استاد حدائق روز سه شنبه 27 آذر 97 با حضور در دانشگاه آزاد ممسنی در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه و همچنین مسئولین این شهرستان سخنرانی نمودند.
وی در این سخنرانی راهکارهای وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح کردند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین ابیالقاسم المصطفی محمد، صلی الله علیه وعلی اهلبیته الطیبین و الطاهرین لاسیما بقیهالله المنتظر حجة بن الحسن العسکری عج الله تعالی فرجه الشریف.
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[1] صدقالله العلی العظیم.
خداوند را سپاسگذارم که توفیق حضور در این محفل پر فیض و پر نور مرکب از اساتید محترم حوزه و دانشگاه و دانشجویان محترم دانشگاه و طلاب محترم را عنایت فرمود و در محضر مسئولین محترم شهرستان، روحانیت و علمای محترم حاضر در محفل، مسئولین محترم، صدیق مکرم و امام جمعه معزز حضرت حجهالسلام و المسلمین حاج آقای یعقوبی و جناب حجهالسلام و المسلمین حاج آقای احمدی و اعظه علمایی که در محضرشان هستیم، همچنین فرماندار محترم شهرستان، ریاست محترم دانشگاه، اساتید محترم و برادران عزیز و خواهران محترمه. اگر اشتباه نکنیم برادر عزیزمان جناب آقای زارع مجری بودند تلگرافی و مترویی هفت هشت تا سوال مطرح کردند، تلگرافی مترویی، اینها حاج آقای زارع مایه صد من پنیر است به فارسی خودمانی، اینها را همانطوریکه حاج آقای یعقوبی فرمودند باید نشست و ساعتها صحبت کرد، اما من برای اینکه اتصال کرده باشم یک کلی را بحثی را که فرمودند مطلب درستی هم بود که از این جلسه چه دستمان آمد، وحدت وحدت وحدت، چه کنیم برسیم به وحدت، حوزه و دانشگاه، این نکاتی که فرمودند نکات بسیار ارزشمند و کلیدی بود و انصافا باید کارشناسی هم بشود صحبت بشود چون وقت مجلس مقتضی پرداختن به همه اینها نیست، من یک اشاره ای میکنم خدمتتان که اساس وحدت اگر این اصول رعایت بشود همه اینها سامان پیدا میکند و مشکل ما هم در عرصههای علمی این است که این را یادمان رفته است.
مقدمتا من نکتهای را عرض کنم آیه شریفه که تلاوت شد از سوره مبارکه علق، یک پیش درآمدی در فضیلت علم بود، چون روز وحدت حوزه و دانشگاه است تجلیل از استاد، معلم و مقام علمی، یک بخشی از عرایضم را روی این قسمت و بخش دوم عموما میپردازم به همان سوالهای مطرح شده برادر عزیزما که چرا این وحدت آنگونه که باید اتفاق بیافتد نیافتده و چه کنیم که این وحدت شکل واقعی خود را پیدا کند، و قطعا اگر این وحدت اتفاق افتاد، دشمن نمی توانست ببیند این انسجام را، این یکپارچگی را و این وحدت را. اما قسمت اول عرضم، مرحوم شهید ثانی اعلیالله مقامه میفرماید ما طبق قاعده براعت استهلال یا استهلال براعت از آن پنج آیه اولی که بر رسولالله در آغاز رسالتش نازل شد تکلیف پیغمبر را در بیست و سه سال میفهمیم. حالا محضر محضر اساتید و علما و دانشگاهیان محترم است من، من باب مزید بر ثواب توضیح میدهم، براعت استهلال یا استهلال براعت، صنعتی است در ادبیات که گوینده یا نویسنده در ابتدای سخن یا در ابتدای تالیف، از واژههایی استفاده میکند که مخاطب شنونده یا خواننده همین اصطلاحات را که ببیند بدون اینکه صراحت را و تصریح شده باشد سخنرانی در رابطه با چه موضوعی است یا کتاب در رابطه با چه مطلبی است همین خواننده این صفحه اول مقدمه را که میبیند اشاره هم نشده که موضوع چیست از واژه ها میفهمد که کتاب در رابطه با چیست، این هنر یک معلم است، یا گوینده در ابتدای سخن؛ الان بنده در ابتدای عرایضم تقرب جستم به دو آیه از سوره مبارکه علق «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[2]، براعت استهلال میگوید آقا این آقا در رابطه با علم و قلم و تعلیم و تعلم حرف بزند، این میشود براعت استهلال، یک وقتی میبینید بنده آغاز سخنم در رابطه با نماز روایتی آیهای خواندهای میشد در رابطه با وفای به عهد، ذهنها درگیر میشود که گوینده یا نویسنده چه مطلبی را دارد تعریف میکند، هنر این کار هم اینست که شخص سخنران یا نویسنده از همان آغاز کار ذهن مخاطب را مدیریت میکند، ذهن را مخاطب میکند از پراکندگی یعنی متمرکز میشود حواس مخاطب و مطالعه کننده و خواننده در آن موضوعی که این شخص دنبال میگویند، این را هم میگویند براعت استهلال. مرحوم شهید ثانی اعلیالله مقامه میفرماید طبق قاعده براعت استهلال از آن پنج آیهای که برقلب پیغمبر در آغاز رسالت نازل گردید بیست و سه سال برنامه پیغمبر فهمیده میشود، این قدر آیه اولیه که شروع کار پیغمبر با اینها بود، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[3] این تبیین رسالت بیست و سه ساله است، اول بگو حرف بزن. خوب یکی از مشکلاتمان امروز نمیخواهم حاشیه بروم حرف نمیزنیم، به هنگام سخن نمیگوییم، خدا به پیغمبر میفرماید «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»[4]. شب جمعه در قم مجلسی بود به یاد آیتالله شهید دستغیب، آیتالله حائری اعلیالله مقامهما که هفته گذشته شهادت شهید محراب و این هفته هم مصادف با ارتحال حضرت آیتالله حائری است؛ من آنجا این حرف را در جمع فضلا و علمای قم در مسجد اهلالبیت زدم اینجا هم عرض میکنم، گفتم من با این نگاه مخالفم که گاهی اوقات میگویند طلبه باید دوره سطحش تمام بشود بعد برود تبلیغ، این حرف درستی نیست، چرا چون تا این بخواهد دوره سطح را تمام کند خیلیها از دست رفتند، فرصتها را از کف دادیم، بله طلبه پایه یک در حد اطلاعاتش حرف بزند، طلبه پایه دو در حد اطلاعاتش تبلیغ کند. ما قطعا از یک طلبه پایه دو انتظار طلبه خارج خوان را نداریم، انتظار یک طلبه سطح عالی را نداریم، خدا هم این انتظار را ندارد. گفتم همین آیتالله العظمیمکارم امروز که از مراجع شیعه است من از خود ایشان شنیدم فرمودند من سال اول طلبگیام بود چهارده سالم بود مدرسه علمیه آقاباباخان مشغول به تحصیل علوم دینیه، ماه رمضان رسید، فرمودند من یک ماه رفتم تبلیغ اسلام، یک طلبه چهارده ساله پایه اول، امروز میشود آیتالله العظمی در جهان اسلام، یکی از مراجع شیعه؛ این یعنی بهنگام کار کردن. ما گاهی اوقات هستیم ولی مثل اینکه نیستیم، یکی از صفات رسولالله خدا میفرماید «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا»[5] شاهد دو تا ویژگی دارد، یک حاضر، دو ناظر، شاهدا ای حاضرا و ناظرا، بنده گاهی در خانه خودم هستم ولی غافل از حال بچههایم، ناظر نیستم، حضور دارم نظارت ندارم، یک وقت بنده مدیر بنده شهروند بین مردمیم ولی بیخبر از حال یکدیگر، آسیبها را میبینیم تذکر نمیدهیم، این بد است. اینکه امر به معروف و نهی از منکر در اسلام این همه رویش اهتمام ورزیدند برای همین است. بنده در یک کلاس درس من استاد، من دانشجو، من طلبه، شاهد باشم، خطایی اگر دیده شد محترما تذکر داده بشود، خوبی اگر دیده شد تقویت بشود، پیغمبر اینگونه بود، پیغمبر بین مردم بود و بی خیال از حال مردم نبود، کوچه به کوچه، خانه به خانه، چهره به چهره، با مردم بود. این امروز یکی از کارهایی است که باید مخصوصا قشر دلسوزها و متدینین جدی بگیرم این را، در یک جمعی نشستیم تخلفی خلافی شئبهای میشنویم ولی حرف نمیزنیم، حاضریم ولی ناظر نیستیم.
خداوند به پیغمبر میفرماید اقرا، حرف بزن سخن بگو؛ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»[6] ، آنهم تبلیغ با یاد خدا، با نام خدا، برای خدا، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ»[7] آن آفریدگاری که تو را از نطفهای آفرید. «اقْرَأْ»[8] دوباره تاکید، بخوان بگو، تبلیغ کن، «وَ رَبُّکَ الأکرَمُ»[9] پروردگاری که کرم و بزرگواری را بر تو تمام کرد، «ألَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ»[10] به یاد آن خدایی حرف بزن که شیوه استفاده و بهره برداری از قلم را او آموخت، «عَلَّمَ الإنسَانَ مَا لَم یَعلَمُ»[11] آموخت به بشر آنچه را که نمیدانست. اول معلم نظام خلقت خداست، یک وقتی حاج آقای قرائتی مجلسی بود ایشان من باب مطایبه اما واقعیت هم همین است، فرمودند اینکه میگویند معلمیشغل انبیاء است نرخ تعاونیاش را حساب کردهاند معلمی شغل خداست، در همین آیه خدا میفرماید ««عَلَّمَ الإنسَانَ»[12] فاعل خداست، او آموخت به بشر استفاده از قلم را، آنچه را که بشر نمیدانست او آموخت، دکترهای ما، آیتاللههای ما، دانشجوهای ما، طلبههای ما، باسوادهای ما، همه مدیون خدا هستند. «عَلَّمَ الإنسَانَ مَا لَم یَعلَمُ»[13] این حافظه کار اوست، این استعداد کار اوست، با یک تلنگر میشه آلزایمر، آقای پروفسور فتیلهاش را میکشند. آقایان کسانی را سراغ داشتم که اجازه چندین اجتهاد داشت ولی اواخر عمر حمد و سوره را از روی کاغذ میخواند، این حافظه کار ماست، این اطلاعات علمیکار ماست، رهایمان میکنند سقوط کردیم؛ همه چیز از اوست، خدا به حضرت موسی فرمود، موسی نمک غذایت را هم از من تقاضا کن، یعنی جزئیترین چیز زندگی را از ما مطالبه کن، «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[14] شهید ثانی اینجا یک بهره برداری میکند میگوید از این چند آیه استفاده میشود پیغمبر بیست و سه سال کارش تعلیم و تعلم بود، این بزرگ استاد آمده تربیت کند انسانیت را، از واژه اقرا، علم، قلم، تعلیم، تعلم؛ لذا بارها رسولالله بارها این جمله را فرمود کما اینکه کرارا میفرمود «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»[15] کرارا در روایات شیعه و سنی نقل شده که رسولالله فرمود «انما بعثت لتعلیم»
میگویند یک روز رسولالله وارد مسجد شدند دیدند گروهی مشغول تلاوت قرآنند، رسولالله تحسین نمود، تایید کرد، از آن حلقه گذشت گروهی دیگر مشغول نمازهای مستحبی بودند آنها را هم تایید نمود و تصویب کرد، از آن گروه هم گذشت حلقه دیگری بود نشسته بودند مباحثات علمیداشتند رسولالله در آن حلقه نشست و فرمود «انما بعثت لتعلیم»من برای آموزش دادن آمدم، ما معلم بشریتیم. خوب ما میگوییم این علمیکه مرحوم شیخ بهایی اعلیالله مقامه میفرماید اسلام تمام مرزها را برای علم برداشت، مرز جغرافیایی «اطلب العلم ولو بالسین»[16] در جستجوی علم باشید ولو به چین سفر کنید. چین یکی از کشورهای متمدن معاصر با زمان پیغمبر ولی مسافت خیلی طولانی هم داشت، رسولالله میفرماید برای تحصیل علم میآرزد هزاران فرسخ راه را بروید ولی به علم برسید، ارزش دارد؛ حالا دانشجوهایی که معمولا از شهرهای دیگهای اینجا تشریف آوردید، عمل به حدیث پیغمبر کردید، رسولالله فرمود ولو بالسین، آنهم با امکانات آن زمان در چهارده قرن قبل، امکانات بسیار ضعیف و جزئی و سفرهای پرخطر؛ رسولالله میفرماید میآرزد انسان عالم بشود برای طلب علم مسافتهای دور را طی کند.
مرز سنی را هم پیغمبر برداشت «اطلب العلم من المهد الی الحد»[17] دانشجویان محترم، دوران تحصیل شما فقط دوران دانشجویی نیست، از آغاز تولد تا لحظه مردن باید در جستجوی دانش باشید. یک وقت این حدیث برای خودم یک محل ابهام و ایهامی بود خدمت یکی از بزرگان محدث رسیدم، اعلیالله مقامه خدا رحمت کند ایشان فوت کرد، در بستر بود بیمار بود، گفتم آقا من یک سوال از شما دارم، این «اطلب العلم الی المهد الی الحد»[18] که بدایه و نهایت علم را پیغمبر میفرماید از گهواره، خوب گهواره مشخص است معمولا بچه ها در همین گهواره میگوید این سخنهای پدر و مادر و اینها یک نوع القای به بچهها است و اثر گذار است، گفتم اما نهایتش را رسولالله میفرماید قبل، قبل که جای علم آموزی نیست، آن محدث برجسته رحمتالله علیه فرمود آقای حدائق، وقتی میت را وقتی در قبر میگذارند و تلقین میگوید و میزنند به شانه میت میگویند اسم افهم یا فلان، رسولالله میفرماید یک جوری زندگی کن که این پیامهای آخرین عمرت را دریابی؛ گوشات بشنود ظرفیت تحویل اینها را داشته باشید، از گهواره تا گور باید جویای علم بود. اسلام مرز سنی برای علم قائل نیست. در حالات ابوریحان بیرونی صاحب آثار الباقیه نقل میکنند، میگویند ابوریحان آن لحظات آخر زندگی که حالت سکنات داشت میآمد به یکی از بستگانش که کنار بسترش بود گفت کنار خانه ما خانه یک فقیهی است، آن فقیه را خبر کنید من سوالی از او دارم رفتند آن فقیه را گفتند آمد، تصور اطرافیان بستر ابوریحان این بود که شاید آقای ابوریحان این فقیه را نظارت کند بر نحوه مردن او و تجهیز بعد از مردن او، آن فقیه وقتی آمد آقای ابوریحان نفسهای آخر زندگیاش بود، رو کرد به آن فقیه و گفت من الان یک سوال فقهی در ذهنم آمد جوابش را نمیدانم، مزاحم شما شدم پاسخ این سوال را به من بگویید، آن فقیه گفت آقای ابوریحان شما دارید از دنیا میروید، چشمان اشک آلود اطرافیان را ببین، گفت من یک سوال دارم این مساله را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم، گفت مسلمن بدانی و بروی یک مساله آگاهتر رفتی جایگاهت بالاتر است، گفت جواب مساله را بگو، آن فقیه گفت جواب مساله را گفتیم هنوز از خانه ابوریحان بیرون نرفته بودم که صدای شیون برخواست و روح ابوریحان به ملکوت پیوست؛ این عمل به حدیث رسولالله است «من المهد الی الحد»[19].
اسلام مرز جنسی را هم برداشت، دانشجویان محترم مخصوصا خواهران محترمه که اینجا هستید، انصافا دعا کنید که زمان صدر اسلام نبودید خدا وکیلی، تاریخ را بنگرید رفتار ظالمانه را بشریت را با نسل زن ببینید، این دنیای معاصر آن زمان چه میکرد، همین ایران، ما افتخار میکنیم به ایرانی بودنمان خوب عنایت بکنید، افتخار میکنیم که پیغمبر فرمود ایرانیان از آل یعقوبند بنی عم ما هستند، افتخار میکنیم در چند جای قرآن زیباترین تعریف از قوم ایرانیان شده اما ناسیونالیست نیستیم باورمان است که «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[20] گرامیترین انسانها نزد خدا باتقواترین انسانها هستند. یک وقتی من در مسجد النبی پیغمبر بودم یک وهابی معاند آمد گفت شما قوم مجوسید قوم آتش پرستید فلانید، گفتم ما قوم مجوسیم، خدا زیباترین تعریف ها را در قرآن از ایرانیان نموده «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»[21] میگوید این آیه وقتی نازل شد به رسولالله، به پیغمبر گفتند این قومی که از اسلام حمایت میکنند کیها هستند، رسولالله انگشت اشاره را به سمت سلمان برد فرمود هذا و قوما، سلمان و قوم سلمان؛ گفتم ما قوم مجوسیم، قرآن میفرماید مسلمانها اگر از اسلام فاصله گرفتید آینده میآیند کسانیکه حامی اسلامند با شش ویژگی و شش امتیاز؛ لذا کرارا هم گفتند ایرانی و ما هو ایرانی باید این ویژگیهای ششگانه را داشته باشند، آیه 54 سوره مائده و آیات دیگر هم در قرآن داریم در منقبت ایرانیان نازل شده، اما ناسیونالیست نیستیم ولی همین ایران با تمدن دوهزار و پانصد ساله زمان انوشیروان عادل میگوید جنگی در گرفت بین ایران و روم، وزیر مالیات آمد گزارش داد به انوشیروان گفت وضع درآمد خزانه بسیار خالی است، قدرت تجهیز سپاه را ما نداریم، انوشیروان گفت قرضه ملی بگیرید، همی استقراضی که گاها دولتها از مردم کمک میگیرند بعد هم با منافعی بر میگردانند، گذشته هم بوده، در تاریخ مکررا این مسائل پیش میآمده که دولت از مردم قرض میگرفت، انوشیروان گفت قرضه ملی بگیرید. اعلان قرضه ملی شد یک روز به امیرشیروان گفتند یک آقای صنعتگری با شما کار دارد، آوردنش نزد انوشیروان، انوشیروان گفت چه میگویید، گفت من یک پسر دارم حاضرم خرج یکسال سپاه ایران را بدون اینکه برگردد به من بلاعوض بپردازم ولی اجازه بدهید این پسر من درس بخواند، تاریخ مینویسد این قدر انوشیروان از این پیشنهاد ناراحت شد که چرا یک صنعتگر بخودش جرات داده که فرزند او برود تحصیلاتی داشته باشد، انوشیروان گفت قرضه بگیرید ولی سنت شکنی نکنید، حق ندارد بچه صنعتگری درس بخواند، این تازه ایران با تمدن کهن است. در عربستان اصلا دختر زنده بگور کردن سنت بود، در هندوستان معاصر زمان پیغمبر اگر خانمی از دنیا میرفت آقایی از دنیا میرفت خانمش را زنده زنده با شوهرش آتش میزدند، کتابهایتان اینها را نقل کردند میگویند امیری از امرای هندوستان فوت کرد بیست و هفت زن داشت، بیست و شش زن او را زنده زنده در یک جنایت دهشتناکی به آتش کشیدند فقط یک خانمش را آتش نزدند چون باردار بود فرصت دادند که این زایمان کند بعد از زایمان آتش زده شود، این وضع دنیا بود. همین فرانسه امروز، همین فرانسهای که امروز آشوب زده است، دانشجویان محترم در کشور فرانسه اعتقادشان این بود که تمام زنهای عالم دارای روح پلیدی هستند جز حضرت مریم، همین ایتالیای متمدن امروز از کشورهای اروپایی تا ابتدای قرن هیجده میلادی معتقد بودند که زن حق مالکیت ندارد این تا ابتدای قرن هیجدهم در این ایتالیا اجرا میشد، گفتند اگر خانمی ثروتی گیرش آمد یا پدر دارد یا برادر یا شوهر، اموال متعلق به اوست متعلق به این خانم نمیشود. اسلام کی از تحصیل زن سخن گفت، زمانیکه دنیای بشریت نسبت به مقام رفیع زن اینگونه ظالمانه عمل میکرد، در مصر باستان، اینها کشورهای با سابقه زمان معاصر پیغمبر بود، در مصر اینها روز جشن ملیشان زیباترین دخترهای خودشان را آراسته میکردند با لباسها و زیورآلات میآوردند هدیه میدادند به رود نیل در مسیر رود نیل غرق میکردند، در خوشحالیها دخترها را در آب فدا میکردند. این رسم دنیای آن زمان بود، امروز اگر این دانشگاهها را با این وسعت میبینید به جرات عرض میکنیم پای سفره زحمت دیروز پیغمبر نشستهایم. کار یک مدیر را اگر بخواهید رصد کنید باید قبل از مدیریتش، حین مدیریتش و بعد از مدیریتش هر سه زمان را بگیرید، پیغمبر قبل از اینکه مدیر شود دنیای بشریت را بخواهد مدیریت فرهنگی کند وضع دنیا چه بود، زمانیکه آمد چه شد، بعد از او چه اتفاقی افتاد، اینها خدماتی بود که پیغمبر انجام داد؛ حالا راهنمایی میکنند، کتابی من دیدم در نیویورک امریکا چاپ شده بود از کلینی تا خمینی، هزار و چهارصد صفحه هشتصد پرداخته بود به حقوق زن در اسلام آنهم به سبک خائنانه؛ اسلام که با آرایش مخالف نیست، خلاف نیست با رنگ مو مخالف نیست، اسلام با لاک مخالف نیست، اسلام میگوید زن مسلمان زیباییش باید جایی هزینه شود که کانون زندگی انسجام پیدا کند. این زیبایی نباید بیاید بعنوان یک متاع و یک کالا به این شخصیتی که خلیفهالله است بنگرد، تو نماینده خدایی، نه محل گذر نگاههای آلوده و هرزه، «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»[22]. اگر امروز میبینید آمار طلاق رو به افزایش و ازدواج رو به کاهش، چون فاصله گرفتید، بعضی خانمها در خانه جلوی شوهرها مثل دلو و لولو میگردند شوهر میآید خانه باید نماز وحشت بخواند باور کنید، دو رکعت نماز وحشت نیابتا عن رویت همسر قربة الی الله. وقتی این خانم میخواهد برود بیرون مثل عروسی که میخواهد برود حجله در خانه لولو بیرون هلو، بعد شدیم این، میشود این دادگاههای خانواده، میشود آمار افزایش طلاق میشود کاهش آمار ازدواج، میشود بالا رفتن سن ازدواج، میشود سردی در کانون خانواده، امام صادق فرمود خدا دوست ندارد یک زن شوهردار در خانه جلوی شوهر ساده بگردد؛ زیورالات آراستگیها جایش در خانه است برای محرم. حالا من خیلی فاصله نگیرم از بحثم، قسمت اصلی بحث که عزیزمان سوال کردند را یک پاسخ کلی عرض کنم، این نگاه اسلام که اسلام آمد جنسیت را در علم برداشت شما امروز دانشگاه الحمدالله که در این دانشگاه حضور دارید، مفتخریم به دانشجویان عزیز پسر و هم دانشجویان محترمه دختر که در مجلسند و هم اساتید محترمی که تدریس میکنند، الان در نوع شهرستانها و در نقاط مختلف کشور این فرهنگ علمآموزی و علم اندوزی و دانش و علم گسترش پیدا کرده، اینها مدیون زحمات پیغمبر است که رسولالله تشویق کرد ترغیب کرد، حتی پیغمبر وقتی اسیر میآوردند در احد یک اسیری آوردند حکم اعدامش صادر شده بود، پیغمبر فرمودند هر کدام از این اسرا بتوانند ده تا بیسواد را باسواد کنند آزادش کنند، این ارزش برای علم است، رسولالله دشمن را میبخشد بشرط اینکه بتواند ده تا مسلمان را با سواد کنند از خطای دشمن میگذرد برای باسواد شدن جامعه اسلامی. خوب این قسمت اول نگاه اسلام به اهمیت علم. با جرأت عرض میکنم در این هیچکدام از ادیان آسمانی به اندازه اسلام برای علم ارزش و بها قائل نشدند. یعنی آنقدر استاد محترم است که امیرالمومنین فرمود «من علَّمنی حرفا فقط صیَّرنی عبداً»[23] دانشجویان امیرالمومنین فرمود کسیکه یک کلمه و حرفی را به من بیاموزد من را بنده خودش کرده، ببینید در مباحث اخلاقی معصومین ما تکریم استاد، احترام به استاد چقدر در روایات ذکر شده و از آنطرف توخیر و اکرام به شاگرد، پیغمبر میفرمود اگر کسی که راهی را بپیماید برای تحصیل علم «من سلک طریقا یطلب فیه علما سلک الله به طریقا الی الجنة»[24]، قدم دارید بر میدارید بیایید دانشگاه، این قدم تو را دارد به بهشت نزدیک میکند اگر برای خدا بیاموزید و برای خدا بیاندیشید و برای خدا آموزش بدهید. «و ان الملاکئه لتضع اجنحتها لطالب العلم»[25] رسولالله فرمود ملائکه بالهایشان را زیر پای جویندگان علم میگسترانند و تمام مخلوقات در نظام خلقت حتی ماهیهای در دریا استغفار میکنند برای جویندگان علم؛ اینقدر مقام و عظمت پیدا میکند یک دانشجو یک طلبه و یک استاد.
بحث دوم، آن سوالهایی که آقای زارع مطرح کردند من یک وجه اشتراک کلی را عرض میکنم، ما اگر بخواهیم وحدت حوزه و دانشگاه اتفاق بیافتد اول باید ببینیم وجه اشتراکمان که علم است یعنی چی، این را اول ما باید بفهمیم، من با کمال تاسف یک وقت در یک محیط علمیمطرح کردم که علم را تعریف کنند دیدم همه سواد را تعریف کردند، اول باید بدانیم علم چیست تا بعد بدانیم وحدت حوزه و دانشگاه چیست. فقه خواندن سواد است، اصول سواد است، تفسیر سواد است، شیمیسواد است، فلسفه سواد است، ریاضیات سواد است، سواد یعنی یک چیزهایی را ما یاد میگیریم میرویم پای تابلو مینویسیم، سواد همان سیاهکاری چهار تا مساله چهارتا حدیث چهارتا آیه، این چیزها را، بعضی باسوادند، قرآن را خوب خواندن سواد است، من دیشب در یک مجلسی عرض کردم خداوند هشدار میدهد به پیغمبر در مقدس ترین تلاوتها مراقب شیطان باشید، «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآَنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»[26] خداوکیلی همهمان باید حساب کارمان را بکنیم، خدا به پیغمبر میفرماید برترین فرد در نظام خلقت وقتی داری قرآن میخوانی مقدس ترین سخنها و کلامها، به خدا پناه ببر از شیطان. یعنی آقایان در کلاستان در خانهتان در بازار همه جا، نه ما پیغمبر میشویم و نه کاری دیگهای مقدستر از تلاوت قرآن میشنویم، به پیغمبر حین تلاوت قرآن هم میگویند از شیطان به خدا پناه ببر، یعنی شیطان برای همه است. گاهی اوقات در مقدسترین مکانها ورود پیدا میکند. حالا این علم چیست، ولی اینها سواد است من فقه یاد گرفتم اما آیا رسیدم به آن چهارچوبی که اهلالبیت برای علم تعریف کردند، ما اگر بخواهیم این وحدت به شکل واقعی فراگیر بشود باید این تعریفی که از علم اولیای دین کردند این اجرایی بشود، از پیش دبستانیهایمان مدارسمان، حوزههایمان، دانشگاههایمان ولی متاسفانه من میگویم و شما خروجی اینها را صد در صد مرتبط با آنچه امام صادق فرموده نمیبینید.
شخصی آمد خدمت امام صادق عرض کرد آقا علم را برای تفسیر کنید، حضرت فرمود «انی وجدتُ علم الناس کله فی اربع»[27] تمام علم در چهار مطلب است، این اگر اجرایی بشود وحدت آمده چه در حوزه چه در دانشگاه، و در آموزش و پرورش. حضرت فرمودند علم چهارتا مطلب است اگر به این چهارتا رسیدی عالمید نرسیدید بالاخره آدم آدم فاضلی است آدم باسوادست ولی معلوم نیست هر باسوادی هم عالم باشد، عالم از نگاه دین، عالمی که خدا اول عالم است «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[28] اول مظهر معلمی خداست، آن علم چیست، پیغمبر معلم بود،
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
باید تمام توانمان را در حوزههای علمیه و دانشگاهها صرف کنیم بنده به عنوان یک خادم بعنوان یک طلبه خدمتگذار طلاب سروران عزیز، مسئولین عزیز در حوزه و دانشگاه بعنوان مسئولین محترم، دانشجویان ما هم بعنوان یک رسالت جدی بروند دنبال این، یعنی دانشجوی موفق دانشجویی که سال به سال در این چهار مطلبی که امام صادق میفرماید رشد پیدا کند. طلبه موفق طلبهای است که در این چهار نکته سال به سال رشد پیدا کند بدا به حال کسی که افزایش سواد پیدا کند کاهش در این مسائل برایش اتفاق بیافتد. اول امام صادق فرمود نشانه علم «ان تعرف نفسک» عالم یعنی کسی که خودش را خوب شناخته، غرور به سراغ او نیاید، بله علم هم آفت دارد، آفتش تکبر است، از آفات علم یکیش تکبر است، گرچه در روایت داریم «لکل شیء آفة وللعلم آفات»[29] آفتها دارد علم، حالا یکی از آفتهایش تکبر است. مسائل دیگر نکات دیگر، اول ما باید خودمان را بشناسیم، علم یعنی خودشناسی، ما کی هستیم، بشر خودش را بشناسد، اینکه علی علیهالسلام فرمود «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[30] خودت را یافتی خدا را یافتی، خودت را گم کردی خدا را پیدا نکردی، «و من لم یعرف نفسه لم یعرف ربه» جایی دیگر حضرت میفرماید «من عجز ان معرفت نفسه فهو عن معرفه خالقه اعجز»[31] آنکه در خودش مانده در خداشناسیش به طریق اولی میماند، ما یک مشکلمان است که سختمان میآید عبادت، سختمان میآید بندگی، چون نمیدانیم خدا با ما چه کرده، من یک گوشهاش را عرض کنم در معرفت نفس، حالا میگویند سیر انفسی است از نظر بزرگان و آیات شریفه، در سیر انفسی که ما در خودمان یک سیری بکنیم، حضرت آیتالله والد که سرور مکرم حضرت حجه الاسلام حاج آقای یعقوبی یادی کردند از ایشان، دکتر مغز و اعصاب ایشان آقای داکتر ضیا بود که از اساتید مطرح مغز و اعصاب استان است، خیلی دکتر واقعا متعهد متخصص کارامد ایشان میآمدند هر از مدتی حاج آقا را در منزل میدیدند معاینه میکردند، در رشته خودشان ایشان توضیح میداد میگفت در این جمجمه سر، انسانهای بالغ که یک کیلو و سیصد گرم وزن مغز انسانهای بالغ است بیش از یکصد میلیون سلول زنده دارد کار میکند، الان از نشستن شما دارد فرمان میگیرد، از خوابیدن شما فرمان صادر میشود، گرسنگی تان تا فرمان صادر نشود غذا نمیخورید، ما فکر میکنیم خودمان داریم این کارها را میکنیم، الان نگاه کردنتان، حرکت کردنتان، گاهی اوقات حرکت دستمان، اول فرمان میرود بعدا حرکت ایجاد میشود، اینکه علی علیهالسلام فرمود «وتزعم انک جرم صغیر»[32] بشر فکر میکنی همین جرم صغیری، «و فیک انطوی العالم الاکبر»[33] خدا عالم اکبر در وجود تو به ودیعه سپرده، اینکه خدا به ذات اقدس خود تبریک گفت هنگام خلقت بشر، «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»[34] شاهکار خلقت انسان است،
روزی که آفرید تو را صورت آفرین، برآفرینش تو به خود گفت آفرین
صورت نیافریده چنین صورت آفرین، برصورت آفرین و چنین صورت آفرین
خدا به این بشر تبریک گفته، اعجاز و اعجاب خلقت است، ایشان میگفت بیش از یکصد میلیون سلول زنده در این جمجمه سر دارد کار میکنند فعالیتها را انجام میدهند، گفتن این مویرگهایی که در این یکصد میلیون سلول زنده مسئولیت خونی دارد طولی پیاده شود دوبرابر قطر کره زمین طول این مویرگهاست یعنی دوبرابر قطر کره زمین خدا معماری کرده مویرگ در این یک کیلو و سیصد گرم قرار داده است. حالا بعضی را میبینی که گفتند آلزایمر گرفت، در یک شهرستان رفتم از محترمین شهرستان بود، آمد جلو من سلام کردم گفتم فقط سر تکان داد، گفتم حاج آقا چطوری دیدم فقط سر تکان میدهد، یک کسی گفت حاج آقا ایشان سکته مغزی کرده قوه ناطقهاش از کار افتاده. حضار محترم پزشک جراح من در شیراز سراغ داشتم، قسمت فرماندهی به بافتهای بدنش از کار افتاده بود بدن شد اسکلت، دنیای پزشکی در درمانش ماند. پروفسور قلب سراغ داشتم با ایست قلب رفت، پروفسور خون شناسی در شیراز سراغ داشتم با سرطان خون رفت؛ خدا میخواهد نشان بدهد دکتری، متخصصی در آن رشته، ما در همان رشته میبریمت، حواستون باشد دادههای الهی مغرورتان نکند، اینها را دادند باید شکرتان بیشتر بشود، هرکه بامش بیش برفش بیشتر، حالا که خدا بیشتر بهتان داده سپاسگذاری هم بیشتر، ما خودمان را بشناسیم. ما متاسفانه یک مشکل اینست که بعضیها سواد پیدا میکنند معرفت نفس پیدا نمیکنند، خانم آمده میگوید دختر من تا دبیرستان بود نماز شب میخواند دانشگاه رفته دیگه نماز نمیخواند، این مسیر مسیر علم است یا سواد، این مسیر سواد است، حالا که رفته دانشگاه باید عبادتت جدیتر بشود، باید بندگی خدایش افزایش پیدا کند خودش را بهتر بشناسد، عالم یعنی انسان خودشناس.
دومین نشانه عالم، امام فرمود «ان تعرف ربک»[35] خداشناسی، امروز هر کسی چه در حوزه چه در دانشگاه چه در محیطهای آموزشی باید بر سوادش افزوده بشود باید بربندگی خدا خداشناسیش افزوده بشود، ما کار را میبینیم روندش معکوس است، بعضیها رشد سواد دارند پیدا میکنند، اما افت معنویت؛ سالها قبل روز عاشورا بود یک خانمی زنگ زد گفت آقا از آبادان زنگ میزنم، نزدیکهای اذان ظهر عاشورا بود، گفت من الان در اتاق سرسجاده مشغول زیارت عاشورا و توسل شوهرم در آن اتاق با دوستانش پای سفره حالا بسنده کنم حرام، حالا جزئیات را نگوییم، گفت هر دو هم تحصیلات عالیه دانشگاهی مهندسهای پالایشگاه، گفتم خانم چرا موقع ازدواج حواست جمع نبود، چرا دقت نکردی، گفت اتفاقا حاج آقا من زن این آقا که شدم دوره دانشجویی این نماز شب میخواند، زمانیکه فارغ التحصیل شد پست آمد پول آمد مقام آمد عوض شد، میبینید ظرفیت نیست. حالا که به یک موقعیتی رسیده تغییر پیدا کرده همه چیز را میگذارد کنار، نشانه عالم اینستکه هر چه ضریب دانش ما بالاتر میرود خداشناسی ما بیشتر، خودشناسی ما بیشتر، خودمان را بشناسیم، خدا را بشناسیم اینطور، حالا شما به مدارس میروید میبینید بچههای ما با یک فطرت پاک به چرخه آموزش داخل میشوند، از مقطع ابتدایی، اینها هی که میآیند بالا بالا، یک افت معنوی، شما در این روند، در این شیبی که اینها از نظر سواد میروند بالا از آنطرف سرازیری افت معنویت دارد اتفاق میآفتد، چون بعضا ما دغدغهمان فقط سواد آموزیست نه علم آموزی، علم یعنی فقط خود را بشناسیم. امروز من خدمت همه اساتید عرض کنم، این را من تحقیق کردم، نوع آسیبهایی که جامعه دارد میبیند از انسانهای بیدین است، شما در هر بخشیکه میخواهید وارد بشوید، در بحث کانون خانواده طلاق ها، شما یک طلاق را بیاورید که بگویید یک زن و شوهر میشناسیم هر دو با ایمان با اخلاق کارشان رسید به طلاق، من که سراغ ندارم. بارها این را عرض کردم. سال هشتاد و دو عدهای از طلاب جوان را بسیج کردیم یکسال طلاق شیراز رصد شد، چرایی طلاق، اصلا چرا طلاق اتفاق میآفتد، خروجی این تحقیق شد این، یک سال طلاق شیراز بررسی شد برخورد نکردند به زندگی متلاشی شدهای که زن و مرد از هم جدا شده باشند و هردو با ایمان و با اخلاق باشند، یا زن یا مرد یا هر دو یا ضعیف الایمان یا بیایمان یا ضعیف الاخلاق یا بی اخلاق، خلافش را دارید بیاورید. امروز در عرصه اقتصادی کیها دارند ضربه میزنند، آدمهای متدین واقعی دارند ظلم میکنند، در همین آشفته بازار امروز من در شیراز سراغ دارم بازاریانی که خرید جنس سه سال قبل را به قیمت سه سال قبل دارد توزیع میکند، در بازار نرخ زده، میگوید آقا این دو تا قیچی یکی را سه سال پیش خریدم به قیمت سود سه سال قبل اینقدر، این سه ماه قبل خریدم به قیمت سه ماه قبل، این نتیجه ایمان است، امام زمان هم زمانی میآید که این استعداد خواستن اتفاق بیافتد، خدا میفرماید «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»[36] صالح شدید خواستید ما صاحب الزمان را میفرستیم، باید برسیم به این درک، ما در عرصههای دیگر اجتماعی در هر بخشیکه شما دست میگذارید آسیب از ناحیه کسانی است که اعتقادات دینی ندارند، خدا را فراموش کردیم، چون خدا را از یاد برده ظلم میکند، اجحاف میکند ستم میکند، تهمت میزند، آبرو میزند، ولی آنکسی که از خدا می ترسد خود را شناخته، خدا را شناخته به وظایفش خوب عمل میکند.
سومین نشانه علم، امام صادق فرمود «ان تعرف ما اراد منک»[37] عالم یعنی انسان وظیفه شناس، ببینیم خدا از ما چه انتظاری دارد، از من طلبه خدا چه انتظاری دارد، از این عزیز دانشجو، از این سرور مکرم، شهروند عزیز از این روحانی محترم، از همه، هر کدام در وضعی که هستیم تکلیفمان چیست، عمل به وظیفه کنیم، عالم یعنی کسیکه عمل به وظیفهاش میکند، آنکسی که به وظایفش عمل میکند «ما اراد منک»[38] خدا از او چه انتظاری دارد. به یک آقایی گفتم آقا ازدواج کن، گفت حاج آقا یعنی با ازدواج کردن مشکل نظام جمهوری اسلامی حل میشه، گفتم با ازدواج تو مشکلات نظام حل نمیشه ولی تو هم مشکلی هستی روی همه مشکلات، خوب یکیش برداشته میشود، تو هم یک مشکل هستی. ما نباید بشینیم بگوییم مشکلات دیگه هم برداشته شد ما حلش میکنیم، خوب شما حل کن به وظیفه عمل کن «ما اراد منک»[39].
چهارم، «ان تعرف ما یخرجک من دینک»[40] امام صادق فرمود علم یعنی آسیب شناسی، علم یعنی خطرشناسی، دشمن شناسی، چه چیزی شما را از دینتان خارج میکند، دشمن ما را دور نزند، فریب نخوریم، آسیبها را بشناسیم، فرصتها را از دست ندهیم، این تعریفی است که امام از علم میکند، فلذا شما میبینید در قرآن هم خداوند مقدم در همراهی با پیغمبر اول «اشدا علی الکفار»[41] یاد میکند بعد «رُحَماءُ بَینَهُم»[42]، یعنی اول تبری بعدا تبلی، شما در آیت الکرسی «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى»[43] شرط تمسک به عروه الوثقی اول کفر به طاغوت است، یعنی آسیب شناسی است دشمن شناسی است، از آنهایی که با خدا زاویه دارند ما فاصله بگیریم، بعدا یومن بالله این ایمان به خدا موثر است، لذا بعضیها امروز اشتباه میکنند میگویند آقا کاری به امریکا و اسرائیل نداشته باشیم، چکار داریم، این با آموزههای دینی ما نمیسازد، با قرآن نمیسازد، در زیارت عاشورا شما لعن مقدم بر سلام دارید، دیو چو بیرون رود فرشته درآید. خوب این چهار نکته را امام صادق میفرماید ارکان علم است. این ارکان علم در حوزهها و دانشگاهها اجرایی بشود وحدت اتفاق میآفتد، یعنی ما به یک وجه مشترکی میرسیم که دانشجویان عزیز ما در دانشگاه با این نگاه و رویکرد میآموزند و آموزش میبینند که خود را خدا را، وظایف را، آسیبها را بشناسند، در حوزه های علمیه هم طلاب با همین نگاه عمل میکنند و این وجه اشتراک ما و وجه اتفاق ماست چه در علوم جدید و تکنولوژی پیشرفته امروز و چه در علوم فقه و حدیث و فلسفه و تاریخ و حکمت، اینها در کنار یکدیگر موید یکدیگر می تواند قرار بگیرد و همدیگر را پوشش بدهد.
دو روز قبل یک آقایی ایشان از اساتید دانشگاه هندوستان آمد شیراز مسلمان شد و در همین شیراز هم ازدواج کرد، اینهم برای دخترها و پسرهای دم بخت بد نیست که بشنوید بالاخره گاهی اوقات خانم دخترا مهر هم سال تولدم، این جاهلیت است، این توهین بزرگی است برای دختر که بگویند ارزش این دختر سکه طلا به اندازه سال تولد، امیرالمومنین میفرماید ثمن شما فقط بهشت است به کمتر از این خودتان را خرج نکنید هزینه نکنید، مهرهای سنگین میشه همین اوضاعی که شما امروز دارید میبینید، این آقای استاد دانشگاه از هندوستان آمد شیراز، من در مجلس عقدشان بودم صیغه عقد خوانده شد گفتیم مهریه چقدر گفت چهارده سکه بهار آزادی. این آقا مشرف به اسلام شد یک نکته که خیلی برای من عجیب بود، گفت من از شما دعوت میکنم اگر بشه در مجلس ضیافت ما مجلس سادهای در خانه عروس گرفته بودند گفت شرکت کنید، گفتم مجلس ضیافت شماست در کدام تالار در کدام سالن، در یک یتیم خانهای مجلس گرفتیم میخواهیم ولیمه ازدواجمان را با بچههای یتیم بخوریم و کنار آنها شادی شروع کنیم، اینها معرفت است، این علم است؛ آمده استاد دانشگاه هم است سنخیتی هم با این مردم نداره اهل این مملکت هم نیست، اما شروع زندگی برویم در کنار کسانیکه پدر از دست دادن و اینها از نعمت پدر محرومند، چند درصد سراغ داریم کسانی اینجور حرکتهایی را زیبا انجام داده باشند، خوب با این چهارچوبی که بنده عرض کردم از فرمایشات امام صادق، قطعا وجه اشتراک ما حوزه دانشگاه با محوریت کلام معصومین همین خواهد بود، که ما ورودیمان به دانشگاهها و حوزههای علمیه با خروجیمان متفاوت باشد. ما نیروهایی که تحویل میگیریم در دانشگاه وقتی تحویل جامعه میدهیم میگوییم انسانهایی که خود را خدا را وظایف را آسیبها را بهتر شناختند و به عنوان عنصرهای خدوم در جامعه وارد میشوند، و الا اگر سواد بیاید و این اتفاق مبارک نیافتد، من عرضم را تمام کنم، دو جای قرآن خدا دو تا تعبیر تند از باسوادهای بیمعرفت کرده است، حالا چه من در این لباس چه در لباسهای دیگر، چه در محیطهای دیگر، یک تعبیر تند سوره جمعه خطاب به علمای یهود، تعبیر به الاغ، «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا»[44] خدا میفرماید این علمای یهود که میدانستند پیغمبر حق است زیر بار حقیقت نرفتند مثل الاغی است که کتاب بارشان شده، کتاب را بار اینها کردند، اینها از این دستاورد اندوختهها بهرهمند نیستند، تعبیری تندتر و تهدید آمیزتر تعبیر به سگ سوره اعراف بلعم باعوراء «وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»[45]. خدا رحمت کند امام فرمودند امروز هرچه داریم آسیب میخوریم از علم بدون تهذیب است، خدا میفرماید بلعم باعوراء شده مثل سگ، آخر عمر علی بن یقتین در تفسیر مینویسد اسم اعظم بلد بود، جلوی یوشع بن نور ایستاد وصی حضرت موسی ایستاد، و این ذکرهای شیطانی هم ارائه کرد که بعد هم آخر عمر با اینکه اسم اعظم میدانست همه چیز را خراب کرد. من عرضم را به پایان برسانم، در چهار جای قرآن خداوند واژه تزکیه و تعلیم را با هم ذکر کرده، یعنی تربیت و تعلیم، یا به عبارت دیگر آموزش و پرورش، در سه جا از این چهارجا اول خدا تهذیب، پرورش مقدم بر تعلیم و آموزش ذکر میکند، «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»[46] از این چینش در چهارجای قرآن این دو تا واژه به این تقدم و تاخر بزرگان استفاده میکنند که هر کسی که در زمینه علم میخواهد کسب علم کند سه برابر تلاش علمیش باید تلاش تهذیب باشد، یعنی خودشان را بسازند، رو ساختار روحی خودش معنویت خودش کار کند تا آن آثار و برکات علم ارزشمند را رقم بزند. درود و صلوات خدا بر بزرگانی که آغازگر این وحدت حوزه و دانشگاه بودند خدا رحمت کند مرحوم آیتالله شهید مرتضی مطهری و مرحوم آیتالله شهید حاج شیخ محمد مفتح که اینها از سالیانی چند قبل از انقلاب با حضور در دانشگاه و در کلاسهای دانشگاه در زمان رژیم ستمشاهی طاغوت مرحوم شهید مطهری با همان عبا و عمامه میرفت تدریس میکرد مرحوم شهید مفتح همین کار را شروع کرد، خدا رحمت شهید باهنر اینها آغازگران این حرکت زیبا قبل از انقلاب بودند، که حالا امروز هم به نام این استاد شهید فرهیخته آیتالله شهید مفتح نامگذاری شده، توفیقات همه عزیزان را از درگاه احدیت خواستاریم و تسلیت هم عرض میکنم سالروز شهادت کریمه اهلالبیت حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها را خدمت جمع محترم، برادران عزیز خواهران محترمه اساتید محترم علما، فرماندهان محترم، فرماندهی محترم سپاه و همه عزیزانی که در محضرشان هستیم از نیروی انتظامی نهادها و ارگانها، عذرخواهی میکنیم ما غریبیم اینجا به القابهم و اسامیهم و عناوینهم، از همه تشکر میکنم، عذرخواهی میکنم اگر نام عزیزی برده شد و نام دیگهای برده نشد اسقاط شیء را حمل بر نفی ما اداء نکنید انشاءالله. پروردگارا به عظمت امروز و صاحب امروز توفیق پاسداری از سنگر رفیع علم و دانش را به همه ما در این باقیمانده زندگی عنایت بفرما.
[1] علق آیه4 و5
[2] علق آیه4 و5
[3] علق آیات 1تا5
[4] علق آیه1
[5] احزاب آیه45
[6] علق آیه1
[7] علق آیه1 و2
[8] علق آیه3
[9] علق آیه3
[10] علق آیه4
[11] علق آیه5
[12] علق آیه5
[13] علق آیه5
[14] علق آیات 1تا5
[15] مکارم الاخلاق ص8
[16] عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة
[17] بحارالانوار ترجمه جلد 67 و 68، ترجمه موسوی همدانی، مقدمه ج2 ص1
[18] بحارالانوار ترجمه جلد 67 و 68، ترجمه موسوی همدانی، مقدمه ج2 ص1
[19] بحارالانوار ترجمه جلد 67 و 68، ترجمه موسوی همدانی، مقدمه ج2 ص1
[20] حجرات آیه13
[21] مائده آیه54
[22] بقره آیه30
[23] مجموعه رسائل در شرح احادیثی از کافی ج1 ص321
[24] الکافی ج1 ص34
[25] الکافی ج1 ص34
[26] نحل آیه98
[27] الکافی ج1 ص50
[28] بقره آیه282
[29] در محضر بهجت ج1 ص194
[30] غررالحکم ص588
[31] نهج البلاغه حکمت 340
[32] الوافی ج2 ص319
[33] الوافی ج2 ص319
[34] مومنون آیه14
[35] الکافی ج1 ص50
[36] انبیا آیه105
[37] الکافی ج1 ص50
[38] الکافی ج1 ص50
[39] الکافی ج1 ص50
[40] الکافی ج1 ص50
[41] فتح آیه29
[42] فتح آیه29
[43] بقره آیه256
[44] جمعه آیه5
[45] اعراف آیه176
[46] آلعمران آیه164