بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبیّنا حبیب اله العالمین اباالقاسم المصطفی محمد و علی أهل بیته الأئمة الهداة المهدیین لاسیّما بقیةالله المنتظر حجةابنالحسنالعسکری عجلالله تعالی فرجهالشریف.
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ»
عرض سلام و ادب و احترام، محضر شما عزیزانِ مشاهدهکنندهی برنامه و آرزوی قبولی اعمال عزیزان در این ایام باعظمت.
آیهای که تلاوت شد، آیه 9 از سورهی مبارکهی هود است. بعضی اوقات عزیزان سؤال میکنند: علت اینکه فرصتها و توفیقاتی از بعضیها سلب میشود یا زوال نعمت اتفاق میافتد چیست؟
یکی از علتهایی که نعمتها زائل میشود، ناسپاسی و کفران است که در آیات فراوانی در قرآن، خداوند این مطلب را متذکر شده. سپاسگزاری شما، سبب افزایش نعمت و کفرانِ از نعمتهای الهی و ناسپاسی از نعمتهای الهی سبب روبهروشدن با مشکلات و سختیها است. « و لئن کفرتم إن عذابی لشدید» با عذاب شدید مواجه شدن.
در این آیه، قرآن میفرماید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً» اگر ما بشر را به نعمت و رحمتی بهرهمند نمودیم و برخوردار کردیم، «ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ» سپس این نعمت را از او بازستاندیم و گرفتیم، که علت، کفران نعمت و ناسپاسی از این نعمت است. نعمت را به او عطا کردیم، کفرانِ نعمت سبب شد نعمت از او گرفته شود. «إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ» آن انسانی که نعمت به او عطا شد و به واسطهی کفران از او گرفته شد، سخت به خوی ناامیدی و کفرانِ نعمت آلوده است و درافتاده. «یَئوس» در لغت، به معنای یأس و ناامیدی است و «کَفُور» هم در ادبیات عرب، صیغهی مبالغه است؛ یعنی انسانی که بسیار ناسپاس است. بعضیها غرقِ در نعمتاند اما ناسپاسی میکنند. ظرفیت وجودیِ خود و نعمتهای خود را نمیبینند. سلامتی و تندرستی، حیات انسانها، ایمان انسانها، همین چیزهایی که ما داریم و گاهی اوقات چشمهایمان را به روی داشتههایمان بستهایم و به روی نداشتهها گشودهایم و لذا میرویم در وادی ناسپاسی و در وادی کفران نعمت و ناسپاسی.
در حالات یکی از انبیاء بنیاسرائیل نقل میکنند که از خدا تقاضا کرد که همسایهی بهشتیِ من را به من نشان بدهید. به او خطاب شد فردا عصر موقع غروب، دمِ دروازهی شهر بایست، پیرمردی با قامتی خمیده، با پشتهای از هیزم و خار و خس بهدوشکشیده، دارد وارد شهر میشود. این پیرمرد، همسایهی بهشتیِ شما در آخرت است. آن پیامبر، رفت و منتظر ماند. دید پیرمردی با قامتی خمیده، پشتهای از خار و چوب و هیزم به دوش کشیده:
خارکِش پیری با دلق درشت
پشتهی خار همی بُرد به پشت
لنگلنگان قدمی برمیداشت
هر قدم، دانهی شُکری میکاشت
کای فرازندهی این چرخ بلند
وی نوازندهی دلهای نژند
حدّ من نیست ثنایت گفتن
گوهر لطف و عطایت سُفتن.
مشغول به حمدِ خدا بود. این پیامبر، نزدیک رفت و سلام کرد. به او گفت میخواهم ساعتی با تو باشم. پیرمرد گفت: اجازه بده من این هیزمها و خاروخسها را بفروشم و با هم به منزل برویم. رفت به بازار و مشتری آمد و آن هیزمها را خریداری کرد. با همان پولی که از فروش آن چوب و هیزم بدست آورده بود، یک مقداری جو تهیه کرد و به منزل رفتند. پیرمرد رو کرد به آن پیامبر و گفت: شما مهمان من هستید، اجازه بدهید من اول از شما پذیرایی کنم و بعد مطلبتان را بفرمایید. جوها را با دست، آرد کرد، خمیری درست کرد و تنور را روشن کرد. دو گِردهی نان جو طبخ کرد، یکی را مقابل آن پیامبر الهی گذاشت و نمیدانست که او پیامبر خداست و یکی را هم خودش شروع کرد به خوردن. بعد از خوردن آن نانِ جو، به سجده افتاد و زبان به حمدِ خدا گشود. خیلی حمد کرد و ستایش کرد خدا را که: خدایا با چه زبانی حمدِ تو گویم؟ این پیامبر، تعجب کرد و گفت: پیرمرد! شما که یک نان جویی بیشتر نخوردی و این هم از صبح تا عصر رفتهای به صحرا و زحمت کشیدی و هیزم جمع کردی و خاروخس جمعکردی و آوردی در بازار فروختهای. یک نانِ جو اینقدر شُکر ندارد! آن پیامبر میخواست امتحان کند این پیرمرد را که ببینید از روی معرفت شکر خدا میگوید یا از بیمعرفتی است. رو کرد به آن پیامبر الهی و گفت: فقط نانِ جویی خوردم، نعمتهای الهی قابل شمارش نیست. خدا، یکی از نعمتهایش این است که من را خلق کرده و آفریده. این نعمت الهی است و شکر دارد. سلامتی به من داده. من با بدنِ خودم به صحرا رفتهام و آن هم از خار و خس و هیزم و چوبی که خدا آنها را خلق کرده و آفریده، رایگان بهرهبرداری کردهام. اینها را آوردهام به بازار. مشتری را خدا رسانده. نگاهِ مثبت یعنی این. ما، همه را پای حساب زرنگی و زیرکیِ خودمان نگذاریم. گفت: مشتری را خدا رساند. با پول آن مشتری و فروش آن هیزم، رفتهام جو تهیه کردهام. جویی که هزاران نفر درصدد تهیهی آن بودهاند. شروع کرد به توضیح دادن که: جو برای فراهم شدنش، بذر نیاز به زمین دارد، زمین نیاز به شخم زدن دارد، شخم نیاز به آهن دارد. شروع کرد به توضیح دادن: کشاورزی، بذر کاشتن، بذر برداشت کردن، تا رسیدنِ به دست من. همینطوری نعمتهای الهی را توصیف کرد. آن پیامبر، به شانهی آن پیرمرد زد و گفت: حقّا که همسایهی بهشتیِ من تویی. این، نتیجهی سپاسگزاری است.
اما اگر انسان در وادی کفر نعمت رفت، قرآن میفرماید: «لَيَئُوسٌ كَفُورٌ» این ناسپاسی سبب میشود که ما نعمتها را از انسانها ساقط کنیم و زائل کنیم.
من با سخنی، عرائض را در این قسمت، جمعبندی کنم. آقا امیرالمؤمنین میفرماید: «مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَظَلَمَ فِیهَا إِلَّا کَانَ حَقِیقاً أَنْ یُزِیلَهَا عَنْهُ» علی علیهالسلام میفرماید خداوند، نعمتی را بر بندهای، ساری و جاری نمیکند و تفضل نمیکند مگر اینکه خودِ آن فرد، از این نعمت در مسیر ظلم استفاده میکند و درست استفاده نمیکند و نتیجهی این سوءاستفاده از نعمت، «إِلَّا کَانَ حَقِیقاً أَنْ یُزِیلَهَا عَنْهُ» شایستهی این میشود که آن فردی که از نعمت، سوءاستفاده کرده، نعمت از او سلب گردد.
نکاتی در ادامهی این آیهی شریفه است که انشاءالله در فرصتی دیگر با عزیزان در میان خواهیم گذاشت.
توفیقات همهی عزیزان را از خداوند منان خواستاریم. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.