استاد حاج شیخ علیرضا حدائق روز دوشنبه 29 دی 99 به ادامه سلسله مباحث «عوامل آرامش بشر در زندگی» پرداختند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه، القرآن الحکیم «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» صدق الله العلی العظیم. (سوره بقره/ آیه 21)
در ادامهی عرائض جلسات گذشته با محوریت موضوع آرامش از نگاه قرآن در زندگیِ بشر، بدینجا رسیدیم که یکی از عوامل آرامش در زندگی انسانها، بندگیِ خداست. شما هر چه بندهتر، هر چه مؤمنتر، و هر چه در پیشگاهِ خدا تسلیمتر، آرامشتان بیشتر. مؤمنینِ راستین و بندگانِ واقعیِ خدا، اینها زندگیِ آرامی دارند.
در جلسهی گذشته، آیهی شریفهی 68 سورهی مبارکه زخرف، که خداوند این نوید آرامش را به بندگانِ راستینِ خودش در روز قیامت هم میدهد که : «یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» روزِ قیامت محزون نباشید، خوف نداشته باشید، با شادی و خوشحالی، با همسرانِ خود به بهشت داخل بشوید.
خب گفتیم از این آیه استفاده میشود که اگر بندگیِ خدا را کردید، نهتنها دنیایتان، بلکه آخرتتان هم آرامید. برخلاف این تصوری که بعضیها آرامش را در این ظواهرِ دنیایی جستجو میکنند؛ در ثروت؛ امام صادق فرمود دنیایِ شما مثل آب شورِ دریاست. هرچه بیشتر بنوشید، تشنهتر میشوید. مردم، پولِ زیاد آرامتان نمیکند... مردم، خانههای آن چنانی، کسی را به آرامش نمیرساند... خیلیها اینها را دارند ولی در اضطرابند.
بله، اگر کسی ثروتمندِ مؤمن بود، آرام است. قدرتمندِ مؤمن بود، آرام است. خدا نعمتهایی به او داده ولی ایمان هم داده، آن ایمان، آرامش میآورد نه ثروت؛ نه مقام، نه سواد؛ نه قدرت. اینها ایجاد آرامش نمیکند. شما تاریخِ سلاطین و حکام گذشته را مطالعه کنید که گاهی اوقات برای حفظ قدرت، بچههای خودشان را میکشتند. برای اینکه قدرت برای آنها بماند، هارونالرشید به مأمون گفت – در یک جلسهای که آقا موسی بن جعفر آمدند و مأمون احترام ویژهای را از هارون نسبت به امام هفتم دید، که دید پدرش هارون بلند شد و موسی بن جعفر را کنار دستِ خودش نشاند و خیلی با اداب و با احترام. بعد آقا هم میخواستند بروند، تا دَمِ درِ مجلس، هارون دنبالِ حضرت رفت و بعد هم گفت مرکبِ خودم را بیاورید. آوردند. گفت موسی بن جعفر را سوار کنید و به مأمون گفت باید پای پیاده تا دَمِ درِ خانهی حضرت بروی. مأمون! خلیفهزاده! خیلی برایش سنگین بود! این آقا کیست که باید پیاده، در رکابِ او برویم تا درِ خانهاش! مأمون میگوید من با پدرم، خیلی رودربایستی نداشتم. موسی بن جعفر رسید درِ خانهاش در مدینه. پیاده شدند. هارون آمده بود مدینه. آمدند بروند داخل، فرمودند: مأمون، بعد از پدر، تو خلیفه میشوی، مراقب باش در حقِ فرزندم علی ظلم نکنی. این را هم حضرت به او فرمودند و حال اینکه هیچ کس هم گمان نمیکرد مأمون خلیفه بشود. چون امین، پسرِ بزرگتر بود و امین، مادر و پدر هر دو از عباسیها بودند و زبیده مادرش بود؛ دخترعموی هارونالرشید. مأمون، مادرش یک کنیز ایرانی بود. از طرفِ مادر، کنیززاده بود و ایرانی بود و روی او هم خیلی شاید حساب باز نمیکردند و میگفتند دورگه است و اصلاً مأمون در لیست خلافت نبود. امام این خبر را هم به مأمون دادند. مأمون میگوید آمدم در آن جایی که پدرم استقرار پیدا کرده بود، بعد دیدم پدر حوالههایی را دارد صادر میکند برای اینهایی که آمده بودند دیدنش که یک هدایایی ببرند، برای آدمهای سادهی گمنامی، رقمهای سنگین. گفت نوبت به موسی بن جعفر که رسید و میخواست حواله بدهد، یک حوالهی کم و مختصری گفت ببرید برای موسی بن جعفر. مأمون میگوید: به پدرم گفتم من سؤال دارم؛ احترامی که به این آقا کردی، به هیچ کس نکردی. هدیهای هم که داری برای این آقا میفرستی، کمترین هدیه است! آن احترام چیست و این هدیه چیست؟! هارون گفت پسرم، حکومتی که دستِ ماست، مالِ اینهاست. خلافت، حقِ این آقاست. ما غاصبیم.
و این را هم من بارها عرض کردهام؛ أعرَفِ به ائمه، در زمانِ ائمه، خلفاء جورِ زمان ائمه بودند. نسبت به امیرالمؤمنین، معاویه، از همه بهتر حضرت را میشناخت. و لذا وقتی خبرِ شهادت امیرالمؤمنین به شام رسید (این حرفِ معاویه است) گفت عَقِمَتِ النِّساءُ أن تَلِدَ مِثلَ عَلی بنِ أبی طالِبٍ زنهای عالم، دیگر عقیماند و روزگار عقیم است که مثلِ علی را به دنیا بیاورد. تمام شد... دیگر روزگار و بشریت، مثلِ علی را نخواهد دید. این حرفِ کیست؟ حرف معاویه است... خدا نکند قلب بشود « لَا يَفْقَهُونَ بِهَا » (سوره اعراف/ آیه 179) چشم بشود « لا يُبْصِرُونَ بِها» (همان)، گوش بشود « لَا يَسْمَعُونَ بِهَا» (همان). حقیقت است این، ولی در گوشِ طرف فرو نمیرود. میبیند؛ ولی عبرت نمیگیرد. میداند حق با این است؛ ولی زیرِ بار نمیرود. هارون به مأمون گفت، خلافت حقِ این خاندان است و ما غاصبِ خلافتیم. گفت پسرم! اینها پول اگر دستشان آمد، چون وابستهی به دنیا نیستند، میدهند به ضعفاء و به نیازمندان و مردم دورِ اینها جمع میشوند. ما اینها را باید بگذاریم در تنگنای اقتصادی.
