A-146
A-62
A-9
A-139
A-130
A-79
A-108

استاد شیخ علیرضا حدائق روز دوشنبه 7 بهمن 98 با اشاره به آیه 159 به ادامه سلسله مباحث «عوامل آرمش بشر در زندگی» پرداختند.

 دانلود

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (344 KB)

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق

با موضوع «عوامل آرامش بشر در زندگی»

7 بهمن 98 - مسجدالنبی (ص) شیراز

قال الله تبارک‌وتعالی فی محکم کتابه القران الحکیم، «بسم‌الله الرحمن الرحیم»، ﴿فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ[1] صَدق الله العلیُّ العظیم.

بحث درباره­ی تعریف مؤمن بود، با آن صفاتی که امیرالمؤمنین (ع) بیان فرمودند و اگر دقیقاً جزء جزء این صفات در هرکسی شکل پیدا کند، سبب آرامش در زندگی اوست. یکی از نشانه‌های مؤمن که امشب موردبحث ماست، وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «ظنینٌ بِخُلَّتِه»[2] نشانه‌های انسان‌های مؤمن در دوستی‌های خود پایدارند، «ظَنینٌ بخُلَّتِه»[3]. در دوستی و محبت انسان­های­ باثباتی هستند. این نشانه‌ی ایمان است. رفیق مؤمن شمارا برای پول و مقامت نمی‌خواهد، رفیق مؤمن شمارا برای خودت می‌خواهد. سعدی می‌گوید

این دغل دوستان که می‌بینی      مگسان‌اند دور شیرینی

مواظب باشید مگس دورتان جمع نشود، گاهی پشت میز ریاستی، فردا که تو را کنار گذاشتند، دیگر جواب سلامت را هم نمی‌دهند، این دوستی‌ها برای پُستت است نه برای خودت. آقای حاجی! اظهار ارادتی که بهت می‌کنند به خاطر ثروت است. اگر زمین خوردی دیگر دورت نمی­آیند. گاهی به خاطر اینکه سرپایی و کاری از تو برمی‌آید، تو را می‌خواهند. اگر در بستر افتادی دیگر سراغت نمی­آیند.

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

          فردی می­خواست مجنون را اذیت کند، گفت: لیلی شوهر کرد. مجنون عاشقِ سر از پا نشناخته‌ی لیلی است. خبر، خبرِ تلخی بود تا گفت لیلی شوهر کرد، دید مجنون با آرامش گفت: لیلی شوهر کرد که کرد، دیگر مجنون ناراحت نشد. گفت: لیلی شوهر کرد، با میل خودش هم شوهر کرد. خوب این خبر کمی سخت بود، یعنی علاقه به کسی داشتی که برایت ارزش قائل نبود. رفت با دیگری زندگی را شروع کرد. تا خبر دوم را داد صدای خنده‌ی مجنون بلند شد، قاه‌قاه خندید، گفت: چرا می‌خندی؟! گفت: من خوشحالم که لیلی خوشبخت شود، دوستی یعنی این! گفت: دیوانه لیلی شوهر کرده می‌فهمی؟! یک‌عمر به او علاقه داشتی. این ارادت واقعی است. «ظَنینٌ بخُلَّته»[4] یعنی این‌که امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید. مجنون گفت: من لیلی را برای لیلی دوست می‌داشتم نه لیلی را برای خودم. ما به لیلی علاقه داشتیم به خاطر خودش، نه به خاطر خودم، زمانی که گفتی شوهر کرد ناراحت شدم اما وقتی گفتی با میل خودش شوهر کرد خوشحال شدم.

یکی درد و یکی درمان پسندد           یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران           پسندم آنچه جانان می‌پسندد

حالا ما امام زمانمان را برای خودمان می‌خواهیم یا برای امام زمان؟! گاهی اوقات حضرت را برای خودمان می‌خواهیم. می‌گوییم: با آقا زندگی‌هایمان سروسامان بگیرد. اصلاً می‌خواهیم بیاییم زندگی ما را درست کنند. عشق واقعی آن است که کسی بگوید من امام زمان را برای امام زمان می‌خواهم. مثل امیرالمؤمنین (ع) خدا را برای خدا بخواهید، امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید مؤمنین خدا را سه جور می‌پرستند: بعضی‌ها برای رفتن به بهشت، بعضی‌ها برای نرفتن به دوزخ، بعضی‌ها نیز را خدا را برای خدا می‌پرستند. بخش عمده‌ی ارادتمان به خدا در شکل اول و دوم است؛ یعنی یا فعالیت‌های خیر و عبادت و تلاش‌هایمان برای رسیدن به بهشت است، شصت هفتادسال حواست به خودت جمع باشد، عاقبت‌به‌خیر و بهشتی می‌شوی. یک بخش از متدینین تمام‌کارهای خوبشان برای رفتن به بهشت است، اشکالی ندارد خدا هم بهشت را می‌برد. این‌هایی که پاک زندگی می‌کنند و هدفشان این است که بهشت بروند؛ اما به تعبیر امام این نوعی شرک خفی است، یعنی ما در حقیقت خدا را برای خدا نمی‌پرستیم، خدا را برای رسیدن به بهشت می‌پرستیم. گاهی کسی برای کسی کار می‌کند، اما دنبال حقوق طی شده‌اش است. کاری ندارد حاجی فلانی هستی، مسجدی هستی، دکتری، مهندسی، برائت کار می‌کند ولی می‌گوید پول آخر روزم را می‌شناسم. این نوعی کار است، گاهی کسی برای شما کار می‌کند ولی می‌گوید حاجی ما دوستت داریم پول چیست؟ هدف خدمت به توست، حقوق باشد یا نباشد. امیرالمؤمنین (ع) خدا را این‌گونه دوست دارد.

اگر جبرائیل ابلاغیه‌ای از طرف خداوند بیاورد که مردم! بهشت و جهنم تعطیل شد. دیگر نه بهشتی در کار است نه جهنمی، می‌خواهید نماز بخوانید، می‌خواهید نخوانید. من اعتقادم این است که بخشی از متدینین ریزش پیدا می‌کنند. می‌گویند: دیگر به مسجد بیاییم برای چه؟! برای چه خمس بدهیم؟ امیرالمؤمنین (ع) خدا را چگونه می‌پرستد؟ «وَجدُتکَ اهلاً لِلعبادةِ فَعبَدتُکَ»[5]، «تو شایسته‌ی پرستشی تو را می‌پرستم.» حضرت می‌فرماید «ما عبدتُکَ طَمعاً لِلجَنَّةِ»،[6] «من نه به خاطر بهشت خدا را می‌پرستم، نه از ترس دوزخ خدا را عبادت می‌کنم» خدا شایسته‌ی پرستش است. چه کسانی شمارا برای خودتان می‌خواهند؟ آن‌ها را حفظ کنید، می‌گویند فلانی کارراه‌بنداز خوبی است، هرروز ما را می‌رساند، هوایش را داشته باش.

با امام حسین برای خودت کارداری یا با امام حسین برای امام حسین کارداری؟ «ظَنینٌ بِخُلَّتِه»[7] یعنی در محبتتان صادق، ثابت، مراقب باشید در پایبندی به دوستی، دوستان حریص باشید، خسته نشوید، «ظَنینٌ بِخُلَّتِه»[8]. قطعاً، اگر انسان برای خدا کسی را دوست داشت، آرامش هم در زندگی‌اش وارد می‌شود. وقتی محبت‌ها رنگ الهی پیدا کرد، دیگر شما دنبال مقام و پست و ثروت هم نیستید.

حضرت می‌فرماید: مؤمنان در دوستی‌هایشان برای خدا حریص و باثبات‌اند، خسته نمی‌شوند. حرص در جمع‌کردن مال دنیا از صفات رذیله‌ی اخلاقی است. مردم حرص نداشته باشید. امام صادق (ع) فرمود: «دنیای شما مثل آب‌شور دنیاست، هر چه بنوشید تشنه‌تر می‌شود.[9]»، مردم مال زیاد دنیا سیرابتان نمی‌کند، ثروت دنیا به شما آرامش نمی‌دهد. طبیعت دنیا این است که هر چه افزوده می‌شود اضطراب‌ها و دغدغه‌ها بیشتر می‌شود و این اشتباه که بعضی‌ها فکر می‌کند: طرف خانه‌اش سه تا شد. دیگر شب راحت می‌خوابد، بلکه اول بی‌خوابی است. هر چه دنیایتان گسترده شود، پراکندگی حواستان بیشتر می‌شود، دغدغه‌ها افزایش پیدا می‌کند. این طبیعت دنیاست. ازاین‌جهت می‌گویند: در مال‌اندوزی حریص نباشید؛ اما چند جا در روایات توصیه‌شده حریص باشید. در مواردی که باید مردم حریص باشند، نیستند، آنجایی که نهی شده که حریص نباشید حریص‌اند. کجا باید حریص باشید؟ در خدمت به مردم حریص باشید. در خدمتگزاری به مردم خسته نشوید. ﴿حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ،[10] اصلاً یکی از ویژگی‌های پیغمبر این بود، رسول‌الله در خدمت به مردم، هدایت مردم خسته نمی‌شد، حرص داشت، حرص در تربیت، حرص در خدمت که متأسفانه بعضی از ما نداریم. من در مجلسی عرض کردم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، ساعتی به شهادت رسید که غالب مردم در حال استراحت بودند یا در خانه‌هایشان آرام‌گرفته بودند. یک و بیست دقیقه‌ی بامداد جمعه که همه یا خواب یا کنار خانواده، این سردار شهید، حریص بود برای خدمت به مسلمانان، از یک مملکت اسلامی به یک مملکت دیگر برای ایجاد امنیت سفر می‌کرد. این صفت، صفتِ ارزشمندی است و خدا هم پاداش می‌دهد. خدا با او چه کرد؟ مقام معظم رهبری فرمودند: بی­نظیرترین بدرقه‌ی تاریخ نصیبش شد و همین‌طور هم شد. خدا هم حواله‌ی عوضی دست کسی نمی‌دهد. بعضی از ما اگر ساعت دوازده شب در خانه‌مان را بزنند بگویند: آقا نیم ساعت بیا بیرون فلانی مشکلی دارد، اگر بیایی مشکلش حل می‌شود، می‌گوییم: حالا وقت آمدن در خانه‌ی ماست؟! بعضی‌هایمان تماس جواب نمی‌دهیم. جریان دو هفته قبل که اغتشاش شد و بعضی از فریب‌خورده‌ها را دشمن به صحنه آورد، من در همان شب‌ها، به برخی مسئولین که تماس می­گرفتم، تلفنشان خاموش بود. برخی اوقات ما در بزنگاه­هایی که باید در دسترس باشیم، تلفن‌هایمان خاموش است و در دسترس نیستیم. سردار سلیمانی سرخط است، خدا هم این‌گونه پاداش می‌دهد. می‌گویند: آقای حاجی در فامیلت دو جوان می­خواهند از یکدیگر جدا ‌شوند، پادرمیانی کن، می‌گوید: به من چه! به ما ربطی ندارد، عیسی به دینش موسی به دینش. دوتا کلمه‌ی این‌چنینی هم می‌زنیم و می‌گذریم. پیامبر این‌گونه بود؟ متدینین شما باید در خانواده‌هایتان پرتوافشانی کنید. جوانی که در فامیل شما آسیب می‌بیند باید در تربیتش حریص باشید، دغدغه داشته باشید، جوان مردم را جوان خودت ببینی، اگر شبهه اعتقادی دارد و می‌توانید حل کنید، اگر نمی‌توانی ببرید نزد کسی که می‌تواند و حل شود. ما گاهی اوقات با بی‌توجهی از مسائل می­گذریم. حرص در هدایت مردم خیلی ارزشمند است.

امیرالمؤمنین (ع) ع در مورد صفات متقین می‌فرماید: از فهمیدن خسته نشوید، از دانستن خسته نشوید. یکی می‌گفت: این جلسات چه فایده‎ای دارد؟ گفتم: دوتا کلمه یاد می‌گیریم، اگر بلد است تذکر می‌شود، اگر بلد نیست یاد می‌گیرد، از این دو حال که خارج نیست. بنده در جلسه‌ای شرکت می‌کنم یا بلدم، ﴿وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين[11] یادآوری می‌شود، یا اینکه بلد نیستم که می­آموزم و «حرصاً فی علم»،[12] حرص در تحصیل علم، حرص در عبادت، در بندگی خدا تا می‌توانید حرص داشته باشید. شبی جایی بودیم و آقایی تعریف می‌کرد: پیرمردی در منطقه‌ی ما بود که می‌گفت: من ده برابر عمر خودم نماز خواندم! به‌اندازه‌ی عمر پدر و مادرم، برای پدر و مادرم نماز خواندم. مردم! وقتی‌که در اختیار ماست چطور می‌گذرد؟ گاهی اوقات نشستیم، وقت هم داریم، بیکار! از فرصت و وقت استفاده نمی‌کنیم. وقتی‌که خدا به او داده، به من و شما هم داده، استفاده نکردیم ولی او استفاده کرده. او باایمان باتقوا و حریص در عبادت بود. واقعاً تربیت خوبی هم کرده بود، بچه‌هایش را خوب تربیت‌کرده بود. هم در تربیت فرزندانش موفق بود هم در بندگی خدا موفق بود.

حرص در ثبات دوستی‌ها و محبت‌ها نسبت به یکدیگر حرص ارزشمندی است. «ظنینٌ بخلَّته»[13] این ارتباط و پیوند با مؤمنین به تعبیر امروزی‌ها انرژی می‌دهد. وقتی با مؤمنی رفت‌وآمد داشته باشی، خودت هم از او انرژی می‌گیری، وقتی جمله­ای به تو می‌گوید آرامش پیدا می‌کنی، اگر حرفی می‌زند شمارا دوباره آرام می‌کند. لذا حضرت عیسی فرمود باکسانی معاشرت داشته باشید که وقتی نگاهشان می‌کنید به یاد خدا بیفتید. وقتی حرف می‌زنند بر فضیلت و علم شما می‌افزایند و رفتار این‌ها را که می‌بینید به یاد آخرت شمارا بیندازد. قطعاً رفیقی که شما چیزی از او یاد می‌گیرید، نگاه او تداعی یاد خداست، این موجب آرامش است که حقیقت آرامش در ذات مقدس الهی است. این هم یک صفت دیگر از صفات مؤمنین بود.

صفت دیگری نیز عرض کنم، حضرت می‌فرماید «سهل الخلیقة»‌[14] انسان‌های باتقوا و انسان‌های باایمان، نرم‌خو و مهربان‌اند. اصلاً خود این مهربانی و اخلاق خوب، نرم‌خویی موجب آرامش است. آدم‌های زمخت و خشن، اول خودشان مضطرب‌اند. خوبی، نیکی، درستی، پاکی، صداقت، اول نانش را خودتان می‌خورید. آدم‌هایی راست‌گو اول خودشان بهره می‌برند تا دیگران. عزیزان وقتی صدقه می‌دهید، هنوز صدقه‌ات به دست فقیر نرسیده، خدا تحویل گرفته، در زندگی خودت می‌آید. اثر اولیه‌اش این است که جوانی به رسول‌الله عرض کرد یا رسول‌الله می‌خواهیم عمرمان طولانی شود پیامبر فرمود صدقه بده، همین‌که صدقه می‌دهی دفع قضا و بلا می‌شود. یک سری بلایا به‌واسطه‌ی همین پرداخت صدقه از شما دفع می‌شود. «سهل الخیقة»[15] حضرت می‌فرماید این‌ها نرم‌خو و مهربان‌اند. از ویژگی‌های رسول خدا پیامبر خاتم رسول‌الله (ص) این بود که پیامبر اسوه‌ی اخلاق بودند. ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم[16] پیامبر اسوه‌ی اخلاق بود، افراد را بااخلاق جذب می‌کرد، مخصوصاً قشر متدینین و مؤمنین باید روی روابط و رفتارشان دقت کنند، خود این اخلاق خوب آرامش می­آورد. آدم‌های بداخلاق مضطرب‌اند. آدم‌های تندخو پرخاشگر، کم‌حوصله، آدم‌های مضطربی هم هستند. دو تا کلمه حرف می‌زند و دلی را می‌شکند و ساعت‌ها ناراحت است.

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!

دوتا حرف نابجا می‌زند بعد خودش مکدّر است که چرا این حرف را زده است؛ یعنی خروجی بداخلاقی اضطراب است. آثار تندخویی تشویش و نگرانی است، ولی آدم‌های خوش‌اخلاق، آرامش دارند. هم در زمان خوش‌اخلاقی هم بعدش که یادش می­آید که با دیگران چگونه برخورد کرده است، با آرامش سخن گفت، اخلاق خوب و خُلق خوب آرامش ایجاد می­کند.

پیامبر می­فرماید: «لمَّا خلَق الله الایمانَ»، وقتی خداوند ایمان را خلق کرد و ایمان خلق شد، ایمان از خدا چیزی خواست، حالا ببینید مؤمنین اگر این‌ها در شما است، این ایمان است. «لمَّا خلَق الله الایمان قال» ایمان به خدا عرض کرد «اللهمَّ قوِّنی» خدایا تقویتم کن خدایا تأییدم کن. بعد رسول‌الله می‌فرماید ﴿فَقَوَّاه بحسن الخُلقِ و السخا[17] خدا ایمان را با دو چیز، یکی اخلاق خوب، دوم سخاوتمندی تقویت کرد؛ یعنی مؤمن باید هم بااخلاق باشد هم سخاوتمند باشد، سخاوتمندی رمز موفقیت در بذل و بخشش است، یعنی برخی‌ها ثروت دارند، روحیه‌ی سخاوتمندی ندارند. بعضی‌ها فقیرند ولی روحیه‌ی سخاوتمندی دارند. بعضی‌ها را می‌بینی دستشان تهی است ولی روحشان سخی است. لذا قرآن می‌فرماید «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[18] مردم! انفاق فقط کار ثروتمندان نیست! انفاق قرآن می‌فرماید هم ثروتمند هم تهی­دست. ولی تهی­دست به نسبت خودش و ثروتمند نیز به نسبت خودش انفاق می­کند. میلیاردر به نسبت خودش، کارمند به نسبت خودش کارگر به نسبت خودش، آن دانش‌آموز به سهم خودش. روحیه‌ی سخاوتمندی انسان‌ها را سخی بار می‌آورد نه ثروت زیاد. بعضی‌ها می‌گویند: آقا ما پول‌نداریم روحیه‌ی سخاوتمندی داریم.

روزی رسول خدا در مسجد نشسته بودند. فقیری از رسول‌الله تقاضای کمک کرد. آن دورانی که پیامبر در مدینه بودند دوران بسیار سختی بود، آن ده سال در اوج فشارها بودند، این تحریم اقتصادی را می‌بینید مدام شعار می‌دهند، بعضی از مسئولین ما هم‌دست و پایشان را گم‌کرده‌اند، تحریم ترسانده است آن‌ها را، چون گاهی اوقات خدا را نادیده می‌گیرند. سردار سلیمانی را دادیم که وزیری بگوید: اگر امریکا حاضر شود تحریم را بردارد ما مذاکره می‌کنیم! سردار سلیمانی دادیم که شما این اباطیل را سر بدهی! وزیر نظام جمهوری اسلامی هستی، رهبری در نماز جمعه‌شان گفتند ما هیچ ارتباطی و مذاکره‌ای با امریکا نداریم. کاسه‌ی از آش داغ‌تر نباید بود، باید به دهان ولایت نگاه کرد، ایمانتان ضعیف است. ایمان ضعیف است و ترس دارد، دشمن می‌ترساندشان چون از خدا نمی‌ترسند، چون خدا یادمان رفته، آمریکا برایمان بزرگ‌شده و درشت شده. مرحوم امام فرمودند: «ما زمانی باید نگران باشیم که دشمنان ما از ما تعریف کنند.» امروز ترامپ با شما مخالف است و دلیل بر درستی شماست، وای به حال کسی که دشمن امام زمان با او رفیق باشد. مردم اگر وقتی با دشمن صاحب‌الزمان هم‌کاسه شدید، از این دوستی استغفارکنید. اگر با تارک الصلاة لامذهب رفاقت دارید در بندگی خدایت شک کن. این چه بندگی خداست که با لامذهبی، با ملحد مرتدی که توهین به مقدسات دینی می‌کند، تو واقعاً دوستدار خدایی با او رفیقی؟!

امام صادق فرمود «هل الدین الَّا الحُب فی الله و البغض فی الله»[19] دین یعنی دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا، یعنی تراز خداست. هر که باخداست با او بمان، هر که از خدا برید از او ببُر. نوح از پسرت ببر چون از خدا بریده. آسیه از فرعون ببر چون از خدا بریده، نوح از همسرت ببر چون از خدا بریده، ای لوط از همسرت ببر چون همسرت از خدا بریده. تراز خداست نه همسر، تراز خداست نه شوهر، تراز خداست نه اولاد، تراز اوست. امام صادق می‌فرماید: «دین یعنی دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا.» بعضی‌ها در نظام جمهوری اسلامی به برکت خون شهدا و نظام، حکومت می‌کنند، بعد اباطیلی از دهان این‌ها درمی‌آید.

این سردار شهید برای جامعه‌ی اسلامی عزت بود. به همین راحتی به قاتل این شهید پیام بدهیم که آقا ما حاضریم شما اگر تحریم را بردارید با شما مذاکره کنیم. به چه قیمتی! اصلاً خودمان را باختیم. مقام معظم رهبری از سال‌ها قبل تأکید کردند که فریبشان را نخورید، با بند پوسیده‌ی این‌ها در چاه نروید، رفتید و ضرر کردید و خسران دیدید هنوز هم بیدار نمی‌شوند. خوب حضَّار محترم این شرایطی که شما دارید پیغمبرتان هم داشت، پیغمبر بدترش را داشت. پیغمبر سه سال در شِعب ابیطالب در مکه‌ی معظّمه محاصره‌ی اقتصادی شد که امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید مسلمان‌هایی که با پیغمبر بودند از شدّت گرسنگی سنگ به شکم می‌بستند که درد گرسنگی نفهمند! نان گیرشان نمی­آمد، صدای ناله‌ی بچه‌های گرسنه‌ی در شعب در مسجدالحرام شنیده می‌شد. شعب ابیطالب ضلع وجه کعبه بوده. کعبه چهار ضلع دارد. بهترین ضلع کعبه ضلع وجه کعبه است. وجه کعبه همان قسمتی است که کعبه در آن است که شروعش از حجر الاسود است، آغاز طواف هم هست، حطیم و ملتزم آنجاست، صاحب‌الزمان هنگام ظهور در حطیم خود را به بشریت معرفی می‌کند. وجه کعبه محل سکونت سادات آل هاشم بود. خانه‌‌ی آمنه بنت وهب مولد النبی، محل تولد زهرای مرضیه، خانه‌ی عبدالمطلب همه در این وجه کعبه بود. حضرت عبدالمطلب در این قسمت یعنی خانه‌های خودشان این‌ها را تحریم کردند، نه کسی به ایشان چیزی می‌فروخت نه کسی از آن‌ها چیزی می‌خرید. در تنگنای سختی قرار گرفتند. بچه‌ها از گرسنگی صدای گریه‌شان بلند می‌شد که افرادی که در مسجدالحرام بودند صدای گریه این‌ها را می‌شنیدند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: نیمه‌های شب من حرکت می‌کردم مخفیانه می‌رفتم در خانه‌ی بعضی از این اهالی مکه که دوستان پدرم بودند، به‌زحمت مخفیانه آذوقه‌ای می‌گرفتند و می­آوردند. سه سال پیامبرتان این دوران را گذراند.

البته این وضعیت امروز ما از بی‌کفایتی بعضی مسئولین ماست و ضعف ایمان آن‌هاست؛ و الّا در این مملکت الحمدالله منابع و ثروت است، مردم خودشان به هم رحم کنند، نیازی به غرب نیست، نیازی به بیگانگان نیست. ما خودمان رعایت خودمان را کنیم، خودمان به هم رحم کنیم. ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم[20]  در آن دوران سخت سه سال پیامبر این‌گونه دوران را گذراند. محاصره‌ی اقتصادی شدید که بعد هم آن عهدی که این‌ها بسته بودند، همان قرارداد پنج بعلاوه یک برایتان نوشته‌اند. قرارداد پنج بعلاوه یک، زمان پیامبر را نیز گذاشتند در مسجدالحرام در صندوقی، قرارداد ننگین قریش که تا این‌ها دست از اسلام برندارند در این سختی بمانند که بعد پیغمبر جبرئیل نازل شد یا رسول‌الله برو به مشرکین بگو این قراردادی که در این صندوق نگهداشتی، موریانه آن را خورده. دلیل بر بطلان کار شما و دلیل بر صحت کار پیغمبر این است که آن قرارداد کامل از بین رفته، فقط آنجایی که نام خداست و نام پیغمبر است موریانه تصرف نکرده است. این‌ها رفتند سر صندوق را باز کردند، صندوقی که اصلاً در کعبه بایگانی‌شده بود، دیدند همین اتفاق افتاده که دیگر محاصره شکسته شد، این ایام‌الله است. ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّه[21] خدا گاهی اوقات به داد مردم، می‌رسد به داد مسلمان‌ها و بنده‌های خودش می‌رسد. البته باید امتحان هم بدهند سختی‌ها را ببینند. عمویی پیامبر ابوطالب در کنار پیغمبر در شعب، ماند. عمویی نیز مانند ابولهب در کنار پیغمبر نماند و مخالف پیغمبر، بود. قرآن ابولهب را لعنت می‌کند و در همین قرآن سابقون در اسلام را مدح می‌کند. این دوران حضور پیغمبر در مکه، رسول‌الله وقتی از مکه شبانه لیلة المبیت رفتند، ابوسفیان خانه‌ی پیغمبر را مصادره کرد، اموال پیامبر را برد. پیامبر در این ده سالی که در مدینه بودند، مرتب درگیر جنگ‌های متعدد، ده‌ها جنگ بر پیامبر تحمیل شد. قبائل عرب را تحریک می‌کردند، مثل همان شیطنتی که امروزه امریکا می‌کند. گاهی اوقات عربستان را بازی می‌دهند گاهی اوقات این کشور را بازی می‌دهند، رسول‌الله هم درگیر این مسائل بود. گاهی اوقات این قبیله گاهی اوقات یهودی‌ها گاهی اوقات مشرکین مکه. پول‌های ابوسفیان و دست‌های پیدا و پنهان این استکبار ملحد، علیه پیامبر مرتب توطئه‌گری می‌کردند، پیغمبر ایستاد، سخت بود. جنگ‌هایی بر پیامبر گذشت که در آن هنگامه گاهی یک‌دانه خرما را ده نفر استفاده می‌کردند! شما چنین فقری دیده­اید؟! یک‌دانه خرما، ده تا رزمنده، این می‌گذاشت دهانش، می‌داد به دیگری و همین‌طور تا نفر دهم.

بخشش، انفاق، روحیه‌ی سخاوتمندی می‌خواهد نه پول زیاد. روزی رسول‌الله در مسجد نشسته بودند، شخصی وارد شد و از مسلمان‌ها کمک خواست، مسلمان‌ها چیزی نداشتند دستشان خالی بود، مشکلات بود، وضعیت سخت بود، خرج‌های ناخواسته بر مؤمنین تحمیل می‌شد. همه جواب دادند نمی‌توانیم. یک‌دفعه آن مرد صدا زد گفت خدایا شاهد باش به مسجد پیامبر آمدم از مسلمان‌ها کمک خواستم ولی مسلمان‌ها کمکم نکردند. تا پیامبر این را شنیدند، به سلمان فرمودند سلمان او را به خانه‌ی فاطمه ببر. پیامبر خبر دارد فاطمه زهرا چیزی در خانه ندارد اما می‌خواهد درسی مهم به بشریت بیاموزد. فاطمه‌ی زهرا بی‌جهت سیده‌ی زنان عالمین من الاولین و الاخرین نمی‌شود. پیامبر می‌داند که عزیزانش حسنش حسینش، فاطمه زهرا، این‌ها خانواده‌ای هستند که افطارشان را، نان خالی‌شان را وقت افطار صدقه دادند. ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا[22] بعضی‌ افراد انبارهایشان، یخ‌زن‌هایشان پر از جنس است ولی حاضر نیستند برای خدا انفاق کنند، چون ایمان ندارند. اگر ایمان وجود داشته باشد فاطمه‌ی زهرا می‌شود. نان شبِ افطار حسن و حسینشان را می‌پردازد! سه شب با آب افطار کردند. این فقیر آمد در خانه را در زد، حضرت سلمان فرمود دختر رسول خدا، این فرد از پدر شما کمک خواست و رسول‌الله چیزی نداشتند بدهند، مسلمان‌ها هم چیزی ندادند شما اگر چیزی دارید بدهید. تاریخ می‌نویسد چیزی که در خانه حضرت زهرا بود و ارزش مالی داشت گردنبندی بود که گردن حضرت زهرا بود، این گردن بند هدیه‌ی عمه‌ی پیامبر در شب عروسی به حضرت زهرا بود. حضرت زهرا گردنبند را باز کرد، پوست گوسفندی هم بود که رختخواب شبانه­ی امام حسن و امام حسین بود. بستر شبانه‌ی حسنین، حضرت زهرا پوست گوسفند را برداشت. مردم! رختخواب بچه‌هایتان را نمی‌خواهد بدهید، از اضافی زندگی‌تان بدهید. یقیناً ما مثل اهل‌البیت نمی‌توانیم عمل کنیم ولی عقب نمانیم. حضرت زهرا آمد دم منزل فرمود این گردنبند و این پوست گوسفند را بگیر، گفت: این پوست گوسفند بدرد ما نمی‌خورد کسی نمی‌خرد. حتی فقیر هم دید گفت این ارزش ندارد. گردنبند را گرفت از محضر حضرت زهرا و به مسجد رفت. تا پیامبر چشمشان به گردنبند افتاد شروع کردند به گریه کردن! پیغمبر شروع کرد به گریه کردن که تنها یادبود و خاطره‌ی شب زفاف را فاطمه‌ی زهرا برای خدا می‌دهد. ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليم[23] خدا می‌فرماید اگر می‌خواهید به مقام ابرار برسید از آن چیزهایی که دوست دارید ببخشید. غذای سه روز در یخچال مانده‌ی کپک‌زده، صدقه دادنش، هنر نیست. کفش پاره‌ی مندرس که هنر نمی‌خواهد. لباسی که دیگر قدت نیست، تنت نمی‌رود، کار هم کرده، خجالت هم می‌کشی بپوشی، این را به فقیر می­دهی؟! لباس وارفته ثوابش وارفته است. کفش وصله‌خورده ثواب وصله‌خورده درازایش می‌دهند. ﴿مِمَّا تُحِبُّونَ[24] ازآنچه که دوست می‌داری بپرداز که بعد جریان عجیبی هم اتفاق افتاد. یکی از اصحاب آن گردنبند را خرید و پولش را به آن فقیر داد بعد گردنبند را دوباره به حضرت زهرای مرضیه دوباره برگرداند، این کار خداست.

پیامبر می‌فرماید: وقتی‌که ایمان از خدا خواست که خدایا من را کمک کن، حُسن خلق و سخاوت سبب تقویت ایمان شدند. نگویید پول‌نداریم! همان حداقلی که داری، همان یک‌لقمه، یک‌لقمه. همان حد خودت، شما در حد خودتان انتظار دارید، در همان حداقل، روز عیدی بود حضرت سلیمان نشسته بود همه برای حضرت سلیمان هدیه می‌آوردند. هدهدی آمد خدمت سلیمان. شاعر عرب می‌گوید:

جاءَت سلیمان یوم العید قبَّرةٌ * أتَت بفخضِ جرادٍ کان فی فیها

تَرنَّمَت بِفَصیحِ القول و اعتذرت * انَّ الهدایا علی مقدار مُهدیها

همه هدایای مهم و کلان و سنگین آورده بودند، هدهدی هم آمد و یک ران ملخی آورد. قسمتی از ملخی را در نوکش گرفته بود و خدمت حضرت سلیمان آورد. بعد هم با حضرت سلیمان صحبت کرد. حضرت سلیمان زبان پرنده‌ها را می‌دانست. این هدهد با لسان فصیح این جمله را ‌گفت: هر هدیه‌ای به‌اندازه‌ی هدیه دهنده‌اش است. ما هدهدی بیشتر نیستیم، ران ملخی برائت آوردیم. میلیاردرها! به‌اندازه‌ی پولتان کارکنید. مدیرکل‌ها! به‌اندازه‌ی ریاستتان کارکنید. آن‌هایی که هشتاد، نود سال زندگی کردید! به‌اندازه‌ی سن و عمرتان کارکنید. خدا از هرکسی به‌اندازه‌ی توانش انتظار دارد. گاهی اوقات خدا به کسی عطا فرموده است ولی در انفاق مثل آدمی ضعیف انفاق می‌کند. خدا می‌فرماید: من به تو بیشتر عطا کرده بودم! نعمت ما دستت بود، تو! با آن آدمی که ضعیف بود یکسان کار کردی؟! قطعاً از تو پذیرفته نیست. خدا از شهردار و آن کارگر ساده‌ی شهرداری یک انتظار دارد؟! خدا از استاندار و آبدارچی انتظار یکسان دارد؟! خدا از استاد دانشگاه و آن دانشجو انتظار یکسان دارد؟! خدا از آیت‌الله‌العظمی و یک طلبه انتظار یکسان دارد؟! می‌گوید: به تو بیشتر دادیم تو باید بیشتر کار می‌کردی. اخلاق خوب و سخاوت، ایمان را تقویت می‌کند.

رسول‌الله فرمود: «وَ لمَّا خلق الکفر»[25]، وقتی‌که خدا کفر را آفرید و خلق کرد، کفر هم به خدا گفت: خدایا کمکم کن. «اللهم قوِّنی»[26] مردم! اگر این موارد آمد کفرتان را تقویت می‌کند. «فقَوَّاه بِالبخل و سوء الخُلق»، عوامل تقویت‌کننده‌ی کفر، یک بخل است. بخل یعنی خدا به تو عطا کرده ولی تو به کسی ندهی و دوم بداخلاقی‌ها، دونقطه‌ی مقابل، خوش‌اخلاقی، سخاوت ایمان را تقویت می‌کند. بداخلاقی بُخل و کفر را تقویت می‌کند. آقا پول خودمان است به شماها چه، پول زحمت کشی است، به شما چه ربطی دارد! همین امروز ظهر آقای محترمی از محترمین شهر، از افراد باسابقه‌ی شهر، گفت حاج‌آقا مدتی است مریض شده‌ام. آمده بود خمسش را پرداخت کند. گفت: مدتی است حافظه فراموش می‌شود. گاهی اوقات در نمازخواندنم دچار مشکل هستم. گفتم: بنویس از روی کاغذ بخوان، این آقا کارتش را کشید، رمز کارتش یادش رفت. مهندسی؟! دکتری؟! حافظه‌ات کامپیوتر است؟! با یک بیماری فتیله‌ات را پایین می‌کشند. بازار در مچت است؟ مغز اقتصادی؟! از هر انگشتت هنری می‌بارد؟! واگذار به خودت شدی باید جمعت کنند. هی فکر کرد یادش نیامد، آخرسر دست کرد در جیبش کاغذی درآورد گفت: رمز کاغذی. مردم حواستان باشد، هر چه دارید مال خداست، در مسیر خرج کردن برای کسی که به شما عطا کرده بخل نورزید. پولتان، آبرویتان، زیبایی‌تان، سلامتی‌تان، عزتتان، زندگی‌تان، داروندارت مال خداست. برای خرج کردن درراه خدا بخل نورزید. سخی شدی درراه خدا، بیش‌ترش می‌کنند. بخیل شدی، در مسیر ناسپاسی قدم گذاردی. بعضی‎ها غرق در نعمت‌اند ولی ناسپاسی می‌کنند. غرق در نعمت سلامت است، نِق می‌زند. ثروت دارد هی شروع می‌کند خرده گرفتن. این چه خدایی است؟ چه دینی و مذهب و آیین وزندگی است که ما داریم؟ این موارد ضعف ایمان است. اخلاق این‌قدر مهم است،

 به پدر و مادرهایی که دختر و پسردارید عرض می­شود: دو معیار در اسلام برای کفوییت تأکید شده. ایمان و اخلاق. برای دخترانتان و پسرانتان همسران باایمان و بااخلاق انتخاب کنید. پول سواد، قیافه، شهرت، این‌ها آرامش نمی‌آورد. دو مورد از ازدواج‌هایی که پیغمبر انجام داد، سخن خود رسول‌الله را من در کتاب هم امالی و هم کنز العمّان که از مصادر اهل سنت است نقل می­کنم. پیامبر می‌فرماید: «زوَّجتُ المقداد و زیداً» دو نفر را که ازنظر شئون اجتماعی شأنشان پایین بود، یکی مقداد و یکی زید بود. مقداد ابن عُمر ابن سَعلبه بالاخره ازنظر اجتماعی برده بود و رتبه‌ای هم نداشت. رسول‌الله زبائه دختر زبیر که دخترعموی پیغمبر بود را به همسری‌اش درآورد؛ یعنی دخترعموی رسول‌الله همسر مقداد شد. زید پسر حارثه بود، غلام حضرت خدیجه بود. زید غلام‌زاده بود، پیامبر زینب بنت جَهش که دخترعمه‌ی پیغمبر بود را به همسری‌اش درآورد؛ یعنی دو نفر از سادات قریش، پیغمبر به عقد دو نفر که ازنظر رتبه‌ی اجتماعی پایین‌ترین رتبه را داشتند ولی دو چیز در این‌ها بود. ایمان و اخلاق بود. حالا سخن پیغمبر را بشنوید: رسول‌الله فرمود: «زوَّجتُ المقداد و زیدا لیکونَ اشرفَکم عند الله احسنکم خُلقا»[27] مقداد و زید را همسر به این‌ها دادم تا مردم بفهمید با شرافت‌ترین شما نزد خدا، بااخلاق‌ترین شماست. اینکه ما اهل فلان طایفه هستیم، شرافت نمی‌آورد، چقدر اخلاقت خوب است؟ اخلاق خوب برای انسان آرامش می­آورد امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «عنوانُ صحیفه المومن حُسن الخلق»،[28] «عنوان صحیفه‌ی مؤمن اخلاق خوب است.» یعنی سرفصل صحیفه‌تان در نامه‌ی اعمالتان را اخلاقتان رقم می‌زند. آقای حاجی! خواهر من! نماز شب و زیارت عاشورا می‌خواندی؟ قرآن تلاوت می‌کردی؟ اخلاقت در جامعه‌ات اخلاقت در خانواده‌ات چگونه است؟ عنوان صحیفه‌تان اخلاق است.

در زمان حیات آیت‌الله‌العظمی آقا سید محمدهادی میلانی، خانواده­ا‌ی مسیحی از آلمان به مشهد آمدند تا شیعه شوند. پدر، مادر و بچه‌ها. این‌ها وقتی به محضر آیت‌الله‌العظمی میلانی رسیدند، آیت‌الله‌العظمی میلانی سؤال کردند: علت اینکه شما می‌خواهید مسلمان شوید و شیعه شوید چیست؟ مترجمشان ترجمه کرد، گفت: این آقا می‌گوید: من از تجّار در آلمانم، وضع مالی بسیار عالی، امکانات بسیار خوب، مسیحی، خودم، خانمم، بچه‌هایم. این دخترم سرطان گرفت. این داستان سال پنجاه‌ویک در مشهد شماست‌. پای سفره‌ی پرنعمت نشستیم گاهی اوقات غافلیم. گفت: دختر ما سرطان گرفت، دکترهای متعدد این دختر را دیدند، ولی همه مأیوسانه نظر دادند که این دختر دیگر خوب نمی‌شود. بهبودی ندارد، ناامید شده بودیم. بعد هم گفتند: دخترتان را به منزل ببرید، بیمارستان بودنش هم فایده‌ای ندارد. دخترمان را به منزل آوردیم، دیگر منتظر بودیم که اجل برسد. روزبه‌روز هم حال دختر سخت می‌شد. دکترها زحمت می‌کشند اما به‌اندازه‌ی سوادشان حرف می‌زنند. خدا به‌اندازه‌ی قدرتش کار می‌کند، ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير[29]، گاهی دکترها درباره­ی بعضی مریض‌ها می‌گویند: دیگر به‌جز خدا کاری از دست کسی برنمی‌آید. او در حد سوادی که یاد گرفته تلاش می‌کند و بیش از این نمی‌تواند. تمام دکترهای المان مأیوس شدند، گفتند: این دختر خوب نمی‌شود، ببریدش منزل، ما در منزلمان یک خدمتکار ایرانی داریم بنام سکینه، یک خانم ایرانی، خدمتکار خانه‌ی ماست بنام سکینه، علویه و سیده است. این به دختر ما خیلی علاقه داشت و مأنوس بود و دختر ما هم خیلی این خدمتکار ایرانی را دوست می‌داشت و باهم مأنوس بودند، آن خدمتکار هم با آن‌ها آمده بود. گفت: روزی که آن خادمه، آن خانم سکینه، خدمتگزار، رفته بود اتاق این دختر، اتاقش را مرتب می‌کرد، دخترم روی تخت بیماری افتاده بود. دختر شروع می‌کند درد و دل کردن برای این خادمه، می‌گوید سکینه من در جوانی می­میرم، از زندگی و عمرم بهره‌ای نبردم، اگر پزشکی پیدا می‌شد و مرا درمان می‌کرد، من پول زیادی در حساب بانکی که هدایای پدر و برادرانم است و به من دادند، همه‌ی این پول را مزد درمان خودم به آن دکتر می‌دادم و معادل آن پول را از پدرم می‌گرفتم و می‌گذاشتم روی آن و به او می‌دادم. ببینید مردم! گاهی پول ذلیل است. ما فکر می‌کنیم پول کار می‌کند. در همین شیراز جنت تراز، آقایی با پول ربوی زندگی می‌کرد. یکی از فرزندانش سرطان گرفت، گفت: حاضرم همه‌ی زندگی‌ام را بدهم و این بچه خوب شود ولی نشد و رفت. ما فکر می‌کنیم پول همه‌جا کار می‌کند! پول در بعضی موارد این‌قدر ذلیل و ضعیف است. هرکسی که پول دارد خواسته‌هایش جلو می‌رود؟! مردم! خدا، ﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[30] گفت: من حاضرم همه‌ی این پول‌ها را بدهم، در قبال درمان شدن و خوب شدن. یک‌دفعه خدا فکری را به ذهن این خادمه‌ی ایرانی، سکینه می‌اندازد. می‌گوید: من طبیبی را می‌شناسم، او نیازی به پول ندارد، اصلاً پول و دنیا برای این‌ها عددی نیست، من طبیبی می‌شناسم این نیازی به ثروت و پول ندارد، اما اگر درمانت کرد حاضری مسلمان و شیعه شوی؟ می‌گوید اگر درمانم کند هم خودم مسلمان می‌شوم هم سعی می‌کنم پدرم و اعضای خانواده‌ام را مسلمان کنم. این دختر خیلی برای خانواده عزیز بود. می‌گوید: ما در اسلام طبیبی بنام فاطمه‌ی پهلو شکسته داریم. این طبیب محتاج پول نیست و برای پول هم کار نمی‌کند. همین‌طور که در رختخواب خوابیدی بگو فاطمه‌ی پهلو شکسته من را شفا بده، از خدا بخواه درمان شوم. همین، صدا بزن، این را به این دختر می‌گوید و خود این خادمه هم از اتاق بیرون می‌رود. کجا؟ هامبورگ آلمان. ازآنجا رو می‌کند به‌طرف مدینه، آن خادمه‌ی علویه، می‌گوید یا فاطمه الزهرا امروز یک مریض مسیحی آلمانی برای شما آوردم، شفای او را از شما می‌خواهم. این خادمه در حیاط سیمش را وصل می‌کند. آن دختر هم‌روی تخت بیماری صدا می‌زند.

گرچه دوریم ولی از تو سخن می‌گوییم * بُعد منزل نبود در سفر روحانی.

گفت پیغمبر که هر کس زد دری * عاقبت زان در برون آید سری

گر تو بنشینی سر کوی کسی * عاقبت بینی تو هم‌روی کسی

همین‌طور که آن دختر زمزمه می‌کرد، سکینه در حیاط ندبه می‌کرد، ناگهان فریاد دختر از درون اتاق بلند شد، ناله‌ای سرداد، همه‌ی اعضای منزل سراسیمه به اتاق رفتند، دیدند آن دختر روی تخت نشسته و گریه می‌کند. پدر دختر می‌گوید: گفتم عزیزم چرا گریه می‌کنی؟ گفت: الآن خانم جوانی به اتاقم آمد، به­من فرمود: برخیز تو خوب شدی، گفتم: خانم! دکترها از بهبودی من مأیوس هستند، گفته­اند تو دیگر درمان نمی‌شوی. فرمود: من به تو می‌گویم خوب شدی. گفتم: خانم شما چه کسی هستید؟ گفت: من همان فاطمه‌ی پهلو شکسته‌ام. فردایش بردیم پزشک‌های معالج آزمایش‌های متعدد، گفتند: معجزه شده، این دختر، دخترِ قبل نیست، این پرونده پرونده‌ی قبل نیست.

گر نگاهی بما کند زهرا * دردها را دوا کند زهرا.

 حالا آمدیم، مشهد خدمت آیت‌الله‌العظمی میلانی، این دختر با پدر و مادر و خواهران و برادرانش، همه در محضر این بزرگ مرجع، مشرف‌به اسلام و تشیّع شدند. آیا سزا این بود که این بانوی بزرگ در کوچه مورد کتک قرا گیرد؟ آن‌هم تنها یادگار پیامبر! از پیامبر یک یادگار مانده بود، یک فرزند مانده بود، آن‌هم فاطمه‌ی زهرا، سیده‌ی نساء العالمین.

در وسط کوچه تو را می‌زدند * کاش بجای تو مرا می‌زدند

گوشه‌ی چشم تو چرا شد کبود * کاش بجای تو علی مرده بود

وایِ منو وای منو وای من * میخ در و سینه‌ی زهرای من

 

[1] ال عمران 159

[2] نهج البلاغه حکمت 333

[3] همان

[4] نهج البلاغه حکمت 333

[5] بحارالانوار،ج 41،ص14

[6] همان

[7] نهج البلاغه حکمت333

[8] همان

[9] کافی ج1 ص136

[10] توبه 128

[11] ذاریات 55

[12] کافی ج ص 136

[13] نهج البلاغه حکمت333

[14] کافی 1 ص136

[15] همان

[16] قلم 4

[17] محجَّة البیضا ج5 ص 90

[18] ال عمران 134

[19] کافی ج 2 ص125

[20] رعد ایه11

[21] ابراهیم ایه 5

[22] انسان ایه8

[23] ال عمران 92

[24] همان

[25] کافی ج 2 ص125

[26] همان

[27] سنن الدار قطنی ج3 ص300

[28] صحیفة الرضا ترجمه حجازی ج1 ص 51

[29] ال عمران ایه165

[30] طلاق ایه3

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه