استاد شیخ علیرضا حدائق روز چهارشنبه 9 بهمن 98 به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا(س) به بررسی فضائل آن حضرت پرداختند.
pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (215 KB)
بسمالله الرحمن الرحیم.
متن سخنرانی استاد حدائق
با موضوع «ابعاد شخصیتی حضرت زهرا (س) (س)»
9 بهمن 98 مسجد الرسول
«قال رسول الله (ص): (ص) فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ[1]»
عزیزان! آیندهی زندگی ما دست فرزندانمان است، اگر خوب تربیت کردید، آیندهتان، آیندهی روشنی هست؛ اما اگر کم گذاشتیم، آینده، آیندهی سختی هست. الحمدالله همهی شما پدر هستید، وضعیت تربیتی خیلی سخت شده یعنی دشمن در جیب شلوار بچههایتان آمده است. این تلفنهای همراه پیشرفته، در اتاق دربسته، در بستر خواب، دشمن تا آنجا آمده است.
یکی از علما میگفت که در سابق میگفتیم: مردم! مواظب مرزها باشید، دشمن از مرز نفوذ میکند. مواظب درب خانههایتان باشید، هرکسی را راه ندهید، با هرکسی معاشرت نکنید، الآن باید بگویند دشمن از سقف خانه به خانهی تان میآید. این است که در آخرالزمان، حفظ دین از نگهداشتن آتش در کف دست سختتر است. کار سختی هست. زمانه، شرایط، ولی با توکل به خدا میشود مدیریت و تربیت کرد، بهنگام و بهموقع باید فرزندانتان را با معارف آشنا کنید. الحمدالله قشر متدینین خوب کارکردند، نتیجهی آن را هم دیدند. اگر در آن ایامی که باید، وقت گذاشته کارکردید، تربیت شکل میگیرد، اگر این تربیت شکل گرفت در هر شرایطی رنگ عوض نمیکنند و عقیده را از دست نمیدهند.
ابتدا بهصورت گذرا، به فضائل بانویی که امروز، روز شهادت او بود اشاره میگردد. پیغمبر میفرماید: فاطمهی زهرا برجستهترین زن تاریخ بشریت، از آغاز عالم تا پایان عالم است. این حرف، حرف رسول الله (ص) است و این روایت در مصادر اهل سنت و شیعه نیز نقلشده است. چند فضائل از این بزرگ بانو عرض میشود که در نظام خلقت دومی ندارد.
بزرگترین معیارِ افتخار در درب خانهی خداوند تقواست. خدا نه به پول، نه به سواد و نه به سوابق نه به اعتبارات خانوادگی نگاه نمیکند. خدا در مورد تنها معیار عزت برای انسانها میفرماید: ﴿إِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ اَتْقَاكُمْ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[2]﴾، «هرکس تقوایی بیشتری دارد، نزد ما جایگاه بالاتری دارد.» به رتبه و مقام اجتماعی نیست، به تقوا و پاکی او نگاه میکنند. اصل تقواست، لذا در قرآن، وعدههای خدا به محوریت تقواست. خداوند میفرماید: پول سالم بهشرط تقوا به شما میدهیم. ﴿وَمَن يَتَّقِ اللهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً[3]﴾، ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ،﴾ سواد، دانش و علم واقعی بهشرط تقوا میدهیم. ﴿وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ[4].﴾ رشد اجتماعی و عزت با شرط تقوا میدهند. ﴿إِن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً[5].﴾ لازمهی جامعهی موفق تقواست. ﴿وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَرْضِ[6] ﴾، شما ایمان بیاورید، تقواپیشه کنید، مدیریت جامعه را به خدا بدهید. مردم! شما وظیفهی خودتان را خوب انجام دهید، نتیجه با خداوند است.
یک نفر که ادعا کند من باتقوا بودم، ولی خدا پاداش و جواب نداد. وجود ندارد. خداوند میفرماید: «اهالی شهرها و بلدهایتان خدا را در نظر بگیرند، تقواپیشه کنند، ایمان بیاورید، باران رحمتمان، برکاتمان را از آسمان و زمینبر شما نازل میکنیم.»
کسی گفت: چرا جامعهی اسلامی اینهمه نکبت و گرفتاری و مشکلات دارد؟ گفتم: برای اینکه اسم ما اسلامی است، عملکرد خیلی از ما اسلامی نیست. از چیزهایی که پیغمبر میفرماید، فاصله گرفتهایم. شعارش را میدهیم ولی در عمل ضعیفیم. نتیجه نیز نمیگیریم. سعدی میگوید:
به عمل کار برآید به سخندانی نیست.
برای آخرت خوب نیز تقوا داشته باش. ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[7]﴾، ﴿إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً[8]﴾. اگر رستگاری میخواهید تقوا داشته باشید. اصلاً معیار شخصیت انسانها درب خانهی خداوند به تقواست. تقوا یعنی؛ «خدا را طراز قرار دادن.»، انجام دادن هر کاری که خدا میپسندد و ترک کردن هر کاری که خدا نمیپسندد.
چند نکته دربارهی تقوای عملی حضرت زهرا (س) ذکر میشود، دختران ما باید اینطوری تربیت شوند. شخصی به نام عبدالله بن ام مکتوم در مدینه زندگی میکرد. وی نابینای مادرزاد بود، یعنی همه میدانستند که این مرد نابیناست. این فرد روزی سراغ رسول خدا (ص) را گرفت که پیامبر کجاست؟ گفتند: رسول الله (ص) در منزل دخترش فاطمه است. رفت و درب خانهی حضرت زهرا (س)، در زد، صدیقهی طاهره (س) پشت درب آمدند، پرسیدند که چه کسی هستی؟ عرض کرد: من ابن ام مکتوم هستم و میخواهم به محضر رسول الله (ص) برسم. حضرت زهرا (س) مقداری درب را باز کردند، دویدند و به داخل حجره رفتند. پیغمبر دیدند که فاطمهی زهرا باعجله و شتاب وارد اتاق شد. فرمودند: دخترم! چه کسی بود؟ عرض کرد: ابن ام مکتوم. پیامبر فرمودند: دخترم! ابن ام مکتوم که نابیناست، پوشش شما هم که پوشش کاملی بود، چرا دویدی؟ او که نمیبیند، شما هم که پوشیده هستی. حضرت زهرا (س) دو تا جمله به پیغمبر عرض کرد که رسول الله (ص) فرمود: پدرت به قربانت باد. اینها درسهای عملی است.
عرض کرد پدر جان! ابن ام مکتوم نمیبیند، دخترت فاطمه که چشم دارد. آدمهای نابینا ممکن است نتوانند خود را درست بپوشانند و درست جمع کنند، حضرت زهرا (س) با این تصور که این فرد نابیناست و شاید این آقا پوشش مناسبی نباشد، درب را گشود و با شتاب وارد حجره شد.
نکتهی دوم: پدر جان! ابن ام مکتوم نمیبیند، اما بو را که استشمام میکند. از این قسمت سخن استفاده میشود که حضرت زهرا (س) در خانه برای محارمش، یعنی همسر و اولاد و پدر معطر بوده است و نمیخواهد با بوی معطر با نامحرم روبرو شود. این تقوای عملی است. خانمها! اسلام با عطر مخالف نیست، اسلام با ادکلن مخالف نیست، اسلام میگوید جای این بوی خوش در کانون محارم توست، نه در جمع نامحرمان. لذا پیغمبر در حدیث تهدیدآمیزی فرمود: اگر خانمی بهترین لباسهای خود را بپوشد، آرایش کند، خودش را معطر کند و از خانه خارج شود «لینظر الیها الناس»، به این قصد که مردم به او نگاه کنند، جلبتوجه و جلب انظار کند، از زمانی که از خانه خارج میشود تا برمیگردد، مورد لعنت ملائکهی آسمان و زمین است. اگر وقتی وارد خانه میشود، از این رفتار توبه نکند، در غضب خداست تا بمیرد. اسلام با زیبایی و بالباس شیک پوشیدن مخالف نیست، اسلام میگوید: زن مسلمان! اینها را درجایی هزینه کن که زندگی شمارا استحکام ببخشد و نه اینکه زندگی مردم را متزلزل کنی و سبب بالا رفتن طلاق در جامعه شوی. نه به گونهی که به نگاه متاع و کالا و ابزار شهوت به تو نگاه کنند.
این بانوی بزرگ، 9 ساله به خانهی شوهر رفت و در هیجده سالگی به شهادت رسید و به لقای الهی پیوست. در حالات حضرت زهرا (س) آمده است که ایشان شبها آنقدر راز و نیاز میکرد، «كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَتَوَرَّمَ قَدَمَاهَا[9]» که پاهای مبارک او ورم کرد. پاهای ما هم ورم میکند ولی از ایستادن برای کار ورم میکند. میگوید: از بس حمالی نمودیم، فرسودگی زانو پیدا کردیم. بله برای دنیا. چند درصد سراغ دارید که کسی بگوید: از بس نماز خواندهام زانویم فرسوده شد. از بس نماز خواندم واریس پا گرفتم. در حالات حضرت زهرا (س)ی مرضیه، آمده است که پاهای مبارک او از کثرت عبادت ورم کرد. در عبادت اسوهی عبادت است. در تقوا، اسوهی تقواست.
کسی خدمت آقا امام صادق (ع)، رسید و از امام صادق (ع) نسبت به کتاب جفر سؤال نمود. امام فرمودند: این کتاب، کتابی است که مادر ما فاطمهی زهرا (س) به رشتهی تحریر درآورده است. به حضرت عرض کرد که موضوع کتاب چیست؟ حضرت عرض کرد: «فیها کل ما یحتاج الناس الیها.» هرچه مردم نیاز دارند در این کتاب هست؛ یعنی یک دایره المعارف حقوقی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی، عرفانی. به چه نیاز دارید؟ به هرچه نیاز دارید در آن کتاب هست. بعد امام با این جمله تمام کردند و فرمودند: «این کتاب نمودار علم مایکون است.» گفت: آقا این کتاب دست چه کسی است؟ امام فرمودند: از امامی به امام دیگر منتقل میشود و یکی از آن گوهر و گنجینههای گرانبهایی است که در نزد صاحبالزمان است. فرمودند: کتابی است که بر روی پوست گاو نوشتهشده است. «هو جلد ثور مملو علما، طولها سبعون ذراعا»، طول این کتاب هفتاد زرع است. کتابها در سابق روی پوست نوشته میشد، طول این کتاب هفتاد زرع است. زهرای مرضیه با همان دستان مبارکش آسیاب دستی را میچرخاند و وظائف درون خانهی خود را انجام میداد که سلمان میگوید: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: کف دستان فاطمه به خاطر کارهای درون منزل آبله زد. با همان دستهای ورمکرده قلمبهدست میگیرد و کتاب جفر تنظیم میکند. اسلام میگوید: مسلمانها! الگوی شما فاطمه است که در علمیت حرف اول را میزند.
سلمان فارسی میگوید: یک روز با امیرالمؤمنین (ع) وارد خانهی زهرا شدیم. این حدیث رسول الله (ص) است که فرمود: «سلمان منا اهل البیت»، نزدیکترین صحابه به بیت ولایت و اهل البیت سلمان بود. سلمان میگوید: با امیرالمؤمنین (ع) وارد خانهشان شدیم. بحثی علمی بین امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) شروع شد. حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرمود و حضرت زهرا (س) جواب میداد و یکی حضرت زهرا (س) میگفت و امیرالمؤمنین (ع) پاسخ میداد. سلمان میگوید من ناظر و شنونده بودم. بحث بالا گرفت و بهجایی رسید که حضرت زهرا (س) با یک جمله بحث را قطع کرد. عرض کرد یا علی! به شما از علم ماکان و علم ما یکون و علم ما لم یکن الی یوم القیامه، اسراری که درگذشته اتفاق افتاد، اسراری که اتفاق خواهد افتاد و مسائلی که در قیامت واقع خواهد شد، خبر دهم؟ یعنی همهی اسرار هستی را بگویم؟ سلمان میگوید: امیرالمؤمنین (ع) اینقدر شگفتزده شد که حضرت عقب عقب از خانه خارج شد. سلمان میگوید: به مسجد رفتیم. بین خانه و مسجد یک درب بود. درب خانهی ایشان به مسجد باز میشد. تمام درهای خانهها جز خانهی امیرالمونین به مسجد بستهشده بود. «سدالابواب الّا بابه». وارد مسجد شدند و آقا امیرالمؤمنین (ع) به محضر رسول الله (ص) رسیدند. پیغمبر فرمودند: یا علی! از این سخن دخترم فاطمه تعجب کردی؟ «فاطمه بضعه منی»، فاطمه جزئی از من است. کجا سراغ دارید که یک مؤلف، یک نویسنده کتابی که تمام نیازهای مردم جامعهی خودش را پاسخگو باشد؟ بله. بعضیها در یکرشته متخصص هستند. البته در یکجهت. تازه بعد از آنها این کتاب نقد شده، مورد ارزیابی قرار میگیرد. با بالا رفتن سطح علمی بشر، گاهی اوقات بر این کتاب نقد نوشته میشود؛ اما زهرای مرضیه تألیفی دارد که ائمه به آن افتخار میکنند.
لذا من عرض کردم که خطبهی امام حسین (ع) یعنی شناسنامهی امام حسین (ع)، روز عاشورا، حضرت در برابر دشمن، محکم ایستاده بود. برای اینکه اگر برای آیندگان این سؤال پیش آمد، بیپاسخ نماند. شاید برای آیندگان این تصور پیش بیاید که اینگونه ایستاد و از همهچیز گذشت ولی از عقیده نگذشت. گرچه بعضیها نیز شیطنت میکنند و میگویند که این جنگ، جنگ خانوادگی و بر سر یک زن بوده است، از این اباطیلی که گاهی اوقات با رسیدن محرم در این شبکهها پخش میشود و بهدروغ میگویند که دعوا بر سر یک زن بوده است.
در روز عاشورا یکی از خطبههای حضرت این بود: «لاَ وَ إِنَّ اَلدَّعِيَّ اِبْنَ اَلدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ مِنَّا بَيْنَ اِثْنَتَيْنِ»، این برای هر مربی شرط لازم است، هر پدری، هر مادری، هر انسانِ دلسوزی میخواهد زیرمجموعهی او سالم و صالح بار آید، این اصول خمسهای است که امام حسین (ع) در روز عاشورا نام برد و یادکرد، اگر اجرایی شد، فرزند شما حسینی است. دختر شما زینبی است. آقا فرمود: ناپاک فرزند ناپاک، عبیدالله بن زیاد ما را بین دو کار مخیّر نموده است: «بَيْنَ اَلْمِلَّةِ [اَلسَّلَّةِ] وَ اَلذِّلَّةِ»، بین شمشیر، جنگیدن، کشته شدن و ذلت، سازش، بیعت کردن «وَ هَيْهَاتَ مِنَّا اَلدَّنِيئَةُ[10]»، من حسینم زیر بار ذلت نمیروم.
چرا امام حسین (ع) زیر بار ذلت نمیرود؟ به 5 دلیل: الف) «يأْبَى اَللَّهُ»، بندگی خدا، کسی که خدا را شناخت و فهمید، دنیا با همگی بزرگی خود در نزد او کوچک است. برخی چیزها برای ما خیلی مهم است، چون خداوند در حاشیه رفته است. ببین آقا! اگر خدا برای شما بزرگ شد، بچهی خودت، جان خودت را راحت میدهی. این سردار مجاهد، سلیمانی، دنبال شهادت میدوید. اگر خدا را شناختی میدوی تا این جان را خرج او نمایی. اگر خدا را نشناختی، حاضری از خدا خرج کنی تا دنیای خودت را تأمین کنی. تفاوت بین معرفت خدا و بیمعرفتی این است. آن هاییکه خدا را شناختهاند، هر جا میبینند که برای خدا هزینه میشود لذت میبرد. پشیمان نیستند، خوشحال هستند. «يأْبَى اَللَّهُ»، بندگی خدا، رسالت ما این است که جامعهی ما، خانواده و خودمان در مسیر بندگی حرکت کنیم.
بندگی کن تا که سلطانت کنند تن رها کن تا همه جانت کنند
ب) «رَسُولُهُ»، امام حسین (ع) فرمود: من تابع پیغمبرم. کسی که الگویش رسول الله (ص) است، دنیای استکبار نمیتواند او را زمین بزند. گاهی اوقات ما جا میزنیم. پیامبر و خدا یادمان میرود. اینقدر که به بندگان خدا متوسل هستیم، به خدا متوسل نیستیم.
شهید ثانی از علمای بزرگ اسلام مینویسند: گاهی اوقات ما مسافرت مینمودیم، در زمان شهید، مسافرت یا با مرکب بود و یا پیاده میرفتند، در این سفرها به بعضی از روستاها و قریهها میرسیدند، عشایر، طوایف، گاهی اوقات سگهای نگهبان داشتند که این سگهای نگهبان تا میدیدند که آدمهای غریب طرفشان میآید، سگ گله، پارس کنآنطرف این افراد ناآشنا میرفتند. شهید ثانی میگوید: کسانی طرف آن روستا و قبیله میرفتند تا میدیدند چند سگ پارس کنان به سمتشان میآیند، وحشتزده صاحب سگ و چوپان را صدا میزدند. آی صاحب سگ! سگ خود را کنترل کن. آی صاحب گله! به دادمان برس، اینها الآن به ما حملهور میشوند. آن صاحب گله هم وقتی میشنوید، فریادی میزد، سگها برمیگشتند و بعد میآمد عذرخواهی میکرد که ببخشید، این سگها شمارا اذیت کردند و ترساندند، بیایید در چادر بنشینید، شیر میآوردند و پذیرایی میکردند، یعنی دلجویی میکردند. شهید ثانی در اینجا یک جملهی تربیتی دارد. میگوید: اگر درصدی از آن التماسی که از درون، به صاحب سگ میکردی، به خدای عالم میکردید، سگ نفستان را رام میکرد. اینقدر که جلو هم گردن خم میکنیم، همین حرفها را به خدا میزنید؟ آقا ما وامدار شما هستیم. خدا سایهی تان را از سر ما کوتاه نکند. بابا! از خدا، تشکر کن. تملق نگو. تشکر جزء اخلاق اسلامی است.
آقایی از متدینین شیراز به من گفت: به خاطر یک حرف غلط یک پسگردنی خوردم. گفت: فرزند من یک عمل سادهی ساده داشت. دکترش از بهترین جراحان شیراز بود. آن لحظهای که بچهی ما را به اتاق عمل میبردند، گفتم: آقای دکتر! همهی امید ما شمایید، این حرف غلط را زدم. آقای دکتر ببینم که چه میکنید؟ گفت: عمل، خیلی آسان بود. عمل، عملِ ساده، دکتر هم دکترِ حاذقی بود. گفت: آقای حدائق! نیم ساعت بعد، جسدِ در آستانهی مردن بچهام را بیرون آوردند. سیاه مثل قیر، داشت میمرد. گفت: این بچه معجزهآسا برگشت. بیش از یک ماه درگیر اشتباه فاحشی بودم که این دکتر در حال عمل کرد. خود دکتر متعجب بود. اطباء دیگر انگشتبهدهان که این آدم چرا این اشتباه را در این عمل ساده بکند. گفت: بعد به خودم آمدم که همهی امید شما آقای دکتر است؟ اینها وسیله هستند. من و شما وسیله هستیم. مردم! مسببالاسباب خداست.
آیتاللهالعظمی خویی در مقطعی از دوران، 18 درس میگفت. ایشان در بین مراجع شیعه عجیب بوده است. در اصول، در فقه، در رجال، جزء صاحبنظران حوزهی علمیهی شیعه بود و مجتهدین بزرگی هم تربیت کرد. روزی یکی از علما به خدمت ایشان رسید و گفت: حضرت آیتاللهالعظمی خویی! رمز موفقیت شما کجا چیست؟ هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست. کسی را که میبینید به توفیقاتی رسیده است، کارهایی انجام داده است که بدان جا رسیده است. خدا میفرماید: ما ذرّه المثقالها را حساب میکنیم. ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ ﴿وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾، اگر خوردی، ببین کجا اشتباه کردی. دریافت کردی ببین در کجا رسیدی که به شما رسیدگی کردند. از آیتاللهالعظمی خویی سؤال شد، ایشان جواب داده بودند که داستانی از حضرت ابراهیم (ع)میگویم و بعد رمز اینها را میگویم. فرمودند: حضرت ابراهیم (ع)به خدا عرض کرد که خدایا! زنبورعسل چگونه عسل تولید میکند؟ زنبورعسل حشرهی کوچکی است که میرود روی گل و گیاهها مینشیند، شاخکهایش را وارد گلها میکند و بعد وارد کندو میشود و عسل تحویل میدهد. در کلهی زنبورعسل که بهاندازهی یکدانه نخود هم نیست، چه کارخانهی عظیمی است که این اندوختهی زنبور عسل تبدیل به شهد میشود و عسل مصفا تحویل میدهد. این زنبورعسل چهکار میکند؟ چطور توسط زنبورعسل، به این سرعت عسل تولید میشود. از روی آن گل و گیاه پرواز میکند و وارد کندو میشود و عسل تحویل میدهد، انبیاء در کار خدا شگفتزدهاند. ما که سهل هست. حضرت ابراهیم (ع)گفت خدایا! زنبورعسل، چگونه عسل تولید میکند؟ خطاب شد: ابراهیم! دست خودت را بازکن. حضرت ابراهیم (ع) دستان خودش را باز کرد، زنبورعسلی آمد و دو سه دور، دوردست حضرت ابراهیم (ع) چرخید و رفت. خطاب شد ابراهیم (ع) دستت را برگرداند. ابراهیم (ع) دست خود را برگرداند، دید یک قطره عسل پشت دست اوست. زنبور کف دست پرواز میکرد، عسل پشت دست قرار گرفت. گفت خدایا! سؤال من دوتا شد. من در تولید عسل مشکل داشتم، این صحنه هم برای من سؤال شد. زنبور در کف دست من میچرخید، عسل در پشت دست من قرار گرفت. خطاب شد ابراهیم! کار زنبورعسل وزوز کردن است. تولید عسل کار ماست. این بزرگ مرجع شیعه فرمودند: من وزوز میکنم، اثر در تدریس و تألیف کار خداست. همهی ما وزوز میکنیم. مبادا بگوییم که من اگر نباشم فلان جا میلنگند. اگر نباشم خانوادهام سر را بدون شام بر زمین میگذارد. اگر مسجد نیایم مسجد معطل است. ما تنها وزوز میکنیم.
اینهمه آوازهها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود.
حوزویها، دانشگاهیها، بازاریها، استاندارها، وزرا، همه وزوز میکنیم. تأثیر از اوست. اگر خدا را کسی شناخت، اگر کسی پیغمبر را شناخت گمراه میشود.
ج) امام حسین (ع) فرمود: «دوستی با مؤمنین، خوبان»، یکی از علتهای که برخی افراد زمین میخورند، رفیق ناباب است. مردم نگویید سنی از ما گذشته ممکن است هفتادسال از عمر شما گذشته باشد و مستجابالدعوه باشی، دو سه روز با شیطان همنشین میشوی، تو را زمین میزند.
برصیصای عابدِ مستجابالدعوه را به زنا کشید. ما که مستجابالدعوه هم نشدیم. پیرمرد مستجابالدعوه را ضربهفنی کرد. لذا میگویند حواستان باشد. امام رضا فرمود: با آدم آلوده نشست و برخاست کردن باعث میشود که روحت از آلوده بدی میدزدد ولی خودت نمیفهمی. مثل ویروس است.
حالا این ویروسی جدیدی را که میگویند از چین سربلند کرده است، چیست؟ کرونا. دست شما نیست، آدمی که مبتلا به یک ویروس خطرناک است، شما هرچه بگویی من قوی هستم، مبتلا نمیشوم. اینطور نیست، ناخواسته بیمار میشوی. به فاطمهی زهرا قسم، خطر رفیق گنهکار از انسان بیمار مبتلای به ویروسی کرونا بدتر است. این ویروس درنهایت شمارا میکشد، یعنی جسم شمارا از کار میاندازد. گناه، روح شمارا از کار میاندازد. ویروس دنیایت را پایان میدهد، گناه، دنیا و آخرت تو را تباه میکند. لذا میگویند که در انتخاب دوستانتان خیلی دقیق باشید. ما در روایتها بایدها و نبایدهایی داریم. امام صادق (ع) پنج ویژگی را برای رفیق خوب نام میبرد. امام باقر (ع) پنج ویژگی را برای رفیق بد ذکر میکند.
با هرکسی نباید رفاقت کرد. پای هرکسی نباید در خانهی ما باز شود. اینکه بگویید ما کاری نداریم، عیسی به دین خود، موسی به دین خود. این حرف، حرف غلطی است. ما شریکیم، حالا این آدم لامذهب و تارک الصلوه است. ما نماز شب خوان موحد. بعد از سالها به خودت میآیی و میگویی در سابق نماز شب میخواندم. حالا نمازهای واجب من یک خط در میان شده است. سابق مسجد میرفتیم، دیگر حالا کمرنگ شده است. کارهای خوبی ده سال قبل انجام میدادیم، همهی آنها تعطیل شد. از آنطرف مؤمنون در ساختن انسانها نقش دارند.
تو اول بگو با کیان دوستی که من بازگویم که تو کیستی
نکتهی چهارم و پنجم جزء سرگذشت شخصیت امام حسین (ع)، در کلام امام حسین (ع) آمده است که حضرت از مادرش فاطمهی زهرا (س) یاد کرد. «حُجُورٌ طَابَتْ»، «دامنپاک مادرم فاطمه» کربلا با همهی عظمتش جلوهای از خانهی سادهی فاطمه است. دانشگاه فاطمی، دانشگاه حسینی را تأسیس کرد. زینب با همهی عظمتش تربیتیافتهی مادر است. خانمها! یک بخش از سعادت بچهها دست شماست. دامنپاک مادر یک رکن کلی تربیت است. دامنی که پاک است. دامن طاهر و خداترس، حسین تربیت میکند.
پنجم: «أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيّهٌ»، پدر عالم و اندیشمند چون علی داشتن، پدرها هم یک رکن تربیتاند. اینکه بچهی ما از دست رفت. آیا منِ پدر خوب کارکردم؟ منِ مادر به وظیفهی خودم عمل کردم؟ رسالت آشنا کردنِ فرزند به خدا و پیامبر و دوستان خوب را برایشان گفتم؟ گفتیم و نتیجه نگرفتیم؟ رفتیم و به مقصد نرسیدیم؟ فاطمهی زهرا (س) برجستهترین مادر تاریخ است. شما کدام مادر را در تاریخ سراغ دارید که خروجی بچههای آن امام حسن و امام حسین (ع) شود؟ حضرت زهرا (س) در تربیت، اسوه است. گرچه این عمر کوتاه، متأسفانه، تاریخ دقیق آن دوران ده سال اول، مخصوصاً حضرت زهرا (س)، زوایای مختلف، تألیف نشده است؛ اما همانهایی هم که به ما رسیده آموزنده است. حضرت زهرا (س) میگویند در شبهای قدر، امام حسن و امام حسین (ع) کوچک بودند، حضرت زهرا (س) آنها را برای مراسم احیاء به مسجدالنبی میآورد، نان و خرمایی درست میکرد، ظرف آبی هم میگذاشت، ایشان روزها استراحت میکردند که از فیض شب قدر بیدار باشند و استفاده کنند. نوع برخورد حضرت زهرا (س) در کانون خانواده، در تربیت فرزند، بیمانند است. برجستهترین مادر در امر تربیت، حضرت زهرا (س)ست. خروجی دو دختر یعنی زینبین، دو پسر، دو امام. امام عسکری میفرماید: «ما حجت خدا بر مردم هستیم.»، ائمه، حجت خدا بر مردماند. فاطمهی زهرا حجت خدا بر ماست. در تربیت اولاد در شوهرداری، نمونه است. حضرت زهرا (س)ی مرضیه حتی یکبار از مسائل اقتصادی زندگی به شوهرش گلایه نکرد. یکبار به امیرالمؤمنین (ع) نکتهای نگفت، باب گلایهای را نگشود.
من صحنهای را در ذهن شریف شما به تصویر بکشم. به بیت ولایت هجوم آوردند، درب خانه را آتش زدند و شکستند. این در مصادر اهل البیت است. کتاب یورش به بیت وحی، تألیف آیتاللهالعظمی مکارم برای مطالعه در این زمینه عالی است. مسئلهی آتش زدن در مصادر اهل سنت آمده است، خود اهل سنت نوشتهاند. حال برخی این سؤال را میپرسند: چرا حضرت زهرا (س) را کتک زدند بااینکه حضرت علی بن ابیطالب حاضر بود؟ دستهای امیرالمؤمنین (ع) را به بند کردند و به حضرت زهرا (س) اسائهی ادب کردند. به بیت یورش آوردند، زهرای مرضیه باردار و پشت درب بود، آسیب دید. مرتضی بود و نمیدانم چرا صدا میزد که ای فضه بیا. آقا را کشاندند و به مسجد بردند. حضرت زهرا (س) تا این صحنه را دید، فریاد زد: علی را رها کنید. اگر علی را رها نکردید- صدای حضرت پخش میشد و در مسجد میشنیدند، دیوار که بلند نبود، دیوارها کوتاه بود و یک درب هم به مسجد باز میشد که از همان درب حضرت را به مسجد بردند. حضرت زهرا (س) بلند صدا زد: شوهرم علی را رها کنید. اگر رها نکردید میروم عبای پدرم، پیغمبر را بر سر میافکنم، دستهای حسن و حسینم را میگیرم و میآیم کنار قبر پدرم، تظلم میکنم به محضر پروردگار که خدایا! ببین با ما چه کردند. ناقهی صالح، شتری بچهاش را ظالمانه کشتند، فریادرسی کردی و انتقام یک شتر مظلوم از آن ظالمان گرفته شد. خدایا! به داد ما برس. حضرت زهرا (س) گفت: علی را رها کنید وگرنه دست به تظلم بلند میکنم. سلمان میگوید من در مسجد بودم. امیرالمؤمنین (ع) را به بند کشیده بودند، دور حضرت را حلقهزده بودند، شمشیرها کشیده شده، مولا را به طناب کشیده بودند. سلمان میگوید: امیرالمؤمنین (ع) به من فرمود: سلمان! سریع برگرد و به فاطمه بگو برگردد. اگر فاطمه با این هیئت بیاید، الآن مدینه میلرزد، ستونهای مسجد مدینه در حال لرزش است، اگر فاطمه با این حالت کنار قبر پدرش حاضر شود، مدینه دهان میگشاید و تمام اهلش را در خود فرومیکشد. به فاطمه بگو که علی میگوید برگرد. سلمان میگوید سراسیمه به منزل آمدم تا وارد خانهی امیرالمؤمنین (ع) شدم دیدم حضرت زهرا (س) عبای پیامبر را روی سرخود انداخته، دست حسن و حسین در دستانش بود، داشت از حجره بیرون میآمد. سلمان میگوید گفتم: «السلام علیک یا بنت رسول الله (ص).»، سلام بر تو ای دختر رسول خدا (ص). ای دختر رحمتاً للعالمین. به پدر شما هم بدی کردند، جفا کردند، پدر شما میگذشت، شما هم بگذرید. حضرت زهرا (س) فرمود: سلمان بگو علی را رها کنند تا برگردم. آقایان! درد فاطمهی زهرا درد غربت علی بود، درد تنهایی مولا بود. آقا فرمود: بگو علی را رها کنند. سلمان دید فاطمهی زهرا متقاعد نشد. گفت بیبی، علی فرموده است برگرد. میگوید تا گفتم علی فرموده است برگرد، فاطمه ایستاد. فرمود: «اذن ارجع و اصبر و اسمع له و اطیع.»، چون علی فرموده است میشنوم، در خانه مینشینم، اطاعت میکنم، شما در کجا چنین اطاعتی دیدهاید؟ فاطمهی زهرا عدل امیرالمؤمنین (ع) بود. اینها در عرض هم بودند.
حضرت زهرا (س) جملهای را در روزهای آخر عمر خود به امیرالمؤمنین (ع) گفت، محدث قمی مینویسد: اشک از چشمان امیرالمؤمنین (ع) جاری شد. حضرت زهرا (س) در حال وصیت بود، وصایایی کرد که در کتب آمده است، ضمن وصیت عرض کرد: یا علی! اگر از من فاطمه کوتاهی دیدهی حلالم کن. تا حضرت فاطمه این را فرمود: امیرالمؤمنین (ع) شروع به گریه کردن نمود. فاطمه! چرا از من حلالیت میطلبی؟ شأن تو بالاتر از این صحبتهاست. شما بری از این مسائلی، در ادب، در تربیت، در دفاع از ولایت در تاریخ بشریت مدافعی برجستهتر از فاطمه نداریم. همینکه شبانه غسل داده شد، دفاع از ولایت بود. دفن شبانه، قبر مخفی دفاع از ولایت بود. بزرگترین مدافع ولایت تاریخ غریبانه به خاک سپرده شد. درد حضرت زهرا (س)، درد امیرالمؤمنین (ع) بود. آقایان! نماز سردار سلیمانی را دیدید؟ مقام معظم رهبری خواندند و متأثر شدند و گریستند. سردار سلیمانی یک سرباز مدافع ولایت بودند. ببینید بر امیرالمؤمنین (ع) چه گذشت. در هنگام نمازخواندن و غسل دادن فاطمهی زهرا بر مولا چه گذشت؟
این بانو در تاریخ نظیر ندارد. در شجاعت نظیر ندارد، هدف اینها حضرت زهرا (س) بود، چون از حضرت زهرا (س) هراس داشتند. میدانستند امیرالمؤمنین (ع) کاری به ایشان ندارد. حکومت نزد امیرالمؤمنین (ع) خیلی پست است، ولی حضرت زهرا (س) میآمد درب خانهی اصحاب و انصار، درب میزد، دفاع میکرد. اعلان میکرد که چرا غدیر را فراموش کردید؟ اینها دیدند که باید فاطمه را خاموش کرد، لذا وقتی هم فهمیدند صدیقهی طاهره پشت درب است، جسارت کردند. اینها به بهانهی بیعت گرفتن از علی برای خاموش کردن فاطمه آمدند.
حضرت وصیت کرد یا علی من را شب غسل بده، غسل شبانه رعایت حال امیرالمؤمنین (ع) بود. زهرا نمیخواست که امیرالمؤمنین (ع) این مظلوم عالم چشمانش به آثار ضرب و جرم اینها بیفتد، بر دردهای علی دردی افزوده شود؛ اما وصیت به دفن شبانه، این وصیت حضرت زهرا (س) برای حال دل خودش بود. نمیخواست که اینهایی که به امام خودشان ظلم کردهاند، دستانش را از دست ولی خدا بیرون کشیدهاند، حالا تابوت فاطمه را به دوش بکشند و بر پیکر زهرای مرضیه نماز بخوانند. بزرگترین اعتراض فاطمهی زهرا به این بیتوجهی امت، وصیت به دفن شبانه و غسل شبانه بود. آقا مغتسلی آماده کرد، شب به نیمه رسید. اسماء بن عمیس آب میآورد. معمولاً وقتی خانمی را میخواهند تجهیز کنند و غسل بدهند و به خاک بسپارند، میگویند زنهای محرم بیایند. آقایان! تنها محرم فاطمهی زهرا، امشب علی بود. حسنین در سنین طفولیت بودند، اینها قدرت کمک کردن نداشتند، فقط ایستاده بودند و پدر را نگاه میکردند و اشک میریختند. آقا میفرمود: حسنم، حسینم، آهسته گریه کنید. صدا به گریه بلند نکنید. مادر وصیت کرده است کسی نفهمد. دیگران متوجه نشوند که مادر شما از دنیا رفته است. دیگران متوجه نشوند که ما فاطمه را غسل میدهیم.
امیر المومنین حضرت زهرا (س) را غسل داد، کفن کرد. عزیزان وداع کردند. امام صادق (ع) میفرماید: وقتی امیرالمؤمنین (ع) میخواست تنهای تنها، بدن فاطمه را در قبر بگذارد، زانوی امیرالمؤمنین (ع) لرزید، آقا دو رکعت نماز خواند. دست به دعا بلند کرد. صدا زد خدایا! به علی صبر عنایت کن.
شهر پیغمبر محیط غم شده زانوی سردار خیبر خمشده
زانویش لرزید اما پا فشرد دستها را جانب تابوت برد
آقا تنهای تنها زهرا را در بغل گرفت و وارد قبر کرد، اما مَحرمِ فاطمه به کمک علی شتافت. ناگهان آقا به پیغمبر سلام کرد. «السلام علیک یا رسول الله (ص) عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک»، یا رسول الله (ص)! سلام من و سلام فاطمه که زود به شما پیوست بر شما باد. یا رسول الله (ص)! زهرا میآید و به شما خواهد گفت که بر ما چه گذشت.
باغبانم هست و بودم را بده یا علی یاس کبودم را بده.
یا محمد از رخت شرمندهام فاطمه جان داده و من زنده ام.
شاخهی یاست اگر بشکسته بود دستهای باغبانت بسته بود.
[1] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 43 , صفحه 26
[2] حجرات/13
[3] طلاق/2
[4] بقره/282
[5] انفال/29
[6] انفال/96
[7] اعراف/128
[8] نبأ/31
[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 43 , صفحه 76
[10] حف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد 1 , صفحه 240