الآن هم همین است. آمریکا، اسرائیل، کفر، میگویند محاصرهی اقتصادی، مملکت و مردم در فشار قرار بگیرند و ارزش پولتان بیاید پایین، در تنگنا قرار بگیرید که یا تسلیم بشوید و یا اینکه کسی به شما راغب نباشد و متاع شما را نخرند و قدرتِ خریدتان را هم بیاورند پایین. این بحثِ امروز و دیروز هم نیست. رسول خدا را سه سال در شعب ابیطالب کردند در محاصرهی اقتصادی. اینها چیزهایی هست که در تاریخ هم تکرار شده و در حالات انبیاء و اولیاء بوده. گذرا هم هست؛ میگذرد. زمانِ پیغمبر گذشت، دورهی ابوسفیان تمام شد، دورهی معاویه تمام شد. دورهی هارونالرشید تمام شد، دورهی خلفاء و سلاطین گذشت، دورهی من و شما هم تمام میشود، دورهی کرونا هم میگذرد، بعد آن عالم میگویند چکاره بودی...
هارون گفت اینها خاندانی هستند که خلافت، حقِ اینهاست. گفت پول دست اینها نباید بیاید. اینها دلبستهی به دنیا نیستند و هر چه بیاید دستشان، خرج میکنند و نباید مردم دورِ اینها جمع بشوند. اینها باید دستشان خالی باشد که کسی دورِ اینها جمع نشود. مأمون میگوید: به پدرم گفتم، پدر اگر خلافت حقِ این آقاست، خب چرا تحویل نمیدهی؟ این حرف را که آن زمان زد، از روی سؤال و یا شاید هم هنوز آلودگیهای دنیایی، دلِ این جوان را سیاه نکرده بود. گفت چرا تحویل نمیدهی حکومت را؟ خب بده تحویلشان، اگر حقشان است؟! هارون گفت: پسرم! موسی بن جعفر که جای خود دارد؛ تو، که پسرم هستی، اگر برای این قدرت و خلافت، بخواهی جلوی من بایستی، تو را هم از بین میبرم. « حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ» (روضة الواعظین/ ج 2/ ص 441) خدا نکند محبتِ دنیا، در دلِ کسی لانه بکند که اگر آشیانه پیدا کند، حتی عزیزترین کسانش را هم حاضر است از بین ببرد که این قدرت را از دست ندهد.
اینها نتیجهی خداگریزی است. آن کسی که با خداست، در رأس قدرت باشد یا منزوی، فرقی ندارد. شما علی بن ابیطالب را ببینید؛ حضرت بیست و سه سال با پیغمبر بود. بیست و پنج سال خانهنشین شد که حقش را مسلماً ضایع کردند. که امیرالمؤمنین پرداختند به کار کشاورزی و باغداری در این منطقهی عوالی مدینه، که هنوز شیعیان مدینه میگویند آثاری از آن مزرعهی عوالی و چاههایی که حضرت حفر کردهاند، باقی است. یک شخصیتی که مغز متفکر بشریت است، کردند او را خانهنشین. چه در آن بیست و سه سالی که امیرالمؤمنین با پیغمبر بود و چه در آن بیست و پنج سالی که منزوی بود، چه در آن چهار سال و شش ماهی که حاکم اسلام بود، شما عبادتِ امیرالمؤمنین، رفتارِ حضرت، منشِ حضرت را میبینید که هیچ تغییری نکرد. این میشود بندگی. ما بعضیهایمان تا میشویم مدیر، جوابِ سلام مردم را نمیدهیم! تا به پول میرسیم، نوکیسه میشویم. غرور چنان ما را میگیرد که دیگر آدم حساب نمیکنیم دیگران را. راهِ بندگی را فراموش میکنیم. حضرت در آن بیست و سه سال همراهیِ با پیغمبر، در آن بیست و پنج سالِ گوشهنشینی و انزوای مطلق، و در آن چهار سال و شش ماه، نیمهشبها همان عبادتها و بندگی، همان بندگی، اخلاق همان اخلاق. این نتیجهی بندگی است.
امشب من آیهای که در ادامهی بحث تقدیم شد، آیهی 21 سورهی مبارکهی البقره. خدا میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». ای انسانها، بپرستید خدایی که شما را آفرید؛ خدایی که پیشینیان شما را هم آفرید. پدرانِ شما را کی خلق کرد؟ نیاکانِ شما را کی خلق کرد؟ همهی این جمعیتی که الآن در این مسجد حاضرید، تا حضرت آدمِ ابوالبشر، نیاکانی دارید. حالا نمیشناسیم اینها را. شما به خیلی از مردم بگویید چند پشتت را نام ببر، چند درصد از مردم میتوانند نیاکانِ خودشان را با سلسله سند نام ببرند؟ به یک آقایی گفتم پدربزرگِ پدربزرگت کیه؟ گفت من پدربزرگِ خودم هم به سختی میشناسم. خب نیستند. حالا بعضیها روی انساب کار کردهاند، یک سری جمعآوری کردهاند، ولی شماها همهتان تا حضرت آدم ابوالبشر، پدرانی داشتهاید! اینها را کی خلق کرده بود؟ اینها را کی آفریده بود؟ و یادمان هم نرود گذشتگانتان را یاد کنید تا آیندگان، یادتان کنند. اجدادتان را فراموش نکنید! در خدماتتان، خیراتتان، آنها را شریک بدانید و دخیل بدانید. قرآن میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ» ای مردم، بپرستید خدایی که شما را آفرید. « وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» خدایی که قبل از شما را هم آفرید. گذشتگانِ شما را هم خدا خلق کرده. و فلسفهی این آوردن و خلقت، رسیدنِ به تقواست. اصلاً یکی از برکاتِ بندگی، باتقوا شدن است. کیا با تقوا هستند؟ آنهایی که «بنده» هستند... بندگی کردی، با تقوا میشوی. من چند تا نکتهی لطیف در این آیه عرض کنم و یک حدیث از امام مجتبی تقدیم کنم بهعنوان عرائض امشب بنده.
نکتهی اول؛ تمام شرایع آسمانی و اسلام، دعوتشان، دعوتِ عمومی و جمعی است. همهی انسانها مخاطبند. قوم خاصی نبوده؛ جمعیت خاصی نبوده؛ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا» ای بشریت! ای انسانها! نظامِ ادیان آسمانی، نظامِ ضدِ نژادپرستی است. ضدِ ناسیونالیستی است. این است که متأسفانه یکی از کارهایی که شیطان میکند حسِ ناسیونالیستی را در انسانها قوی میکند. دیدهاید بعضیها را به اسم اینکه آقا (شیطنت است دیگر!) ما کورش داریم، نیازی به انبیاء نداریم، ما ایرانی هستیم، ما فارسی هستیم، پارسی را پاس داریم... این، نژادپرستی است. بله، ایرانی هستیم و افتخار میکنیم به ایرانی بودنمان، و افتخار میکنیم به کلام اهلالبیت در تأیید ایرانیان، افتخار میکنیم به آیات قرآن در مدح ایرانیان، ولی ایرانی آن کسی است که قرآن دارد تعریف میکند؛ ما افتخار میکنیم، اما ایرانی بودنِ ما دلیلِ بر برتر بودن ما از اقوام دیگر نیست! علی علیهالسلام فرمود: « لا فَضْلَ لِعَرَبیٍ عَلَی عَجَمِیٍّ، وَ لا عَجَمِّیٍ عَلَی عَرَبِیٍّ، إِلاّ بِالتّقْوی » عرب، بر عجم؛ و عجم بر عرب، سیاه بر سفید؛ و سفید بر سیاه، هیچ مزیّتی ندارد جز تقوا. الآن در این شیراز، چه کسی به خدا نزدیکتر است؟ هیچ کس نمیتواند یک قولِ دقیقی را بیان کند؛ چون کارِ ما نیست! این فقط در حیطهی ذات اقدس الهی است و اولیاء معصومینی که به اذن خدا، به آنها ابلاغ میشود. مقرّبترینِ افراد چه کسانی هستند؟ کسانی که تقوای بیشتری دارند. قرآن میفرماید: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (سوره حجرات/ آیه 13) هر کس تقوای بیشتری دارد نزدِ خدا محترمتر است. نه به محاسن است؛ نه به تسبیح در دست است؛ نه به جای مهرِ در پیشانی است؛ نه به سوابقِ زیارت است؛ نه به خدماتِ مالی و اجتماعی است؛ اینها یک سری زحمتهایی کشیده شده، آیا مقبول واقع شده یا نه؟ این بحث است! تقوا، تقوا... لذا در روایات هم داریم که هیچکس را به دیدِ حقارت نگاه نکنید، امیرالمؤمنین میفرماید خدا، اولیائش را در مردم پنهان کرده و به هیچکس به نگاهِ سبکی و پستی ننگرید. یک وقت میبینید همان کسی که شما به نگاهِ پستی نگاه میکنید، ولیِّ خداست و شما بیخبرید. پس ادیانِ آسمانی آمدهاند همهی انسانها را دعوت کنند نه یک قوم خاص! نه یک جمعیت خاص! بله، پیامبر زادگاهش مکه است. من به یک آقایی از مسئولینِ ردهبالای مملکتی گفتم از خدا یاد بگیرید در انتسابات. واقعاً ما هم راهمان، یک راهِ دیگر است. گفتم ببینید، خدا هر پیغمبری را که فرستاد، از منطقهی خودش بود. ابراهیم اهل بابل است و از بابل (بغدادِ امروز) کار را شروع میکند. موسی، متولدِ در مصر است، از مصر کار را شروع میکند. عیسی، در بیتالمقدس است، از بیتالمقدس. پیامبر خاتم متولدِ در مکهی معظمه است، از مکه پیغمبر کار را شروع میکند. بله، گسترش پیدا کرد دایرهی فعالیت رسول خدا به شهرهای دیگر و مناطق دیگر، امروز هم دنیا. این یعنی چه؟ یعنی وقتی کسی در آن منطقه میشناسد و سوابقی هم دارد، میتواند تأثیرگذار باشد. ما گاهی اوقات یک دفعه، یک کسی که بومی نیست، البته همه شریفاند و همه محترماند، از شمال میآید جنوب و از جنوب میآید شمال، نمیتواند کار کند. روشِ الهی هم همین بود. پیامبر، متولدِ در مکه است، و شروع رسالتش هم از مکه است. ولی دلیل نمیشود که پیغمبر محدودِ به مکه باشد و یا محدودِ به حجاز باشد، محدودِ به عربستان باشد، پیغمبر، پیامبری است برای بشریت تا ابدیت. شروع، از مکه است؛ ادامه برای جهانِ هستی است. انبیاء دیگر هم همینطور. این یکصدوبیست و چهار هزار پیغمبر، یک آقایی دیشب سؤال کرد گفت: آقا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدهاند؟ ما قریبِ به سی پیامبرش در قرآن اسم آورده شده. اینها کجا بودند؟ گفتم در بین این انبیاء، پنج نفرشان اولوالعزم و جهانی بودهاند. ما داشتیم پیغمبری که برای خانوادهی خودش پیامبر بوده؛ پیامبری که برای فامیلِ خودش پیامبر بوده؛ پیامبری که برای روستای خودش؛ همزمان در بعضی از مناطق، انبیاء متعدد بودند: « وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ » (سوره یس/ آیه 13) یک انطاکیهای را خدا میخواهد هدایت کند انبیاء را میفرستد آنجا. اینطور نبوده که هر پیغمبری که بیاید، بعد که از دنیا رفت، پیغمبرِ بعد بیاید. همزمان میبینید موسی هست، هارون هست، شعیب هست، انبیائی که در عرض هم، و در یک زمان حضور داشتهاند. اولوالعزمها، پنج نفر بودند. لذا این انبیاء آمدند برای هدایت بشریت، و برای دعوت انسانها به سوی خدا.
نکتهی اول، ما نگاهمان را باید جامعهی بشری ببینیم. نگاهِ تربیتی. قوم و قبیله و ایل و طایفه و شهر، این در مرامنامهی انبیاء نبوده. بلکه، البته در گام اول، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً » (سوره تحریم/ آیه 6)اول از خودتان شروع کنید، خودتان را بسازید، خانوادهی خودتان را دعوت به پاکی و درستی کنید، سپس بروید سمتِ دیگران. ولی رسالت، تربیتِ عمومیِ مردم است. «ناس»، در این آیه خدا نمیفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» میفرماید «يَا أَيُّهَا النَّاسُ» ای مردم! ای بشریت! خدا را بپرستید. پرستش کن. یعنی خطاب امروز به لائیکهاست. خطاب به سیکهاست خطاب به آن لامذهبهای آتشپرست است. اینها مشمولِ این رحمتِ الهیاند. خدا اینها را دارد دعوت میکند به پرستشِ ذاتِ مقدسِ خودش: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ». این یک نکته که دعوتِ انبیاء، یک دعوتِ همگانی و عمومی و جهانی است.
