DSC05772
DSC05812
DSC05786
DSC05747
DSC05736
DSC05716
DSC05848

بسم الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق

 با موضوع «عوامل آرامش بشر در زندگی»

2 دی 98 – مسجد النبی (ع) شیراز

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم: بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا[1] صدق الله العلی العظیم.

سخن پیرامون آیه‌ی چهارم از سوره مبارکه فتح که از آیات شریفه‌ای است که بیان‌گر عوامل آرامش در زندگی بشر از نگاه قرآن است. یکی از عواملی که تولید آرامش ایمان است. ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ﴾ آرامش در وجود و نهاد انسان‌های باایمان قرار می‌گیرد و خدا آرامش را در وجود این‌ها مستقر می‌گرداند و نتیجه‌ی این ایمان و به دست آمدن آرامش افزایش ایمان‌ها و رشد و تعالی انسان‌ها در مدارج معنوی است. ﴿لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خدا می‌فرماید برای خدا است جنود آسمان و زمین، در امر خداست و در اختیار خداست.

گاهی خودمان را می‌بینیم که کار پیش نمی‌رود، خدا می‌فرماید جنود خدا را ببیند. شما می‌گویید که نمی‌شود ولی برای خدا نشد ندارد. خدا از یک زن بی‌شوهر، عیسی (ع) خلق می‌کند. خدا آدم را از گل خلق می‌کند. ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ پول، سواد و قدرت خودت را نبین، قدرت خدا را ببین.

در جمعی متشکل از پزشکان، جلسه‌ی «سبک زندگی مهدوی» بود. گفتم یک‌کلام بدون تعارف بگویم که پزشکان به‌اندازه سواد خودشان کار می‌کنند. خدا نیز به‌اندازه توان خودش کار می‌کند، البته خودتان بارها به این نتیجه و نقطه رسیده‌اید؛ که گاهی اوقات به همراهان بیمار می‌گویید که او را دعا کنید و دیگر از ما کاری برنمی‌آید، این بشر است. بشر! تو محدودی، بشر! تو عجز بشری داری، قدرت مال خداست، نظام ملک و ملکوت در اختیار اوست. لذا خدا می‌تواند همین جنود آسمان و زمین را اسباب آرامش شما کند.

درگذشته عرض کردیم که از خصوصیات یک مؤمن موفق، این است که «اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِه» ِ مؤمن باید شادی در چهره‌اش باشد. مؤمن بداخلاق، مؤمن عبوس، مؤمن تندخو ایمانش ناقص است و مشکل دارد. نشانه‌ی مؤمن این است که شادی‌اش را با مردم تقسیم کند. چهره‌ی بشاش و شادمانش را با مردم قسمت کند. نه اینکه با اخم و بداخلاقی و تندخویی باکسی حرف بزند. شادی در سیمای شما و چهره شما باید نقش بگیرد. خودتان را به اینکه با یک چهره باز با دیگران روبرو بشود، عادت بدهید. گاهی اوقات افرادی را که آدم‌های خوبی هم هستند و قرآن آن‌ها تعطیل نمی‌شود را می‌بینیم اما به آن‌ها که نگاه می‌کنید باید نماز وحشت بخوانید. دوتا کلمه که حرف می‌زند حوصله حرف زدن ندارد. وقتی از او یک کلمه‌ می‌پرسید با پرخاش جواب می‌دهد این ایمان، ناقص است. اثر وضعی این چهره­ی شاد، برای شما آرامش می‌آورد. لذا در برخی خانواده‌ها که همه باهم سرد هستند، آرامش هم در این خانه نیست. تاجر موفق تاجری است که بااخلاق باشد. مدیر موفق مدیر بااخلاق است. طلبه، عالم اگر بداخلاق بودند آفت مردم خواهند بود و مردم از ایشان فاصله می‌گیرند. مسجدی موفق و هیئتی موفق هیئتی بااخلاق است.

«حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ»، نکته‌ی دیگری که امیرالمؤمنین (ع) فرمودند این است که اندوه‌ها را در خودتان نهفته بدارید و ناراحتی خودتان را با مردم تقسیم نکنید؛ اما یادتان نرود، ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خدا بر این اندوه درونی شما آلام می‌گذارد. ﴿ اَلاَ بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ خدا قلب تو را آرام می‌کند.

«أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً»، نکته دیگر اینکه مؤمن باید سینه‌ای گشاده و پرظرفیت داشته باشد. سریع کم نیاورد، عصبانی نشود، پرخاش نکند و تا می‌بینید خواسته‌اش عمل نشد دنیا را پایان‌یافته می‌بیند.

 در کلام امیرالمؤمنین آمده است که: «خُذُوا اَلْعِلْمَ مِمَّنْ عِنْدَهُ وَ لاَ تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِهِ[2]»، «حرف خوب از هرکسی شنیدی بپذیر و نگاه به کار او هم نکن!» یعنی اگر تیمور لنگ نیز حرف خوبی زد آن را بپذیر کار تیمور، کار بدی است؛ اما این سخن او سخن خوبی است. ولی متأسفانه برخی این منطق را نداریم. فلانی که تارک الصلاه است و ده تا حرف خوب هم بزند به درد نمی‌خورد. تارک الصلاتی این فرد کار بدی است اما دوتا حرف خوب می‌زند، قابل‌ستایش است. حرف خوب، خوب و عمل بد او بد است.

یک نقل آموزنده در تاریخ از تیمور شده است که در یکی از جنگ‌ها شکست سختی خورد، یاران او همه کشته شدند و تنها و مجروح به یک خرابه در بیابانی پناه برد، ناامید بود و دنیا را پایان‌یافته دیده بود و سپاهش شکست‌خورده بود و تنها مانده بود و خودش نیز در آستانه‌ی مردن بود. می‌گوید در خرابه نشسته بودم و دیدم موری دانه‌ی گندمی به دهان گرفته و کشان‌کشان از دیوار خرابه بالا می‌رود، لانه‌ی مورچه وسط‌های این دیوار بود، مور می‌خواست این گندم را به لانه برساند، تیمور نیز با بدنی آسیب‌دیده و مجروح، ساعات آخر زندگی را برای خود فرض می‌کرد. تیمور دید این مورچه مقداری که از دیوار بالا رفت، گندم افتاد، برگشت و دوباره گندم را برداشت و دوباره بالا برد که دوباره افتاد. بار سوم و بار چهارم و بار پنجم، تیمور می‌گوید تا 73 مرتبه این مورچه دانه‌ی گندم را بالا برد و مدام از دهان او می‌افتاد و مورچه باز برمی‌گشت و گندم را بالا می‌برد، تیمور می‌گوید: من ‌شمردم، این مور دفعه‌ی هفتاد و چهارم گندم را به لانه رساند. به خودم گفتم تیمور لنگ از یک مورچه ضعیف‌تر هستی، تو یک‌بار در زندگی شکست خوردی و زندگی را پایان‌یافته دیدی، این مورچه 73 مرتبه شکست خورد در یک روز و دفعه‌ی هفتاد و چهارم پیروز شد. این استقامت را بیاموزید. پیامبر فرمود: «من جدّ وجد من لجّ ولج»، «جوینده یابنده است و کسی که پافشاری کرد به نتیجه می‌رسد.»

کم باش از درخت سایه فکن هرکه سنگت زند ثمر بخشش.

«أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً»، «مؤمن باید سینه‌ای گشاده داشته باشد.» انسان‌هایی که شرح صدر دارند آرامش نیز دارند. وقتی اخبار ناگوار به آن‌ها می‌رسد، آرام هستند. آقای دعایی می‌گویند: شبی که مرحوم آیت‌الله شهید حاج سید مصطفی خمینی در نجف فوت کردند. اول صبح به درب خانه‌ی امام در همین بازار حویش در نجف، رفتم، در زدم. انتظارم این بود که خادم در را باز کند. دیدم که شخص امام در را باز کردند. امام روبروی من شدند و من به امام سلام کردم و امام فرمودند: از مصطفی چه خبر؟ من نمی‌خواستم بگویم که آقا مصطفی فوت کردند و این خبر را من نمی‌خواستم به امام بدهم. امام سابقه‌ی بیماری قلبی‌شان از سال 42، 43 بود. خودم را محکم گرفتم و هیچ نگفتم، امام فرمودند: که برای مصطفی اتفاقی افتاد؟ آهسته و آهسته اشک از چشمانم جاری شد، امام فرمودند: مصطفی فوت کرد؟ شروع کردم به گریه کردن، امام فرمودند ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ[3] و رفتند داخل، این شرح صدر است. روز تشییع پیکر آیت‌الله حاج‌آقا مصطفی حوزه‌ی نجف به حرکت درآمد و جسد را به صحن امیرالمؤمنین (ع) بردند. امام به آیت‌الله‌العظمی خویی فرمودند: شما نماز را بخوانید. آیت‌الله‌العظمی خویی که نماز را خواندند جسد را بلند کردند و زیر گلدسته و در ایوان دفن کنند، امام از در دیگر صحن بیرون‌شدند و به حوزه درس رفتند. روز تشییع نیز درس را تعطیل نکردند.

گاهی اوقات کسی صبرش خیلی بالاست، می‌گوییم که قساوت قلب دارد. این بی‌شعوری بعضی از ماست. می‌گویم عجب گریه نمی‌کند، عجب دل‌سنگی دارد. کار همیشه هست، شما امروز هم رفته‌ای درس می‌گویی؟ «أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً»، مؤمن به یکجایی می‌رسد که روز خاک‌سپاری فرزندش درسش تعطیل نمی‌شود و نوعاً شنیده‌اید که امام فرمودند مرگ مصطفی از الطاف خفیه‌ی حق بود. چقدر زیبا است، داغ جوان می‌بیند، آن‌هم چه جوانی، فقیه مجتهد، محصول عمر امام، امام فرمودند که از الطاف خفیه‌ی حق بوده است.

ما کوچک‌ترین مشکلی که در زندگی‌مان اتفاق می‌افتد با خدا قهر می‌کنیم. شخصی به من گفت: ما در اتوبوس تصادف کردیم، برای هیچ‌کسی اتفاق نیفتاد ولی من یک‌چشمم را از دست دادم و دیگر از آن روز نماز نمی‌خوانم. گفتم: تو روزهایی هم که نماز می‌خواندی برای چشمان خودت نماز می‌خواندی نه برای خدا، گفت: نه این‌طور نبود، گفتم: ثابت کردی که این‌طور بود، تو نشان دادی که خدایا من تو را برای چشمم می‌خواستم، چشمم را گرفتی، ازت می‌برم. مؤمن! می‌خواهی آرامش پیدا کنی روی خودت کارکن. شرح صدر داشته باش. البته این شرح صدر هم شرایط و ضوابطی دارد. فراموش نکنید مردم همه‌چیز مال خداست و شما امانت‌دارید. پول شما و سلامتی شما و خانه‌ی شما آبروی شما مال اوست. ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ اگر این را باور کردید شرح صدر پیدا می‌کنید و احساس کسر شأن نمی‌کنید.

یکی از یاران امام صادق (ع) بیماری برص پیدا کرد؛ یعنی پوست او دو، سه رنگ شد، نشست در خانه، دیگر بیرون نمی‌آمد. امام به دنبال او فرستادند و فرمودند: به فلانی بگویید که بیاید وقتی آمد به او فرمودند: چرا بیرون نمی‌آیید؟ گفت: رنگ پوستم کمی تغییر کرده است و مردم هم‌چنین حرف می‌زنند که این شیعه‌ی امام صادق بود چرا باید این‌گونه شود؟

 برخی می‌گویند: فلانی که اهل مسجد بود چرا باید سرطان بگیرد؟ مگر بنا است که هرکسی که مسجدی هست ضدضربه باشد؟ مشکلات مردم مراتب دارد، اگر ولی خداست این بلا ترفیع درجه است. اگر مؤمنی امتحان است، اگر ظالمی ادب است. سرطان برای شراب خورِ تارک الصلاه کفاره‌ی کارهای اوست. سرطان برای مؤمن نماز شب خوان امتحان است. سرطان برای ولی خدا ترفیع درجه است. سربریده برای ولی خدا ترفیع درجه است؛ همانند سیدالشهدا (ع)، برای مؤمن امتحان است همچون شهید حججی، ولی سربریده برای یک انسان منحرف فاسد فاسق، کفاره‌ی کارهای اوست. همه را یکسان نبینید. باید دید بلا برای چه کسی می‌رسد و چه کسی این مشکلات برایش پیش آمده است؟ آن‌هایی که باورشان این است که همه‌چیز مال خداست شرح صدر دارند. در دامانشان هرچه بریزند عوض نمی‌شوند و هرچه نیز از آن‌ها بگیرند عوض نمی‌شوند. دنیا اقبال کند، دنیا ادبار کند، اصلاً تغییر پیدا نمی‌کنند.

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید از دیگر نشانه‌های مؤمن این است: «وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً.» مؤمن باید خودش را پایین تر از همه ببیند. حواستان باشد که دو کلمه سواد شما را مغرور نکند. حواستان باشد که چهار تا شی مال دنیا شما را گردن‌کلفت نکند. خدا فتیله‌ی بندگان خاطی را در همان غرور پایین می‌کشد، فرعون وسط نیل غرق می‌شود. چون نیل او را مغرور کرده بود. قارون با ثروت به اعماق خاک می‌رود چون ثروت او را در برابر خدا نگه داشت. شدّاد در برابر کاخ خودش جان می‌سپارد چون این کاخ این را مغرور کرد. باغ شدّاد باغ ارم آن بود. سوره فجر ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ[4] این باغ ارم در شیراز از باغ ارم در قرآن گرفته‌شده است. اصل باغ ارم، باغ شدّاد بود.

امام صادق می‌فرمایند: که شدّاد باغی ساخت که خدا در قرآن درباره­ی آن می‌فرماید: ﴿الَّتِى لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِى الْبِلاَدِ اصلاً نظیرش در عالم خلق نشده است. اگر کاخ شدّاد را دیده بودید کرملین‌ها و کاخ سفیدها، سعدآبادها و کاخ‌های میلیاردی نزد آن طویله هم حساب نمی‌شدند، زیبایی ندیده‌ایم، شما تا حالا ساختمانی دیده‌اید که خشت، خشت آن طلا باشد؟ شدّاد گفت: خدا می‌گوید که بهشت دارد؟ یک بهشتی در دنیا می‌سازم که روی دست بهشت خدا بزند، ای گردن‌کلفت متکبر، چند روزی به تو پول و قدرت داده‌ایم که این‌گونه در برابر ما صف‌آرایی ‌کنی؟ باید هر چیزی که در دامانت می‌ریزند بنده‌تر بشوی، این را هم در پرانتز بگوییم، نشانه‌ی موفقیت هرکسی این است که هرچه خدا به او بیشتر اعطا می‌کند، بیشتر بندگی کند. مردم! نسبت به دو سال قبلتان بنده‌تر شده‌اید یا نه؟ به نسبت ده سال قبل چقدر خدا را بهتر عبادت می‌کنید؟ حداقل این است که خدا شما را ده سال بیشتر زنده نگه داشت، لایقمان دانست و به ما حیات داد. در این ده سال باید رشد معنوی کرده باشیم. پول شما که زیاد می‌شود باید بندگی شما هم افزایش پیدا کند. سواد که بیشتر می‌شود عبادت هم باید بیشتر بشود. قدرت ما که افزایش پیدا می‌کرد، زیبایی که به ما ‌دادند. به‌موازات آنچه خدا می‌دهد باید شکر گذاری نیز بیشتر شود اما برخی برعکس‌اند. تا مالی ندارد بنده خوبی است، به ثروت که می‌رسد و باید شروع بندگی باشد، از خدا، جدا می‌شود. تا کار دست او نیست آدم خوبی است. به مقام که می‌رسد طغیان گری می‌کند. امام صادق می‌فرمایند: شدّاد کاخی ساخت که خشت خشت آن طلا بود، گران‌بهاترین سنگ‌های قیمتی عالم را در سقف‌های این کاخ نصب کردند، می‌خواست روی دست بهشت و روی دست جنات عدن جنات بسازد. باغی که بهترین درخت‌ها را قرض کردند و جوی‌های آب را جاری کردند. روز افتتاح این باغ به تعبیر امروزی‌ها وقتی می‌خواست ربان این باغ را بچیند، دم در باغ گفت هیچ‌کسی حق ورود ندارد، خودم اول تنها به داخل باغ می‌روم و از کل باغ و کاخ بازدید می‌کنم، بعد اجازه می‌دهم که وارد بشوید. این طغیانگر متکبر، مغرور با اسب تاخت آمد تا مقابل کاخ، از اسب که پیاده شد، یک‌پای او در رکاب بود و یک‌پای او در زمین بود. یک‌دفعه جوانی را مقابل خودش دید. با عتاب گفت با اجازه‌ی چه کسی وارد شدید؟ ما ورود غیر را تا وقتی اذن نداده بودیم، ممنوع کرده بودیم. آن جوان حضرت عزرائیل بود و شدّاد او را نمی‌شناخت، ملک‌الموت فرمود: شدّاد! ما برای آمدن و رفتن از کسی اجازه نمی‌گیریم. شدّاد فهمید که حضرت عزرائیل است.

پیامبر می‌فرمایند: «یقینی‌ترین مسئله‌ی عالم مرگ است.» گاهی می‌بینید که برخی خدا و قیامت، نبوت، امامت را قبول ندارند؟ اما همین‌ها مرگ را نمی‌توانند انکار کنند. تا گفتند مرگ را قبول ندارم بگویید پدرت کجا رفت؟ کجاست پدربزرگت؟ در خانواده­ی شما چند نفر رفتند. این مرگ است، مرگ را هیچ‌کسی نمی‌تواند انکار کند. شاید برخی سیر معاد را قبول نداشته باشند، شاید کسی توحید را نپذیرد ولی یقینی‌ترین مسئله‌ی عالم مرگ است. شدّاد با آن استکبارش مرگ را قبول داشت و فهمید که ملک‌الموت فرشته‌ی مرگ است. گفت اجازه بده به این کاخ بروم، از این ساختمان بازدید کنم و بعد جانم را بگیر، زمانی که حضرت عزرائیل آمد، اگر نشسته‌ای اجازه‌ی بلند شدن نمی‌دهد و اگر ایستاده‌ای نمی‌گذارد که بنشینید. سر ساعت کار خودش را می‌کند. حضرت عزرائیل به شدّاد گفت من از طرف خداوند مأمورم یک‌پای تو در رکاب و یک‌پا بر زمین جان تو را بگیرم؛ که برای بشریت تا ابدیت عبرت شود، ما به تو پول و مقام دادیم و به‌جای متواضع شدن، متکبر شدی؟ مؤمنِ خوب، خودش را از همه پایین تر می‌داند. اگر سواد و شهرت و مقام و ثروت و قدرت و زیبایی، احساس خودمحوری در ما ایجاد ‌کرد؛ باید استغفارکنید. مرحوم کلینی در اصول کافی از امام رضا (ع) نقل می‌کند: «مؤمن واقعی هرکسی را که می‌بیند می‌گوید او از من بهتر است.» اگر این نگاه شماست باید بگویید: «الحمدالله رب‌العالمین.» اگر گفتید من طلبه هستم و از فلان دانشجو بهترم، من مسجدی هستم و از این تارک الصلاه ها بهترم، من محجبه هستم و او حجاب را رعایت نمی‌کند پس من بهتر از اویم، از این نگاه استغفارکنید.

امام رضا (ع) می‌فرمایند: «مردم از دو حال خارج نیستند یا ظاهر آن‌ها از نظر ایمانی از شما بهتر است که باید گفت: خدایا ما را همچون او که ظاهرا آدم متدینی است، قرار بده. خدایا ما را هم مثل این خانم که ظاهرا معتقده و محجبه و اهل مسجد است، قرار بده، یا اینکه ظاهر آن‌ها از نظر ایمانی از شما ضعیف‌تر است که در این صورت نیز نباید گفته شود من بهترم، شاید این فرد ظاهری آشفته و باطنی آراسته دارد و من ظاهری آراسته و باطنی آشفته‌حال داشته باشم. شاید من یک عیب درونی داشته باشم که تمام این ظاهرم را خراب کند؛ و این فردی که می‌گویم از من عقب‌تر است یک حسن درونی داشته باشد که تمام عیب‌های ظاهری او را اصلاح کند.»

لذا مؤمنین! باید روی خودتان کارکنید، تفکر، من بهترم را باید دور ریخت، تفکر من برترم را باید کنار گذاشت. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «حتی در دعا کردن، به یهودی نیز التماس دعا بگویید.»

گاهی اوقات إبا داریم به کسی که از ما کوچک‌تر است التماس دعا بگوییم. امیرالمؤمنین فرمود: «لاَ تَسْتَحْقِرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ[5]» دعای هیچ‌کسی را سبک نشمرید حتی یهودی، امام می‌فرماید: وقتی یهودی برای تو دعا می‌کند، خدا دعای او را مستجاب می‌کند. ولی وقتی برای خودش دعا می‌کند، مستجاب نمی‌شود. این حالت تواضع و فروتنی و خود را از دیگران پایین‌تر دیدن از صفات مؤمن است. لذا این‌ها تولید آرامش می‌کند.

از نکات دیگری که امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید این است که: «مشغول وقته»، مؤمن باید وقتش مشغول باشد. یکی از آسیب‌هایی که وجود دارد، وقت‌های هرزه است، متأسفانه برخی مدیریت زندگی ندارند. به قول یکی از حکما و عرفا می‌فرماید: اگر به نفس خود برنامه دادید، آن را مدیریت کرده‌اید و اگر برنامه ندادید نفس شما به شما برنامه می‌دهد و آن‌وقت به‌جایی که نباید کشانده می‌شوید. مؤمن باید وقتش مشغول باشد. وقتش را مدیریت کند. در روایات ائمه‌ی معصومین (ع) آمده است: «ساعات خودتان را تنظیم کنید. یک بخش از ساعات زندگی شما به عبادت با خدا، یک بخش به ارتباط با مردم، یک بخش به کار و تلاش و فعالیت‌های زندگی، یک بخش نیز به تفریح سالم و لذت حلال بگذارید.» کنار خانواده بودن، گفت‌وگو کردن، صله‌رحم، مجالسی که مَرضی خداست. همه اوقات را عبادت کردن اشتباه است، همه اوقات را کار کردن نیز اشتباه است. همیشه با رفیق بودن اشتباه است؛ و همیشه نیز دنبال تفریح حلال گشتن و دنبال لذت دنیا بودن نیز اشتباه است. آن‌هایی که وقتشان مشغول است قطعاً انسان‌های آرامی هستند، توجه داشته باشید که مدیریت وقت از نکات بسیار مهمی است، لذا معضلی که امروز بخشی از مردم به آن‌ها مبتلا هستند همین رها شدن اوقات است.

خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله والد می‌فرمودند: بزرگ شدن، خمره‌ی رنگ رزی و شانسی نیست، فرد زحمت‌کشیده، نظم داشته تا آیت‌الله‌العظمی بروجردی شده است، بعضی‌ها با بی‌نظمی کار می‌کنند و پیشرفت هم نمی‌کنند. من از شخص آیت‌الله‌العظمی مکارم شنیدم که می‌فرمودند: امام قریب به پانزده سال نجف بودند. آن‌چنان برنامه‌های امام دقیق بود، هرروز که برای درس از بازار می‌گذشتند، بازاری‌های «بازار حویش» نجف، ساعتشان را با حضور امام تنظیم می‌کردند، یعنی این بازاری می‌دانست که امام ساعت هفت و نیم صبح از جلوی در مغازه رد می‌شود اگر ساعت او مشکل داشت تا امام را می‌دید ساعت را تنظیم می‌کرد. این نظم است. نظم از صفات الهی است. خدا عالم را منظم آفریده است. امروز دوم دی‌ماه 1398 بوده است. شما امروز طلوع فجر، ظهر شرعی، غروب آفتاب و نیمه‌شب شما برگردید به صدسال قبل چنین روزی، دقیقاً دقیقه و ثانیه‌اش همانند چنین روزی است؛ یعنی دوم دی‌ماه 1298 دقیق و ثانیه و فجرش مثل امروز بوده است. این نظم نظام خلقت است. برگردید به هزار سال قبل شیراز همین بوده است. این نظمی است که خدا آفریده است و خدا خلق کرده است و یکی از برهان‌های خداشناسی برهان نظم است. ما باید نظم را از خداوند یاد بگیریم این دلیلی است که انسان‌های موفق در زندگی خودشان نظم دارند.

شهید مطهری می‌فرمایند: آیت‌الله‌العظمی بروجردی در حوزه درس، من را دیدند و گفتند که آقای مطهری آقای راشد تربتی در رادیو تهران صحبت می‌کنند؛ برخی از آقایان یا÷دشان هست، قبل از انقلاب شب‌های جمعه رادیو سخنرانی آقای راشد پخش می‌شد که بعداً کتاب شد. حاج شیخ عباس تربتی در تربت، از اوتاد بود. آقای حاج شیخ حسن راشد تربتی فرزند ایشان بود و در دانشگاه تدریس می‌کرد. آیت‌الله‌العظمی بروجردی به مرحوم شهید مطهری می‌فرمایند آقای راشد را اگر دیدید بگویید: اگر به قم آمدند بگویید من می‌خواهم ایشان را ببینم. شهید مطهری می‌فرمایند: من در دانشگاه تهران به آقای راشد گفتم که آیت‌الله‌العظمی بروجردی خیلی مایل هستند که شما را ببیند. اگر قم آمدید، ایشان را ببینید. آیت‌الله مطهری می‌گویند: صبح دوشنبه‌ای بود ساعت 8 درب خانه‌ی ما را در قم زنگ خورد. دیدم آقای راشد تربتی است. ایشان گفتند: آیت‌الله‌العظمی بروجردی می‌خواهند ما را ببیند برویم دیدار ایشان، گفت: آیت‌الله‌العظمی بروجردی درسشان ساعت نه شروع می‌شد، ما حرکت کردیم و تقریباً ساعت هشت و ربع بود که به درب خانه‌ی آیت‌الله‌العظمی بروجردی رسیدیم در زدیم، خادم آمد دم در به خادم گفتم به آقا بگویید که مطهری و آقای راشد تربتی آمده‌اند و می‌خواهند خدمت شما برسند، تقریباً چهل دقیقه به‌وقت درس آقا وقت مانده بود و آقا هم در خانه بودند. خادم رفت و بازگشت و گفت آقا می‌فرمایند من وقت ندارم. مرحوم شهید مطهری فرمودند که من خیلی خجالت کشیدم، ما به آقای راشد گفتیم که آقای بروجردی با شما کاردارند و ایشان از تهران به قم آمده است، یک استاد دانشگاهِ عالم آمده است و آقا هم گفته، می‌خواهم او را ببینم، آمدیم درب خانه‌ی آن‌ها و آقا می‌گوید که من وقت ندارم. گفتید: که چه کسی دم در است، گفت: بله گفتم که آقای مطهری همراه با آقای راشد، دم درب هستند. شهید مطهری گفتند که من از آقای راشد عذرخواهی کردم و ایشان هم کمی مکدر شدند، ما هم از آیت‌الله بروجردی دلگیر شدیم، آقای راشد هم گفتند: من هم می‌روم تهران کلاس دارم و سلام ما را به آیت‌الله‌العظمی بروجردی برسانید و بفرمایید من عذرخواهی می‌کنم، آمدم شما را ببینم، شما وقت نداشتید و خداحافظ و ایشان رفت. مرحوم مطهری فرمودند که ما نیز ساعت نه به درس استاد آیت‌الله‌العظمی بروجردی رفتیم. ایشان درس خارجشان که تمام شد از منبر که پایین آمدند، روی پله‌ی منبر ایستادند و یک نگاهی به جمعیت کردند و من را دیدند و گفتند آقای مطهری بیا، من رفتم سمت استاد، آقا فرمودند که من به منزل می‌روم، با آقای راشد بیایید و من می‌خواهم شما را ببینم. گفتم آقا وقتی درب منزل شما می‌آییم، ما را نمی‌پذیرید، آقای راشد به خاطر شما به قم آمد چون شما فرمودید که می‌خواهید ایشان را ببینم. ما را نپذیرفتید و ایشان هم رفت و کمی هم مکدر شد و ما هم مکدر شدیم.

درس بزرگی این مرجع عالی‌قدر به ما داد، به کی؟ به شهید مطهری، به آیت‌الله راشد تربتی، خیلی از ماها این کارها را می‌کنیم و پرتوقع هستیم. آیت‌الله‌العظمی بروجردی فرمود: آقای مطهری من گفته بودم که می‌خواهم آقای راشد را ببینم، وقت تعیین نکرده بودم. حق این بود که اگر آقای راشد امروز می‌خواست به قم بیاید، از قبل با من هماهنگ می‌شد که امروز آقای راشد به قم می‌آید و کی وقت دارید که ایشان را ببیند، من نیز وقت معین می‌کردم. شما با بی‌نظمی به درب خانه­ی من آمدید و می‌خواهید نظم زندگی من را به هم بزنید. ساعت 8 تا 9 صبح وقت مطالعه‌ی درس خارج من است و من در آن ساعت کسی را نمی‌پذیرم. شما اشتباه کردید در این ساعت آمدید. من به شما وقت معین کرده‌ام و نپذیرفتم؟ شهید مطهری تا آقای بروجردی این را گفت، ارادت من به آیت‌الله بروجردی دو صدچندان شد. مطهری با آن مقام می‌گوید ما هم فهمیدیم اشتباه می‌کنیم. ما این اشتباهات را نمی‌کنیم؟ بی‌وقت نزد کسی می‌رویم که کارداریم، اگر کاردارید، وقت بگیرید و بیایید. شاید آن فرد نیز کار دارد. مثل قوم مغول به خانه‌ی مردم می‌روید، آقا فلانی در خانه است و بریزیم سرش، این خلاف قرآن است. قرآن می‌فرماید: اگر می‌خواهید خانه‌ی کسی بروید و کار باکسی دارید، ابتدا خبر دهید. «لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَاْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلـي اَهْلِهَا»[6] اگر می‌خواهید جایی بروید اول خبر بدهید و اول بگویید که می‌خواهم بیایم. شاید طرف اصلاً آمادگی نداشته باشد، شاید وقت او مشغول باشد. چرا او را در رودربایستی می‌اندازید. بعد هم که وارد می‌شوید سلام کنید. این درس زندگی است. چون ما با این آقا کارداریم پس باید خودمان را با او تنظیم کنیم. آقا من از راه دور آمده‌ام، خب از راه دور آمدید می‌خواستید وقت خودتان را تنظیم کنید. این بنده خدا هم کار دارد. چطور شما کار خودتان را می‌بیند اما کار او را نمی‌بینید؛ و اگر ما سراغ کسی رفتیم و هم ایشان نیامد، می‌گوییم که آدم متکبری است، خودش را برای ما گرفته است و جواب ما را نداده است. شما با بی‌نظمی نزد او رفتید. شهید مطهری می‌فرماید: رفتم تهران دانشگاه، مرحوم راشد را دیدم، گفتم می‌دانید که چرا آیت‌الله بروجردی ما را نپذیرفت، آقای راشد گفت برای چه؟ گفتم برای اینکه ما با بی‌نظمی رفته بودیم. گفت جریان آیت‌الله بروجردی را گفتم و آقای راشد گفت از طرف من دست آیت‌الله‌العظمی بروجردی را ببوس و بگو آقا ارادت من هم به شما مضاعف شد.

یک‌وقت می‌بینید که 50 یا 60 سال از عمر ما گذشته است، عیب‌های خودمان را نشناخته‌ایم. یک بزرگ‌مرد، یک‌دفعه نکته‌ای یا تذکری می‌دهد و ما هم متوجه می‌شویم. مدیریت زمان به انسان‌ها آرامش می‌دهد. چون وقتی‌که وقت شما مشغول شدید، گذر عمر هم شما را ناراحت نمی‌کند، چون وقت خودت را خوب استفاده کردی. از وقت خودت خوب بهره‌برداری نمودی. «مَشْغُولٌ وَقْتُهُ»، مؤمن باید وقتش مشغول باشد. اگر وقتت را مشغول نکردی شیطان آن را پُر می‌کند. اگر وقت خودت را مدیریت نکردی، شیطان مدیریت می‌کند و و تو را می‌برد. لذا افرادی که به بیماری‌های اعصاب و روان و افسردگی مبتلا می‌شوند، وقت مشغول و مدیریت وقت ندارند، بیشتر وقت خود را در تنهایی به سر می‌برند. افسرده و وامانده می‌شوند. «مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ صَبُورٌ.»

از ویژگی بندگان خوب خدا این است که ایشان سپاس گذار و شکور هستند. یکی از طلاب عزیز گفتند: از آیت‌الله حاج شیخ حسن علی نخودکی چیزی برای ما بگویید. من دو تا قضیه از حاج شیخ بگویم.

حاج شیخ حسن علی به‌جایی رسید که دانه‌ی انجیر برمی‌داشت، ببینید: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ»، مردم! نان خشک سرطان را خشک می‌کند؟ خیر. ولی نان خشکی که صاحب‌نفسی به او بدمد، سرطانی را سر پا می‌کند. کور را بینا می‌کند. من جریانی از عنایات حاج شیخ را در همین شیراز برای شما بگویم با دو واسطه و جریانی نیز از آیت‌الله والد و علت آن را برایتان بازگو کنم. هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست. درب خانه‌ی خدا، پارتی‌بازی نیست. آقا خدا به فلانی شانس بدهد، خدا به آدم شانس بدهد یعنی چه؟ ببینید! حاج شیخ حسن علی چکار کرد. ببینید! این که خدا به او موقعیت داده است. خدا می‌فرماید: ما ذره المثقال‌ها را می‌بینیم. ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ[7]. من کار نمی‌کنم. به نتیجه هم نمی‌رسم و در نهایت می‌گویم شانس ندارم. اگر رفتی به مقصد می‌رسی. تلاش کردی مزد می‌گیری. حاج شیخ حسن علی کارکرده بود.

من از یکی از بزرگان علما شنیدم که می‌گفت من کسی را دیدم که شش ماه شبانه‌روز با حاج شیخ حسن علی اصفهانی دمخور بود. از بزرگان عرفا و علما بود. شش ماه شبانه‌روز با حاج شیخ بود. گفت به این آقا گفتم که شما شش ماه با حاج شیخ حسن علی نخودکی بودید، حاج شیخ چکار می‌کرد؟ کور را بینا می‌کرد، سرطانی را شفا می‌داد. طی الارض داشت. هم می‌رفت، هم می‌برد، هم می‌فرستاد. خیلی حرف است. ما که خودمان هم نمی‌توانیم برویم. بعضی‌ها هم خودشان می‌روند، هم با خودشان می‌برند و هم‌نفس او طرف را می‌فرستد. می‌گوید: برو می‌رود. «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، حاج شیخ چنین بود، آقای حاج شیخ علی اصفهانی از اسماء استفاده می‌کرد، آثارش را نگه می‌داشت. مشکل ما اینجاست. خوب ذکر می‌گوییم ولی با دو تا غیبت خرابش می‌کنیم. نماز جماعت می‌رویم، هنوز پایمان به خانه نرسیده است، مسجد را تکان داده و وارد خانه می‌شویم. قدرت حفظ عمل نداریم. قرآن خوب می‌خوانیم، مُفت هم آن را باطل می‌کنیم. شب لیله القدر دو سه ساعت دعا و ذکر و مناجات می‌خوانیم، هنوز از مسجد بیرون نرفته آن را ضایع می‌کنیم. من یک حاجی دیدم در منا که حج خود را گذاشت. در عرفات حج را زمین گذاشت.

مردم! امام باقر فرمود: «اَلْإِبْقَاءُ عَلَى اَلْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ اَلْعَمَلِ[8]»، «حفظ کار از انجام کار سخت‌تر است.» یک نماز مغرب و عشا را که امشب خواندید چقدر زمان برد؟ نهایتش نیم ساعت. می‌توانید این نیم ساعت را تا لحظه‌ی مردن نگهدارید؟ هنر اینجاست. یک صفحه قرآن خواندید چقدر زمان برد؟ ده دقیقه. می‌توانی آن را حفظ نمایی؟ ما در حفظ عمل مشکل‌داریم. به تعبیر یکی از اساتید علم اخلاق که می‌گفت: بعضی‌ها در معنویات ولخرج هستند. خوب ذکر می‌گویند، مفت از دست می‌دهند.

من خدا را شاهد می‌گیرم، در دوران زندگی‌ام در خدمت پدر، یک غیبت از پدرم نشنیده‌ام. یک خلاف شرع از ایشان نشیندم. هنر همین‌جاست. می‌توانی خوبی‌های خودت را نگهداری؟ مردم! همین هفده رکعت نماز را بخوانید، مستحبات هم نمی‌خواهد. اگر خراب نکنید شما را به معراج می‌برد. «الصلاه معراج المؤمن.» حاج شیخ حسن علی اصفهانی، بزرگ‌ترین هنرش حفظ اعمال بود. حاج شیخ حسن علی اصفهانی از اسماء استفاده می‌کرد، آثارش را نگه می‌داشت، یعنی اگر ذکر می‌گفت، زیارت عاشورا می‌خواند، زیارت جامعه می‌خواند، بعد از خواندن، خراب نمی‌کرد. هنر در حفظ عمل هست. البته نگه‌داشتن این‌ها نیز شرح صدر می‌خواهد. دو تا کلمه اگر به شما گفتند به هم نریزید. البته این وقت تنظیم‌شده، مدیریت‌شده و سامان‌دهی به زندگی می‌خواهد. اگر زندگی را سامان دادی به اینجا می‌رسی. من به همین جریان بسنده کنم. جریانی نیز از آیت‌الله والد برای شما بگویم.

ایشان می‌فرمودند: یک سال مشهد بودم، یک‌شب جمعه، مصادف با یکی از اعیاد ائمه بود، برای نماز مغرب و عشاء به حرم امام رضا (ع) رفتم و گوشه‌ی صحن، کنار قبر حاج شیخ حسن علی اصفهانی، نشستم و فاتحه­ا‌ی خواندم. گفتم آقای حاج شیخ، امشب شب عید است، یک عیدی به ما بدهید. من از شما عیدی می‌خواهم. گفتم منظورم هم عیدی معنوی بود، مادیات را که باید بگذارید و بروید. اگر خوردی که خوردی و اگر هم نخوردی آن را می‌خورند. دست دیگران هم به مادیات می‌رسد. معنویتی که شما را رها نکند مهم است. ایشان فرمودند: یک عیدی از شما می‌خواهم. این را گفتم و به حرم رفتم، نماز مغرب و عشا را خواندم. این عیدی را هم من امشب به شما بدهم. خیلی‌ها گره‌های کورشان را اینجا باز کردند. من کسی را سراغ داشتم که 22 سال بچه‌دار نمی‌شد. با این دستور امام جواد (ع)، یک سال بعد، بچه‌دار شد. این دستور از امام جواد (ع) است. اگر کسی گرهی به زندگی‌اش افتاده است، بالای سر امام رضا (ع) برود و در قسمت بالاسر، دو رکعت نماز بخواند، مثل نماز صبح، در قنوت نماز حاجت خود را از خدا تقاضا کند، خدا به عظمت امام رضا او را حاجت‌روا می‌کند. البته اگر آنجا رفتید و نماز خواندید، همه را دعا کنید. چیزهای سردستی و فانی را هم نخواهید. بگویید خدایا عاقبت همه­ی ما ختم به خیر شود، دنیای حسنه، آخرت حسنه برای ما رقم بخورد. حاج‌آقا گفتند: من نماز مغرب و عشای خودم را خواندم، مشغول به دعا بودم، یک‌دفعه دیدم که درب‌های حرم را بستند، خدام حرم آمدند، یکی‌یکی زائران را بیرون کردند. کسانی که کنار دست ما بودند را هم خارج نمودند، من مشغول دعا بودم. کسی گفت چرا این آقا را بیرون نمی‌کنید؟ بعضی‌ها بخیل هستند، خودش که توفیق ندارد، کسی را هم که توفیق دارد، منّاع الخیر می‌شوند، مردم! منّاع الخیر نباشید. این تفکر را دارند، حالا که خودم نیستم، تو هم نباش. این بد هست. «أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً»، مؤمن سینه‌ی گشاده دارد. مؤمن بخل ندارد، مؤمن نمی‌گوید حالا که خودم نه تو هم نه. می‌گوید تو برو و به نیابت از ما هم دعا کن. حاج‌آقا گفتند: من داشتم دعا می‌خواندم، کسی را بیرون می‌کردند، گفت: چرا این آقا را بیرون نمی‌کنید؟ اصلاً پارتی‌بازی هست؟ این حاج شیخ چرا بیرون نمی‌رود؟

رئیس خدام که پیر مردی بود، گفت: این آقا خادم امام رضا هست، باید باشد. من نمی‌دانستم که چه اتفاقی می‌افتد؟ یک‌دفعه دیدم که حرم خلوت شد، همه بیرون رفتند، خادم‌ها آمدند، می‌خواستند حرم را بشویند، درب ضریح حرم مطهر را باز کردند، رئیس خدام آمد دست من را بوسید و گفت آقای حاج شیخ شما بفرمایید کنار ضریح مطهر نماز بخوانید. من قریب به یک ساعت چسبیده به ضریح امام رضا مشغول نماز بودم، خادم‌ها هم کارهای خودشان را می‌کردند، یک‌دفعه یادم آمد یکی دو ساعت قبل به حاج شیخ حسن علی اصفهانی گفتم عیدی می‌خواهم. چه عیدی داد؟ بهتر از این؟ گفتند یکی دو ساعت در حرم در کنار ضریح مطهر، فقط خادم‌ها کار می‌کردند، این حاج شیخ حسن علی است.

تا شب نروی روز به‌جایی نرسی

این آقایان زحمت کشیدند که به اینجا رسیدند، این‌ها وقت را مدیریت کردند، «مَشْغُولٌ وَقْتُهُ»، بالاخره افرادی که روی اوقات زندگی شان دقیق و حساس هستند، برنامه دارند، مدیریت در زمان دارند، قطعاً شیطان نمی‌تواند در وقتشان نفوذ و ورود پیدا کند. لذا می‌توانید روی رفتارهای آدم‌های منظم مؤمن، برنامه تنظیم نمایید. ناهار آدم بی نظم یک روز این ساعت است، یک روز دیگر وقتی دیگر می‌خورد، یک روز هست، یک روز نیست. «مَشْغُولٌ وَقْتُهُ.» قطعاً مدیریت وقت، آرامش را برای انسان‌ها به دنبال خواهد آورد، چون وقت و اوقات خودشان کمال بهره‌برداری و استفاده را کرده اند.

ایام فاطمیه هم نزدیک است و ایامی است که بزرگ بانوی عالم اسلام در منزل و بیمار و بستری است.

گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا.

کم مخواه از عطای بسیارش کانچه خواهی عطا کند زهرا.

بر دل و جان ما صفا بخشد گر نگاهی به ما کند زهرا

اللهم صلّ علی فاطمه و ابیها و بعلها و بینها بعدد ما احاط به علمک.

 

[1]. سوره فتح. آیه 4

[2]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 2, صفحه 97.

[3]. بقره/156

[4]. فجر/7.

[5] مکارم الأخلاق، جلد 1, صفحه 269

[6] نور/27

[7] زلزله/7

[8]. الکافي، جلد 2, صفحه 296.

 

دانلود

 

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (556 KB)

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه