوانم بعد ادامهی سفر بدهیم. گفت حضرت آیت الله نمیشود. گفتم ماشین را نگهدارید من پیاده شوم یک تیمم کنم بعد سوار شویم نماز را در راه بخوانم. گفتم ماشین را نگهدارید من خم شوم حاشیهی جاده یک تیمم کنم ما نماز را در راه میخوانیم در ماشین. که امام فرمودند اینها به همین اندازه ماشین را نگهداشتند، من یک پایم را گذاشتم کنار جاده یک پایم در ماشین بود، خم شدم تیمم کردم و در مسیر حرکت به سمت تهران نماز صبح را در ماشین خواندم.
بعد امام فرمودند ما رسیدیم در تهران ما رفتیم در یک سلول انفرادی. گفتند اول کسی که به دیدن من آمد سرهنگ مولوی بود، همان کسی که حمله به فیضیه کرده بود، و امام فرموده بودند آن کسی که دستور حمله به فیضیه داد دستور خواهم داد گوشش را ببرند. گفت وارد شد دیدم یک اسلحهی کمری به کمر بسته، مسلح وارد آمد در سلول. گفتند رو کرد به من گفت حضرت آیت الله اخیرا دستور ندادند گوش کسی را ببرند؟ یعنی این چه حرفی بود شما زدید، قم جمعیتی از مردم و روحانیت دورتان بودند میگویید دستور میدهم گوشش را ببرند، حالا آمدم گوشش را ببرید ببینم مثلا!
امام فرمودند من رو کردم به او گفتم وقتش نرسیده وقتش که رسید دستور خواهم داد گوشش را ببرند، گفتند سرهنگ مولوی خجالت کشید سرش را انداخت پایین رفتند بیرون. خود امام گفته بودند من یقین داشتند اگر آنجا مولوی دست به اسلحهی کمری میبرد ما را میزد میکشت، شاه ترفیع درجهاش میداد. این چه نیرویی است! این همان است که امام هادی میگوید. از خدا حساب بردی ازت حساب میبرند. مدیری که باتقواست زیرمجموعه حرفش را میشنود. پدری که باتقواست هیبتش شکسته نمیشود. تاجر باتقوا ابّهتش شکسته نمیشود. آدم بیتقوا هویتی ندارد. این فراز اول.
فراز دوم امام هادی میفرماید «و من أطاع الله یُطاع»[30] اگر از خدا اطاعت کردید ازتان اطاعت میکنند. دیدید حرفهایمان زمین میماند، خواستههایمان عملی نمیشود، به تعبیر عامیانه میگویند رویمان را نمیگیرند، چرا؟ چون حرف خدا را نشنیده میگیریم. اگر حرف خدا را شنیدید، اطاعت کردید، اطاعتتان میکنند. به همان اندازه که حرف خدا را میشنوید حرف شما را میشنوند. یعنی افراد مستجاب الدعوه هستند کسانی هستند که امر خدا را کاملا اجرا کردند، خدا هم حرف اینها را اجرا میکند. میگویند خدایا ما حرف شما را شنیدیم، تا میگویی یا رب، زیر هر یا رب تو لبیک ماست.
بارها بنده دیدم کسانی میگویند آقا ما هر چه دعا میکنیم به جایی نمیرسد! میگویم شما خودت یک مروری بکن، خدایی شما آنچه خدا از تو خواسته انجام دادی، اوامر خدا را اطاعت کردی؟ «من أطاع الله یُطاع»[31] اگر اطاعت کردید از خدا، بنده در همین شیراز یک وقت یک آقایی دیدم میگفت آقای حدائق صبح اگر از خدا یک چیزی بخواهم شب نشده بهم میدهد. خوب هیچ اتفاقی اتفاقی نیست. گفت هر چه خدا خواسته انجام دادم. ما همهی اوامر خدا را انجام دادیم و نق میزنیم!
چرا خدا نمیدهد؟ نمازمان اول وقت است، واجباتمان را انجام دادیم، روزهمان را گرفتیم، خمسمان را دادیم، اگر واجب الحج شدیم حج را بجا آوردیم، امر به معروف کردیم نهی از منکر کردیم و خدا جواب نداد! کسی که از خدا اطاعت کند اطاع میکنند ازش. هم خدا حرف او را اجرایی میکند و هم دیگران حرف او را اجرایی میکنند.
آن را که علم و دانش و تقوا مسلم است، هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است.
یک آقایی را من در ایام زندگانی خودم دیدم از نوادر افرادی که دیدم، شخصی بود در روستای جُنبون جهرم، میگفتند این مستجاب الدوعوه است که یک سفری هم من رفتم دیدن ایشان و ایشان را دیدم، خانهی سادهای داشت در روستای جنبون، آدم بیسواد ولی سر خط، با معرفت، یکی از جریاناتی که ازش نقل کردند، میگفتند یک وقتی نشسته بود در منزلش یک کسی آمد گفت آقا این مزرعهی گنجشکها حمله کردند دارند گندمها را میبرند و میخورند، مترسک هم زدیم فایده ندارد، اینها داستان لای کتابها نیست، من خودم دیدم این آدم را. رفتم به زیارتش به دیدنش. گفت آمد آن آقا گفت به مزرعهی ما حمله کردند، گفت به آن صاحب مزرعه گفت بلند شو برو سر مزرعهات، رو کن به زمین و گنجشکها، بگو گنجشکها ابراهیم میگوید بروید، اسمش ابراهیم بود.
گفت آقا این صاحب زمین رفت سر زمین، رو کرد به زمین گفت گنجشکها ابراهیم میگوید بروید. گفت تمام گنجشکها رفتند یک گنجشک دیگر به خانه برنگشت. نه انسانها حرفش را میشنوند، طیور، حیوانات بهائم، اشیاء، طبیعت، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»[32] چرا خدا جوابمان نمیدهد؟ مگر تو خودت جواب خدا را دادی؟ خیلی پرتوقعی!
آقا هر چه میگوییم خدا پاسخ نمیدهد، انصافت را بکن، تو به وعدههای خدا پاسخ دادی؟ هشتاد سال از عمرش میگذرد خمس نمیدهد، بعد میگوید خدا چرا حاجتمان را نداد؟ تو یکی ازکارهای زمین ماندهات نمازهای قضایت است، واجبات ترک شدهات است، محرماتی است که ما داریم انجام میدهیم و پرتوقعیم تا هر چه گفتیم خدا بگوید چشم، ولی به اوامر خدا چشم نمیگوییم. این نکته دوم
فراز سوم حدیث امام هادی حضرت میفرماید «و من اطاع الغالب لمیُبانَ سخطَ المخلوق» آنکه از خدا اطاعت میکند هراسی ندارد که مخلوق با او دشمن شود یا نشود. آنکه رضایت خداست دنبال رضایت اولاد و همسر و رفیق و شریک و همسایه و شهروند نیست. این را من یک جمله بگویم در پرانتز، همه عنایت کنید. رضایت مردم تا کجا خوب است؟ مردم تا کجا از ما راضی باشند مثبت است؟ رضایت خانواده تا کجا؟ تا جایی که خدا راضی باشد. رضایت زن، رضایت شوهر، رضایت اولاد، رضایت همسایه، رضایت رفیق، رضایت همشهری تا جایی ارزشمند است که خدا هم راضی باشد. اگر رضایت دیگران سبب سخط خدا شود، خدا واگذارتان میکند به همان مردم. اگر خواستی مردم را راضی نگهداری با سخط خدا، روایت داریم واگذار به همانها میشوی. خدا را خرج بچههایت کردی؟ واگذارت میکنند به بچهها. خدا را خرج پول کردی؟ واگذار میشوی به این ثروت، میشوی قارون. با ثروتت میکشندت در زمین. خدا را خرج قدرتت کردی؟ میشوی فرعون، وسط نیل جمعت میکنند. اما اگر دنیا را خرج خدا کردی، خیر میبینی، بچهات را برای خدا دوست میداری، امام حسین آموخت علیاکبر برای خدا، علیاصغر برای خدا، رقیه برای خدا، زینب برای خدا، خودمان برای او. اگر تراز شد خدانگری، دیگر هراس ندارد مردم خوششان میآید یا بدشان میآید، چقدر از ما این حرف را میزنیم! آقا حرف نزن زشت میشود، صحبت نکن بده میشویم، خرابت میکنند. نمیگوییم این حرف را؟ یک جایی سرمان میشود حرف بزنیم نمیزنیم، میگوییم آقا چرا ساکت شدی؟ میگوید زشت میشود ول کن.
رضایت مردم برایمان مهمتر از رضایت خداست، نتیجهاش هم میشود همینکه واگذار میشویم به همینها. اولیای الهی به ما آموختند ترازتان خدانگری باشد. خدا را در نظر بگیرید، ولو در این اطاعت از خدا مردم از شما ناراضی شوند.
ببینید ما چهار تا بانو داریم در عالم، اینها برجستهترین بانوان عالمند. حضرت مریم، حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها. زندگی اینها حائز اهمیت است، حالا من از حضرت آسیه بگویم. حضرت آسیه اطاعت خدا را ترجیح داد بر اطاعت از شوهرش فرعون. فرعون اول قدرت مصر بود، فرعون ادعای خدایی میکرد. این خانم خودش ایمان آورده به موسی، ایمان آورده به خدا، برای فرعون شکست بود که بگویند ملکهی مصر، دومین شخصیت مصر، شده تابع حضرت موسی. آمد به خانمش گفت خانم دست از این عقایدت بردار، همهکاره منم، قدرت دست من است، پول پیش من است، دیدید بعضی از آدمهای نادان این حرف را میزنند! میگوید اگر خدا هست چرا پولها دست من است، چرا قدرت دست اسرائیل است، چرا زور دست امریکاست؟ فرعون همین هم را در گذشته هم میزدند، از تاریخ قدرت بگیرید.
فرعون گفت همه کاره منم دست از خدای موسی بکش. آسیه فرمود هرگز. گفت دست برنمیداری؟ گفت نه، 4 تا آدم قوی هیکل، خانمها دقت کنید بیجهت آسیه نمیشود سیدة نساء العالمین. چهارتا از این ماموران قوی هیکل خشن آمدند چهاردست و پای آسیه را گرفتند بردند بالا زدند زمین. شما پایت میلغزد میخوری زمین چه بهت میگذرد؟ این بدن گوشت است پوست است استخوان است، عصب است، بدن محکم به زمین کوبیده شد. فرعون آمد گفت خانم دست برمیداری یا نه؟ گفت هرگز، خدای هستی آفرین را به تو معاوضه نمیکنم. گفت دست برنمیداری؟ گفت بروید چهار تا میخ فولادی بیاورید، میخهای بیست سانتی، یکی از شکنجههای مدرن فرعونی این بود در زمان فرعون، خدا در سوره فجر میفرماید «وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ»[33] فرعون صاحب میخها. این صاحب میخها یعنی چه؟ دو تا تعبیر ذکر شده، یکی میگویند فرعون اینقدر لشکریانش زیاد بودند، که یک مرکبهای زیادی میخ میکردند، که اینها هر جا میخواستند لشکر را پیاده شوند، برای مهار چادرها این میخها لازم بود. لشکر چندصد هزار نفری. یک جهت دیگرش هم میگویند یکی از شکنجههای مدرن زمان فرعون میخکوب کردن مردم بود. هر کسی با فرعون مخالف بود، میگفت بخوابانید روی زمین، دو تا دستش را بکشید، دو تا پایش را هم بکشید، دو تا میخ فولادی بیست سانتی روی دستها دو تا میخ هم کف پاها، بکوبیدش روی زمین، همین طور بماند تا بمیرد. در برابر آفتاب، گرما سرما، آسیه را میخکوب کرد. خانمها میخ در دستتان کوبیده شدن پیشکش. حواسمان باشد حضور ما در جامعه سخط خدا را برای ما رقم نزند.
میخها در بدن آسیه کوبیده شد، بدن است درد دارد، فرعون آمد بالای بدن نیمه جان آسیه گفت همه کاره منم از این عقیدهات برگشتی؟ گفت هرگز! فرعون خیلی شکست خورد.
امام هادی فرمود «من أطاع الله»[34] اگر از خدا اطاعت کردی هراس نداری، مخلوق دشمنت بشود یا نه، فرعون بشود دشمنت، شوهرت بشود دشمنت، بشود. خدا با تو باشد، با خدا باش و پادشاهی کن، فرعون گفت یک تخته سنگ بزرگی را اهرم کنید بیاورید. یک تخته سنگ چند تنی، گفت این را بیاورید روی بدن آسیه بغلتانید تا بدنش کاملا له شود مثل غلتک روی این بدن بچرخد. یک وقت آسیه نیمهجان دید یک تخته سنگ بزرگی را دارند حرکت میدهند میآورند. یک دعا کرد. «رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه»[35] خدایا ما را دیگر ببر پیش خودت در بهشت، از فرعون و کارهایش خسته شدم، نجاتمان بده از دست این فرعون. امام صادق میفرماید قبل از اینکه این تخته سنگ روی سینهی آسیه قرار بگیرد، خدا به ملک الموت فرمود روح را از بدن آسیه خارج کنید تا بدن این بانوی پاکدامن رنج شکسته شدن و درد را بیش از این تحمل نکند. و این آسیه را میبینید به کجا رسید! در روایت داریم لیاقت همسری پیغمبر را در بهشت بهش میدهند. برای خدا از فرعون گذشتی! ما بهترین انسان نظام خلقت را در بهشت به همسری تو در میآوریم. «من أطاع الخالق لمیبالِ سخطَ المخلوق»[36]
و فراز پایانی، امام هادی فرمود «و مَن أسخط الخالق»[37] نعوذ بالله اگر خدا را از خودت ناراضی کردی برای مردم، خلاف کردی که مردم بدشان نیاید، اولادت ناراحت نشود، بچهات ناراحت نشود، یک شب عروسی هزار شب نمیشود، یک عروسی گرفتی که مردم بدشان نیاید، ولی خدا و امام زمان ناراضی شدند. میدانید چه میشود؟ حضرت فرمود «و من أسخط الخالق»[38] اگر کسی خدا را از خودش نگران کرد و ناراضی کرد، یقین بداند که به سخط مخلوق گرفتار میشود. یعنی اگر خدا را به غضب درآوردید برای خشنودی مردم، به همان غضب مردم هم گرفتار میشوید، واگذار میشوید به مردم. حرف حق نزدی به فرزندت، تربیت نکردی آنچه باید میگفتی، خدا واگذارتان میکند به همان مخلوق.
این کلام نورانی امام هادی علیه السلام. اما یک گوشهی گذرایی هم از امام هادی، چون در معاشرتها، برخورد دارید با این گروه افراد، حیفم میآید این را هم از امام هادی نگویم.
یک آقایی بود بنام ابوهاشم، این منتسب بود به امیرالمومنین اما نه از کانال ائمه، در نیاکانش به آقا امیرالمومنین متصل میشد. محضر چهار امام را هم درک کرده بود، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام عسگری، مورد توجه ائمه هم بود. این آقای ابوهاشم آمد خدمت امام هادی علیه السلام، به عنوان گلایه دو تا جمله گفت، گفت آقا هم بیکاریم، هم وضع مالیمان بد است. خیلیها این حرف را میزنند میگویند کاسبی نیست. البته بعضیها بیانصافند، ارض خدا را میبرند، عِرض خدا را میبرند. کار نیست! حالا برای آن که واقعا نیست، بیکار است، دستش خالی است، دیدید بعضیها را میگویند ما هر جایی میرویم کاری گیرمان نمیآید.
این آقای ابوهاشم آمد گفت آقا هم دستمان خالی است هم کار نیست. تا این دو تا جمله را به حضرت گفت، آمد ادامه بدهد امام فرمودند که توقف کن، چند تا نکته امام بهش فرمود. حضرت فرمودند؛ اینها را ما نمیبینیم، مردم از اینها غافلند.
حضرت فرمود از چیزهایی که خدا به تو لطف کرده اول ایمان است. خدا بهت ایمان داده. حالا بیکاری و دستت خالی است ایمان داری یا نداری؟
آقا امام حسین در دعای عرفه عرض میکند «الهی ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک»[39] خدایا چه یافته کسی که تو را باخته، و چه باخته کسی که تو را یافته؟ چه دارد آنکه تو را ندارد، چه ندارد آنکه تو را دارد. چرا این را نمیگویی؟ اینهایی که زود میروند از بیکاری و بیپولی حرف میزنند بگو ایمان داری یا نداری؟ پری لیوان زندگیات اول ایمان است، یک.
دوم حضرت فرمودند خدا به برکت این ایمان بدنت را در آتش دوزخ نمیسوزاند. چرا این را نمیبینی! آخرت خوب در پرتو این ایمان برایت رقم میخورد.
سوم حضرت فرمودند، خدا به تو عافیت و سلامتی داده! مردم این نعمت بزرگ را بعضیها نمیبینند، این بدن سالمی که بعضیها بیمار میشوند حاضر میشوند صفر تا صد زندگیشان را هزینه کنند سلامتیشان را بدست بیاورند. کبد سالم، چشم سالم، کلیه سالم، با پای خودمان راه میرویم، میشنویم، این لطف خداست چرا این را نمیبینیم، فقط فعلا دستت خالی است را میبینی! بیکار بودنت را میبینی! سلامتیات را نمیبینی! بدن سالمی که میلیاردها تومن و دلار ارزش دارد، این را ما گاهی اوقات نادیده میگیریم. امام فرمودند خداوند به تو روحیهی قناعت داده، خوب این را هم ببین، خود این قناعت هم نعمت است، و خدا تاحالا آبرویت را حفظ کرده، تمام این جمع حاضر که اینجا هستید، خدا اگر میخواست پردهها را بزند کنار، امام جواد میفرماید اگر این پردهها میرفت کنار، کسی جسد کسی را دفن نمیکرد. یعنی فرزندان کسی اگر میفهمیدند پدرشان چه افکار در زندگی گذشتهاش داشت، این آقا میفهمید خانمش چه افکاری، زن میفهمید شوهرش چه افکاری، این رفیق میفهمید رفیق همکارش، همسایهاش چه افکاری داشت «لو تکاشفتم ما تدافنتم»[40] همدیگر را دفن هم نمیکردند. ولی خدا پرده پوشی کرد خدا ستار العیوبی کرد، امام فرمود خدا پرده پوشی کرد، آبرویت را حفظ کرده، ما لغزشهایی داریم اگر این لغزشها برملا میشد دیگر رسوا میشد طرف. بعد امام فرمود اینها را گفتم چون دنبال حرفت میخواستی خدا را بدهکار کنی. گفتی بیکارم، دستم خالی است، بعد میخواستی بگویی چرا خدا نمیکند! میخواستم بگویم خدا چکارها کرده. این را به آنهایی بگویید که مینشینند کنارتان شروع میکنند شکوه کردن، آقا چنین، چنان. این چند تا مطلب امام هادی را بگویید، سلامتی خدا بهت داده، سلامتی بهت داده، همینکه مسلمانی، همینکه ایمان داری، و همینکه تا به امروز خدا رزقت داده، ادارهات کرده، اینها پری ظرف وجودی ماست. امیدواریم انشاءالله خدا به عظمت این ماه، به عظمت امام هادی علیه السلام، خداوند توفیق عمل به این دستورات ارزشمندی که از امام دهم زینت بخش مجلس ما قرار گرفت، به همهی ما عنایت و کرامت بفرماید.
پروردگارا مهمترین عیدی ما را تعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان قرار بده.
قلب مقدسش را از گفتار و کردار ما مسرور و خشنود بفرما.
جوانان عزیز ما، نوجوانان و فرزندان ما، نسل ما را از آسیبهای اخلاقی آخرالزمان ایمن بدار.
«وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»[41]
[1] انعام آیه155
[2] مستدرک الوسائل ج4 ص269
[3] انعام آیه155
[4] انعام آیه155
[5] بحارالانوار ج89 ص184
[6] انعام آیه155
[7] دعای حضرت مهدی، مفاتیح الجنان
[8] انعام آیه155
[9] انعام آیه155
[10] زمر آیه6
[11] انعام آیه59
[12] وسائل الشیعه ج27 ص160
[13] بحارالانوار ج89 ص21
[14] عدة الداعی ص286
[15] بحارالانوار ج89 ص21
[16] بحارالانوار ج89 ص21
[17] بحارالانوار ج89 ص21
[18] بحارالانوار ج89 ص21
[19] بحارالانوار ج89 ص21
[20] بحارالانوار ج89 ص21
[21] انعام آیه155
[22] تحف العقول ص359
[23] انعام آیه155
[24] انعام آیه155
[25] انعام آیه155
[26] تحف العقول ص482
[27] تحف العقول ص482
[28] بحارالانوار 45 ص133
[29] الکافی ج1 ص138
[30] تحف العقول ص482
[31] تحف العقول ص482
[32] یاسین آیه 82
[33] فجر آیه10
[34] تحف العقول ص482
[35] تحریم ایه11
[36] تحف العقول ص482
[37] تحف العقول ص482
[38] تحف العقول ص482
[39] مفایتح الجنان، دعای عرفه
[40] عیون اخبار الرضا ج2 ص53
[41] انعام آیه155