یکی از فلسفهی عبادت (این سؤالی است که نوعاً شاید خیلی از عزیزان میپرسند که: عبادت کنیم که چه بشود؟ یکی از فلسفههای عبادت)، شکرگزاری است. ما نماز را برای چه میخوانیم؟ گاهی اوقات یک منطق غلطی هم بعضیها استدلال میکنند: خدا نیاز دارد به عبادت؟ خیر. خدایی که نیاز ندارد، چرا بپرستیم؟ کی گفته که ما برای رفعِ نیازِ خدا، نماز بخوانیم؟ غلط است این حرف! مسلماً ذاتِ اقدسِ الهی، بینیاز از این نمازهای ما، و بینیاز از این عبادات ما و از این صدقات و زکوات ماست. شما خوب باشید، خدا همان خداست. خدایی ناکرده هم کسی بد شد، خدا باز هم همان خداست. به قولِ شاعر:
گر جملهی کائنات کافر گردند
بر دامنِ کِبریاش ننشیند گَرد
بدیِ مردم، به خدا آسیب نمیرساند. خوبیِ مردم برای خدا امتیاز نیست. این کلام امیرالمؤمنین است که به همّام فرمود؛ در مقدمهی خطبهی همّام: « فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ» (نهجالبلاغه/ خطبه 193) یک وقت حاج آقا فکر نکنی اگر نماز شب میخوانی داری به خدا لطف میکنی. حالا اگر یک جایی هم بنده قدمی برمیدارم سرِ اسلام و انقلاب و مردم منّت دارم؛ به خودت داری خدمت میکنی. من یک جایی مثالی زدم، گفتم مثل یک دانشآموزی که خوب درس میخواند و بعد هم سرِ استادش منّت بگذارد و بگوید حضرت استاد! قدرِ ما را بدان، ما دانشآموز خوبی هستیم. استاد میگوید من سرِ تو منت دارم که دارم درس به تو میدهم و گفتههای من را میفهمی! تو باسواد داری میشوی و خوب درس میخوانی، به خودت داری خدمت میکنی. آن مریضی که تجویزِ دکتر را در خوردنِ دارو، دقیق انجام میدهد، نمیتواند به پزشک بگوید که من بر تو منت دارم چون داروهایم را درست مصرف کردهام. دکتر میگوید من بر تو منت دارم که توصیهی من را اجرایی کردی و بهبودی پیدا کردی. ما در پیشگاهِ خدا همینطوریم. عبادتِ ما، بندگیِ ما، خدماتِ ما، همهی اینها خدمت به خودِ ماست. لذا یکی از، یکی از آثار بندگی، البته من هفتهی گذشته حدیث قدسی در شب معراج خواندم که اصلاً، نشانهی «بنده» را خدا به پیغمبر، هفت تا ویژگی نام برد. که من آن هفته گفتم و ویژگیها را هم بیان کردیم که به خودتان نمره بدهید که ببینید به اینجا رسیدهاید یا نه. نماز شب تو را رسانده به اینجا؟ اگر رسیدهای، بندهای؛ و اگر نرسیدی، عادت است و عبادت، نیست. حالا در همین آیه هم میگویم، بعضیها عبادتشان عادت است. عبادت نیست. عادت کرده. لذا امام صادق هم فرمود به سجدهی طولانی و رکوع طولانیِ مردم نگاه نکنید. ملاکتان اینها نباشد. این آقا ربع ساعت میرود سجده، مهم نیست: «ل لاَ تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ اَلرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْءٌ اِعْتَادَهُ» (الکافی/ ج 2/ ص 105) امام فرمود یک وقت میبینی عادتش شده. این عادت کرده نصف شب نیم ساعت میافتد به سجده، ولی اولِ صبح غیبت میکند. اولِ صبح حقکُشی میکند. اولِ صبح بداخلاقی میکند. این را میگویند عادت. این آن عبادتی که خدا میخواهد نیست. بنده، با آن کدهایی که خدا تعریف میکند؛ که عرض کردیم در جلسهی گذشته، خدا به پیغمبر فرمود، «بنده» کسی است که به ورع میرسد و حرام انجام نمیدهد. آن کسی که از حرام فاصله میگیرد، بنده است. آن کسی که نماز میخواند و حرام هم انجام میدهد، عادت است.
از نشانههای «بنده» عرض کردیم: سکوتی که از حرفهای زیادی بازمیدارد. زبانش مدیریت شده. خوفی که او را از عواقب کارها می ترساند. حیائی که مانع میشود هر کاری را انجام بدهد. آن حیاء، جلوی انجام هر کاری را میگیرد. در خلوتها. خوردنهای او، و مصرفکردنهای او در تغذیهی دنیا، به اندازهی ضرورت است. حریصِ به دنیا نیست. دوستانِ خوبِ خدا را دوست میدارد به خاطرِ خدا. خدا نکند یک وقت ما دوستِ خدا را دشمن بداریم. با یک آدمِ خوبِ ولائی، سرِ ستیز پیدا کنیم. خیلی بد است...
پس در این آیه خدا میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ» یکی از نشانههای عبادت، شکرگزاری از پروردگار است. جوانهای مجلس، میگویند چرا باید خدا را بپرستید؟ میگویند باید شکرگزاری کنید. باید تشکر کرد یا نه؟ عقل میگوید سپاسگزاری کنید. بنده یک خودکار میدهند یک امضا کنم. اخلاق، عقل، انصاف، میگوید تشکر کن. غیر از این است؟ یک لیوان آب میدهند دستتان، تشکر نکردید، بد عمل کردهاید. ما این همه خدا نعمت به ما داده. همین وجودِ شصت هفتاد کیلویی، میلیاردها سلول زنده در یک کارخانهی عظیم، دارند هماهنگ با هم کار میکنند. سلول به سلولتان شکر ندارد؟ کبدتان شکر ندارد؟ قلبتان شکر ندارد؟ چشمهایتان که میبیند، شکر ندارد؟ این زبان گویایتان شکر ندارد؟ این گوش شنوایتان شکر ندارد؟ سالم هستی، شکر ندارد؟ حالا دستت جلوی دیگران دراز نشد. الی ماشاءالله... خدا رحمت کند سعدی را؛ خیلی زیبا در نظم و نثر مسجّع در مقدمهی گلستان، ضعفِ بشریت را بیان کرده: «هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون برآید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود، و بر هر نعمت، شکری واجب. از دست و زبان که برآید، کز عهدهی شکرش به در آید؟ بنده همان به که ز تقصیرِ خویش، عذر به درگاهِ خدای آورد. ورنه سزاوار خداوندیاش، کس نتواند که به جای آورد».
ما که سهل است! رسول خدا، اسوهی عبادت در نظام هستی، که هیچ کس در عرضِ پیغمبر، در عبادت، نبوده. هیچ کس در نظام خلقت، در عرضِ رسول الله در عبادت، قرار نگرفته. ببینید پیغمبر به خدا چه عرض میکند: « ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ؛ و؛ ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ» (بحارالأنوار/ ج 68/ ص 23) امیرالمؤمنین، متقدای عبادتش، رسولالله است. خودِ امیرالمؤمنین میفرماید من کجا و پیغمبر کجا؟ امیرالمؤمنینِ صاحب آن همه عبادت! پیغمبر به خدا عرض میکند خدایا، نپرستیدیم شما را، آنگونه که باید بپرستیم. ولی بشر در حدّ همین ظرفیت اندک و محدود، خدا را بپرست که این پرستش، شکرگزاریِ نعمت الهی است.
یکی از جلوههای شکرگزاری، نماز خواندن است. به الحمدالله گفتن که نیست. همین که بلند میشویم نماز میخوانیم، در اوقات خاصی که خدا تکلیف نموده: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ» (سوره اسراء/ آیه 78) این حدی که خدا تعیین نموده و امر فرموده، این شکرگزاری است. عبادت، جلوهای از شکرگزاری از نعمتهای الهی است. از فلسفههای عبادت این است که ما با عبادتمان داریم شکرگزاریِ خودمان را نشان میدهیم. روزه میرویم، خودِ روزه که نوعی عبادت است، شکرگزاریِ سلامتیتان است. خمس میدهی؟ خمس دادن، شکرگزاریِ درآمدهایتان است. الحمد الله داری؟ چون داری، شکرگزاریاش این است که خمسِ مال خودت را بدهی. زکات میپردازی؟ زکات، شکرگزاریِ زراعتت هست. زکات، شکرگزاری دامداریِ شماست. خدا برکت داده که داری، زکاتش را میدهی و داری شکر گزاری میکنی.
و قاعدهی شکرگزاری هم این است که خدا میفرماید: « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» (سوره ابراهیم/ آیه 7) خدا میفرماید شکرگزاری کردید، ما افزایش میدهیم و ما برکاتمان را فزونی میبخشیم.
در این آیهی شریفه، ببینید، اولین نعمتی که خدا یاد میفرماید، نعمتِ آفرینش است. آقا خدا چه داده به ما؟ تا گفتند چه داده، بگو هیکلِ تو، دادهی خداست. ببینید در سورهی مبارکهی واقعه، خدا چند مورد از جلوههای توحیدی را نام می برد. خیلی سهلالوصول در دسترس همه است. تا یکی گفت خدا، کجا، چگونه؟؟ بگو «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ» (سوره واقعه/ آیه 58) خدا را میخواهی بشناسی، خودت را بشناس. این که امیرالمؤمنین میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» خودت را یافتی، خدا را یافتهای! اینهایی که در خداشناسیشان ماندهاند، چون در خودشان ماندهاند و خودشان را نشناختهاند... قرآن میفرماید: « أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ، أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ» زن و شوهرها چه کار میکنند؟ پدر و مادرها چه کار میکنند؟ جز همبستری و جز ازدواج، کارِ دیگری هم کردهاند؟ از نطفهای گندیده، انسانی با این عظمت خلق شدن، کار کیست؟ کارِ پدر است؟ کارِ مادر است؟ نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ» (سوره واقعه/ آیه 57) خدا میفرماید ما آفریدیم شما را! دنبالِ خدا میگردی؟ خدا را در خودت بگرد پیدا کن! روی خودت مرور کن ببین خدا چه داده به شما؟ چه کرده به شما؟ حافظهی شما، سوادِ شما، سلامتیِ شما، همه چیزِ شما، همه لطف اوست، همه عنایتِ حضرت حق است.
یک وقتی مرحوم آیت الله والد نقل میکردند، خدا رحمت کند آیت الله العظمی آقای حاج شیخ بهاءالدین محلاتی أعلی الله مقامه، ایشان فرموده بودند من در سن هفتاد سالگیام، یک وقت آمدم نماز بخوانم، نماز جماعت، قبل از نماز که اقامه گفتم و میخواستم نیّت کنم، حالا مأمومین هم پشتِ سرِ این مرجع بزرگ صف کشیده بودند، گفتند یک دفعه به ذهنم آمد که الحمدالله ما هفتاد سال از عمرمان میگذرد و تا حالا در نماز دچارِ فراموشی نشدهایم. حافظه کارِ خودت است؟! ذهنت مثلِ کامپیوتر است؟! تازه ایشان فرموده بودند الحمدالله. قبل از نماز، تازه حمد هم میکنند که خدایا شکرت میکنیم که ما دچار نسیان در نماز نشدهایم. من سراغ داشتم بعضیها از افراد متدیّنین، اواخر عمرشان حمد و سوره را از روی کاغذ میخواندند. باسوادید؟؟ نماز خوب میخوانی؟؟ یک لحظه نظرِ عنایت را بردارند، اسمِ خودت را هم یادت میرود. زندگی کردن را فراموش میکنی...
ایشان فرمودند من نماز را بستم و مأمومین هم به ما اقتدا کردند. فرموده بودند در تشهدِ همان نماز، ذکرِ تشهد را یادم رفت... آمدم ذکرِ تشهد را بگویم، یادم رفت که چه باید بگویم... بعضی از مأمومین از پشتِ سر متوجه شدند که من دچارِ فراموشی شدهام، یکی از مأمومین بلند گفت: «أشهد ان لا اله الا الله» یکدفعه یادم آمد. گفتند نمازم که تمام شد، سریع رفتم سجده و گفتم: خدایا، سپاس میگویم تو را که سریع، ما را بیدار میکنی که بابا، تو اگر هفتاد سال فراموشی به سراغت نیامده به خاطر این است که ما تو را حفظ کردهایم و ما به تو دادهایم...
مردم، ما هیچکارهایم... همه لطفِ اوست. نماز میخوانیم، شکرگزاری است و لذا اولین نعمتِ خدا، در این آیه خدا میفرماید نعمتِ آفرینش است. خلق کردیم شما را. نماز برای چه میخوانیم؟ برای اینکه خلقت شدهای. برای اینکه هستی. برای اینکه وجود داری. همین که هستیم، همین که ما را آوردهاند. همین که ما را قابل دانستهاند و ما را لایق دانستهاند، دلیلِ بر توجهِ خدا به همهی ما همین است که ما الآن هستیم. میشد اصلاً ما در نظام خلقت نیاییم و خدا ما را در کتم عدم قرار بدهد. همین که حضور داریم دلیل بر لطف خدا نیست؟! در یک مجلسی، مهمانهای زیادی دعوت شدهاند و آمدهاند، میگویند آقا تمام کسانی که آمدهاند، صاحبمجلس به اینها نظر داشته که دعوت کرده. و با دعوت قبلی آمدهاند. مردم، در عالم، هر که را میبینید، خدا نظر داشته. حالا اگر یکی بد میشود، او خودش راه بدی را پی میگیرد. خدا به فرعون هم نظر داشت. خدا به یزید هم نظرِ خیر داشت. خدا به شمر هم نظرِ خیر داشت. اگر کسی بگوید خدا شمر را بد آفرید، توهینِ به عدالتِ الهی است. خدا شمر را هم آفرید که خلیفة الله بشود. شمر راهِ انحراف را پیش گرفت. لذا این مخلوقات در نظام خلقت، موردِ توجهِ خدا هستند. حتی حیوانات، حتی بهائم. شما روشِ اولیای الهی را در برخوردِ با انسانها ببینید! در برخوردِ با مخلوقات ببینید. اینها متعلق به ذات الهی است. آفرینش الهی، بهعنوان اولین نعمت در زندگیِ بشر است. خدا به ما چه داده؟ باسمه تعالی، خدا خلقمان کرده. در دعای عرفهی امام حسین در روز عرفات، صحرای عرفات، روز عرفه، اصلاً یک بخشی از دعای عرفه امام میپردازند به خلقت: خدایا من را از یک منی یمنی آفریدی، من را در شکمِ مادر پرورش دادی، بعد من را خلق کردی و ... اصلاً اینها نشانهی لطف خداست. نعمت آفرینش، اولین نعمتِ الهی است و خدا اولین دستور را هم عبادت قرار میدهد. اولین نعمت؛ اینکه خلقتان کردیم و آوردیم شما را. حالا نعمتهای زیادی را در این آوردن، دادیم. تحصیلات کردید، مقام پیدا کردید، شهرت پیدا کردید، ثروت پیدا کردید، ولی بزرگترین نعمتش هم این است که آوردیم شما را به این دنیا. چیزهای دیگری هم به شما دادهایم، آنها نعمتهای فراوان دیگری است که در اختیار شما قرار گرفته و به شما عطا شده.
در برابر این نعمتها، اولین دستور، عبادتِ خداست. میگویند بندگیِ خدا بکنید.
این هم مطلب دیگر.
و نکتهی مهم دیگری که من در این آیه اشاره کنم؛ « وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یکی از راهکارهای رسیدن به تقوا، عبادت است. دیدهاید بعضیها میآیند میگویند آقا ما میخواهیم متّقی بشویم. هر کجای قرآن خدا وعده داده، به تقوا وعده داده. عزت: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (سوره حجرات/ آیه 13)، جامعهی خوب: « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (سوره اعراف/ آیه 96)، آخرت خوب: « وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ» (سوره قصص/ آیه 83)، رستگاری در روز قیامت: « إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا» (سوره نبأ / آیه 31)، میخواهی قرآن روی وجودت و روحت و روانت تأثیر معنوی بگذارد: « ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» (سوره بقره/ آیه 2). اصلاً معیار و طراز، تقواست. ما اگر بخواهیم باتقوا بشویم، چه بکنیم؟ یکی از راهکارهای مهمِ باتقوا شدن، بندگی است. اگر میخواهی با تقوا بشوی، نمازت ترک نشود. نمازت را بخوان. واجباتت را انجام بده. بندگیِ خدا کن، باتقوا میشوی.
آمدند به رسول الله گفتند یک جوانی است که کارهای اشتباه و خلاف هم میکند ولی نماز هم میخواند. ببینید حالا ما گاهی اوقات برخوردهای غلط بعضی از مردم که سطحی نگاه میکنند تا میبیند طرف اهلِ نماز است و اهلِ چهار تا کارِ خلاف هم هست، میگوید نمازت به کمرت بخورد با این نماز خواندنت، خجالت نمیکشی؟ برو. اما ببینید پیغمبر چه کرد؟ این اسوهی بشریت چه کرد؟ رسول الله فرمودند کاری به او نداشته باشید: « إنّ صلاتَهُ تَنهاهُ يَوما» (میزان الحکمة) بگذارید با این حال، نمازهایش را بخواند، همین نمازها نجاتش میدهد. این نمازها از این گناهان، خارجش میکند. مشکل بعضی از افرادی که غرقِ در گناه میشوند این است که بندگی را رها میکنند. بندگی که رها شد، شیطان دستشان را میگیرد. لذا نوعِ توصیهی بزرگانِ عرفاء در گذشتهی تاریخ خواندنِ نمازهای یومیه در اولِ وقت است. اصلاً این سازنده است. این نماز شما را میآورد در مدار. این نماز اول وقت درست میکند شما را. پیغمبر فرمود این نمازهای پنجگانه مثل این است که روزی پنج بار انسان برود داخل یک نهر آب و خودش را بشوید. شما اگر کسی روزی پنج بار برود حمام، روزی پنج بار برود حمام، دیگر بدنش بو میدهد؟ کثیفی و درمی و آلودگی دیگر روی بدنش نمیماند. رسول الله فرمود این نمازهای یومیه، مثل همین است. میگویند یک وقت رسول الله سؤال کرد که مسلمانها، امیدوارکنندهترین آیهی قرآن، کدام آیه است؟ هر کسی یک چیزی گفت. که بعد پیامبر استناد به آیهی 114 سورهی هود کردند و فرمودند: « إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (سوره هود/ آیه 114) خدا نماز را اینگونه تعریف میکند که حسنات، سیئات را از بین میبرد. یعنی همین نمازها اگر در وقتِ خودش خوانده بشود، پیغمبر فرمود نماز صبح را خواندی؟ گناهان شب تا صبح تو را پاک میکنیم. نماز ظهر را اولِ وقت خواندی؟ گناهانِ صبح تا ظهر تو را میشویند. نمازِ مغرب خواندی؟ گناهانِ ظهر تا مغرب تو را از بین میبرند. این لطف الهی است. رسول الله فرمود امیدوارکنندهترین آیهی قرآن، همین آیه است که خداوند نوید و بشارت میدهد در بخشش و مغفرت انسانها از جرائمشان به برکتِ نماز. این نماز، شویندگی دارد؛ پاک میکند آلودگیها را. لذا در این آیهی شریفه هم، عبادت، عاملِ تقواست. هر کسی میخواهد باتقوا بشود، خدا میفرماید خدا را بپرستید،«لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». امید این است که باتقوا بشوید و تمام کنم.
یک نکتهی پایانی هم بگویم؛ به عبادتمان هم مغرور نشویم... خدا نکند عبادت، عادت بشود. عبادتِ سالم، عبادتِ درست، خروجیاش باید انسان را باتقوا کند. آن کسی که نمازگزارِ واقعی است، دیگر غیبت نمیکند، دیگر احتکار نمیکند، حقکُشی نمیکند، کمکاری نمیکند، ظلم نمیکند، بیحیایی نمیکند، در خلوتش هر کاری از دستش بربیاید انجام نمیدهد، اگر داریم انجام میدهیم عادت است و عبادت نیست...
اگر میگوییم دارو میخوریم و خوب نمیشویم، میگویند پس آن دارویی که میخوری، دارو نیست و داروی اصلی نیست. نماز، تأثیر اصلیاش این است که شما را بیاورد در مدار تقوا. لذا راوی، من عرضم را به پایان برسانم از آقا امام صادق سؤال کرد که نشانهی نمازِ مقبول چیست، امام صادق فرمود نشانهی نمازِ مقبول این است که حالِ قبل از نمازِ تو با حالِ بعد از نمازت متفاوت باشد. مردم، اگر اینطوری هستید، نماز روی شما کار کرده، و این تقواست. قبل از نماز چگونه بودی؟ بعد از نماز، حالِ قبل از نمازت را دیگر نداری؟ اگر قبل از نماز دلی را شکستی، بعد از نماز باید بروی دل را به دست بیاوری. اگر قبل از نماز، حقی را ضایع کردی، بعد از نمازت باید بروی حق را اصلاح کنی و حقِ ضایع شده را جبران کنی. این نتیجهی نماز است. من اگر قبل از نماز با حقالناس ایستادم به نماز، بعد از نماز باید بروی حقالناس را بدهی. والا اگر همان آدمِ قبل از نماز، بعد از نماز هم هستم، این میشود آن عادتی که ما را به مقام تقوا نمیرساند. آن عبادت نیست...
لذا مراقب باشیم که انشاءالله عبادت، عبادت بشود. جملهای هم عرض کردم از آقا امام مجتبی که دیگر وقت به پایان رسید. فرمایش حضرت بماند. ایام، ایامِ سوگواری بزرگبانوی نظام خلقت، حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیهاست. خدا از همهی عزیزان به شایستهترین وجه پذیرا باشد این عزاداریها و سوگواریهای جمع محترم را،که الحمدالله محبتِ به اهلالبیت دارید. در یک مجلسی عرض کردم، خودِ حضرت زهرا یک روایتی دارد که میفرماید: « إنَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ» (الأمالی شیخ صدوق/ ج 1/ ص 182) انسانِ سعادتمند، حقّاً سعادتمند، تمام سعادت، شامل حالِ کسی است که علی بن ابیطالب را در ایام زندگانیاش و بعد از مماتش و شهادتش، دوست بدارد. این نسبت به امیرالمؤمنین. نسبت به حضرت زهرای مرضیه هم پیغمبر میفرماید: « إِنَّمَا سُمِّيَتْ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ اَلنَّارِ» (دلائل الإمامة/ ج 1/ ص 148) فاطمه را «فاطمه» نامیدم چون هم خودش و هم دوستدارانش، از آتشِ دوزخ جدایند. نسبت به امام مجتبی و سیدالشهداء، رسولالله فرمود مسلمانان! «من احبهما فی الجنه» هر که حسنم را و هر که حسینم را دوست بدارد، در بهشت است. بالاترین از این، پیغمبر فرمود: «و من احب احبهما فی الجنه» اگر کسی دوست بدارد دوستدارانِ حسن و حسین را، آن هم زمینهی بهشتی شدن است. البته روی این محبت، بحث زیاد است که محبت، فقط به گفتار نیست. محبت به شعار نیست. محبت به عمل است... ما رفتارمان را که میبینند، زندگیمان را که میبینند، باید بقیه را به یاد اهلالبیت بیندازد. بگویند آقا این شیعهی امام صادق است، شیعهی حضرت زهراست. حجابِ یک زنِ مسلمان، رفتارِ یک مردِ مسلمان، دادوستدِ ما، اقتصادِ ما، باید دفاع از دین کند.
این خاطره را فقط گذرا عرض کنم و روضه بخوانم؛ یک آقایی در لندن، انگلستان، این رانندهی آژانس است. چند سال قبل با ما آشنا شد و از لندن هم تماس گرفت. یک سیدی پدرخانمش به او داده بود گفت آقا در این سیدی، یک سخنرانی، یک جمله از امام صادق، جریانی نقل کردهاید که من را به هم ریخته. از لندن زنگ زد. سبب شد که این آدم اصلاً مسیر زندگیاش عوض شد و تغییر کرد. چندین بار هم تماس گرفت مسئلهی خمسش را پرسید، مسئلهی کارش را پرسید، یک پولهای نامشروعی در زندگیاش آمده بود که ما راهنماییاش کردیم. بعد همین جوان، میگفت در لندن، شبهای جمعه بعضی از ایرانیها را پیدا کردم حدود 10 الی 15 نفری، خانهمان هم یک واحد آپارتمان کوچکی است، این جمعیت را میآورم یک دعای کمیل میخوانیم. خیلیهایمان خیلی چیزها داریم ولی خیر و برکت ندارد... توفیق نداریم... از خدا توفیق را بخواهیم. امام زمان در اولین خواسته از ذات اقدس ربوبی، در مفاتیح حاج شیخ عباس نقل کرده: « اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ» طاعت هم توفیق میخواهد. اینطور نیست که هر کسی، دعای کمیل بگیرد و هر کسی، خانهاش را بکند محل نشر معارف و هر کسی، پولش بیاید در راهِ ترویج دین. ندارند این توفیق را. ندارند این توفیق را!
ما در همین ساختمان دانشگاه مهدویت، پیرزن سراغ داشتم، پنجاه تا یک تومنی داد و قیامت خواهید دید این پیرزن را. گفت آقای حدائق، من میروم به این رستورانها و پیاز خرد میکنم، روزی پنجاه تا یک تومنی به من میدهند مزدِ خرد کردنِ پیاز. گفت خدا میداند بیش از این ندارم. با یک پنجاه تومن آمد در این دانشگاه شریک شد و میلیاردرهایی هم هستیم که پولهایشان نباید بیاید؛ چون قابل نیست و چون لایق نیست: « اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ»
خب حضار محترم، این جوان، در لندن، یک جریانی برای من بعد از مدتها که ما با ارتباط پیدا کرد، سه سال قبل هم از لندن ماه رمضان آمد شیراز، آمد مسجدالرسول خمس خودش را حساب کرد و پرداخت کرد و برگشت لندن. آدم داریم هشتاد سال در شیراز است و خمس را مسخره میکند. این جوانِ 33 ساله از لندن آمد شیراز و زندگیاش را کامل پاک کرد. به آقا میگویی خمس، میگوید: خمس چیه؟! بلند شده آمده عمره، به او میگویی خمس میدهی؟ میگوید خمس چیه؟! نماز است که تو میخوانی؟ این نماز است؟؟ این عادت است و عبادت نیست! صریحِ امرِ خدا را زمین گذاشتهای. ما بعضیهایمان عبادتهایمان عادت است. برای امام حسین فقط بلدیم خوب سینه بزنیم ولی آیا منشِ ما، منشِ سیدالشهدائی هست؟ روشِ ما، روشِ امیرالمؤمنین هست؟
این جوان آمد در همین مسجدالرسول خمس را که داد، گفت آقای حدائق، یک جریانی برایم پیش آمد. گفت یک شب، یک سیاهی را سوار کردم در ماشین. این حالش هم خوش نبود، یعنی حالت مستی داشت. میگفت من شبها از ساعت 12 شب، زنگخورِ آژانسِ ما، مالِ یکی از کابارههای معروفِ لندن است. گفت این سوار شد. وقتی پیادهاش کردم و رفت، فردا صبح نگاه کردم دیدم یک کیفِ پولی روی صندلیِ عقبِ ماشین افتاده. گفت چند هزار دلار داخل کیف بود. من بیش از یک هفته کارم این بود که میگشتم تا این سیاه را پیدا کنم. اصلاً کارم را هم تعطیل کرده بودم و دنبالِ این میگشتم. تا بالأخره این سیاه را پیدا کردم. وقتی او را پیدا کردم، من را هم نمیشناخت. چون وقتی سوارش کرده بودم، مست بود و شاید تطبیق نمیکرد. گفتم شما مثلاً فلان تاریخ، فلان شب، چیزی گم نکردی؟ گفت چرا، من یک پولی گم کردم ولی نمیدانم کجا افتاد و چه کردم. گفتم مشخصاتش را بده. گفت یک کیفی بود که اینقدر پول داخلش بود. گفت کیف را به او دادم. گفت با تعجب، یک نگاهی به من کرد و گفت تو کی هستی؟؟! گفتم من یک مسلمانم. گفت مسلمانی؟ گفتم بله، گفتم دینِ ما اینطوری ما را تربیت کرده. این همانی است که امام صادق فرمود؛ مردم، سببِ سرافرازیِ ائمه باشید نه سرافکندگی. دیدهاید بعضیها را یکدفعه میگویند آقا این هم شیعهی اهلالبیت... دعای ندبه میخواند ظلم هم میکند و ربا هم میخورد و احتکار هم میکند، جنس را هم چندبرابر غالب میکند به خلقالله و تازه یابن الحسن هم میگوید. اینها موجب سرافکندگی است. سرافرازی را رقم بزنید. میگفت، گفتم من مسلمانم و شیعه هستم و فرهنگ اولیاء دین و اسوههای ما، ما را اینگونه تربیت کرده. گفت: اسلامِ شما، شما را اینگونه تربیت کرده؟ گفتم بله. گفت اگر اسلام این است که من هم مسلمان میشوم. « کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً» (مشكاة الأنوار : 134/305 )گفتم آفرین بر تو که خوب از اهلالبیت، با رفتارت، داری دفاع میکنی.
خب این شبها، شبهایی است که امیرالمؤمنین، به حسب شهادت تاریخ، کنارِ تربتِ فاطمهی زهرا حاضر میشود. بی بیِ دو عالم وصیت کرد: یا علی! شبها بر سرِ تربتِ من حاضر شو و قرآن بخوان. برای عالمِ قبرمان و عالمِ برزخمان هم فکر باشیم، جلوجلو بفرستیم، ببینید صدیقهی طاهره که اسوهی پاکی و عصمت و افتخار اولیاست و محور در حدیث کساء است، به امرِ خدا «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» و اصلاً طرازِ در حدیثِ کساء، فاطمهی زهراست. حضرت فرمود علی، شبها بیا برای من قرآن بخوان. آقا امیرالمؤمنین، شبها عزیزانش را میخواباند، نیمهشب کنار قبرِ فاطمه، ظاهر میشد.
شب است و همه خلق در خواب و تنها
یکی بر سرِ قبر زهرا نشسته
انشاءالله عزیزانمان حاج آقای مولا و حاج آقای سیف و سایرین به فیض برسانند.
سرِ قبرِ زهرای پهلو شکسته
علی آن اَبَرمَردِ دوران نشسته
بگفتا که ای همسرِ مهربانم
علی بی تو تنهای تنها نشسته
حسن از غمِ دوریِ رویِ ماهت
دلافسرده و زار و تنها نشسته
فاطمه جان، حسینِ تو در خانه با چشمِ گریان
سراپا همه شور و غوغا نشسته
ز جا خیز ای مادرِ زینبینم
ز داغِ تو لاله به صحرا نشسته
میگویند یک شب آقا نشسته بود، نیمههای شب دید یک دست کوچولویی روی شانهاش قرار گرفت. برگشت زینب را دید، زینبِ چهار ساله دیگر بانوی خانه است و نمایندهی مادر است.
عزیزم چرا آمدی؟ میوهی دلم چرا آمدی؟ گفت بابا، من هر شب مراقبِ شما هستم، اما امشب شنیدم با مادر، سخن از رفتن میگویی. سخن از تنهایی میگویی. بابا اگر شما بروی، ما بچهها دیگر کسی را نداریم. اینجا زینب، امیرالمؤمنین را به حجره برگرداند. دلها را ببرید کربلا. عاشورا هم رفت حسین را به خیمه برگرداند اما آنجا مضطر شد. خدا رحمت کند آیت الله شوشتری را، میگوید: دو ساعت، ساعتِ اضطرارِ زینب است. ماندهاید، گرفتارید، حاجتمندید، خدا را به این ساعات قسم بدهید؛ یکی ساعتِ روزِ یازدهمی که زینب را داشتند از کربلا میبردند و سوارِ مرکبها میکردند زینب دید نه مَحرَمی و نه برادری و نه یاری و نه یاوری. یکی هم بعد از ظهرِ عاشورا، روی تلّ زینبیه، یک وقت دید حسین در گودیِ قتلگاه، صدا زد: «أما فیکم مسلم»؟؟ مگر مسلمان بینِ شما پیدا نمیشود؟ مضطر شد. دستها را روی سر گرفت. رو به مدینه کرد. صدا زد: « صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ [یا رسول الله] هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا» همه بگوییم یا حسین...