photo2020-01-0715-08-29

 

دانلود

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (341 KB)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق

با موضوع «عوامل آرامش بشر در زندگی از دیدگاه قرآن»

16 دی 98 - مسجد النبی شیراز

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: ﴿بسم الله الرحمن الرحیم ﴿هُوَ الَّذِى اَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَكَانَ اللهُ عَلِيماً حَكِيماً[1] صدق الله العلی العظیم.

بحث جلسات هفتگی به محوریت آیه‌ی چهارم از سوره‌ی مبارکه‌ی فتح بود. خداوند از ایمان به عنوان عوامل آرامش در زندگی بشر، یاد می‌کند و می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِى اَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، «خدا آرامش را در قلب بنده های مؤمن قرار می‌دهد تا این آرامش سبب افزایش ایمانشان شود.»

چون جامعه به یاد مجاهدت های سردار شهیدی است که انصافا مصداق مؤمن بود. روایتی از مولای متقیان امیرمؤمنان محور بحث قرار داده می شود، امیر مؤمنان در تبیین مقام مؤمن، هیجده ویژگی را ذکر نموده بود، من امروز آن روایت را مرور می‌کردم و دیدم تمام این صفات در سردار شهید، حاج قاسم سلیمانی جمع شده بود. آن چه امیرالمؤمنین نشانه‌ی مؤمن می‌داند همچنین زمینه ساز آرامش است، در زوایای زندگی این سردار شهید مشاهده می‌شود. حضرت فرمودند: مؤمن شادی را در چهره‌ی خود نشان می‌دهد. من فیلم هایی از سردار شهید سلیمانی در مورد بچه های داعشی ها می‌دیدم. برخی افراد فریب خورده به داعش پیوسته سپس فرار کرده بودند. سردار سلیمانی بچه های این داعشی ها را می‌بوسید و مورد عطوفت قرار می‌داد، برخلاف آن ددمنشی که داعشی ها داشتند و زن ها را صد دلار می‌فروختند، ناموس مسلمان ها را سر بریده، در دجله می‌کشتند، اما رفتار علوی را ببینید! با چهره‌ی باز با بچه‌ی دشمن برخورد می‌کرد. این بچه ها بی گناه هستند. پدرانشان فریب خورده اند. این ها چه تقصیری دارند؟

گنه کرد در بلخ آهنگری               به شوشتر زدند گردن مس­گری؟

امیر مؤمنان میفرمایند: مؤمن اندوه را در خود نهفته نگه می‌دارد. اندوه خودش را با مردم تقسیم نمی کند. سینه‌ی گشاده و صدر وسیع دارد؛ در همین عراق، درجایی سپاه اسلام داعشی ها را عقب رانده بودند، عرق از سر و روی سردار سلیمانی جاری بود. خبرنگاری آمد و پرسید پیروز شدید؟ گفت: یک مرحله‌ی سختی را گذراندیم و انشاء الله بقیه‌ی مراحل را هم می‌گذرانیم.

بعد از ارتحال حضرت امام در این ممکلت، هیچ تشییعی با این عظمت صورت نگرفت. مردم! کار حساب دارد. خدا حواله‌ی اشتباه دست کسی نمی دهد. ببینید سردار سلیمانی چه کرد که این عزت را نه در ایران در تمام جهان به دست آورد. تشییع او را در کاظمین و نجف و کربلا دیدید؟ اقبال عامه‌ی مردم در سراسر دنیا، آمریکا، واشنگتن، آلمان. این ها کار خداست.

تو بندگی چون گدایان به شرط مزد مکن                که خواجه خود روش بنده پروری داند.

عزیزی که روستایی زاده بود، تحصیلات عالیه‌ی دانشگاهی نداشت. خدا او را به چه عزتی رساند. چه شد که این سردار چنین شد؟ اخلاص. سردار سلیمانی بعد از دوران خدمتش می‌توانست مثل خیلی از نظامی ها بازنشسته شود و یک زندگی معمولی را برای خودش ادامه بدهد که خیلی از ما هم همین طور هستیم. آقا دوران مدیریتش که تمام می‌شود، دیگر حاضر نیست برای نظام یک قدم هم بردارد. بعضی ها خودشان را بازخرید می‌کنند که دنبال پول بدوند. می‌گویند اینجا به ما خیلی حقوق نمی دهند، خودمان را باز خرید نماییم و جای دیگر پول در بیاوریم. درود و صلوات خدا بر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ایشان دوران خدمتش به اتمام رسید، جنگ تمام شد، می‌توانست بگوید جنگ تمام شد و مثل خیلی ها از کارهای نظامی فاصله بگیرد. ولی به سرحدات مشرق زمین این مملکت رفت و با قاچاقچی ها و آن هایی که مواد مخدر وارد می‌کردند  و مرزهای جمهوری اسلامی را نا امن می‌کردند، به مبارزه برخواست و تا سال 75 از حریم این مملکت دفاع کرد. بعد به حکم مقام معظم رهبری فرمانده‌ی سپاه قدس گردید. یعنی جان را به کف گرفت و به مصاف خطر رفت. این تعبیر مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده‌ی سردار سلیمانی بود: بیش از صد مرتبه قصد ترور و به شهادت رساندنشان را داشتند. اگر ما در جایی بفهمیم که خطری متوجه ماست به آنجا نمی رویم. حاج قاسم سلیمانی! این گونه برای خدا کار می‌کنی؟ مردم را با افتخار می‌آوریم تا در عزای شما شرکت کنند. کار کردی، برای شما کار می‌کنند. قدم برداشتی، برایت قدم بر می‌دارند. مراجع در عزایش گریه کردند. آیت الله العظمی سبحانی فرمود: ما کجا و حاج قاسم سلیمانی کجا؟ نماز رهبری را دیدید؟ چه عزتی خدا به ایشان داد؟ پیکرش را خدمت آقا موسی بن جعفر (ع) ، آقا جواد الأئمه (ع) ، کربلا، نجف، مشهد رضوی، قم. کدام شهید را دیده اید که اینگونه او را طواف بدهند. گل سر سبد شهدا شد. این بدون علت نیست. مردم! کار خدا حساب دارد. راحت اندیشی و منفعت طلبی و خودنگری، عزت نمی آورد. حاج قاسم سلیمانی جان را بر کف گرفت. در سخت ترین نقاط خدمت کرد و بعضی از کج اندیشان انتقاد می‌کردند که سپاه برای چه به سوریه می‌رود. سوریه را رها کنید. لبنان و عراق به ما چه، به مملکت خودتان بپردازید. مردم! دیدید در این اغتشاشات با اموال عمومی چه کردند؟ دست دشمن باز شود ناموس و شرف برای مسلمان باقی نمی گذارند.

ما وامدار شهدا هستیم. بعضی نادان های نافهم، می‌گفتند که کاری به سوریه نداشته باشید. جبهه‌ی شما سوریه هست. مقام معظم رهبری در یک سخنرانی فرمودند: خیلی ساده نگری است اگر بعضی ها فکر کنند که اگر این نظام اسلامی سقوط کرد، حکومت به حکومت پهلوی بر می‌گردد. آمریکا دیگر اجازه نخواهد داد اسم اسلام بر این مملکت بماند. نشان دادند که داعش در عراق چه کرد. در یکی از این فیلم هایی که فرستاده بودند، صدها دانشجو را در دانشگاه موصل گرفته بودند، کنار شط، بردند و یکی یکی سر بریدند و کشتند.

 اگر دست این ها باز شود دیگر نمی گذارند نام اسلام باقی بماند. داعشی که دست پرورده‌ی استکبار آمریکاست، برای تخریب اسلام و زشت جلوه دادن اسلام درست شده است. بعضی از ساده لوحان باید از این حرفهای شان استغفار کنند. برخی افراد به شهدای دفاع از حرم خرده می‌گرفتند. شهید دفاع از حرم را که می‌آوردند، می‌گفتند: چرا این ها می‌روند و شهید می‌شوند؟ ناموست، اقتصادت، زندگیت، خانه­ات، امنیتت مدیون آن ها هست.

امیرالمؤمنین می‌فرماید: «مؤمن باید ذلیل ترین چیز نزد او نفسش باشد.»؛ خودش را پایین ببیند. تکبر نداشته باشد. سوادش، ثروتش و مقامش او را مغرور نکند. آقایی مصاحبه می‌کرد و می‌گفت که یک جایی به سردار سلیمانی گفتیم: سردار سلیمانی. گفت: به من بگویید «حاج قاسم» سردار چیست؟ درجه که افتخار نمی آورد. ثروت که شرف نمی آورد. سواد که عزت نمی آورد. امیرالمؤمنین فرمود: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اَللَّهُ[2].» «کسی که برای خدا تواضع و فروتنی می‌کند، خدا او را بزرگ می‌کند.»

افتادگی آموز اگر طالب فیضی           هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.

حاج قاسم در کنار رزمنده ها و در کنار خانواده های شهدا با کمال فروتنی و تواضع حاضر می‌شد. حضرت فرمود: «یکره الرفعه.»؛ «انسان مؤمن از سر و صدا و رفعت بدش می‌آید.» از اینکه القاب و عناوین به ایشان بدهند، کراهت دارند و دنبال این حرف ها نیستند. در جایی حاج قاسم سلیمانی آمد و وارد شد، تمام جمعیت شعار می‌دادند: «مالک اشتر علی حاج قاسم سلیمانی» ایشان ناراحت شد و اشاره نمود که ساکت باشید، چه می‌گویید؟ «یکره الرفعه.» اگر جایی از شما تعریف کردند و شما خوش تان آمد، بگویید «استغفر الله ربی و اتوب الیه.» اگر دوست دارید برایتان سر و صدا کرده، شما را بزرگ کنند، این خوب نیست. مرحوم امام همیشه می‌فرمودند: «من یک طلبه‌ بیش نیستم.» شما خودت را بزرگ نکن، بگذار خدا بزرگت کند. باد در پوست خودمان نیندازیم. مردم! بگذارید خدا معرف تان شود.

حاج قاسم سلیمانی از رفعت بدش می‌آمد. اگر ایشان دنبال آسایش دنیایی بود در همین مملکت در جایی پشت میز می‌نشست، چنانچه بعضی ها هم نشستند ولی به درجات او نرسیدند. این مجاهدت ها و سختی ها بیش از 23 سال خارج از مرزهای ایران، از این مملکت به آن مملکت برای آسایش مسلمانان، برای امنیت مسلمین جان را بر کف بگیرد، به مصاف خطر برود، خداوند نباید مزد این ها را بدهد؟ مزدش شهادتش بود و مزد بعد از شهادتش تحول کشورهای اسلامی بود.

روز جمعه پس از شهادت سردار سلیمانی بعد از نماز جمعه از مصلی بیرون آمدیم. چند نفر آمدند و گله کردند. گفتند: حاج آقا! به این خادم ها بگویید که چرا در صحن فرش پهن نکردند. ما روی زمین و سنگ نماز خواندیم. همین طوری صحبت می‌کردند، چند نفر از خدام محترم رسیدند. گفتم: این ها می‌گویند که چرا فرش پهن نکردید؟ یکی از خدام گفت: آقای حدائق! دیگر فرشی نمانده بود، من سالها خادم حرم شاه چراغ هستم، در عمرم چنین اجتماعی را ندیده بودم. از روز قدس شلوغ تر شده بود. مردم! مثل حاج قاسم سلیمانی کار کنید و ببینید که خدا چه می‌کند. این عزت ها نه شانسی و نه تصادفی هست. پیغمبر فرمود: «من جدّ و جد.»؛ «جوینده یابنده است.» گفت: این نماز جمعه از روز قدس، شلوغ تر شده بود، ما هرچه فرش و زیلو داشتیم بیرون آوردیم و دیگر چیزی نمانده بود. انصافا جمعیت مردم را دیدید؟ این عبارت معصوم علیه السلام: «عَاشَ سَعِيداً وَ مَاتَ شَهِيداً[3]» در حق این سردار شهید اتفاق افتاد. هم با سعادت زندگی کرد و هم با سعادت رفت. یعنی رفتن ایشان هم سبب تحبیب قلوب شد. دل ها را به هم نزدیک کرد.

در تلویزیون من نگاه می‌کردم. خانمی که وضع پوشش او مناسب نبود و مقداری از موهایش پیدا بود. کلاهی سرش بود. داشت گریه می‌کرد و از حاج قاسم حرف می‌زد. این کار خداست. دلهایی که مقداری از هم فاصله می‌گرفت را به هم نزدیک نمود. گاهی اوقات این جناح بندی های کاذب، متدینین را روبروی هم قرار داده بود. این گروه، آن گروه، چپی، راستی، عناوینی که دلها را از هم دور کرده بود. تفکرات غلطی که اثر می‌گذاشت، بعضی ها یواش یواش باورشان می‌شد که دیگر نباید شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل گفت. رفتن حاج قاسم باعث تحول شد. خودش با سعادت رفت وسعادت را برای مردم رقم زد. مردم به حقیقت و واقعیت این مطلب رات بنگرند. وجود مقدس امیرالمؤمنین فرمود: «كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ» «نشانه های مؤمن این است که سکوت او طولانی است» پر حرف نیست. وقت او پر است، «بَعِيدٌ هَمُّهُ،»؛ «همت عالی دارد. همت او همت بلند هست.»

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بعد از شهادت حججی در یکی از سخنرانی هایش آمریکا را تهدید کرد، گفت: آمریکا! ایران اسلامی، سپاه پاسداران نمی خواهد جواب شما را بدهد. یک قاسم سلیمانی برای تو بس است. آمریکا را اینگونه تهدید نمود. مردم! امروز جواب را گرفتید؟! یک قاسم سلیمانی شهید می‌شود، آمریکا به وحشت می‌افتد.

از شمار نظر یکی کمتر                  و زشمار خرد هزاران بیش

مجلس عراق با رفتن او تصویب نمود که همه‌ی آمریکا خارج شوند. سالها در گوش این ها می‌خواندند که آمریکاییها باید بروند، مجلس جرئت نمی کرد که بگوید آمریکاییها بروند و قانون تصویب کند. اسوه‌ی مقاومت در لبنان جناب حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله گفت: تنها عامل برای خون بهای این سردار شهید، خروج آمریکا از منطقه‌ی خاورمیانه است و همین اتفاق هم می‌افتد. مسلمان ها آگاه شدند، عالم اسلام متوجه شد. همان موقع بعضی ها می‌گفتند که شاید جمله­ی ایشان، جنبه‌ی اغراق داشته باشد، اما اکنون زمان درک آن جمله رسید. یک سردار شهید رفته است، آمریکای مقتدر را از منطقه بیرون نمود.

مسؤولین ما دل و جرئت پیدا کرده اند. این انرژی هسته‌ی که رهبری فرمودند نروید، این اشتباه است، تذکر دادند، رفتند و نشد و رسیدند به آن نتیجه‌ی که این ها دورشان ‌زدند. جرئت برداشتن کل تحریم را نداشتند، شهادت حاج قاسم سلیمانی کل تحریم را ایران برداشت. یعنی به مسؤولین ما هم شهامت داد. به مسؤولین ما هم جرئت بخشید. این شهادتف چه شهادت با برکتی است. گرچه  برخی افراد نگران هستند که حاج قاسم سلیمانی رفت. به ایشان می گویم: خدای حاج قاسم هست. مردم! خدا می‌فرماید: ﴿وَيَاْبَي اللّهُ إِلاَّ اَن يُتِمَّ نُورَهُ[4]. خدا می‌فرماید: ما پای دین ایستاده ایم. خدا چاره اندیشی می‌کند که دین بماند. آن ها در صدد خاموش نمودن نور خدا هستند. ﴿يُرِيدُونَ اَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللهِ بِاَفْوَاهِهِمْ وَيَاْبَي اللّهُ إِلاَّ اَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[5]﴾؛ دشمن می‌خواهد نور خدا را خاموش کند. خدا می‌فرماید: اراده‌ی ما این است که نور را تمام ‌کنیم. نورانیت خدا را ببینید. یک عزیز گرفته می‌شود و چه تحولی در کل دنیا اتفاق می‌افتد، در خود آمریکا نظر سنجی کردند و بیش از پنجاه و چند درصد علیه ترامپ نظر دادند که این کار ترامپ، کار اشتباهی بود. راه پیمایی های مردم در آمریکا را که به رهبران خودشان هشدار می‌دادند که جنگ با ایران و عراق را آغاز نکنید. مردم! این عزتی هست که خدا به مسلمان ها داده است و این وحشتی است که خدا از ناحیه‌ی مسلمین در قلوب کفار قرار داده است.

 حضرت فرمود: «شَكُورٌ صَبُورٌ.» مؤمن باید صبور و شکیبا باشد. مؤمن! زود جا را خالی نکن. ظرفیت داشته باش! سالها پیش دوران بازنشستگی او رسیده بود، بنده خیلی از همرزمان و هم دوره های ایشان را سراغ داشتم که رفتند و به کارهای دیگر مشغول شدند، به کارهای دیگری غیر از رسالت نظامی خودشان، عرصه های اقتصادی، اداری، در کنار خانواده و زندگی، اما این سردار سرافراز تا نفس آخر کنار ولایت و امت اسلام ماند؛ این نشانه‌ی صبر و شکیبایی سردار شهید بود.

همین سردار شهید ابومهدی المهندس در خاطرات خودش اظهار می‌کرد و می‌گفت: اربیل داشت سقوط می‌کرد، مسعود بارزانی به ترکیه متوسل شد و گفت: اربیل سقوط می‌کند، کمک کنید. گفتند: ما نمی توانیم. به خیلی از سران کشورهای اسلامی تماس گرفتند و گفتند داریم سقوط می‌کنیم، داعش تا پشت دیوارهای شهر آمده است. این ها مردم را قتل عام می‌کنند، همه جواب رد دادند. تلفن سردار شهید قاسم سلیمانی را به او دادند و او به سپهبد شهید قاسم سلیمانی، این زنگ زد. حاج قاسم در سوریه بود. بارزانی گفت: شهر ما در آستانه‌ی سقوط است، کمک کنید. این سردار شهید پیام داد که من الآن در عراق نیستم. یک شب اربیل را نگهدار تا من بیایم. گفته بود: ما داریم سقوط می‌کنیم، داریم نابود می‌شویم. می‌گویند: با لهجه‌ی محلی به مسعود بارزانی می‌گوید: کاک مسعود! من یک شب اربیل را از تو می‌خواهم. یک شب نگهدار. سحرگاه، هواپیمای این سردار با پنجاه کارشناس نظامی جان برکف ایرانی وارد فرودگاه اربیل می‌شوند. سریع فرماندهان اربیل را جمع می‌کنند، دستورهای جنگی را می‌دهند، نیروهای داعش پا به فرار می‌گذارند.

سردار شهید ابوالمهدی نقل می‌کرد: چند نفر از فرمانده های داعشی را گرفته بودند، از این داعشی ها پرسیدیم چطور شد که شما یک دفعه فرار کردید؟ عقب نشینی کردید؟ شما که قدرت قوی داشتید، نیروها و شمارتان از ما زیاد تر بود. گفت: نیمه شب بود، خبر در بین داعشی ها پخش شد که سلیمانی به اربیل می‌آید. داعشی ها خودشان را باختند که پای حاج قاسم سلیمانی به اربیل برسد، همه نابود هستیم و همه جبهه را ترک کردند.

مردم! این عزت را چه کسی داده است؟ بعضی از ما از خدا نمی ترسیم که از سایه ما می‌ترسیم. امام صادق (ع) (ع) فرمود: «مَنْ خَافَ اَللَّهَ أَخَافَ اَللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اَللَّهَ أَخَافَهُ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ[6].»؛ «اگر کسی از خدا ترسید همه از او می‌ترسند و اگر کسی از خدا نترسید، از همه می‌ترسد.» چرا؟ چون از خدا نمی ترسیم. حاج قاسم سلیمانی از خدا می‌ترسید. می‌توانستیم بگوییم که عراقی ها به ما چه. درود خدا بر این سردار شهید که هرکجا احساس خطر می‌کرد، در لبنان، در سوریه، در عراق، جان برکف گرفته به مصاف خطر می‌رفت. این حکایت از صبر والای این عزیز هست.

در آیه‌ی 155 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الاَمَوَالِ وَالانفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ. مؤمن باید صابر باشد. اگر مؤمن می‌خواهد آرامش پیدا کند، صبر لازمه‌ی مؤمن هست. «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ،» خدا می‌فرماید ما در دنیا شما را به پنج نحو امتحان می‌کنیم، خوف یک نوع از امتحان های الهی است. گاهی اوقات تهدید سراغ انسان می‌آید. می‌خواهند ببیند که در تهدیدها و در وحشت ها با خدا هستی یا نه؟ جا می‌زنی یا پای دین ایستادی؟ آدم صابر در خوف ایستاده است.

«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَ الْجُوع»؛ «جوع»، یعنی: گرسنگی دین خودت را تا کجا می‌خواهی؟ گوجه فرنگی گران شد از دین بر می‌گردی؟ بایک نوسان اقتصادی و نوسان دلار اعتقادات دینی خود را زمین می‌گذاری؟ اسلام با گرانفروشی، اجحاف، ظلم کردن مخالف هست. اما مؤمن! حواست باشد، یکی دوشب هم مشکل مالی پیدا می‌کنی تا ببیند چکاره هستی. رسول الله فرمود: از جبرئیل پرسیدند: صبر به چه معناست؟ جبرئیل عرض کرد: «یا رسول الله نشانه‌ی صبر این است که حال انسان صبور در ثروت و فقر یکسان است. زمانی که ثروتمند است و حتی فقیر هم شد بنده‌ی خداست. در سلامتی و مریضی، در سختی ها و رفاه یکسان است. اینگونه نیست که اگر یک روز مریض شد، بگوید: خدایا! من از تو می‌بُرم، چرا من مریض شدم؟ در همه حال با خداست. قرآن می‌فرماید: یک نوع امتحان دیگر گرسنگی است. ثروتمند هم امتحان می‌شود. البته امتحان ثروتمند سخت تر است، چون مسؤولیتش بیشتر است.

«وَنَقْصٍ مِّنَ الاَمَوَالِ،» گاهی اموال شما را می‌گیرند. اکنون مال و اموال داری؟ یک روز محتاج می شوی. من آقایی را دیدم که به شیراز آمده بود از میلیاردرهای طلا فروش کویتی اهل سنت بود. گفت: آقای حدائق! من دوبار ورشکست شده ام، در یک ورشکستگی ام، چهل شبانه روز نان خالی به زحمت گیر من و زن و بچه‌­ام  می‌آمد. یک دفعه‌ی می‌بینید که فیتیله‌ی میلیاردر را پایین می‌کشند. وقتی سالم هستی مسجد می‌آیی؟ وقت دست به جیب آشنا هستی مسجدی هستی؟ یا اگر یک روز مشکل مالی هم پیدا کردی نماز اول وقت شما تعطیل خواهد شد؟ حاج قاسم سلیمانی در سخت ترین شرایط جبهه ها، نماز اول وقتش تعطیل نمی شد. بعضی از ما حاضر نیستیم دو تا مشتری را جواب نماییم و نماز بخوانیم. بعضی از ما حاضر نیستیم برای نماز کار شخصی مان را زمین بگذاریم. بعضی از مسؤولین جلسات شان را بر نماز ترجیح می‌دهند. خدا با این مسؤول مثل حاج قاسم سلیمانی معامله میکند؟ سردار سلیمانی در سخت ترین میادین نبرد، نماز اول وقت شعارش بود. در گرسنگی خداوند ما را می‌آزماید.

«وَالانفُسِ.» سلامتی شما را می‌گیرند. همین سردار عزیزی که امروز جامعه‌ی ما سوگوار و عزادار اوست، درسال 60 جانباز جنگ بود. دست راست او آسیب دید، بدن او آسیب دید. اما با صلابت ایستاد. خیلی ها از حاج قاسم سلیمانی با سابقه تر، در جبهه با تخصص بیشتر، چه بسا قدمت کاری بالاتر، اما این عزیز می‌ماند. این عزیز چه کرده است؟ همان ایمان، اخلاص، ثبات، تقوا است که سردار سلیمانی این چنین مزد می گیرد.

«وَالثَّمَرَاتِ.» ثمرات، یعنی اینکه نتیجه‌ی زندگی را از شما می‌گیریم. محصول زندگی را یکجا از شما می‌گیریم. حاج شیخ جعفر شوشتری می‌فرماید: از داغ جوان تعبیر به ثمرات شده است که هر پنج امتحان برای سیدالشهدا اتفاق افتاد. امام حسین مورد هر پنج امتحان واقع شد. بعد قرآن می‌فرمایند: صابرین چه کسانی هستند؟ امیرالمؤمنین می‌فرماید: مؤمن باید صابر باشد. نگاه صابرین به زندگی دنیایی این است: ﴿الَّذِينَ إِذَا اَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ. صابرین می‌گویند: ما از خدا هستیم و بازگشت ما به سوی او هست. مردم همه چیز شما مال خداست، وجود، بچه، اموال، زندگی، هرچه می‌بینید مال اوست، از او هستید و بازگشت شما به سوی اوست. آنکه این فرهنگ صبر را دارد از داشته هایش مغرور نمی شود، می‌گوید امانت خداست، از او هم بگیرند، مایوس نمی شود می‌گوید امانت را پس دادم، خوشحال نیز می‌شود. ﴿الَّذِينَ إِذَا اَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ. زمانی که خبر فوت آیت الله حاج آقا مصطفی را به امام دادند، ایشان فرمودند که مرگ مصطفی از الطاف خفیه‌ی حق بود. صابر یعنی این. به استاد امام، آن صاحب نفس زکیه، آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی گفتند: در منزل شما چه اتفاقی افتاد؟ پسر پانزده سال او در حوض آب خفه شد، ایشان این گونه بیان کردند: امروز روز ولادت امام رضا بود، خدا به ما عیدی مرهمت کرد. گفتند: چه عیدی؟ فرمود: امانتی که 15 سال خدا مسئولیت آن را به دوش ما سپرده بود را از ما پس گرفتند، بار مسئولیت ما را سبک کردند. این مرام نامه صابرین است. مردم! اگر نگاه شما به دنیا این بود که همه‌ی چیز مال خداست، مردم زیبایی، سواد، سلامتی، زندگی، مال اوست، اولا از این امانت ها، درست استفاده می‌کنید ثانیا اگر به شما عطا کنند مغرور نمی شوید ثالثا از شما بگیرند مایوس و شکست خورده تصور نمی شوید.

خداوند در سوره بقره، آیه‌ی 157 می فرمایند: ﴿اُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَاُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ اصلا هدایت یافتگان چه کسانی هستند؟ در یک جای قرآن خدا می‌فرماید: صلوات من بر پیغمبر، ﴿إِنَّ اللهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلـي النَّبِيِّ يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً [7] یکی در این آیه خدا می‌فرماید: صلوات من بر پیغمبر و یکی هم آیه‌ی 157 سوره مبارکه البقره، ﴿اُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ؛ صلوات، رحمت من بر انسان های صبور، مؤمنین شکیبا ﴿وَاُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ هدایت یافتگان واقعی ایشان هستند. ببیند صابر به کجا می‌رسد. امام صادق (ع) (ع) فرمود: «اگر برای مصیبت رسیده هیچ اجری نبود، جز اینکه خدا در یک آیه می‌فرماید، درود من بر آن ها، باز هم کفایت می کرد.»

یاد کنیم از این سردارانی که بعضا یواش یواش برخی از ما حتی نامشان را فراموش می‌کنیم، پای سفره‌ی آن ها نشسته ایم، امنیت، آقایی، عزت و پول و دار و ندارمان مال شهداست چه شهدای دفاع مقدس، چه شهدای دفاع از حرم، یواش یواش این ها فراموش می‌شوند، اما این موج عظیمی که در این جامعه ایجاد شد تلنگری بود، مردم! شهدا یادتان نرود، سردار شهید دفاع از حرم، سردار اسکندری در سوریه سر از بدنش بریدند، دیدید که در بعضی تصاویر سر او را بالای نی کرده بودند و داعشی ها با سر او عکس گرفته بودند. بنده با جمعی از فرماندهان سپاه برای عرض تسلیت، به منزل سردار شهید اسکندری، رفتیم. یکی از فرمانده های ارشد سپاه که در ارتباط با سوریه بود، گفت: داعشی ها پیغام دادند که اگر پیکر شهید اسکندری را می‌خواهید، باید در برابر این پیکر تعدادی از داعشی های اسیر را آزاد کنید، تعدادی را آزاد کنید تا ما جسد را تحویل بدهیم، تا آن فرمانده ارشد سپاه این را فرمود: درود خدا بر این بازماندگان شهدا، همسر شهید گفت: اگر برگشتن پیکر سردار اسکندری به بهای آزادی چند داعشی بینجامد، ما از بدن شهید گذشتیم، دشمن خدا را آزاد نکنید. ما برای خدا دادیم، وقتی که این بانوی محترمه این حرف را زد، یادم به فرمایش حضرت زینب (س) عقیله‌ی بنی هاشم، آمد. عصر عاشورا وقتی حضرت زینب (س) دست برد زیر پیکر برادر، بدن را مقداری حرکت داد، و گفت: «اللهم تقبل هذا القربان»؛ «خدایا از ما بپذیر این قربانی که در راه تو داده شد.»؛ این نگاه، نگاه مؤمنین صابر است. شهید اسکندری، شهید سلیمانی مال خداست. جوری زندگی کنید که لحظه‌ی لقا با خدا برای شما سخت نگذرد.

یکی از نوشته هایی که شهید سلیمانی در راه لبنان نوشته است، در این شبکه ها گذاشته بودند، که اصل این را کسی به من نشان داد، نوشته بود،  ایشان زمانی که از اقامتگاهش در لبنان به سمت فرودگاه، حرکت می‌کرد، روی یک تکه کاغذی چند جمله نوشته بود. سردارشهید حاج قاسم سلیمانی پایان این ها نوشته بود: خدایا من را پاکیزه به محضر خودت بپذیر.

برخی افراد وقتی اسم مرگ می‌آید تنشان می‌لرزد. اسم شهادت می‌آید وحشت می‌کنند. دختر شهید گفت: پدر من دنبال شهادت می‌دوید. مقام معظم رهبری هم فرمودند: واقعا مزد مجاهدت های خودش را هم گرفت. با آن امتیازاتی که خدا برای شهدا در نظر گرفته است، این مقام شهادت، مقام بسیاربالایی است.

در روایتی رسول خدا (ص)، نشانه‌ی انسان های صابر را سه چیز می‌داند و حضرت سه چیز را در مورد انسان های صابر نام می‌برد. پیامبر فرمود: «عَلاَمَةُ اَلصَّابِرِ فِي ثَلاَثٍ»؛ «صابر سه تا نشانه دارد»؛ «أَوَّلُهَا أَنْ لاَ يَكْسَلَ.»؛ «انسان های صبور و شکیبا تنبل نیستند.»؛ آدم صبور معنایش این نیست که دست روی دست بگذارد و بنشیند، «اللهم عجّل لولیّک الفرج.» اگر صبور هستی بلند شو و کار کن. صبور مثل حاج قاسم سلیمانی است. کسل و تنبل نیست، مجاهد و مبارز است. نیمه شبِ شب جمعه، همه‌ی شما در خانه هایتان استراحت کرده بودید. ساعت یک و بیست دقیقه‌ی بامداد، یک بخشی در عالم رؤیا به سر می‌بردید، بخشی هم بیدار بودید و در خانه های تان کنار اهل منزل بودید. این سردار سر افراز را می‌بینید که از لبنان حرکت می‌کند، دنبال رصد کردن مسائل و مشکلات جهان اسلام در سوریه می‌آید. آن هم نه برای کار خانواده و فامیل و شهرش، برای اسلام، ایشان به شهادت می‌رسد. رئیس مجلس عراق اعلام نمود ما هشت و نیم صبح با سردار حاج قاسم سلیمانی جلسه داشتیم که ایشان را در ساعت یک و بیست دقیقه هدف موشک ها قرار دادند. مؤمن باید این طوری باشد. تنبل بنشینیم در خانه ذکر بگوییم؟ مؤمن! کار کن.

بنده‌ی خدایی به من گفت: امروز می‌خواهم به فلان کشور بروم. گفتم چرا؟ گفت: وضع آموزش و پرورش ما وضع مطلوبی نیست. یکی از کشورهای اسلامی را نام برد. گفت: می‌خواهم به آن جا بروم، بچه های من در مدرسه هستند، فضای مدرسه ها فضای سالمی نیست. گفتم: این ها را چه کسی باید درست کند؟ تو پدر متدین که متعهد هستی، تو بچه‌ی خود را بر داری و به کشور دیگری بروی. اگر اشکال و ایرادی در ساختار آموزشی مدرسه داری، به معلم، به مجموعه‌ی آموزشی است، چه کسی باید تذکر بدهد؟ «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ[8] پیغمبر فرمود: «همه مسؤول هستید.» تو که خوب هستی سنگر خالی می‌کنی. این جامعه‌ی اسلامی را چه کسی باید تربیت کند؟ شما یک پیغمبر و یا یک امام دارید که ملاحظه گر و در مردم نباشد؟ پیغمبر وقتی مبعوث به رسالت شد به جامعه آمد. سیدالشهدا اگر در مدینه می‌ماند و از مدینه بیرون نمی شد، حسین اگر فقط سکوت می‌کرد، یزید کاری به امام حسین نداشت. امام حسین از مدینه زن و بچه را سوار مرکب می‌کند به مصاف خطر می‌آید. از امام حسین فقط یا حسین گفتن یاد گرفتیم؟ یاحسین گفتن باید در صحنه بیاید. اباالفضل، علی اکبر، علی اصغر را بیاور، همه چیز خودت را برای خدا هزینه کن. جان را برکف بگیر. نشانه‌ی مؤمن این است که مؤمن تنبل نیست.

برخی از متدینین می‌گویند: جامعه خراب شده است. مگر اینکه امام زمان خودش درست کند. چقدر امام زمان مظلوم است. ما همه‌ی تنبلی ها و کار نکردن های خود را به عهده‌ی امام زمان می‌گذاریم که حضرت بیاید درست کند. تو چکاره ای؟ تو به سهم خودت کار کردی؟ حضرت باید بیاید صفر تا صد مشکلات را حل کند؟ تو مسؤول نیستی؟ به جوانی گفتم: درست زندگی کن. گفت حاج آقا! من درست زندگی کنم، شهر درست می‌شود؟ گفت با درستی و پاکی تو شهر درست نمی شود، ولی یکی از مشکلات جامعه تو هستی که درست نیستی. تو درست شو، یک مشکل حل می‌شود. مؤمن باید تلاش گر باشد. مؤمن باید در بستر هم که افتاده است حرف بزند. مؤمن مسلم بن عوسجه است. مسلم بن عوسجه درلحظه­ی شهادت، در خون خودش غوطه ور بود. امام حسین با حبیب بن مظاهر بالای سر مسلم بن عوسجه رسیدند. این پیر مرد هفتادو چند ساله نفس آخر زندگیش بود. با حبیب تقریبا هم سن و رفیق قدیمی بودند. امام در مورد مسلم دعا نمودند و فرمودند: «رحمک الله یا مسلم بن عوسجه.» خدا رحمتت کند ای مسلم بن عوسجه، پیر با وفایی بودی. حبیب گفت: آقای مسلم، اگر این طوری بود که من شهید نمی شدم، دلم می‌خواست به شما بگویم اگر وصیتی داری بگو تا انجام بدهم، ولی من هم به تو ملحق می‌شوم. تا ساعتی دیگر پیش تو هستم. قرآن می‌فرماید: «وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ[9]»؛ از شادی شهدا در عالم برزخ، انتظار کشیدن دوستانی است که دنبالشان می‌آیند. شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم طبق این آیه‌ی شریفه، خوشحال شدند که حاج قاسم سلیمانی به آن ها پیوست. ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللهِ اَمْوَاتاً بَلْ اَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ اَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ «اول این ها از فضل خداوند خوشحال و شادمان هستند و از این خوشحال هستند که به دنبال آن ها شهدا دیگر به آن ها می‌پیوندند.»

پیامبر در مورد دومین نشانه ی انسان های صابر فرمود: «وَ اَلثَّانِيَةُ أَنْ لاَ يَضْجَرَ.»؛ «صابرین افسرده و دلتنگ نیز نمی شوند.» انسان های صبور هیچ گاه دچار افسردگی نمی شوند. برای خدا کار می‌کنند. سلامتی، مریضی، جبهه، هرچه باشد اصلا دلتنگ نمی شوند. کسانی که دچار افسردگی می‌شوند و می‌گویند: دل ما گرفته است. کسانی که سر از بیمارستان های اعصاب و روان در می‌آورند، مقداری ایمان هایشان تحلیل رفته است.

و سومین نشانه­ی انسان­ های صبور رسول الله فرمود: «وَ اَلثَّالِثَةُ أَنْ لاَ يَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» هیچ گاه خدا را زیر سوال نمی برند. خدایا برای من باید این طور شود؟ ما باید مریض شویم؟ اصلا. صابر از خدا شکایت نمی کند. بعد پیغمبر فرمود: «لِأَنَّهُ إِذَا كَسِلَ فَقَدْ ضَيَّعَ اَلْحَقَّ.» آدم های تنبل حق را ضایع می‌کنند. چون تنبل کار نمی کند، حق می‌ماند. به هنگام از حق دفاع نمی کندو حق ضایع می‌شود. «وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ يُؤَدِّ اَلشُّكْرَ.» اگر کسی افسرده و دل تنگ شد شکرگزاریش ترک می‌شود. آدم های افسرده می‌گویند برای چه شکرگذاری کنیم؟ مگرخدا به ما چه داده است؟ «لَمْ يُؤَدِّ اَلشُّكْرَ.» اینکه بعضی ها شاکر نیستند، یک علت آن این است که متأسفانه این ضعف ایمان و صبر سبب می‌شود که این ها را در وادی دلتنگی از شکر گذاری فاصله می‌گیرند. «وَ إِذَا شَكَا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصَاهُ[10]»؛ آن هایی هم که از خدا شکایت می‌کنند، کارشان به نافرمانی خدا می‌رسند. می‌گویند حالا که خدا این کار را سر ما آورد، ما هم نماز نمی خوانیم.

سال 85 شب عاشورای من در بندرعباس بودم، سخنرانی تمام شده بود، ساعت تقریبا 11 شب بود. تلفن ما زنگ خورد و دیدم که خانم جوانی پشت تلفن هست. گفت: من از دانشجویان دانشگاه هستم، پای صحبت شما بودیم، الآن در خوابگاه رفته ام. یک دانشجویی الان، شب عاشورا، جلو بقیه در خوابگاه دانشجویان، شراب خورد و گفت: من شراب می‌خورم که حال خدا را بگیرم. گفتم: خانم این حرف چرند ایشان را گفتی. من هم یک پیغامی دارم به ایشان می‌رسانی؟ گفت: بفرمایید. گفتم: برو به ایشان بگو که من این حرف شما را برای آقای حدائق گفتم. آقای حدائق هم گفت: احمق! تو عددی نیستی که حال خدا را بگیری. تو داری حال خودت را می‌گیری.

گر جمله‌ی کائنات کافر گردند             بر دامن کبریاش ننشیند گرد.

حال خدا را می‌خواهی بگیری؟ حال خودت را می‌گیری. تو به خودت آسیب می‌زنی. مردم! بازتاب اولیه‌ی گناه در زندگی گناهکار است. غیبت، دروغ، تهمت، افترا، ظلم، حق کشی، قبل از اینکه نکبت کار، دامن مردم را بگیرد، دامن گنه کار را می‌گیرد. یعنی اول خود طرف آسیب می‌بیند و بعد دیگران آسیب خواهند دید. پیغمبر فرمود: آدمی که از خدا شاکی شد، نافرمان می‌شود و گنه کار می‌شود.

امام صادق (ع) (ع) فرمود: «نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شِيعَتُنَا وَ اَللَّهِ أَصْبَرُ مِنَّا»؛ ما اهل البیت شکیبا و صبور هستیم، ولی شیعیان ما از ما شکیبا تر هستند. خیلی حرف هست. تعلیل و دلیلی که امام صادق (ع) (ع) می‌آورد چیست؟ امام فرمود: «وَ ذَلِكَ أَنَّا صَبَرْنَا عَلَى مَا نَعْلَمُ.»؛ ما اهل البیت، بر چیزی صبر می‌کنیم که می‌دانیم. ما بهشت و حقائق را به اذن الهی مطلع هستیم، اما شیعیان ما: «وَ صَبَرُوا هُمْ عَلَى مَا لاَ يَعْلَمُونَ[11]» این ها بر چیزی که نمی دانند، صبر می‌کنند.

گاهی اطلاع دارید که بیرون این مسجد برای فلان کار این قدر مزد می‌دهند. گاهی کسی دیگر نشسته و از این مزد و یا از نوع برخورد تکریم آمیز بیرون مسجد اطلاع ندارد. آن که می‌داند، می‌داند که چه خبر است و پاکی و درستی را رعایت می‌کند. اگر آن کسی که نمی داند، صبور ماند؛ امام صادق (ع) (ع) می‌فرماید: «شکیبایی او بیشتر است.» ائمه به اذن الهی از همه‌ی اسرار عالم مطلع هستند، اما حاج قاسم سلیمانی که معاد و برزخی را ندیده، شکیبایی ایشان بر چیزی است که علم ندارد.

ایام فاطمیه پیش روست. عزای این سردار شهید هم مصادف با عزاداری بزرگ ترین مدافع ولایت تاریخ، حضرت زهرای مرضیه مصادف شده است. بزرگ ترین مدافع ولایت فاطمه‌ی زهرا است. دولت سعودی در زمان آیت الله گلپایگانی اعلام کردند: هرجای بقیع را شما معین کنید ما به عنوان قبر فاطمه‌ی زهرا نشان گذاری می­کنیم. آیت الله العظمی گلپایگانی پیغام داده بودند که اولا ما جای قبر را نمی دانیم، این قبر مخفی است تا صاحب الزمان پرده برداری کرده و نشان بدهد، اما اگر هم می‌دانستیم، گفتنش صلاح نبود، چون خود حضرت زهرا فرمود: «یا علی لاتعلم احدا.» به هیچ کس جای قبر من را نشان نده. این قبر باید مخفی بماند تا مردم بدانند که بر امام زمان شان چه گذشت. این خجالت زدگی است دولت سعودی که قبر حضرت زهرا مشخص نیست. من با یک استاد الجزائری در دانشگاه تونس در مدینه بحث می­کردم. بحث به اینجا رسید. این را به هرکسی بگویید دیگر جواب ندارد. گفتم: برجسته ترین فرزند پیغمبر، زهرای مرضیه بود. رسول خدا وقتی از دنیا رفت، تنها فرزند باقیمانده‌ی او فاطمه‌ی زهرا بود. فاطمه‌ی زهرا که با یک فاصله‌ی کوتاه و مدت اندک بعد از پدر دنیا را وداع گفت. گفت: درست است. گفتم: شما قسمت به قسمت قبرستان بقیع را معین کردید که قبر چه کسانی است. قبر فلان صحابه و غیره. کسانی‌که در عالم اسلام شهرت آن چنانی نداشته اند. حتی در یکی دوقرن بعد از پیغمبر از دنیا رفته اند. جای شان مشخص است. گفتم: فاطمه‌ی زهرا در مدینه از دنیا رفت و به شهادت رسید. قبر فاطمه را به من نشان بده. گفت: قبر پیدا نیست و معلوم نیست. گفتم: چرا؟ گفت: فاطمه‌ی زهرا خود وصیت کرد قبرم مخفی باشد. گفتم: وصیت به قبر مخفی چرا؟ گفت: آن چه که من فهمیدم، فاطمه‌ی زهرا از مردم و حکومت راضی نبود. این بزرگترین دفاع از ولایت مظلومانه‌ی علی است. قبر مخفی فاطمه‌ی زهرا سند غربت امیرالمؤمنین است. گفتم: شما در مصادر خود دارید که پیغمبر فرمود: فاطمه! خدا با رضایت تو خشنود می‌شود از هرکه تو از او خشنود هستی و به سخط می‌آید از هر که تو از او به سخط هستی. گفتم: علت وصیت فاطمه‌ی زهرا به دفن شبانه و قبر مخفیانه، غربت امام زمان خودش بود. خدا شاهد است وقتی من این حرف را زدم، گفت چرا حرفهای تان را بزنید؟ چرا کتاب های تان را نمی آورید؟

درود خدا بر این مردم مجاهد. خدا رحمت کند امام را امام فرمودند: هیچ پیامبر و امامی چنین امتی نداشتند. انصافا مسؤولین ما باید قدر این مردم را بدانند. دیدید برای یک سردار مدافع از حرم، در این مملکت مردم چه کردند؟ چگونه به صحنه آمدند؟ تمام شهرها با عواطف و احساسات در کشور عراق، در کشورهای اسلامی و سراسر دنیا. اما سلام و درود خدا بر آن امام مظلومی که تنهایش گذاشتند. امام خودشان را یاری نکردند. مدافع ولایت را مورد ضرب تازیانه قرار دادند. مردم از سردار شهید، حاج قاسم سلیمانی این گونه تکریم کردند، اما مردم! یک تشییع را هم بشنوید. حضرت زهرا وصیت کرد: «یا علی! شب غسلم بده، شب کفنم کن. شب بر من نماز بگذار، شب من را به خاک بسپار. به کسی هم جای قبر من را نشان نده.» آقا امیرالمؤمنین حضرت زهرا را غسل داد، تنهایی تنها. اسماء آب می‌آورد و حضرت می‌شستند. وصیت هم کرد که از روی لباس من را غسل بدهید. می‌گویند این وصیت شبانه به غسل از روی لباس علت داشت. حضرت زهرا نمی خواست امیرالمؤمنین آثار ضرب و شتم دشمنان را ببیند و بر دردهای این ولی الله الاعظم افزوده شود، اما وصیت به دفن شبانه برای حال دل خودش بود. زهرای مرضیه می‌خواست شب دفن بشود تا این نامردمانی که امام شان را تنها گذاشتند، دستشان را از دست ولی خدا کشیدند، تابوت فاطمه را به دوش نکشند. کسانی که امامت علی را ترک کردند، بر پیکر فاطمه نماز نگذارند. دفاع از ولایت بود. معمولا وقتی یک خانمی را می‌خواهند دفن کنند، صدا می‌زنند و می‌گویند هرکس با این زن محرم هست بیاید و کمک کند. آی ارادتمندان ولایت، شیعیان امیرالمؤمنین، تنها محرم فاطمه‌ی زهرا امیرالمؤمنین بود. امام حسن و امام حسین که در سنین طفولیت بودند و اشک می‌ریختند. آقا خم شد و بدن زهرا را در بغل گرفت، آورد وارد قبر نمود.

زانویش لرزید اما پا فشرد            دست ها را جانب تابوت برد

ناگهان از مزار بی نشان             آشکارا شد دو دست باغبان

امیرالمؤمنین تنها بود، آقا می‌فرماید: تا بدن فاطمه را وارد قبر کردم، محرم فاطمه به کمک علی شتافت. آقا می‌فرماید: دو دست همانند دستان پیغمبر نمایان شد و فرمود امانتم را بده.

باغبانم، هست و بودم را بده          یا علی یاس کبودم را بده

یا محمد از رُخَت شرمنده ام          فاطمه جان داده و من زنده ام

امیرالمؤمنین یک سلام به پیغمبر کرد. «السلام علیک یا رسول الله. عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک.» یارسول الله! سلام من و دخترت که با سرعت به شما ملحق شد بر شما باد. یا رسول الله! زهرا به شما خواهد گفت که بر ما چه گذشت. امیرالمؤمنین یک مکثی کرد، گویا علی به این فکر فرورفت، فاطمه‌ی که دردهایش را از علی پنهان می‌کرد، به پیغمبر هم نخواهد گفت. یک وقت عرض کرد یا رسول الله! شما حال فاطمه را بپرسید.

الا لعنه الله علی القوم الظالمین. ولا حول ولاقوه الا بالله العلی العظیم.

[1] فتح/4

[2] شرح فارسی شهاب الأخبار , جلد 1 , صفحه 141

[3] الغيبة (للطوسی) , جلد 1 , صفحه 351

[4] توبه/32

[5] توبه/32

[6] مشکاة الأنوار في غرر الأخبار , جلد 1 , صفحه 117

[7] سوره احزاب / آیه 56

[8] شرح فارسی شهاب الأخبار , جلد 1 , صفحه 68

[9] آل عمران/170

[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 68 , صفحه 86

[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 68 , صفحه 84

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه