DSC05468
DSC05391
DSC05464
DSC05440
DSC05427
DSC05498
DSC05487
DSC05481
DSC05472
DSC05532

استاد شیخ علیرضا حدائق روز جمعه 29 آذر 98 به ادامه سلسله مباحث «آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.

 

دانلود

 

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (265 KB)

بسم الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق با موضوع «مهدویت»

29 آذر 98 - مهدیه بزرگ شیراز

قال الله تعالی تبارک و تعالی فی محکم کتابه. بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿وَالْعَصْرِ ﴿إِنَّ الإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ ﴿إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ صدق الله العلی العظیم.

در ادامه‌ی عرایض جلسه‌ی گذشته از آیات مهدوی در قرآن، خداوند چهار دستور سازنده‌ی انسان‌ساز جامعه‌ساز را بیان می‌کند.

قرآن بیش از 1400 سال قبل بشریت را ارشاد می‌کند که اگر این دستور چهار مادّه‌ای را اجرا کردید، جامعه‌ی شما جامعه‌ی موفقی خواهد بود. اول اینکه دنیای شما، دنیای خوبی است؛ و این ساختار نظام دنیای شما یک مدینه‌ی فاضله می‌شود. برخلاف این تصور اشتباهی که بعضی‌ها فکر می‌کنند دین‌داری و خداپرستی و حجاب و عفاف و پاکی فقط برای آخرت خوب است. این‌ها اول دنیای ما را آباد می‌کند.

چند روز قبل، مادر و دختری نزد ما آمدند، دختر گفت: من اعتقادی به حجاب ندارم ولی مادرش کاملاً پوشیده، مشروع و معقول بود. دختر می‌گفت که ما در دوران طفولیت خود تقلید کورکورانه می‌کردیم، حالا فهمیده‌ام، دانشگاه رفته‌ام. من این حجاب مادر را خیلی تأیید نمی‌کنم و قبول ندارم و من احساس می‌کنم این‌طوری به خدا نزدیک‌تر هستم.

گفتم: تو باید احساس کنی یا خدا باید تشخیص بدهد؟ گفتم: شما مثل مریضی است که به دکتر بگویی من احساسم این است که اگر این دارو را نخورم برای من بهتر است. طبیب می‌گوید که من با علم، تجربه‌ و تخصصم می‌گویم این دارو را باید بخوری. احساس تو که ملاک نیست.

شما می‌گویید که در حجاب، اسلام فقط خودش را دیده است، اسلام ترا دیده است. اسلام می‌خواهد تو در معرض نگاه‌های آلوده قرار نگیری. اول شخصیت تو تنزّل پیدا نکند، نگاه­های هرزه به سمت تو متوجه نشود، این اولاً برای خودت است و ثانیاً اسلام جامعه را هم دیده است، شما وقتی رعایت ارزش‌های اخلاقی را نکردید، جامعه را هم به آشوب و آسیب می‌کشانید. جامعه حق همه است، الآن هم در جامعه‌ی خود ما، با یک رشد طلاق و کاهش ازدواج مواجه هستیم. چرا؟ یک علتش همین است که رعایت نمی‌شود.

این دستوراتی است که خدا برای سعادت بشر تبیین کرده است. سلامت جامعه در پرتو راست‌گویی است، سلامت جامعه در پرتو تواضع، سلامت جامعه در پرتو اخلاق است. آن روی سکه هرچه رعایت نشود، جامعه فاصله می‌گیرد. اطمینان، امنیت، آسایش، آرامش می‌رود. گفتم شما هم به خودت و هم به دیگران آسیب می‌رسانی. رعایت نکردن ارزش‌های دینی همین است.

 مردم! نماز، روزه‌ی، خمس، اخلاق، نماز شب، ذکر شما، اول خودتان بهره می‌برید و بعداً در پرتو خوبی شما دیگران هم بهره می‌برند. فاصله گرفتن از این‌ها، اول خود ما زیان می‌بینیم و بعداً دیگران هم آسیب می‌بینند. قرآن می‌فرماید: ﴿إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا (دستور اول)، اعتقاد قوی به خدا داشتن یعنی ایمان، این رمز سلامت جامعه است؛ و لذا نوع خلاف‌ها، خطاها و جرائم ریشه در بی‌ایمانی دارد.

چند شب قبل مجلسی بود، یکی از قضات در مجلس بود، گفتم شما سال‌ها قاضی هستی، من یک سؤال می‌کنم. این را بارها از قضات پرسیده‌ام، در دادگستری عرض کرده‌ام، گفتم تا حالا برخورد کرده‌اید به یک پرونده‌ی که دو طرف پرونده باایمان باشند؟ گفت: هرگز، در دوران قضاوتم این را ندیده‌ام.

پرونده‌هایی که در دادگستری باز می‌شود، حداقل یک‌طرف دعوا بی‌ایمان است. زیاده‌خواهی می‌کند، ظلم می‌کند، زور می‌گوید. ایمان ندارد. ما از بی‌ایمانی ضربه می‌خوریم. در عرصه‌ی اقتصادی، اجحاف‌ها، گران‌فروشی‌ها، احتکارها، اختلاس‌ها، کار آدم‌های بی‌دین است. کسی که از خدا می‌ترسد، اموال خودش را مال خدا می‌داند. می‌گوید: المال مال الله. مال، مال خدا است. دست ما امانت است، در مسائل اداری ما، کاغذبازی‌ها، ارتشاءها، زورگویی‌ها، روند کار را کُند کردن، کار چه کسانی است؟ کار آن‌هایی است که از خدا نمی‌ترسند. آن‌کسی که از خدا می‌ترسد از این کارها نمی‌کند.

سال 64 حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین شهید میثمی، نماینده‌ی امام در سپاه فجر فارس بود. ایشان اصالتاً اهل استان اصفهان بود، استان فارسی نبود. به منزل حاج‌آقای والد آمد، در همین خیابان بین‌الحرمین که تخریب شد، در همان حیاط منزل، صندلی گذاشتند و دو سه نفر از فرماندهان سپاه آمده بودند و نشستند تا نشست به حاج‌آقا گفت یک تلفنی هم هست؟ من یکی دو سه تا تلفن بزنم. آن موقع، تلفن‌های بی‌سیمی نبود، تلفن‌های همراه نبود، به سیم تلفن یک رابطی زدیم و ازآنجایی‌که سیم تلفن بود، کشاندند و آوردند در حیاط، بغل صندلی مرحوم شهید میثمی. دیدم که یک کیف‌دستی داشت، کیف خود را بیرون آورد و دفتر را باز کرد، همان‌جا که نشسته بود، در همین فاصله‌ی که دیگران داشتند چایی می‌خوردند، پذیرایی می‌شدند، دو سه تا تلفن زد و کار دو سه نفر را حل کرد. روی صندلی. بعد به حاج‌آقا گفت: من هر جا که رفته‌ام، به مسؤولین گفته‌ام من اتاق نمی‌خواهم. در یک راهرو می‌نشینم، فقط یک خط تلفن به من بدهید، این کیف هم‌اتاق کار من است. این یعنی کار کردن. در قیدوبند طول و عرض میز ریاست، اگر کسی بخواهد کار کند این است. بخواهیم کار نکنیم بهانه‌تراشی می‌کنیم. آن موقع تلفن‌های همراه هم نبود که ایشان در راه هم صحبت کنند، اکنون ما تلفن همراه داریم، ولی گاهی اوقات کاری از ما هم برمی‌آید، ولی نمی‌کنیم، بالاخره امکاناتی هم داریم، قدم برنمی‌داریم. اگر برای خدا کار نمودی، خداوند به این وقت شما خیر می‌دهد. خدا به این زندگی تو برکت می‌دهد. تو قبل از اینکه خیرت به دیگران برسد، خدا بازتاب این را در زندگی شما می‌آورد. این نقش ایمان است.

دستور دوم سعادت بشری عمل صالح است. مؤمنین! همه‌چیز در نماز شب نیست، همه‌چیز هم در دعای ندبه‌ی تنها نیست. همه‌چیز در زیارت عاشورا خواندن تنها و دعای عهد نیست، ایمان باید صورت عمل پیدا کند، یعنی باید داخل کار شوید.

مثل مشهوری است که کسی از جایی می‌گذشت، دید یک آقایی گریه می‌کند، این هم نان گرفته بود و داشت می‌رفت. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفت از گرسنگی گریه می‌کنم. گفت: من هم برایت گریه می‌کنم. گفت: نمی‌خواهد گریه کنی، یک‌تکه از این نان را جدا کن و بده ما بخوریم، جلو گریه‌ی ما گرفته می‌شود. گفت: نان نمی‌دهم، ولی هرچه بخواهی برایت گریه می‌کنم. بعضی از مردم این‌طوری شده‌ایم.

آقا امام زمان! پول برایت خرج نمی‌کنم، ولی تا بخواهی یابن الحسن می‌گویم. ای سیدالشهدا! تا بخواهی صدایت می‌زنم ولی در عمل با شما نیستم. ﴿وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ بِاَمْوَالِكُمْ وَاَنفُسِكُم[1]، جهاد مالی، جهاد جانی، با بدنت، با مالت، دین را دفاع می‌کنی؟ ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ بِاَمْوَالِكُمْ وَاَنفُسِكُمْ. عمل صالح یعنی بیا در صحنه. از شعار بیا بیرون. ایمان باید صورت عمل پیدا کند، یعنی نشان بدهید که مؤمن هستید. بالاخره دردآشنا باشیم، مشکلات را ببینیم، اگر کاری از دست ما برمی‌آید که می‌توانیم، کوتاهی نکنیم.

لذا وقتی مردم هم می‌بینند که یک مؤمنی دارد خدمت می‌کند، در صحنه می‌آیند. در یک خانواده یک مؤمن شاخص می‌شود. وقتی می‌بینند این مؤمن در همه‌ی عرصه‌ها مددکار است، دیگران هم یاد می‌گیرند. این دو تا دستور که دستور فردی است. برای هر شخصی باید این‌ها را رعایت کند. قرآن می‌فرماید: ﴿إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ،

دو تا دستور دیگر که این‌ها بازتاب‌های اجتماعی دارد: ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ، در جامعه باید یکدیگر را به‌حق سفارش کنیم. همین صندلی‌هایی که روی آن‌ها جلوس نموده‌اید. دقیقاً مثل این صندلی است. این صندلی را اگر یک‌پایه آن را قطع کنید، دیگر قوام ندارد. دو تا پایه نداشته باشد، نمی‌شود روی آن نشست. اگر یک صندلی پایه نداشته باشد صندلی نیست.

در ساختار اجتماعی باید نقش ایمان و عمل صالح در جامعه مشخص باشد، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ، همدیگر را به‌حق، نیکی‌ها، فضائل، خوبی‌ها سفارش کنیم. بعضی از ما‌ها خیلی خوبیم. ایمان ما خوب است. کار شایسته هم انجام می‌دهیم، ولی حرف نمی‌زنیم. من یک آیه‌ی شریفه را در این بحث خدمت عزیزان تقدیم کنم: قرآن می‌فرماید: ﴿كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ،[2] شما بهترین امت هستید، قدر خودتان را بدانید.

کسی خدمت آقا امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: شما چرا خدا را می‌پرستید؟ برای چه خدا را بپرستیم؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «خدا به من شخصیت و لیاقتی داده است که دینی که برای انبیاء و ملائکه و فرشتگانش پسندید، برای من نیز پسندیده است و من را خلق کرد.» مردم! همین‌جا که هستید معلوم است که خدادوستتان دارد. آن‌هایی که با خدا قهر هستند و خدا را چنین و چنان می‌گویند. بگو اگر خدا شما را دوست نداشت، وجود نداشتی. بهترین دلیل بر محبت خدا بر همه‌ی ما، بودن ما هست. گاهی در خانه‌ی یک نفر وارد می‌شوید، یک سری تجهیزاتی را می‌بینید، تمام این تجهیزات را که در منزل این فرد می‌بینید، آن فرد این‌ها را پسندیده است که تهیه کرده است، و لذا اگر شما ایراد بگیرید که چرا رنگ این صندلی این‌گونه است؟ این تابلو چرا این‌طوری است؟ این مبل چرا چنین است؟ این توهین به صاحب‌خانه هست. صاحب‌خانه می‌گوید: سلیقه‌ی من این‌طوری هست. مردم! شما سلیقه‌ی خدا هستید، مردم! پُری ظرفیتتان را ببینید، خدا همه‌ی شما را دوست می‌داشت که آفرید. خدا فرعون را هم دوست می‌داشت. فرعون زمانی که در نیل غرق شد، لحظات آخر زندگی، موسی را در حاشیه‌ی نیل دید، حضرت موسی داشت با بنی‌اسرائیل و مصری‌ها صحنه‌ی غرق شدن فرعون و همه‌ی جنود او را می‌دید، فرعون در نفس آخر گفت: موسی من را نجات بده. مردم! قدر این خدایتان را بدانید. از خدا بخواهید که فقط کار شما با خدا بیفتد، گاهی اوقات می‌بینید که دست توسل به‌سوی پیغمبری مثل موسی دراز می‌شود، ولی موسی رو برمی‌گرداند. البته حضرت موسی هم با قاعده و ضابطه رو برگرداند، بشر یک ظرفیتی دارد، ظرفیت بشر که ظرفیت خدا نیست. خدا لایتناهی است. بساط فرعون که از روی گستره‌ی زمین جمع شد. جبرئیل نازل شد و عرض کرد موسی! خداوند می‌فرماید: چرا جواب فرعون را ندادی؟ او صدا زد و گفت نجاتم بده. موسی عرض کرد پروردگارا! فرعون یک انسان دیکتاتور، آدم کش، جنایت‌پیشه، ادعای خدایی می‌کرد، بنی‌اسرائیلی‌ها را به استضعاف کشاند، همسرخودش، آسیه را روی زمین میخکش کرد، این جنایتکار را نجات دهم؟ جبرئیل خطاب کرد: موسی! خدا می‌فرماید: چون فرعون را خلق نکرده بودی به حالش رحم نکردی! چون رزقش نداده بودی برایش دلسوزی نکردی! به عزت و جلالم قسم، اگر فرعون در همان لحظات آخر، من را صدا می‌زد، او را کمک می‌نمودم.

ای بنده که سخت بی‌وفایی از مهر به‌سوی ما نیایی

هرگاه سر تو درد گیرد نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بیابد یاغی شوی و دگر نیایی

خدا یزید را دوست می‌داشت که آفرید. یزید خودش فاصله گرفت و بد شد. لذا اگر غیبت کسی را نمودید که به خلقت او برگردد، توهین به خدا است. گاهی غیبت در صفات افراد می‌کنیم که باید برویم و از این نوع غیبت حلالیت بطلبیم؛ اما گاهی می‌گوییم که چشم فلانی این‌طوری هست، رنگ پوست او این‌طوری هست، قد او این‌طوری هست، هیکلش این‌طور هست. این‌ها به خلقت برمی‌گردد. غیبتی که به خلقت برگردد به خالق برمی‌گردد. این را شما نمی‌پسندی، خدا این را دوست داشته است که این‌گونه آفریده است.

مردم! قدر اسلام تان را بدانید، قدر دینتان را بدانید. ﴿اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ، برانگیخته شدید و انتخاب شدید شما که بهترین امت هستید، کار شما باید این باشد: ﴿تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ، امربه‌معروف فراموشتان نشود. نهی از منکر یادتان نرود. ﴿وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ، ایمان به خدا جزء برنامه‌ی زندگی شما باشد. ﴿وَلَوْ آمَنَ اَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُم، قرآن می‌فرماید: اگر اهل کتاب یعنی یهودی‌ها و مسیحی‌ها هم ایمان می‌آوردند، برای آنها خیر بود. ﴿مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَاَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ، قرآن می‌فرماید: که بخشی از امت‌های دیگر مؤمن هستند و اکثرشان فاسق هستند. بخشی ایمان می‌آورند و اکثریت فاصله می‌گیرند.

سؤال کردند که اگر فرعون از خدا می‌خواست که او را نجات می‌داد درحالی‌که فرعون این‌همه ظلم کرده بود، موسی ازاین‌جهت که او بزرگ‌ترین ظالم به خدا و خلق هست او را نجات نداد، کار موسی درست بود یا کار خدا؟ کار خدا. کار موسی هم درست بود. موسی کجا؟ خدا کجا؟ همه‌ی انبیاء، شخصیت و اعتبارشان به اعتماد خدا هست. ایمان یعنی اینکه خداوند طراز هست؛ یعنی انبیاء را که دوست می‌دارید برای خدا هست، اما من نمی‌خواهم بگویم که کار موسی هم بد بود. موسی در قالب بندگی کار درستی کرد. با یک دیکتاتور آدم کش جنایت پیشیه‌ی برخورد کرد؛ اما سخن خدا این بود: حالا که فرعون کمک خواست و اظهار پشیمانی کرد، در کلام حضرت امیر آمده است که عفو کجا خوب است و کجا بد است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «جایی که طرف پشیمان هست او را ببخشید.»

فرعون گفت: موسی نجاتم بده! یعنی رسید به‌جایی که فهمید هیچ‌کاره است. اینجا اگر خداوند بود می‌بخشید. پیغمبر فرمود: «اگر روح کسی به گلویش نرسیده است برگردد، خدا می‌پذیرد.» خدا کجا؟ بندگان خدا کجا؟ ﴿وَمَا اُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً[3] ذره‌ی علم به ما داده‌اند. انبیاء با آن وسعت صبر و تحول و بردباری، یک ظرفیتی دارند؛ اما ظرفیت وجود خدا لایتناهی است، لذا حضرت موسی در جایگاه بندگی عملکردش درست بود. بخشندگی خداوند در جایگاه ربوبیت، اقتضا می‌کرد که فرعون را ببخشد، لذا کار حضرت موسی را تقبیح نمی‌کنیم. اگر دست ما بود قبل از اینکه فرعون به نیل برسد او را نابود می‌کردیم.

در مسجدالحرام نشسته بودیم یک آقای با سوادی که اهل تهران بود، در لباس احرام نشسته بودند. یک عده‌ی دیگر هم رو به کعبه نشسته بودند. گفت: من همین‌جا به همه‌ی شما می‌گویم: خدا! دو ماه قدرت خود را به من بدهد تا به شما نشان بدهم که خدایی کردن یعنی چه؟ خدا نکند مردم! سروکار شما با بنده بیفتد. این دعای امام صادق (ع) را همیشه بخوانید. این دعای قنوت نماز شب امام صادق (ع) هست: «الهنا لاتکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا لا اقلّ من ذلک و لا اکثر.» «خدایا به اندازه یک چشم به هم زدن، نه کمتر و نه بیشتر، ما را به خود ما هم وامگذار، نه به مردم. خود ما به خود ما واگذار نشویم.» گفتم شما چه داری می‌گویی؟ گفت: دو ماه خداوند قدرتش را به من بدهد، نشان می‌دهم که خدایی کردن یعنی چه، قدرت‌ها دست خودش هست و ما را در زحمت انداخته است. کجا این حرف‌ها را می‌زد؟ در مسجدالحرام، مقابل کعبه. گفتم: از این حرف خودت خجالت بکش! گفتم: مثلاً اگر خدا به شما قدرت بدهد چکار می‌کنی؟ گفت: اول اسرائیل، آمریکا همه را از صفحه‌ی گیتی پاک می‌کنم. گفتم: دیگر چه خدمتی به بشریت می‌کنی؟ گفت: هرچه ثروتمند است را پایین می‌کشم. فقرا را بالا می‌برم. مدیرها را پایین می‌آورم. گفتم: کار اگر دست تو افتاد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. گفت: قدرت دست خداوند است، آن‌وقت به ما می‌گویند که مرگ بر اسرائیل بگویید. خب خدایا! قدرت دست تو هست، خودت یک کاری بکن. گاهی اوقات ما وظیفه‌ی خود را خوب انجام نمی‌دهیم، ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا[4] همه کار کنید، خدا هم کمک می‌کند. ﴿إِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرْكُمْ[5]، «شما در مسیر نصرت بیایید، ما شما را یاری می‌کنیم.»

لذا می‌گویند که مؤمن باید در برابر فراز و نشیب‌های زندگی تسلیم باشد. تسلیم یعنی مثل جنازه‌ی میّت باشید که روی سنگ غسالخانه‌ی زیر دست غسال هست، جنازه را روی سنگ غسالخانه، می‌گذارند. غسال لباس او را بیرون می‌آورد، صدای جنازه بلند نمی‌شود، او را لخت می‌کند ولی اعتراض نمی‌کند، آب روی بدن او می‌ریزد، حرف نمی‌زند، این پهلو و آن پهلو می‌کند. نمی‌گوید این کار را نکن، یک عده دارند تن لخت من را می‌بینند. صدای او بیرون نمی‌آید. می‌گویند مؤمن! در برابر خواست خدا این‌گونه باش. پول داشتی، مشکل اقتصادی داری، سالمی، بیماری، پیری، جوانی، قدرتمندی؟ شکر کن. این مقام، مقام تسلیم است.

بهترین امت بودن به شعار نیست. امروز باید جوابگوی کسانی باشیم که می‌گویند: شما داعیه‌ی برترین امت را در دنیا دارید، با این وضع؟ می‌گوییم بله قرآن هم می‌فرماید که بهترین امت بودن به شعار نیست، به عمل است. بله ما بهترین امت هستیم درصورتی‌که عمل کنیم، مثلاً امربه‌معروف و نهی از منکر. امربه‌معروف چقدر در جامعه‌ی ما عمل می‌شود؟ نهی از منکر چقدر اتفاق می‌افتد؟ در امت ساکت و ترسو خیری نیست. امت باید به هنگام حرف بزند، خانواده‌ی که ترس بر آن‌ها غلبه پیدا کرده است، در این خانواده خیری نیست. مرد جرئت ندارد حرف بزند. بزرگ خانواده شهامت ندارد سخن بگوید. این مشکل از چیست؟ مشکل این است که ایمان ضعیف است. ایمان که ضعیف شد، این قدر که از خلق خدا می‌ترسیم، از خدا نمی‌ترسیم. امام صادق (ع) فرمود: «مَنْ خَافَ اَللَّهَ أَخَافَ اَللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اَللَّهَ أَخَافَهُ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ.»[6] «اگر از خدا ترسیدید، همه از شما حساب می‌برند، اگر از خدا نترسیدید از همه حساب می‌برید.» شهید مدرّس از خدا می‌ترسید. می‌گویند: یکبار رضاخان قلدر به مجلس آمد، گفت: سیّد! از من چه می‌خواهی؟ گفت: جانت را می‌خواهم. رضاخانی که کسی جرئت نداشت در چشمان او نگاه کند، یک سیّد پیرمرد با این قاطعیت با او سخن می‌گوید. گاهی اوقات ما شهامت نداریم با بچه‌ی خودمان حرف بزنیم. به عروس خودمان، به داماد خودمان، در جمع فامیلی دو تا کلمه حرف بزنیم.

نکته‌ی دیگر اینکه اصلاً امربه‌معروف و نهی از منکر معیار امتیاز امت‌ها است. شما می‌خواهید ببینید که شیراز شهر خوبی است؟ ببینید که امربه‌معروف و نهی از منکر چقدر در آن اتفاق می‌افتد. به همان نسبتی که اتفاق می‌افتد، به مسیر «خَيْرَ اُمَّةٍ» نزدیک هستیم. البته امربه‌معروف و نهی از منکر رسالت جمعی است رسالت فردی نیست. در یک شهر، ده نفر حرف می‌زند، هزار نفر ساکت هستند. این‌طور کار پیش نمی‌رود، آن ده تا هم محکوم می‌شوند. در یک جمع فامیلی، پنجاه نفر مشغول گناه‌اند، یک نفر که حرف می‌زند، توبیخ می‌شود.

جوانی چند روز قبل به من زنگ زد و گفت مراسم ازدواج من نزدیک است. شرط من با خانمم این بود که مجلس، مجلس حرام نباشد. پدر زن و مادرزن نیز قبول کردند، الآن که در آستانه‌ی ازدواج هستیم، پدر و مادر دختر و پدر و مادر خودم، همه می‌گویند که برای ما زشت است که مجلس عروسی مخلوط نباشد، به کجا می‌رویم؟ برای ما کسر شأن است که در مجلس ما رقص نباشد. خانم‌ها باید بیایند وسط و برقصند، آقایان بی‌غیرت هم نگاه کنند. در «خَيْرَ اُمَّةٍ» باید امربه‌معروف و نهی از منکر به‌عنوان یک رسالت جمعی باشد. این داماد بیچاره گفت: حاج‌آقا من چکار کنم؟ می‌خواهم تصمیم بگیرم و این عقد را به طلاق منتهی کنم. گفتم: خانمت چطوری هست؟ خانمت هم با رقص و حرام میانه دارد؟ گفت: خانمم می‌گوید من حرف تو را قبول دارم، ولی زورم به پدرم و طایفه‌ام نمی‌رسد. گفتم: خانمت با تو هست؟ گفت: بله. گفتم: این کاری که می‌گویم بکن. برو و بگو حالا که شما در باطل خود مصر هستید، من هم در حق خودم پافشاری می‌کنم. من خانمم را می‌خواهم، این یک شب را شما به زشتی رقم می‌زنید، من در شب عروسی به مجلس می‌آیم، ولی به مجردی که مجلس به حرام آلوده شد، از مجلس خارج می‌شوم. گفتم: از آن مجلس برو بیرون ولی خانه نرو، یک صندلی بزن بیرون آن مجلس، بنشین. تو داماد هستی. هرکه می‌آید و می‌رود، می‌گوید: چرا اینجا نشستی؟ بگو این مجلس صلاحیت بودن من را ندارد. خدا راضی نیست. گفتم برو اتمام‌حجت کن. بگو شما در باطلتان جدی هستید، من هم در حق خودم جدی هستم. بنا نیست که ما کوتاه بیاییم. چرا بعضی از مؤمنین در باطل منحرفین کوتاه می‌آیند؟ چرا من تابع اشتباه دیگران باشم؟ گفتم: این هم به خاطر اینکه خانمت با شما هست. اگر خانم شما نیز با آن‌ها همفکر بود، پیشنهاد من نیز طلاق بود. چون بزرگ‌ترین تصمیم‌گیری هرکسی ازدواج است. می‌خواهید نسلتان را طراحی کنید. لذا در روایات داریم که خیلی دقت کنید که شریک زندگی شما هم‌فکر اعتقادی و اخلاقی شما هست یا نیست؟ شریک اگر جا زد می‌شود همسر نوح، درنتیجه پسر نوح هم می‌رود. لذا امربه‌معروف و نهی از منکر یک رسالت جمعی است که همه‌ی مسلمان‌ها باید آن را انجام بدهند. متأسفانه یک عده انجام می‌دهند و اکثریت انجام نمی‌دهند. حالا ستاد امربه‌معروف و نهی از منکر را راه انداخته‌اند. این ستاد یک کار تشکیلاتی است. همه باید ستاد باشند. همه باید مجری باشند. این دغدغه در مسلمان‌ها شکل نگرفته است.

یک نکته‌ی دیگر: مسلمانان مسئول اصلاح تمام جوامع بشری هستند. مردم! شما فقط در برابر شیراز مسؤولیت ندارید. تنها در برابر جمهوری اسلامی مسؤولیت ندارید. ﴿كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ، ناس، یعنی تمام بشریت، یعنی حاج‌آقا وقتی اروپا رفتی؛ در آنجا نیز وظیفه‌ی تو این است که از خدا حرف بزنی. در آفریقا، وظیفه‌ی تو این است که تبلیغ خداوند کنی. نمک خور و وامدار خدا هستی.

یک آقایی از تجار در شیراز که آدم معتقدی نیز هست. گفت یک سال برای تجارت و خرید جنس به اسپانیا رفته بودم. آنجا میهمان یک سرمایه‌دار و کارخانه‌دار اسپانیایی بودم. ایشان در یکی از هتل‌های 5 ستاره‌ی اسپانیا برای من اتاق گرفته بود، ساعت دوازده، در اتاق تنها نشسته بودم که دیدم درب اتاق را می‌زنند، دم درب اتاق رفتم و دیدم یک خانم جوانی خیلی بزک‌کرده و آرایش‌کرده و با یک لباس تقریباً بدن نمای جلف، دم درب اتاق است. من فکر کردم که از عوامل هتل هست و کاری دارد. گفتم بله بفرمایید. گفت اگر اجازه بدهید امشب با شما باشم. تا این را گفت من جا خوردم. یک‌لحظه گفتم که خدایا کمکم کن که هرچه پای منبرها یاد گرفته‌ام، اینجا برای تو به این خانم بگویم. به این خانم گفتم که شما در برابر یک شب با من بودن چقدر اجرت می‌گیرید؟ گفت: صد دلار. گفتم بیا داخل. درب را بستم، حالا اگر شیطان سوار کسی شود می‌گوید این‌ها کافر هستند، صیغه‌ی او را بخوان. هنر اینجا است که در آن خلوت‌ها سربلند بیرون بیایید. این خانم روی مبل نشست. اول یک استکان چایی برای او آوردم. بعد دستم را در جیب خود نمودم و دو تا صددلاری، جلوی او گذاشتم. گفتم: به‌جای صد دلار من دویست دلار به تو می‌دهم و فقط خواهش من این است که یک ساعت حرف‌های من را گوش کنید. تا صبح هم با شما کاری ندارم. با خودم گفتم خدایا! یک‌چیزهایی سر زبان من بیاور، این دختر جوان از این کار اشتباه خود منصرف شود. ﴿وَمَا تَوْفِيقِى إِلاَّ بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ اُنِيبُ[7]. حرف‌ها خودشان آمدند، جوشید، شروع کردم گفتم که دختر جان! تو انسان هستی، شرافت انسانیت تو قابل‌مقایسه با صد دلار نیست، چرا به پست‌ترین کارها تن می‌دهی که هویت و ارزش خودت را می‌فروشی. دیدم این دختر سرخود را پایین انداخته و اشک از چشمانش جاری بود. آهسته، آهسته داشت گریه می‌کرد. من حرف‌های خودم را زدم. حرف‌هایم که تمام شد. گفت: آقا شما فکر می‌کنید که من از این کار خوشم می‌آید؟ یعنی وقتی حرف زدی درد طرف را می‌فهمی؟ آن‌وقت می‌توانی جلو گناه را بگیری.

عده‌ای به شیخ انصاری گفتند که یک نفر کفر می‌گوید: فرمود او را کفری نمودند که کفر می‌گوید. پول ندارد، گرسنگی می‌کشد، حرف‌های دری­وری می‌گوید. خدا به شما داده است، او را کمک کن و جلو کفر او را بگیر. دختر دم بخت دارد، جهیزیه هم ندارد، توهین به اهل‌البیت می‌کند، خدا به تو داده است، جهیزیه‌ی او را بده تا شکر بکند.

دخترک به آن تاجر گفت: شما فکر می‌کنید من از این کار خوشم می‌آید؟ من از این کار رنج می‌برم. خجالت می‌کشم از این کار. گفتم چرا انجام می‌دهی؟ گفت من پدر و مادر پیری دارم که در مسکو روسیه هستند و مریض‌اند، من نیز تنها فرزند این‌ها هستم. در مسکو کاری نبود، آمدم اروپا و در اسپانیا دنبال کار می‌گردم. چند ماه است که هر جا دنبال کار می‌روم، کسی به من کار نمی‌دهد. من مجبورم برای سیر کردن شکم خودم و شکم پدر و مادرم تن به این کار بدهم. دلارها را هم نگرفت و آن‌ها را برگرداند. گفت من این‌ها را از شما نمی‌پذیرم. فقط یک محبت به من کنید، کاری در این شهر برای من پیدا کنید. به آن کارخانه‌داری که من میهمانش بودم گفتم من یک خواهش از شما دارم. این خانم را در یکجایی کار بده. آن دخترک سرکار رفت و جلو فساد گرفته شد. مردم! دختر روسی باشد، یا هرکس دیگری، از بیگانگی با خدا او را نجات بده. «اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»، شما که فقط نسبت به خانواده‌ی خود، اهل شیراز، مسلمان و شیعه مسؤولیت نداری. نسبت به قاطبه‌ی بشریت، هر جا زمینه فراهم شد مسؤولیت داریم.

چه خوش باشد که بعد از انتظاری به امیدی رسد امیدواران.

جمال الله شود از غیب طالع پدید آر آید اندر بزم یاران.

یابن الحسن، امام زمان.

همی‌گوید منم آدم منم نوح خلیل داورم قربان جانان.

منم عیسی منم موسی بن عمران منم پیغمبر آخر زمان

 

[1] صف/11

[2] آل‌عمران، 110

[3] اسراء/58

[4] عنکبوت/69

[5] محمد/7

[6] مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، جلد 1, صفحه 117

[7] هود/88

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه