استاد شیخ علیرضا حدائق روز جمعه 4 بهمن 98 به ادامه سلسله مباحث «آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.
pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (260 KB)
بسم الله الرحمن الرحیم
متن سخنرانی استاد حدائق
با موضوع: «آیات مهدویت در قرآن»
مهدیه بزرگ شیراز 4 بهمن 98
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿فَاَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَي اَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ[1]﴾ صدق الله العلی العظیم.
در ادامهی مباحث گذشته بر محوریت سورهی مبارکهی عصر و دستور چهار برنامهای که خداوند برای سعادت بشریت تا ابدیت ترسیم نموده، اگر انسانها به این مفاد دستورالعمل، عمل کنند، زندگی آنها زندگی سعادتمند و از خسران زدگی رها میشوند. ابتدا بحث ایمان،. دوم عمل صالح و سوم سفارش همگانی نسبت به یکدیگر بهحق و واقعیت، اینکه همه مراقب هم باشیم.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «صَديقُك مَنْ صَدَقَك لَا مَنْ صَدَّقَكَ» دوستان واقعی شما کسانی هستند که حقیقت را به شما میگویند و نه اینکه شما را تصدیق میکنند. کسی که هرکاری نمودی بگوید خوب کردی، رفیق نیست. رفیق کسی است که حقیقت را بگوید. در کانون خانواده، در جامعه که اینجا امربهمعروف و نهی از منکر جایگاه خودش را پیدا میکند؛ «و تواصوا بالصبر،» یعنی همه همدیگر را به شکیبایی و بردباری توصیه کنیم. اگر دیدید دست کسی خالی است بگویید روزگار اینطور نمیماند، نهایتش این است که باید بگذاری و بروی. یکی در اوج ثروت به او گفته شود که حواست باشد که ثروت مغرورت نکند. اگر بیمار است گفته شود این بیماری همیشه ماندگار نیست. یکی از جملاتی که از بوذرجمهور نقلشده بود این بود که میگفت: «یکی از نعمتهای الهی در دنیا مردن است.» چون برخی افراد در این دنیا دچار بیماری، گرفتاری، مشکلات و سختیها هستند که با مردن پایان میپذیرد. حتی همان امکاناتی که در اختیار ماست اگر مرگ نباشد، برخی افراد فرعون میشوند. به فرعون دویست سال فرصت دادند اینقدر آدم کشت. صدام سیوچهار سال در عراق قدرت پیدا کرد، اینهمه جنایت کرد. مرگ هم برای مؤمن رحمت است چون شروع رسیدن به رضوان الهی است. هم برای کافر رحمت است، چون جلو طغیان گری او گرفته میشود. در روایت هم داریم که این رفتن هم برای خوبان و هم برای بدها یک نوع رحمت است. اگر به بد فرصت بدهند پیوسته میخواهد بدی بکند. یزید سه سال به حکومت رسید، سه جنایت بزرگ کرد. سال اول، شهادت سیدالشهدا (ع). سال دوم: یورش به مدینه و قتلعام مردم مدینه. سال سوم: حمله به مکه و تخریب کعبه. اینجانور اگر سی سال زندگی کرده بود، 27 تا جنایت بزرگ دیگر در تاریخ مرتکب میشد. مرگ برای یزید رحمت بود و برای مؤمنین هم رحمت است. رفتن برای سردار سلیمانی رحمت است. شروع رسیدن به پاداشها و الطاف الهی است.
در آیهی 67 از سورهی مبارکهی قصص خداوند به ایمان و عمل صالح اشاره میکند. مردم! اگر میخواهید رستگار شوید، عاقبتبهخیر شوید. یکی از دعاهای که بزرگترهای ما، گذشتگان ما، پدر و مادران ما در حق فرزندانشان میکردند این بود که میگفتند انشاء الله عاقبتبهخیر شوید. میخواهید عاقبتبهخیر شوید؟ قرآن سه تا دستور در این آیه بیان میفرماید: «فَاَمَّا مَن تَابَ»، هرکس که میخواهد عاقبتبهخیر و رستگار شود، قرآن میفرماید: «باید از اشتباهات خود پشیمان باشد»؛ رمز عاقبتبهخیری این است که دیگر کار خطا و مسیر اشتباه را ادامه ندهیم. خداوند میفرماید: اول توبه کنید و برگردید. «وَآمَنَ» توبهی تنها هم کافی نیست. اینکه بگویی: الهی العفو، بار شما بسته نمیشود. با شب قدر تنها که کار حل نمیشود. برو نماز قضایت را بخوان. برو واجب زمینماندهات را جبران کن. بله. توبه و اینکه بگویید خدایا از این گستاخی، ستیزه خویی در پیشگاه شما پشیمان هستم. آغاز توبه یعنی پشیمانی از رفتارهای قبل. امام صادق (ع) میفرماید: «نشانهی توبهی واقعی این است که اگر کسی توبهی واقعی کرد، دیگر از آن اشتباهات گذشته تکرار نمیکند.» اینیک کد بسیار قوی است که اهلبیت دست ما دادهاند. میخواهید ببینید که خدا از این لغزشها شما را بخشیده است؟ ببینید که آنها را دیگر انجام میدهید یا نمیدهید؟ از غیبت کردن توبه کردی؟ دوباره غیبت میکنی؟ همین گناه بد یعنی باطل کردن توبه قبل. در روایت داریم. ما از بداخلاقی توبه میکنیم. دوباره بداخلاقی کردی، این بداخلاقی توبه را میشکند. توبه قدم اول. ایمان، قدم دوم است. ما ضمن اینکه توبه میکنیم باید اعتقادمان را هم قوی کنیم. اگر از ما لغزش و خطایی سرزده است باید جبران کنیم. ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً.﴾ قرآن میفرماید: سومین نکته این است که کار شایسته انجام دهید، عمل صالح هم بهجا آورید. ﴿فَاَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَي اَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ.﴾ قرآن میفرماید: امید است که رستگار شوید.
چند نکته باید در این رابطه ذکر شود: نکتهی اول اینکه اساساً درب خانهی خدا بنبستی وجود ندارد. آیات فراوانی وجود دارد که خداوند میفرماید: «برگردید میبخشم.» ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ اَسْرَفُوا عَلـي اَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[2]﴾ مردم! تا هستید میتوانید برگردید. نفس تان از شمارش افتاد، حسابرسیها شروع میشود. ما الان مثل دانشآموز و دانشجویی هستیم که سر جلسهی آزمون هست. استاد میگوید وقت داری، این نوشتههای غلط خود را میتوانی دوباره اصلاح کنی، میتوانی خط بزنی و مطلب جدید بنویسی، ولی تا وقتیکه زمان جلسه تمام نشده میتوانی این کار را انجام دهی. زمان جلسه و آزمون تمام شد، دقیقهی بعد بگویی یادم آمد، دیگر از شما نمیپذیرم. مردم! دنیای هفتاد، هشتادسالهی تآنهمان دو ساعت سر جلسهی امتحان است. علی علیهالسلام فرمود: «الیوم عمل بلاحساب»؛ الان روز کار است. حساب از شما نمیخواهم. شما یک نفر در عادلآباد دارید که برای نماز نخواندن زندان رفته باشد؟ معمولاً جرائم مردم، جرائم اجتماعی است، حق کسی را خورده است. ظلم و جنایت کرده است. نسبت به حقوق الهی کسی را زندان نمیکنند. شما یک نفر رادارید که بگوید خمس نداده است و او را گرفتهاند؟ زکات نداد او را دستگیر کردند؟ روزه نمیرفت زندانی شد؟ بله. مگر اینکه یک حقوق اجتماعی را زیر پا گذاشته باشند. اینها را فعلاً با شما کاری ندارند. طرف وقتی نفسش از شمارش افتاد، حسابرسیها شروع میشود. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «إِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌ بِلاَ حِسَابٍ وَ غَداً حِسَابٌ بِلاَ عَمَلٍ[3]»؛ «فردای رفتن در عالم برزخ و قیامت، روز حسابرسی است و دیگر عمل از شما قبول نمیکنند.»
پیغمبر فرمود: «اگر کسی یک سال قبل از رفتنش توبه کند، خداوند توبهی او را قبول میکند، یک سال زیاد است. اگر کسی یک ماه قبل از رفتنش برگردد، خداوند توبهی او را میپذیرد. هفته هم زیاد است. یک روز هم زیاد است، یک ساعت قبل از رفتن هم زیاد است. بعد پیامبر با انگشت به حلق خود اشاره فرمود و گفتند: اگر کسی قبل از رسیدن روح به اینجا واقعاً برگردد، خدا توبه او را قبول میکند.»[4] اما کسی که غافل شده است و سرگرم دنیا شده است، همان لحظه که دارد میمیرد، فکر میکند که معدهی او درد گرفته است. متوجه نیست. خیلی از آنهاییکه در حال مرگاند، نمیدانند که میخواهند بمیرند. میگویند کمی قفسه سینهی من درد میکند. عزرائیل میخواهد شما را ببرد. ولی در یک عالم و حال و هوای دیگری است. این دستور الهی است که از رحمت خداوند ناامید نشوید. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «اگر کسی از رحمت خدا مأیوس شود، این یأس از رحمت، از گناهانی که انجام داده است بزرگتر است.»
در دعای ابوحمزهی ثمالی امام سجاد (ع) به خدا عرض کرد: «گرچه گناه زیاد کردیم، ولی بخشش شما از گناهان ما خیلی بیشتر است.» هرچه هم لغزش از ما سرزده باشد، عطای شما و عفو شما وسیعتر و والاتر از لغزشهای ماست. این نگاهی است که باید به توبه داشته باشیم، اما مغرور هم نشویم که خدا آمرزنده است و گناهان را انجام دهیم و به وقتش هم توبه میکنیم. یکوقت معلوم نیست که به شما فرصت بدهند؛ و لذا یکی از جاهایی که خدا میفرماید عجله کنید در توبه کردن هست. ﴿وَسَارِعُواْ إِلَي مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ[5].﴾. الان در اینجا نشستهاید، همینجا روی صندلی، در این محیط. خطایی از گذشته یادت آمد. همینجا بگو «استغفرالله ربی و اتوب الیه.» نه اینکه حالا بگوییم برویم وضو بگیریم و دو رکعت نماز بخوانیم، نصف شب سر را به روی مهر بگذاریم و بعد بگوییم الهی العفو. معلوم نیست که آن موقع باشیم. معلوم نیست که باشی و توفیق توبه پیدا کنی. هر جا اشتباهی به ذهن انسان آمد باید توبه کند. پس نکتهی اول در این آیه اینکه نباید کسی از رحمت خدا مأیوس شود. باب رحمت الهی گسترده است و خداوند راه بازگشت و توبه را برای همه بازکرده است، ولی به شرطی که برگردند. البته عرض کردم که توبه راه دارد.
امیرالمؤمنین (ع) در حدیثی میفرماید: کسی که مال حرام خورده است باید پولها را برگرداند. توبهی رباخوری به «الهی العفو» نیست. توبهی تضییع حقوق مالی مردم که به العفو گفتن و اشک ریختن نیست. شخصی آمد خدمت امام صادق (ع) و عرض کردم که من از عمّال بنیامیه بودم. نویسنده و کاتب نامههای ایشان بودهام. از این طریق مالهایی گیرم آمد، الان پشیمان هستم. راه بازگشتی هست؟ امام ابتدا، یک نکتهی تربیتی به او گفتند. فرمودند: اگر امثال شماها نبودید و بنیامیه را کمک نمیکردید، حق اهلالبیت را ضایع نمیکردند. تمام این اموالی که از طریق بنیامیه به دست آوردی، همه را باید برای خدا انفاق کنی. مال حرام در اموال شما آمده است. با چهار قطره اشک که حلال، حرام نمیشود. آبروی کسی را بردی، باید آبرو را برگردانی. تهمت زدی، با الهی العفو میخواهی حل کنی؟ به امیرالمؤمنین (ع) گفتند که آقا ما مدتی حرام خوردیم. آقا فرمودند: باید طوری روزهبگیری که این حرامهایی که در بدن شما آمده است، آب شود. بله. توبه است. توبه راه دارد. به کسی توهین کردی، برو عذرخواهی کن. در پیشگاه خدا کوتاهی کردی، نماز نخواندهات را بخوان. واجب زمینماندهات را ادا کن. اینها را که با العفو گفتن نمیشود حل کرد. من سالیان متمادی خمس نمیدادم. حالا بگویم الهی العفو؟ بله خدا این کوتاهی را میبخشد، اما باید حقوق را برگردانی.
نکتهی دیگر در این آیه این است که توبهی واقعی فقط پشیمانی نیست. شرط توبه ایمان و عمل صالح است. نشانهی بازگشت انسانها بهسوی خدا ایمان و عمل صالح است. «فَاَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً.» مرحوم امام میفرمودند: میزان حال فعلی انسانهاست. ببینید الان طرف چهکاره است؟ این چیزها نشان میدهد که خدا هم او را بخشیده است، چون کار درست انجام میدهد و در مسیر صحیح قرارگرفته است.
قرآن میفرماید: ﴿فَاَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَي اَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ. ﴾، مؤمن! اگر توبه کردی، ایمان آوردی، عمل صالح هم انجام دادی، ضمانتنامه قطعی دست شما ندادهاند. مغرور نشوی، باکار خیر خود غرور پیدا نکنی. بهصرف اینکه من نماز میخوانم و نوافل هم میخوانم، اینقدر نماز هم خواندیم، اینها سرگرمت نکند، مغرورت نسازد. امید این است که رستگار شوی. همیشه باید بین خوفورجا باشی. همیشه باید بین این دو حالت باشی. هم بترس و هم امید داشته باش. امام صادق (ع) فرمود: «مؤمن باید بین خوفورجاء باشد.» یعنی مردم! 50 درصد بترسید که این نمازهایتان قبول نباشد. در این مجلس کسی که ادعا کند من تا حالا هر کار خوبی کردهام قبول است، وجود دارد؟ امام معصومش هم به خودش این اجازه را نمیداد. گاهی اوقات میبینید که طرف دو تا کار خیر نموده است و بعد میگوید که برای آخرت ما همین دوتا کار بس است. از کجا معلوم که قبول است؟ پنجاه، پنجاه. پنجاهدرصد به رحمت خداوند امیدوار باش و پنجاهدرصد بترس از اینکه شاید این کار قبول نشود. بین خوفورجا، سازندگی ایجاد میشود. روزهای آخر عمر حضرت زینالعابدین و سیدالساجدین، بود. راوی میگوید آمدم محضر امام، دیدم که امام مریض و خیلی نگران هستند. گفتم آقا! خیلی نگران هستید. آقا فرمود: میخواهند من را جایی ببرند که تاکنون نرفتهام. درروایتی آمده است، کسی خدمت امام سجاد (ع) رسید و گفت که الحمدالله شما که بخشیده شدهی الهی هستید. گاهی اوقات دیدهاید که این حرف را به هم میزنیم؟ تو که کارت درست هست. تو که دیگر در بهشتی. از کجا میگویی؟ به امام زینالعابدین وقتی این حرف را زدند، امام عصبانی شد و فرمود: چه میگویی؟ از کجا معلوم؟ مردم! چهار سفر حج و کربلا و زیارت و هیئت و نماز شب و روز یک جزء قرآن خواندن غرور نیاورد. یکوقت نگویید من بهتر هستم که دعای ندبه آمدم. صبح جمعه در این هوای سرد. امام زمان! قدر ما را بدان. این شما را زمین میزند و کار را خراب میکند. حواست باشد. ناامید نباش. مغرور از امید و عمل هم نباش. قبر که تابهحال نرفتیم. نمیدانیم که چه بر ما میگذرد. آن راوی به امام گفت: آقا شما زینالعابدین و سیدالساجدین هستید. من فقط یک جمله در زندگی امام سجاد (ع) بگویم: یکی از القابی که به امام سجاد (ع) داده بودند، میگفتند که آقا ذو السفنات است؛ یعنی اینقدر امام سجدههای طولانی میرفت که این سر کاسههای زانو و پیشانی حضرت پینههای زمخت و عمیق میبست که میآمدند و این پینهها را میبریدند. تا حالا شما در شیراز دیدهاید که بگویند سر کاسه زانوی کسی طوری پینهبست که پینه را کوتاه کردند؟ شنیدید؟ دیدید؟ امام سجاد (ع) چنین بود. با آن کثرت عبادت، زینالعابدین، سیدالساجدین، تاج البکّائین. راوی گفت: شما هیچ که نباشد، اینهمه عبادت بهجا آوردهاید. آقا فرمودند: از کجا معلوم که اینها قبول باشند؟ مردم! این حالت را داشته باشید. از کجا معلوم؟ امام سجاد (ع) بیستوپنج سفر حج بهجا آورد. حالا ما با یک سفر حج میگوییم دیگر کار تمام شد. یک آقایی میگفت: کفش ما برای آخرت جفت است. گفتم خیلی خوش هستی. خبر از آخرت نداری. آنهایی که خبردار بودند این حرفها را نمیزند. زینالعابدین بیستوپنج سفر حج بهجا آورد. میفرماید: از کجا معلوم که خدا اینها را قبول کرده باشد. گفت: آقا! هیچ که نباشد، شما فرزندزاده رسول خدا هستید، شما نوهی پیغمبر هستید. پیغمبر روز قیامت اگر بخواهد شفاعت کند، اول فرزندان و نوههای خود را شفاعت میکند. امام فرمود: این آیهی قرآن را نخواندهی که ﴿وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَي[6]؟﴾ آنهایی که روز قیامت دستگیری میکنند و شفاعت میکنند، از همهکس شفاعت نمیکنند، از کسانی شفاعت میکند که خدا راضی است. زینالعابدین، فرزند سیدالشهدا، نوهی امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: خیلی به این شفاعت هم دلگرم نباش. ممکن است طوری زندگی کرده باشی که لیاقت شفاعت اولیائی که ذوالشفاعه هستند را نداری. ﴿فَعَسَي اَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ.﴾ قرآن میفرماید: توبه کردی، ایمان آوردی، عمل صالح بهجا آوردی، امید این است که رستگار شوی. صد در صد هم ضمانتنامه نیست. ممکن است ایمان داشته باشی، عمل صالح هم داری. ولی در عمل صالح شما ریا وارد شد.
پیامبر فرمود: «ثَلاَثٌ مَنْ لَمْ يَكُنَّ فِيهِ لَمْ يَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اَللَّهِ.» یکی از مشکلات ما که به ایمان و عمل صالح آسیب میزند همینجاست. سه چیز هست که اگر در کسی نباشد، عملش تمام نمیشود؛ یعنی زحماتش، خدماتش، عبادتش، کارهای نیکش او را به سامان نمیرساند: چرا بعضیها از عملهایشان نتیجه نمیگیرند؟ کار هم میکنند، کار هم خوب انجام میدهند، ولی مفت خراب میکند. یکی از عواملی که عملهایتان را حفظ میکند و سبب رستگاریتان میشود، ورعی است که شما را از حرام بازمیدارد. بعضیها خوب زحمت هم میکشند، ولی مفت هم از دست میدهند. زیاد ذکر میگویند، غیبت هم میکنند. عبادت بهجا میآورد، ولی شب تا صبح آن را خراب میکنند. به تعبیر رسولالله (ص). میسازد و خراب میکند. ورعی که او را از حرام نگه دارد در او نیست. ورع سبب میشود که عملهایتان ارزش واقعی پیدا کند؛ و لذا امام باقر فرمود: «کار کم، اما با ورع، بهتر از کارهای زیاد بی ورع است.» ورع است که عمل را ثابت میکند.
مورد دوم: رسولالله (ص) فرمود: «خُلُقٌ يُدَارِي بِهِ اَلنَّاسَ»؛ «اخلاقی که با آن اخلاق، با مردم مدارا کنی.» معذرت میخواهم، بعضی از افراد و حتی بعضی از متدینین ما، اخلاق اجتماعی خوبی ندارند. اخلاق خانوادگی ندارند. با زن و بچهی خودشان، با مردم خوب مماشات نمیکند. چون اخلاق ندارد، عمل برایشان نمیماند. بداخلاقی کارها را ذوب میکند. در روایت داریم اخلاق عملتان را آب میکند همانطوری که یخ را آب میکند. شما در گرمای تابستان یک قالب یخ بگذارید در برابر آفتاب، میبینید که یک ساعت بعد آب شد. طرف زحمت هم میکشد، عبادت انجام میدهد، ولی با یک بداخلاقی همه را ضایع میکند.
مورد سوم: رسولالله (ص) فرمود: «وَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ اَلْجَاهِلِ»؛ «حلم و بردباری که جهل جاهل را از شما دفع کند.» یکخرده ضریب تحملتان را بالا ببرید. تا یکی گفتند ده تا جواب ندهید. امام صادق (ع) بهعنوان بصری فرمودند که اگر کسی آمد و به شما گفت که اگر یکی گفتی ده تا میشنوی، تو جواب او را بده و بگو که اگر ده تا گفتی، یکی هم نمیشنوی. این توصیهی امام صادق (ع) است. ما هنوز حرف نزده، طرف را محکوم میکنیم. اگر میخواهید عملتان برای شما بماند این سه چیز را داشته باشید. گناه نکنید. اخلاق خوب داشته باشید. در روابطتان با مردم، ضریب تحملتان را بالا ببرید.
خواجهنصیرالدین طوسی نشسته بود، یک کسی نامهی نوشته بود و آوردند دادند دست خواجه، این شخصیت بزرگ علمی اسلامی. دیدند که طرف در نامه نوشته بود: السلام علیک یا کلب بن کلب. سلام بر تو ای سگ پسر سگ. خداوکیلی اگر یکی به من و شما این حرف را بزند چهکار میکنیم؟ میگویم خداوکیلی. 110 خبر نمیکنی؟ حداقل میگوییم بابایت هست، خودت هستی. کلب خودت هستی. بگویند سلام بر تو ای سگ پسر سگ. حالا از خود ما هم که بگذریم میگوییم به بابای ما توهین نموده است، به پدر ما جسارت نموده است. اینها تربیتیافتگان مکتب اهلالبیت هستند. عمل اینطوری میماند. ما نگفته طرف را بدهکار میکنیم. میگویند خواجهنصیرالدین نامه را که خواند، بلند هم خواند که همه بشنوند، میخواست به همه درس بدهد. با تبسم فرمود: - اول اینکه اگر به شما بگویند سگ. واقعاً ما سگ شدیم؟ باید به این حرف بخندی. میگویند یک شخصی نامهی به علامه طباطبایی نوشته بود. گفته بود شما چیزی بارتان نیست. میگویند اینقدر علامه از این نامه خندید. خنده هم دارد. کسی که میداند چیزی بارش است، به او بگویند چیزی بارت نیست. آقا شما کارتبانک در جیبت هست و در کارت شما هم پول هست. به تو بگویند گدا. باید بخندی چون خودت که از حال خودت باخبر هستی که گدا نیستی. به کسی بگویند ای عارف زاهد. میدانیم که هیچ مالی نیستیم. باید گریه کنیم که خدایا مردم به ما چطوری نگاه میکنند و ما خودمان میدانیم که خالی هستیم. میگویند خواجهنصیرالدین نامه را خواند و بعد خندید و گفت: معلوم میشود که این آقا یا سگ را نشناخته است و یا انسان را نشناخته است. ما انسان هستیم. انسان روی دوپا حرکت میکند. خوراکش با سگ فرق میکند. زندگی سگ با انسان فرق میکند. شروع کرد به بیان ممیزات بین انسان و سگ، این حلمی است که عمل شما را نگه میدارد. اینها سبب میشود که آن عمل صالح رقم بخورد. خدا هم وعده کرده است که کمک میکند.
هفتهی گذشته در نماز جمعهی که مقام معظم رهبری اقامه نمودند، فرمودند: «وَذَكِّرْهُمْ بِاَيَّامِ اللهِ[7].» این ایّام اللهی که خداوند در دو جای قرآن یاد نموده است. هم حضرت ابراهیم و هم حضرت موسی؛ که مردم در بزنگاههای که زندگیتان دارد قفل میشود، خداوند قفلها را باز میکند. رفتن و شهادت این سردار شهید بر همهی ما تلخ گذشت. جامعهی اسلامی و نه ایران، یعنی عراق، افغانستان، پاکستان، لبنان و حتی در اروپا و آمریکا متحول کرد. من دیشب یکجایی عرض کردم که هیچکدام از اینها اتفاقی نیست.
رهبری در هفتهی گذشته فرمودند: بینظیرترین بدرقهی تاریخ برای این سردار اتفاق افتاد. ببینید سلیمانی چه کرده بود که خدا اینگونه او را جواب داد؟ شانسی و اتفاقی است؟ این بگویی: «خدا شانس بدهد؟» این توهین به خدا است. این حرفی است که برخی افراد بهغلط سر زبانشان میآورند و میگویند که ما شانس نداشتیم. این حرف غلطی است. خدا میفرماید: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ ﴿وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ ما ذره المثقالها را میبینیم، خوبیها را پاداش میدهیم و بدیها را مکافات میکنیم. اینطور نیست که یک کسی تصادفی سردار سلیمانی شود؛ که من عرض کردم که شما در تاریخ اسلام ندارید که فردی از مسلمانها، جسدش را در کاظمین، کربلا، نجف، مشهد رضوی، زیارت حضرت معصومه در قم، برده باشند، آنهم باعزت و افتخار، با تشییع میلیونی. در آن سحرگاهی که همه در خانههایشان خوابیده و استراحت کرده بودند، این آقا از این مملکت به مملکت دیگر برای امنیت کشور اسلامی تلاش میکرد. بعضی از ما اگر ساعت 12 شب درب خانهی مان را بزنند و بگویند نیم ساعت بیا بیرون و مشکل یکی را حل کن. میگوییم حالا وقتگیر آوردهای؟ گاهی اوقات تلفن را جواب نمیدهیم. درود خدا بر تو ای سردار شهید که تماموقتت و تمام زندگیات را برای خدا گذاشتی، خدا هم به بهترین نحو به تو پاداش داد. مردم! باید عبرت گرفت. شما شهید حججی را دیدید؟ یک پاسدار گمنام بود. با اخلاص رفت سوریه. رفتن او چه تحولی ایجاد کرد؟ بعضیها هستند که میروند، اما مردم از رفتنشان خوشحالاند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «طوری زندگی کنید که وقتی میروید مردم احساس کنند گوهری را ازدستدادهاند.»، رفتنتان مایهی حزن و اندوه مردم شود. نه مایهی سرور و شادی مردم. این همان ایمان و عمل صالح است. خدا بهموازات عمل صالحتان و بهموازات به شما پاداش میدهد.
در همین شیراز و در عصر رضاخان قلدر لعنت الله علیه که سه تا کار زشت نمود. یکی کشف حجاب، تعطیلی حوزههای علمیه و تعطیلی مجالس سیدالشهدا. زمان رضاخان در همین شیراز منبری به نام مرحوم آقای حاج سید یحیی یزدی، از منبریهای معروف بوده است. این را من با یک واسطه از خود سید یحیی یزدی نقل میکنم. ایشان دختری هم داشت که از خانمهای مبلغهی خوب شیراز بود، آقای سید یحیی یزدی در زمان شیراز از منبریها بود. در شیراز رضاخان به بهاییت میدان داد. اینها رسماً مجالس میگرفتند، کار میکردند، فعالیت میکردند. همین مکانی که شما هستید، یک کسی آمد به من گفت که آقای حدائق! یکی از بهاییهایی که شاید در همین منطقه است، گفته است حالا اینها بسازند، بعد حکومت که سقوط میکرد این ساختمان را میگیریم و مرکز بهاییت میکنیم.
آقا سید یحیی یزدی در هر مجلسی که میرفت، تنویر افکار میکرد، مردم را روشن میکرد و نسبت به خطرات بهاییت حرف میزد و انحرافاتشان را میگفت. میگویند: شبی، برق هم نبود، غروب آفتابغروب امنیت بود. کسی دیگر بیرون نمیآمد. میگویند: ساعتی از شب گذشته بود، آقا سید یحیی یزدی در منزل بود، دید درب خانهی او را زدند. آمد پشت درب و سؤال کرد کیست؟ گفت آقای سید یحیی! مایکی از مریدان شما هستیم، یک مریضی داریم که حالت سکرات موت پیداکرده است، بین مرگ وزندگی است. ما میخواهیم شما یک حدیث کساء، دعای عدیله و یا یکچیزی بخوانید. این راحتتر بمیرد. همه نگران هستیم و به نفس شما هم معتقدیم. ما از مستمعین و پامنبریان شما هستیم. آقا سید یحیی یزدی میگوید که بروید و صبح بیایید. میگویند که این الان حالش بد است. الان در سکرات است. خیلی اصرار میکنند، ایشان میگوید صبر کنید من میآیم. ایشان میرود و لباس میپوشد و میآید و میبیند که یک آقایی است و چراغی هم در دستش است. در تاریکی شب، در کوچهپسکوچههای شیراز میروند تا به درب خانهی آن فرد میرسند. خود مرحوم آقای سید یحیی یزدی فرموده بود: اگر در وقت برگشتن من خودم میخواستم برگردم، خانهی خودمان را پیدا نمیکردم. در آن ظلمات و تاریکی. میگوید: وقتی درب را باز کردند و رفتیم داخل، بلند گفت: آوردم. از گفتن این کلمه من احساس بدی کردم. نه به آنکه میگفت بیایید و یک حدیث کساء بخوانید، قدمتان را در خانهی ما بگذارید و نه با این آوردم که آمرانه و بیادبانه بود. رفتم داخل، دیدم که در اتاقی سران بهاییت دورتادور نشستهاند. یکی از بزرگان بهاییت گفت: سیّد! هرچه توانستی گفتی. آبرو برای ما در این شهر نگذاشتی. امشب میخواهیم جبران کنیم. دیدم که بساط کشتن ما را آماده کرده است. آدم سربُر در همیشهی تاریخ بوده است. بحث امروز و دیروز نیست. دیدم که اسباب قتل را آوردند، بساط کشتن ما را فراهم کردند و هیچکس خبر ندارد که من کجا هستم. خانوادهی من هم نمیدانست. خودم هم نمیدانستم که اینجا کجاست. گفت: فقط چیزی که به ذهن من آمد این بود. گفتم ما یکعمر درب خانهی فاطمهی زهرا و فرزندانش توسل پیدا کردیم، روضهخوانی کردیم، منبر رفتیم. امشب فاطمهی زهرابه داد ما نرسد، کی برسد. گفت به آن بزرگ بهاییت گفتم من بهاندازهی دو رکعت نماز فرصت میخواهم و بعد آماده هستم. گفتند: عیب ندارد. آمدم گوشهی حیاط و اینها هم کاملاً مراقب بودند. دم درب، داخل حیاط. من گوشهی حیاط ایستادم و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا خواندم. بعد از نماز در سجده دعا کردم: «یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی. یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی»، ولی بادل شکسته. امام صادق (ع) میفرماید: نشانهی استجابت دعایتان این است که از همه بِبُری. تا این آقای فلان مدیرکل و فلان کس قول ما داده است و ببینیم چهکار میکنند، دعای شما مستجاب نمیشود. نشانهی استجابت دعا این است که این دل خانهتکانی از غیر خدا بشود. نشانهی دوم این است که اشک شما هم جاری شود. سید یحیی یزدی میگوید: بادل شکسته «یامولاتی یا فاطمه اغیثینی» را گفتم. صد مرتبه پیشانی، صدمرتبه طرف راست و صد مرتبه طرف چپ. بنا بر برخی از روایات 410 مرتبه و بنا برخی روایات 510 مرتبه. گفت: اذکار که تمام شد و سر از سجده بلند کردم دیدم که درب خانه را بهشدت میکوبند و یکصدا از بیرون منزل آمد که سید یحیی یزدی را بدهید. دیدم این بهاییها دست و پایشان را گم کردند. یکی از آنها وحشتزده سراغ من آمد، دست ما را بوسید و گفت: آقا بفرمایید، ما میخواستیم شما یک حدیث کسائی بخوانید. گفتم حدیث کساء به کمرتان بخورد. آمدم دم درب و دیدم که دو نفر چراغ به دست دم درب ایستادهاند. دو تا آدم قدبلند رشید. گفتند: سید یحیی یزدی! بفرمایید. من همراه اینها حرکت کردم. راه خانهی خودمان را هم بلد نبودم. خود اینها مرا تا درب منزل آوردند. وقتی خواستم از درب داخل شوم. گفتم: چه کسی گفت که من اینجا هستم؟ گفت سید یحیی یزدی! ما را فاطمهی زهرا فرستاد.
گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا.
کم مخواه از عطای بسیارش کانچه خواهی عطا کند زهرا
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
بر دل و جان ما صفا بخشد گر نگاهی به ما کند زهرا.
اللهم صلّ علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک.
سردی هوا امروز ویژه بود. سرما را هم نق نزنیم. من یک جریان بگویم این شنیدنی است. این را خودم یک هفتهی پیش شنیدم. یکی از متدینین شیراز آمد و گفت آقای حدائق! پدربزرگ ما مرید جد شما بود. آقای حاج شیخ ابوالحسن. گفت: شبی آقای حاج شیخ از مدرسه منصوریه بیرون آمدند، پاییز بود، باران گرفت. قبل از آمدن ایشان هوا ابری بود، ایشان وقتی خواستند بیرون بیایند، عبا را روی عمامهی شان کشیدند که بروند منزل. باران هم داشت میبارید. گفت رو کردند به پدربزرگ من و گفتند که الحمدالله باران بهموقعی هم دارد میآید. گفت آقای حاج شیخ رفتند و پدربزرگ ما که در بازار وکیل بازاری بود هم رفت. گفت صبحها پدربزرگ ما میآمد در مسجد علمدار و پشت سر آقای حاج شیخ نماز میخواند. نماز را که خواندند آقای حاج شیخ برگشتند، یک نگاهی کردند و پدربزرگم را صدا زدند و گفتند بیایید. گفتند از حرف دیشب خودم میخواهم استغفارکنم. حرف خوبی نزدم. گفت چطور آقای حاج شیخ؟ گفتند: دیشب در عالم خواب به من گفتند حاج شیخ! ما کی باران بیموقع فرستادیم که این باران بهموقع بود؟ ما یکوقتی میگوییم خیلی سرد شده است. خیلی گرم شده است.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من. وین حرف معما نه تو خوانی و نه من.
البته محیط سرد است الحمدالله، ولی ثواب شما هم خیلی زیاد است. ثواب دعای ندبه درجایی که یکخرده سرما اذیت میکند، بیشتر ازآنجایی است که کاملاً گرمگرم است. انشاء الله که خداوند وجودتان را گرم از ایمان و عمل صالح قرار دهد.
[1] قصص/67
[2] زمر/53
[3] إرشاد القلوب، جلد 1, صفحه 191
[4] قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلسَّنَةَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلشَّهْرَ لَكَثِيرٌ ثُمَّ قَالَ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ اَلْجُمْعَةَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ يَوْماً لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ يُعَايِنَ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ.( تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد 16, صفحه 87)
[5] آل عمران/133
[6] انبیاء/28
[7] ابراهیم/5