DSC07780
DSC07741
DSC07809
DSC07749
DSC07757
DSC07824

استاد شیخ علیرضا حدائق روز جمعه 27 دی 98 به ادامه سلسله مباحث «آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.

دانلود

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید  (336 KB)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق با موضوع «مهدویت»

27 دی 98 – مهدیه بزرگ شیراز

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه، القرآن الحکیم: بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ اَوْ اُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُم بِاَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[1] صدق الله العلی العظیم.

 نکاتی را پیرامون آیات شریفه‌ی سوره مبارکه‌ی عصر که چهار برنامه‌ی سازنده، خداوند برای سعادت انسان‌‌ها تبیین می‌کند، بیان می‌شود.

اعتقاد به پروردگار، انجام اعمال نیک و شایسته در زندگی، مراقبت عمومی و همگانی هم در کانون خانواده و هم در کانون اجتماع، تحت عنوان «تواصوا بالحق»، همدیگر را رها نکنیم، شما به بنده تذکر بدهید، بنده به شما تذکر بدهم، اگر مطلبی بود. جامعه درصدد رویش و رشد و شکوفایی یکدیگر باشد. اصلاً امربه‌معروف زمینه‌ی سازندگی، تربیت و تعالی را فراهم می‌کند. امیرالمؤمنین فرمود: «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي[2]»؛ «بهترین برادران من کسانی هستند که عیب های من را به من می‌گویند.» باید این را غنیمت شمرد، اگر عیبی که در من است را به من متذکر شدند، ارزشمند است. «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ.» همه با یکدیگر توصیه‌ی به‌حق نمایند که اینجا امربه‌معروف و نهی از منکر موضوعیت پیدا کرد. آیاتی هم پیرامون این دو فریضه‌ی الهی در جلسات گذشته ذکر شد که خداوند امت اسلام را خیر امت تعریف می‌کند، به اعتبار امربه‌معروف و نهی از منکر. ﴿كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ[3]﴾، امربه‌معروف و نهی از منکر نمایید که در این صورت شما امت برتر می‌شوید. نشانه‌ی امت برتر هم همین است.

«وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، همه‌ی آحاد جامعه باید یکدیگر را به شکیبایی، صبر در برابر مشکلات و سختی‌‌ها توصیه کنند. این چهار دستوری است که خداوند در این سوره‌ی مبارکه بیان می‌فرماید.

در مسائل حقوقی و اجتماعی و سیاسی، افراط‌وتفریط وجود دارد، ایمان و یا اخلاق ضعف پیداکرده است. امروز هم برای سلامت جامعه راهی جز همین‌که خدا می‌فرماید نیست. ایمان، عمل صالح، توصیه‌ی عمومی به رعایت حق و توصیه‌ی همگانی همدیگر به شکیبایی و صبر. در این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی نحل، قرآن می‌فرماید: «هرکسی که کار شایسته‌ای انجام دهد، چه مرد و چه زن و ایمان به خدا داشته باشد، ما دو اتفاق مبارک را برای او رقم خواهیم زد.» اول: ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً، ما حیات طیبه به آن‌ها می‌دهیم. برخی‌ افراد تصور اشتباهی دارند و فکر می‌کنند که اگر آدم سالم و پاک و متدینی باشند، فقط آخرتشان تضمین می‌شود، خدا می‌فرماید: «ما اول دنیای شمارا تضمین می‌کنیم.»

آقای عبدالرحمن نوفل مصری سال 58 قرآن را به کامپیوتر عرضه کرد، یعنی چهل سال قبل. سال 60 کتاب شد، اسم کتاب او اعجاز عددی در قرآن کریم شد، در آن زمان کار جدیدی هم بود، در سال 60 اصلاً خیلی‌‌ها نمی‌دانستند که کامپیوتر چیست؟ بعضی‌‌ها کامپیوتر را با ماشین‌حساب عوضی می‌گرفتند. عکسی هم که از ایشان انداخته بود، دستگاه کامپیوتری که جلو ایشان بود، دستگاه حجیم و بزرگی بود. می‌گفت من چند سال روی قرآن کارکردم، روی اعداد و روی الفاظ قرآن کارکرده بود. این کتاب در سال 60 چاپ شد، یکی از نکاتی که ایشان در این کتاب آورده بود که در آن زمان مطلب نو و بکری بود، این بود که در کل قرآن، خداوند 115 مرتبه از دنیا با مشتقاتش یاد نموده است و 115 مرتبه از آخرت با مشتقاتش یاد نموده است، یعنی به همان اندازه که خدا در قرآن از آخرت سخن آورده، به همان اندازه نیز از دنیا سخن آورده است. مردم! دنیای خوب شماست که آخرت خوبتان را رقم می‌زند؛ اما دنیای خوب از نگاه دین تعریف دارد. دنیای خوب فقط در امکانات ظاهری دنیا تعریف نمی‌شود، دنیای خوب یعنی پاکی، سلامت رفتار، خدمت به خلق، شما اگر اینجا خوب عمل نمودید، آخرت خوبی را رقم خواهید زد.

مرحوم امام ‌فرمودند: «ما الآن هم‌روی صراط هستیم. صراط آخرت از صراط دنیا جدا نیست.» امروز با چه کسانی معاشرت داریم؟ با چه کسانی در ارتباطیم؟ رفتار ما چگونه است؟ آخرت انعکاس اعمال دنیایی ماست. بازتاب عملکرد دنیای ما آخرت ماست. شخصی که در مسیر دین نیست و خدا را در نظر نمی‌گیرد، می‌تواند بگوید خدا ارحم‌الراحمین است؟ خدای ارحم‌الراحمین اشدالمعاقبین نیز است، ارحم‌الراحمین در عدالت، مظهر عدالت است، اقتضای عدالت الهی این است که به کسانی که کارکرده‌اند، اجرت و زحمت و پاداش دهد و آن‌هایی که خیانت کرده‌اند، مکافات و مجازات شوند. حالا عرض من این است که اصلاً دنیا جدای از آخرت نیست. این دعا، دعای رسول خدا (ص) در قرآن است. بعضی از ادعیه‌ی قرآنی، ادعیه‌ی انبیاست، دعای رسول‌الله (ص) این است: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[4]﴾، وقتی رسول خدا (ص) از خدا تقاضا کرد دعایی خدا به او ابلاغ کند که در همه‌ی شئون زندگی بگوید، خطاب شد که رسول ما، این‌گونه از خدا بخواه: «هم دنیای خوب و هم آخرت خوب را از خدا طلب کنید.» پس اسلام فقط به آخرت نگاه ندارد، باید ابتدا ساختار دنیایی اصلاح شود. اگر بعضی از جاها کاستی وجود دارد، چون عمل نمی‌شود. بنده خدایی ایراد می‌گرفت و می‌گفت: اگر دنیا دست مسلمانان بود چطوری می‌خواستند اداره کنند؟ گفتم بله درست است، بعضی از این مسلمان‌های ناسپاسی که اجحاف می‌کنند، دنیا با رفتار این‌‌ها اداره نمی‌شود، اما امام زمان با همین قرآن دنیای بشریت را اداره می‌کند. اگر سلامت جمعی باشد، همه همکاری کنند، قطعاً اسلام ابتدا برای دنیای بهتر برنامه دارد. یک دستور قطعی اسلام در واجبات، در محرمات، حتی در مستحبات و مکروهات نداریم که کسی دست روی این‌‌ها بگذارد و بگوید که اگر این‌‌ها نبود، دنیای امروز بهتر بود. امروز جامعه از دروغ ضربه می‌خورد یا راست‌گویی؟ امروز جامعه دارد از بی‌تقوایی و بی‌عفتی پس رفت پیدا می‌کند یا از تقوا و تعهد و پاکی؟ امروز خانواده‌‌ها از کج‌خلقی و ظلم آسیب می‌بینند یا از اخلاق حسنه و رفتار صحیح؟ اقتصاد ما از ربا ضربه می‌خورد یا از قرض‌الحسنه؟ هرکجا شما ورود پیدا می‌کنید می‌بینید بایدها و نبایدهای اسلام به‌سلامت جامعه کمک می‌کند.

قرآن می‌فرماید: هر مرد و زنی که عمل شایسته انجام بدهند، اول اینکه اسلام کاری به نژاد و قومیت و جنسیت ندارد، ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ اَوْ اُنثَي، هر مرد و زنی، بلال باش مسلمان باش، ولایی باش، ﴿وَالسَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَنصَارِ[5]،؛ ابو لهب باش، بی‌تقوا باش، ﴿تَبَّتْ يَدَا اَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ[6]. ساختار اسلام، ساختار تقوا محوری و ایمان محوری است. آنچه برای خدا ارزش دارد ایمان و عمل صالح است. قومیت، نژاد، ملیت در خانه‌ی خدا شرف و عزت نمی‌آورد. امیرالمؤمنین فرمود: مسلمان‌ها! نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، فخر و امتیازی دارد. تنها معیار تفضّل وبرتری تقواست. ﴿إِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ اَتْقَاكُمْ[7].

کس نمی‌داند در این بحر عمیق             سنگ‌ریزه قورت دارد یا عقیق.

درب خانه‌ی خدا، عمل صالح و ایمان مهم است. حالا هرکه می‌خواهد باشد. آدم گمنام، باایمان و بااخلاق باشد، محبوب است، اگر کسی بی‌تقوایی کند، دارای هر رتبه و جایگاهی مطرود است. هرکس ایمان و عمل صالح را شعار خود و برنامه‌ی زندگی خود قرارداد، نزد خدا مقبول است. لذا اساس اسلام با نژادپرستی مخالف است. متأسفانه هنوز بعضی از مردم گرفتار این اوهام قومیتی هستند، گاهی اوقات می‌گویند: ما از فلان طایفه هستیم و شما از فلان طایفه هستید، ما با شما هم‌سطح نیستیم. جوانی به من گفت که دختری را که خواستگاری نمودم، هم‌دوره‌ی من در دانشگاه بوده است، ازنظر رتبه‌ی علمی در طراز هم هستیم، گفت: تنها ایرادی که به من گرفته‌اند این است که گفته‌اند: خانه‌ی شما در گود عربان است و خانه‌ی عروس خانم در معالی آباد است. این یعنی نژادپرستی، قوم‌پرستی، یعنی اوهام دنیایی بر انسان غلبه پیداکرده است.

نکته‌ی دوم: قرآن در موارد فراوانی زن و مرد را در کنار هم یادکرده است. نه زن بر مرد فضیلت دارد و نه مرد بر زن؛ ﴿إِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ اَتْقَاكُمْ. اگر تفاوت‌هایی در مسائل حقوقی دیده می‌شود، باید در جایگاه خودشان تعریف شود و إلّا قرآن می‌فرماید: «مرد و زن، هرکدام که عمل شایسته انجام دادند، نزد پروردگار محبوب و مقبول‌اند.» این آیه زمانی نازل می‌شود که نژادپرستی غوغا و بیداد می‌کرد. در خود عربستان، زنده‌به‌گور کردن دختر سنت بود. ﴿بِاَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ[8] این آیه مربوط به دخترهای زنده‌به‌گور شده است. ﴿وَلاَ تَقْتُلُواْ اَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ[9]. در خود همین ایران متمدن ما، در صدر اسلام، در عصر هخامنشی‌‌ها و در زمان اسلام، اصلاً زن‌‌ها جایگاهی نداشتند. دختر تا در خانه‌ی پدر بود که تحت امر پدر بود، بعد پدر تصمیم می‌گرفت و این دختر را شوهر می‌داد، دختر حق انتخاب همسر نداشت، مثل یک کالا از خانه‌ی پدر به خانه‌ی شوهر منتقل می‌شد. این اصطلاحی که هنوز هم بر سر زبان‌هاست، این اصطلاح عمومیت صحت ندارد، می‌گویند: زن بالباس سفید به خانه‌ی شوهر برود و بالباس سفید به عالم آخرت برود. این عمومیت ندارد. اگر خانمی دراثنای زندگی‌اش، شوهرش از مسیر عقلانیت و خداپرستی و انصاف دور شد، این زن نباید بسوزد و بسازد، اسلام این را قبول ندارد. همان طلاقی که حلال مبغوض است، اینجا شیر اطمینان زندگی می‌شود. اسلام نمی‌گوید که خانم بسوز و بساز. این واژه مال ایرانیان قبل از اسلام بود که وقتی زن به خانه‌ی شوهر می‌رفت، دیگر حق اعتراض از او گرفته می‌شد، می‌ماند تا می‌مرد. ولی اسلام این سنت‌های جاهلی را برداشت. شما در همین هندوستان که از کشورهای متمدن بود، اصلاً اعتقاد و برنامه‌ی مردم هند این بود که اگر آقایی فوت می‌کرد، خانم او را زنده‌زنده با او می‌سوزاندند. زنده، زنده آتش می‌زدند. در کشور مصر، در روز جشن رسمی، زیباترین دختر مصری را در مسیر آب فدا می‌کردند. این سنت جاهلیت بود. ببینید، در زمان صدور و در زمان نزول آیات، جامعه‌ی بشری چه وضعیتی داشت؟ ما الآن از نگاه جامعه‌ی امروز به آیات نگاه می‌کنیم. این‌‌ها برای خیلی‌‌ها هضم شده است، اما اسلام زمانی از برابری و تساوی حقوق زن و مرد سخن می‌گوید که به‌ناحق و ظلم، زن را زنده‌زنده دفن می‌کردند.

روزی حضرت زهرای مرضیه در آغوش پیغمبر (ص) بود، عربی وارد شد، دید پیامبر دارند دخترشان را می‌بوسند، گفت یا رسول‌الله! دخترت را می‌بوسی؟ پیغمبر (ص) فرمود: «اولادنا اکبادنا»، «فرزندان ما، پاره‌های جگر ما هستند.» چرا نبوسم؟ پیغمبر (ص) می‌فرمایند: «اگر پدر و مادری از روی محبت فرزندش را ببوسد، خدا ثواب پانصدسال عبادت را به او می‌دهد.» حداقلِ عبادت نماز و روزه است. الآن این‌هایی که نماز و روزه استیجار می‌کنند، می‌گویند سالی سه میلیون تومان؛ پانصدتا سه میلیون چقدر می‌شود؟ یک میلیارد و پانصد میلیون. بوسیدن فرزند از روی محبت چقدر ثواب دارد. آقا نماز شب می‌خواند، ولی عارش می‌شود که صورت فرزندش را ببوسد. قرآن خوب می‌خواند، هیئت خوب می‌رود، محبت فراموشش می‌شود. حالا اگر بچه‌های ما این‌‌ها را می‌فهمیدند و پدرها و مادرها هم می‌خواستند عمل کنند، می‌گفتند: پدر اجازه‌ی بوسیدن نمی‌دهم مگر اینکه به من یک‌میلیون بدهید. یک میلیارد و پانصد میلیون قیمت آن است. تو یک‌میلیون بده. نه ما دهنده‌ی آن هستیم و نه آن‌ها توجهی به این روایت و عظمت حدیث دارند. پیامبر فرمود: «بچه‌های ما پاره‌های جگر ما هستند، چرا نبوسیم؟ عرض کرد یا رسول‌الله! خدا چهار دختر به من داد و من هر چهارتای آن را زنده‌به‌گور کردم.» این وضع جامعه‌ی عربستان بود. جامعه‌ی عربی امروز را می‌بینید؟ این‌های پای سفره‌ی زحمات رسول خدا (ص) نشسته‌اند، شرف، آبرو و عزت این‌ها مدیون رسول خداست. بعد آن عرب نقل کرد که فرزند اول من دختر بود، بردم زنده‌زنده او را دفن کردم، دوم، سوم همین‌طور و وقتی فرزند چهارم من به دنیا آمد من در سفر بودم، وقتی از سفر برگشتم، دیدم خانم من زایمان کرده است، ولی بچه‌ نیست، پرسیدم خانم! بچه چه شد؟ گفت: بچه موقع زایمان مرد. گفتیم چه بود؟ گفت: دختر. سال‌ها گذشت، مسافرتی رفته بودم، سرزده از سفر برگشتم، وارد خانه شدم دیدم یک دختر چهار یا پنج‌ساله‌ی در حیاط منزل بازی می‌کند و به خانم من خطاب مادری می‌کند. گفتم خانم این بچه‌ی کیست؟ گفت: این بچه‌ی من وتوست. ولی بگذار این بچه بماند. چند سال قبل در سفر بودی و این بچه در هنگام سفر تو به دنیا آمد، سالم بود و من می‌دانستم تو بیایی او را دفن می‌کنی. این را نزد قبیله‌­ام سپردم، در نبود تو این بچه را می‌دیدم، حالا به هرچه معتقد هستی این بچه را برای من بگذار. خیلی خانمم اصرار کرد، دیدم نمی‌شود الآن این بچه را برد و دفن کرد. گفت: تظاهر کردم به اینکه من حرفی ندارم، باخانم همراهی کردم و خانمم تا مدتی من را با این بچه تنها نمی‌گذاشت. من به این بچه محبت می‌کردم و این بچه با من انس پیدا کرد، خاطر خانمم آسوده شد که دیگر از ناحیه‌ی من زیانی به این بچه نمی‌رسد، یک روز من را با این دختر تنها گذاشت تا خانمم رفت، بچه را بغل کردم، بیل و کلنگی به دست گرفتم و به صحرا رفتم. این بچه در صحرا بازی می‌کرد و من گودال می‌کندم، قبر او را آماده می‌کردم، گودال که آماده شد، این بچه نمی‌دانست که من چه فکر شیطانی دارم، گاهی اوقات با من صحبت می‌کرد، بابا خسته شدی، چه‌کار می‌کنی؟ گودال که آماده شد بچه را بلند کردم و در گودال گذاشتم، باز دخترم نفهمید، فکر کرد که پدر می‌خواهد با او بازی می‌کند، شروع کردم به خاک ریختن روی بدنش. این دو تا دست کودکانه‌اش را بیرون آورده بود و یک دست من را گرفته بود و می‌فشرد و التماس می‌کرد. پدر، من را از گودال بیرون بیاور. با یکدست خاک می‌ریختم و یکدست من هم در دو دست کودکانه‌ی او بود، ناله می‌کرد، گفت خاک‌‌ها روی بدن او ریخته شد، روی سر، فقط دست‌های او از زیرخاک بیرون بود، دیگر صدای او خاموش شد و دست گرم او سرد شد و دست من را رها کرد. پیغمبر (ص) با گریه فرمود: به کدامین گناه آن‌ها را کشتید؟ گفت: یا رسول‌الله! نمی‌دانستم. جاهل بودم. «صَدِيقُ كُلِّ اِمْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ[10]»؛ «بدترین دشمن انسان‌‌ها جهالت هست.» پیامبر فرمود: توبه کن و اگر توان مالی داری به ازای هر دختری که زنده‌به‌گور نمودی اسیری را خریداری و آزاد کن. امید است که خدا تو را ببخشد. باب رحمت الهی مسدود نیست، تو جاهل بودی، حالا جبران کن. عرضم این است که این آیه و آیات مربوط به حقوق زن، جامعه‌ای که پیامبر در آن زندگی می‌کرد نگاهشان به زن این بود.

 خدا می‌فرماید: ما اول دنیای شمارا حیات طیّبه می‌کنیم. در روایات ما حیات طیّبه تعریف‌های متعددی شده است. یکی از آن‌ها قناعت است، یعنی روح شما قانع می‌شود. حریص نیستی. طمّاع نمی‌شوی. آدم‌هایی که قانع هستند مشمول حیات طیبه‌اند. در روایت آمده است که رضایت و شکیبایی بر اوضاع‌واحوال جهان، حیات طیّبه هست. بعضی‌‌ها را دیده‌اید که صبر و شکیبایی‌شان بالاست، اقتصاد، اجتماع، فراز و نشیب‌های زندگی این‌‌ها را به هم نمی‌ریزد، مثل کوه ثابت‌اند. این حیات طیّبه است.

بار در روایت آمده است که شکربر نعمت‌های الهی حیات طیّب‌هاست، آنان ‌که زبانشان به شکر خدا مأنوس است، مشمول حیات طیبه‌ی الهی قرارگرفته‌اند.

زندگی آمیخته با آرامش و امنیت حیات طیّب‌هاست. آرامش روحی، جامعه­ا‌ی که با امنیت زندگی می‌کند. الحمدالله کشورمان در امنیت به سر می‌برد، برخی افراد قدرش نمی‌دانند. مدتی قبل مختصر آشوبی راه افتاد، دیدید که دشمن چه می‌کرد و بعضی از بازی‌خورده‌ها هم چگونه آب در آسیاب دشمن می‌کردند. من در جلسه‌ی چند شب قبل عرض کردم و گفتم که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «فَبِنَصْرِ اَللَّهِ لَكَ أَنْ تَرَى عَدُوَّكَ يَعْمَلُ بِمَعَاصِي اَللَّهِ فِيكَ»؛[11] «یکی از نصرت‌های مهم خدا برای مؤمنین این است که دشمنان شمارا به شما معرفی می‌کند که دشمن خدا نیز هستند.» شما در این جریان آشوب در تهران، سفیر انگلیس را در آشوبگران می‌بینند، امنیت حیات طیّب‌هاست.

صفا، محبت و دوستی از مصادیق حیات طیّبه هست. مهرورزی، محبت به یکدیگر و تعاون و همکاری. همه‌ی این‌‌ها برگرفته از روایات است. اگر در مردم روحیه‌ی تعاون و همکاری باشد، این جامعه، حیات طیّبه دارد. این‌که من بگویم به من ربطی ندارد، با این نگاه باهم رفتار کنیم، این حیات طیّبه­ا‌ی که خدا وعده می‌دهد نیست. زن و مرد در کسب معارف الهی یکسان‌اند، ملاک پاداش هم از ناحیه‌ی پروردگار نه به سن و سال است و نه مراتب اجتماعی و خانوادگی و ثروت و موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی. این‌‌ها نزد پروردگار ملاک نیست، تنها ملاک، عمل صالح و ایمان به خداوند است.

نکته‌ی دیگر اینکه عمل صالح هم به‌تنهایی کافی نیست. باید ایمان در کنارش باشد. سردار شهید سلیمانی در وسط جبهه‌ی جنگ با داعشی‌‌ها نماز اول وقت او تعطیل نمی‌شد. برخی‌ افراد را شیطان فریبشان می‌زند و می‌گویند: «باخدا باش، ما به کمیته‌ی امداد کمک می‌کنیم، نماز هم نمی‌خوانیم.» این خلاف قرآن است. قرآن می‌فرماید: «عمل صالح باایمان باید در کنار یکدیگر باشند»؛ ایمان به‌تنهایی نیز ما را به ساحل نجات نمی‌رساند. اینکه بگویید من خوب نماز می‌خوانم، خوب عبادت می‌کنم، ولی نقشی در جامعه و خدمت به مردم ندارم، این نیز خوب نیست، یا اینکه خدمت بکنم ولی ایمان و اعتقادات و باورهای دینی من رنگ‌باخته باشد. ﴿إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. هم ایمان و هم عمل صالح باید در کنار هم باشند. لذا عمل صالحی که بعضی‌‌ها انجام می‌دهند و می‌گویند ما خدا را قبول نداریم و کاری به پیغمبر (ص) و دین و مذهب و فعالیت‌های خدمات مذهبی نداریم، این هم طبق این آیه مردود است.

نکته‌ی پایانی: قرآن زندگی انسان‌‌ها را به حیات طیّبه تشبیه می‌کند. اگر این‌‌ها نبود، این زندگی گویا، زندگی مرده است، ما در روایت داریم که برخی‌ افراد «میّت بین الاحیاء»، ظاهرشان زنده است، اما روحاً مرده‌اند. در ظاهر نفس می‌کشد، بعضی‌‌ها حیات ظاهری دارند، حیات معنوی ندارند. قرآن می‌فرماید: «حیات واقعی برای هرکسی در پرتو ایمان، اعتقادات و باورهای دینی اوست و نیز درگرو خدمات اجتماعی و عمل صالحی است که انجام می‌دهد و قطعاً هم خدا پاداش و اجر می‌دهد.»

ایام هم ایام فاطمیه است، یک عرض سلام مختصری به محضر مقدس ولی‌عصر بنمایم. دو بیت شعر تقدیم می­کنم. عرض ادب ما و توسل ما به محضر مولایمان صاحب‌الزمان در همین دو بیت باشد:

بازا برای شیعیان خود روضه‌ی مادر بخوان          از درد و سوز سینه و از آه پشت در بخوان

عبدالزهرا از منبری‌های معروف عرب بود، می‌گوید: شبی خواب امام حسن و امام حسین را دیدم، در عالم خواب از من گله می‌کردند، عبدالزهرا چرا روضه‌ی ما را نمی‌خوانی؟ گفتم آقا! افتخار من غلامی و خدمت گذاری به شماست، بفرمایید کدام روضه را نخوانده‌ام که بخوانم؟ فرمودند عبدالزهرا، بخوان برای شیعیان ما، آن ساعتی که به خانه‌ی ما یورش آوردند، مادر ما پشت درودیوار ناله می‌کرد و پدر ما در صحن حیاط منزل در محاصره‌ی دشمنان خدا بود، برای شیعیان ما بگو ما فرزندان علی و فاطمه در صحن حیاط متحیر بودیم که آیا به کمک مادر بشتابیم یا به‌جانب پدر برویم.

الا لعنه‌الله علی القوم الظالمین. ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.

 

[1] نحل/97

[2] لإختصاص، جلد 1, صفحه 240

[3] آل عمران/110

[4] بقره/201

[5] توبه/100

[6] مسد/1

[7] حجرات/13

[8] تکویر/9

[9] اسراء/31

[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 75, صفحه 335

[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 75, صفحه 136

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه